حضرت عیسی(ع) هم پیامبر خداست، چه فرقی می کند چه دینی داشته باشیم؟ مسیحی یا مسلمان؟
حضرت عیسی(ع) هم پیامبر خداست، چه فرقی می کند چه دینی داشته باشیم؟ مسیحی یا مسلمان؟ 1 چرا باید دین داشت و معیار درستی یک دین چیست؟ در این که انسان نسبت به حیوانات موجودی است ویژه با راه تکاملی خاصّ شکّی نیست. حیوانات پاسخ نیازهای ذاتی خود را به صورت غریزه در درون خود دارا هستند لذا نیازی به هدایت بیرونی ندارند. امّا انسان ، تنها بخشی از پاسخ به نیازهای ذاتی خود را به صورت درونی داراست که عمدتاً نیازهای اوّلیّه هستند. این پاسخهای درونی ابتدایی ولی بنیادی را در بُعد مادّی ، غریزه و در بُعد معنوی و فوق مادّی ، فطرت می نامند. امّا این مقدار آگاهی درونی کافی برای تمام نیازهای مادّی و معنوی انسان نیست. از اینرو انسان دائماً در پی آن است که پاسخ بسیاری از نیازهای خود را از بیرون ذات خود به دست آورد. ضرورت وجود دین و هدایت الهی و نیاز انسان به چنین هدایتی از برون ذاتش نیز دقیقاً از همین امر ناشی می شود. یعنی انسان در می یابد که با قوای موجود خود ، مثل غریزه ، فطرت ، خیال و عقل قادر به پاسخ دادن به برخی از نیازهای مادّی و معنوی خود نیست ؛ لذا عقل حکم می کند که خداوند متعال باید پاسخ این نیازها را با ارسال وحی در اختیار انسان قرار دهد. چرا که خدا حکیم است و محال است حکیم نیازی بی پاسخ در وجود موجودات قرار دهد. چون لازمه چنین امری انجام فعل عبث است که از ساحت حکیم به دور می باشد. بنا بر این ، دین چیزی نیست جز پاسخ برخی از نیازهای مادّی و معنوی انسان که پاسخ آنها به طور طبیعی در وجود انسان نیست. بر این اساس ، تا استناد دینی به خدا اثبات نشده تبعیّت از آن ، عقلاً جایز نخواهد بود . از اینرو انبیاء(ع) برای اثبات اینکه دینشان از سوی خداست معجزه می آوردند تا ثابت کنند که با خدا در ارتباطند و متّصل به قدرت خدا هستند که بدون رقیب است ؛ به عبارت دیگر معجزه ، امضای خدا بر پای دین حقّ و نبی صادق است ؛ امضایی که هیچکس قادر به جعل آن نیست. پس ما انسانها دین می خواهیم چون قادر نیستیم پاسخ تمام نیازهای خود را از قوای موجود خود استخراج کنیم ؛ بنا بر این ، نمی دانیم پاسخ نیازهای ما چه چیزهایی هستند ؛ و می دانیم که تنها خدا می داند که این پاسخها چیستند.پس ما نمی توانیم برای خدا تکلیف تعیین کنیم که چه احکامی بفرستد یا نفرستد ؛ بلکه چون به حکم عقل ، حکمت او برای ما ثابت است ، یقین داریم که هر چه او حکم کند یقیناً تأمین کننده ی سعادت حقیقی ماست. پس وظیفه ما انسانها این نیست که از راه شکل احکام و دستورات دین ، درباره درستی یا نادرستی آن قضاوت کنیم ؛ بلکه وظیفه ما این است که ابتدا درستی دین را اثبات کنیم بعد به احکام آن عمل کنیم. خیلی ها در طول تاریخ به نام خدا حرفها زده و بسیاری از احکام خدا را تبدیل نموده اند ، که خیلی از این سخنان جعلی یا تحریف شده ممکن است خوشایند و باب میل نفس ما باشد ، امّا آیا به صرف مورد پسند بودن می توان آنها را از جانب خدا و ضامن سعادت بشر دانست؟ حتّی ممکن است برخی از این حرفها فی حدّ نفسه درست باشند ولی تمام حقیقت و تمام فرمول سعادت نباشند ؛ بلکه امکان دارد بخشی از نقشه ی راه سعادت باشند. و روشن است که انسان با یک نقشه ناقص به هیچ جا نمی رسد. حال باید پرسید که: در میان ادیان موجود ، کدامیک قادر به اثبات حقّانیّت خود هستند. یعنی کدام دین قادر است با اسناد و شواهد قطعی ، استناد خود به خدا را اثبات کند. آیا دین زرتشت یا یهود یا مسیحیّت قادر است اثبات کند که اوّلاً زرتشت و موسی و عیسی وجود خارجی داشته اند؟ ثانیاً به فرض وجود داشتن ، آیا قادر است اثبات کند که وی پیامبر بوده است؟ ثالثاً به فرض پیامبر بودن ، قادر است اثبات نماید که کتاب فعلی آنها عیناً همان کتاب آسمانی خود آنهاست؟ رابعاً به فرض اثبات این مطلب آیا قادر است اثبات کند که این کتاب کلّ آن کتاب است و نه قسمتی از آن؟ چون نقشه ی ناقص به درد نمی خورد. خامساً آیا این ادیان قادرند اثبات کنند که بعد از پیامبران آنها پیامبری نیامده و دین آنها را نسخ ننموده است؟ برای اینکه ما این ادیان را به عنوان فرمول سعادت و پاسخ تمام نیازهای بشر امروز بدانیم باید تمام این سوالات که ملاک و معیار درستی یک دین هستند جواب مثبت داشته باشند. در حالی که حتّی یکی از این سوالات هم توسّط پیروان این ادیان قابل اثبات نیستند ، کجا رسد همه ی آنها. لذا اگر کسی اسلام را نپذیرفته باشد ، برای اثبات وجود چنان اشخاصی و نبوّت آنها دلیلی قانع کننده و یقین آور نخواهد داشت. بودیسم که اساساً خودش ادّعای الهی بودن ندارد ؛ و بودا را هم پیامبر نمی دانند. وجود زرتشت و موسی و عیسی هم از نظر تاریخی به شدّت مورد تردید دانشمندان تاریخ می باشد ؛ و جز ادّعای خود زرتشتیان و یهودیان و مسیحیان هیچ سند تاریخی انکار ناپذیر وجود ندارد که وجود تاریخی آنها را اثبات کند. نبوّت آنها نیز برای خود آن پیروان ، با هیچ دلیل عقلی و نقلی یا معجزه قابل اثبات نیست. البته ما مسلمانها وجود حضرت عیسی و موسی (ع) و نبوّت آنها را قبول داریم ؛ امّا نه از طریق گزارشات تاریخی متقن و قطعی ، بلکه ما قرآن را قبول داریم ؛ و قرآن کریم به وجود و نبوّت ایشان خبر داده است. استناد کتاب اوستا به زرتشت و تورات به موسی نیز از حیث تاریخی مخدوش است. انجیل را هم که خود مسیحیان کتاب عیسی نمی دانند. خود زرتشتیان معترفند که اوستا سالها سینه به سینه منتقل می شده است و صدها سال بعد از زرتشت مکتوب شده است. بنا بر این ، خدا می داند در این مدّت که اوستا مکتوب نبوده چه بر سر این مطالب آمده است. خود زرتشتیان و پژوهشگران معتقدند که اوستا در اصل بسیار بزرگ بوده و بر روی دوازده هزار پوست گاو نوشته شده بوده است. اوستای کنونی هشتاد و سه هزار کلمه است ؛ امّا احتمالاً اصل آن سیصد و چهل و پنج هزار و هفتصد کلمه بوده است ؛ یعنی چهار برابر اوستای کنونی. بنا بر این بر فرض اینکه این کتاب ، کتاب آسمانی باشد حجّیّت نخواهد داشت ؛ چون نقشه ای ناقص است که نمی توان به آن عمل نمود. چه بسا در بخش حذف شده مطالبی بوده که تفسیر کننده یا تخصیص و تقیید کننده مطالب موجود بوده است. پس با حذف آنها مطالب موجود نیز فاقد اعتبار می شوند. تورات نیز بعد از موسی (ع) حدود پانصد سال گم شد و بعد از آن کسی ادّعا نمود که آن را پیدا کرده است. حال از کجا باید دانست که این تورات فعلی همان تورات موسی (ع) است. همچنین هیچکدام این ادیان قادر نیستند ثابت کنند که بعد از پیامبر آنها پیامبری نیامده است. چون هیچکدامشان در متن دینشان نیست که دین آنها دین خاتم است. پس این ادیان موجود ، در عصر حاضر تنها توده ای از ادّعاهای غیر قابل اثباتند ؛ لذا عقلاً کسی نمی تواند تابع آنها باشد ؛ و اگر تابع آنها شد ، نزد خدا حجّتی نخواهد داشت. پس جز اسلام هیچ دینی وجود ندارد که بتواند از عهده اثبات پنج سوال فوق برآید. حال بگذریم که پاره ای از آموزه های بنیادی این ادیان نیز خلاف براهین عقلی می باشند. تنها اسلام است که وجود تاریخی پیامبرش یقینی است ؛ و معجزات او را تاریخ قطعی نقل کرده است و افزون بر آنها معجزه ی او همچنان باقی است و با صدای رسا مبارز می طلبد. قرآن کریم هزار و چهار صد سال است که مبارز می جوید ولی تا به امروز کسی یارای هماوردی با آن را نداشته است.( وَ إِنْ کُنْتُمْ فی‌ رَیْبٍ مِمَّا نَزَّلْنا عَلی‌ عَبْدِنا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ وَ ادْعُوا شُهَداءَکُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ . و اگر در باره آنچه بر بنده خود نازل کرده‌ایم شک و تردید دارید،( دست کم) یک سوره همانند آن بیاورید ؛ و گواهان خود را غیر خدا برای این کار، فرا خوانید اگر راست می‌گویید. ) (البقرة:23) 2 شواهد تحریف تورات و انجیل امروزه یهودیان و مسیحیان، دارای کتاب مقدسی هستند که به اعتقاد آنان، تورات و انجیل حقیقی در همین کتاب وجود دارد. اما مسلمانان به تبعیت از آیات قرآنی و روایات اسلامی معتقد به تحریف این دو کتاب می‌باشند. شواهد فراوانی در مورد تحریف این کتابها و بی‌اعتباری آنها وجود دارد. به عنوان مثال کتاب توراتی که امروزه در کتاب مقدس، وجود دارد کتابی است کاملا بی اعتبار. چنانکه در خود کتاب مقدس آمده است این کتاب، در برهه‌ای از تاریخ گم شد و مدتهای مدید از نظرها غایب بود . در کتاب اول پادشاهان (که جزئی از کتاب مقدس است) در باب 8 آیه 9 مساله گم شدن تورات ذکر شده است. بر اساس آنچه در کتاب مقدس آمده است، سالهای طولانی از تورات خبری نبود تا اینکه پس از چند قرن (حدود پانصد سال) ، کاهنی به نام حلقیا ادعا کرد که تورات را یافته است و آن را برای پادشاه آن زمان فرستاد (دوم تواریخ ایام 34 :15 و دوم پادشاهان 22 :8 ) و شگفت آور اینکه مسیحیان و یهودیان همین کتاب را به عنوان تورات واقعی پذیرفتند! پس تورات فعلی ابداً سندی ندارد و استناد آن به حضرت موسی (ع) از نظر تاریخی کاملاً مخدوش می باشد. البته این حقیقت که تورات امروزی نمی تواند آن تورات حقیقی باشد امروزه مورد پذیرش برخی از اندیشمندان مسیحی و یهودی نیز قرار گرفته است. به عنوان مثال توماس میشل که از دانشمندان سنّت‌گرای مسیحی است، می‌نویسد : تورات ، پنج قرن قبل از میلاد و به دست نویسنده‌ای ناشناس نوشته شده (کلام مسیحی، توماس میشل، ص32 ) قرآن کریم نیز در آیات متعدّدی فرموده که تورات کنونی را برخی از یهودیان به دست خودشان نوشته اند و کلام خدا نیست. اگر کسی این کتاب را بخواند خودش نیز به راحتی متوجّه می شود که این کتاب کلام خدا نیست. در مورد انجیلها (چهار انجیل مورد قبول مسیحیان) نیز همین مشکل وجود دارد. همانگونه که می دانیم امروزه چهار انجیل در کتاب مقدس مسیحیان وجود دارد. مسیحیان، هرگز انجیل را کتابی که بر حضرت مسیح نازل شده باشد نمی دانند و معتقدند که شاگردان حضرت مسیح آنها را نوشته اند.البته به اعتقاد مسیحیان، از میان چهار انجیل تنها دو انجیل، نوشته‌ی حواریون مسیح است. اما جالب است بدانیم که امروزه دانشمندان به بی اعتباری این دو کتاب پی برده‌ و ثابت نموده‌اند که این دو کتاب نیز توسط حواریون مسیح نوشته نشده اند. به عنوان مثال دکتر فهیم عزیز که یکی از کشیشهای مطرح مسیحی می باشد با دلایل مختلف ثابت نموده است که دو انجیل مورد ادعای مسیحیان، نوشته‌ی حواریون مسیح نمی باشد. (المدخل الی العهد الجدید، الدکتور القس فهیم عبدالعزیز، ص243 و 546) البته صرف نظر از دلایل مختلفی که این دانشمندان برای بی اعتباری کتاب مقدس ذکر نموده‌اند دلایل دیگری نیز وجود دارد که بی اعتباری تورات و انجیل را ثابت می کند. از جمله، وجود اشتباهات علمی فراوان، وجود تناقض‌های بسیار زیاد و مسائلی از این قبیل. اما در مورد اینکه آیا می توان به تورات واقعی و یا انجیل حقیقی دست یافت پاسخ منفی است. برخی گفته اند: انجیل بارنابا همان انجیل واقعی است. امّا باید دانست: اگر چه انجیل بارنابا کمترین اشتباهات را نسبت به چهار انجیل دیگر دارد و نیز حاوی بشارت رسول خاتم است ، امّا اوّلاً اسناد آن به خدا یا یک پیامبر نیز قابل اثبات نیست. ثانیاً خود علمای مسیح آن را ردّ می کنند و آن را به عنوان انجیل معتبر نمی شناسند. حاصل بحث آنکه: اگر دین حقیقی حضرت موسی و عیسی (ع) اکنون وجود خارجی داشت ، نه تنها ما مسلمانان آنها را ردّ نمی کردیم بلکه آنها را نیز جزء منابع دینی خودمان قرار می دادیم. چون تنها بخشی ناچیزی از احکام آن دو کتاب با احکام اسلام نسخ شده اند نه تمام احکام آنها. بخش معارف و اخلاق هم که از زمان آدم تا روز قیامت تغییری نمی کنند. امّا مشکل اینجاست که اساساً چیزی به نام انجیل و تورات حقیقی در زمان ما وجود ندارند. لذا یهویّت و مسیحیّت امروزی فقط از جهت اسم انتساب به حضرت موسی و عیسی (ع) دارند نه از جهت واقع.
عنوان سوال:

حضرت عیسی(ع) هم پیامبر خداست، چه فرقی می کند چه دینی داشته باشیم؟ مسیحی یا مسلمان؟


پاسخ:

حضرت عیسی(ع) هم پیامبر خداست، چه فرقی می کند چه دینی داشته باشیم؟ مسیحی یا مسلمان؟


1 چرا باید دین داشت و معیار درستی یک دین چیست؟
در این که انسان نسبت به حیوانات موجودی است ویژه با راه تکاملی خاصّ شکّی نیست. حیوانات پاسخ نیازهای ذاتی خود را به صورت غریزه در درون خود دارا هستند لذا نیازی به هدایت بیرونی ندارند. امّا انسان ، تنها بخشی از پاسخ به نیازهای ذاتی خود را به صورت درونی داراست که عمدتاً نیازهای اوّلیّه هستند. این پاسخهای درونی ابتدایی ولی بنیادی را در بُعد مادّی ، غریزه و در بُعد معنوی و فوق مادّی ، فطرت می نامند. امّا این مقدار آگاهی درونی کافی برای تمام نیازهای مادّی و معنوی انسان نیست. از اینرو انسان دائماً در پی آن است که پاسخ بسیاری از نیازهای خود را از بیرون ذات خود به دست آورد. ضرورت وجود دین و هدایت الهی و نیاز انسان به چنین هدایتی از برون ذاتش نیز دقیقاً از همین امر ناشی می شود. یعنی انسان در می یابد که با قوای موجود خود ، مثل غریزه ، فطرت ، خیال و عقل قادر به پاسخ دادن به برخی از نیازهای مادّی و معنوی خود نیست ؛ لذا عقل حکم می کند که خداوند متعال باید پاسخ این نیازها را با ارسال وحی در اختیار انسان قرار دهد. چرا که خدا حکیم است و محال است حکیم نیازی بی پاسخ در وجود موجودات قرار دهد. چون لازمه چنین امری انجام فعل عبث است که از ساحت حکیم به دور می باشد. بنا بر این ، دین چیزی نیست جز پاسخ برخی از نیازهای مادّی و معنوی انسان که پاسخ آنها به طور طبیعی در وجود انسان نیست. بر این اساس ، تا استناد دینی به خدا اثبات نشده تبعیّت از آن ، عقلاً جایز نخواهد بود . از اینرو انبیاء(ع) برای اثبات اینکه دینشان از سوی خداست معجزه می آوردند تا ثابت کنند که با خدا در ارتباطند و متّصل به قدرت خدا هستند که بدون رقیب است ؛ به عبارت دیگر معجزه ، امضای خدا بر پای دین حقّ و نبی صادق است ؛ امضایی که هیچکس قادر به جعل آن نیست.
پس ما انسانها دین می خواهیم چون قادر نیستیم پاسخ تمام نیازهای خود را از قوای موجود خود استخراج کنیم ؛ بنا بر این ، نمی دانیم پاسخ نیازهای ما چه چیزهایی هستند ؛ و می دانیم که تنها خدا می داند که این پاسخها چیستند.پس ما نمی توانیم برای خدا تکلیف تعیین کنیم که چه احکامی بفرستد یا نفرستد ؛ بلکه چون به حکم عقل ، حکمت او برای ما ثابت است ، یقین داریم که هر چه او حکم کند یقیناً تأمین کننده ی سعادت حقیقی ماست. پس وظیفه ما انسانها این نیست که از راه شکل احکام و دستورات دین ، درباره درستی یا نادرستی آن قضاوت کنیم ؛ بلکه وظیفه ما این است که ابتدا درستی دین را اثبات کنیم بعد به احکام آن عمل کنیم. خیلی ها در طول تاریخ به نام خدا حرفها زده و بسیاری از احکام خدا را تبدیل نموده اند ، که خیلی از این سخنان جعلی یا تحریف شده ممکن است خوشایند و باب میل نفس ما باشد ، امّا آیا به صرف مورد پسند بودن می توان آنها را از جانب خدا و ضامن سعادت بشر دانست؟ حتّی ممکن است برخی از این حرفها فی حدّ نفسه درست باشند ولی تمام حقیقت و تمام فرمول سعادت نباشند ؛ بلکه امکان دارد بخشی از نقشه ی راه سعادت باشند. و روشن است که انسان با یک نقشه ناقص به هیچ جا نمی رسد.
حال باید پرسید که: در میان ادیان موجود ، کدامیک قادر به اثبات حقّانیّت خود هستند. یعنی کدام دین قادر است با اسناد و شواهد قطعی ، استناد خود به خدا را اثبات کند. آیا دین زرتشت یا یهود یا مسیحیّت قادر است اثبات کند که اوّلاً زرتشت و موسی و عیسی وجود خارجی داشته اند؟ ثانیاً به فرض وجود داشتن ، آیا قادر است اثبات کند که وی پیامبر بوده است؟ ثالثاً به فرض پیامبر بودن ، قادر است اثبات نماید که کتاب فعلی آنها عیناً همان کتاب آسمانی خود آنهاست؟ رابعاً به فرض اثبات این مطلب آیا قادر است اثبات کند که این کتاب کلّ آن کتاب است و نه قسمتی از آن؟ چون نقشه ی ناقص به درد نمی خورد. خامساً آیا این ادیان قادرند اثبات کنند که بعد از پیامبران آنها پیامبری نیامده و دین آنها را نسخ ننموده است؟
برای اینکه ما این ادیان را به عنوان فرمول سعادت و پاسخ تمام نیازهای بشر امروز بدانیم باید تمام این سوالات که ملاک و معیار درستی یک دین هستند جواب مثبت داشته باشند. در حالی که حتّی یکی از این سوالات هم توسّط پیروان این ادیان قابل اثبات نیستند ، کجا رسد همه ی آنها. لذا اگر کسی اسلام را نپذیرفته باشد ، برای اثبات وجود چنان اشخاصی و نبوّت آنها دلیلی قانع کننده و یقین آور نخواهد داشت.
بودیسم که اساساً خودش ادّعای الهی بودن ندارد ؛ و بودا را هم پیامبر نمی دانند. وجود زرتشت و موسی و عیسی هم از نظر تاریخی به شدّت مورد تردید دانشمندان تاریخ می باشد ؛ و جز ادّعای خود زرتشتیان و یهودیان و مسیحیان هیچ سند تاریخی انکار ناپذیر وجود ندارد که وجود تاریخی آنها را اثبات کند. نبوّت آنها نیز برای خود آن پیروان ، با هیچ دلیل عقلی و نقلی یا معجزه قابل اثبات نیست. البته ما مسلمانها وجود حضرت عیسی و موسی (ع) و نبوّت آنها را قبول داریم ؛ امّا نه از طریق گزارشات تاریخی متقن و قطعی ، بلکه ما قرآن را قبول داریم ؛ و قرآن کریم به وجود و نبوّت ایشان خبر داده است. استناد کتاب اوستا به زرتشت و تورات به موسی نیز از حیث تاریخی مخدوش است. انجیل را هم که خود مسیحیان کتاب عیسی نمی دانند. خود زرتشتیان معترفند که اوستا سالها سینه به سینه منتقل می شده است و صدها سال بعد از زرتشت مکتوب شده است. بنا بر این ، خدا می داند در این مدّت که اوستا مکتوب نبوده چه بر سر این مطالب آمده است. خود زرتشتیان و پژوهشگران معتقدند که اوستا در اصل بسیار بزرگ بوده و بر روی دوازده هزار پوست گاو نوشته شده بوده است. اوستای کنونی هشتاد و سه هزار کلمه است ؛ امّا احتمالاً اصل آن سیصد و چهل و پنج هزار و هفتصد کلمه بوده است ؛ یعنی چهار برابر اوستای کنونی. بنا بر این بر فرض اینکه این کتاب ، کتاب آسمانی باشد حجّیّت نخواهد داشت ؛ چون نقشه ای ناقص است که نمی توان به آن عمل نمود. چه بسا در بخش حذف شده مطالبی بوده که تفسیر کننده یا تخصیص و تقیید کننده مطالب موجود بوده است. پس با حذف آنها مطالب موجود نیز فاقد اعتبار می شوند. تورات نیز بعد از موسی (ع) حدود پانصد سال گم شد و بعد از آن کسی ادّعا نمود که آن را پیدا کرده است. حال از کجا باید دانست که این تورات فعلی همان تورات موسی (ع) است.
همچنین هیچکدام این ادیان قادر نیستند ثابت کنند که بعد از پیامبر آنها پیامبری نیامده است. چون هیچکدامشان در متن دینشان نیست که دین آنها دین خاتم است. پس این ادیان موجود ، در عصر حاضر تنها توده ای از ادّعاهای غیر قابل اثباتند ؛ لذا عقلاً کسی نمی تواند تابع آنها باشد ؛ و اگر تابع آنها شد ، نزد خدا حجّتی نخواهد داشت.
پس جز اسلام هیچ دینی وجود ندارد که بتواند از عهده اثبات پنج سوال فوق برآید. حال بگذریم که پاره ای از آموزه های بنیادی این ادیان نیز خلاف براهین عقلی می باشند.
تنها اسلام است که وجود تاریخی پیامبرش یقینی است ؛ و معجزات او را تاریخ قطعی نقل کرده است و افزون بر آنها معجزه ی او همچنان باقی است و با صدای رسا مبارز می طلبد. قرآن کریم هزار و چهار صد سال است که مبارز می جوید ولی تا به امروز کسی یارای هماوردی با آن را نداشته است.( وَ إِنْ کُنْتُمْ فی‌ رَیْبٍ مِمَّا نَزَّلْنا عَلی‌ عَبْدِنا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ وَ ادْعُوا شُهَداءَکُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ . و اگر در باره آنچه بر بنده خود نازل کرده‌ایم شک و تردید دارید،( دست کم) یک سوره همانند آن بیاورید ؛ و گواهان خود را غیر خدا برای این کار، فرا خوانید اگر راست می‌گویید. ) (البقرة:23)

2 شواهد تحریف تورات و انجیل
امروزه یهودیان و مسیحیان، دارای کتاب مقدسی هستند که به اعتقاد آنان، تورات و انجیل حقیقی در همین کتاب وجود دارد. اما مسلمانان به تبعیت از آیات قرآنی و روایات اسلامی معتقد به تحریف این دو کتاب می‌باشند.
شواهد فراوانی در مورد تحریف این کتابها و بی‌اعتباری آنها وجود دارد. به عنوان مثال کتاب توراتی که امروزه در کتاب مقدس، وجود دارد کتابی است کاملا بی اعتبار. چنانکه در خود کتاب مقدس آمده است این کتاب، در برهه‌ای از تاریخ گم شد و مدتهای مدید از نظرها غایب بود . در کتاب اول پادشاهان (که جزئی از کتاب مقدس است) در باب 8 آیه 9 مساله گم شدن تورات ذکر شده است.
بر اساس آنچه در کتاب مقدس آمده است، سالهای طولانی از تورات خبری نبود تا اینکه پس از چند قرن (حدود پانصد سال) ، کاهنی به نام حلقیا ادعا کرد که تورات را یافته است و آن را برای پادشاه آن زمان فرستاد (دوم تواریخ ایام 34 :15 و دوم پادشاهان 22 :8 ) و شگفت آور اینکه مسیحیان و یهودیان همین کتاب را به عنوان تورات واقعی پذیرفتند! پس تورات فعلی ابداً سندی ندارد و استناد آن به حضرت موسی (ع) از نظر تاریخی کاملاً مخدوش می باشد. البته این حقیقت که تورات امروزی نمی تواند آن تورات حقیقی باشد امروزه مورد پذیرش برخی از اندیشمندان مسیحی و یهودی نیز قرار گرفته است. به عنوان مثال توماس میشل که از دانشمندان سنّت‌گرای مسیحی است، می‌نویسد : تورات ، پنج قرن قبل از میلاد و به دست نویسنده‌ای ناشناس نوشته شده (کلام مسیحی، توماس میشل، ص32 ) قرآن کریم نیز در آیات متعدّدی فرموده که تورات کنونی را برخی از یهودیان به دست خودشان نوشته اند و کلام خدا نیست. اگر کسی این کتاب را بخواند خودش نیز به راحتی متوجّه می شود که این کتاب کلام خدا نیست.
در مورد انجیلها (چهار انجیل مورد قبول مسیحیان) نیز همین مشکل وجود دارد. همانگونه که می دانیم امروزه چهار انجیل در کتاب مقدس مسیحیان وجود دارد. مسیحیان، هرگز انجیل را کتابی که بر حضرت مسیح نازل شده باشد نمی دانند و معتقدند که شاگردان حضرت مسیح آنها را نوشته اند.البته به اعتقاد مسیحیان، از میان چهار انجیل تنها دو انجیل، نوشته‌ی حواریون مسیح است. اما جالب است بدانیم که امروزه دانشمندان به بی اعتباری این دو کتاب پی برده‌ و ثابت نموده‌اند که این دو کتاب نیز توسط حواریون مسیح نوشته نشده اند. به عنوان مثال دکتر فهیم عزیز که یکی از کشیشهای مطرح مسیحی می باشد با دلایل مختلف ثابت نموده است که دو انجیل مورد ادعای مسیحیان، نوشته‌ی حواریون مسیح نمی باشد. (المدخل الی العهد الجدید، الدکتور القس فهیم عبدالعزیز، ص243 و 546)
البته صرف نظر از دلایل مختلفی که این دانشمندان برای بی اعتباری کتاب مقدس ذکر نموده‌اند دلایل دیگری نیز وجود دارد که بی اعتباری تورات و انجیل را ثابت می کند. از جمله، وجود اشتباهات علمی فراوان، وجود تناقض‌های بسیار زیاد و مسائلی از این قبیل.
اما در مورد اینکه آیا می توان به تورات واقعی و یا انجیل حقیقی دست یافت پاسخ منفی است. برخی گفته اند: انجیل بارنابا همان انجیل واقعی است. امّا باید دانست: اگر چه انجیل بارنابا کمترین اشتباهات را نسبت به چهار انجیل دیگر دارد و نیز حاوی بشارت رسول خاتم است ، امّا اوّلاً اسناد آن به خدا یا یک پیامبر نیز قابل اثبات نیست. ثانیاً خود علمای مسیح آن را ردّ می کنند و آن را به عنوان انجیل معتبر نمی شناسند.

حاصل بحث آنکه:
اگر دین حقیقی حضرت موسی و عیسی (ع) اکنون وجود خارجی داشت ، نه تنها ما مسلمانان آنها را ردّ نمی کردیم بلکه آنها را نیز جزء منابع دینی خودمان قرار می دادیم. چون تنها بخشی ناچیزی از احکام آن دو کتاب با احکام اسلام نسخ شده اند نه تمام احکام آنها. بخش معارف و اخلاق هم که از زمان آدم تا روز قیامت تغییری نمی کنند. امّا مشکل اینجاست که اساساً چیزی به نام انجیل و تورات حقیقی در زمان ما وجود ندارند. لذا یهویّت و مسیحیّت امروزی فقط از جهت اسم انتساب به حضرت موسی و عیسی (ع) دارند نه از جهت واقع.





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین