آیا بین امیر مؤمنان علی(ع) و خلفا پیوند سببی بود؟
آیا بین امیر مؤمنان علی(ع) و خلفا پیوند سببی بود؟ بنابر تحقیق مسلّم و غیر قابل انکار انتسابات و پیوندهایی که بین بنی‌هاشم و امویان رخ داده (یکطرفی) بوده است، به این معنا که عمدتاً امویان و دیگر مخالفان بوده‌اند که با بنی‌هاشم پیوند بسته و از بنی‌هاشم دختر گرفته‌اند، ولی در بنی‌هاشم، کسی نیست که از مخالفان دختری گرفته باشد. دست کم آن چه مسلّم و قطعی است این که ما در هیچ یک از ائمّه اطهار علیهم السلام‌ از امویان نمی‌‌باشد. در این زمینه دو مورد قابل بحث و تحقیق است: 1. دامادی امام محمد باقر علیه السلام‌ با قاسم بن محمّد بن ابی‌بکر. قاسم از فقهای مدینه و شخصی موجَّه و وزین بوده است که حضرت امام باقر علیه السلام‌، امّ فروه دختر او را به همسری گرفتند. این مخدّره، مادر امام صادق‌ علیه السلام‌ است. 2. ازدواج امّ کلثوم دختر حضرت علی‌ علیه السلام‌ با عمر بن خطّاب. اهل سنّت می‌گویند: وقتی شما در خطاب به امامان خود می‌گویید: اشْهَدُ أنَّکَ کُنْتَ نُوراً فی الأصْلابِ الشّامِخَةِ والأَرْحَامِ المُطَهَّرَةِ؛ گواهی می‌دهم که شما به صورت نوری در پشت مردانی عالی درجه و رحم‌‌های پاک و دور از پلیدی بوده‌‌اید؛ پس ابوبکر که پدر بزرگ مادرِ امام صادق‌ علیه السلام‌ است از (اصلاب شامخه) می‌باشد و باید به ایمان و پاکی او قائل بشوید. در پاسخ این استدلال چنین می‌گوییم: هر دو مقدّمه این استدلال صحیح و بدون تردید مورد تصدیق شیعه است، به این معنا که تردیدی نیست که امّ فروه دختر قاسم، همسر امام محمّد باقر و مادر ششمین امام شیعیان جعفر بن محمّد الصّادق‌ علیهما السلام‌ است و قاسم نواده ابوبکر می‌باشد. از طرف دیگر نیز شکّی نیست که مضمون عبارت یاد شده که از فرازهای زیارت وارث است از اعتقادات شیعیان به شمار می‌‌رود؛ ولی نتیجه‌‌ای که از این دو مقدّمه گرفته شده، از مواردی است که مادرِ جوان مرده بدان می‌خندد؛ زیرا که‌ اوّلًا بر آشنای با استعمالات عرب پنهان نیست که منظور از واژه (اصْلاب) در زیارت شریفه، اجداد پدری هستند(1) و اجداد پدری امامان شیعه‌ علیهم السلام‌، تا حضرت آدم ابوالبشر معلوم بوده و روشن است که هیچ ارتباطی با (ابوبکر) ندارند. ثانیاً منظور از واژه (ارحام) بانوانی هستند که نور امام‌ علیه السلام‌ از پشتِ پدر به رحم آن بانو منتقل شده است، که در نتیجه در خود امامان شیعه، همسر هر امامی که مادرِ امام بعدی به شمار می‌رفته بدون شکّ، طاهره و مطهّره بوده و این معیار در جانب مادران ائمّه‌ علیهم السلام‌ تا حضرت حوّاء همین گونه است. برای مثال (سَلمی‌) همسر حضرت هاشم‌ علیه السلام‌ بانویی طاهره و مطهّره بوده است، که این بانو، مادر حضرت عبدالمطّلب به شمار می‌رود. هم‌چنین همسر حضرت عبدالمطّلب‌ علیه السلام‌ که مادر حضرت ابوطالب‌ علیه السلام‌ است نیز بانویی پاکدامن، طاهره و مطهّره بوده است. با عنایت به آن چه بیان شد به طور کامل روشن گشت که (ابوبکر ابن ابی‌قحافه) نه در شمار (اصلاب) قرار می‌گیرد و نه در عداد (ارحام) و اساساً، این دو کلمه، هیچ‌گونه ارتباطی با ابوبکر ندارند، تا این که شیعه، ملزَم به تکریم جناب ایشان (!!) باشد. چگونگی ازدواج امّ کلثوم با عمر مورد دوم ازدواج امّ کلثوم‌ علیها السلام‌ دختر حضرت امیرالمؤمنین‌ علیه السلام‌ با عمر بن خطّاب بود که می‌خواهند بدین وسیله فضیلتی را برای عمر اثبات و آن چه را که بعد از رحلت رسول اللَّه‌ صلی اللَّه علیه وآله‌ بوده، انکار کنند. این مورد نیز به بررسی و نقد نیاز دارد. این قضیّه از دو جهت باید به دقّت بررسی شود: 1. از جهت روایات شیعه. 2. از جهت روایات مخالفان. از نظر روایات معتبر شیعه، جریان چنین است: عمر بن خطّاب از امیر مؤمنان علی‌ علیه السلام‌، دختر کوچکترشان حضرت امّ کلثوم را خواستگاری نمود، حضرت علی‌ علیه السلام‌ از این که دخترشان کم سنّ و سال است و آمادگی برای ازدواج ندارد به او پاسخ ردّ دادند. پس از زمانی عمر، عبّاس عموی رسول خدا صلی اللَّه علیه وآله‌ را ملاقات نمود و از او پرسید: آیا عیب و عاری در من سراغ داری؟!! عبّاس گفت: مگر چه اتّفاقی افتاده؟ منظورت از این سؤال چیست؟ عمر گفت: از فرزند برادرت- یعنی امیرالمؤمنین‌ علیه السلام‌- دخترش را خواستگاری نمودم، ولی به من جواب ردّ داد. آن گاه عمر، عبّاس (بلکه امیرالمؤمنین‌ علیه السلام‌ و بنی هاشم) را تهدید کرد و افزود: به خدا سوگند! چاه زمزم را پر می‌‌کنم، آثار جلالت و عظمت بنی‌هاشم را (در مکّه و مدینه) از بین می‌‌برم و دو نفر شاهد علیه علی بر دزدی او اقامه می‌‌نمایم و حدّ سارق بر او جاری می‌کنم. عبّاس نزد امیر مؤمنان علی‌ علیه السلام‌ آمد و آن چه بین او و عمر گذشته بود به عرض آن حضرت رساند و از آن بزرگوار خواست که تصمیم‌‌گیری درباره این ازدواج را به او واگذار نماید. امیر مؤمنان علی‌ علیه السلام‌ نیز به تقاضای عمویشان به این خواستگاری پاسخ مثبت دادند. آن گاه عبّاس، امّ کلثوم را به عقد عمر درآورد. پس از آن که عمر کشته شد، امیرالمؤمنین‌ علیه السلام‌ آن مخدّره را به خانه خودشان انتقال دادند. و آن گاه که از امام صادق‌ علیه السلام‌ درباره این ازدواج سؤال شد. حضرت فرمودند: إنّ ذلک فرج غصباه؛2 این ناموسی است که از ما غصب شده است. گفتنی است که عدّه‌‌ای از قدمای بزرگ شیعه مانند شیخ مفید رحمه اللَّه‌ و سیّد مرتضی‌ رحمه اللَّه‌ اصل واقعه تزویج و حتّی مجرّد اجرای عقد را نفی کرده‌اند و عدّه بسیاری از بزرگان شیعه با ادلّه عقلی و نقلی اصل ازدواج را تکذیب نموده‌اند. از روایات شیعه - که از نظر سند قابل مناقشه نیستند - چیزی بیش از این که بیان گردید، برنمی‌‌آید و چنین ازدواجی اگر واقع شده باشد بر چیزی که مطلوب آن‌هاست، دلالت ندارد. بررسی دیدگاه اهل سنّت‌ پیش از آن که روایات مخالفان را بررسی نماییم تذکّر این نکته ضروری است که قضیّه تزویج امّ کلثوم آن چنان که ادّعا می‌شود و با آب و تاب نقل می‌کنند در صحیح بخاری‌، صحیح مسلم‌ و دیگر صحاح ششگانه نیامده است، هم‌چنین در اکثر قریب به اتّفاق مسانید و معاجم مشهور و معتبر عامّه، اثری از کیفیّت این واقعه یافت نمی‌شود. این موضوع جدّاً جای دقّت و توجّه است که واقعه‌‌ای که این گونه برای اهل سنّت مؤثّر است، چگونه از روایت تفصیل آن غفلت کرده‌اند و اساساً آیا غفلت یا تغافل در نقل چنین امری با این همه اهمیّت، جا دارد؟ نه؛ بلکه معلوم می‌شود که اصل واقعه پایه و اساسی ندارد، وگرنه‌ به این آسانی از آن نمی‌گذرند، گرچه در نظر ما شیعیان، اثبات امر امامت و خلافت با آن رفعت و جلالتی که دارد، با چنین اموری حتّی اگر وقوعش مسلّم باشد (تا چه رسد به این که اصل وقوع، هنوز مورد ابهام است) آب در هاون کوفتن و خطّ بر آب نقش کردن است. پس از تذکّر این نکته، به بررسی روایاتی که در کتاب‌های اهل سنّت آمده است می‌پردازیم: آنان این واقعه را از دو طریق نقل کرده‌اند: 1. طریق اهل بیت.3 2. طریق غیر اهل بیت.4 بزرگان اهل جرح و تعدیل از محققان اهل سنّت روایات هر دو طریق را تضعیف کرده‌اند و هیچ یک را قابل اعتنا ندانسته‌اند. افزون بر این، متن این روایات مضطرب و آشفته است که همین اضطراب متن از نظر محققان، از اسباب تضعیف حدیث است. نتیجه این که: اوّلًا: در میان کتاب‌های اهل سنّت، کتاب‌های معتبری مانند صحاح و اکثر قریب به اتّفاق مسانید و معاجم نام و نشانی از وقوع این تزویج با میل یا رضایت حضرت امیر علیه السلام‌ یافت نمی‌شود. ثانیاً: این واقعه در دیگر کتاب‌های اهل سنّت از دو طریق نقل شده، حدیثی که خودشان بر صحّت سند آن اتفاق نظر داشته باشند، موجود نیست. ثالثاً: متن روایات موجود (با چشم‌پوشی از مشکل سندی) از اضطرابی عجیب در ذکر جوانب مختلف واقعه برخوردار است،5 و محقّقان حدیث شناس، روایاتی را که دارای اضطراب متن باشند معتبر ندانسته و تضعیف می‌نمایند. بنابر آن چه گذشت با توجه به روایات شیعه - در صورتی که اصل واقعه را انکار نکنیم و روایات وارده را نیز از ظاهرش که دلالت بر وقوع واقعه می‌نماید منصرف ننماییم، که البته خود این دو مطلب نیز جای بحث و تحقیق عمیقی دارد - نهایت چیزی که امکان دارد به آن ملتزم شویم این است که امیر مؤمنان علی‌ علیه السلام‌ با مراجعات مکرّر و پافشاری و اصرار بسیار زیاد عمر بن خطّاب (که در روایات مخالفان‌ نیز کاملًا مشهود است) و پس از ردّ و انکارها و اعتذارهای مختلف از جانب آن حضرت و سرانجام تهدیدهای گوناگون از ناحیه عمر و واسطه قرار دادن عمر، عقیل و عبّاس را، (که مدارک عامّه، با صراحت حاکی از تمام این امور است) در شرایطی ناهنجار و بدون رضایت قلبی، امر تزویج ام کلثوم را به عمویشان عبّاس واگذار فرمودند. عبّاس نیز پس از اجرای عقد، حضرت امّ کلثوم را به خانه عمر بردند و بعد از مدّتی کوتاه، خلیفه به قتل رسید و امیرالمؤمنین‌ علیه السلام‌، دخترشان را به منزل خودشان برگرداندند. به راستی کدام عاقل با انصاف، چنین واقعه‌ای را دلیل بر وجود ارتباطات به اصطلاح حسنه بین امیرالمؤمنین‌ علیه السلام‌ و عمر بن خطّاب می‌‌داند؟ از سوی دیگر در متون روایات اهل سنّت مطالب واهی آمده که امیرالمؤمنین‌ علیه السلام‌ آن بانو را برای عمر با آرایش و زینت فرستاده و خلیفه او را برانداز کرده (!!) و در این ازدواج آمیزشی رخ داده، این بانو فرزندانی برای عمر آورده و دیگر مطالب بی‌اساس، همه این‌ها کذب و افترا و جعل و وضع بوده و هیچ ارزشی ندارند. نوشته‌اند که عمر بالای منبر علّت اصرار زیاد خود را بر این وصلت فرمایش رسول خدا صلی اللَّه علیه وآله‌ قرار داده که آن حضرت فرمود: کلّ حسب ونسب منقطع یوم القیامة إلّاحسبی ونسبی؛6 هر پیوند حسبی و نسبی در روز رستاخیز گسستنی است جز پیوند حسبی و نسبی من. عمر بنا به ادّعای خودش می‌خواهد با انتساب به فاطمه زهرا علیها السلام‌، به رسول خدا صلی اللَّه علیه وآله‌ انتساب پیدا کند و تا روز قیامت از این انتساب نفع ببرد. اکنون قضیّه‌‌ای که نقل می‌‌شود، وجود غرضی دیگر را در اصرار انجام این ازدواج تقویت می‌کند. محمّد بن ادریس شافعی می‌گوید: هنگامی که حجّاج بن یوسف ثقفی، دختر عبداللَّه بن جعفر را به ازدواج خود درآورد، خالد بن یزید بن معاویه به عبدالملک مروان گفت: آیا در امر این ازدواج، حجّاج را به حال خود واگذاشتی؟ عبدالملک در جواب خالد گفت: آری، مگر مشکلی در میان است؟ خالد گفت: به خدا سوگند! این کار، منشأ بزرگ‌ترین مشکلات است. عبدالملک گفت: چگونه و به چه سببی؟ خالد گفت: به خدا سوگند! ای خلیفه! از زمانی که رَمْله دختر زبیر را به ازدواج درآورده‌ام، تمام کینه‌ها و عداوت‌هایی که نسبت به زبیر داشتم، از دلم بیرون رفته است. با این سخن گویی عبدالملک خواب بود و بیدار گشت و فوری به حجّاج نوشت: دختر عبداللَّه را طلاق بده. حجّاج از فرمان خلیفه وقت اطاعت نمود. (1) البتّه طبع پیوند ازدواج و ایجاد فامیلی همین است که منشأ از بین بردن عداوت‌ها و کدورت‌های گذشته خواهد شد و یا دست کم آن‌ها را تعدیل خواهد کرد. این مطلب با اغراض سوء امویان منافات داشت که درصدد بودند به هر وسیله ممکنی بغض بنی هاشم را در دل‌ها به خصوص در دل‌های عمّالشان بپرورانند. از این رو عمر بن خطّاب با این هدف به این ازدواج پافشاری می‌کرد که شاید از طریق این فامیلی با بنی‌هاشم و به خصوص بیت امیرالمؤمنین‌ علیه السلام‌، بتواند مسیر فکری جامعه مسلمانان را نسبت به قضایای سقیفه و آن چه که از طرف او و هوادارانش بر سر فاطمه زهرا علیها السلام‌ آمده بود، منحرف سازد.7 1. لسان العرب: 1/ 527- 526 2. ر. ک: فروع کافی: 5/ 346 و 6/ 115. 3. تهذیب التهذیب: 1/ 44، 11/ 382، 4/ 106. 4. الطبقات الکبری: 8/ 462، المستدرک علی الصحیحین: 3/ 142، السّنن الکبری: 7/ 63 و 114، تاریخ بغداد: 6/ 182، الاستیعاب: 4/ 1954، اسد الغابة: 5/ 614، الذّریّة الطّاهره: 157- 165، مجمع الزّوائد: 4/ 499، المصنّف صنعانی: 10354. 5. ر. ک: الطبقات الکبری: 8/ 463، الاصابة: 4/ جزء 8/ 275، رقم 1473، البدایة والنّهایه: 5/ 330، انساب الأشراف: 2/ 412، المستدرک علی الصحیحین: 3/ 142. 6. الطبقات الکبری: 8/ 463. 7. مختصر تاریخ مدینة دمشق: 6/ 205. به نقل از: آیت الله سید علی حسینی میلانی
عنوان سوال:

آیا بین امیر مؤمنان علی(ع) و خلفا پیوند سببی بود؟


پاسخ:

آیا بین امیر مؤمنان علی(ع) و خلفا پیوند سببی بود؟

بنابر تحقیق مسلّم و غیر قابل انکار انتسابات و پیوندهایی که بین بنی‌هاشم و امویان رخ داده (یکطرفی) بوده است، به این معنا که عمدتاً امویان و دیگر مخالفان بوده‌اند که با بنی‌هاشم پیوند بسته و از بنی‌هاشم دختر گرفته‌اند، ولی در بنی‌هاشم، کسی نیست که از مخالفان دختری گرفته باشد. دست کم آن چه مسلّم و قطعی است این که ما در هیچ یک از ائمّه اطهار علیهم السلام‌ از امویان نمی‌‌باشد.
در این زمینه دو مورد قابل بحث و تحقیق است:
1. دامادی امام محمد باقر علیه السلام‌ با قاسم بن محمّد بن ابی‌بکر.
قاسم از فقهای مدینه و شخصی موجَّه و وزین بوده است که حضرت امام باقر علیه السلام‌، امّ فروه دختر او را به همسری گرفتند. این مخدّره، مادر امام صادق‌ علیه السلام‌ است.
2. ازدواج امّ کلثوم دختر حضرت علی‌ علیه السلام‌ با عمر بن خطّاب.
اهل سنّت می‌گویند: وقتی شما در خطاب به امامان خود می‌گویید:
اشْهَدُ أنَّکَ کُنْتَ نُوراً فی الأصْلابِ الشّامِخَةِ والأَرْحَامِ المُطَهَّرَةِ؛
گواهی می‌دهم که شما به صورت نوری در پشت مردانی عالی درجه و رحم‌‌های پاک و دور از پلیدی بوده‌‌اید؛
پس ابوبکر که پدر بزرگ مادرِ امام صادق‌ علیه السلام‌ است از (اصلاب شامخه) می‌باشد و باید به ایمان و پاکی او قائل بشوید.
در پاسخ این استدلال چنین می‌گوییم:
هر دو مقدّمه این استدلال صحیح و بدون تردید مورد تصدیق شیعه است، به این معنا که تردیدی نیست که امّ فروه دختر قاسم، همسر امام محمّد باقر و مادر ششمین امام شیعیان جعفر بن محمّد الصّادق‌ علیهما السلام‌ است و قاسم نواده ابوبکر می‌باشد.
از طرف دیگر نیز شکّی نیست که مضمون عبارت یاد شده که از فرازهای زیارت وارث است از اعتقادات شیعیان به شمار می‌‌رود؛ ولی نتیجه‌‌ای که از این دو مقدّمه گرفته شده، از مواردی است که مادرِ جوان مرده بدان می‌خندد؛ زیرا که‌
اوّلًا بر آشنای با استعمالات عرب پنهان نیست که منظور از واژه (اصْلاب) در زیارت شریفه، اجداد پدری هستند(1) و اجداد پدری امامان شیعه‌ علیهم السلام‌، تا حضرت آدم ابوالبشر معلوم بوده و روشن است که هیچ ارتباطی با (ابوبکر) ندارند.
ثانیاً منظور از واژه (ارحام) بانوانی هستند که نور امام‌ علیه السلام‌ از پشتِ پدر به رحم آن بانو منتقل شده است، که در نتیجه در خود امامان شیعه، همسر هر امامی که مادرِ امام بعدی به شمار می‌رفته بدون شکّ، طاهره و مطهّره بوده و این معیار در جانب مادران ائمّه‌ علیهم السلام‌ تا حضرت حوّاء همین گونه است.
برای مثال (سَلمی‌) همسر حضرت هاشم‌ علیه السلام‌ بانویی طاهره و مطهّره بوده است، که این بانو، مادر حضرت عبدالمطّلب به شمار می‌رود.
هم‌چنین همسر حضرت عبدالمطّلب‌ علیه السلام‌ که مادر حضرت ابوطالب‌ علیه السلام‌ است نیز بانویی پاکدامن، طاهره و مطهّره بوده است.
با عنایت به آن چه بیان شد به طور کامل روشن گشت که (ابوبکر ابن ابی‌قحافه) نه در شمار (اصلاب) قرار می‌گیرد و نه در عداد (ارحام) و اساساً، این دو کلمه، هیچ‌گونه ارتباطی با ابوبکر ندارند، تا این که شیعه، ملزَم به تکریم جناب ایشان (!!) باشد.
چگونگی ازدواج امّ کلثوم با عمر
مورد دوم ازدواج امّ کلثوم‌ علیها السلام‌ دختر حضرت امیرالمؤمنین‌ علیه السلام‌ با عمر بن خطّاب بود که می‌خواهند بدین وسیله فضیلتی را برای عمر اثبات و آن چه را که بعد از رحلت رسول اللَّه‌ صلی اللَّه علیه وآله‌ بوده، انکار کنند. این مورد نیز به بررسی و نقد نیاز دارد.
این قضیّه از دو جهت باید به دقّت بررسی شود:
1. از جهت روایات شیعه.
2. از جهت روایات مخالفان.
از نظر روایات معتبر شیعه، جریان چنین است:
عمر بن خطّاب از امیر مؤمنان علی‌ علیه السلام‌، دختر کوچکترشان حضرت امّ کلثوم را خواستگاری نمود، حضرت علی‌ علیه السلام‌ از این که دخترشان کم سنّ و سال است و آمادگی برای ازدواج ندارد به او پاسخ ردّ دادند.
پس از زمانی عمر، عبّاس عموی رسول خدا صلی اللَّه علیه وآله‌ را ملاقات نمود و از او پرسید: آیا عیب و عاری در من سراغ داری؟!!
عبّاس گفت: مگر چه اتّفاقی افتاده؟ منظورت از این سؤال چیست؟
عمر گفت: از فرزند برادرت- یعنی امیرالمؤمنین‌ علیه السلام‌- دخترش را خواستگاری نمودم، ولی به من جواب ردّ داد.
آن گاه عمر، عبّاس (بلکه امیرالمؤمنین‌ علیه السلام‌ و بنی هاشم) را تهدید کرد و افزود: به خدا سوگند! چاه زمزم را پر می‌‌کنم، آثار جلالت و عظمت بنی‌هاشم را (در مکّه و مدینه) از بین می‌‌برم و دو نفر شاهد علیه علی بر دزدی او اقامه می‌‌نمایم و حدّ سارق بر او جاری می‌کنم.
عبّاس نزد امیر مؤمنان علی‌ علیه السلام‌ آمد و آن چه بین او و عمر گذشته بود به عرض آن حضرت رساند و از آن بزرگوار خواست که تصمیم‌‌گیری درباره این ازدواج را به او واگذار نماید.
امیر مؤمنان علی‌ علیه السلام‌ نیز به تقاضای عمویشان به این خواستگاری پاسخ مثبت دادند. آن گاه عبّاس، امّ کلثوم را به عقد عمر درآورد.
پس از آن که عمر کشته شد، امیرالمؤمنین‌ علیه السلام‌ آن مخدّره را به خانه خودشان انتقال دادند.
و آن گاه که از امام صادق‌ علیه السلام‌ درباره این ازدواج سؤال شد.
حضرت فرمودند:
إنّ ذلک فرج غصباه؛2
این ناموسی است که از ما غصب شده است.
گفتنی است که عدّه‌‌ای از قدمای بزرگ شیعه مانند شیخ مفید رحمه اللَّه‌ و سیّد مرتضی‌ رحمه اللَّه‌ اصل واقعه تزویج و حتّی مجرّد اجرای عقد را نفی کرده‌اند و عدّه بسیاری از بزرگان شیعه با ادلّه عقلی و نقلی اصل ازدواج را تکذیب نموده‌اند.
از روایات شیعه - که از نظر سند قابل مناقشه نیستند - چیزی بیش از این که بیان گردید، برنمی‌‌آید و چنین ازدواجی اگر واقع شده باشد بر چیزی که مطلوب آن‌هاست، دلالت ندارد.

بررسی دیدگاه اهل سنّت‌
پیش از آن که روایات مخالفان را بررسی نماییم تذکّر این نکته ضروری است که قضیّه تزویج امّ کلثوم آن چنان که ادّعا می‌شود و با آب و تاب نقل می‌کنند در صحیح بخاری‌، صحیح مسلم‌ و دیگر صحاح ششگانه نیامده است، هم‌چنین در اکثر قریب به اتّفاق مسانید و معاجم مشهور و معتبر عامّه، اثری از کیفیّت این واقعه یافت نمی‌شود.
این موضوع جدّاً جای دقّت و توجّه است که واقعه‌‌ای که این گونه برای اهل سنّت مؤثّر است، چگونه از روایت تفصیل آن غفلت کرده‌اند و اساساً آیا غفلت یا تغافل در نقل چنین امری با این همه اهمیّت، جا دارد؟
نه؛ بلکه معلوم می‌شود که اصل واقعه پایه و اساسی ندارد، وگرنه‌ به این آسانی از آن نمی‌گذرند، گرچه در نظر ما شیعیان، اثبات امر امامت و خلافت با آن رفعت و جلالتی که دارد، با چنین اموری حتّی اگر وقوعش مسلّم باشد (تا چه رسد به این که اصل وقوع، هنوز مورد ابهام است) آب در هاون کوفتن و خطّ بر آب نقش کردن است.
پس از تذکّر این نکته، به بررسی روایاتی که در کتاب‌های اهل سنّت آمده است می‌پردازیم:
آنان این واقعه را از دو طریق نقل کرده‌اند:
1. طریق اهل بیت.3 2. طریق غیر اهل بیت.4 بزرگان اهل جرح و تعدیل از محققان اهل سنّت روایات هر دو طریق را تضعیف کرده‌اند و هیچ یک را قابل اعتنا ندانسته‌اند.
افزون بر این، متن این روایات مضطرب و آشفته است که همین اضطراب متن از نظر محققان، از اسباب تضعیف حدیث است.
نتیجه این که:
اوّلًا: در میان کتاب‌های اهل سنّت، کتاب‌های معتبری مانند صحاح و اکثر قریب به اتّفاق مسانید و معاجم نام و نشانی از وقوع این تزویج با میل یا رضایت حضرت امیر علیه السلام‌ یافت نمی‌شود.
ثانیاً: این واقعه در دیگر کتاب‌های اهل سنّت از دو طریق نقل شده، حدیثی که خودشان بر صحّت سند آن اتفاق نظر داشته باشند، موجود نیست.
ثالثاً: متن روایات موجود (با چشم‌پوشی از مشکل سندی) از اضطرابی عجیب در ذکر جوانب مختلف واقعه برخوردار است،5 و محقّقان حدیث شناس، روایاتی را که دارای اضطراب متن باشند معتبر ندانسته و تضعیف می‌نمایند.
بنابر آن چه گذشت با توجه به روایات شیعه - در صورتی که اصل واقعه را انکار نکنیم و روایات وارده را نیز از ظاهرش که دلالت بر وقوع واقعه می‌نماید منصرف ننماییم، که البته خود این دو مطلب نیز جای بحث و تحقیق عمیقی دارد - نهایت چیزی که امکان دارد به آن ملتزم شویم این است که امیر مؤمنان علی‌ علیه السلام‌ با مراجعات مکرّر و پافشاری و اصرار بسیار زیاد عمر بن خطّاب (که در روایات مخالفان‌ نیز کاملًا مشهود است) و پس از ردّ و انکارها و اعتذارهای مختلف از جانب آن حضرت و سرانجام تهدیدهای گوناگون از ناحیه عمر و واسطه قرار دادن عمر، عقیل و عبّاس را، (که مدارک عامّه، با صراحت حاکی از تمام این امور است) در شرایطی ناهنجار و بدون رضایت قلبی، امر تزویج ام کلثوم را به عمویشان عبّاس واگذار فرمودند.
عبّاس نیز پس از اجرای عقد، حضرت امّ کلثوم را به خانه عمر بردند و بعد از مدّتی کوتاه، خلیفه به قتل رسید و امیرالمؤمنین‌ علیه السلام‌، دخترشان را به منزل خودشان برگرداندند.
به راستی کدام عاقل با انصاف، چنین واقعه‌ای را دلیل بر وجود ارتباطات به اصطلاح حسنه بین امیرالمؤمنین‌ علیه السلام‌ و عمر بن خطّاب می‌‌داند؟
از سوی دیگر در متون روایات اهل سنّت مطالب واهی آمده که امیرالمؤمنین‌ علیه السلام‌ آن بانو را برای عمر با آرایش و زینت فرستاده و خلیفه او را برانداز کرده (!!) و در این ازدواج آمیزشی رخ داده، این بانو فرزندانی برای عمر آورده و دیگر مطالب بی‌اساس، همه این‌ها کذب و افترا و جعل و وضع بوده و هیچ ارزشی ندارند.
نوشته‌اند که عمر بالای منبر علّت اصرار زیاد خود را بر این وصلت فرمایش رسول خدا صلی اللَّه علیه وآله‌ قرار داده که آن حضرت فرمود:
کلّ حسب ونسب منقطع یوم القیامة إلّاحسبی ونسبی؛6
هر پیوند حسبی و نسبی در روز رستاخیز گسستنی است جز پیوند حسبی و نسبی من.
عمر بنا به ادّعای خودش می‌خواهد با انتساب به فاطمه زهرا علیها السلام‌، به رسول خدا صلی اللَّه علیه وآله‌ انتساب پیدا کند و تا روز قیامت از این انتساب نفع ببرد.
اکنون قضیّه‌‌ای که نقل می‌‌شود، وجود غرضی دیگر را در اصرار انجام این ازدواج تقویت می‌کند.
محمّد بن ادریس شافعی می‌گوید: هنگامی که حجّاج بن یوسف ثقفی، دختر عبداللَّه بن جعفر را به ازدواج خود درآورد، خالد بن یزید بن معاویه به عبدالملک مروان گفت: آیا در امر این ازدواج، حجّاج را به حال خود واگذاشتی؟
عبدالملک در جواب خالد گفت: آری، مگر مشکلی در میان است؟
خالد گفت: به خدا سوگند! این کار، منشأ بزرگ‌ترین مشکلات است.
عبدالملک گفت: چگونه و به چه سببی؟
خالد گفت: به خدا سوگند! ای خلیفه! از زمانی که رَمْله دختر زبیر را به ازدواج درآورده‌ام، تمام کینه‌ها و عداوت‌هایی که نسبت به زبیر داشتم، از دلم بیرون رفته است.
با این سخن گویی عبدالملک خواب بود و بیدار گشت و فوری به حجّاج نوشت: دختر عبداللَّه را طلاق بده.
حجّاج از فرمان خلیفه وقت اطاعت نمود. (1) البتّه طبع پیوند ازدواج و ایجاد فامیلی همین است که منشأ از بین بردن عداوت‌ها و کدورت‌های گذشته خواهد شد و یا دست کم آن‌ها را تعدیل خواهد کرد. این مطلب با اغراض سوء امویان منافات داشت که درصدد بودند به هر وسیله ممکنی بغض بنی هاشم را در دل‌ها به خصوص در دل‌های عمّالشان بپرورانند.
از این رو عمر بن خطّاب با این هدف به این ازدواج پافشاری می‌کرد که شاید از طریق این فامیلی با بنی‌هاشم و به خصوص بیت امیرالمؤمنین‌ علیه السلام‌، بتواند مسیر فکری جامعه مسلمانان را نسبت به قضایای سقیفه و آن چه که از طرف او و هوادارانش بر سر فاطمه زهرا علیها السلام‌ آمده بود، منحرف سازد.7

1. لسان العرب: 1/ 527- 526
2. ر. ک: فروع کافی: 5/ 346 و 6/ 115.
3. تهذیب التهذیب: 1/ 44، 11/ 382، 4/ 106.
4. الطبقات الکبری: 8/ 462، المستدرک علی الصحیحین: 3/ 142، السّنن الکبری: 7/ 63 و 114، تاریخ بغداد: 6/ 182، الاستیعاب: 4/ 1954، اسد الغابة: 5/ 614، الذّریّة الطّاهره: 157- 165، مجمع الزّوائد: 4/ 499، المصنّف صنعانی: 10354.
5. ر. ک: الطبقات الکبری: 8/ 463، الاصابة: 4/ جزء 8/ 275، رقم 1473، البدایة والنّهایه: 5/ 330، انساب الأشراف: 2/ 412، المستدرک علی الصحیحین: 3/ 142.
6. الطبقات الکبری: 8/ 463.
7. مختصر تاریخ مدینة دمشق: 6/ 205.
به نقل از: آیت الله سید علی حسینی میلانی





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین