تفکر تشبیه و تجسیم در بین اهل سنت در میان اهل سنت کسانی بوده اند و هستند که از این گونه صفات مفاهیمی انسان وار انگارانه می فهمند و چون موجود را منحصر در محسوس می دانند، خدا را موجودی دارای جسم و اوصاف و ویژگی های جسمانی تصور می کنند. این نوع جسم انگاری صریح و غلیظ، پیش از همه در میان حنابله (پیروان امام احمد بن حنبل) رواج یافته تا جایی که همیشه این گروه تداعی کننده اندیشه های جسم انگارانه اند. فخر رازی از اعاظم متکلمان اشعری به صراحت تمام حنبلیان را از مجسمه می شمرد و می گوید:(بیشتر حنبلیها وجود اعضا و جوارح مذکور را برای خداوند ثابت می دانند. ). (فخر رازی، المطالب العالیة، ج1، ص26.) از جمله پیروان امام احمد بن حنبل، احمد بن تیمیه حرانی دمشقی(متوفای 728) و شاگردش ابن قیم جوزی (متوفای 751) و سپس جماعت وهابیان معاصرند. توصیف شهرستانی از اندیشه تشبیه و تجسیم شهرستانی در توصیف این دیدگاه می نویسد: و اما فرقه مشبهه حشوی: اشعری از محمد بن عیسی نقل می کند و او هم از مضر و کهمش و احمد هجیمی نقل می کند: آنان عقیده دارند که می توان خدا را لمس کرد و با او مصافحه نمود و مسلمانان مخلص می توانند در دنیا و آخرت خداوند را در آغوش بگیرند و با او معانقه کنند؛ البته در صورتی که در زهد و ریاضت و کوشش در خودسازی به حد اخلاص و اتحاد برسند. کعبی از برخی علمای اهل سنت نقل می کند که حتی می توان در این دنیا هم خدا را دید و او را زیارت کرد و او هم به دیدار ما بیاید. از داوود جواری نقل است که گوید: خدای من جسم است و گوشت و خون و جوارح و اعضا دارد، مثل دست و پا و سر و زبان و دو چشم و دو گوش. مع ذلک جسم است، ولی مانند دیگر اجسام و همچنین گوشت و خون او همانند دیگر گوشتها و خونها نیست و هکذا دیگر صفات خداوند. او به هیچ یک از مخلوقات شباهت ندارد و هیچ آفریدهای هم به او شبیه نیست. همچنین از او نقل شده که گفت: خداوند از بالا تا سینه میان تهی است و درون باقی اعضای او پر است و موهای سیاه انبوه دارد و نیز موهایش مجعد است. اینان آیاتی را هم که در قرآن آمده، مثل اینکه خداوند بر فراز (عرش) نشسته یا دو دست خداوند و یا صورت و پهلو و آمدن و آوردن و بالا بودن خدا و تعابیر مشابه آن، بر معنای ظاهری حمل کرده اند: یعنی مضامینی را که به اجسام نسبت داده می شود، به همان شکل بر خداوند هم اطلاق کرده اند. آنان همچنین روایاتی را که در مورد صورت خداوند متعال وارد شده، بر معنای اجسام معمولی حمل کرده اند؛ مثل روایت منقول از رسول خدا (ص) که علمای اهل سنت نقل کرده اند؛ (خلق الله آدم علی صورت الرحمن؛ خداوند حضرت آدم را بر صورت(خدای) رحمان آفرید. ) و یا مثل سخن آن حضرت که فرمود (تا آنکه خداوند پایش را در آتش نهاد. ) و نیز فرمود:(خداوند به گونه ای دستش را بر روی دوش من گذاشت که خنکی انگشتان وی را بر روی دوش خود احساس کردم. ) به علاوه، آنان اخبار و روایات بسیار دیگری را نیز به دروغ به حضرت رسول خدا نسبت داده اند. که بیشتر آن از یهودیان گرفته شده است. اینان آن قدر در تشبیه خداوند مبالغه کردند که گفتند:(دو چشم خداوند درد می کرد و برای همین فرشتگان به عیادت خداوند آمدند. ) و (خداوند برای طوفان نوح (ع) آن قدر گریست که چشمانش به درد آمده) و اینکه (عرش در زیر خداوند صدایی همانند رحل آهن می دهد و به مقدار چهار انگشت از چهار طرف گسترده تر است. ) همچنین مشبهه از پیامبر خدا روایت کرده اند: (پروردگارم با من ملاقات کرد و به من دست داد و از من استقبال کرد و دستش را میان دو کتف من نهاد، به حدی که من خنکی انگشتانش را بر روی سینه ام احساس کردم. ) (شهرستانی، الملل و النحل، ج1، ص8284. ) شاید کسانی که با عقاید و آرای ملل آشنایی ندارند از ذکر آنچه گذشت تعجب نمایند و گمان کنند که چنین باورهای سخیفی صرفا محصول داستان پردازی و افسانه سازی برخی نویسندگان است. اما متأسفانه واقعیت غیر این است و بعدی ندارد که آدمی در اثر انقطاع از اعلام هدایت و محرومیت از عقل و خردمندی، دچار چنین عقاید سخیف شود و به چنین ترهاتی تفوه نماید. جریان اندیشه سوز تجسم و تشبیه به آنچه از شهرستانی نقل شده خلاصه نمی شود و نگاهی گذرا به اهم مصادر حدیثی اهل سنت و برخی از آثار دیگر، ما را به عمق فاجعه رهنمون می سازد. در اینجا به دو اثر که مملو از احادیث صریح تجسیم است و امروزه مورد اهتمام تام و تمام وهابیون قرار دارد، اشاره می شود. روایات تجسیم و تشبیه در کتاب السنة احمدبن حنبل کتاب السنة، اثر عبدالله بن احمدبن حنبل است که غالب روایات آن را از پدرش امام احمدبن حنبل نقل می کند. اثر مزبور مشحون است از روایات تجسیم و تشبیه و در آن از خنده و تکلم و انگشت و دست و پا و... سخن بسیار به میان آمده است: 1- در این کتاب به نقل از اسماعیل ابن ابی معمر و سپس ابوهریره آمده است: قال رسول الله(ص): ضحک ربنا من رجلین یقتل احدهما صاحبه ثم یصیران الی الجنة؛ پروردگار ما از دو فرد که یکی دیگری را بکشد و سپس هر دو به بهشت نایل شوند، به خنده آید. (عبدالله بن احمد، السنة، ص166؛ صحیح بخاری، ج4، ص24؛ صحیح مسلم، ج6، ص40؛ مسند احمد، ج2، ص462. ) 2 - عبدالله بن احمد به نقل از عکرمه آورده است قال: ان الله لم یمس بیده شیئا الا ثلاثا خلق آدم بیده و غرس الجنة بیده و کتب التوراة بیده؛ خداوند چیزی را با دستش لمس نکرد مگر در سه مورد: آدم را به دست خود آفرید و بهشت را به دست خویش کاشت و تورات را به دست خود نگاشت. (السنة، ص209). 3- در این کتاب به نقل از نبی اکرم(ص) آمده است: (ان الله یمسک السماوات علی اصبع؛ خداوند آسمانها را بر انگشتی نگه می دارد. ) (همان، ص63. ) 4- انس بن مالک از پیامبر نقل کرده است:(یلقی فی النار و تقول هل من مزید حتی یضع قدمه او رجله علیها فتقول قط قط؛ یعنی خداوند در آتش می افکند و آتش همچنان گوید: باز هم بیشتر، تا اینکه خداوند قدم یا پای خود را بر آن می نهد و آتش می گوید دیگر بس است. ) (همان، ص184. ) روایات تجسیم و تشبیه در کتاب التوحید ابن خزیمه فرد شاخص دیگر در دامن زدن بدین جریان سخیف و گستاخانه، امام الائمه! ابوبکر محمد بن اسحق بن خزیمه، صاحب کتاب التوحید است که از مصادر و منابع اصلی روایات اسرائیلی دال بر تجسیم به شمار می آید. کتاب مزبور امروزه بسیار مورد توجه و اهتمام دستگاه وهابیت و جریان سلفی گری است. وی متولد 223 و متوفای 311 هجری است و روایات منقول وی چنان صریح در تشبیه و تجسیم اند که راهی برای تأویل یا تفسیر معقول باز نمی گذارند. لذا محققان اهل سنت که چنین جسم انگاری صریحی را بر نمی تابیدند، به جرح و تخطئه کتاب و نویسنده آن اقدام نموده اند. مثلا فخر رازی در ذیل آیة شریفه(لیس کمثله شیء) (شوری: 12)، از این ابن خزیمه یاد کرده و کتاب التوحید وی را کتاب شرک دانسته و نویسنده آن را مسکین، جاهل و کم عقل قلمداد کرده است. (فخر رازی، تفسیر کبیر، ج27، ص150. ) این کتاب امروزه در دو جلد چاپ شده و یکی از مبانی عقیدتی وهابیون است. مصنف کتاب در جای جای آن سعی می کند با ظاهر گرایی افراطی، تمام اعضا و جوارح و خصوصیات انسانی را، اعم از نفس و ید و انگشتان و وجه و صورت و مشی و مکانمندی و در آسمان بودن و رؤیت و دیگر امور نامعقول، برای خداوند اثبات نماید. ذکر نمونه هایی از ترهات و برداشتهای ظاهرگرایانه و اسرائیلیات مذکور در این کتاب موجب اطاله کلام و ملالت خاطر است. در اینجا تنها به نقلی از ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه بسنده می شود. وی در شرح نهج البلاغه به تفصیل، دیدگاهها و آرای سخیف و غریب جسم انگاران مسلمان را نقل می کند. وی از برخی چنین حکایت می کند: از معاذ عنبری پرسیدم: آیا خداوند را صورتی است؟ گفت: آری، تا اینکه یکایک، تمام اندامها را از بینی و دهان و سینه و شکم برشمردم و شرمم آمد که شرمگاه را متذکر شوم. لذا با دست اشاره کردم و وی گفت: که آری. در پاسخ از این پرسش که آیا مذکر است یا مؤنث گفت که او مذکر است. سپس حکایت می کند که این مطالب بر ابن خزیمه (صاحب کتاب التوحید) دشوار گردید که آیا خدا مذکر است یا مونث. برخی از اصحاب او گفت: این مطلب در قرآن مذکور است؛ آنجا که فرمود:(و لیس الذکر کالانثی). ابن خزیمه را این سخن خوش آمد. (ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج3، ص223به بعد. ) ابن تیمیه و اندیشه تجسیم یکی از کسانی که آرا و عقاید او جسم انگارانه است، ابن تیمیه است که شاید بتوان جریان وهابیت معاصر را میراث اندیشه ها و گرایشهای او دانست. ابن بطوطه، جهانگرد مسلمان، در سفری به شام در مجلس وی حاضر شده است و حاصل مشاهداتش را این گونه بیان می کند: تقی الدین ابن تیمیه از بزرگ ترین فقهای شام بود که در دمشق سکونت داشت. گر چه او از هر علمی مطلبی می دانست و اظهار نظر می کرد، ولی عقل درستی نداشت. زمانی که در دمشق بودم، روز جمعه ای پای منبر وعظش در مسجد جامع شهر رفتم. وی در قسمتی از سخنانش گفت: (خدا آن گونه به آسمان دنیا فرود می آید که من از منبر پایین می آیم و به اندازه یک چهارم از منبر پایین آمد. در این هنگام فقیهی مالکی مذهب به نام ابن الزهراء به او اعتراض کرد و سخنانش را باطل دانست، اما مردم به او امان نداده، بلافاصله بر سرش ریختند و با مشت و لگد به جانش افتادند و آن قدر او را زدند که عمامه از سرش افتاد. (رحلة ا بن بطوطة، ص90، به نقل از الوهابیه و التوحید، علی الکورانی العاملی، ص55. ) تو صیف ابن خلدون از ظهور اندیشه تشیبه از آنجا که اثبات اعضا و جوارح برای خدا و اثبات حالاتی مانند پایین آمدن و بالا بودن و نشستن به معنای محسوس آن در حق باری تعالی قبیح و زننده به نظر می رسد، جسم انگاران از جمله ابن تیمیه فورا تدبیری می اندیشند تا خود را از اتهام جسم انگاری تبرئه نمایند. آنان می گویند خداوند جسم است، اما نه مانند دیگر اجسام. فیلسوف مورخ و تحلیلگر بزرگ، ابن خلدون، در مقدمه کلامی دارد که مشتمل بر نکات جالبی است: بعد از این، اختلافی در تفاصیل و جزئیات این عقاید حاصل شد که بیشترین خاستگاه آن آیات متشابه است و این آیات نوعی جدال و مناظره را در عقل و نوعی زیاده و کثرت را در نقل باعث شد و بدین سبب علم کلام به وجود آمد. در توضیح این بیان اجمالی گوییم: در قرآن آیاتی وارد شده است که معبود را به تنزیه مطلق وصف می نماید. این گونه آیات صریح و غیر قابل تأویل و همگی مشتمل بر سلب و نص در معنای خودند. لذا ایمان به مضمون آنها واجب است و در کلام شارع(ص) و صحابه و تابعین تفسیر آنها بر ظاهرشان واقع شده است. اما در قرآن آیات دیگری هم وارد شده که به لحاظ تعداد کم اما موهم تشبیه اند؛ حال یا تشبیه در ناحیه ذات و یا تشبیه در ناحیه صفات. اما پیشینیان(سلف) دلایل تنزیه را غلبه داده اند؛ چرا که تعداد آنها زیاد و دلالتشان واضح است. آنان به محال بودن تشبیه آگاه شدند و لذا حکم نمودند که آیات موهم تشبیه مزبور از کلام خداست و بدان ایمان آوردند، ولی متعرض معنا و تفسیر آن نشدند. و این مراد قول بسیاری از ایشان است که می گفتند: (اقرؤاها کما جائت؛ این آیات را همان گونه که آمده است بخوانید) و ایمان داشته باشید که آنها از جانب خداست و متعرض تأویل و تفسیرشان نشوید؛ چرا که شاید ابتلا و آزمونی باشد، برای سنجش عیار ایمان مؤمنان. لذا توقف در آنها و تصدیق آنها واجب است. اما در عصر ایشان گروهی بدعتگذار پیدا شدند که آیات متشابه را پیروی کردند و در تشبیه غرق شدند. پس گروهی به تشبیه در ذات پرداختند با اعتقاد به دست و پا و وجه، به خاطر عمل نمودن به ظواهری که در قرآن آمده است به ورطة تجسیم صریح و مخالفت با آیات تنزیه فروغلتیدند، آیاتی که بیشتر و به حسب دلالت صریح ترند؛ زیرا جسمانیت مقتضی نقص و نیاز است و غلبه دادن آیات مشتمل بر سلب و تنزیه که بیشتر و دارای دلالت صریحتری است، بهتر است از چسبیدن به ظواهر این آیاتی که ما بی نیاز از آنهاییم. سپس این گروه جسم انگار از شناعت و زنندگی این دیدگاه با قول به اینکه او جسمی است نه مانند اجسام دیگر می گریزند، اما این برون رفت به حال ایشان مفید نباشد و دفع شناعت از دیدگاهشان نکند، زیرا که چنین قولی مشتمل بر تناقض بوده و جمع بین نفی و اثبات است؛ اگر مراد از جسم در نفی و اثبات یکی باشد. و اما اگر مراد از جسم در مقام اثبات غیر از جسم در مقام نفی باشد، نزاعی در میان نبوده و آنان نیز معترف به تنزیه شده اند؛ جز آنکه لفظ (جسم) را از جمله اسمای الهی قرار داده اند. (مقدمه ابن خلدون، ص584. ) یکی از مبانی اندیشه ابن تیمیه و اتباع وی آن است که در قرآن مجازی وجود ندارد و تأویل به معنای صرف لفظ از معنای متبادر ابتدایی هرگز مجاز نیست. از این رو آنان ناچارند بپذیرند که جسمانیت خداوند و اثبات اعضا و جوارح برای آن ذات مقدس تعالی الله عما یقول الظالمون و المشبهون به دلیل تعبد به ظواهر قرآن و سنت، مستلزم اثبات مرگ و انعدام اعضای خداوند است؛ زیرا خداوند در قرآن می فرماید(کل شیء هالک الا وجهه؛ هر چیزی جز وجه و صورت خدا نابود می شود. )( قصص، آیه88. ) آنان به استناد همین آیات برای خدا اثبات وجه و صورت نموده اند؛ غافل از آنکه بنابراین مبنا باید تنها چیزی که منزه از هلاک و نیستی است، صورت باشد. حال آیا جسم انگاران چنین نتیجه ای را می پذیرند؟ گفتنی است که در روایات اهل سنت نیز روایات موهم تشبیه یا صریح در جسم انگاری کم نیست که تتبع در این زمینه مجال و فرصت دیگری را می طلبد. همان گونه که در کلام ابن خلدون هم آمده بود، اولین جرقه های جسم انگاری در میان اهل سنت شکل گرفته و دامان شیعه از این اتهام پاک و مبراست، اما متأسفانه برخی چون شهرستانی در جای جای ملل و نحل خود کوشیده شیعیان نخستین مانند هشام بن الحکم و هشام بن سالم و مؤمن الطاق را مبدع این مذهب جنیف معرفی نماید و به تبع وی برخی از مقاله نویسان دایرةالمعارف راتلج هم مرتکب چنین ظلمی شده و از وادی تحقیق بیرون رفته اند. جسم انگاری پنهان. این نگرش دیدگاه کسانی است که هر چند تجسیم و تشبیه صریح را نفی کرده و صفات خبریه را به گونه ای تفسیر نموده اند که موهم تشبیه نباشد، اما ملتزم به دیدگاههایی شده اند که بالمآل به تجسیم می انجامد. مثلا بزرگان مکتب اشعری غالبا رؤیت باری تعالی را می پذیرند، حال یا در دنیا و یا در آخرت، و در عین حال منکر جسمانیت خدا هستند. چنین نظام فکری بدون انسجامی را می توان (جسم انگاری خفی) قلمداد نمود.
تفکر تشبیه و تجسیم در بین اهل سنت
در میان اهل سنت کسانی بوده اند و هستند که از این گونه صفات مفاهیمی انسان وار انگارانه می فهمند و چون موجود را منحصر در محسوس می دانند، خدا را موجودی دارای جسم و اوصاف و ویژگی های جسمانی تصور می کنند. این نوع جسم انگاری صریح و غلیظ، پیش از همه در میان حنابله (پیروان امام احمد بن حنبل) رواج یافته تا جایی که همیشه این گروه تداعی کننده اندیشه های جسم انگارانه اند. فخر رازی از اعاظم متکلمان اشعری به صراحت تمام حنبلیان را از مجسمه می شمرد و می گوید:(بیشتر حنبلیها وجود اعضا و جوارح مذکور را برای خداوند ثابت می دانند. ). (فخر رازی، المطالب العالیة، ج1، ص26.) از جمله پیروان امام احمد بن حنبل، احمد بن تیمیه حرانی دمشقی(متوفای 728) و شاگردش ابن قیم جوزی (متوفای 751) و سپس جماعت وهابیان معاصرند.
توصیف شهرستانی از اندیشه تشبیه و تجسیم
شهرستانی در توصیف این دیدگاه می نویسد: و اما فرقه مشبهه حشوی: اشعری از محمد بن عیسی نقل می کند و او هم از مضر و کهمش و احمد هجیمی نقل می کند: آنان عقیده دارند که می توان خدا را لمس کرد و با او مصافحه نمود و مسلمانان مخلص می توانند در دنیا و آخرت خداوند را در آغوش بگیرند و با او معانقه کنند؛ البته در صورتی که در زهد و ریاضت و کوشش در خودسازی به حد اخلاص و اتحاد برسند. کعبی از برخی علمای اهل سنت نقل می کند که حتی می توان در این دنیا هم خدا را دید و او را زیارت کرد و او هم به دیدار ما بیاید. از داوود جواری نقل است که گوید: خدای من جسم است و گوشت و خون و جوارح و اعضا دارد، مثل دست و پا و سر و زبان و دو چشم و دو گوش. مع ذلک جسم است، ولی مانند دیگر اجسام و همچنین گوشت و خون او همانند دیگر گوشتها و خونها نیست و هکذا دیگر صفات خداوند. او به هیچ یک از مخلوقات شباهت ندارد و هیچ آفریدهای هم به او شبیه نیست. همچنین از او نقل شده که گفت: خداوند از بالا تا سینه میان تهی است و درون باقی اعضای او پر است و موهای سیاه انبوه دارد و نیز موهایش مجعد است. اینان آیاتی را هم که در قرآن آمده، مثل اینکه خداوند بر فراز (عرش) نشسته یا دو دست خداوند و یا صورت و پهلو و آمدن و آوردن و بالا بودن خدا و تعابیر مشابه آن، بر معنای ظاهری حمل کرده اند: یعنی مضامینی را که به اجسام نسبت داده می شود، به همان شکل بر خداوند هم اطلاق کرده اند. آنان همچنین روایاتی را که در مورد صورت خداوند متعال وارد شده، بر معنای اجسام معمولی حمل کرده اند؛ مثل روایت منقول از رسول خدا (ص) که علمای اهل سنت نقل کرده اند؛ (خلق الله آدم علی صورت الرحمن؛ خداوند حضرت آدم را بر صورت(خدای) رحمان آفرید. ) و یا مثل سخن آن حضرت که فرمود (تا آنکه خداوند پایش را در آتش نهاد. ) و نیز فرمود:(خداوند به گونه ای دستش را بر روی دوش من گذاشت که خنکی انگشتان وی را بر روی دوش خود احساس کردم. ) به علاوه، آنان اخبار و روایات بسیار دیگری را نیز به دروغ به حضرت رسول خدا نسبت داده اند. که بیشتر آن از یهودیان گرفته شده است. اینان آن قدر در تشبیه خداوند مبالغه کردند که گفتند:(دو چشم خداوند درد می کرد و برای همین فرشتگان به عیادت خداوند آمدند. ) و (خداوند برای طوفان نوح (ع) آن قدر گریست که چشمانش به درد آمده) و اینکه (عرش در زیر خداوند صدایی همانند رحل آهن می دهد و به مقدار چهار انگشت از چهار طرف گسترده تر است. ) همچنین مشبهه از پیامبر خدا روایت کرده اند: (پروردگارم با من ملاقات کرد و به من دست داد و از من استقبال کرد و دستش را میان دو کتف من نهاد، به حدی که من خنکی انگشتانش را بر روی سینه ام احساس کردم. ) (شهرستانی، الملل و النحل، ج1، ص8284. )
شاید کسانی که با عقاید و آرای ملل آشنایی ندارند از ذکر آنچه گذشت تعجب نمایند و گمان کنند که چنین باورهای سخیفی صرفا محصول داستان پردازی و افسانه سازی برخی نویسندگان است. اما متأسفانه واقعیت غیر این است و بعدی ندارد که آدمی در اثر انقطاع از اعلام هدایت و محرومیت از عقل و خردمندی، دچار چنین عقاید سخیف شود و به چنین ترهاتی تفوه نماید. جریان اندیشه سوز تجسم و تشبیه به آنچه از شهرستانی نقل شده خلاصه نمی شود و نگاهی گذرا به اهم مصادر حدیثی اهل سنت و برخی از آثار دیگر، ما را به عمق فاجعه رهنمون می سازد. در اینجا به دو اثر که مملو از احادیث صریح تجسیم است و امروزه مورد اهتمام تام و تمام وهابیون قرار دارد، اشاره می شود.
روایات تجسیم و تشبیه در کتاب السنة احمدبن حنبل
کتاب السنة، اثر عبدالله بن احمدبن حنبل است که غالب روایات آن را از پدرش امام احمدبن حنبل نقل می کند. اثر مزبور مشحون است از روایات تجسیم و تشبیه و در آن از خنده و تکلم و انگشت و دست و پا و... سخن بسیار به میان آمده است:
1- در این کتاب به نقل از اسماعیل ابن ابی معمر و سپس ابوهریره آمده است: قال رسول الله(ص): ضحک ربنا من رجلین یقتل احدهما صاحبه ثم یصیران الی الجنة؛ پروردگار ما از دو فرد که یکی دیگری را بکشد و سپس هر دو به بهشت نایل شوند، به خنده آید. (عبدالله بن احمد، السنة، ص166؛ صحیح بخاری، ج4، ص24؛ صحیح مسلم، ج6، ص40؛ مسند احمد، ج2، ص462. )
2 - عبدالله بن احمد به نقل از عکرمه آورده است قال: ان الله لم یمس بیده شیئا الا ثلاثا خلق آدم بیده و غرس الجنة بیده و کتب التوراة بیده؛ خداوند چیزی را با دستش لمس نکرد مگر در سه مورد: آدم را به دست خود آفرید و بهشت را به دست خویش کاشت و تورات را به دست خود نگاشت. (السنة، ص209).
3- در این کتاب به نقل از نبی اکرم(ص) آمده است: (ان الله یمسک السماوات علی اصبع؛ خداوند آسمانها را بر انگشتی نگه می دارد. ) (همان، ص63. )
4- انس بن مالک از پیامبر نقل کرده است:(یلقی فی النار و تقول هل من مزید حتی یضع قدمه او رجله علیها فتقول قط قط؛ یعنی خداوند در آتش می افکند و آتش همچنان گوید: باز هم بیشتر، تا اینکه خداوند قدم یا پای خود را بر آن می نهد و آتش می گوید دیگر بس است. ) (همان، ص184. )
روایات تجسیم و تشبیه در کتاب التوحید ابن خزیمه
فرد شاخص دیگر در دامن زدن بدین جریان سخیف و گستاخانه، امام الائمه! ابوبکر محمد بن اسحق بن خزیمه، صاحب کتاب التوحید است که از مصادر و منابع اصلی روایات اسرائیلی دال بر تجسیم به شمار می آید. کتاب مزبور امروزه بسیار مورد توجه و اهتمام دستگاه وهابیت و جریان سلفی گری است. وی متولد 223 و متوفای 311 هجری است و روایات منقول وی چنان صریح در تشبیه و تجسیم اند که راهی برای تأویل یا تفسیر معقول باز نمی گذارند. لذا محققان اهل سنت که چنین جسم انگاری صریحی را بر نمی تابیدند، به جرح و تخطئه کتاب و نویسنده آن اقدام نموده اند. مثلا فخر رازی در ذیل آیة شریفه(لیس کمثله شیء) (شوری: 12)، از این ابن خزیمه یاد کرده و کتاب التوحید وی را کتاب شرک دانسته و نویسنده آن را مسکین، جاهل و کم عقل قلمداد کرده است. (فخر رازی، تفسیر کبیر، ج27، ص150. )
این کتاب امروزه در دو جلد چاپ شده و یکی از مبانی عقیدتی وهابیون است. مصنف کتاب در جای جای آن سعی می کند با ظاهر گرایی افراطی، تمام اعضا و جوارح و خصوصیات انسانی را، اعم از نفس و ید و انگشتان و وجه و صورت و مشی و مکانمندی و در آسمان بودن و رؤیت و دیگر امور نامعقول، برای خداوند اثبات نماید. ذکر نمونه هایی از ترهات و برداشتهای ظاهرگرایانه و اسرائیلیات مذکور در این کتاب موجب اطاله کلام و ملالت خاطر است. در اینجا تنها به نقلی از ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه بسنده می شود. وی در شرح نهج البلاغه به تفصیل، دیدگاهها و آرای سخیف و غریب جسم انگاران مسلمان را نقل می کند. وی از برخی چنین حکایت می کند: از معاذ عنبری پرسیدم: آیا خداوند را صورتی است؟ گفت: آری، تا اینکه یکایک، تمام اندامها را از بینی و دهان و سینه و شکم برشمردم و شرمم آمد که شرمگاه را متذکر شوم. لذا با دست اشاره کردم و وی گفت: که آری. در پاسخ از این پرسش که آیا مذکر است یا مؤنث گفت که او مذکر است. سپس حکایت می کند که این مطالب بر ابن خزیمه (صاحب کتاب التوحید) دشوار گردید که آیا خدا مذکر است یا مونث. برخی از اصحاب او گفت: این مطلب در قرآن مذکور است؛ آنجا که فرمود:(و لیس الذکر کالانثی). ابن خزیمه را این سخن خوش آمد. (ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج3، ص223به بعد. )
ابن تیمیه و اندیشه تجسیم
یکی از کسانی که آرا و عقاید او جسم انگارانه است، ابن تیمیه است که شاید بتوان جریان وهابیت معاصر را میراث اندیشه ها و گرایشهای او دانست. ابن بطوطه، جهانگرد مسلمان، در سفری به شام در مجلس وی حاضر شده است و حاصل مشاهداتش را این گونه بیان می کند: تقی الدین ابن تیمیه از بزرگ ترین فقهای شام بود که در دمشق سکونت داشت. گر چه او از هر علمی مطلبی می دانست و اظهار نظر می کرد، ولی عقل درستی نداشت. زمانی که در دمشق بودم، روز جمعه ای پای منبر وعظش در مسجد جامع شهر رفتم. وی در قسمتی از سخنانش گفت: (خدا آن گونه به آسمان دنیا فرود می آید که من از منبر پایین می آیم و به اندازه یک چهارم از منبر پایین آمد. در این هنگام فقیهی مالکی مذهب به نام ابن الزهراء به او اعتراض کرد و سخنانش را باطل دانست، اما مردم به او امان نداده، بلافاصله بر سرش ریختند و با مشت و لگد به جانش افتادند و آن قدر او را زدند که عمامه از سرش افتاد. (رحلة ا بن بطوطة، ص90، به نقل از الوهابیه و التوحید، علی الکورانی العاملی، ص55. )
تو صیف ابن خلدون از ظهور اندیشه تشیبه
از آنجا که اثبات اعضا و جوارح برای خدا و اثبات حالاتی مانند پایین آمدن و بالا بودن و نشستن به معنای محسوس آن در حق باری تعالی قبیح و زننده به نظر می رسد، جسم انگاران از جمله ابن تیمیه فورا تدبیری می اندیشند تا خود را از اتهام جسم انگاری تبرئه نمایند. آنان می گویند خداوند جسم است، اما نه مانند دیگر اجسام. فیلسوف مورخ و تحلیلگر بزرگ، ابن خلدون، در مقدمه کلامی دارد که مشتمل بر نکات جالبی است:
بعد از این، اختلافی در تفاصیل و جزئیات این عقاید حاصل شد که بیشترین خاستگاه آن آیات متشابه است و این آیات نوعی جدال و مناظره را در عقل و نوعی زیاده و کثرت را در نقل باعث شد و بدین سبب علم کلام به وجود آمد. در توضیح این بیان اجمالی گوییم: در قرآن آیاتی وارد شده است که معبود را به تنزیه مطلق وصف می نماید. این گونه آیات صریح و غیر قابل تأویل و همگی مشتمل بر سلب و نص در معنای خودند. لذا ایمان به مضمون آنها واجب است و در کلام شارع(ص) و صحابه و تابعین تفسیر آنها بر ظاهرشان واقع شده است.
اما در قرآن آیات دیگری هم وارد شده که به لحاظ تعداد کم اما موهم تشبیه اند؛ حال یا تشبیه در ناحیه ذات و یا تشبیه در ناحیه صفات. اما پیشینیان(سلف) دلایل تنزیه را غلبه داده اند؛ چرا که تعداد آنها زیاد و دلالتشان واضح است. آنان به محال بودن تشبیه آگاه شدند و لذا حکم نمودند که آیات موهم تشبیه مزبور از کلام خداست و بدان ایمان آوردند، ولی متعرض معنا و تفسیر آن نشدند. و این مراد قول بسیاری از ایشان است که می گفتند: (اقرؤاها کما جائت؛ این آیات را همان گونه که آمده است بخوانید) و ایمان داشته باشید که آنها از جانب خداست و متعرض تأویل و تفسیرشان نشوید؛ چرا که شاید ابتلا و آزمونی باشد، برای سنجش عیار ایمان مؤمنان. لذا توقف در آنها و تصدیق آنها واجب است. اما در عصر ایشان گروهی بدعتگذار پیدا شدند که آیات متشابه را پیروی کردند و در تشبیه غرق شدند. پس گروهی به تشبیه در ذات پرداختند با اعتقاد به دست و پا و وجه، به خاطر عمل نمودن به ظواهری که در قرآن آمده است به ورطة تجسیم صریح و مخالفت با آیات تنزیه فروغلتیدند، آیاتی که بیشتر و به حسب دلالت صریح ترند؛ زیرا جسمانیت مقتضی نقص و نیاز است و غلبه دادن آیات مشتمل بر سلب و تنزیه که بیشتر و دارای دلالت صریحتری است، بهتر است از چسبیدن به ظواهر این آیاتی که ما بی نیاز از آنهاییم. سپس این گروه جسم انگار از شناعت و زنندگی این دیدگاه با قول به اینکه او جسمی است نه مانند اجسام دیگر می گریزند، اما این برون رفت به حال ایشان مفید نباشد و دفع شناعت از دیدگاهشان نکند، زیرا که چنین قولی مشتمل بر تناقض بوده و جمع بین نفی و اثبات است؛ اگر مراد از جسم در نفی و اثبات یکی باشد. و اما اگر مراد از جسم در مقام اثبات غیر از جسم در مقام نفی باشد، نزاعی در میان نبوده و آنان نیز معترف به تنزیه شده اند؛ جز آنکه لفظ (جسم) را از جمله اسمای الهی قرار داده اند. (مقدمه ابن خلدون، ص584. )
یکی از مبانی اندیشه ابن تیمیه و اتباع وی آن است که در قرآن مجازی وجود ندارد و تأویل به معنای صرف لفظ از معنای متبادر ابتدایی هرگز مجاز نیست. از این رو آنان ناچارند بپذیرند که جسمانیت خداوند و اثبات اعضا و جوارح برای آن ذات مقدس تعالی الله عما یقول الظالمون و المشبهون به دلیل تعبد به ظواهر قرآن و سنت، مستلزم اثبات مرگ و انعدام اعضای خداوند است؛ زیرا خداوند در قرآن می فرماید(کل شیء هالک الا وجهه؛ هر چیزی جز وجه و صورت خدا نابود می شود. )( قصص، آیه88. ) آنان به استناد همین آیات برای خدا اثبات وجه و صورت نموده اند؛ غافل از آنکه بنابراین مبنا باید تنها چیزی که منزه از هلاک و نیستی است، صورت باشد. حال آیا جسم انگاران چنین نتیجه ای را می پذیرند؟
گفتنی است که در روایات اهل سنت نیز روایات موهم تشبیه یا صریح در جسم انگاری کم نیست که تتبع در این زمینه مجال و فرصت دیگری را می طلبد. همان گونه که در کلام ابن خلدون هم آمده بود، اولین جرقه های جسم انگاری در میان اهل سنت شکل گرفته و دامان شیعه از این اتهام پاک و مبراست، اما متأسفانه برخی چون شهرستانی در جای جای ملل و نحل خود کوشیده شیعیان نخستین مانند هشام بن الحکم و هشام بن سالم و مؤمن الطاق را مبدع این مذهب جنیف معرفی نماید و به تبع وی برخی از مقاله نویسان دایرةالمعارف راتلج هم مرتکب چنین ظلمی شده و از وادی تحقیق بیرون رفته اند.
جسم انگاری پنهان.
این نگرش دیدگاه کسانی است که هر چند تجسیم و تشبیه صریح را نفی کرده و صفات خبریه را به گونه ای تفسیر نموده اند که موهم تشبیه نباشد، اما ملتزم به دیدگاههایی شده اند که بالمآل به تجسیم می انجامد. مثلا بزرگان مکتب اشعری غالبا رؤیت باری تعالی را می پذیرند، حال یا در دنیا و یا در آخرت، و در عین حال منکر جسمانیت خدا هستند. چنین نظام فکری بدون انسجامی را می توان (جسم انگاری خفی) قلمداد نمود.
- [سایر] با توجه به منابع اهل سنت، منظور از اهل بیت در آیه تطهیر چه کسانی است؟
- [سایر] منظور از دختر بالغ رشیده چیست؟ معمولاً در چه سنی به این حد میرسد؟
- [سایر] منظور از امامت چیست؟ از دیدگاه شیعه و سنی چه ضرورتی دارد؟
- [سایر] منظور از تحریف چیست؟ شیعه و اهل سنت در مورد تحریف قرآن چه عقیده ای دارند؟
- [سایر] اهل تسنن میگویند اهل بیت سنی هستند؟
- [سایر] خواستم بدانم که: چه فرقی و چه شباهتهایی بین سنی ناصبی و سنی وهابی و سنی سلفی وجود دارد؟
- [آیت الله مکارم شیرازی] کدام یک از موارد زیر صحیح است؟ الف) شهادت اهل سنّت علیه اهل تشیّع در دعاوی مالی یا کیفری (چنان چه خواهان سنّی مذهب، و خوانده شیعه باشد). ب) شهادت اهل سنّت علیه اهل سنّت در دعاوی مالی یا کیفری (چنانچه خواهان و خوانده هر دو سنی باشند.) ج) شهادت اهل سنّت در دعاوی مالی یا کیفری (چنانچه خواهان و خوانده هر دو شیعه باشند; لیکن شهودشان سنّی باشد.) د) شهادت اهل سنّت به نفع اهل تشیّع (چنانچه خواهان شیعه، و خوانده سنّی مذهب باشد.) ه) شهادت اهل کتاب له یا علیه مسلمانان.
- [سایر] از نظر اهل تسنّن مقام خلفاءبالاتر است یا ائمه اربعه اهل سنت؟
- [سایر] بهترین موقع برای ازدواج چه سنی است؟بهترین تفاوت سنی چقدر است؟
- [آیت الله سبحانی] آیا اقتداء به اهل سنت در مناطق سنّی نشین، صوری است و یا جدی و واقعی؟
- [آیت الله سیستانی] از نظر اهل سنّت، زن از همه تَرَکه شوهر اعمّ از منقول و غیرمنقول مانند زمین و غیره، ارث میبرد. حال آنکه از نظر مذهب امامیه، زن از اصل زمین یا قیمت آن ارث نمیبرد و تنها از قیمت بنا و درختان ارث میبرد، نه اصل آنها. بنابراین اگر مذهب اهل سنّت بر شیعه نافذ باشد به گونهای که زن سنّی مذهب از زمین و اصل بنا و درختان ارث ببرد، در صورتی که دیگر ورثه امامی مذهب باشند، زن امامی مذهب نیز میتواند میراثی را که از زمین و اصل بنا و درختان به او میرسد، بگیرد که سایر ورثه اهل سنت باشند.
- [آیت الله فاضل لنکرانی] چنانچه یکی از اولاد از نظر سنّی بزرگتر و دیگری از جهت بلوغ بزرگتر باشد قضاء نماز بر اولّی واجب است.
- [آیت الله سیستانی] نظر اهل سنّت آن است که مازاد سهمالارث میراث بر آن، به عَصَبه میت مانند برادر او داده میشود. لکن نظر مذهب امامیه خلاف آن است، مثلاً اگر مردی بمیرد و تنها دختری و برادری داشته باشد، از نظر امامیه باید نیمی از ارث را به دختر به عنوان سهمالارث و نیم دیگر را به عنوان ردّ به او بپردازند و به برادر میت سهمی تعلّق نمیگیرد. لکن نظر اهل سنّت آن است که در این فرض نیمی از ارث میت به برادر پرداخت میشود، چون که از عصبه میت به شمار میرود. حال اگر مذهب اهل سنّت بر وارث امامی مذهب نافذ باشد و مازاد سهمالارث به او پرداخت نشود، عصبه میت اگر امامی مذهب باشند، میتوانند از باب قاعده مقاصّه نوعی، مازاد سهمالارث وارثِ سنّی مذهب را بگیرند.
- [آیت الله خوئی] هرگاه چیزی که پیدا کرده نشانهای دارد که به واسط آن میتواند صاحبش را پیدا کند، اگرچه بداند صاحب آن سنی یا کافری است که اموالش محترم است، در صورتی که قیمت آن چیز به یک درهم برسد باید از روزی که آن را پیدا کرده تا یک سال در محل اجتماع مردم اعلان کند.
- [آیت الله اردبیلی] پیروی از امر پدر و مادر در غیر از انجام کارهای حرام و ترک کارهای واجب عینی(1) بنابر احتیاط لازم است و مخالفت آنان اگر موجب آزار و بیاحترامی به آنان شود، حرام است و فرزندان در هر سنی که باشند، باید به پدر و مادر خود احترام بگذارند.
- [آیت الله میرزا جواد تبریزی] هرگاه چیزی که پیدا کرده؛ نشانه ای دارد که به واسطه آن می تواند صاحبش را پیدا کند؛ اگرچه بداند صاحب آن سنی یا کافری است که اموالش محترم است؛ در صورتی که قیمت آن چیز به مقدار یک درهم برسد؛ باید از روزی که آن را پیدا کرده تا یک سال در محل اجتماع مردم اعلان کند.
- [آیت الله شبیری زنجانی] مستحبّ است در شوهر دادن دختری که بالغه است (یعنی مکلّف شده) و به سنی رسیده که حیض دیدن وی متعارف است، عجله کنند، از حضرت صادق علیهالسلام روایت شده که یکی از سعادتهای مرد آن است که دخترش در خانه او حیض نبیند.
- [آیت الله سیستانی] از نظر اهل سنّت جمع میان عمه و برادرزادهاش یا خاله و خواهرزادهاش جایز نیست، بدین معنا که اگر هر دو را همزمان عقد کنند، هر دو عقد باطل است، و در صورتی که عقد یکی پس از دیگری باشد، عقد دومی باطل است. لکن از نظر فقه امامیه، عقد عمه پس از برادرزادهاش و خاله پس از خواهرزادهاش مطلقاً جایز است. همچنین عقد برادرزاده پس از عقد عمه و عقد خواهرزاده پس از عقد خاله، مشروط بر آنکه پیش از عقد عمه و خاله رضایت داده باشند و یا بعد از عقد رضایت بدهند جایز است. بنابراین اگر پیرو اهل سنّت، در نکاح میان عمه و برادرزادهاش و یا میان خاله و خواهرزادهاش جمع کند، پس اگر عقد آنها متقارن باشد چون به مذهب آنها عقد هر دو باطل است، برای پیرو مذهب امامیه جایز است بر هر یک از آنها و در صورت رضایت عمه یا خاله بر هر دو عقد کند. و اگر عقد مرد سنّی متقارن نباشد، عقد زن دوّم در فرض مذکور به مذهب آنها باطل است و مرد شیعی میتواند با او ازدواج کند. این حکم در مورد هر یک از آن دو زن در صورتی که امامی باشند، نیز جاری است.
- [آیت الله سیستانی] بر طبق مذهب امامیه، زن مطلقه یائسه و صغیره اگر چه با آنها نزدیکی شده باشد عدّه ندارند. لیکن بر طبق مذاهب اهلسنّت با اختلافی که در شروط عدّه برای صغیره دارند عدّه بر آنان واجب است. حال اگر شوهر از اهلسنّت باشد، و زن یائسه یا صغیرهاش را با اعتقاد به لزوم عدّه برای صغیره طلاق دهد، ملزم به رعایت قواعد مذهب خود مانند فساد عقد خواهر مطلقه، و نکاح زنانی که جمع آنها با زن در دوران عدّه حرام است، میشود، بنابراین مرد شیعی میتواند با خواهر این مطلقه ازدواج کند هرچند آن مرد سنی با او عقد بسته باشد. و احتیاط واجب برای مرد شیعی نیز آن است که با این زن مطلقه پیش از تمام شدن عدهاش ازدواج نکند، و آن زن نیز اگر شیعه باشد و یا شیعه بشود تا پایان عدّه، ازدواج نکند. همچنین احوط آن است که در ایام عدّه از شوهر نفقه نگیرد، گر چه طبق مذهب شوهر واجبالنفقه او باشد، مگر آنکه از باب اجرای قاعده مقاصّه نوعی در صورت بودن شرایط آن، بتوان نفقه گرفت.
- [آیت الله سیستانی] ابوحنیفه و شافعی برای مغبون قائل به خیار غبن نیستند، حال آنکه در مذهب ما این خیار ثابت است، و ظاهراً بحث ثبوت یا عدم ثبوت این خیار شامل موردی که بنای شخص مغبون بر بیتوجّهی به قیمت و خرید و فروش کالا به هر قیمتی باشد، نمیشود، در این فرض ظاهراً خیار غبن ثابت نیست. همچنین شامل جایی که بنای طرفین معامله نقلوانتقال طبق قیمت بازار است نه بیشتر و شخص مغبون بر ادّعای غابن مبنی بر بالا نبودن قیمت اعتماد کرده، نمیشود؛ زیرا ظاهراً از نظر همگان در اینجا خیار ثابت است، از جهت فریب دادن بایع. همچنین این خیار شامل جایی که بنا به شرط ارتکازی در عرف خاص، جز حقّ فسخ، حقّ دیگری مانند حقّ مطالبه مابهالتفاوت وجود دارد، نمیشود. در هر حال، هر جا که از نظر مذهب امامیه خیار غبن ثابت باشد و مذهب اهل سنّت، آن را منکر باشد، برای شخص امامی مذهب از باب مقاصّه نوعی جایز است که پیرو اهل سنّت را به نبود خیار غبن ملزم کند. این در جایی است که مذهب اهل سنّت بر همگان، از جمله شخص امامی مذهب نافذ و جاری باشد.