پاسخ: شیعه معتقد است که چون رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم از طرف خدای متعال علی علیه السلام را به عنوان جانشین و امام بعد از خود تعیین کرد و به بیانهای مختلف آن را اظهار نمود، تنها راه حق همین بود که مسلمانان امامت آن حضرت را میپذیرفتند و شیعه این افتخار (یعنی پذیرفتن گفتار پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را درباره جانشین خود) را دارد و آنان که از راه انتخاب، خلافت و جانشینی شخص دیگر را پذیرفتند راهی غیر از راه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را در پیش گرفتهاند. دلیلهای این مطلب: 1- حدیث یوم الدار پس از گذشت سه سال از آغاز بعثت، خدای متعال پیامبر را مأمور ساخت که دعوت خود را آشکار سازد و آیه (وَ أَنْذِرْ عَشیرَتَکَ اْلأَقْرَبینَ) (شعراء/ 214) در این مورد نازل شد. پیامبر سران بنی هاشم را جمع کرد و فرمود: من خیر دنیا و آخرت را برای شما آوردهام. خداوند به من امر کرده است که شما را به آن دعوت کنم. کدام یک از شما مرا در نشر این آیین یاری میکند تا برادر و وصیّ و جانشین من باشد؟ حضرت سه مرتبه این سخن را تکرار نمود و در هر بار تنها علی علیه السلام آمادگی خود را اعلان کرد. در این موقع پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم گفت: (انّ هذا أخی و وصییّ و خلیفتی فیکم).[1] - حدیث منزلت پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله و سلم در موارد مختلف منزلت و مقام امیر مؤمنان را نسبت به خود همان منزلت و مقام هارون نسبت به موسی دانسته و فقط یک مقام از مقامات هارون را (که نبوت باشد) از علی علیه السلام سلب کرده و فرموده: (یا علی أنت منّی بمنزلة هارون من موسی إلّاأنّه لا نبیّ بعدی).[2] به نص قرآن کریم هارون مقام نبوت[3]، خلافت[4] و وزارت[5] را در زمان موسی دارا بود و حدیث منزلت نیز همه مقامات هارون را- به استثنای مقام نبوت- برای علی علیه السلام ثابت میکند و اگر مقصود اثبات همه مقامات جز نبوت برای وی نبود نیازی به استثنای نبوت وجود نداشت. 3- حدیث سفینه پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله و سلم اهل بیت خویش را به کشتی نوح تشبیه میکند که هرکس بر آن نشست نجات یافت و هرکس که از آن تخلّف جست غرق شد. میفرماید: (ألا إنّ مَثَلَ أَهل بیتی فیکم مَثَلُ سَفینة نوحِ فی قَومِهِ مَنْ رَکِبَها نَجی وَ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْها غَرق) [6]. میدانیم که کشتی نوح، ملجأ و پناهگاه آنان برای نجات از غرق شدن بود. بنابراین طبق حدیث سفینه اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم یگانه پناهگاه برای نجات از انحراف و گمراهی هستند. 4- حدیث امان امّت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم اهل بیت خود را سبب وحدت کلمه و دوری امت از اختلاف معرفی میکند و میفرماید: (النُّجومُ أمانٌ لأهلِ الأَرضِ مِنَ الغَرْق وَ أَهْلُ بَیْتی أَمانٌ لامتی من الاخْتِلاف ...)[7]: همان گونه که ستارگان وسیله نجات اهل زمین از غرق شدن در دریا هستند (زیرا، دریانوردانبهحکم (وَبِالنَّجْمِ هُمْ یَهْتَدُون) (نحل/ 16)، به وسیله ستارگان راه را از میان امواج پیدا میکنند و به ساحل میرسند) اهل بیت من نیز مایه نجات امت از دو دستگی هستند ... 5- حدیث ثقلین حدیث ثقلین از احادیث متواتر اسلامی است که علمای سنی و شیعه آن را در کتابهای حدیث خود نقل کردهاند. پیامبر در این حدیث خطاب به امت اسلام میفرماید: (در میان شما دو چیز گرانبها را باقی میگذارم و میروم) و سپس تمسک به این دو را مایه هدایت امت و روگردانی از هر دو یا یکی از آن دو را مایه ضلالت میداند، چنانکه میفرماید: (إنّی تارِکٌ فِیکُمُ الثقلَیْن کتابَ اللَّه وَ عِتْرَتی أَهلَ بَیتی ما إِنْ تَمَسَّکْتُمْ بِهِما لَنْ تَضِلُّوا أَبَداً وَ إِنَّهُما لَنْ یَفْتَرِقا حَتّی یَرِدا عَلَیَّ الحَوْضَ).[ 8] این حدیث مرجعیت علمی عترت و اهل بیت پیامبر را مانند قرآن کریم به روشنی ثابت میکند و بر مسلمانان لازم میدارد که در امور دینی به کتاب خدا و اهل بیت (هر دو) تمسک بجویند. ولی جای بسی تأسف است که برخی از کسان همه درها را میزنند جز در خانه اهل بیت را! حدیث ثقلین که شیعه و سنّی در نقل آن اتفاق دارند میتواند همه مسلمانان جهان را به صورت امتی واحد گرد آورد. زیرا اگر در موضوع تعیین خلیفه و زمامدار سیاسی امت پس از پیامبر شیعه و سنّی با هم اختلاف داشته منقسم به دو گروه باشند، در مرجعیت علمی هیچ دلیلی برای تفرقه وجود نداشته و بایستی- بر طبق حدیث ثقلین- با هم یکدست و یک صدا باشند. 6- حدیث غدیر در احادیث گذشته پیامبر گرامی گاه به صورت کلی و گاه نیز به گونه مشخص جانشین خویش را به نحو روشن معرّفی کرده است، به گونهای که هر یک از آنها حجت را بر افراد آگاه و حقیقت جو تمام میکند. در عین حال آن حضرت برای آنکه پیام خود را به گوش همه مسلمانان از دور و نزدیک برساند و راه را بر هر گونه تردید و شک در این زمینه کاملًا ببندد، در سال آخر عمر خود به هنگام مراجعت از حج خانه خدا در سرزمینی به نام (غدیر خم) توقف نمود و به همراهان فرمود از جانب خداوند مأموریت دارد که پیامی را به آنان برساند؛ پیام الهی که حاکی از انجام وظیفه بزرگی بوده و چنانچه انجام نگیرد، پیامبر رسالت خود را انجام نداده است. چنانکه میفرماید: (یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النّاسِ) (مائده/ 67): (ای رسول خدا آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده ابلاغ کن، و اگر این مأموریت را انجام ندهی رسالت خود را انجام ندادهای، و خداوند ترا از (شر) مردم حفظ میکند).[9] آنگاه منبری برای پیامبر ترتیب دادند و او بر فراز آن قرار گرفت و به مردم گفت: در آینده نزدیک دعوت حق را لبیک خواهم گفت (یعنی مرگ من فرا میرسد) شما درباره من چه میگویید؟ در پاسخ گفتند: گواهی میدهیم تو آئین خدا را به ما ابلاغ کردی و خیرخواهی نمودی و تلاش بسیار کردی، خدا به تو جزای خیر دهد. آنگاه فرمود: آیا بر وحدانیت خدا و رسالت من و حق بودن روز رستاخیز گواهی میدهید؟ همگی پاسخ مثبت دادند. سپس فرمود: من قبل از شما بر حوض کوثر وارد میشوم، بنگرید با دو جانشین گرانبهای من چگونه رفتار میکنید؟ شخصی پرسید: مقصود از دو جانشین گرانبها چیست؟ پیامبر پاسخ داد: یکی کتاب خدا و دیگری عترت (و اهل بیت) من است و خدای لطیف و خبیر به من خبر داده است که این دو از یکدیگر جدا نمیشوند تا آنکه در روز قیامت در کنار حوض به من برسند. بر آن دو پیشی نگیرید که هلاک میشوید و از آنان فاصله نگیرید که هلاک میشوید. آنگاه دست علی علیه السلام را گرفت و بالا برد تا آنجا که همه حاضران او را میدیدند، سپس چنین فرمود: (أیّها النّاسُ مَنْ أولی النّاسِ بالمؤمنینَ مِنْ أنْفُسِهِم؟) چه کسی بر مؤمنان از خود آنان اولی (صاحب اختیارتر) است؟ در پاسخ گفتند: خدا و پیامبر او بهتر میدانند. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: (انّ اللَّه مولایَ و أنا مولَی المؤمنین و أنا أولی بِهِم مِنْ أنفُسِهِم): خداوند مولای من و من نیز مولای مؤمنان میباشم و من بر مؤمنان از خود آنان صاحب اختیارترم. سپس سه بار فرمود: (فَمَنْ کُنْتُ مَولاهُ فَعَلیٌّ مَولاه): آن کس که من مولای او هستم، علی مولای او است. آنگاه افزود: (اللهم والِ مَنْ والاهُ وَ عادِ مَنْ عاداهُ و أحبّ من أحبّه و ابغض من أبغضَهُ و انصر من نصره و اخذل من خذله، و أدر الحقَّ معه حیث دار، ألا فلیبلغ الشاهد الغائب): پروردگارا، دوست بدار آن کس را که علی را دوست میدارد و دشمن بدار آن کس را که با علی دشمن است، و مهربان باش با هرکس که نسبت به علی مهربان است و خشم آور بر کسی که بر علی خشم آورد و یاری کن آن کس را که علی را یاری کند و خوار ساز آن کس را که علی را خوار سازد، و حق را با او و در مدار او قرار ده. حاضران این مطلب را به غایبان ابلاغ کنند. این حدیث که به حدیث غدیر معروف است را 110 نفر از صحابه، 84 تن از تابعین و 360 نفر از علما و محدثان اسلامی نقل کردهاند، و از این رو در اصالت و اعتبار این حدیث جای هیچ تردیدی وجود ندارد. همچنین گروهی از علما به طور مستقل درباره این حدیث کتاب نوشتهاند که در آن میان جامعترین آنها کتاب شریف الغدیر نگارش علامه حاج شیخ عبدالحسین امینی (1320- 1390 ه. ق) میباشد. اکنون باید دید مقصود از مولی بودن پیامبر و مولی بودن علی چیست؟ قرینههای بسیاری گواهی میدهند که مقصود از این تعبیر امامت و رهبری است که به برخی از این قرینهها اشاره میکنیم: الف- در ماجرای غدیر، پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله و سلم کاروان زائران خانه خدا را در سرزمینی بی آب و علف، آن هم در نیم روزی بسیار گرم، متوقف ساخت. گرمی هوا به حدّی بود که حاضران نیمی از عبای خویش را بر سر افکنده و نیم دیگر را نیز زیر پای خود قرار داده بودند. با این تمهیدات، طبعاً پیامبر باید سخنی بگوید که در هدایت امت، نقشی کلیدی و سرنوشت ساز داشته باشد، و براستی چه کاری میتواند در سرنوشت مسلمانان از تعیین جانشین که مایه وحدت کلمه مسلمین و حافظ دین است، سرنوشت سازتر باشد؟ ب- پیامبر گرامی قبل از طرح ولایت علی علیه السلام از اصول سه گانه توحید و نبوت و معاد سخن گفت و از مردم نسبت به آنها اقرار گرفت، آنگاه پیام الهی را ابلاغ کرد. از تقارن اخذ اعتراف نسبت به اصول دین میتوان به اهمیت پیام پی برد و دریافت که هدف پیامبر از آن همایش عظیم و فوق العاده، نمیتوانسته امری عادی باشد! ج- حضرت در آغاز خطبه از رحلت قریب الوقوع خود خبر داد و این نشان میدهد که او نگران وضع امت پس از خویش بوده است و میخواسته چاره جویی شود تا ایین وی در طوفان حوادث آتیه دچار مخاطره نگردد. د- قبل از بیان پیام الهی درباره علی علیه السلام از مولویت و اولویت خود سخن به میان آورد و فرمود: خدا مولای من و من مولای مؤمنین میباشم و نسبت به آنان از خود آنان اولی هستم. ذکر این مطالب، گواه آن است که (مولی بودن) علی علیه السلام از سنخ همان مولویت و اولویت مربوط به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم بوده و ایشان به فرمان الهی اولویت مزبور را برای علی علیه السلام نیز ثابت کرده است. و مقصود از (اولویت) نبیّ اکرم، همان است که در آیه مبارکه به آن تصریح شده (النَّبیُّ أَولی بِالْمُؤْمِنینَ مِنْ أنْفُسِهِمْ) (احزاب/ 6) پیامبر به مؤمنان از خودشان سزاوارتر است و مقصود از سزاوارتر بودن پیامبر به مؤمنان از خودشان این است که به امر الهی حق تصرف در جان و اموال آنها دارد، یعنی اگر دستور جهاد و یا انفاق دهد باید مؤمنان بدون چون و چرا بپذیرند. و لازمه یک چنین مطاع بودن در مورد جانها و مالها، همان ولایت و سرپرستی جامعه است که از جانب خدا به او داده شده است و یک چنین مقام پس از وی، به حضرت علی علیه السلام عطا شد و او به مقام سرپرستی و امامت نائل آمد. ه- پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم پس از بیان پیام الهی، از حاضران خواست آن را به غایبان برسانند و پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله و سلم از منبر پایین آمد و به یاران خود دستور داد که به علی به عنوان (امیر مؤمنان) تهنیت و تبریک بگویند، لذا علی علیه السلام در خیمهای قرار گرفت و یاران پیامبر گروه گروه وارد شده و به او تبریک گفتند. ابوبکرو عمر وارد خیمه شده روبه او کردند و گفتند: هنیئاً لک یا علی بن أبی طالب أصحبتَ مولایَ و مولا کلَّ مؤمن و مؤمنة: گوارا باد بر تو ای علی، امروز سزاوارترین فرد به هر مرد و زن مؤمن شدی.[10] تاریخ اسلام نشان میدهد که دشمنان پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم برای خاموش ساختن دعوت الهی وی از راههای گوناگونی وارد شدند؛ از متهم کردن پیامبر به سحر و جادو گرفته تا تصمیم به قتل آن حضرت در بستر خویش. ولی در تمام موارد، دست عنایت حق با پیامبر بود و وی را از نقشههای شوم مشرکان حفظ کرد. آخرین نقطه امید آنان (بویژه با توجه به باقی نماندن فرزند پسر برای پیامبر) این بود که با مرگ پیامبر، این دعوت نیز خاموش خواهد شد: (أَمْ یَقُولُونَ شاعِرٌ نَتَرَبَّصُ بِهِ رَیْبَ الْمَنُونِ) (طور/ 30) یا میگویند شاعری است و ما در مورد وی به انتظار حوادث روزگار (مرگ) نشستهایم. ایناندیشه در ذهن بسیاری از مشرکان و منافقان، وجود داشت. ولی پیامبر با تعیین جانشینی با کفایت که در طول زندگی ایمان خالص و استوار خود به اسلام را نشان داده بود، امید مخالفان را به یأس مبدل ساخت، و بدین طریق بقای دین را تضمین نموده و پایههای آن را محکم ساخت و نعمت اسلام با وجود تعیین چنین رهبری به کمال رسید. از این رو پس از نصب علی علیه السلام، به عنوان جانشینی پیامبر، در روز غدیر آیه (اکمال دین) فرود آمد: (الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذینَ کَفَرُوا مِنْ دینِکُمْ فَلا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِ الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتی وَ رَضیتُ لَکُمُ اْلإِسْلامَ دیناً) (مائده/ 3)[11 ] امروز کافران از نابودی دین شما مأیوس شدند، پس از آنان نترسید و از من بترسید. امروز دین شما را کامل ساخته و نعمتم را بر شما تمام کردم، و راضی شدم که این اسلام (تکمیل یافته با معرفی جانشین پیامبر) دین شما باشد.[12 ] گذشته از روایات یقینی فوق، که ثابت میکند مسأله جانشینی پیامبر یک مسأله الهی است و مردم در آن اختیاری ندارند، گزارشهای تاریخی نیز حاکی از آن است که پیامبر در همان روزهایی هم که در مکه به سر میبرده و هنوز حکومتی در مدینه تشکیل نداده بود، مسأله جانشینی را یک مسأله الهی تلقی میکرد. فی المثل، زمانی که رئیس قبیله بنی عامر در موسم حج به حضور پیامبر رسید و گفت: چنانچه ما با تو بیعت کردیم و تو بر مخالفان خود پیروز شدی، آیا برای ما در امر رهبری نصیب و بهرهای هست؟ پیامبر در پاسخ فرمود: این کار مربوط به خداست، هرکس را میخواهد بدین کار میگمارد (الامر الی اللَّه یضعه حیث یشاء)[13]. بدیهی است چنانچه مسأله رهبری موکول به انتخاب مردم بود، میبایست بفرماید: (الامر الی الامة) کلام پیامبر در این مورد، همانند کلام خداوند در مورد پیامبری است، آنجا که میفرماید: (اللَّهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسالَتَهُ) (انعام/ 124): خدا دانا است که رسالت و پیامبری خویش را در چه شخصی قرار دهد. مراجعه شود به : شیعه و پاسخ به چند پرسش، ص: 23 -------------------------------------------------------------------------------- [1] . مسند احمد، 1/ 159؛ تاریخ طبری: 2/ 406؛ تفسیر طبری (جامع البیان)، 19/ 74- 75، تفسیر سوره شعراء، آیه 214. [2] . صحیح بخاری: 6/ 3 در باب غزوه تبوک؛ صحیح مسلم، 7/ 120، در باب فضایل علی علیه السلام؛ سنن ابن ماجه، 1/ 55، باب فضائل النبی؛ مسند امام احمد، 1/ 173، 175، 177، 179، 182، 185 و 230؛ سیره نبویه، ابن هشام، 4/ 163 (غزوه تبوک). [3] . وَ وَهَبْنا لَهُ مِنْ رَحْمَتِنا أَخاهُ هارُونَ نَبِیّاً (مریم/ 53) [4] .وَ إِذْ قالَ مُوسی لأَخیهِ هارُونَ اخْلُفْنی فی قَوْمی… (اعراف/ 142). [5] . وَ اجْعَلْ لی وَزیراً مِنْ أَهْلی (طه/ 29) [6] . مستدرک حاکم، 3/ 351؛ الصواعق المحرقة، ص 91؛ میزان الاعتدال، 1/ 224؛ تاریخ الخلفاء، ص 573؛ الخصائص الکبری، 2/ 266؛ ینابیع المودّة، ص 28؛ فتح القدیر، ص 113 و کتب دیگر. [7] . مستدرک حاکم، 3/ 149. [ 8] . صحیح مسلم: 7/ 122؛ سنن ترمذی، 2/ 307؛ سنن دارمی، 2/ 432؛ مسند احمد، 3/ 14، 17، 26 و 59، 4/ 366 و 371، 5/ 182 و 189؛ خصائص علویه، نسائی ص 20؛ مستدرک حاکم: 3/ 109، 148 و 533، و کتب دیگر. در اینباره ضمناً میتوان به رساله حدیث الثقلین از نشریات دارالتقریب بین المذاهب الاسلامیة قاهره، رجوع کرد. [9] . محدثان و مفسران اسلامی به نزول این ایه در پایان حجة الوداع، روز غدیر، اشاره کردهاند. بنگرید به کتاب (درالمنثور) سیوطی، 2/ 298، فتح القدیر شوکانی 2/ 57، کشف الغمة اربلی، ص 94، ینابیع المودة قندوزی، ص 120، المنار، 6/ 463 و غیره. [10] . برای آگاهی از اسناد تهنیت به کتاب (الغدیر)، ج 1، ص 279- 283 مراجعه شود. [11 ] . گروهی از صحابه و تابعین، آیه فوق را مربوط به واقعه غدیر خم دانستهاند، مانند ابوسعید خدری، زید بن ارقم، جابربن عبداللَّه انصاری، ابوهریره و مجاهد مکی. برای آشنایی با روایات اشخاص فوق درباره واقعه مزبور، بنگرید به: ابن کثیر در تفسیر خود 2/ 491، حافظ ابونعیم اصفهانی در کتاب (ما نزل من القرآن فی علی)، خطیب بغدادی در ج 8 تاریخ خود، ص 290، الدرالمنثور، 2/ 295، خطیب خوارزمی در کتاب مناقب که عبارت آنان را کتاب الغدیر (1/ 23- 236) آورده است. [12 ] . فخر رازی در تفسیر خود میگوید: پس از نزول این آیه، پیامبر گرامی کمتر از سه ماه زنده بود. بنابراین با نزول این آیه در روز غدیر میسازد. [13] . سیره ابن هشام: 2/ 422.
پاسخ:
شیعه معتقد است که چون رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم از طرف خدای متعال علی علیه السلام را به عنوان جانشین و امام بعد از خود تعیین کرد و به بیانهای مختلف آن را اظهار نمود، تنها راه حق همین بود که مسلمانان امامت آن حضرت را میپذیرفتند و شیعه این افتخار (یعنی پذیرفتن گفتار پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را درباره جانشین خود) را دارد و آنان که از راه انتخاب، خلافت و جانشینی شخص دیگر را پذیرفتند راهی غیر از راه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را در پیش گرفتهاند.
دلیلهای این مطلب:
1- حدیث یوم الدار
پس از گذشت سه سال از آغاز بعثت، خدای متعال پیامبر را مأمور ساخت که دعوت خود را آشکار سازد و آیه (وَ أَنْذِرْ عَشیرَتَکَ اْلأَقْرَبینَ) (شعراء/ 214) در این مورد نازل شد. پیامبر سران بنی هاشم را جمع کرد و فرمود: من خیر دنیا و آخرت را برای شما آوردهام. خداوند به من امر کرده است که شما را به آن دعوت کنم. کدام یک از شما مرا در نشر این آیین یاری میکند تا برادر و وصیّ و جانشین من باشد؟ حضرت سه مرتبه این سخن را تکرار نمود و در هر بار تنها علی علیه السلام آمادگی خود را اعلان کرد. در این موقع پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم گفت: (انّ هذا أخی و وصییّ و خلیفتی فیکم).[1]
- حدیث منزلت
پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله و سلم در موارد مختلف منزلت و مقام امیر مؤمنان را نسبت به خود همان منزلت و مقام هارون نسبت به موسی دانسته و فقط یک مقام از مقامات هارون را (که نبوت باشد) از علی علیه السلام سلب کرده و فرموده:
(یا علی أنت منّی بمنزلة هارون من موسی إلّاأنّه لا نبیّ بعدی).[2]
به نص قرآن کریم هارون مقام نبوت[3]، خلافت[4] و وزارت[5] را در زمان موسی دارا بود و حدیث منزلت نیز همه مقامات هارون را- به استثنای مقام نبوت- برای علی علیه السلام ثابت میکند و اگر مقصود اثبات همه مقامات جز نبوت برای وی نبود نیازی به استثنای نبوت وجود نداشت.
3- حدیث سفینه
پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله و سلم اهل بیت خویش را به کشتی نوح تشبیه میکند که هرکس بر آن نشست نجات یافت و هرکس که از آن تخلّف جست غرق شد. میفرماید: (ألا إنّ مَثَلَ أَهل بیتی فیکم مَثَلُ سَفینة نوحِ فی قَومِهِ مَنْ رَکِبَها نَجی وَ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْها غَرق) [6].
میدانیم که کشتی نوح، ملجأ و پناهگاه آنان برای نجات از غرق شدن بود. بنابراین طبق حدیث سفینه اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم یگانه پناهگاه برای نجات از انحراف و گمراهی هستند.
4- حدیث امان امّت
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم اهل بیت خود را سبب وحدت کلمه و دوری امت از اختلاف معرفی میکند و میفرماید: (النُّجومُ أمانٌ لأهلِ الأَرضِ مِنَ الغَرْق وَ أَهْلُ بَیْتی أَمانٌ لامتی من الاخْتِلاف ...)[7]: همان گونه که ستارگان وسیله نجات اهل زمین از غرق شدن در دریا هستند (زیرا، دریانوردانبهحکم (وَبِالنَّجْمِ هُمْ یَهْتَدُون) (نحل/ 16)، به وسیله ستارگان راه را از میان امواج پیدا میکنند و به ساحل میرسند) اهل بیت من نیز مایه نجات امت از دو دستگی هستند ...
5- حدیث ثقلین
حدیث ثقلین از احادیث متواتر اسلامی است که علمای سنی و شیعه آن را در کتابهای حدیث خود نقل کردهاند. پیامبر در این حدیث خطاب به امت اسلام میفرماید: (در میان شما دو چیز گرانبها را باقی میگذارم و میروم) و سپس تمسک به این دو را مایه هدایت امت و روگردانی از هر دو یا یکی از آن دو را مایه ضلالت میداند، چنانکه میفرماید:
(إنّی تارِکٌ فِیکُمُ الثقلَیْن کتابَ اللَّه وَ عِتْرَتی أَهلَ بَیتی ما إِنْ تَمَسَّکْتُمْ بِهِما لَنْ تَضِلُّوا أَبَداً وَ إِنَّهُما لَنْ یَفْتَرِقا حَتّی یَرِدا عَلَیَّ الحَوْضَ).[ 8]
این حدیث مرجعیت علمی عترت و اهل بیت پیامبر را مانند قرآن کریم به روشنی ثابت میکند و بر مسلمانان لازم میدارد که در امور دینی به کتاب خدا و اهل بیت (هر دو) تمسک بجویند.
ولی جای بسی تأسف است که برخی از کسان همه درها را میزنند جز در خانه اهل بیت را! حدیث ثقلین که شیعه و سنّی در نقل آن اتفاق دارند میتواند همه مسلمانان جهان را به صورت امتی واحد گرد آورد. زیرا اگر در موضوع تعیین خلیفه و زمامدار سیاسی امت پس از پیامبر شیعه و سنّی با هم اختلاف داشته منقسم به دو گروه باشند، در مرجعیت علمی هیچ دلیلی برای تفرقه وجود نداشته و بایستی- بر طبق حدیث ثقلین- با هم یکدست و یک صدا باشند.
6- حدیث غدیر
در احادیث گذشته پیامبر گرامی گاه به صورت کلی و گاه نیز به گونه مشخص جانشین خویش را به نحو روشن معرّفی کرده است، به گونهای که هر یک از آنها حجت را بر افراد آگاه و حقیقت جو تمام میکند. در عین حال آن حضرت برای آنکه پیام خود را به گوش همه مسلمانان از دور و نزدیک برساند و راه را بر هر گونه تردید و شک در این زمینه کاملًا ببندد، در سال آخر عمر خود به هنگام مراجعت از حج خانه خدا در سرزمینی به نام (غدیر خم) توقف نمود و به همراهان فرمود از جانب خداوند مأموریت دارد که پیامی را به آنان برساند؛ پیام الهی که حاکی از انجام وظیفه بزرگی بوده و چنانچه انجام نگیرد، پیامبر رسالت خود را انجام نداده است.
چنانکه میفرماید:
(یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النّاسِ) (مائده/ 67): (ای رسول خدا آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده ابلاغ کن، و اگر این مأموریت را انجام ندهی رسالت خود را انجام ندادهای، و خداوند ترا از (شر) مردم حفظ میکند).[9]
آنگاه منبری برای پیامبر ترتیب دادند و او بر فراز آن قرار گرفت و به مردم گفت: در آینده نزدیک دعوت حق را لبیک خواهم گفت (یعنی مرگ من فرا میرسد) شما درباره من چه میگویید؟ در پاسخ گفتند: گواهی میدهیم تو آئین خدا را به ما ابلاغ کردی و خیرخواهی نمودی و تلاش بسیار کردی، خدا به تو جزای خیر دهد.
آنگاه فرمود: آیا بر وحدانیت خدا و رسالت من و حق بودن روز رستاخیز گواهی میدهید؟ همگی پاسخ مثبت دادند.
سپس فرمود: من قبل از شما بر حوض کوثر وارد میشوم، بنگرید با دو جانشین گرانبهای من چگونه رفتار میکنید؟ شخصی
پرسید: مقصود از دو جانشین گرانبها چیست؟
پیامبر پاسخ داد: یکی کتاب خدا و دیگری عترت (و اهل بیت) من است و خدای لطیف و خبیر به من خبر داده است که این دو از یکدیگر جدا نمیشوند تا آنکه در روز قیامت در کنار حوض به من برسند. بر آن دو پیشی نگیرید که هلاک میشوید و از آنان فاصله نگیرید که هلاک میشوید. آنگاه دست علی علیه السلام را گرفت و بالا برد تا آنجا که همه حاضران او را میدیدند، سپس چنین فرمود:
(أیّها النّاسُ مَنْ أولی النّاسِ بالمؤمنینَ مِنْ أنْفُسِهِم؟) چه کسی بر مؤمنان از خود آنان اولی (صاحب اختیارتر) است؟
در پاسخ گفتند: خدا و پیامبر او بهتر میدانند.
پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: (انّ اللَّه مولایَ و أنا مولَی المؤمنین و أنا أولی بِهِم مِنْ أنفُسِهِم): خداوند مولای من و من نیز مولای مؤمنان میباشم و من بر مؤمنان از خود آنان صاحب اختیارترم.
سپس سه بار فرمود: (فَمَنْ کُنْتُ مَولاهُ فَعَلیٌّ مَولاه): آن کس که من مولای او هستم، علی مولای او است. آنگاه افزود: (اللهم والِ مَنْ والاهُ وَ عادِ مَنْ عاداهُ و أحبّ من أحبّه و ابغض من أبغضَهُ و انصر من نصره و اخذل من خذله، و أدر الحقَّ معه حیث دار، ألا فلیبلغ الشاهد الغائب): پروردگارا، دوست بدار آن کس را که علی را دوست میدارد و دشمن بدار آن کس را که با علی دشمن است، و مهربان باش با هرکس که نسبت به علی مهربان است و خشم آور بر کسی که بر علی خشم آورد و یاری کن آن کس را که علی را یاری کند و خوار ساز آن کس را که علی را خوار سازد، و حق را با او و در مدار او قرار ده. حاضران این مطلب را به غایبان ابلاغ کنند.
این حدیث که به حدیث غدیر معروف است را 110 نفر از صحابه، 84 تن از تابعین و 360 نفر از علما و محدثان اسلامی نقل کردهاند، و از این رو در اصالت و اعتبار این حدیث جای هیچ تردیدی وجود ندارد. همچنین گروهی از علما به طور مستقل درباره این حدیث کتاب نوشتهاند که در آن میان جامعترین آنها کتاب شریف الغدیر نگارش علامه حاج شیخ عبدالحسین امینی (1320- 1390 ه. ق) میباشد.
اکنون باید دید مقصود از مولی بودن پیامبر و مولی بودن علی چیست؟ قرینههای بسیاری گواهی میدهند که مقصود از این تعبیر امامت و رهبری است که به برخی از این قرینهها اشاره میکنیم:
الف- در ماجرای غدیر، پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله و سلم کاروان زائران خانه خدا را در سرزمینی بی آب و علف، آن هم در نیم روزی بسیار گرم، متوقف ساخت.
گرمی هوا به حدّی بود که حاضران نیمی از عبای خویش را بر سر افکنده و نیم دیگر را نیز زیر پای خود قرار داده بودند. با این تمهیدات، طبعاً پیامبر باید سخنی بگوید که در هدایت امت، نقشی کلیدی و سرنوشت ساز داشته باشد، و براستی چه کاری میتواند در سرنوشت مسلمانان از تعیین جانشین که مایه وحدت کلمه مسلمین و حافظ دین است، سرنوشت سازتر باشد؟
ب- پیامبر گرامی قبل از طرح ولایت علی علیه السلام از اصول سه گانه توحید و نبوت و معاد سخن گفت و از مردم نسبت به آنها اقرار گرفت، آنگاه پیام الهی را ابلاغ کرد. از تقارن اخذ اعتراف نسبت به اصول دین میتوان به اهمیت پیام پی برد و دریافت که هدف پیامبر از آن همایش عظیم و فوق العاده، نمیتوانسته امری عادی باشد!
ج- حضرت در آغاز خطبه از رحلت قریب الوقوع خود خبر داد و این نشان میدهد که او نگران وضع امت پس از خویش بوده است و میخواسته چاره جویی شود تا ایین وی در طوفان حوادث آتیه دچار مخاطره نگردد.
د- قبل از بیان پیام الهی درباره علی علیه السلام از مولویت و اولویت خود سخن به میان آورد و فرمود: خدا مولای من و من مولای مؤمنین میباشم و نسبت به آنان از خود آنان اولی هستم. ذکر این مطالب، گواه آن است که (مولی بودن) علی علیه السلام از سنخ همان مولویت و اولویت مربوط به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم بوده و ایشان به فرمان الهی اولویت مزبور را برای علی علیه السلام نیز ثابت کرده است.
و مقصود از (اولویت) نبیّ اکرم، همان است که در آیه مبارکه به آن تصریح شده (النَّبیُّ أَولی بِالْمُؤْمِنینَ مِنْ أنْفُسِهِمْ) (احزاب/ 6) پیامبر به مؤمنان از خودشان سزاوارتر است و مقصود از سزاوارتر بودن پیامبر به مؤمنان از خودشان این است که به امر الهی حق تصرف در جان و اموال آنها دارد، یعنی اگر دستور جهاد و یا انفاق دهد باید مؤمنان بدون چون و چرا بپذیرند. و لازمه یک چنین مطاع بودن در مورد جانها و مالها، همان ولایت و سرپرستی جامعه است که از جانب خدا به او داده شده است و یک چنین مقام پس از وی، به حضرت علی علیه السلام عطا شد و او به مقام سرپرستی و امامت نائل آمد.
ه- پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم پس از بیان پیام الهی، از حاضران خواست آن را به غایبان برسانند و پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله و سلم از منبر پایین آمد و به یاران خود دستور داد که به علی به عنوان (امیر مؤمنان) تهنیت و تبریک بگویند، لذا علی علیه السلام در خیمهای قرار گرفت و یاران پیامبر گروه گروه وارد شده و به او تبریک گفتند. ابوبکرو عمر وارد خیمه شده روبه او کردند و گفتند: هنیئاً لک یا علی بن أبی طالب أصحبتَ مولایَ و مولا کلَّ مؤمن و مؤمنة: گوارا باد بر تو ای علی، امروز سزاوارترین فرد به هر مرد و زن مؤمن شدی.[10]
تاریخ اسلام نشان میدهد که دشمنان پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم برای خاموش ساختن دعوت الهی وی از راههای گوناگونی وارد شدند؛ از متهم کردن پیامبر به سحر و جادو گرفته تا تصمیم به قتل آن حضرت در بستر خویش. ولی در تمام موارد، دست عنایت حق با پیامبر بود و وی را از نقشههای شوم مشرکان حفظ کرد. آخرین نقطه امید آنان (بویژه با توجه به باقی نماندن فرزند پسر برای پیامبر) این بود که با مرگ پیامبر، این دعوت نیز خاموش خواهد شد:
(أَمْ یَقُولُونَ شاعِرٌ نَتَرَبَّصُ بِهِ رَیْبَ الْمَنُونِ) (طور/ 30) یا میگویند شاعری است و ما در مورد وی به انتظار حوادث روزگار (مرگ) نشستهایم. ایناندیشه در ذهن بسیاری از مشرکان و منافقان، وجود داشت. ولی پیامبر با تعیین جانشینی با کفایت که در طول زندگی ایمان خالص و استوار خود به اسلام را نشان داده بود، امید مخالفان را به یأس مبدل ساخت، و بدین طریق بقای دین را تضمین نموده و پایههای آن را محکم ساخت و نعمت اسلام با وجود تعیین چنین رهبری به کمال رسید. از این رو پس از نصب علی علیه السلام، به عنوان جانشینی پیامبر، در روز غدیر آیه (اکمال دین) فرود آمد:
(الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذینَ کَفَرُوا مِنْ دینِکُمْ فَلا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِ الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتی وَ رَضیتُ لَکُمُ اْلإِسْلامَ دیناً) (مائده/ 3)[11 ] امروز کافران از نابودی دین شما مأیوس شدند، پس از آنان نترسید و از من بترسید. امروز دین شما را کامل ساخته و نعمتم را بر شما تمام کردم، و راضی شدم که این اسلام (تکمیل یافته با معرفی جانشین پیامبر) دین شما باشد.[12 ]
گذشته از روایات یقینی فوق، که ثابت میکند مسأله جانشینی پیامبر یک مسأله الهی است و مردم در آن اختیاری ندارند، گزارشهای تاریخی نیز حاکی از آن است که پیامبر در همان روزهایی هم که در مکه به سر میبرده و هنوز حکومتی در مدینه تشکیل نداده بود، مسأله جانشینی را یک مسأله الهی تلقی میکرد.
فی المثل، زمانی که رئیس قبیله بنی عامر در موسم حج به حضور پیامبر رسید و گفت: چنانچه ما با تو بیعت کردیم و تو بر مخالفان خود پیروز شدی، آیا برای ما در امر رهبری نصیب و بهرهای هست؟ پیامبر در پاسخ فرمود: این کار مربوط به خداست، هرکس را میخواهد بدین کار میگمارد (الامر الی اللَّه یضعه حیث یشاء)[13].
بدیهی است چنانچه مسأله رهبری موکول به انتخاب مردم بود، میبایست بفرماید: (الامر الی الامة)
کلام پیامبر در این مورد، همانند کلام خداوند در مورد پیامبری است، آنجا که میفرماید:
(اللَّهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسالَتَهُ) (انعام/ 124): خدا دانا است که رسالت و پیامبری خویش را در چه شخصی قرار دهد.
مراجعه شود به : شیعه و پاسخ به چند پرسش، ص: 23
--------------------------------------------------------------------------------
[1] . مسند احمد، 1/ 159؛ تاریخ طبری: 2/ 406؛ تفسیر طبری (جامع البیان)، 19/ 74- 75، تفسیر سوره شعراء، آیه 214.
[2] . صحیح بخاری: 6/ 3 در باب غزوه تبوک؛ صحیح مسلم، 7/ 120، در باب فضایل علی علیه السلام؛ سنن ابن ماجه، 1/ 55، باب فضائل النبی؛ مسند امام احمد، 1/ 173، 175، 177، 179، 182، 185 و 230؛ سیره نبویه، ابن هشام، 4/ 163 (غزوه تبوک).
[3] . وَ وَهَبْنا لَهُ مِنْ رَحْمَتِنا أَخاهُ هارُونَ نَبِیّاً (مریم/ 53)
[4] .وَ إِذْ قالَ مُوسی لأَخیهِ هارُونَ اخْلُفْنی فی قَوْمی… (اعراف/ 142).
[5] . وَ اجْعَلْ لی وَزیراً مِنْ أَهْلی (طه/ 29)
[6] . مستدرک حاکم، 3/ 351؛ الصواعق المحرقة، ص 91؛ میزان الاعتدال، 1/ 224؛ تاریخ الخلفاء، ص 573؛ الخصائص الکبری، 2/ 266؛ ینابیع المودّة، ص 28؛ فتح القدیر، ص 113 و کتب دیگر.
[7] . مستدرک حاکم، 3/ 149.
[ 8] . صحیح مسلم: 7/ 122؛ سنن ترمذی، 2/ 307؛ سنن دارمی، 2/ 432؛ مسند احمد، 3/ 14، 17، 26 و 59، 4/ 366 و 371، 5/ 182 و 189؛ خصائص علویه، نسائی ص 20؛ مستدرک حاکم: 3/ 109، 148 و 533، و کتب دیگر. در اینباره ضمناً میتوان به رساله حدیث الثقلین از نشریات دارالتقریب بین المذاهب الاسلامیة قاهره، رجوع کرد.
[9] . محدثان و مفسران اسلامی به نزول این ایه در پایان حجة الوداع، روز غدیر، اشاره کردهاند. بنگرید به کتاب (درالمنثور) سیوطی، 2/ 298، فتح القدیر شوکانی 2/ 57، کشف الغمة اربلی، ص 94، ینابیع المودة قندوزی، ص 120، المنار، 6/ 463 و غیره.
[10] . برای آگاهی از اسناد تهنیت به کتاب (الغدیر)، ج 1، ص 279- 283 مراجعه شود.
[11 ] . گروهی از صحابه و تابعین، آیه فوق را مربوط به واقعه غدیر خم دانستهاند، مانند ابوسعید خدری، زید بن ارقم، جابربن عبداللَّه انصاری، ابوهریره و مجاهد مکی. برای آشنایی با روایات اشخاص فوق درباره واقعه مزبور، بنگرید به: ابن کثیر در تفسیر خود 2/ 491، حافظ ابونعیم اصفهانی در کتاب (ما نزل من القرآن فی علی)، خطیب بغدادی در ج 8 تاریخ خود، ص 290، الدرالمنثور، 2/ 295، خطیب خوارزمی در کتاب مناقب که عبارت آنان را کتاب الغدیر (1/ 23- 236) آورده است.
[12 ] . فخر رازی در تفسیر خود میگوید: پس از نزول این آیه، پیامبر گرامی کمتر از سه ماه زنده بود.
بنابراین با نزول این آیه در روز غدیر میسازد.
[13] . سیره ابن هشام: 2/ 422.
- [سایر] در اثبات امامت و ولایت امام علی ع چه دلایل عقلی وجود دارد؟
- [سایر] دلایل عدم پذیرش جانشینی حضرت علی از سوی اهل سقیفه چه بود؟
- [آیت الله علوی گرگانی] آیا در قرآن آیهای برای اثبات امامت حضرت علی 7 و فرزندان علی 7 داریم یا خیر؟
- [آیت الله جوادی آملی] آیا میشود در نماز جمعه و جماعت به جای اقتداء به امام حاضر به آقا امیرالمؤمنین علی ( عَلَیْهِ السَّلَام ) اقتداء نمود؟
- [سایر] نحوه دلالت آیه ولایت بر امامت امیر مومنان علیه السلام را توضیح دهید.
- [سایر] آیا زید بن علی علیه السلام دعوی امامت داشت یا خیر؟
- [سایر] آیا امیرالمؤمنین(علیه السلام) برای اثبات امامت و ولایت خود، یادی از حدیث غدیر کرده است؟
- [سایر] آیا زید بن علی علیه السلام دعوی امامت داشت یا خیر؟ پاسخ :
- [سایر] آیا در قرآن آیه ای بر ولایت و امامت حضرت علی (علیه السلام) وجود دارد؟
- [سایر] آیا از آیات قرآن می شود امامت امام علی(علیه السلام) را اثبات کرد؟
- [آیت الله نوری همدانی] اذان هیجده جمله است : اللهً اکبرُ چهار مرتبه اشهدً ان لا الهَ الا اللهً ، اشهدً انّ محّمداً رسولً اللهِ ، حیّ علی الصلاهِ، حیَّ علی الفلاحِ ، حیّ علی خیرِ العملِ ، الله اکبرُ ، لا الهَ الا اللهً هر یک دو مرتبه ، و اقامه هفده جمله است یعنی دو مرتبه الله اکبرُ از اول اذان و یک مرتبه لا اِلَه الّا اللهً از آخر آن کم می شود و بعد از گفتن حیّ علی خیرِ العملِ باید دو مرتبه قد قامتِ الصلاهً اضافه نمود .
- [آیت الله جوادی آملی] .اذان, هجده جمله است : (االله اکبر ) چهار مرتبه، (أشهد أن لا إله الاّ االله )، (أشهد أنّ محمداً رسول االله )، (حیّ علی الصلاة )، (حیّ علی الفلاح)، (حیّ علی خیر العمل )، (االله اکبر )، (لا إله الاّ االله )، هر کدام دو مرتبه، و اقامه , هفده جمله است : دو مرتبه (االله اکبر )، از اول اذان و یک مرتبه (لا إله الاّ االله ) از آخر آن , کم می شود و دو مرتبه (قد قامت الصلاة ) بعد از (حیّ علی خیر العمل) افزوده میشود.
- [آیت الله سبحانی] اذان هیجده جمله است: اللّهُ أَکْبَر چهار مرتبه. أَشْهَدُ أَنْ لا اِلَهَ اِلاَّ اللّهُ، أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللّهِ، حَیَّ عَلَی الصَّلاَةِ، حَیَّ عَلَی الفَلاَح، حَیَّ عَلَی خَیْرِ العَمَلِ، اللّهُ أَکْبَر، لاَ اِلهَ اِلاَّ اللّهُ هر یک دو مرتبه. و اقامه هفده جمله است یعنی دو مرتبه اللّهُ أَکْبَر از اول اذان و یک مرتبه لاَ اِلهَ اِلاَّ اللّهُ از آخر آن کم می شود و بعد از گفتن حَیَّ عَلَی خَیْرِ العَمَلِ باید دو مرتبه قَدْ قامَتِ الصَّلاةُ اضافه نمود.
- [آیت الله صافی گلپایگانی] . اذان هیجده جمله است: "اللهُ أکْبَرُ" چهار مرتبه؛ "أَشْهَدُ أَنْ لا إِلَهَ إِلاَّ اللهُ" "أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسوُلُ الله" "حَیَّ عَلی الصّلاة" "حَیَّ عَلَی الْفَلاَح" "حَیَّ عَلی خَیْرِ الْعَمَل" "اللهُ أَکْبَرُ" "لاَ إِلَهَ إِلاَّ الله" هر یک دو مرتبه. اقامه هفده جمله است یعنی: دو مرتبه "اللهُ أکْبَرُ" از اول اذان و یک مرتبه "لا إِلَهَ إِلاَّ الله" از آخر آن کم می شود وبعد از گفتن "حَیَّ عَلی خَیْرِ الْعَمَل"باید دو مرتبه "قَدْ قامَتِ الصَّلاة" اضافه نمود.
- [آیت الله فاضل لنکرانی] اذان هیجده جمله است: اَلله اکبرُ چهار مرتبه اَشهدُ اَنْ لا الهَ اِلاّاللهُ، اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً رسولُ الله حیَّ عَلَی الصَّلوةِ حَیَّ عَلَی الفَلاحِ حَیَّ عَلی خیرِ العملِ، الله اکبرُ لااِلَه اِلاّالله هر یک دو مرتبه و اقامه هفده جمله است یعنی دو مرتبه الله اکبرُ از اوّل اذان و یک مرتبه لااِلهَ اِلاّالله از آخر آن کم می شود و بعد از گفتن حَیَّ عَلَی خیرِ العَمَل باید دو مرتبه قَد قامَتِ الصَّلوةُ اضافه نمود.
- [آیت الله خوئی] اذان هیجده جمله است:" الله اکبر" چهار مرتبه،" اشهد ان لا اله الا الله، أشهد ان محمداً رسول الله، حی علی الصلاة، حی علی الفلاح، حی علی خیر العمل، الله اکبر، لا اله الا الله"، هر یک دو مرتبه، و اقامه هفده جمله است یعنی دو مرتبه" الله اکبر" از اوّل اذان، و یک مرتبه" لا اله الا الله" از آخر آن کم میشود، و بعداز گفتن" حی علی خیر العمل" باید دو مرتبه" قد قامت الصلاه" اضافه نمود.
- [امام خمینی] اذان هیجده جمله است: "الله اکبر" چهار مرتبه، "اشهد ان لا اله الا الله،اشهد ان محمدا رسول الله، حی علی الصلاه، حی علی الفلاح، حی علی خیر العمل، الله اکبر، لا اله الا الله"، هر یک دو مرتبه. و اقامه هفده جمله است یعنی دو مرتبه"الله اکبر" از اول اذان، و یک مرتبه "لا اله الا الله" از آخر آن کم می شود، و بعداز گفتن "حی علی خیر العمل" باید دو مرتبه "قد قامت الصلاه" اضاضه نمود.
- [آیت الله بهجت] اذان هیجده جمله است: (اللّه اَکبَر) چهار مرتبه؛ (اَشْهَدُ اَنْ لا اِلهَ اِلاَّ اللّه)؛ (اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللّه)؛ (حَی عَلَی الصَّلاة)؛ (حَی عَلَی الفَلاح)؛ (حَی عَلی خَیرِ الْعَمَل)؛ (اللّه اَکبَر)؛ (لا اِلهَ اِلاَّ اللّه) هر یک دو مرتبه. و اقامه هفده جمله است؛ یعنی دو مرتبه (اللّه اکبر) از اول اذان و یک مرتبه (لا اِلهَ الاَّ اللّه) از آخر آن کم میشود، و بعد از گفتن (حَی عَلی خَیرِ الْعَمَل) باید دو مرتبه (قَدْ قامَتِ الصَّلاة) اضافه نمود.
- [آیت الله علوی گرگانی] اذان هیجده جمله است: )اللّهُ أکْبَر( چهار مرتبه، )أشْهَدُ أن لا اًّلهَ اًّلاّ اللّهُ، أشْهَدُ أنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللّه، حَیَّ عَلی الصَّلاِْ، حَیَّ عَلی الفَلاحِ، حَیَّ عَلی خَیْرِ العَمَل، اللّهُ اکْبَر، لا اًّلهَ اًّلاّ اللّه( هریک دو مرتبه . واقامه هفده جمله است یعنی دو مرتبه اللّهُ أکبَر از اوّل اذان ویک مرتبه )لا اًّلهَ اًّلاّ اللّهُ( از آخر آن کم میشود و بعد از گفتن )حَیَّ عَلَی خَیْرِ العَمَل(، باید دو مرتبه )قَدْ قامَتِ الصّلاْ( اضافه نمود.
- [آیت الله شبیری زنجانی] اذان هیجده جمله دارد: (اللَّهُ أکبَر) چهار مرتبه، (أَشْهَدُ أَنْ لا إلهَ إلّا اللَّهُ)، (أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّه)، (حَیَّ علی الصَّلاةِ)، (حَیَّ علی الفَلاحِ)، (حَیَّ علی خَیْرِ العَمَلِ)، (اللَّه أکبَر)، (لا إلهَ إلّا اللَّهُ) هر یک دو مرتبه. و اقامه هفده جمله است؛ یعنی دو مرتبه (اللَّه أکبَر) از اول اذان و یک مرتبه (لا إلهَ إلّا اللَّهُ) از آخر آن کم میشود و بعد از گفتن (حَیَّ علی خَیْرِ العَمَلِ) باید دو مرتبه (قَدْ قامَتِ الصّلاة) اضافه نمود.