تجسیم در وهابیت چگونه رد می شود؟
جواب افکار وهّابیّت در مورد تجسیم 1. سخنان ابن تیمیّه و وهّابیّت مخالف کتاب و سنّت: سخن ابن تیمیّه و پیروان وهّابیِ او در اثبات جسمانیّت حق تعالی، مخالف کتاب و سنّت است؛ زیرا آیه شریفه (لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْ‌ءٌ)( شوری (42) آیه 11) صراحت دارد که خداوند، مانندی ندارد و آیه شریفه (قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ )( اخلاص ، آیه 4) نیز دلالت می‌کند که او بی‌همتاست. حاکم نیشابوری متوفّای 405، در روایتی از اُبَیّ بن کعب نقل کرده: مشرکان از رسول گرامی [ صلی‌الله‌علیه‌و‌آله ] خواستند که نسب خداوند متعال را بیان نماید، خداوند سوره توحید را نازل نمود و فرمود: ای پیامبر! به مشرکان بگو: (قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ * اللَّهُ الصَّمَدُ )؛ (او خداوند یکتا و بی نیاز است). (لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَدْ )؛ (فرزندی ندارد و از پدر و مادری هم زاده نشده). زیرا آن که زاده شده، روزی هم خواهد مرد و آن که بمیرد، ارثی خواهد گذاشت و خداوند بی‌همتا از مردن و ارث نهادن منزّه است. (وَ لَمْ یَکُن لَّهُ کُفُوًا أَحَدُ)؛ (خداوند متعال، شبیه، مانند و همتا ندارد). آن گاه حاکم نیشابوری و ذهبی گفته‌اند: این روایت صحیح است(مستدرک الصحیحین، ج 2، ص 540). 2. احمد بن حنبل و بطلان نظریّه قائلان به تجسیم: بیهقی متوفّای 458، از شخصیّت‌های علمی اهل سنّت می‌گوید: امام احمد بن حنبل (رئیس مذهب حنابله) نظریه قائلان به جسمانیّت حقّ تعالی را باطل دانسته، گفته است: اسم‌ها از شریعت و لغت گرفته می‌شود و اهل لغت کلمه (جسم) را در برابر چیزی که دارای طول، عرض، ارتفاع، ترکیب و صورت باشد، قرار داده‌اند و خداوند متعال از تمامی این‌ها منزّه است و شایسته نیست که او را جسم بنامیم؛ زیرا او از هرگونه معنا و مفهوم جسم، خارج است و در شریعت نیز این لفظ وارد نگردیده است. بنابراین، عقیده به جسمانیّت باطل است(طبقات الحنابله، ج 2، ص 298؛ اعتقاد الإمام ابن حنبل، ص 298؛ العقیده احمد بن حنبل، ص 110 و تهنئة الصدیق المحبوب، ص 39). 3. علمای اهل سنّت و تکفیر مجسّمه: امام قرطبی متوفّای 671، پس از نقل قول علمای دیگر در باره مجسّمه، می‌گوید: قول صحیح این است که قائلان به جسمانیّت حقّ تعالی کافرند؛ زیرا تفاوتی میان آنان و بت پرستان و چهره پرستان نیست. (تفسیر قرطبی، ج 4، ص 14 و تذکار، ص 208) نَوَوی متوفّای 676، عالم برجسته اهل سنّت می‌گوید: از جمله کسانی که کفر آنان ثابت است، قائلان به جسمانیّت حقّ تعالی است و آنان که علم به جزئیّات او را انکار می‌کنند.( المجموع، ج 4، ص 253) عبد القاهر بغدادی متوفّای 429 ه.، از متکلّمان بلندآوازه اهل سنّت می‌گوید: فرقه کرامیّه منطقه خراسان که معتقد به جسمانیّت حق تعالی هستند، تکفیرشان واجب است؛ زیرا خداوند متعال را محدود به حدود دانسته و برای او از ناحیه پایین، نقطه پایانی قائلند که با عرش تماس دارد و محل عروض حوادث است... .( اصول الدین، ص 337 و نیز ر. ک: التندید بمن عدد التوحید، ص 52.) اهل سنّت، هرگونه حدود و نقطه پایانی را از خداوند متعال نفی کرده‌اند... . (الفرق بین الفرق، تحقیق لجنة إحیاء التراث العربی، ص 40) اهل سنّت اجماع دارند که خداوند متعال را نه مکانی در بر گرفته و نه زمانی بر وی می‌گذرد، (ذات مقدّسش فراتر از مکان و زمان است) برخلاف قول باطل شهامیّه و کرامیّه که می‌گویند: ذات اقدس ربوبی با عرش، در تماس است؛ امیر مؤمنان علی رضی‌الله‌عنه می‌فرماید: خداوند عرش را به‌سبب قدرت نمایی آفریده، نه برای جایگاه خویش. (الفرق بین الفرق، ص 41.) ابن نجیم مصری متوفّای 970، از فقهای بزرگ اهل سنّت می‌گوید: مشبهه (آنان که خداوند را به بندگان تشبیه می‌کنند) اگر بگویند که خداوند همانند بندگان دارای دست و پا هست، کافرند و اگر بگویند: خداوند دارای جسم است ولی نه مانند اجسام، بدعت‌گذارند. (البحر الرائق، ج 1، ص 611) غزالی متوفّای 505، عالم بلند آوازه اهل سنّت می‌گوید: اگر کسی به ذهنش خطور کند که خداوند تعالی دارای جسمی هست که از عضوهای متعدّد تشکیل یافته، او بت پرست است؛ زیرا هر جسمی مخلوق و آفریده شده است و به اجماع تمام علمای و پیشوایان دینی در تمام زمان‌های پیش و نزدیک، پرستش مخلوق، کفر و بت‌پرستی است. (إلجام العوام عن علم الکلام، ص 209 و دراسات فی منهاج السنّه، ص 145، به نقل از: الرسالة التدمریّه، ص 92) 4. دخول تجسیم از راه یهود: شهرستانی می‌گوید: بسیاری از یهودیان که به طرف اسلام کشیده شدند احادیث متعددی را در جسمانیّت حق تعالی ساختند و وارد شریعت اسلامی کردند و تمامی احادیث تجسیم از تورات سر چشمه گرفته است. (ملل و نحل، ج 1، ص 117) 5. اسرائیلیّات در کتاب‌های اهل سنّت: برخی از سرگذشت‌ها و نقل‌های تاریخی با ورودشان در کتاب‌های حدیثی، تاریخی و تفسیریِ اهل سنّت، چهره نازیبایی را از وقایع تاریخی به نمایش گذاشته است، که تشخیص این حقیقت، کاری فوق‌العاده مشکل و سخت است؛ زیرا پژوهش‌گران و اهل تحقیق را در دست‌یابی به حقایق تاریخی دچار مشکل و گاهی حتّی با ناکامی رو به رو می‌کند، ابن‌خلدون می‌نویسد: عرب صدر اسلام، بهره‌ای از علم و کتابت نداشتند و مطالب مربوط به آفرینش جهان و اسرار هستی را از عالمان یهود و اهل تورات و یا از نصاری همانند کعب الأحبار، وَهْب بن مُنَبِّه و عبداللّه بن سلام می‌پرسیدند. تا آن جا که می‌گوید: تفاسیر اهل سنّت از گفته‌های یهود و نصاری سرشار گشته و مفسّران هم در این زمینه سهل انگاری کردند و کتاب‌های تفسیری را از این دست روایات پُر کردند و این در حالی است که ریشه همه این روایات از تورات و یا دروغ بافی‌های یهود و نصاری سرچشمه گرفته است. (تاریخ ابن خلدون (مقدّمه) ج 1، ص 439) دو کتاب معروف و مشهور اهل سنّت صحیح بخاری و صحیح مسلم نیز از این آفت در امان نمانده و متأسّفانه اخباری از این دست به فراوانی در آن‌ها دیده می شود که از آن جمله نقل حدیث ساختگی ذیل است که از افکار یهودیّت در میان احادیث مسلمانان رسوخ کرده است: ابو هریره نقل می‌کند که رسول اللّه [ صلی‌الله‌علیه‌و‌آله ] فرمود: خداوند هر شب پس از گذشت یک سوّم آن، به آسمان زمین فرود می‌آید و تا طلوع فجر ندا می‌کند: چه کسی مرا می‌خواند تا اجابت نمایم و چه کسی از من طلب می‌کند تا به وی عطا کنم و چه کسی طلب بخشش می‌کند تا گناهش را ببخشم؟( صحیح مسلم، ج 2، ص 175، ح 1657 و صحیح بخاری، ج 2، ص 47، ح 1145 و ج 7، ص 149، ح 6321. ) در برخی از روایات آمده است: پس از طلوع فجر به عرش مراجعت می‌کند). (فتح الباری، ج 13، ص 390 و عمدة القاری، ج 25، ص 159.) شاید روزگاری این سخنان بی‌پایه و اساس، قابل طرح بود و ساده لوحانی را فریفته می‌کرد، ولی امروز با رشد دانش و تکامل عقلانی بشر، موجبات تمسخر را فراهم می‌کند؛ چرا که با توجّه به کرویّت زمین، در هر لحظه از شبانه روز در یک نقطه از کره زمین، پایان شب و طلوع فجر می‌باشد و اگر خداوند از عرش به زمین آمده باشد، مادامی که زمین باقی است و شب و روز در چرخش است، دیگر به عرش برنخواهد گشت. از این رو، برخی از بزرگان اهل سنّت در توجیه این روایت دچار حیرت و سرگردانی شده‌اند(ر. ک: تفسیر قرطبی، ج 4، ص 39 و فتح الباری، ج 13، ص 390). البتّه نتیجه دوری از اهل بیت عصمت و طهارت علیهم‌السلام و بی‌توجّهی به توصیه رسول اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله در تمسّک به ثقلین، سقوط در وادی‌های خطرناک این چنینی را در پی دارد. نگاهی دیگر به سخنان ابن تیمیّه با توجّه به آن‌چه که از آیات قرآن و سنّت شریف و گفتار شخصیّت‌های بزرگ علمی اهل سنّت، بیان شد؛ دوباره عبارت ابن تیمیّه را مرور می‌کنیم که می‌گوید: در کتاب خدا، سنّت رسول اللّه و هم چنین گفتار سلف امّت (صحابه) و پیشوایان دینی نیامده است که خداوند جسم نیست.( التأسیس فی ردّ أساس التقدیس، ج 1، ص 101) مگر (لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْ‌ءٌ)( شوری ، آیه 11) و یا (وَ لَمْ یَکُن لَّهُ کُفُوًا أَحَدُ ) از آیات قرآن نیستند؟ و یا آن چه را که از اُبَیّ بن کعب نقل شد و حاکم نیشابوری و ذهبی به صحّت آن شهادت دادند(مستدرک الصحیحین، ج 2، ص 540)، خارج از سنّت رسول اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله می‌باشد؟! و یا این که احمد بن حنبل، بیهقی، قرطبی، عبدالقاهر بغدادی، شهرستانی و ... از علمای اهل سنّت نیستند؟! مگر نه این است که وی به فتوای علمای معاصر خویش به‌سبب همین عقیده باطلِ تجسیم، محکوم به زندان شد؟ همان طوری که ابو الفداء در تاریخ خود می‌گوید: ابن تیمیّه از دمشق به مصر احضار گردید و پس از محاکمه وی را دست‌گیر و به سبب عقیده‌اش زندانی کردند؛ زیرا او معتقد بود که خداوند متعال دارای جسم است. (تاریخ أبی الفداء، ج 2، ص 392 و حوادث 705 و کشف الارتیاب، ص 122) و به نقل ابن حجر عسقلانی، قاضی مالکی اعلام کرد: کفر ابن تیمیّه ثابت است. (الدرر الکامنه، ج 1، ص 145) و هم چنین ابن حجر عسقلانی و شوکانی، از علمای بزرگ اهل سنّت نوشته‌اند: قاضی شافعی دمشق دستور داد در دمشق اعلان کنند که: هر کس عقیده ابن تیمیّه را داشته باشد، خونش هدر و مالش مباح است. (همان، ص 147 و البدر الطالع، ج 1، ص 67)
عنوان سوال:

تجسیم در وهابیت چگونه رد می شود؟


پاسخ:

جواب افکار وهّابیّت در مورد تجسیم

1. سخنان ابن تیمیّه و وهّابیّت مخالف کتاب و سنّت:
سخن ابن تیمیّه و پیروان وهّابیِ او در اثبات جسمانیّت حق تعالی، مخالف کتاب و سنّت است؛ زیرا آیه شریفه (لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْ‌ءٌ)( شوری (42) آیه 11) صراحت دارد که خداوند، مانندی ندارد و آیه شریفه (قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ )( اخلاص ، آیه 4) نیز دلالت می‌کند که او بی‌همتاست.
حاکم نیشابوری متوفّای 405، در روایتی از اُبَیّ بن کعب نقل کرده: مشرکان از رسول گرامی [ صلی‌الله‌علیه‌و‌آله ] خواستند که نسب خداوند متعال را بیان نماید، خداوند سوره توحید را نازل نمود و فرمود:
ای پیامبر! به مشرکان بگو: (قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ * اللَّهُ الصَّمَدُ )؛ (او خداوند یکتا و بی نیاز است).
(لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَدْ )؛ (فرزندی ندارد و از پدر و مادری هم زاده نشده). زیرا آن که زاده شده، روزی هم خواهد مرد و آن که بمیرد، ارثی خواهد گذاشت و خداوند بی‌همتا از مردن و ارث نهادن منزّه است.
(وَ لَمْ یَکُن لَّهُ کُفُوًا أَحَدُ)؛ (خداوند متعال، شبیه، مانند و همتا ندارد).
آن گاه حاکم نیشابوری و ذهبی گفته‌اند: این روایت صحیح است(مستدرک الصحیحین، ج 2، ص 540).

2. احمد بن حنبل و بطلان نظریّه قائلان به تجسیم:
بیهقی متوفّای 458، از شخصیّت‌های علمی اهل سنّت می‌گوید:
امام احمد بن حنبل (رئیس مذهب حنابله) نظریه قائلان به جسمانیّت حقّ تعالی را باطل دانسته، گفته است: اسم‌ها از شریعت و لغت گرفته می‌شود و اهل لغت کلمه (جسم) را در برابر چیزی که دارای طول، عرض، ارتفاع، ترکیب و صورت باشد، قرار داده‌اند و خداوند متعال از تمامی این‌ها منزّه است و شایسته نیست که او را جسم بنامیم؛ زیرا او از هرگونه معنا و مفهوم جسم، خارج است و در شریعت نیز این لفظ وارد نگردیده است. بنابراین، عقیده به جسمانیّت باطل است(طبقات الحنابله، ج 2، ص 298؛ اعتقاد الإمام ابن حنبل، ص 298؛ العقیده احمد بن حنبل، ص 110 و تهنئة الصدیق المحبوب، ص 39).
3. علمای اهل سنّت و تکفیر مجسّمه:
امام قرطبی متوفّای 671، پس از نقل قول علمای دیگر در باره مجسّمه، می‌گوید:
قول صحیح این است که قائلان به جسمانیّت حقّ تعالی کافرند؛ زیرا تفاوتی میان آنان و بت پرستان و چهره پرستان نیست. (تفسیر قرطبی، ج 4، ص 14 و تذکار، ص 208)
نَوَوی متوفّای 676، عالم برجسته اهل سنّت می‌گوید:
از جمله کسانی که کفر آنان ثابت است، قائلان به جسمانیّت حقّ تعالی است و آنان که علم به جزئیّات او را انکار می‌کنند.( المجموع، ج 4، ص 253)
عبد القاهر بغدادی متوفّای 429 ه.، از متکلّمان بلندآوازه اهل سنّت می‌گوید:
فرقه کرامیّه منطقه خراسان که معتقد به جسمانیّت حق تعالی هستند، تکفیرشان واجب است؛ زیرا خداوند متعال را محدود به حدود دانسته و برای او از ناحیه پایین، نقطه پایانی قائلند که با عرش تماس دارد و محل عروض حوادث است... .( اصول الدین، ص 337 و نیز ر. ک: التندید بمن عدد التوحید، ص 52.)
اهل سنّت، هرگونه حدود و نقطه پایانی را از خداوند متعال نفی کرده‌اند... . (الفرق بین الفرق، تحقیق لجنة إحیاء التراث العربی، ص 40)
اهل سنّت اجماع دارند که خداوند متعال را نه مکانی در بر گرفته و نه زمانی بر وی می‌گذرد، (ذات مقدّسش فراتر از مکان و زمان است) برخلاف قول باطل شهامیّه و کرامیّه که می‌گویند: ذات اقدس ربوبی با عرش، در تماس است؛ امیر مؤمنان علی رضی‌الله‌عنه می‌فرماید: خداوند عرش را به‌سبب قدرت نمایی آفریده، نه برای جایگاه خویش. (الفرق بین الفرق، ص 41.)
ابن نجیم مصری متوفّای 970، از فقهای بزرگ اهل سنّت می‌گوید:
مشبهه (آنان که خداوند را به بندگان تشبیه می‌کنند) اگر بگویند که خداوند همانند بندگان دارای دست و پا هست، کافرند و اگر بگویند: خداوند دارای جسم است ولی نه مانند اجسام، بدعت‌گذارند. (البحر الرائق، ج 1، ص 611)
غزالی متوفّای 505، عالم بلند آوازه اهل سنّت می‌گوید:
اگر کسی به ذهنش خطور کند که خداوند تعالی دارای جسمی هست که از عضوهای متعدّد تشکیل یافته، او بت پرست است؛ زیرا هر جسمی مخلوق و آفریده شده است و به اجماع تمام علمای و پیشوایان دینی در تمام زمان‌های پیش و نزدیک، پرستش مخلوق، کفر و بت‌پرستی است. (إلجام العوام عن علم الکلام، ص 209 و دراسات فی منهاج السنّه، ص 145، به نقل از: الرسالة التدمریّه، ص 92)

4. دخول تجسیم از راه یهود:
شهرستانی می‌گوید:
بسیاری از یهودیان که به طرف اسلام کشیده شدند احادیث متعددی را در جسمانیّت حق تعالی ساختند و وارد شریعت اسلامی کردند و تمامی احادیث تجسیم از تورات سر چشمه گرفته است. (ملل و نحل، ج 1، ص 117)

5. اسرائیلیّات در کتاب‌های اهل سنّت:
برخی از سرگذشت‌ها و نقل‌های تاریخی با ورودشان در کتاب‌های حدیثی، تاریخی و تفسیریِ اهل سنّت، چهره نازیبایی را از وقایع تاریخی به نمایش گذاشته است، که تشخیص این حقیقت، کاری فوق‌العاده مشکل و سخت است؛ زیرا پژوهش‌گران و اهل تحقیق را در دست‌یابی به حقایق تاریخی دچار مشکل و گاهی حتّی با ناکامی رو به رو می‌کند، ابن‌خلدون می‌نویسد:
عرب صدر اسلام، بهره‌ای از علم و کتابت نداشتند و مطالب مربوط به آفرینش جهان و اسرار هستی را از عالمان یهود و اهل تورات و یا از نصاری همانند کعب الأحبار، وَهْب بن مُنَبِّه و عبداللّه بن سلام می‌پرسیدند.
تا آن جا که می‌گوید:
تفاسیر اهل سنّت از گفته‌های یهود و نصاری سرشار گشته و مفسّران هم در این زمینه سهل انگاری کردند و کتاب‌های تفسیری را از این دست روایات پُر کردند و این در حالی است که ریشه همه این روایات از تورات و یا دروغ بافی‌های یهود و نصاری سرچشمه گرفته است. (تاریخ ابن خلدون (مقدّمه) ج 1، ص 439)
دو کتاب معروف و مشهور اهل سنّت صحیح بخاری و صحیح مسلم نیز از این آفت در امان نمانده و متأسّفانه اخباری از این دست به فراوانی در آن‌ها دیده می شود که از آن جمله نقل حدیث ساختگی ذیل است که از افکار یهودیّت در میان احادیث مسلمانان رسوخ کرده است:
ابو هریره نقل می‌کند که رسول اللّه [ صلی‌الله‌علیه‌و‌آله ] فرمود:
خداوند هر شب پس از گذشت یک سوّم آن، به آسمان زمین فرود می‌آید و تا طلوع فجر ندا می‌کند: چه کسی مرا می‌خواند تا اجابت نمایم و چه کسی از من طلب می‌کند تا به وی عطا کنم و چه کسی طلب بخشش می‌کند تا گناهش را ببخشم؟( صحیح مسلم، ج 2، ص 175، ح 1657 و صحیح بخاری، ج 2، ص 47، ح 1145 و ج 7، ص 149، ح 6321. )
در برخی از روایات آمده است: پس از طلوع فجر به عرش مراجعت می‌کند). (فتح الباری، ج 13، ص 390 و عمدة القاری، ج 25، ص 159.)
شاید روزگاری این سخنان بی‌پایه و اساس، قابل طرح بود و ساده لوحانی را فریفته می‌کرد، ولی امروز با رشد دانش و تکامل عقلانی بشر، موجبات تمسخر را فراهم می‌کند؛ چرا که با توجّه به کرویّت زمین، در هر لحظه از شبانه روز در یک نقطه از کره زمین، پایان شب و طلوع فجر می‌باشد و اگر خداوند از عرش به زمین آمده باشد، مادامی که زمین باقی است و شب و روز در چرخش است، دیگر به عرش برنخواهد گشت. از این رو، برخی از بزرگان اهل سنّت در توجیه این روایت دچار حیرت و سرگردانی شده‌اند(ر. ک: تفسیر قرطبی، ج 4، ص 39 و فتح الباری، ج 13، ص 390). البتّه نتیجه دوری از اهل بیت عصمت و طهارت علیهم‌السلام و بی‌توجّهی به توصیه رسول اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله در تمسّک به ثقلین، سقوط در وادی‌های خطرناک این چنینی را در پی دارد.

نگاهی دیگر به سخنان ابن تیمیّه

با توجّه به آن‌چه که از آیات قرآن و سنّت شریف و گفتار شخصیّت‌های بزرگ علمی اهل سنّت، بیان شد؛ دوباره عبارت ابن تیمیّه را مرور می‌کنیم که می‌گوید:
در کتاب خدا، سنّت رسول اللّه و هم چنین گفتار سلف امّت (صحابه) و پیشوایان دینی نیامده است که خداوند جسم نیست.( التأسیس فی ردّ أساس التقدیس، ج 1، ص 101)
مگر (لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْ‌ءٌ)( شوری ، آیه 11) و یا (وَ لَمْ یَکُن لَّهُ کُفُوًا أَحَدُ ) از آیات قرآن نیستند؟
و یا آن چه را که از اُبَیّ بن کعب نقل شد و حاکم نیشابوری و ذهبی به صحّت آن شهادت دادند(مستدرک الصحیحین، ج 2، ص 540)، خارج از سنّت رسول اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله می‌باشد؟! و یا این که احمد بن حنبل، بیهقی، قرطبی، عبدالقاهر بغدادی، شهرستانی و ... از علمای اهل سنّت نیستند؟!
مگر نه این است که وی به فتوای علمای معاصر خویش به‌سبب همین عقیده باطلِ تجسیم، محکوم به زندان شد؟
همان طوری که ابو الفداء در تاریخ خود می‌گوید:
ابن تیمیّه از دمشق به مصر احضار گردید و پس از محاکمه وی را دست‌گیر و به سبب عقیده‌اش زندانی کردند؛ زیرا او معتقد بود که خداوند متعال دارای جسم است. (تاریخ أبی الفداء، ج 2، ص 392 و حوادث 705 و کشف الارتیاب، ص 122)
و به نقل ابن حجر عسقلانی، قاضی مالکی اعلام کرد: کفر ابن تیمیّه ثابت است. (الدرر الکامنه، ج 1، ص 145)
و هم چنین ابن حجر عسقلانی و شوکانی، از علمای بزرگ اهل سنّت نوشته‌اند:
قاضی شافعی دمشق دستور داد در دمشق اعلان کنند که: هر کس عقیده ابن تیمیّه را داشته باشد، خونش هدر و مالش مباح است. (همان، ص 147 و البدر الطالع، ج 1، ص 67)





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین