این سؤال دو معنی می‌تواند داشته باشد: - یکی این که: چرا اهل سقیفه، جانشینی حضرت علی )ع( را نپذیرفتند؟ - دیگر این که: اهل سقیفه خودشان برای این نپذیرفتن چه دلیلی ارائه دادند؟ آیا اصلا دلیلی آوردند یا خیر؟ یعنی یک بار سخن از دلیل این رفتار آن‌هاست و یک بار هم سخن از این که خود آن‌ها برای این رفتارشان، چه توجیهی داشتند؟ آیا این توجیهشان واقعی بود و یا صرفا دلیل تراشی؟ به هر حال، تفکیک این دو مسأله از یکدیگر اهمیت خاصی دارد که اینک به توضیح هر یک می‌پردازیم: برای درک علل نپذیرفتن جانشینی حضرت علی )ع( باید به اوضاع و احوال و روحیات مردم آن زمان توجه کنیم) در سؤال چنین تلقی شده است که مردم کاملا تابع دلیل هستند و هر جا دلیلی بر مطلبی ارائه شود، بی‌درنگ آن را می‌پذیرند؛ در حالی که باید گفت: این امر تنها در مورد عقلای بی‌غرض صدق می‌کند و اکثر مردم چنین نیستند) در خود قرآن کریم بارها و بارها بیان شده است که به مردم، دلیلی بر اثبات حقی ارائه می‌شود؛ اما آن‌ها به جای تسلیم شدن در برابر آن حق، تسلیم هوا و هوس‌ها، سنت‌های آبا و اجدادی، موضع گیری‌های شخصیت‌های بزرگ خود، ظن و گمان‌های شخصی، و))) می‌شوند) ( برای نمونه، مراجعه کنید به: انعام 116/6؛ نجم 23/53؛ اعراف 169/7؛ یونس 39/10؛ و خصوصا آیات: احزاب 67/33؛ و بقره 170/2) استاد مطهری بحث و تحلیل جالبی در مورد این آیات ارائه کرده‌اند؛ در: مقدمه‌ای بر جهان بینی اسلامی، ج 1، انسان و ایمان) پس هنگامی که مردم در برابر یک مسأله موضع گیری می‌کنند، اگر دلیل موجهی برای آن موضع گیری‌شان پیدا نشد، باید سراغ شرایط اجتماعی و روحیات و انگیزه‌های آن مردم رفت) می‌دانیم که پیامبر اکرم )ص( در جامعه‌ای ظهور کرد که گرایش‌های قبیله‌ای، اساس و محور تعیین همه‌ی موضع گیری‌های اجتماعی بود) پیامبر )ص( توانست به ویژه در زمان حکومتش در مدینه، این اختلافات را تا حد زیادی کاهش دهد و همگان را در پرتوی اسلام، برادر و برابر اعلام کند؛ هر چند که حتی در زمان حیات ایشان نیز گاه و بی گاه شاهدیم که به خاطر مسائل بسیار حقیری، این تعصبات قبیله‌ای برانگیخته می‌شود و افراد به طرفداری از قبیله‌ی خود، روی همدیگر شمشیر می‌کشند) ( مثلا، )در سیره‌ی ابن‌اسحاق نقل شده [است) که پس از پایان غزوه‌ی بنی المصطلق )سال 6 هجری( و پیش از بازگشت مسلمانان، جهجاة بن مسعود غفاری، مزدور عمر بن خطاب که می‌خواست به اسب او آب دهد، با سنان بن وبر جهنی، همپیمان قبیله‌ی خزرج، بر سر آب به نزاع پرداختند و جهجاة، مهاجران را به مدد طلبید و سنان، انصار را) بلافاصله قریش، اوس و خزرج به یاری آن‌ها شتافتند و شمشیرها را بیرون کشیدند؛ اما به وساطت عده‌ای، سنان که جهجاة او را زده بود، از حق خود گذشت و نزاع پایان یافت)( محمد ابراهیم آیتی) تاریخ اسلام، ص 408) لذا نباید انتظار داشت که پس از رحلت پیامبر اکرم )ص(، مردمانی که سال‌ها با روحیات خاص قبیله محوری انس گرفته‌اند، یکسره تابع تعالیم اسلام شوند و عادات قبلی خود را کاملا کنار بگذارند) در حقیقت، همین روحیات گذشته بود که باعث شد روند خلافت چنین شود و کسانی که از قبل طرح و نقشه‌هایی برای به دست گرفتن حکومت داشتند )و به همین خاطر از دستورات مکرر پیامبر اکرم )ص( برای حضور در لشکر اسامة بن زید سرپیچی کردند(، بتوانند نقشه‌های خود را عملی کنند و زمام امور را به دست گیرند) نگاهی به جریانات حاکم بر سقیفه این ادعا را به خوبی تأیید می‌کند) اولا: چرا سقیفه با این سرعت تشکیل شد؟ بدن پیامبر )ص( روی زمین است و هنوز غسل داده نشده و بنی‌هاشم و به ویژه شخص علی )ع( مشغول غسل دادن بدن شریف ایشان است) اما بلافاصله با شنیدن خبر رحلت پیامبر )ص(، گروهی از انصار در سقیفه جمع می‌شوند تا برای پیامبر )ص( جانشین مشخص کنند) آیا مگر پیامبر )ص( همین چند ماه پیش در غدیر خم و در مقابل جمع کثیری از مسلمانان، علی )ع( را به عنوان جانشین خود مشخص نکرده بود؟ به فرض هم که چنین نکرده بود، آیا برای تعیین خلیفه نباید همه‌ی گروه‌ها، لااقل بنی‌هاشم و حضرت علی )ع( که پیامبر این قدر در مورد شخصیت او تأکید کرده بود، حضور می‌داشتند؟ به هر حال، سقیفه تشکیل شد و دو قبیله‌ی اوس و خزرج مشغول بحث شدند که چه کسی را از میان خود به عنوان جانشین پیامبر )ص( )!( برگزینند) مهم‌ترین نامزد این پست، سعد بن عباده، رئیس قبیله خزرج بود) به عمر خبر داده می‌شود که انصار در حال تعیین خلیفه هستند) وی و ابوبکر و ابوعبیده‌ی جراح - که خبر را آورده بود - به سوی سقیفه می‌شتابند) در مقابل انصار، رقبای جدیدی، یعنی مهاجرین مطرح می‌شوند) ابوبکر می‌گوید: )پیامبر گفته است: الأئمة من قریش)( حدیثی که هیچ کس دیگری غیر از خود وی آن را نقل نکرده است) در آن گیر و دار، همین جمله‌ی به ظاهر حدیث، اوضاع را به نفع مهاجرین و در واقع به نفع چند نفر مهاجر حاضر در سقیفه برمی‌گرداند) ابوبکر اندکی درباره‌ی برتری مهاجرین بر انصار به خاطر سبقت‌شان در اسلام و خویشاوندان با رسول اکرم )ص( سخن می‌گوید و سپس حاضران را در بیعت با عمر یا ابوعبیده‌ی جراح مخیر می‌گرداند) عمر نیز در پاسخ می‌گوید: )تا وقتی ابوبکر هست، هیچ کس نمی‌تواند امیر شود)( انصار اعتراض می‌کنند) عبدالرحمان بن عوف می‌گوید: )شما در میان خود، کسی مانند ابوبکر و عمر و علی )ع( ندارید)( منذر بن ارقم که یکی از انصار است، پاسخ می‌دهد: )حقیقتا در میان شما مردی است که کسی نمی‌تواند درباره‌اش تردید کند؛ او، علی بن ابی‌طالب است)(؛ اما چون دعوا، دعوای قدرت است و نه دغدغه‌ی امت اسلام، کسی به وی توجه نمی‌کند) یکی از انصار پیشنهاد می‌دهد: )امیری از شما و امیری از ما() عمر که اوضاع را نامساعد می‌بیند، سریعا دست ابوبکر را می‌گیرد و با او بیعت می‌کند و بلافاصله ابوعبیده‌ی جراح و سایر مهاجرین حاضر در مجلس، رؤسای قبیله اوس که از به حکومت رسیدن رقیبشان، سعد بن عباده نگران بودند، و نیز برخی از رؤسای قبیله‌ی خزرج که آن‌ها نیز به سعد حسادت می‌ورزیدند، برای جلوگیری از رسیدن سعد به حکومت، بلافاصله با ابوبکر بیعت کردند) ولی سعد بن عباده و برخی دیگر از بیعت خودداری کردند و البته بودند افراد معدودی از انصار که فریاد می‌زدند: ما جز با علی، با کسی بیعت نمی‌کنیم ( داستان سقیفه را عمدتا از کتاب )تشیع در مسیر تاریخ( نوشته‌ی )سید حسین جعفری(، و ترجمه‌ی )سید محمد تقی آیت اللهی(، صص 22 - 43 که تمامی داستان را از متون دست اول همراه با تحلیل هر یک نقل کرده و نیز کتاب تاریخ تحلیلی اسلام، نوشته‌ی سید جعفر شهیدی صص 91 - 93 آورده‌ام) در این جا اگر اندکی دقت کنیم، به راحتی رقابت‌های حزبی و باندی را مشاهده می‌کنیم که در بستری از قبیله گرایی، زمینه‌ی مناسبی برای ظهور و بروز می‌یابند) در واقع می‌توان گفت که جمعی از قدرت طلبان بر این موج قبیله گرایی سوار و بر اوضاع مسلط می‌شوند) توضیح مطلب این که: )اولا: مهاجرین به طور کلی از استیلای مدنی‌ها - که در صورت درگیری مهاجرین، در رقابت‌های قبیله‌ای و جنگ‌های مهلک بین خودشان صورت می‌گرفت - بیمناک بودند) از این رو، در نظر آنان، ابوبکر بهترین نامزدی بود که روی آن امکان سازش وجود داشت؛ به ویژه که وی از یک تیره‌ی کم اهمیت )بنی‌تمیم( بود و آن‌ها هرگز در جنگ قدرت و تعارضات سیاسی قریش درگیر نبودند) ثانیا: توجه به دشمنی اوس و خزرج ضرورت دارد) سعد بن عباده، رئیس خزرج بود و قبیله‌ی اوس پذیرفتن رهبری قریش را خیلی بهتر از پذیرفتن رهبری رقیب خود می‌دانست) دلیل آن هم این است که در میان انصار، اولین کسی که با ابوبکر بیعت کرد، اسید بن خصیر، یکی از رؤسای اوس بود) ثالثا: در میان خود خزرج نیز رقابت‌های درون قبیله‌ای وجود داشت؛ یعنی خیلی‌ها بودند که می‌خواستند جای سعد بن عباده را بگیرند؛ لذا بسیاری از خزرج که مخالف حکومت سعد بودند، مثل بشیر بن سعد، پسر عموی وی، جزو اولین کسانی بودند که با ابوبکر بیعت کردند)( ( )سید حسین جعفری(، تشیع در مسیر تاریخ، ص 42) با این توضیحات آشکار است که قضیه‌ی انتخاب ابوبکر و در واقع دلیل واقعی کنار گذاشتن حضرت علی )ع(، یک سلسله رقابت‌های قبیله‌ای بود و ابوبکر کسی بود که در این نزاع‌ها شانس بیشتری برای رأی آوردن داشت) جالب این جاست که وقتی جریان سقیفه را به حضرت علی )ع( می‌گویند و از او بیعت می‌خواهند، ایشان همه‌ی استدلال‌هایی را که ابوبکر برای برتری خود بر انصار ارائه داده بود، برای برتری خود بر ابوبکر ارائه کرد؛ یعنی اگر ملاک، سبقت در اسلام است، او اولین مسلمان بوده؛ اگر ملاک خویشاوندی با پیامبر )ص( و قریش بودن او است، او از بنی‌هاشم و نزدیک‌ترین کس به رسول خداست و)))! اما در پاسخش گفتند: این کاری است که انجام شده است و تو هم باید تسلیم باشی) )و خود این دو گانه برخورد کردن، بهترین دلیل است که تمامی مطالبی که ابوبکر و دیگران در سقیفه مطرح کرده‌اند، دلیل تراشی بوده است و نه دلیل واقعی؛ زیرا اگر تابع دلیل هستند، وقتی بر اساس همان دلیل، کس دیگری اولویت می‌یابد، باید تسلیم او شوند)( اینک معلوم می‌شود که آنچه اهل سقیفه بعدها به عنوان دلیل برای کنار گذاشتن حضرت علی )ع( آوردند، آیا واقعا دلیل هست یا خیر) اینک برخی ادله‌ای را که عمر در باب این مطلب ارائه داده است، ذکر می‌کنیم) یک بار که عمر بن ابن‌عباس می‌گوید: )می‌دانی چرا قریش از علی )ع( و خاندان تو جانبداری نکرد؟ برای این است که قریش نمی‌خواهد نبوت و خلافت در خاندان شما جمع شود که به این وسیله احساس غرور کنید)( ( تاریخ طبری، ج 4، ص 233) این دلیل به خوبی روحیه‌ی جاهلی را نشان می‌دهد که بر اساس معیارهای جاهلیت در مورد پیامبر )ص( و حضرت علی )ع( قضاوت می‌کند و دستور پیامبر )ص( را صرفا به خاطر این که قریش - و در واقع روحیه‌ی جاهلیت و قبیله گرایی - آن را نمی‌پسندد، کنار می‌گذارد) جالب این جاست که ابن‌عباس نیز در پاسخ او، این آیه‌ی قرآن را می‌خواند که: ذلک بأنهم کرهوا ما أنزل الله فأحبط أعمالهم ( محمد 9/47: این بدان سبب است که آنان آنچه را خدا نازل کرده است، خوش نداشتند و خدا نیز کارهای آنان را باطل کرد) دلیل دیگری که باز از قول عمر نقل شده، این است که: علی )ع( بسیاری از امرای عرب را کشته است و مردم قبایل مختلف از وی کینه دارند و ما برای اسلام احتیاط کردیم که وی را کنار گذاشتیم) این دلیل باز نشان می‌دهد که وی شدیدا تحت تأثیر روحیه‌ی قبیله گرایی است؛ روحیه‌ای که تنها سران قبایل را در محاسبات داخل می‌کند) مسلما پیامبر )ص( نیز از این امر آگاه بوده است، ولی اهداف عالی و بینش وسیع ایشان فراتر از به حساب آوردن روحیه‌ی جاهلی افراد بود) در واقع، پیامبر )ص( به دنبال محو کردن این روحیه بود و عمر به دنبال به حساب آوردن و تقویت آن) باز از وی نقل شده است، هنگامی که شورای تعیین خلیفه‌ی پس از خود را تعیین می‌کرد، برای هر یک از اعضای شورا، عیبی را مطرح می‌کرد) در مورد علی )ع( گفت: او چون شوخ طبع و اهل مزاح است، به درد خلافت نمی‌خورد ( المصنف، عبدالرزاق، ج 5، ص 448؛ تاریخ المدینة المنورة، ج 2، ص 880؛ الأحکام السلطانیة، ص 12؛ نثر الدر، ج 2، ص 49؛ أنساب الأشراف، ج 4، ص 501؛ کتاب الفتوح، ج 2، ص 86؛ به نقل از رسول جعفریان، تاریخ سیاسی اسلام(2)تاریخ خلفا، ص 131) این دلیل نیز در واقع حکایت از نگرش مخالف عمر نسبت به اخلاق و رفتار جدیدی دارد که پیامبر )ص( بر جامعه‌ی اسلامی حاکم کرده بود) خوشرویی با عامه، در کنار آن‌ها نشستن، با آن‌ها حرف زدن، با بچه‌ها همبازی شدن و درد دل آن‌ها را گوش کردن، از جمله رفتارهایی بود که با رسم سران قبایل همخوانی نداشت و عمر نمی‌توانست این خلق و خوی جدید را درک کند) او عظمت پیامبر )ص( را صرفا در اقتدارش بر عرب و پیروزیش بر کفار می‌دید و برای همین بود که در دوره‌ی خلافت خود وی، همین خصلت خشونت گرایی چهره‌ی بسیار بارزی داشت؛ به طوری که مهم‌ترین انتقادهایی که در زمان عمر و پس از او و حتی به هنگام تعیین او توسط ابوبکر درباره‌اش مطرح می‌شد، همین خشونت افراطی وی بود)
این سؤال دو معنی میتواند داشته باشد:
- یکی این که: چرا اهل سقیفه، جانشینی حضرت علی )ع( را نپذیرفتند؟
- دیگر این که: اهل سقیفه خودشان برای این نپذیرفتن چه دلیلی ارائه دادند؟ آیا اصلا دلیلی آوردند یا خیر؟
یعنی یک بار سخن از دلیل این رفتار آنهاست و یک بار هم سخن از این که خود آنها برای این رفتارشان، چه توجیهی داشتند؟ آیا این توجیهشان واقعی بود و یا صرفا دلیل تراشی؟ به هر حال، تفکیک این دو مسأله از یکدیگر اهمیت خاصی دارد که اینک به توضیح هر یک میپردازیم:
برای درک علل نپذیرفتن جانشینی حضرت علی )ع( باید به اوضاع و احوال و روحیات مردم آن زمان توجه کنیم) در سؤال چنین تلقی شده است که مردم کاملا تابع دلیل هستند و هر جا دلیلی بر مطلبی ارائه شود، بیدرنگ آن را میپذیرند؛ در حالی که باید گفت: این امر تنها در مورد عقلای بیغرض صدق میکند و اکثر مردم چنین نیستند) در خود قرآن کریم بارها و بارها بیان شده است که به مردم، دلیلی بر اثبات حقی ارائه میشود؛ اما آنها به جای تسلیم شدن در برابر آن حق، تسلیم هوا و هوسها، سنتهای آبا و اجدادی، موضع گیریهای شخصیتهای بزرگ خود، ظن و گمانهای شخصی، و))) میشوند) ( برای نمونه، مراجعه کنید به: انعام 116/6؛ نجم 23/53؛ اعراف 169/7؛ یونس 39/10؛ و خصوصا آیات: احزاب 67/33؛ و بقره 170/2) استاد مطهری بحث و تحلیل جالبی در مورد این آیات ارائه کردهاند؛ در: مقدمهای بر جهان بینی اسلامی، ج 1، انسان و ایمان) پس هنگامی که مردم در برابر یک مسأله موضع گیری میکنند، اگر دلیل موجهی برای آن موضع گیریشان پیدا نشد، باید سراغ شرایط اجتماعی و روحیات و انگیزههای آن مردم رفت)
میدانیم که پیامبر اکرم )ص( در جامعهای ظهور کرد که گرایشهای قبیلهای، اساس و محور تعیین همهی موضع گیریهای اجتماعی بود) پیامبر )ص( توانست به ویژه در زمان حکومتش در مدینه، این اختلافات را تا حد زیادی کاهش دهد و همگان را در پرتوی اسلام، برادر و برابر اعلام کند؛ هر چند که حتی در زمان حیات ایشان نیز گاه و بی گاه شاهدیم که به خاطر مسائل بسیار حقیری، این تعصبات قبیلهای برانگیخته میشود و افراد به طرفداری از قبیلهی خود، روی همدیگر شمشیر میکشند) ( مثلا، )در سیرهی ابناسحاق نقل شده [است) که پس از پایان غزوهی بنی المصطلق )سال 6 هجری( و پیش از بازگشت مسلمانان، جهجاة بن مسعود غفاری، مزدور عمر بن خطاب که میخواست به اسب او آب دهد، با سنان بن وبر جهنی، همپیمان قبیلهی خزرج، بر سر آب به نزاع پرداختند و جهجاة، مهاجران را به مدد طلبید و سنان، انصار را) بلافاصله قریش، اوس و خزرج به یاری آنها شتافتند و شمشیرها را بیرون کشیدند؛ اما به وساطت عدهای، سنان که جهجاة او را زده بود، از حق خود گذشت و نزاع پایان یافت)( محمد ابراهیم آیتی) تاریخ اسلام، ص 408) لذا نباید انتظار داشت که پس از رحلت پیامبر اکرم )ص(، مردمانی که سالها با روحیات خاص قبیله محوری انس گرفتهاند، یکسره تابع تعالیم اسلام شوند و عادات قبلی خود را کاملا کنار بگذارند) در حقیقت، همین روحیات گذشته بود که باعث شد روند خلافت چنین شود و کسانی که از قبل طرح و نقشههایی برای به دست گرفتن حکومت داشتند )و به همین خاطر از دستورات مکرر پیامبر اکرم )ص( برای حضور در لشکر اسامة بن زید سرپیچی کردند(، بتوانند نقشههای خود را عملی کنند و زمام امور را به دست گیرند) نگاهی به جریانات حاکم بر سقیفه این ادعا را به خوبی تأیید میکند)
اولا: چرا سقیفه با این سرعت تشکیل شد؟ بدن پیامبر )ص( روی زمین است و هنوز غسل داده نشده و بنیهاشم و به ویژه شخص علی )ع( مشغول غسل دادن بدن شریف ایشان است) اما بلافاصله با شنیدن خبر رحلت پیامبر )ص(، گروهی از انصار در سقیفه جمع میشوند تا برای پیامبر )ص( جانشین مشخص کنند) آیا مگر پیامبر )ص( همین چند ماه پیش در غدیر خم و در مقابل جمع کثیری از مسلمانان، علی )ع( را به عنوان جانشین خود مشخص نکرده بود؟ به فرض هم که چنین نکرده بود، آیا برای تعیین خلیفه نباید همهی گروهها، لااقل بنیهاشم و حضرت علی )ع( که پیامبر این قدر در مورد شخصیت او تأکید کرده بود، حضور میداشتند؟
به هر حال، سقیفه تشکیل شد و دو قبیلهی اوس و خزرج مشغول بحث شدند که چه کسی را از میان خود به عنوان جانشین پیامبر )ص( )!( برگزینند) مهمترین نامزد این پست، سعد بن عباده، رئیس قبیله خزرج بود) به عمر خبر داده میشود که انصار در حال تعیین خلیفه هستند) وی و ابوبکر و ابوعبیدهی جراح - که خبر را آورده بود - به سوی سقیفه میشتابند) در مقابل انصار، رقبای جدیدی، یعنی مهاجرین مطرح میشوند) ابوبکر میگوید: )پیامبر گفته است: الأئمة من قریش)( حدیثی که هیچ کس دیگری غیر از خود وی آن را نقل نکرده است) در آن گیر و دار، همین جملهی به ظاهر حدیث، اوضاع را به نفع مهاجرین و در واقع به نفع چند نفر مهاجر حاضر در سقیفه برمیگرداند) ابوبکر اندکی دربارهی برتری مهاجرین بر انصار به خاطر سبقتشان در اسلام و خویشاوندان با رسول اکرم )ص( سخن میگوید و سپس حاضران را در بیعت با عمر یا ابوعبیدهی جراح مخیر میگرداند) عمر نیز در پاسخ میگوید: )تا وقتی ابوبکر هست، هیچ کس نمیتواند امیر شود)( انصار اعتراض میکنند) عبدالرحمان بن عوف میگوید: )شما در میان خود، کسی مانند ابوبکر و عمر و علی )ع( ندارید)(
منذر بن ارقم که یکی از انصار است، پاسخ میدهد: )حقیقتا در میان شما مردی است که کسی نمیتواند دربارهاش تردید کند؛ او، علی بن ابیطالب است)(؛ اما چون دعوا، دعوای قدرت است و نه دغدغهی امت اسلام، کسی به وی توجه نمیکند) یکی از انصار پیشنهاد میدهد: )امیری از شما و امیری از ما() عمر که اوضاع را نامساعد میبیند، سریعا دست ابوبکر را میگیرد و با او بیعت میکند و بلافاصله ابوعبیدهی جراح و سایر مهاجرین حاضر در مجلس، رؤسای قبیله اوس که از به حکومت رسیدن رقیبشان، سعد بن عباده نگران بودند، و نیز برخی از رؤسای قبیلهی خزرج که آنها نیز به سعد حسادت میورزیدند، برای جلوگیری از رسیدن سعد به حکومت، بلافاصله با ابوبکر بیعت کردند) ولی سعد بن عباده و برخی دیگر از بیعت خودداری کردند و البته بودند افراد معدودی از انصار که فریاد میزدند: ما جز با علی، با کسی بیعت نمیکنیم ( داستان سقیفه را عمدتا از کتاب )تشیع در مسیر تاریخ( نوشتهی )سید حسین جعفری(، و ترجمهی )سید محمد تقی آیت اللهی(، صص 22 - 43 که تمامی داستان را از متون دست اول همراه با تحلیل هر یک نقل کرده و نیز کتاب تاریخ تحلیلی اسلام، نوشتهی سید جعفر شهیدی صص 91 - 93 آوردهام)
در این جا اگر اندکی دقت کنیم، به راحتی رقابتهای حزبی و باندی را مشاهده میکنیم که در بستری از قبیله گرایی، زمینهی مناسبی برای ظهور و بروز مییابند) در واقع میتوان گفت که جمعی از قدرت طلبان بر این موج قبیله گرایی سوار و بر اوضاع مسلط میشوند) توضیح مطلب این که:
)اولا: مهاجرین به طور کلی از استیلای مدنیها - که در صورت درگیری مهاجرین، در رقابتهای قبیلهای و جنگهای مهلک بین خودشان صورت میگرفت - بیمناک بودند) از این رو، در نظر آنان، ابوبکر بهترین نامزدی بود که روی آن امکان سازش وجود داشت؛ به ویژه که وی از یک تیرهی کم اهمیت )بنیتمیم( بود و آنها هرگز در جنگ قدرت و تعارضات سیاسی قریش درگیر نبودند)
ثانیا: توجه به دشمنی اوس و خزرج ضرورت دارد) سعد بن عباده، رئیس خزرج بود و قبیلهی اوس پذیرفتن رهبری قریش را خیلی بهتر از پذیرفتن رهبری رقیب خود میدانست) دلیل آن هم این است که در میان انصار، اولین کسی که با ابوبکر بیعت کرد، اسید بن خصیر، یکی از رؤسای اوس بود)
ثالثا: در میان خود خزرج نیز رقابتهای درون قبیلهای وجود داشت؛ یعنی خیلیها بودند که میخواستند جای سعد بن عباده را بگیرند؛ لذا بسیاری از خزرج که مخالف حکومت سعد بودند، مثل بشیر بن سعد، پسر عموی وی، جزو اولین کسانی بودند که با ابوبکر بیعت کردند)( ( )سید حسین جعفری(، تشیع در مسیر تاریخ، ص 42)
با این توضیحات آشکار است که قضیهی انتخاب ابوبکر و در واقع دلیل واقعی کنار گذاشتن حضرت علی )ع(، یک سلسله رقابتهای قبیلهای بود و ابوبکر کسی بود که در این نزاعها شانس بیشتری برای رأی آوردن داشت) جالب این جاست که وقتی جریان سقیفه را به حضرت علی )ع( میگویند و از او بیعت میخواهند، ایشان همهی استدلالهایی را که ابوبکر برای برتری خود بر انصار ارائه داده بود، برای برتری خود بر ابوبکر ارائه کرد؛ یعنی اگر ملاک، سبقت در اسلام است، او اولین مسلمان بوده؛ اگر ملاک خویشاوندی با پیامبر )ص( و قریش بودن او است، او از بنیهاشم و نزدیکترین کس به رسول خداست و)))! اما در پاسخش گفتند: این کاری است که انجام شده است و تو هم باید تسلیم باشی) )و خود این دو گانه برخورد کردن، بهترین دلیل است که تمامی مطالبی که ابوبکر و دیگران در سقیفه مطرح کردهاند، دلیل تراشی بوده است و نه دلیل واقعی؛ زیرا اگر تابع دلیل هستند، وقتی بر اساس همان دلیل، کس دیگری اولویت مییابد، باید تسلیم او شوند)(
اینک معلوم میشود که آنچه اهل سقیفه بعدها به عنوان دلیل برای کنار گذاشتن حضرت علی )ع( آوردند، آیا واقعا دلیل هست یا خیر) اینک برخی ادلهای را که عمر در باب این مطلب ارائه داده است، ذکر میکنیم)
یک بار که عمر بن ابنعباس میگوید: )میدانی چرا قریش از علی )ع( و خاندان تو جانبداری نکرد؟ برای این است که قریش نمیخواهد نبوت و خلافت در خاندان شما جمع شود که به این وسیله احساس غرور کنید)( ( تاریخ طبری، ج 4، ص 233)
این دلیل به خوبی روحیهی جاهلی را نشان میدهد که بر اساس معیارهای جاهلیت در مورد پیامبر )ص( و حضرت علی )ع( قضاوت میکند و دستور پیامبر )ص( را صرفا به خاطر این که قریش - و در واقع روحیهی جاهلیت و قبیله گرایی - آن را نمیپسندد، کنار میگذارد) جالب این جاست که ابنعباس نیز در پاسخ او، این آیهی قرآن را میخواند که: ذلک بأنهم کرهوا ما أنزل الله فأحبط أعمالهم ( محمد 9/47: این بدان سبب است که آنان آنچه را خدا نازل کرده است، خوش نداشتند و خدا نیز کارهای آنان را باطل کرد)
دلیل دیگری که باز از قول عمر نقل شده، این است که: علی )ع( بسیاری از امرای عرب را کشته است و مردم قبایل مختلف از وی کینه دارند و ما برای اسلام احتیاط کردیم که وی را کنار گذاشتیم) این دلیل باز نشان میدهد که وی شدیدا تحت تأثیر روحیهی قبیله گرایی است؛ روحیهای که تنها سران قبایل را در محاسبات داخل میکند) مسلما پیامبر )ص( نیز از این امر آگاه بوده است، ولی اهداف عالی و بینش وسیع ایشان فراتر از به حساب آوردن روحیهی جاهلی افراد بود) در واقع، پیامبر )ص( به دنبال محو کردن این روحیه بود و عمر به دنبال به حساب آوردن و تقویت آن)
باز از وی نقل شده است، هنگامی که شورای تعیین خلیفهی پس از خود را تعیین میکرد، برای هر یک از اعضای شورا، عیبی را مطرح میکرد) در مورد علی )ع( گفت: او چون شوخ طبع و اهل مزاح است، به درد خلافت نمیخورد ( المصنف، عبدالرزاق، ج 5، ص 448؛ تاریخ المدینة المنورة، ج 2، ص 880؛ الأحکام السلطانیة، ص 12؛ نثر الدر، ج 2، ص 49؛ أنساب الأشراف، ج 4، ص 501؛ کتاب الفتوح، ج 2، ص 86؛ به نقل از رسول جعفریان، تاریخ سیاسی اسلام(2)تاریخ خلفا، ص 131)
این دلیل نیز در واقع حکایت از نگرش مخالف عمر نسبت به اخلاق و رفتار جدیدی دارد که پیامبر )ص( بر جامعهی اسلامی حاکم کرده بود) خوشرویی با عامه، در کنار آنها نشستن، با آنها حرف زدن، با بچهها همبازی شدن و درد دل آنها را گوش کردن، از جمله رفتارهایی بود که با رسم سران قبایل همخوانی نداشت و عمر نمیتوانست این خلق و خوی جدید را درک کند) او عظمت پیامبر )ص( را صرفا در اقتدارش بر عرب و پیروزیش بر کفار میدید و برای همین بود که در دورهی خلافت خود وی، همین خصلت خشونت گرایی چهرهی بسیار بارزی داشت؛ به طوری که مهمترین انتقادهایی که در زمان عمر و پس از او و حتی به هنگام تعیین او توسط ابوبکر دربارهاش مطرح میشد، همین خشونت افراطی وی بود)
- [سایر] به هنگام تشکیل سقیفه امیرمومنان علی علیهالسلام کجابود؟
- [سایر] آیا مولا علی(علیه السلام) بعد از سقیفه و سلب حقشان برای احقاق حق خود تلاشی انجام دادند؟
- [سایر] با سلام، آیا جناب عمار یاسر در قضیه سقیفه حضرت علی(ع) را یاری کردند یا نه؟
- [سایر] چرا حضرت علی با این که می دانست در سقیفه چه می گذرد؟ سریعا به آن جا نشتافت تا از حق خود دفاع کند؟
- [سایر] ماجرای سقیفه چیست؟
- [سایر] نقش سقیفه در حادثه عاشورا چیست؟
- [سایر] جریان سقیفه را توضیح دهید؟
- [سایر] می خوام یه نرم افزار جامع درباره سقیفه و غصب خلافت علی(ع) و خلفا و شبهات شیعه و سنی و ... در کل برای دفاع از علی(ع) تهیه کنم. می دونم کار سختیه و مدتها طول می کشه ولی باید این کارو بکنم. می خواستم بدونم چه جوری شروع کنم؟ کتابهای خوبی معرفی کنین؟ می تونم از شما یا از حوزه کمک بگیرم؟ تلفنی یا چیزی ندارین که مستقیما باهاتون حرف بزنم؟
- [سایر] چگونه ممکن است که یک صد هزار صحابی، حدیث غدیر را شنیده باشند و هیچ کدام در سقیفه اعتراض نکنند؟!
- [سایر] طبق اخبار موئق بفرمائید که حضرت زهرا(سلام الله علیها)درکوچه لگد وسیلی خورده است یادرآشوب سقیفه پشت درب.
- [آیت الله جوادی آملی] .اذان, هجده جمله است : (االله اکبر ) چهار مرتبه، (أشهد أن لا إله الاّ االله )، (أشهد أنّ محمداً رسول االله )، (حیّ علی الصلاة )، (حیّ علی الفلاح)، (حیّ علی خیر العمل )، (االله اکبر )، (لا إله الاّ االله )، هر کدام دو مرتبه، و اقامه , هفده جمله است : دو مرتبه (االله اکبر )، از اول اذان و یک مرتبه (لا إله الاّ االله ) از آخر آن , کم می شود و دو مرتبه (قد قامت الصلاة ) بعد از (حیّ علی خیر العمل) افزوده میشود.
- [آیت الله سبحانی] اذان هیجده جمله است: اللّهُ أَکْبَر چهار مرتبه. أَشْهَدُ أَنْ لا اِلَهَ اِلاَّ اللّهُ، أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللّهِ، حَیَّ عَلَی الصَّلاَةِ، حَیَّ عَلَی الفَلاَح، حَیَّ عَلَی خَیْرِ العَمَلِ، اللّهُ أَکْبَر، لاَ اِلهَ اِلاَّ اللّهُ هر یک دو مرتبه. و اقامه هفده جمله است یعنی دو مرتبه اللّهُ أَکْبَر از اول اذان و یک مرتبه لاَ اِلهَ اِلاَّ اللّهُ از آخر آن کم می شود و بعد از گفتن حَیَّ عَلَی خَیْرِ العَمَلِ باید دو مرتبه قَدْ قامَتِ الصَّلاةُ اضافه نمود.
- [آیت الله صافی گلپایگانی] . اذان هیجده جمله است: "اللهُ أکْبَرُ" چهار مرتبه؛ "أَشْهَدُ أَنْ لا إِلَهَ إِلاَّ اللهُ" "أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسوُلُ الله" "حَیَّ عَلی الصّلاة" "حَیَّ عَلَی الْفَلاَح" "حَیَّ عَلی خَیْرِ الْعَمَل" "اللهُ أَکْبَرُ" "لاَ إِلَهَ إِلاَّ الله" هر یک دو مرتبه. اقامه هفده جمله است یعنی: دو مرتبه "اللهُ أکْبَرُ" از اول اذان و یک مرتبه "لا إِلَهَ إِلاَّ الله" از آخر آن کم می شود وبعد از گفتن "حَیَّ عَلی خَیْرِ الْعَمَل"باید دو مرتبه "قَدْ قامَتِ الصَّلاة" اضافه نمود.
- [آیت الله فاضل لنکرانی] اذان هیجده جمله است: اَلله اکبرُ چهار مرتبه اَشهدُ اَنْ لا الهَ اِلاّاللهُ، اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً رسولُ الله حیَّ عَلَی الصَّلوةِ حَیَّ عَلَی الفَلاحِ حَیَّ عَلی خیرِ العملِ، الله اکبرُ لااِلَه اِلاّالله هر یک دو مرتبه و اقامه هفده جمله است یعنی دو مرتبه الله اکبرُ از اوّل اذان و یک مرتبه لااِلهَ اِلاّالله از آخر آن کم می شود و بعد از گفتن حَیَّ عَلَی خیرِ العَمَل باید دو مرتبه قَد قامَتِ الصَّلوةُ اضافه نمود.
- [آیت الله خوئی] اذان هیجده جمله است:" الله اکبر" چهار مرتبه،" اشهد ان لا اله الا الله، أشهد ان محمداً رسول الله، حی علی الصلاة، حی علی الفلاح، حی علی خیر العمل، الله اکبر، لا اله الا الله"، هر یک دو مرتبه، و اقامه هفده جمله است یعنی دو مرتبه" الله اکبر" از اوّل اذان، و یک مرتبه" لا اله الا الله" از آخر آن کم میشود، و بعداز گفتن" حی علی خیر العمل" باید دو مرتبه" قد قامت الصلاه" اضافه نمود.
- [امام خمینی] اذان هیجده جمله است: "الله اکبر" چهار مرتبه، "اشهد ان لا اله الا الله،اشهد ان محمدا رسول الله، حی علی الصلاه، حی علی الفلاح، حی علی خیر العمل، الله اکبر، لا اله الا الله"، هر یک دو مرتبه. و اقامه هفده جمله است یعنی دو مرتبه"الله اکبر" از اول اذان، و یک مرتبه "لا اله الا الله" از آخر آن کم می شود، و بعداز گفتن "حی علی خیر العمل" باید دو مرتبه "قد قامت الصلاه" اضاضه نمود.
- [آیت الله بهجت] اذان هیجده جمله است: (اللّه اَکبَر) چهار مرتبه؛ (اَشْهَدُ اَنْ لا اِلهَ اِلاَّ اللّه)؛ (اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللّه)؛ (حَی عَلَی الصَّلاة)؛ (حَی عَلَی الفَلاح)؛ (حَی عَلی خَیرِ الْعَمَل)؛ (اللّه اَکبَر)؛ (لا اِلهَ اِلاَّ اللّه) هر یک دو مرتبه. و اقامه هفده جمله است؛ یعنی دو مرتبه (اللّه اکبر) از اول اذان و یک مرتبه (لا اِلهَ الاَّ اللّه) از آخر آن کم میشود، و بعد از گفتن (حَی عَلی خَیرِ الْعَمَل) باید دو مرتبه (قَدْ قامَتِ الصَّلاة) اضافه نمود.
- [آیت الله علوی گرگانی] اذان هیجده جمله است: )اللّهُ أکْبَر( چهار مرتبه، )أشْهَدُ أن لا اًّلهَ اًّلاّ اللّهُ، أشْهَدُ أنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللّه، حَیَّ عَلی الصَّلاِْ، حَیَّ عَلی الفَلاحِ، حَیَّ عَلی خَیْرِ العَمَل، اللّهُ اکْبَر، لا اًّلهَ اًّلاّ اللّه( هریک دو مرتبه . واقامه هفده جمله است یعنی دو مرتبه اللّهُ أکبَر از اوّل اذان ویک مرتبه )لا اًّلهَ اًّلاّ اللّهُ( از آخر آن کم میشود و بعد از گفتن )حَیَّ عَلَی خَیْرِ العَمَل(، باید دو مرتبه )قَدْ قامَتِ الصّلاْ( اضافه نمود.
- [آیت الله شبیری زنجانی] اذان هیجده جمله دارد: (اللَّهُ أکبَر) چهار مرتبه، (أَشْهَدُ أَنْ لا إلهَ إلّا اللَّهُ)، (أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّه)، (حَیَّ علی الصَّلاةِ)، (حَیَّ علی الفَلاحِ)، (حَیَّ علی خَیْرِ العَمَلِ)، (اللَّه أکبَر)، (لا إلهَ إلّا اللَّهُ) هر یک دو مرتبه. و اقامه هفده جمله است؛ یعنی دو مرتبه (اللَّه أکبَر) از اول اذان و یک مرتبه (لا إلهَ إلّا اللَّهُ) از آخر آن کم میشود و بعد از گفتن (حَیَّ علی خَیْرِ العَمَلِ) باید دو مرتبه (قَدْ قامَتِ الصّلاة) اضافه نمود.
- [آیت الله وحید خراسانی] اذان هیجده جمله است الله اکبر چهار مرتبه اشهد ان لا اله الا الله اشهد ان محمدا رسول الله حی علی الصلاه حی علی الفلاح حی علی خیر العمل الله اکبر لا اله الا الله هر یک دو مرتبه و اقامه هفده جمله است یعنی دو مرتبه الله اکبر از اول اذان و یک مرتبه لا اله الا الله از اخر ان کم می شود و بعد از گفتن حی علی خیر العمل باید دو مرتبه قد قامت الصلاه اضافه نمود