مشروعیت تقیه از دیدگاه شیعه و سنی تقیه در لغت: تقیّة در اصطلاح: دلایل مشروعیت تقیه مشروعیت تقیه از نگاه عقل: ادلّه قرآنی مشروعیت تقیه: دلیل اول، آیه شریفه: إِلاَّ أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقاةً: دلیل دوم، آیه شریفه: مَنْ أُکْرِهَ وَقَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإیمانِ: دلیل سوم، آیه شریفه: رَجُلٌ مُؤْمِنٌ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ یَکْتُمُ إیمانَهُ: دلیل چهارم: قضیه اصحاب کهف تقیه از دیدگاه روایات فریقین: تقیه در روایات اهل بیت علیهم السلام: تقیه در روایات اهل سنت: تقیه در گفتار و سیره عملی صحابه: تقیه صحابی رسول خدا (ص) از مسیلمه کذاب: تقیه عبد الله بن مسعود از سلاطین جور: تقیه عبد الله بن حذافه از پادشاه روم: تقیه، سفارش رسول خدا (ص) به ابوذر: تقیه، از دیدگاه ابن عباس: تقیه از دیدگاه ابودرداء: ابن تیمیه و تقیه صحابه تقیه از دیدگاه علمای شیعه و سنی: تقیه از دیدگاه دانشمندان شیعه: تقیه از دیدگاه علمای اهل سنت: آیا تقیه مسلمان از مسلمان جایز است: تقیه از مسلمانان، در سیره عملی رسول خدا (ص) و صحابه: رسول خدا (ص) از قوم عایشه، تقیه میکرد: تقیه رسول خدا (ص) از اصحاب: تقیه ابن عباس از عمر: تقیه ابوهریره از عمر: تقیه حذیفة بن یمان از عثمان: تقیه عبد الله بن عمر از معاویة: تقیة عبد الله بن عمر از حجاج: تقیه مسروق بن الأجدع از معاویة: تقیه انس بن مالک از دولت بنی أمیة: تقیه جابر بن عبد الله از بُسر بن أبی أرطاة: تقیه تمام مردم از معاویه: تقیه از مسلمانان، در سیره عملی تابعین: تقیة سعید بن جبیر (متوفای95ه) از تمام مردم: تقیه عامر شعبی (متوفای105 ه) از حجاج: تقیه حسن بصری (متوفای110ه) از حجاج: تقیة رجاء بن حیوة (متوفای112ه) از ولید بن عبد الملک: تقیه ابن شهاب زهری (متوفای125ه) از بنی امیة: تقیة واصل بن عطاء (متوفای131ه) از خوارج: تقیه از مسلمانان، در سیره عملی علمای اهل سنت: تقیه إمام أبوحنیفة (متوفای150ه) از منصور دوانیقی: تقیه امام مالک بن أنس (متوفای179ه)، از بنی امیة: تقیة علی بن عیسی الرمانی (متوفای384ه) از شیعیان: تقیه موسی بن الحسن بن المسمار (متوفای433ه) از شیعیان: تقیة علماء و مردم اهل سنت در فتنه خلق القرآن: تقیه علمای اهل سنت در احکام شرعی: فتوای فقهای اهل سنت مبنی بر مشروعیت تقیه از حاکمان جور: مشروعیت تقیه از دیدگاه شیعه و سنی یکی از شبهاتی که اهل تسنن به ویژه وهابیها، فراوان از آن سخن گفته و سر و صدای زیادی اطراف این شبهه سر داده و با تمام قدرت جهت درهمکوبیدن شیعه به میدان آمدهاند، مسأله تقیه است. و به جرأت میتوانیم بگوئیم که آنان به تمام اعمال شیعیان نگاهی تقیه آمیز دارند، و به تعبیری دیگر خیمهای به پهنا و گستردگی همه اعمال دینی شیعیان بر نگاه وهابیان شیعه سایه افکنده است و از دوربینی آمیخته به شک همه چیز را رصد میکنند. از این رو، در برابر پاسخگوئی شیعیان و واکنش آنان نسبت به اتهاماتی که وارد میکنند بلافاصله پاسخ داده میشود که شما تقیه میکنید و اگر آن را رد میکنید، این هم تقیه است. میگویند: شیعه معتقد به تحریف قرآن است، اگر آن را نمیپذیرد، تقیه میکند!!! شیعه قائل به کفر تمام مسلمانان غیر از خود است، اگر آشکارا نمیگوید، به خاطر تقیه است!!! شیعه قائل به تناسخ ارواح است... و صدها تهمتی که همه روزه از تریبونهای وهابیها شنیده میشود. اما با بررسی حقیقت تقیه و اندکی تأمل در آن، درمییابیم که نه تنها تقیه در شریعت اسلام جایز است؛ بلکه قاعده و اصلی عقلی و فطری است که تمام عقلای عالم آن را قبول داشته و در موارد متعدد در زندگی شخصی و اجتماعی خود از آن بهره میبرند. طبیعی است که هر عاقلی هنگامی که ببیند با اظهار عقیده؛ جان، مال، ناموس، و آبرویش به خطر میافتد، موقتاً از اظهار عقیده خودداری و خود را از شرّ دشمن حفظ میکند و هرگز کاری نمیکند که دشمن به هدف نهائی خود که از بین بردن وی و مکتب او است، دست یابد. تقیه به معنای دست برداشتن کامل از عقیده نیست؛ بلکه نوعی دیگر از مبارزه برای مکاتب و گروههای است که خطر انقراض را احساس میکنند و در حقیقت تغییر شکل مبارزه از شیوه مستقیم به حالت غیر مستقیم و از رویاروئی آشکارا به مبارزه مخفیانه است؛ زیرا در این برهه، تنها این روش است که آنها را از خطر نابودی کامل حفظ میکند. از آنجایی که پیروان اهل بیت علیهم السلام همواره در اقلیت و حکومتها در اختیار دشمنان آنان بوده، از این روشن مبارزه استفاده بیشتری کردهاند و به جرأت میتوان گفت که تقیه نقش تعیین کنندهای در حفظ و بالندگی مکتب شیعه داشته است. این روش مبارزه که آغازگرش خود امیر مؤمنان علیه السلام بوده، اگر در مقاطعی از تاریخ؛ به ویژه در زمان حکومتهای بنی امیه و بنی العباس به کار برده نمیشد، هم اکنون نه اثری از شیعیان باقی بود و نه کسی فکر شیعی را میشناخت. دشمنان این مذهب نیز اهمیت تقیه را درک کرده و از نقش آن را در حفظ این مکتب به خوبی آگاه هستند؛ از این رو است که بیشترین تلاش را در تخطئه این فکر و غیر مشروع جلوه دادن آن به کار بردهاند تا شاید بتوانند به مقصود نهائی شان که نابودی کامل مکتب امیر مؤمنان علیه السلام است، دست یابند. برخی از دانشمندان سنی؛ از جمله ابن تیمیه حرانی، در تخطئه و نامشروع جلوه دادن تقیه، تا حدی زیاده روی کردهاند که آن را الحاد و نفاق و گاهی آن را از اعمال یهود دانستهاند و شیعیان را به خاطر تقیه کردن، به یهود تشبیه کردهاند . ابن تیمیه در منهاج السنة مینویسد: وما ذکره موجود فی الرافضة وفیهم أضعاف ما ذکر ... منها غیرهم مشابهة للسامرة الذین هم شر الیهود ولهذا یجعلهم الناس فی المسلمین کالسامرة فی الیهود ومثل استعمالهم التقیة وإظهار خلاف ما یبطنون من العداوة مشابهة للیهود ونظائر ذلک کثیر ... . از چیزهایی که در رافضه وجود دارد، شباهت آنها به سامریها است که آنها بدترین قوم یهود هستند؛ از این رو است مردم آنها را در میان مسلمانان، همانند سامریها در میان یهود میدانند . یکی از کارهای شیعیان، تقیه و اظهار خلاف آنچه در باطن دارند از دشمنی با دیگر مسلمانان به خاطر همنوائی با یهودیان است . و همانند آن در شیعه بسیار یافت میشود . ابن تیمیه الحرانی، أحمد عبد الحلیم أبو العباس (متوفای728 ه)، منهاج السنة النبویة، ج 1، ص 37، تحقیق: د. محمد رشاد سالم، ناشر: مؤسسة قرطبة، الطبعة: الأولی، 1406ه . و در جای دیگر صریحاً شیعیان را زندیق، ملحد و منافق میخواند: وأما الرافضة فأصل بدعتهم عن زندقة وإلحاد وتعمد الکذب کثیر فیهم وهم یقرون بذلک حیث یقولون دیننا التقیة وهو أن یقول أحدهم بلسانه خلاف ما فی قلبه وهذا هو الکذب والنفاق. اما رافضه، پس اساس و سرمنشأ آنها از زندقه و الحاد است . دروغگویی عمدی در میان آنها فراوان دیده میشود ، خود آنها به این مسأله اعتراف کرده و گفتهاند که تقیه دین ما است . تقیه این است که شخصی با زبان چیزی را بگوید که در قلب خلاف آن را اعتقاد دارد، و این همان دروغگویی و نفاق است . ابن تیمیه الحرانی، أحمد عبد الحلیم أبو العباس (متوفای728 ه)، منهاج السنة النبویة، ج 1، ص 68، تحقیق: د. محمد رشاد سالم، ناشر: مؤسسة قرطبة، الطبعة: الأولی، 1406ه . علامات النفاق وأسبابه لیست فی أحد من أصناف الأمة اظهر منها فی الرافضة حتی یوجد فیهم من النفاق الغلیظ الظاهر ما لا یوجد فی غیرهم وشعار دینهم التقیة التی هی أن یقول بلسانه ما لیس فی قلبه وهذا علامة النفاق. نشانهها و اسباب نفاق، روشنتر از آنچه در میان شیعیان وجود دارد، در میان دیگر گروههای مسلمان نیست؛ نفاق شدیدی که در میان آنها آشکار است، در دیگران دیده نمیشود . شعار آنها تقیه است؛ یعنی با زبان چیزی گفته شود که در قلب به آن اعتقاد ندارد و این از نشانههای نفاق است. ابن تیمیه الحرانی، أحمد عبد الحلیم أبو العباس (متوفای728 ه)، منهاج السنة النبویة، ج 7، ص 151، تحقیق: د. محمد رشاد سالم، ناشر: مؤسسة قرطبة، الطبعة: الأولی، 1406ه . این همه تندخوئی، بدزبانی و عصبانیت ابن تیمیه از استراتژی تقیه، اهمیت بیش از پیش آن را روشن میسازد. در ادامه خواهیم دید که مشروعیت تقیه نه تنها از دیدگاه شیعیان؛ بلکه از دیدگاه رسول خدا صلی الله علیه وآله، صحابه، تابعین و بزرگان اهل سنت نیز پذیرفته شده و در عمل نیز به آن پایبند بودهاند و اگر قرار باشد کسی به خاطر تقیه کردن؛ منافق، زندیق و یهودی و ... نام بگیرد، صحابه و همفکران ابن تیمیه به آن سزاوارتر هستند. برای آشنایی بهتر با معنا و حقیقت تقیه، ابتدا آن را از نظر لغت بررسی و سپس از ادله مشروعیت تقیه و پیشینه آن در میان صحابه، تابعین، دانشمندان و مردم عادی اهل سنت، سخن خواهیم گفت. تقیه در لغت: تقیه، مصدر باب (اتقی یتقی) به معنای صیانت، خودنگهداری و محافظت از خویش است. فیروز آبادی (متوفای817ه) میگوید: اتقیت الشیء، وتقیته أتقیه... : حذرته. از چیزی تقیه کردم یعنی (از آن خود را حفظ کردم). الفیروزآبادی، محمد بن یعقوب (متوفای: 817 ه)، القاموس المحیط، ج 1 ص 1731، ناشر: مؤسسة الرسالة – بیروت. جوهری میگوید: والتقاة: التقیّة. کلمه (تقاة) (که در قرآن آمده) به معنی تقیه است. الجوهری، إسماعیل بن حماد، (متوفای393ه)، الصحاح تاج اللغة وصحاح العربیة، ج6، ص2527، تحقیق: أحمد عبد الغفور العطار، ناشر: دار العلم للملایین - بیروت، الطبعة: الرابعة، 1407ه - 1987 م. ابن منظور در لسان العرب مینویسد: تقی یتقی بمعنی استقبل الشیء و توقاه... وروی عن أبی العباس أنه سمع ابن الأعرابی یقول: واحدة التقی تقاة ... . وفی الحدیث: إنما الإمام جنة یتقی به ویقاتل من ورائه أی أنه یدفع به العدو ویتقی بقوته ... . وفی الحدیث: کنا إذا احمر البأس اتقینا برسول الله، أی جعلناه وقایة لنا من العدو قدامنا واستقبلنا العدو به وقمنا خلفه وقایة ... . تَقِیَ به معنای آمادگی برای چیزی و حفظ خود از آن است... از أبو العباس روایت شده است که از ابن اعرابی شنید که میگوید: تقاة به معنی یکبار تقیه است... و در روایت آمده که امام سپری است که انسان خود را به وسیله وی حفظ مینماید و پشت سر وی میجنگد؛ یعنی به وسیله امام دشمن را دفع کرده و خود را با نیروی امام حفظ میکند ... . و در روایت آمده است که: چون جنگ سخت میشد ما خود را در پناه رسول خدا (ص) قرار میدادیم؛ یعنی او را وسیله حفظ خویش از دشمن قرار میدادیم؛ و به وسیله او به سمت دشمنان میرفتیم و پشت سر او میایستادیم تا خود را حفظ کنیم. الأفریقی المصری، محمد بن مکرم بن منظور (متوفای711ه)، لسان العرب، ج 15، ص 403، ناشر: دار صادر - بیروت، الطبعة: الأولی. از مجموع کلمات اهل لغت استفاده میشود که معنای لغوی تقیه؛ صیانت، حفاظت و نگهداری چیزی از ضرر، آزار و اذیت چیز دیگر است و این همان معنای اصطلاحی تقیه نزد شیعه است که در ذیل خواهد آمد. تقیّة در اصطلاح: همانگونه که در معنای لغوی تقیه تفاوت چندانی در تعریف آن دیده نمیشد، در معنای اصطلاحی آن نیز اختلاف فاحشی به چشم نمیآید و تقریباً تمامی علمای شیعه و سنی از عبارتهای مشابهی برای شناساندن آن استفاده کردهاند. در این قسمت ابتدا نظر اندیشمندان شیعه و سپس سنی را نقل میکنیم. تعریف تقیه از دیدگاه پیروان اهل بیت علیهم السلام: علما و فقهای شیعه در تعریف تقیه، عبارات متفاوتی دارند؛ اما از نظر مضمون تقریباً همه به یک مطلب اشاره دارند. شیخ مفید رضوان الله تعالی علیه (متوفای413ه) در تعریف تقیه میگوید: التقیة:کتمان الحق وستر الاعتقاد فیه، ومکاتمة المخالفین، وترک مظاهرتهم بما یعقب ضرراً فی الدین أو الدینا، وفرض ذلک إذا علم بالضرورة، أو قوی فی الظن، فمتی لم یعلم ضرراً بإظهار الحق، ولا قوی فی الظن ذلک لم یجب فرض التقیة، وقد أمر الصادقون جماعة من أشیاعهم بالکف والإمساک عن إظهار الحق والمباطنة والستر له عن أعداء الدین والمظاهرة لهم بما یزیل الریب عنهم فی خلافهم، وکان ذلک هو الأصلح لهم، وأمروا طائفة أخری من شیعتهم بمکالمة الخصوم ومظاهرتهم ودعائهم إلی الحق لعلمهم بأنه لا ضرر علیهم فی ذلک، فالتقیة تجب بحسب ما ذکرناه ویسقط فرضها فی مواضع أخری علی ما قدمناه. تقیه مخفی کردن حق و مخفی نگاه داشتن اعتقاد به حق است؛ و پرده پوشی از مخالفان؛ و اینکه در مقابل ایشان چیزی را که به دین یا دنیای تو ضرر میرساند انجام ندهی. وجوب تقیه زمانی است که بدانی یا گمان قوی داشته باشی که به تو ضرری برسد؛ اما اگر چنین احتمالی نباشد، تقیه واجب نیست. امامان عدهای از طرفدارانشان را وادار به مخفی نگه داشتن عقائد و عدم اظهار حق در مقابل دشمنان کردهاند تا آنان را دشمن شناسائی نکند؛ و البته این روش برای آنان بهتر بوده است. و از طرفی دیگر گروهی را نیز فرمان دادهاند تا با دشمنان سخن گفته و حق را برای آنان اظهار نمایند و آنان را به حق دعوت نمایند؛ زیرا میدانستند که در اظهار حق ضرری ایشان را تهدید نمیکند؛ پس تقیه در بعضی موارد واجب و در بعضی از موارد جایز نیست. الشیخ المفید، محمد بن محمد بن النعمان ابن المعلم أبی عبد الله العکبری، البغدادی (متوفای413 ه)، تصحیح اعتقادات الإمامیة، ص 66 تحقیق: حسین درگاهی، ناشر: دار المفید للطباعة والنشر والتوزیع - بیروت - لبنان، الطبعة: الثانیة، 1414ه 1993 م. امین الإسلام طبرسی (متوفای548ه) تقیه را این گونه تعریف میکند: والتقیة: الإظهار باللسان خلاف ما ینطوی علیه القلب، للخوف علی النفس. تقیه آن است که با زبان چیزی را اظهار کنی که قلب آن را پنهان کرده است؛ زیرا بر جان خویش میترسی. الطبرسی، أمین الاسلام أبی علی الفضل بن الحسن (متوفای548ه)، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج 2، ص 272. تحقیق وتعلیق: لجنة من العلماء والمحققین الأخصائیین، ناشر: مؤسسة الأعلمی للمطبوعات - بیروت - لبنان، الطبعة: الأولی، 1415ه - 1995 م. محمد مکی، مشهور به شهید اول (متوفای786ه) مینویسد: والتقیة: مجاملة الناس بما یعرفون، وترک ما ینکرون، حذرا من غوائلهم. کما أشار إلیه أمیر المؤمنین علیه السلام. تقیه به این معنا است که در چیزی که مردم آن را قبول دارند با ایشان از روی مدارا همراه شوی و آنچه را نمیپذیرند ترک نمایی؛ تا مبادا از ایشان به تو آسیبی برسد؛ همانطور که امیر مؤمنان علیه السلام چنین فرمودهاند. مکی العاملی، أبی عبد الله محمد بن المعروف ب الشهید الأول (متوفای786 ه )، القواعد والفوائد فی الفقه والأصول والعربیة، ج 2، ص 155، تحقیق: السید عبد الهادی الحکیم، ناشر: منشورات مکتبة المفید قم. محقق کرکی رضوان الله علیه (متوفای940ه) مینویسد: اعلم أن التقیة جائزة وربما وجبت، والمراد بها: إظهار موافقة أهل الخلاف فی ما یدینون به خوفا. والأصل فیه قبل الاجماع ما اشتهر من أقوال أهل البیت علیهم السلام وأفعالهم. بدان که تقیه جایز است و گاهی واجب میشود؛ و مقصود از تقیه این است که از روی ترس در ظاهر موافق با چیزی باشی که مخالفین به آن اعتقاد دارند. و علت وجوب آن جدای از اجماع، سخنان مشهور ائمه در این زمینه و کردار ایشان است. الکرکی، المحقق الثانی الشیخ علی بن الحسین (متوفای940ه) رسائل المحقق الکرکی، ج 2، ص 51، تحقیق: الشیخ محمد الحسون / إشراف: السید محمود المرعشی، ناشر: مکتبة آیة الله العظمی المرعشی النجفی - قم، الطبعة: الأولی، 1409ه). شیخ انصاری رحمة الله علیه (متوفای1281ه) مینویسد: والمراد هنا التحفّظ عن ضرر الغیر بموافقته فی قول أو فعل مخالف للحقّ. مقصود از تقیه، حفظ کردن خود از ضرر غیر است، با همراهی کردن با او در سخن یا عملی که با حق مخالف است. الأنصاری، الشیخ مرتضی (متوفای1282ه) التقیّة، ص 37، تحقیق: الشیخ فارس الحسون، ناشر: مؤسسة قائم آل محمد (عج) - قم، الطبعة: الأولی، 1412ه . سید بجنوری (متوفای1395ه) میگوید: هی عبارة عن إظهار الموافقة مع الغیر فی قول، أو فعل، أو ترک فعل یجب علیه، حذراً من شرّه، الذی یحتمل صدوره بالنسبة إلیه، أو بالنسبة إلی من یحبّه مع ثبوت کون ذلک القول، أو ذلک الفعل، أو ذلک الترک مخالفاً للحقّ عنده. مقصود از تقیه تظاهر به موافقت با دیگران در گفتار و کردار است، و نیز ترک کردن کاری که بر شخص واجب است به خاطر ترس از آسیب رساندن دیگران به وی؛ که احتمال دارد او یا یکی از نزدیکانش را مورد اذیت قرار دهند؛ با این که در نزد وی ثابت شده است که این کلام یا کردار و ترک آن مخالف حق است. الموسوی البجنوردی، السید محمد حسن (متوفای1395ه)، القواعد الفقهیّة، ج5، ص47، تحقیق: مهدی المهریزی - محمد حسین الدرایتی، ناشر: نشر الهادی - قم – ایران، الطبعة: الأولی، 1419ه . تعریف تقیه از دیدگاه علمای اهل سنت: محمد بن جریر طبری در تفسیرش نظر ضحاک را این گونه بیان میکند: ... سمعت الضحاک یقول فی قوله (إلا أن تتقوا منهم تقاة) قال: التقیة باللسان من حمل علی أمر یتکلم به وهو لله معصیة فتکلم مخافة علی نفسه وقلبه مطمئن بالإیمان فلا إثم علیه. ... از ضحاک شنیدم که در مورد کلام خداوند (إلا أن تتقوا منهم تقاة) میگفت: تقیه با زبان آن است که شخصی را به گفتن چیزی که نافرمانی خدا است وادار کنند، و وی آن را به خاطر ترس بر جان خویش بگوید؛ ولی دلش نسبت به عقیده درست آرامش دارد که در این صورت گناهی بر وی نیست. الطبری، محمد بن جریر (متوفای310ه)، جامع البیان عن تأویل آی القرآن، ج 3، ص 229، ناشر: دار الفکر، بیروت – 1405ه . شمس الدین سرخسی، فقیه مشهور احناف (متوفای483 ه) تقیه را این گونه تعریف میکند: والتقیة أن یقی نفسه من العقوبة بما یظهره وإن کان یضمر خلافه وقد کان بعض الناس یأبی ذلک ویقول إنه من النفاق والصحیح أن ذلک جائز لقوله تعالی (إلا أن تتقوا منهم تقاة ) وإجراء کلمة الشرک علی اللسان مکرها مع طمأنینة القلب بالإیمان من باب التقیة. تقیه آن است که شخص خود را با تظاهر به چیزی از عقوبت حفظ نماید، اگر چه در باطن مخالف آن را اعتقاد دارد. عدهای از مردم این روش را قبول نداشته و آن را نفاق میدانند؛ و صحیح آن است که این کار جایز است؛ زیرا خداوند میفرماید (إلا أن تتقوا منهم تقاة). یکی از موارد تقیه جاری ساختن کلمات شرک آلود از روی اجبار بر زبان است؛ در حالی که اعتقاد قلبی چیز دیگری است که بر آن ثابت و استوار باقی مانده باشد. السرخسی، شمس الدین (متوفای483ه)، المبسوط، ج 24، ص 45، ناشر: دار المعرفة – بیروت. فخر الدین رازی شافعی و نیز ابن عادل دمشقی حنبلی در تعریف تقیه مینویسند: أن التقیة إنما تکون إذا کان الرجل فی قوم کفار، ویخاف منهم علی نفسه وماله فیداریهم باللسان، وذلک بأن لا یظهر العداوة باللسان، بل یجوز أیضاً أن یظهر الکلام الموهم للمحبة والموالاة، ولکن بشرط أن یضمر خلافه، وأن یعرض فی کل ما یقول، فإن التقیة تأثیرها فی الظاهر لا فی أحوال القلوب. تقیه زمانی است که شخص در بین قومی کافر باشد و از ایشان بر جان و مال خویش بترسد و به همین جهت در سخن گفتن با ایشان مدارا کند؛ به این صورت که تظاهر به دشمنی زبانی با ایشان نداشته باشد؛ بلکه جایز است که به ایشان کلامی بگوید که احتمال محبت و دوستی را بدهد به این شرط که در باطن خلاف آن را اعتقاد داشته باشد؛ و در تمامی سخنانش کنایه گونه سخن بگوید؛ پس تقیه تأثیرش در ظاهر است و در تغییر دادن دلها نیست. الرازی الشافعی، فخر الدین محمد بن عمر التمیمی (متوفای604ه)، التفسیر الکبیر أو مفاتیح الغیب، ج 8، ص 12، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت، الطبعة: الأولی، 1421ه - 2000م؛ إبن عادل الدمشقی الحنبلی (متوفایبعد 880 ه )، اللباب فی علوم الکتاب، ج 5، ص 144، تحقیق: الشیخ عادل أحمد عبد الموجود والشیخ علی محمد معوض، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت / لبنان، الطبعة: الأولی، 1419 ه -1998م. ابن حجر عسقلانی مینویسد: ومعنی التقیة الحذر من إظهار ما فی النفس من معتقد وغیره للغیر. معنی تقیه ترس از اظهار کردن آنچه در دل است برای دیگران؛ خواه از اعتقادات باشد یا غیر آن. العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر أبو الفضل (متوفای852ه)، فتح الباری شرح صحیح البخاری، ج 12، ص 314، تحقیق: محب الدین الخطیب، ناشر: دار المعرفة - بیروت. آلوسی نیز میگوید: وفی الآیة دلیل علی مشروعیة التقیة وعرفوها بمحافظة النفس أو العرض أو المال من شر الاعداء والعدو قسمان: الاول من کانت عداوته مبنیة علی اختلاف الدین کالکافر والمسلم والثانی من کانت عداوته مبنیة علی أغراض دنیویة کالمال والمتاع والملک والامارة. این آیه دلالت بر جواز تقیه میکند؛ و در تعریف آن، چنین گفتهاند: حفظ کردن جان و یا ناموس و یا مال از شر دشمنان؛ و دشمن دو گونه است: یکی آنکه دشمنی او به خاطر اختلاف دینی است؛ مانند اختلاف مسلمان و کافر؛ و دیگری آنکه دشمنیاش به خاطر اهداف دنیوی است؛ مانند مال و کالا و حکومت و فرماندهی. الآلوسی البغدادی، العلامة أبی الفضل شهاب الدین السید محمود (متوفای1270ه)، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم والسبع المثانی، ج 3، ص 121، ناشر: دار إحیاء التراث العربی – بیروت. اگر چه در بین این تعریفها اختلافاتی به چشم میخورد؛ اما این نکته در همه آنها مشترک است که: تقیه، یعنی مخفی کردن حق از دیگران و یا اظهار خلاف آن، برای در امان ماندن از شرّ دشمنان و یا به جهت مصلحتی که ارزشش بیشتر از اظهار حق باشد. دلایل مشروعیت تقیه علاوه بر دلیل عقلی که برای مشروعیت تقیه اقامه میشود، از دلایل نقلی از جمله: آیاتی از قرآن کریم، احادیث نبوی که شیعه و سنی آن را نقل کردهاند، اجماع فقها و... میتوان سود برد که به طور اختصار در این باره بحث خواهیم کرد. مشروعیت تقیه از نگاه عقل: شکی نیست که اظهار عقیده و تبلیغ آن در میان دیگر اقوام، ارزش بسیاری دارد؛ اما اگر از اظهار آن فایده مهمی حاصل نشود و بلکه همراه با ضرر احتمالی مادی و یا معنوی باشد، عقلای عالم از اظهار آن چشم پوشی خواهند کرد و اجازه کتمان و یا اظهار خلاف عقیده را میدهند و حتی در برخی موارد واجب میشمارند. و اگر چنین شخصی با این که میداند اظهار عقیده برای او ضرر دارد، در عین حال خود را در معرض این ضرر قرار دهد، قطعاً عقلا وی را مذمت و کار او را غیر عاقلانه میدانند. و نیز هرگاه مکلف در یک زمان، دو تکلیف فعلی داشته باشد که نتواند هر دوی آن را انجام دهد، عقل او حکم میکند که بین آن دو، مصلحت سنجی نموده و هرکدام را که اهمیت و مصلحت بیشتری دارد، انجام داده و دیگری را ترک کند که در اصطلاح فقهی از آن با عنوان (تقدیم اهم بر مهم) یاد میشود. یکی از دانشمندان معاصر شیعه در این باره میگوید: فالعقل السلیم یحکم فطریا بأنه عند وقوع التزاحم بین الوظیفة الفردیة مع شوکة الاسلام وعزته وقوته، أو وقوع التزاحم بین حفظ النفس وبین واجب أو محرم آخر، لا بد من سقوط الوظیفة الفردیة؛ ولیست التقیة إلا ذلک. عقل سلیم به طور فطری حکم میکند که اگر بین عمل به وظیفه فردی، با شوکت و عزت و قدرت اسلام تقابل و تزاحم باشد، یا بین حفظ جان و عملی واجب یا حرام تقابل صورت گیرد، در این هنگام وظیفه فردی ساقط میشود؛ و تقیه چیزی جز این نیست. الروحانی، السید محمد صادق (معاصر)، فقه الصادق (علیه السلام)، ج 11، ص 376. ناشر: مؤسسة دار الکتاب – قم، الطبعة: الثالثة، 1413ه . بنابراین خواستگاه اصلی تقیه و مهمترین دلیل بر مشروعیت آن، حکم عقل و سیره عملی عقلای عالم؛ اعم از مسلمان و غیر مسلمان است. به عبارت دیگر: تقیه، حکمی نیست که شریعت مقدس اسلام آن را وضع کرده باشد؛ بلکه حکمی است عقلی و عقلائی که اسلام آن را تأیید و امضاء کرده و قواعد و شرائطی برای آن وضع کرده است تا با قانونمند شدن این قاعده عقلی و فطری، از آن برای حفظ و دفاع از کیان اسلام، جلوگیری از فتنه و فساد در جامعه، حفظ جان، آبرو، ناموس و اموال مسلمانان و مدارا با دیگران و... استفاده شود. با این حال جای بسی شگفتی است که برخی از متعصبن وهابی، تقیه را مخصوص مذهب شیعه میدانند و آن را چماقی کردهاند تا بتوانند از آن علیه مذهب اهل بیت علیهم السلام استفاده کنند. البته به این نکته نیز باید توجه داشت که اگر زمانی اساس دین در خطر باشد، نه تنها تقیه جایز نیست؛ بلکه جان نثاری در راه دین واجب میشود؛ چنانچه حضرت سید الشهداء علیه السلام وقتی دید که یزیدیان دین را هدف گرفتهاند و اساس اسلام را به خطر انداختهاند، با اهداء جان خویش، اسلام را حفظ کرد. در حقیقت مسأله (اهم و مهم) در هر دو صورت اجرا میشود. یعنی اگر ارزش عمل کم تر از جان، مال، ناموس و... باشد، تقیه واجب است و اگر ارزش عمل از جان و... بیشتر باشد، تقیه مشروع نخواهد بود. أمین الاسلام طبرسی میگوید: وقال أصحابنا: آنها جائزة فی الأحوال کلها عند الضرورة، وربما وجبت فیها لضرب من اللطف والاستصلاح. ولیس تجوز من الأفعال فی قتل المؤمن، ولا فیما یعلم أو یغلب علی الظن أنه استفساد فی الدین. بزرگان شیعه میگویند: اگر ضرورت باشد، تقیه در همه حالات جایز میشود؛ گاهی نیز به خاطر لطف و ایجاد صلاح و شایستگی واجب میشود؛ اما اگر تقیه سبب کشتن مؤمنی شود، جایز نیست؛ و همچنین در جایی که شخص میداند یا گمان کند که انجام آن کار سبب تباهی دین میشود. الطبرسی، أمین الاسلام أبی علی الفضل بن الحسن (متوفای548ه)، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج 2، ص 274. تحقیق وتعلیق: لجنة من العلماء والمحققین الأخصائیین، ناشر: مؤسسة الأعلمی للمطبوعات - بیروت - لبنان، الطبعة: الأولی، 1415ه - 1995 م. ادلّه قرآنی مشروعیت تقیه: هر چند که به آیات زیادی بر اثبات مشروعیت تقیه میتوان استدلال کرد؛ اما در این جا فقط به چند آیه که دلالت واضح تری دارند، اکتفا کرده و شأن نزول و آراء علمای شیعه و سنی را در مورد آن بیان میکنیم. دلیل اول، آیه شریفه: إِلاَّ أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقاةً: لا یَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْکافِرینَ أَوْلِیاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنینَ وَمَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ فَلَیْسَ مِنَ اللَّهِ فی شَیْءٍ إِلاَّ أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقاةً وَیُحَذِّرُکُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ وَإِلَی اللَّهِ الْمَصیر. آل عمران / 28. افراد با ایمان نباید به جای مؤمنان، کافران را دوست خود انتخاب کنند و هر کس چنین کند، هیچ رابطهای با خدا ندارد (و پیوند او به کلّی از خدا گسسته میشود) مگر این که از آنها بپرهیزید (و به خاطر هدفهای مهمتری تقیّه کنید). خداوند شما را از (نافرمانی) خود، بر حذر میدارد و بازگشت (شما) به سوی خداست. در آیات بسیاری و نیز در ابتدای همین آیه خداوند تمامی مؤمنین را از برقراری ارتباط دوستانه با کفار (چه مشرک باشد و چه اهل کتاب) منع میکند و حتی تهدید میکند که اگر کسانی از مؤمنین دست به چنین کاری بزنند، ارتباطشان با خداوند و خدا پرستان به طور کلی گسسته شده و از تحت ولایت خداوند خارج میشوند؛ اما از این قاعده کلی، یک مطلب را استثنا میفرماید: إِلاَّ أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقاةً. مگر این که از شرّ آنها بپرهیزید و بخواهید به خاطر رسیدن به اهداف مهمتری، تقیه نمایید. در حقیقت این آیه در صدد بیان همان قاعده عقلی است که از آن به قاعده (اهم و مهم) تعبیر میشود. هر چند که اظهار علنی دین خداوند و اجرای عملی آن اهمیت زیادی دارد و هر مسلمانی وظیفه دارد که عقائد اسلام را به تمام جهانیان معرفی نماید؛ اما اگر هدف مهمتری پیش روی شخص قرار گیرد، هر مسلمانی وظیفه دارد که آن هدف مهمتر را مقدم و تبلیغ را به فرصت مناسبتری واگذار نماید. نظر مفسران در باره این آیه: علامه امین الإسلام طبرسی در مجمع البیان ذیل آیه مینویسد: (إلا أن تتقوا منهم تقاة) والمعنی إلا أن یکون الکفار غالبین، والمؤمنون مغلوبین، فیخافهم المؤمن إن لم یظهر موافقتهم، ولم یحسن العشرة معهم، فعند ذلک یجوز له إظهار مودتهم بلسانه، ومداراتهم تقیة منه، ودفعا عن نفسه، من غیر أن یعتقد ذلک. وفی هذه الآیة دلالة علی أن التقیة جائزة فی الدین عند الخوف علی النفس. وقال أصحابنا: آنها جائزة فی الأحوال کلها عند الضرورة، وربما وجبت فیها لضرب من اللطف والاستصلاح. ولیس تجوز من الأفعال فی قتل المؤمن، ولا فیما یعلم أو یغلب علی الظن أنه استفساد فی الدین. معنی آیه این است که اگر کفار غلبه بر مؤمنان پیدا کرده و زیر دست و مغلوب واقع شوند و از عدم همراهی و موافقت با آنان بترسند، در این صورت برای مؤمن جایز است که با زبان اظهار دوستی و محبت نماید و از روی تقیه و دفاع از خویش با ایشان مدارا کند؛ بدون اینکه اعتقاد به آن (دوستی و موافقت) داشته باشد. این آیه اشاره دارد که به هنگام ترس بر جان تقیه از نگاه دین جائز است. بزرگان از علمای شیعه گفتهاند: اگر ضرورت باشد، تقیه در همه چیز جایز میشود؛ و گاهی نیز از باب لطف و ایجاد صلح و سازش واجب میشود. اما اگر تقیه سبب کشتن مؤمنی شود و یا اگر شخص میداند یا گمان میکند انجام آن کار سبب تباهی و فساد در دین میشود جایز نخواهد بود. الطبرسی، أمین الاسلام أبی علی الفضل بن الحسن (متوفای548ه)، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج 2، ص 274. تحقیق وتعلیق: لجنة من العلماء والمحققین الأخصائیین، ناشر: مؤسسة الأعلمی للمطبوعات - بیروت - لبنان، الطبعة: الأولی، 1415ه - 1995 م. و فخر رازی در تفسیر کبیر خود چنین مینویسد: اعلم أن للتقیة أحکاما کثیرة ونحن نذکر بعضها. الحکم الأول: أن التقیة إنما تکون إذا کان الرجل فی قوم کفار، ویخاف منهم علی نفسه وماله فیداریهم باللسان، وذلک بأن لا یظهر العداوة باللسان، بل یجوز أیضا أن یظهر الکلام الموهم للمحبة والموالاة، ولکن بشرط أن یضمر خلافه، وأن یعرض فی کل ما یقول، فإن التقیة تأثیرها فی الظاهر لا فی أحوال القلوب. بدان که تقیه احکام فراوانی دارد که بعضی از آنها را یادآور میشویم: حکم اول: تقیه تنها زمانی است که شخص در بین کفار باشد و از ایشان بر جان و مال خویش بترسد پس با زبان خویش با ایشان مدارا میکند؛ به این صورت که دشمنی زبانی خویش را با ایشان آشکار نسازد؛ بلکه جایز است به ایشان سخنی بگوید که توهم دوستی و همراهی داشته باشد؛ اما به شرط آنکه در باطن خویش اعتقاد مخالف آن را داشته باشد؛ و در تمامی سخنان خویش کنایه وار سخن بگوید؛ زیرا تأثیر تقیه در ظاهر است و در تغییر دلها نیست. و در ادامه میگوید: ظاهر الآیة یدل أن التقیة إنما تحل مع الکفار الغالبین إلا أن مذهب الشافعی رضی الله عنه أن الحالة بین المسلمین إذا شاکلت الحالة بین المسلمین والمشرکین حلت التقیة محاماة علی النفس. ظاهر آیه بر این دلالت دارد که تقیه تنها زمانی جایز است که کفار غلبه کرده و مسلط و پیروز باشند؛ مگر مذهب شافعی که میگوید: اگر دگرگونی بین مسلمانان همانند تغییر و دگرگونی بین مسلمانان و مشرکان باشد، تقیه برای حفظ جان لازم است. و بعد برای این که اثبات کند مشروعیت تقیه فقط برای حفظ جان نیست؛ بلکه برای حفظ مال نیز میتوان تقیه کرد این گونه استدلال میکند: التقیة جائزة لصون النفس، وهل هی جائزة لصون المال؟ یحتمل أن یحکم فیها بالجواز، لقوله صلی الله علیه وسلم: " حرمة مال المسلم کحرمة دمه " ولقوله صلی الله علیه وسلم: " من قتل دون ماله فهو شهید " ولأن الحاجة إلی المال شدیدة والماء إذا بیع بالغبن سقط فرض الوضوء، وجاز الاقتصار علی التیمم دفعا لذلک القدر من نقصان المال، فکیف لا یجوز ههنا والله أعلم. تقیه برای حفظ نفس جایز است؛ و آیا برای حفظ مال نیز جایزاست؟ احتمال دارد که حکم به جواز بنماییم؛ زیرا رسول خدا (ص) فرمودهاند: حرمت مال مسلمان مانند حرمت خون اوست. و به این سبب که ایشان فرمودهاند کسی که در راه دفاع از مالش کشته شود شهید است؛ و به این علت که احتیاج به مال شدید است؛ در مورد وضوی با آب میگویند اگر شخص به خاطر خرید آب ضرر مالی کند وضو ساقط است؛ و جایز است که تیمم بگیرد تا حتی آن مقدار ضرر نبیند؛ چگونه در اینجا تقیه در مورد مال جایز نباشد!!! و در آخر برای اثبات عدم انحصار مشروعیت تقیه به صدر اسلام و تداوم آن میگوید: الحکم السادس: قال مجاهد: هذا الحکم کان ثابتا فی أول الإسلام لأجل ضعف المؤمنین فأما بعد قوة دولة الإسلام فلا، وروی عوف عن الحسن: أنه قال التقیة جائزة للمؤمنین إلی یوم القیامة، وهذا القول أولی، لأن دفع الضرر عن النفس واجب بقدر الإمکان. حکم ششم: مجاهد گفته است: این حکم در اول اسلام بوده است؛ زیرا مسلمانان ضعیف بودند؛ اما بعد از نیرو پیدا کردن دولت اسلامی دیگر این حکم جایز نیست. و از حسن روایت شده است که گفته است: تقیه برای مؤمنین تا روز قیامت جایز است. و این نظر دوم قوی تر است؛ زیرا دفاع از ضرر بر جان تا حد امکان جایز است. الرازی الشافعی، فخر الدین محمد بن عمر التمیمی (متوفای604ه)، التفسیر الکبیر أو مفاتیح الغیب، ج 8، ص 12، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت، الطبعة: الأولی، 1421ه - 2000م. ابن خازن در تفسیر آیه میگوید: ومعنی الآیة أن الله نهی المؤمنین عن موالاة الکفار ومداهنتهم ومباطنتهم إلاّ أن تخافوا منهم مخافة. ومعنی الایة أن الله نهی المؤمنین عن موالاة الکافرین ومداهنتهم ومباطنتهم إلاّ أن یکون الکفار غالبین ظاهرین، أو یکون المؤمن فی قوم کفاراً فیداهنهم بلسانه وقلبه مطمئن بالإیمان دفعاً عن نفسه من غیر أن یستحل دماً حراماً أو مالاً حراماً أو غیر ذلک من المحرمات، أو یظهر الکفار علی عورة المسلمین، والتقیة لا تکون إلا مع خوف القتل مع سلامة النیة قال الله تعالی: ( إلا من أکره وقلبه مطمئن بالإیمان ) ثم هذه التقیة رخصة فلو صبر علی إظهار إیمانه حتی قتل کان له بذلک أجر عظیم ... . معنی آیه آن است که خداوند مؤمنین را از رفتن در زیر ولایت کفار و نیز از سست انگاری در مقابل ایشان و همراز شدن با ایشان باز داشته است؛ مگر اینکه کفار بر مسلمانان پیروز شده باشند؛ یا مؤمنی در میان قومی کافر باشد؛ و به همین سبب در مقابل ایشان مدارا میکند تا ضررها را از خویش دفع نماید؛ با اینکه قلب وی به خاطر ایمان محکم باشد. و این تقیه جایز است؛ پس اگر بر اظهار ایمان خویش صبر نماید تا کشته شود بدین سبب برای او پاداش بزرگی است. البغدادی الشهیر بالخازن، علاء الدین علی بن محمد بن إبراهیم (متوفای725ه )، تفسیر الخازن المسمی لباب التأویل فی معانی التنزیل، ج 1، ص 336، ناشر: دار الفکر - بیروت / لبنان - 1399ه 1979م. شوکانی در تفسیر آیه میگوید: ( إلا أن تتقوا منهم تقاة ) علی صیغة الخطاب بطریق الالتفات أی إلا أن تخافوا منهم أمرا یجب اتقاؤه... وفی ذلک دلیل علی جواز الموالاة لهم مع الخوف منهم ولکنها تکون ظاهرا لا باطنا. این آیه به صورت مخاطب آمده است؛ یعنی مگر آنکه از ایشان بترسید که مبادا کاری انجام دهند که باید از آن در هراس باشید؛ و این آیه دلیل است که انسان در هنگام ترس میتواند با ایشان دوستی داشته باشد؛ ولی این دوستی ظاهری باشد و نه باطنی. الشوکانی، محمد بن علی بن محمد (متوفای1255ه)، فتح القدیر الجامع بین فنی الروایة والدرایة من علم التفسیر، ج1، ص331، ناشر: دار الفکر – بیروت. مفسر معاصر اهل سنت، مراغی مصری، متوفای1371ه در تفسیر این آیه مینویسد: (إلا أن تتقوا منهم تقاة) أی ترک موالاة المؤمنین للکافرین حتم لازم فی کل حال إلا فی حال الخوف من شیء تتقونه منهم، فلکم حینئذ أن تتقوهم بقدر ما یبقی ذلک الشیء، إذ القاعدة الشرعیة إن درء المفاسد مقدم علی جلب المصالح وإذا جازت موالاتهم اتقاء الضرر فأولی أن تجوز لمنفعة المسلمین. إذا فلا مانع من أن تحالف دولة إسلامیة دولة غیر مسلمة لفائدة تعود إلی الأولی إما بدفع ضرر أو جلب منفعة؛ ولیس لها أن توالیها فی شیء یضر المسلمین ولا تختص هذه المولاة بحال الضعیف فهی جائزة فی کل وقت. وقد استنبط العلماء من هذه الآیة جواز التقیة بأن یقول الإنسان أو یفعل ما یخالف الحق لأجل التوقی من ضرر یعود من الأعداء إلی النفس أو العرض أو المال فمن نطق بکلمة الکفر مکرها وقایة لنفسه من الهلاک، وقلبه مطمئن بالإیمان لا یکون کافرا بل یعذر کما فعل عمار بن یاسر حین أکرهته قریش علی الکفر فوافقها مکرها وقلبه مطمئن بالإیمان وفیه نزلت الآیة: (من کفر بالله من بعد إیمانه إلا من أکره وقلبه مطمئن بالإیمان). معنی این آیه چنین است که ترک دوستی مؤمنان با کفار در همه حال لازم است؛ مگر در حالتی که در هراس باشد مبادا آسیبی از ایشان به وی برسد؛ در این هنگام شما میتوانید با ایشان تا زمانی که در هراس هستید تقیه کنید؛ زیرا قاعده شرعی این است که دفع کردن ضرر مقدّم بر به دست آوردن مصلحت است؛ و وقتی که دوستی با ایشان برای دفع ضرر ایشان جایز شد برای به دست آوردن منفعت مسلمانان قطعا واجب است. بنابراین مانعی ندارد که دولتهای اسلامی با دولتهای غیر اسلامی به خاطر فایدهای که به مسلمانان میرسد همپیمان شوند؛ حال این فایده به دست آوردن منفعت باشد یا دفع ضرر. و نیز دولتهای اسلامی حق ندارند با دولتهای غیر مسلمانان ارتباطاتی داشته باشند که به ضرر مسلمانان است. و این دوستی با کفار مخصوص حالت ضعف نیست و در همه حال جایز است. علما از این آیه جواز تقیه را استنباط کردهاند؛ به این صورت که انسان سخنی بگوید یا کاری انجام دهد که مخالف با حق است، زیرا میخواهد خود را از ضرری که دشمنان به او یا ناموس او یا مال او میرسانند حفظ کند. پس کسی که کلمات شرک آلود بزند تا جان خویش را از هلاکت برهاند در حالیکه قلب او با ایمان محکم شده است، کافر نیست و بلکه برای این کار خویش مجوّزی دارد. همانطور که عمار یاسر در هنگامی که قریش او را به زور وادار به گفتن کلمات کفر کردند و وی از روی اجبار موافقت کرد اما قلب او با ایمان محکم شده بود؛ و این آیه در مورد وی نازل شد که: (من کفر بالله من بعد إیمانه إلا من أکره وقلبه مطمئن بالإیمان). المراغی المصری، احمد بن مصطفی (معاصر) تفسیر المراغی، ج1، ص 486 487، ناشر: دار الکتب العلمیة بیروت. بنابراین تردیدی نیست که این آیه مبارکه بر جواز و مشروعیت تقیه صراحت دارد و ثابت میکند که تقیه از ایمان است و سبب نخواهد شد که شخص تقیه کافر و یا منافق بشود. این مطلبی است که مفسران شیعه و سنی از آیه فهمیدهاند. دلیل دوم، آیه شریفه: مَنْ أُکْرِهَ وَقَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإیمانِ: مَنْ کَفَرَ بِاللَّهِ مِنْ بَعْدِ إیمانِهِ إِلاَّ مَنْ أُکْرِهَ وَقَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإیمانِ وَلکِنْ مَنْ شَرَحَ بِالْکُفْرِ صَدْراً فَعَلَیْهِمْ غَضَبٌ مِنَ اللَّهِ وَلَهُمْ عَذابٌ عَظیمٌ. النحل / 106. کسانی که بعد از ایمان کافر شوند- به جز آنها که تحت فشار واقع شدهاند در حالی که قلبشان آرام و با ایمان است- آری، آنها که سینه خود را برای پذیرش کفر گشودهاند، غضب خدا بر آنها است و عذاب عظیمی در انتظارشان. شأن نزول آیه: این آیه در باره جماعتی از مسلمانان؛ از جمله: عمار و پدر و مادرش یاسر و سمیه، صهیب، بلال و خباب نازل شده است که کفار قریش آنها را به خاطر اسلام آوردنشان به سختی شکنجه میکردند؛ تا این که یاسر و همسر او از شدت شکنجه جانشان را از دست دادند و نخستین شهدای اسلام لقب گرفتند. اما عمار که در آن زمان جوان بود، بر اثر شکنجههای طاقت فرسا، طاقتش طاق شد و بالأخره هر آن چه را که کفار میخواستند به زبان آورد و جانش را حفظ کرد. عمار با چشم گریان خدمت رسول خدا رسید و قصه را بازگو کرد. رسول خدا فرمود: اگر بار دیگر نیز تو را مجبور کردند، همین کار را انجام بده. این جا بود که این آیه نازل شد و کار عمار یاسر مورد تأیید خداوند قرار گرفت. نظرات مفسرین در باره آیه و شأن نزول آن: مرحوم علامه طبرسی رحمت الله علیه و نیز فخر رازی از علمای اهل تسنن، شأن نزول آیه را با کمی تغییر در الفاظ این گونه بیان میکنند. قیل نزل قوله: * ( إلا من أکره وقلبه مطمئن بالإیمان ) * فی جماعة أکرهوا وهم: عمار، ویاسر أبوه، وأمه سمیة، وصهیب، وبلال، وخباب، عذبوا وقتل أبو عمار وأمه، وأعطاهم عمار بلسانه ما أرادوا منه. ثم أخبر سبحانه بذلک رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم، فقال قوم: کفر عمار، فقال صلی الله علیه وآله وسلم: کلا إن عمارا ملئ إیمانا من قرنه إلی قدمه، واختلط الإیمان بلحمه ودمه وجاء عمار إلی رسول الله صلی الله علیه وآله وهو یبکی، فقال صلی الله علیه وآله وسلم ما وراءک فقال شر یا رسول الله ما ترکت حتی نلت منک، وذکرت آلهتهم بخیر، فجعل رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم یمسح عینیه، ویقول: إن عادوا لک، فعد لهم بما قلت! فنزلت الآیة. گفته شده است که این آیه در مورد گروهی که تحت فشار قرار گرفتند نازل شد که از جمله آنها: عمار و پدرش یاسر و مادرش سمیه و صهیب و بلال و خباب بودند که شکنجه شدند و پدر و مادر عمار کشته شدند؛ عمار به صورت زبانی آنچه را میخواستند به ایشان گفت؛ سپس خداوند این خبر را به رسول خدا (ص) داد. مردم گفتند که عمار کافر شد؛ رسول خدا (ص) فرمودند: هرگز چنین نیست؛ عمار از سر تا پا پر از ایمان است و ایمان با گوشت و خون او آغشته شده است. عمار به نزد رسول خدا (ص) آمد در حالیکه گریان بود؛ پس رسول خدا (ص) به او فرمودند: چه شده است؟ گفت: امر بدی اتفاق افتاده است؛ آزاد نشدم مگر به این سبب که شما را دشنام داده و در مورد خدایان ایشان خوبی گفتنم؛ پس رسول خدا (ص) اشک وی را پاک کرده و فرمودند: اگر دوباره به سراغ تو آمدند، همین کار را بنما؛ و سپس این آیه نازل شد. الطبرسی، أمین الاسلام أبی علی الفضل بن الحسن (متوفای548ه)، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج 2، ص203. تحقیق وتعلیق: لجنة من العلماء والمحققین الأخصائیین، ناشر: مؤسسة الأعلمی للمطبوعات - بیروت - لبنان، الطبعة: الأولی، 1415ه - 1995 م. الرازی الشافعی، فخر الدین محمد بن عمر التمیمی (متوفای604ه)، التفسیر الکبیر أو مفاتیح الغیب، ج 20، ص 121، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت، الطبعة: الأولی، 1421ه - 2000م. شیخ طوسی رضوان الله تعالی علیه در ذیل آیه مینویسد: نزلت هذه الآیة فی عمار بن یاسر ( رحمه الله ) أکرهه المشرکون بمکة بأنواع العذاب، وقیل: إنهم غطوه فی بئر ماء علی أن یلفظ بالکفر وکان قلبه مطمئنا بالایمان، فجاز من ذلک، وجاء إلی النبی صلی الله علیه وسلم جزعا فقال له النبی صلی الله علیه وسلم کیف کان قلبک؟ قال کان مطمئنا بالایمان، فأنزل الله فیه الآیة. وأخبر ان الذین یکفرون بالله بعد ان کانوا مصدقین به بأن یرتدوا عن الاسلام " فعلیهم غضب من الله " ثم استثنی من ذلک من کفر بلسانه، وکان مطمئن القلب بالایمان فی باطنه، فإنه بخلافه. این آیه در مورد عمار بن یاسر نازل شده است که مشرکان مکه او را با انواع شکنجهها تحت فشار قرار دادند. و گفته شده است که ایشان او را در چاه آبی فرو کردند تا حدی که مجبور شد کلمات کفر را بر زبان بیاورد در حالیکه قلب وی با ایمان محکم شده بود. وقتی این ماجرا تمام شد به نزد رسول خدا (ص) آمده و رسول خدا (ص) به او فرمودند: قلب تو چگونه بود؟ پاسخ داد: با ایمان محکم شده بود. پس این آیه در مورد وی نازل شد؛ و خبر داد که کسانی که بعد از آنکه ایمان را قبول کردند از اسلام مرتد شدند، غضب خداوند بر ایشان است و سپس از این حکم کسانی را که به صورت زبانی کافر شدهاند اما دلشان را با ایمان محکم کردهاند را استثنا کرد؛ زیرا ایشان مخالف گروه قبل هستند. الطوسی، الشیخ أبو جعفر، محمد بن الحسن بن علی بن الحسن (متوفای460ه)، التبیان فی تفسیر القرآن، ج 6، ص 428، تحقیق وتصحیح: أحمد حبیب قصیر العاملی، ناشر: مکتب الإعلام الإسلامی
مشروعیت تقیه از دیدگاه شیعه و سنی
تقیه در لغت:
تقیّة در اصطلاح:
دلایل مشروعیت تقیه
مشروعیت تقیه از نگاه عقل:
ادلّه قرآنی مشروعیت تقیه:
دلیل اول، آیه شریفه: إِلاَّ أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقاةً:
دلیل دوم، آیه شریفه: مَنْ أُکْرِهَ وَقَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإیمانِ:
دلیل سوم، آیه شریفه: رَجُلٌ مُؤْمِنٌ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ یَکْتُمُ إیمانَهُ:
دلیل چهارم: قضیه اصحاب کهف
تقیه از دیدگاه روایات فریقین:
تقیه در روایات اهل بیت علیهم السلام:
تقیه در روایات اهل سنت:
تقیه در گفتار و سیره عملی صحابه:
تقیه صحابی رسول خدا (ص) از مسیلمه کذاب:
تقیه عبد الله بن مسعود از سلاطین جور:
تقیه عبد الله بن حذافه از پادشاه روم:
تقیه، سفارش رسول خدا (ص) به ابوذر:
تقیه، از دیدگاه ابن عباس:
تقیه از دیدگاه ابودرداء:
ابن تیمیه و تقیه صحابه
تقیه از دیدگاه علمای شیعه و سنی:
تقیه از دیدگاه دانشمندان شیعه:
تقیه از دیدگاه علمای اهل سنت:
آیا تقیه مسلمان از مسلمان جایز است:
تقیه از مسلمانان، در سیره عملی رسول خدا (ص) و صحابه:
رسول خدا (ص) از قوم عایشه، تقیه میکرد:
تقیه رسول خدا (ص) از اصحاب:
تقیه ابن عباس از عمر:
تقیه ابوهریره از عمر:
تقیه حذیفة بن یمان از عثمان:
تقیه عبد الله بن عمر از معاویة:
تقیة عبد الله بن عمر از حجاج:
تقیه مسروق بن الأجدع از معاویة:
تقیه انس بن مالک از دولت بنی أمیة:
تقیه جابر بن عبد الله از بُسر بن أبی أرطاة:
تقیه تمام مردم از معاویه:
تقیه از مسلمانان، در سیره عملی تابعین:
تقیة سعید بن جبیر (متوفای95ه) از تمام مردم:
تقیه عامر شعبی (متوفای105 ه) از حجاج:
تقیه حسن بصری (متوفای110ه) از حجاج:
تقیة رجاء بن حیوة (متوفای112ه) از ولید بن عبد الملک:
تقیه ابن شهاب زهری (متوفای125ه) از بنی امیة:
تقیة واصل بن عطاء (متوفای131ه) از خوارج:
تقیه از مسلمانان، در سیره عملی علمای اهل سنت:
تقیه إمام أبوحنیفة (متوفای150ه) از منصور دوانیقی:
تقیه امام مالک بن أنس (متوفای179ه)، از بنی امیة:
تقیة علی بن عیسی الرمانی (متوفای384ه) از شیعیان:
تقیه موسی بن الحسن بن المسمار (متوفای433ه) از شیعیان:
تقیة علماء و مردم اهل سنت در فتنه خلق القرآن:
تقیه علمای اهل سنت در احکام شرعی:
فتوای فقهای اهل سنت مبنی بر مشروعیت تقیه از حاکمان جور:
مشروعیت تقیه از دیدگاه شیعه و سنی
یکی از شبهاتی که اهل تسنن به ویژه وهابیها، فراوان از آن سخن گفته و سر و صدای زیادی اطراف این شبهه سر داده و با تمام قدرت جهت درهمکوبیدن شیعه به میدان آمدهاند، مسأله تقیه است.
و به جرأت میتوانیم بگوئیم که آنان به تمام اعمال شیعیان نگاهی تقیه آمیز دارند، و به تعبیری دیگر خیمهای به پهنا و گستردگی همه اعمال دینی شیعیان بر نگاه وهابیان شیعه سایه افکنده است و از دوربینی آمیخته به شک همه چیز را رصد میکنند.
از این رو، در برابر پاسخگوئی شیعیان و واکنش آنان نسبت به اتهاماتی که وارد میکنند بلافاصله پاسخ داده میشود که شما تقیه میکنید و اگر آن را رد میکنید، این هم تقیه است.
میگویند: شیعه معتقد به تحریف قرآن است، اگر آن را نمیپذیرد، تقیه میکند!!!
شیعه قائل به کفر تمام مسلمانان غیر از خود است، اگر آشکارا نمیگوید، به خاطر تقیه است!!!
شیعه قائل به تناسخ ارواح است... و صدها تهمتی که همه روزه از تریبونهای وهابیها شنیده میشود.
اما با بررسی حقیقت تقیه و اندکی تأمل در آن، درمییابیم که نه تنها تقیه در شریعت اسلام جایز است؛ بلکه قاعده و اصلی عقلی و فطری است که تمام عقلای عالم آن را قبول داشته و در موارد متعدد در زندگی شخصی و اجتماعی خود از آن بهره میبرند.
طبیعی است که هر عاقلی هنگامی که ببیند با اظهار عقیده؛ جان، مال، ناموس، و آبرویش به خطر میافتد، موقتاً از اظهار عقیده خودداری و خود را از شرّ دشمن حفظ میکند و هرگز کاری نمیکند که دشمن به هدف نهائی خود که از بین بردن وی و مکتب او است، دست یابد.
تقیه به معنای دست برداشتن کامل از عقیده نیست؛ بلکه نوعی دیگر از مبارزه برای مکاتب و گروههای است که خطر انقراض را احساس میکنند و در حقیقت تغییر شکل مبارزه از شیوه مستقیم به حالت غیر مستقیم و از رویاروئی آشکارا به مبارزه مخفیانه است؛ زیرا در این برهه، تنها این روش است که آنها را از خطر نابودی کامل حفظ میکند.
از آنجایی که پیروان اهل بیت علیهم السلام همواره در اقلیت و حکومتها در اختیار دشمنان آنان بوده، از این روشن مبارزه استفاده بیشتری کردهاند و به جرأت میتوان گفت که تقیه نقش تعیین کنندهای در حفظ و بالندگی مکتب شیعه داشته است.
این روش مبارزه که آغازگرش خود امیر مؤمنان علیه السلام بوده، اگر در مقاطعی از تاریخ؛ به ویژه در زمان حکومتهای بنی امیه و بنی العباس به کار برده نمیشد، هم اکنون نه اثری از شیعیان باقی بود و نه کسی فکر شیعی را میشناخت.
دشمنان این مذهب نیز اهمیت تقیه را درک کرده و از نقش آن را در حفظ این مکتب به خوبی آگاه هستند؛ از این رو است که بیشترین تلاش را در تخطئه این فکر و غیر مشروع جلوه دادن آن به کار بردهاند تا شاید بتوانند به مقصود نهائی شان که نابودی کامل مکتب امیر مؤمنان علیه السلام است، دست یابند.
برخی از دانشمندان سنی؛ از جمله ابن تیمیه حرانی، در تخطئه و نامشروع جلوه دادن تقیه، تا حدی زیاده روی کردهاند که آن را الحاد و نفاق و گاهی آن را از اعمال یهود دانستهاند و شیعیان را به خاطر تقیه کردن، به یهود تشبیه کردهاند . ابن تیمیه در منهاج السنة مینویسد:
وما ذکره موجود فی الرافضة وفیهم أضعاف ما ذکر ... منها غیرهم مشابهة للسامرة الذین هم شر الیهود ولهذا یجعلهم الناس فی المسلمین کالسامرة فی الیهود ومثل استعمالهم التقیة وإظهار خلاف ما یبطنون من العداوة مشابهة للیهود ونظائر ذلک کثیر ... .
از چیزهایی که در رافضه وجود دارد، شباهت آنها به سامریها است که آنها بدترین قوم یهود هستند؛ از این رو است مردم آنها را در میان مسلمانان، همانند سامریها در میان یهود میدانند . یکی از کارهای شیعیان، تقیه و اظهار خلاف آنچه در باطن دارند از دشمنی با دیگر مسلمانان به خاطر همنوائی با یهودیان است . و همانند آن در شیعه بسیار یافت میشود .
ابن تیمیه الحرانی، أحمد عبد الحلیم أبو العباس (متوفای728 ه)، منهاج السنة النبویة، ج 1، ص 37، تحقیق: د. محمد رشاد سالم، ناشر: مؤسسة قرطبة، الطبعة: الأولی، 1406ه .
و در جای دیگر صریحاً شیعیان را زندیق، ملحد و منافق میخواند:
وأما الرافضة فأصل بدعتهم عن زندقة وإلحاد وتعمد الکذب کثیر فیهم وهم یقرون بذلک حیث یقولون دیننا التقیة وهو أن یقول أحدهم بلسانه خلاف ما فی قلبه وهذا هو الکذب والنفاق.
اما رافضه، پس اساس و سرمنشأ آنها از زندقه و الحاد است . دروغگویی عمدی در میان آنها فراوان دیده میشود ، خود آنها به این مسأله اعتراف کرده و گفتهاند که تقیه دین ما است . تقیه این است که شخصی با زبان چیزی را بگوید که در قلب خلاف آن را اعتقاد دارد، و این همان دروغگویی و نفاق است .
ابن تیمیه الحرانی، أحمد عبد الحلیم أبو العباس (متوفای728 ه)، منهاج السنة النبویة، ج 1، ص 68، تحقیق: د. محمد رشاد سالم، ناشر: مؤسسة قرطبة، الطبعة: الأولی، 1406ه .
علامات النفاق وأسبابه لیست فی أحد من أصناف الأمة اظهر منها فی الرافضة حتی یوجد فیهم من النفاق الغلیظ الظاهر ما لا یوجد فی غیرهم وشعار دینهم التقیة التی هی أن یقول بلسانه ما لیس فی قلبه وهذا علامة النفاق.
نشانهها و اسباب نفاق، روشنتر از آنچه در میان شیعیان وجود دارد، در میان دیگر گروههای مسلمان نیست؛ نفاق شدیدی که در میان آنها آشکار است، در دیگران دیده نمیشود . شعار آنها تقیه است؛ یعنی با زبان چیزی گفته شود که در قلب به آن اعتقاد ندارد و این از نشانههای نفاق است.
ابن تیمیه الحرانی، أحمد عبد الحلیم أبو العباس (متوفای728 ه)، منهاج السنة النبویة، ج 7، ص 151، تحقیق: د. محمد رشاد سالم، ناشر: مؤسسة قرطبة، الطبعة: الأولی، 1406ه .
این همه تندخوئی، بدزبانی و عصبانیت ابن تیمیه از استراتژی تقیه، اهمیت بیش از پیش آن را روشن میسازد.
در ادامه خواهیم دید که مشروعیت تقیه نه تنها از دیدگاه شیعیان؛ بلکه از دیدگاه رسول خدا صلی الله علیه وآله، صحابه، تابعین و بزرگان اهل سنت نیز پذیرفته شده و در عمل نیز به آن پایبند بودهاند و اگر قرار باشد کسی به خاطر تقیه کردن؛ منافق، زندیق و یهودی و ... نام بگیرد، صحابه و همفکران ابن تیمیه به آن سزاوارتر هستند.
برای آشنایی بهتر با معنا و حقیقت تقیه، ابتدا آن را از نظر لغت بررسی و سپس از ادله مشروعیت تقیه و پیشینه آن در میان صحابه، تابعین، دانشمندان و مردم عادی اهل سنت، سخن خواهیم گفت.
تقیه در لغت:
تقیه، مصدر باب (اتقی یتقی) به معنای صیانت، خودنگهداری و محافظت از خویش است.
فیروز آبادی (متوفای817ه) میگوید:
اتقیت الشیء، وتقیته أتقیه... : حذرته.
از چیزی تقیه کردم یعنی (از آن خود را حفظ کردم).
الفیروزآبادی، محمد بن یعقوب (متوفای: 817 ه)، القاموس المحیط، ج 1 ص 1731، ناشر: مؤسسة الرسالة – بیروت.
جوهری میگوید:
والتقاة: التقیّة.
کلمه (تقاة) (که در قرآن آمده) به معنی تقیه است.
الجوهری، إسماعیل بن حماد، (متوفای393ه)، الصحاح تاج اللغة وصحاح العربیة، ج6، ص2527، تحقیق: أحمد عبد الغفور العطار، ناشر: دار العلم للملایین - بیروت، الطبعة: الرابعة، 1407ه - 1987 م.
ابن منظور در لسان العرب مینویسد:
تقی یتقی بمعنی استقبل الشیء و توقاه... وروی عن أبی العباس أنه سمع ابن الأعرابی یقول: واحدة التقی تقاة ... .
وفی الحدیث: إنما الإمام جنة یتقی به ویقاتل من ورائه أی أنه یدفع به العدو ویتقی بقوته ... .
وفی الحدیث: کنا إذا احمر البأس اتقینا برسول الله، أی جعلناه وقایة لنا من العدو قدامنا واستقبلنا العدو به وقمنا خلفه وقایة ... .
تَقِیَ به معنای آمادگی برای چیزی و حفظ خود از آن است... از أبو العباس روایت شده است که از ابن اعرابی شنید که میگوید: تقاة به معنی یکبار تقیه است... و در روایت آمده که امام سپری است که انسان خود را به وسیله وی حفظ مینماید و پشت سر وی میجنگد؛ یعنی به وسیله امام دشمن را دفع کرده و خود را با نیروی امام حفظ میکند ... .
و در روایت آمده است که: چون جنگ سخت میشد ما خود را در پناه رسول خدا (ص) قرار میدادیم؛ یعنی او را وسیله حفظ خویش از دشمن قرار میدادیم؛ و به وسیله او به سمت دشمنان میرفتیم و پشت سر او میایستادیم تا خود را حفظ کنیم.
الأفریقی المصری، محمد بن مکرم بن منظور (متوفای711ه)، لسان العرب، ج 15، ص 403، ناشر: دار صادر - بیروت، الطبعة: الأولی.
از مجموع کلمات اهل لغت استفاده میشود که معنای لغوی تقیه؛ صیانت، حفاظت و نگهداری چیزی از ضرر، آزار و اذیت چیز دیگر است و این همان معنای اصطلاحی تقیه نزد شیعه است که در ذیل خواهد آمد.
تقیّة در اصطلاح:
همانگونه که در معنای لغوی تقیه تفاوت چندانی در تعریف آن دیده نمیشد، در معنای اصطلاحی آن نیز اختلاف فاحشی به چشم نمیآید و تقریباً تمامی علمای شیعه و سنی از عبارتهای مشابهی برای شناساندن آن استفاده کردهاند.
در این قسمت ابتدا نظر اندیشمندان شیعه و سپس سنی را نقل میکنیم.
تعریف تقیه از دیدگاه پیروان اهل بیت علیهم السلام:
علما و فقهای شیعه در تعریف تقیه، عبارات متفاوتی دارند؛ اما از نظر مضمون تقریباً همه به یک مطلب اشاره دارند.
شیخ مفید رضوان الله تعالی علیه (متوفای413ه) در تعریف تقیه میگوید:
التقیة:کتمان الحق وستر الاعتقاد فیه، ومکاتمة المخالفین، وترک مظاهرتهم بما یعقب ضرراً فی الدین أو الدینا، وفرض ذلک إذا علم بالضرورة، أو قوی فی الظن، فمتی لم یعلم ضرراً بإظهار الحق، ولا قوی فی الظن ذلک لم یجب فرض التقیة، وقد أمر الصادقون جماعة من أشیاعهم بالکف والإمساک عن إظهار الحق والمباطنة والستر له عن أعداء الدین والمظاهرة لهم بما یزیل الریب عنهم فی خلافهم، وکان ذلک هو الأصلح لهم، وأمروا طائفة أخری من شیعتهم بمکالمة الخصوم ومظاهرتهم ودعائهم إلی الحق لعلمهم بأنه لا ضرر علیهم فی ذلک، فالتقیة تجب بحسب ما ذکرناه ویسقط فرضها فی مواضع أخری علی ما قدمناه.
تقیه مخفی کردن حق و مخفی نگاه داشتن اعتقاد به حق است؛ و پرده پوشی از مخالفان؛ و اینکه در مقابل ایشان چیزی را که به دین یا دنیای تو ضرر میرساند انجام ندهی.
وجوب تقیه زمانی است که بدانی یا گمان قوی داشته باشی که به تو ضرری برسد؛ اما اگر چنین احتمالی نباشد، تقیه واجب نیست.
امامان عدهای از طرفدارانشان را وادار به مخفی نگه داشتن عقائد و عدم اظهار حق در مقابل دشمنان کردهاند تا آنان را دشمن شناسائی نکند؛ و البته این روش برای آنان بهتر بوده است.
و از طرفی دیگر گروهی را نیز فرمان دادهاند تا با دشمنان سخن گفته و حق را برای آنان اظهار نمایند و آنان را به حق دعوت نمایند؛ زیرا میدانستند که در اظهار حق ضرری ایشان را تهدید نمیکند؛ پس تقیه در بعضی موارد واجب و در بعضی از موارد جایز نیست.
الشیخ المفید، محمد بن محمد بن النعمان ابن المعلم أبی عبد الله العکبری، البغدادی (متوفای413 ه)، تصحیح اعتقادات الإمامیة، ص 66 تحقیق: حسین درگاهی، ناشر: دار المفید للطباعة والنشر والتوزیع - بیروت - لبنان، الطبعة: الثانیة، 1414ه 1993 م.
امین الإسلام طبرسی (متوفای548ه) تقیه را این گونه تعریف میکند:
والتقیة: الإظهار باللسان خلاف ما ینطوی علیه القلب، للخوف علی النفس.
تقیه آن است که با زبان چیزی را اظهار کنی که قلب آن را پنهان کرده است؛ زیرا بر جان خویش میترسی.
الطبرسی، أمین الاسلام أبی علی الفضل بن الحسن (متوفای548ه)، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج 2، ص 272. تحقیق وتعلیق: لجنة من العلماء والمحققین الأخصائیین، ناشر: مؤسسة الأعلمی للمطبوعات - بیروت - لبنان، الطبعة: الأولی، 1415ه - 1995 م.
محمد مکی، مشهور به شهید اول (متوفای786ه) مینویسد:
والتقیة: مجاملة الناس بما یعرفون، وترک ما ینکرون، حذرا من غوائلهم. کما أشار إلیه أمیر المؤمنین علیه السلام.
تقیه به این معنا است که در چیزی که مردم آن را قبول دارند با ایشان از روی مدارا همراه شوی و آنچه را نمیپذیرند ترک نمایی؛ تا مبادا از ایشان به تو آسیبی برسد؛ همانطور که امیر مؤمنان علیه السلام چنین فرمودهاند.
مکی العاملی، أبی عبد الله محمد بن المعروف ب الشهید الأول (متوفای786 ه )، القواعد والفوائد فی الفقه والأصول والعربیة، ج 2، ص 155، تحقیق: السید عبد الهادی الحکیم، ناشر: منشورات مکتبة المفید قم.
محقق کرکی رضوان الله علیه (متوفای940ه) مینویسد:
اعلم أن التقیة جائزة وربما وجبت، والمراد بها: إظهار موافقة أهل الخلاف فی ما یدینون به خوفا. والأصل فیه قبل الاجماع ما اشتهر من أقوال أهل البیت علیهم السلام وأفعالهم.
بدان که تقیه جایز است و گاهی واجب میشود؛ و مقصود از تقیه این است که از روی ترس در ظاهر موافق با چیزی باشی که مخالفین به آن اعتقاد دارند. و علت وجوب آن جدای از اجماع، سخنان مشهور ائمه در این زمینه و کردار ایشان است.
الکرکی، المحقق الثانی الشیخ علی بن الحسین (متوفای940ه) رسائل المحقق الکرکی، ج 2، ص 51، تحقیق: الشیخ محمد الحسون / إشراف: السید محمود المرعشی، ناشر: مکتبة آیة الله العظمی المرعشی النجفی - قم، الطبعة: الأولی، 1409ه).
شیخ انصاری رحمة الله علیه (متوفای1281ه) مینویسد:
والمراد هنا التحفّظ عن ضرر الغیر بموافقته فی قول أو فعل مخالف للحقّ.
مقصود از تقیه، حفظ کردن خود از ضرر غیر است، با همراهی کردن با او در سخن یا عملی که با حق مخالف است.
الأنصاری، الشیخ مرتضی (متوفای1282ه) التقیّة، ص 37، تحقیق: الشیخ فارس الحسون، ناشر: مؤسسة قائم آل محمد (عج) - قم، الطبعة: الأولی، 1412ه .
سید بجنوری (متوفای1395ه) میگوید:
هی عبارة عن إظهار الموافقة مع الغیر فی قول، أو فعل، أو ترک فعل یجب علیه، حذراً من شرّه، الذی یحتمل صدوره بالنسبة إلیه، أو بالنسبة إلی من یحبّه مع ثبوت کون ذلک القول، أو ذلک الفعل، أو ذلک الترک مخالفاً للحقّ عنده.
مقصود از تقیه تظاهر به موافقت با دیگران در گفتار و کردار است، و نیز ترک کردن کاری که بر شخص واجب است به خاطر ترس از آسیب رساندن دیگران به وی؛ که احتمال دارد او یا یکی از نزدیکانش را مورد اذیت قرار دهند؛ با این که در نزد وی ثابت شده است که این کلام یا کردار و ترک آن مخالف حق است.
الموسوی البجنوردی، السید محمد حسن (متوفای1395ه)، القواعد الفقهیّة، ج5، ص47، تحقیق: مهدی المهریزی - محمد حسین الدرایتی، ناشر: نشر الهادی - قم – ایران، الطبعة: الأولی، 1419ه .
تعریف تقیه از دیدگاه علمای اهل سنت:
محمد بن جریر طبری در تفسیرش نظر ضحاک را این گونه بیان میکند:
... سمعت الضحاک یقول فی قوله (إلا أن تتقوا منهم تقاة) قال: التقیة باللسان من حمل علی أمر یتکلم به وهو لله معصیة فتکلم مخافة علی نفسه وقلبه مطمئن بالإیمان فلا إثم علیه.
... از ضحاک شنیدم که در مورد کلام خداوند (إلا أن تتقوا منهم تقاة) میگفت: تقیه با زبان آن است که شخصی را به گفتن چیزی که نافرمانی خدا است وادار کنند، و وی آن را به خاطر ترس بر جان خویش بگوید؛ ولی دلش نسبت به عقیده درست آرامش دارد که در این صورت گناهی بر وی نیست.
الطبری، محمد بن جریر (متوفای310ه)، جامع البیان عن تأویل آی القرآن، ج 3، ص 229، ناشر: دار الفکر، بیروت – 1405ه .
شمس الدین سرخسی، فقیه مشهور احناف (متوفای483 ه) تقیه را این گونه تعریف میکند:
والتقیة أن یقی نفسه من العقوبة بما یظهره وإن کان یضمر خلافه وقد کان بعض الناس یأبی ذلک ویقول إنه من النفاق والصحیح أن ذلک جائز لقوله تعالی (إلا أن تتقوا منهم تقاة ) وإجراء کلمة الشرک علی اللسان مکرها مع طمأنینة القلب بالإیمان من باب التقیة.
تقیه آن است که شخص خود را با تظاهر به چیزی از عقوبت حفظ نماید، اگر چه در باطن مخالف آن را اعتقاد دارد.
عدهای از مردم این روش را قبول نداشته و آن را نفاق میدانند؛ و صحیح آن است که این کار جایز است؛ زیرا خداوند میفرماید (إلا أن تتقوا منهم تقاة).
یکی از موارد تقیه جاری ساختن کلمات شرک آلود از روی اجبار بر زبان است؛ در حالی که اعتقاد قلبی چیز دیگری است که بر آن ثابت و استوار باقی مانده باشد.
السرخسی، شمس الدین (متوفای483ه)، المبسوط، ج 24، ص 45، ناشر: دار المعرفة – بیروت.
فخر الدین رازی شافعی و نیز ابن عادل دمشقی حنبلی در تعریف تقیه مینویسند:
أن التقیة إنما تکون إذا کان الرجل فی قوم کفار، ویخاف منهم علی نفسه وماله فیداریهم باللسان، وذلک بأن لا یظهر العداوة باللسان، بل یجوز أیضاً أن یظهر الکلام الموهم للمحبة والموالاة، ولکن بشرط أن یضمر خلافه، وأن یعرض فی کل ما یقول، فإن التقیة تأثیرها فی الظاهر لا فی أحوال القلوب.
تقیه زمانی است که شخص در بین قومی کافر باشد و از ایشان بر جان و مال خویش بترسد و به همین جهت در سخن گفتن با ایشان مدارا کند؛ به این صورت که تظاهر به دشمنی زبانی با ایشان نداشته باشد؛ بلکه جایز است که به ایشان کلامی بگوید که احتمال محبت و دوستی را بدهد به این شرط که در باطن خلاف آن را اعتقاد داشته باشد؛ و در تمامی سخنانش کنایه گونه سخن بگوید؛ پس تقیه تأثیرش در ظاهر است و در تغییر دادن دلها نیست.
الرازی الشافعی، فخر الدین محمد بن عمر التمیمی (متوفای604ه)، التفسیر الکبیر أو مفاتیح الغیب، ج 8، ص 12، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت، الطبعة: الأولی، 1421ه - 2000م؛
إبن عادل الدمشقی الحنبلی (متوفایبعد 880 ه )، اللباب فی علوم الکتاب، ج 5، ص 144، تحقیق: الشیخ عادل أحمد عبد الموجود والشیخ علی محمد معوض، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت / لبنان، الطبعة: الأولی، 1419 ه -1998م.
ابن حجر عسقلانی مینویسد:
ومعنی التقیة الحذر من إظهار ما فی النفس من معتقد وغیره للغیر.
معنی تقیه ترس از اظهار کردن آنچه در دل است برای دیگران؛ خواه از اعتقادات باشد یا غیر آن.
العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر أبو الفضل (متوفای852ه)، فتح الباری شرح صحیح البخاری، ج 12، ص 314، تحقیق: محب الدین الخطیب، ناشر: دار المعرفة - بیروت.
آلوسی نیز میگوید:
وفی الآیة دلیل علی مشروعیة التقیة وعرفوها بمحافظة النفس أو العرض أو المال من شر الاعداء والعدو قسمان: الاول من کانت عداوته مبنیة علی اختلاف الدین کالکافر والمسلم والثانی من کانت عداوته مبنیة علی أغراض دنیویة کالمال والمتاع والملک والامارة.
این آیه دلالت بر جواز تقیه میکند؛ و در تعریف آن، چنین گفتهاند: حفظ کردن جان و یا ناموس و یا مال از شر دشمنان؛ و دشمن دو گونه است: یکی آنکه دشمنی او به خاطر اختلاف دینی است؛ مانند اختلاف مسلمان و کافر؛ و دیگری آنکه دشمنیاش به خاطر اهداف دنیوی است؛ مانند مال و کالا و حکومت و فرماندهی.
الآلوسی البغدادی، العلامة أبی الفضل شهاب الدین السید محمود (متوفای1270ه)، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم والسبع المثانی، ج 3، ص 121، ناشر: دار إحیاء التراث العربی – بیروت.
اگر چه در بین این تعریفها اختلافاتی به چشم میخورد؛ اما این نکته در همه آنها مشترک است که:
تقیه، یعنی مخفی کردن حق از دیگران و یا اظهار خلاف آن، برای در امان ماندن از شرّ دشمنان و یا به جهت مصلحتی که ارزشش بیشتر از اظهار حق باشد.
دلایل مشروعیت تقیه
علاوه بر دلیل عقلی که برای مشروعیت تقیه اقامه میشود، از دلایل نقلی از جمله: آیاتی از قرآن کریم، احادیث نبوی که شیعه و سنی آن را نقل کردهاند، اجماع فقها و... میتوان سود برد که به طور اختصار در این باره بحث خواهیم کرد.
مشروعیت تقیه از نگاه عقل:
شکی نیست که اظهار عقیده و تبلیغ آن در میان دیگر اقوام، ارزش بسیاری دارد؛ اما اگر از اظهار آن فایده مهمی حاصل نشود و بلکه همراه با ضرر احتمالی مادی و یا معنوی باشد، عقلای عالم از اظهار آن چشم پوشی خواهند کرد و اجازه کتمان و یا اظهار خلاف عقیده را میدهند و حتی در برخی موارد واجب میشمارند.
و اگر چنین شخصی با این که میداند اظهار عقیده برای او ضرر دارد، در عین حال خود را در معرض این ضرر قرار دهد، قطعاً عقلا وی را مذمت و کار او را غیر عاقلانه میدانند.
و نیز هرگاه مکلف در یک زمان، دو تکلیف فعلی داشته باشد که نتواند هر دوی آن را انجام دهد، عقل او حکم میکند که بین آن دو، مصلحت سنجی نموده و هرکدام را که اهمیت و مصلحت بیشتری دارد، انجام داده و دیگری را ترک کند که در اصطلاح فقهی از آن با عنوان (تقدیم اهم بر مهم) یاد میشود.
یکی از دانشمندان معاصر شیعه در این باره میگوید:
فالعقل السلیم یحکم فطریا بأنه عند وقوع التزاحم بین الوظیفة الفردیة مع شوکة الاسلام وعزته وقوته، أو وقوع التزاحم بین حفظ النفس وبین واجب أو محرم آخر، لا بد من سقوط الوظیفة الفردیة؛ ولیست التقیة إلا ذلک.
عقل سلیم به طور فطری حکم میکند که اگر بین عمل به وظیفه فردی، با شوکت و عزت و قدرت اسلام تقابل و تزاحم باشد، یا بین حفظ جان و عملی واجب یا حرام تقابل صورت گیرد، در این هنگام وظیفه فردی ساقط میشود؛ و تقیه چیزی جز این نیست.
الروحانی، السید محمد صادق (معاصر)، فقه الصادق (علیه السلام)، ج 11، ص 376. ناشر: مؤسسة دار الکتاب – قم، الطبعة: الثالثة، 1413ه .
بنابراین خواستگاه اصلی تقیه و مهمترین دلیل بر مشروعیت آن، حکم عقل و سیره عملی عقلای عالم؛ اعم از مسلمان و غیر مسلمان است.
به عبارت دیگر: تقیه، حکمی نیست که شریعت مقدس اسلام آن را وضع کرده باشد؛ بلکه حکمی است عقلی و عقلائی که اسلام آن را تأیید و امضاء کرده و قواعد و شرائطی برای آن وضع کرده است تا با قانونمند شدن این قاعده عقلی و فطری، از آن برای حفظ و دفاع از کیان اسلام، جلوگیری از فتنه و فساد در جامعه، حفظ جان، آبرو، ناموس و اموال مسلمانان و مدارا با دیگران و... استفاده شود.
با این حال جای بسی شگفتی است که برخی از متعصبن وهابی، تقیه را مخصوص مذهب شیعه میدانند و آن را چماقی کردهاند تا بتوانند از آن علیه مذهب اهل بیت علیهم السلام استفاده کنند.
البته به این نکته نیز باید توجه داشت که اگر زمانی اساس دین در خطر باشد، نه تنها تقیه جایز نیست؛ بلکه جان نثاری در راه دین واجب میشود؛ چنانچه حضرت سید الشهداء علیه السلام وقتی دید که یزیدیان دین را هدف گرفتهاند و اساس اسلام را به خطر انداختهاند، با اهداء جان خویش، اسلام را حفظ کرد.
در حقیقت مسأله (اهم و مهم) در هر دو صورت اجرا میشود. یعنی اگر ارزش عمل کم تر از جان، مال، ناموس و... باشد، تقیه واجب است و اگر ارزش عمل از جان و... بیشتر باشد، تقیه مشروع نخواهد بود.
أمین الاسلام طبرسی میگوید:
وقال أصحابنا: آنها جائزة فی الأحوال کلها عند الضرورة، وربما وجبت فیها لضرب من اللطف والاستصلاح.
ولیس تجوز من الأفعال فی قتل المؤمن، ولا فیما یعلم أو یغلب علی الظن أنه استفساد فی الدین.
بزرگان شیعه میگویند: اگر ضرورت باشد، تقیه در همه حالات جایز میشود؛ گاهی نیز به خاطر لطف و ایجاد صلاح و شایستگی واجب میشود؛ اما اگر تقیه سبب کشتن مؤمنی شود، جایز نیست؛ و همچنین در جایی که شخص میداند یا گمان کند که انجام آن کار سبب تباهی دین میشود.
الطبرسی، أمین الاسلام أبی علی الفضل بن الحسن (متوفای548ه)، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج 2، ص 274. تحقیق وتعلیق: لجنة من العلماء والمحققین الأخصائیین، ناشر: مؤسسة الأعلمی للمطبوعات - بیروت - لبنان، الطبعة: الأولی، 1415ه - 1995 م.
ادلّه قرآنی مشروعیت تقیه:
هر چند که به آیات زیادی بر اثبات مشروعیت تقیه میتوان استدلال کرد؛ اما در این جا فقط به چند آیه که دلالت واضح تری دارند، اکتفا کرده و شأن نزول و آراء علمای شیعه و سنی را در مورد آن بیان میکنیم.
دلیل اول، آیه شریفه: إِلاَّ أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقاةً:
لا یَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْکافِرینَ أَوْلِیاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنینَ وَمَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ فَلَیْسَ مِنَ اللَّهِ فی شَیْءٍ إِلاَّ أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقاةً وَیُحَذِّرُکُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ وَإِلَی اللَّهِ الْمَصیر. آل عمران / 28.
افراد با ایمان نباید به جای مؤمنان، کافران را دوست خود انتخاب کنند و هر کس چنین کند، هیچ رابطهای با خدا ندارد (و پیوند او به کلّی از خدا گسسته میشود) مگر این که از آنها بپرهیزید (و به خاطر هدفهای مهمتری تقیّه کنید). خداوند شما را از (نافرمانی) خود، بر حذر میدارد و بازگشت (شما) به سوی خداست.
در آیات بسیاری و نیز در ابتدای همین آیه خداوند تمامی مؤمنین را از برقراری ارتباط دوستانه با کفار (چه مشرک باشد و چه اهل کتاب) منع میکند و حتی تهدید میکند که اگر کسانی از مؤمنین دست به چنین کاری بزنند، ارتباطشان با خداوند و خدا پرستان به طور کلی گسسته شده و از تحت ولایت خداوند خارج میشوند؛ اما از این قاعده کلی، یک مطلب را استثنا میفرماید:
إِلاَّ أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقاةً.
مگر این که از شرّ آنها بپرهیزید و بخواهید به خاطر رسیدن به اهداف مهمتری، تقیه نمایید.
در حقیقت این آیه در صدد بیان همان قاعده عقلی است که از آن به قاعده (اهم و مهم) تعبیر میشود.
هر چند که اظهار علنی دین خداوند و اجرای عملی آن اهمیت زیادی دارد و هر مسلمانی وظیفه دارد که عقائد اسلام را به تمام جهانیان معرفی نماید؛ اما اگر هدف مهمتری پیش روی شخص قرار گیرد، هر مسلمانی وظیفه دارد که آن هدف مهمتر را مقدم و تبلیغ را به فرصت مناسبتری واگذار نماید.
نظر مفسران در باره این آیه:
علامه امین الإسلام طبرسی در مجمع البیان ذیل آیه مینویسد:
(إلا أن تتقوا منهم تقاة) والمعنی إلا أن یکون الکفار غالبین، والمؤمنون مغلوبین، فیخافهم المؤمن إن لم یظهر موافقتهم، ولم یحسن العشرة معهم، فعند ذلک یجوز له إظهار مودتهم بلسانه، ومداراتهم تقیة منه، ودفعا عن نفسه، من غیر أن یعتقد ذلک. وفی هذه الآیة دلالة علی أن التقیة جائزة فی الدین عند الخوف علی النفس. وقال أصحابنا: آنها جائزة فی الأحوال کلها عند الضرورة، وربما وجبت فیها لضرب من اللطف والاستصلاح.
ولیس تجوز من الأفعال فی قتل المؤمن، ولا فیما یعلم أو یغلب علی الظن أنه استفساد فی الدین.
معنی آیه این است که اگر کفار غلبه بر مؤمنان پیدا کرده و زیر دست و مغلوب واقع شوند و از عدم همراهی و موافقت با آنان بترسند، در این صورت برای مؤمن جایز است که با زبان اظهار دوستی و محبت نماید و از روی تقیه و دفاع از خویش با ایشان مدارا کند؛ بدون اینکه اعتقاد به آن (دوستی و موافقت) داشته باشد.
این آیه اشاره دارد که به هنگام ترس بر جان تقیه از نگاه دین جائز است.
بزرگان از علمای شیعه گفتهاند: اگر ضرورت باشد، تقیه در همه چیز جایز میشود؛ و گاهی نیز از باب لطف و ایجاد صلح و سازش واجب میشود.
اما اگر تقیه سبب کشتن مؤمنی شود و یا اگر شخص میداند یا گمان میکند انجام آن کار سبب تباهی و فساد در دین میشود جایز نخواهد بود.
الطبرسی، أمین الاسلام أبی علی الفضل بن الحسن (متوفای548ه)، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج 2، ص 274. تحقیق وتعلیق: لجنة من العلماء والمحققین الأخصائیین، ناشر: مؤسسة الأعلمی للمطبوعات - بیروت - لبنان، الطبعة: الأولی، 1415ه - 1995 م.
و فخر رازی در تفسیر کبیر خود چنین مینویسد:
اعلم أن للتقیة أحکاما کثیرة ونحن نذکر بعضها. الحکم الأول: أن التقیة إنما تکون إذا کان الرجل فی قوم کفار، ویخاف منهم علی نفسه وماله فیداریهم باللسان، وذلک بأن لا یظهر العداوة باللسان، بل یجوز أیضا أن یظهر الکلام الموهم للمحبة والموالاة، ولکن بشرط أن یضمر خلافه، وأن یعرض فی کل ما یقول، فإن التقیة تأثیرها فی الظاهر لا فی أحوال القلوب.
بدان که تقیه احکام فراوانی دارد که بعضی از آنها را یادآور میشویم:
حکم اول: تقیه تنها زمانی است که شخص در بین کفار باشد و از ایشان بر جان و مال خویش بترسد پس با زبان خویش با ایشان مدارا میکند؛ به این صورت که دشمنی زبانی خویش را با ایشان آشکار نسازد؛ بلکه جایز است به ایشان سخنی بگوید که توهم دوستی و همراهی داشته باشد؛ اما به شرط آنکه در باطن خویش اعتقاد مخالف آن را داشته باشد؛ و در تمامی سخنان خویش کنایه وار سخن بگوید؛ زیرا تأثیر تقیه در ظاهر است و در تغییر دلها نیست.
و در ادامه میگوید:
ظاهر الآیة یدل أن التقیة إنما تحل مع الکفار الغالبین إلا أن مذهب الشافعی رضی الله عنه أن الحالة بین المسلمین إذا شاکلت الحالة بین المسلمین والمشرکین حلت التقیة محاماة علی النفس.
ظاهر آیه بر این دلالت دارد که تقیه تنها زمانی جایز است که کفار غلبه کرده و مسلط و پیروز باشند؛ مگر مذهب شافعی که میگوید: اگر دگرگونی بین مسلمانان همانند تغییر و دگرگونی بین مسلمانان و مشرکان باشد، تقیه برای حفظ جان لازم است.
و بعد برای این که اثبات کند مشروعیت تقیه فقط برای حفظ جان نیست؛ بلکه برای حفظ مال نیز میتوان تقیه کرد این گونه استدلال میکند:
التقیة جائزة لصون النفس، وهل هی جائزة لصون المال؟ یحتمل أن یحکم فیها بالجواز، لقوله صلی الله علیه وسلم: " حرمة مال المسلم کحرمة دمه " ولقوله صلی الله علیه وسلم: " من قتل دون ماله فهو شهید " ولأن الحاجة إلی المال شدیدة والماء إذا بیع بالغبن سقط فرض الوضوء، وجاز الاقتصار علی التیمم دفعا لذلک القدر من نقصان المال، فکیف لا یجوز ههنا والله أعلم.
تقیه برای حفظ نفس جایز است؛ و آیا برای حفظ مال نیز جایزاست؟
احتمال دارد که حکم به جواز بنماییم؛ زیرا رسول خدا (ص) فرمودهاند: حرمت مال مسلمان مانند حرمت خون اوست.
و به این سبب که ایشان فرمودهاند کسی که در راه دفاع از مالش کشته شود شهید است؛ و به این علت که احتیاج به مال شدید است؛ در مورد وضوی با آب میگویند اگر شخص به خاطر خرید آب ضرر مالی کند وضو ساقط است؛ و جایز است که تیمم بگیرد تا حتی آن مقدار ضرر نبیند؛ چگونه در اینجا تقیه در مورد مال جایز نباشد!!!
و در آخر برای اثبات عدم انحصار مشروعیت تقیه به صدر اسلام و تداوم آن میگوید:
الحکم السادس: قال مجاهد: هذا الحکم کان ثابتا فی أول الإسلام لأجل ضعف المؤمنین فأما بعد قوة دولة الإسلام فلا، وروی عوف عن الحسن: أنه قال التقیة جائزة للمؤمنین إلی یوم القیامة، وهذا القول أولی، لأن دفع الضرر عن النفس واجب بقدر الإمکان.
حکم ششم: مجاهد گفته است: این حکم در اول اسلام بوده است؛ زیرا مسلمانان ضعیف بودند؛ اما بعد از نیرو پیدا کردن دولت اسلامی دیگر این حکم جایز نیست.
و از حسن روایت شده است که گفته است: تقیه برای مؤمنین تا روز قیامت جایز است.
و این نظر دوم قوی تر است؛ زیرا دفاع از ضرر بر جان تا حد امکان جایز است.
الرازی الشافعی، فخر الدین محمد بن عمر التمیمی (متوفای604ه)، التفسیر الکبیر أو مفاتیح الغیب، ج 8، ص 12، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت، الطبعة: الأولی، 1421ه - 2000م.
ابن خازن در تفسیر آیه میگوید:
ومعنی الآیة أن الله نهی المؤمنین عن موالاة الکفار ومداهنتهم ومباطنتهم إلاّ أن تخافوا منهم مخافة. ومعنی الایة أن الله نهی المؤمنین عن موالاة الکافرین ومداهنتهم ومباطنتهم إلاّ أن یکون الکفار غالبین ظاهرین، أو یکون المؤمن فی قوم کفاراً فیداهنهم بلسانه وقلبه مطمئن بالإیمان دفعاً عن نفسه من غیر أن یستحل دماً حراماً أو مالاً حراماً أو غیر ذلک من المحرمات، أو یظهر الکفار علی عورة المسلمین، والتقیة لا تکون إلا مع خوف القتل مع سلامة النیة قال الله تعالی: ( إلا من أکره وقلبه مطمئن بالإیمان ) ثم هذه التقیة رخصة فلو صبر علی إظهار إیمانه حتی قتل کان له بذلک أجر عظیم ... .
معنی آیه آن است که خداوند مؤمنین را از رفتن در زیر ولایت کفار و نیز از سست انگاری در مقابل ایشان و همراز شدن با ایشان باز داشته است؛ مگر اینکه کفار بر مسلمانان پیروز شده باشند؛ یا مؤمنی در میان قومی کافر باشد؛ و به همین سبب در مقابل ایشان مدارا میکند تا ضررها را از خویش دفع نماید؛ با اینکه قلب وی به خاطر ایمان محکم باشد.
و این تقیه جایز است؛ پس اگر بر اظهار ایمان خویش صبر نماید تا کشته شود بدین سبب برای او پاداش بزرگی است.
البغدادی الشهیر بالخازن، علاء الدین علی بن محمد بن إبراهیم (متوفای725ه )، تفسیر الخازن المسمی لباب التأویل فی معانی التنزیل، ج 1، ص 336، ناشر: دار الفکر - بیروت / لبنان - 1399ه 1979م.
شوکانی در تفسیر آیه میگوید:
( إلا أن تتقوا منهم تقاة ) علی صیغة الخطاب بطریق الالتفات أی إلا أن تخافوا منهم أمرا یجب اتقاؤه... وفی ذلک دلیل علی جواز الموالاة لهم مع الخوف منهم ولکنها تکون ظاهرا لا باطنا.
این آیه به صورت مخاطب آمده است؛ یعنی مگر آنکه از ایشان بترسید که مبادا کاری انجام دهند که باید از آن در هراس باشید؛ و این آیه دلیل است که انسان در هنگام ترس میتواند با ایشان دوستی داشته باشد؛ ولی این دوستی ظاهری باشد و نه باطنی.
الشوکانی، محمد بن علی بن محمد (متوفای1255ه)، فتح القدیر الجامع بین فنی الروایة والدرایة من علم التفسیر، ج1، ص331، ناشر: دار الفکر – بیروت.
مفسر معاصر اهل سنت، مراغی مصری، متوفای1371ه در تفسیر این آیه مینویسد:
(إلا أن تتقوا منهم تقاة) أی ترک موالاة المؤمنین للکافرین حتم لازم فی کل حال إلا فی حال الخوف من شیء تتقونه منهم، فلکم حینئذ أن تتقوهم بقدر ما یبقی ذلک الشیء، إذ القاعدة الشرعیة إن درء المفاسد مقدم علی جلب المصالح وإذا جازت موالاتهم اتقاء الضرر فأولی أن تجوز لمنفعة المسلمین.
إذا فلا مانع من أن تحالف دولة إسلامیة دولة غیر مسلمة لفائدة تعود إلی الأولی إما بدفع ضرر أو جلب منفعة؛ ولیس لها أن توالیها فی شیء یضر المسلمین ولا تختص هذه المولاة بحال الضعیف فهی جائزة فی کل وقت.
وقد استنبط العلماء من هذه الآیة جواز التقیة بأن یقول الإنسان أو یفعل ما یخالف الحق لأجل التوقی من ضرر یعود من الأعداء إلی النفس أو العرض أو المال فمن نطق بکلمة الکفر مکرها وقایة لنفسه من الهلاک، وقلبه مطمئن بالإیمان لا یکون کافرا بل یعذر کما فعل عمار بن یاسر حین أکرهته قریش علی الکفر فوافقها مکرها وقلبه مطمئن بالإیمان وفیه نزلت الآیة: (من کفر بالله من بعد إیمانه إلا من أکره وقلبه مطمئن بالإیمان).
معنی این آیه چنین است که ترک دوستی مؤمنان با کفار در همه حال لازم است؛ مگر در حالتی که در هراس باشد مبادا آسیبی از ایشان به وی برسد؛ در این هنگام شما میتوانید با ایشان تا زمانی که در هراس هستید تقیه کنید؛ زیرا قاعده شرعی این است که دفع کردن ضرر مقدّم بر به دست آوردن مصلحت است؛ و وقتی که دوستی با ایشان برای دفع ضرر ایشان جایز شد برای به دست آوردن منفعت مسلمانان قطعا واجب است.
بنابراین مانعی ندارد که دولتهای اسلامی با دولتهای غیر اسلامی به خاطر فایدهای که به مسلمانان میرسد همپیمان شوند؛ حال این فایده به دست آوردن منفعت باشد یا دفع ضرر.
و نیز دولتهای اسلامی حق ندارند با دولتهای غیر مسلمانان ارتباطاتی داشته باشند که به ضرر مسلمانان است. و این دوستی با کفار مخصوص حالت ضعف نیست و در همه حال جایز است.
علما از این آیه جواز تقیه را استنباط کردهاند؛ به این صورت که انسان سخنی بگوید یا کاری انجام دهد که مخالف با حق است، زیرا میخواهد خود را از ضرری که دشمنان به او یا ناموس او یا مال او میرسانند حفظ کند.
پس کسی که کلمات شرک آلود بزند تا جان خویش را از هلاکت برهاند در حالیکه قلب او با ایمان محکم شده است، کافر نیست و بلکه برای این کار خویش مجوّزی دارد.
همانطور که عمار یاسر در هنگامی که قریش او را به زور وادار به گفتن کلمات کفر کردند و وی از روی اجبار موافقت کرد اما قلب او با ایمان محکم شده بود؛ و این آیه در مورد وی نازل شد که: (من کفر بالله من بعد إیمانه إلا من أکره وقلبه مطمئن بالإیمان).
المراغی المصری، احمد بن مصطفی (معاصر) تفسیر المراغی، ج1، ص 486 487، ناشر: دار الکتب العلمیة بیروت.
بنابراین تردیدی نیست که این آیه مبارکه بر جواز و مشروعیت تقیه صراحت دارد و ثابت میکند که تقیه از ایمان است و سبب نخواهد شد که شخص تقیه کافر و یا منافق بشود. این مطلبی است که مفسران شیعه و سنی از آیه فهمیدهاند.
دلیل دوم، آیه شریفه: مَنْ أُکْرِهَ وَقَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإیمانِ:
مَنْ کَفَرَ بِاللَّهِ مِنْ بَعْدِ إیمانِهِ إِلاَّ مَنْ أُکْرِهَ وَقَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإیمانِ وَلکِنْ مَنْ شَرَحَ بِالْکُفْرِ صَدْراً فَعَلَیْهِمْ غَضَبٌ مِنَ اللَّهِ وَلَهُمْ عَذابٌ عَظیمٌ. النحل / 106.
کسانی که بعد از ایمان کافر شوند- به جز آنها که تحت فشار واقع شدهاند در حالی که قلبشان آرام و با ایمان است- آری، آنها که سینه خود را برای پذیرش کفر گشودهاند، غضب خدا بر آنها است و عذاب عظیمی در انتظارشان.
شأن نزول آیه:
این آیه در باره جماعتی از مسلمانان؛ از جمله: عمار و پدر و مادرش یاسر و سمیه، صهیب، بلال و خباب نازل شده است که کفار قریش آنها را به خاطر اسلام آوردنشان به سختی شکنجه میکردند؛ تا این که یاسر و همسر او از شدت شکنجه جانشان را از دست دادند و نخستین شهدای اسلام لقب گرفتند. اما عمار که در آن زمان جوان بود، بر اثر شکنجههای طاقت فرسا، طاقتش طاق شد و بالأخره هر آن چه را که کفار میخواستند به زبان آورد و جانش را حفظ کرد.
عمار با چشم گریان خدمت رسول خدا رسید و قصه را بازگو کرد. رسول خدا فرمود: اگر بار دیگر نیز تو را مجبور کردند، همین کار را انجام بده.
این جا بود که این آیه نازل شد و کار عمار یاسر مورد تأیید خداوند قرار گرفت.
نظرات مفسرین در باره آیه و شأن نزول آن:
مرحوم علامه طبرسی رحمت الله علیه و نیز فخر رازی از علمای اهل تسنن، شأن نزول آیه را با کمی تغییر در الفاظ این گونه بیان میکنند.
قیل نزل قوله: * ( إلا من أکره وقلبه مطمئن بالإیمان ) * فی جماعة أکرهوا وهم: عمار، ویاسر أبوه، وأمه سمیة، وصهیب، وبلال، وخباب، عذبوا وقتل أبو عمار وأمه، وأعطاهم عمار بلسانه ما أرادوا منه. ثم أخبر سبحانه بذلک رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم، فقال قوم: کفر عمار، فقال صلی الله علیه وآله وسلم: کلا إن عمارا ملئ إیمانا من قرنه إلی قدمه، واختلط الإیمان بلحمه ودمه وجاء عمار إلی رسول الله صلی الله علیه وآله وهو یبکی، فقال صلی الله علیه وآله وسلم ما وراءک فقال شر یا رسول الله ما ترکت حتی نلت منک، وذکرت آلهتهم بخیر، فجعل رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم یمسح عینیه، ویقول: إن عادوا لک، فعد لهم بما قلت! فنزلت الآیة.
گفته شده است که این آیه در مورد گروهی که تحت فشار قرار گرفتند نازل شد که از جمله آنها: عمار و پدرش یاسر و مادرش سمیه و صهیب و بلال و خباب بودند که شکنجه شدند و پدر و مادر عمار کشته شدند؛ عمار به صورت زبانی آنچه را میخواستند به ایشان گفت؛ سپس خداوند این خبر را به رسول خدا (ص) داد. مردم گفتند که عمار کافر شد؛ رسول خدا (ص) فرمودند: هرگز چنین نیست؛ عمار از سر تا پا پر از ایمان است و ایمان با گوشت و خون او آغشته شده است.
عمار به نزد رسول خدا (ص) آمد در حالیکه گریان بود؛ پس رسول خدا (ص) به او فرمودند: چه شده است؟
گفت: امر بدی اتفاق افتاده است؛ آزاد نشدم مگر به این سبب که شما را دشنام داده و در مورد خدایان ایشان خوبی گفتنم؛ پس رسول خدا (ص) اشک وی را پاک کرده و فرمودند: اگر دوباره به سراغ تو آمدند، همین کار را بنما؛ و سپس این آیه نازل شد.
الطبرسی، أمین الاسلام أبی علی الفضل بن الحسن (متوفای548ه)، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج 2، ص203. تحقیق وتعلیق: لجنة من العلماء والمحققین الأخصائیین، ناشر: مؤسسة الأعلمی للمطبوعات - بیروت - لبنان، الطبعة: الأولی، 1415ه - 1995 م.
الرازی الشافعی، فخر الدین محمد بن عمر التمیمی (متوفای604ه)، التفسیر الکبیر أو مفاتیح الغیب، ج 20، ص 121، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت، الطبعة: الأولی، 1421ه - 2000م.
شیخ طوسی رضوان الله تعالی علیه در ذیل آیه مینویسد:
نزلت هذه الآیة فی عمار بن یاسر ( رحمه الله ) أکرهه المشرکون بمکة بأنواع العذاب، وقیل: إنهم غطوه فی بئر ماء علی أن یلفظ بالکفر وکان قلبه مطمئنا بالایمان، فجاز من ذلک، وجاء إلی النبی صلی الله علیه وسلم جزعا فقال له النبی صلی الله علیه وسلم کیف کان قلبک؟ قال کان مطمئنا بالایمان، فأنزل الله فیه الآیة. وأخبر ان الذین یکفرون بالله بعد ان کانوا مصدقین به بأن یرتدوا عن الاسلام " فعلیهم غضب من الله " ثم استثنی من ذلک من کفر بلسانه، وکان مطمئن القلب بالایمان فی باطنه، فإنه بخلافه.
این آیه در مورد عمار بن یاسر نازل شده است که مشرکان مکه او را با انواع شکنجهها تحت فشار قرار دادند.
و گفته شده است که ایشان او را در چاه آبی فرو کردند تا حدی که مجبور شد کلمات کفر را بر زبان بیاورد در حالیکه قلب وی با ایمان محکم شده بود.
وقتی این ماجرا تمام شد به نزد رسول خدا (ص) آمده و رسول خدا (ص) به او فرمودند: قلب تو چگونه بود؟
پاسخ داد: با ایمان محکم شده بود. پس این آیه در مورد وی نازل شد؛ و خبر داد که کسانی که بعد از آنکه ایمان را قبول کردند از اسلام مرتد شدند، غضب خداوند بر ایشان است و سپس از این حکم کسانی را که به صورت زبانی کافر شدهاند اما دلشان را با ایمان محکم کردهاند را استثنا کرد؛ زیرا ایشان مخالف گروه قبل هستند.
الطوسی، الشیخ أبو جعفر، محمد بن الحسن بن علی بن الحسن (متوفای460ه)، التبیان فی تفسیر القرآن، ج 6، ص 428، تحقیق وتصحیح: أحمد حبیب قصیر العاملی، ناشر: مکتب الإعلام الإسلامی
- [آیت الله مکارم شیرازی] کدام یک از موارد زیر صحیح است؟ الف) شهادت اهل سنّت علیه اهل تشیّع در دعاوی مالی یا کیفری (چنان چه خواهان سنّی مذهب، و خوانده شیعه باشد). ب) شهادت اهل سنّت علیه اهل سنّت در دعاوی مالی یا کیفری (چنانچه خواهان و خوانده هر دو سنی باشند.) ج) شهادت اهل سنّت در دعاوی مالی یا کیفری (چنانچه خواهان و خوانده هر دو شیعه باشند; لیکن شهودشان سنّی باشد.) د) شهادت اهل سنّت به نفع اهل تشیّع (چنانچه خواهان شیعه، و خوانده سنّی مذهب باشد.) ه) شهادت اهل کتاب له یا علیه مسلمانان.
- [سایر] اهل سنت نسبت به منجی و مهدویت چه دیدگاهی دارند؟
- [سایر] اهل سنت در مورد توسل چه دیدگاهی دارند؟
- [سایر] اهل سنت چه دیدگاهی در مورد معاویه دارند؟
- [سایر] اهل سنت چه دیدگاهی نسبت به ولایت فقیه دارند؟
- [سایر] ابن تیمیه در مورد اهل سنت چه دیدگاهی دارد؟
- [سایر] اهل سنت در مورد ابوبکر و عمر چه دیدگاهی دارند؟
- [سایر] بزرگان اهل سنت در مورد ابوحنیفه چه دیدگاهی دارند؟
- [سایر] اهل سنت در مورد خدا چه دیدگاهی دارند؟
- [سایر] اهل سنت در مورد ازدواج با محارم چه دیدگاهی دارند؟
- [آیت الله نوری همدانی] اگر د ر صفهای جماعت جا باشد ، مکروه است انسان تنها بایستد .
- [آیت الله سیستانی] از نظر اهل سنّت، زن از همه تَرَکه شوهر اعمّ از منقول و غیرمنقول مانند زمین و غیره، ارث میبرد. حال آنکه از نظر مذهب امامیه، زن از اصل زمین یا قیمت آن ارث نمیبرد و تنها از قیمت بنا و درختان ارث میبرد، نه اصل آنها. بنابراین اگر مذهب اهل سنّت بر شیعه نافذ باشد به گونهای که زن سنّی مذهب از زمین و اصل بنا و درختان ارث ببرد، در صورتی که دیگر ورثه امامی مذهب باشند، زن امامی مذهب نیز میتواند میراثی را که از زمین و اصل بنا و درختان به او میرسد، بگیرد که سایر ورثه اهل سنت باشند.
- [آیت الله نوری همدانی] در قضای نمازهای یومیه ترتیب لازم نیست مگر در نمازهائی که د ر ادای آنها ترتیب هست
- [آیت الله فاضل لنکرانی] چنانچه یکی از اولاد از نظر سنّی بزرگتر و دیگری از جهت بلوغ بزرگتر باشد قضاء نماز بر اولّی واجب است.
- [آیت الله نوری همدانی] مستحب است انسان نماز را د ر اول وقت آن بخواند و راجع به آن خیلی سفارش شده است و هر چه به اول وقت نزدیکتر باشد بهتر است ، مگر آنکه تاخیر آن از جهتی بهتر باشد ، مثلاً صبر کند که نماز را به جماعت بخواند .
- [آیت الله سیستانی] نظر اهل سنّت آن است که مازاد سهمالارث میراث بر آن، به عَصَبه میت مانند برادر او داده میشود. لکن نظر مذهب امامیه خلاف آن است، مثلاً اگر مردی بمیرد و تنها دختری و برادری داشته باشد، از نظر امامیه باید نیمی از ارث را به دختر به عنوان سهمالارث و نیم دیگر را به عنوان ردّ به او بپردازند و به برادر میت سهمی تعلّق نمیگیرد. لکن نظر اهل سنّت آن است که در این فرض نیمی از ارث میت به برادر پرداخت میشود، چون که از عصبه میت به شمار میرود. حال اگر مذهب اهل سنّت بر وارث امامی مذهب نافذ باشد و مازاد سهمالارث به او پرداخت نشود، عصبه میت اگر امامی مذهب باشند، میتوانند از باب قاعده مقاصّه نوعی، مازاد سهمالارث وارثِ سنّی مذهب را بگیرند.
- [آیت الله نوری همدانی] اگر بعد از نماز احتیاط بفهمد کسریِ نمازش به مقدار نماز احتیاط بوده ، مثلاً د ر شک بین سه و چهار ، یک رکعت نماز احتیاط بخواند بعد بفهمد نماز را سه رکعت خوانده ، نمازش صحیح است .
- [آیت الله نوری همدانی] اگر د ر نماز احتیاط ، رکنی را زیاد کند ، یا مثلاً بجای یک رکعت دو رکعت بخواند ، نماز احتیاط باطل می شود ، و باید دوباره نماز احتیاط و اصل نماز را بخواند .
- [آیت الله نوری همدانی] احتیاط واجب آن است که مرد لباس زنانه و زن لباس مردانه جز در موردی که داعی عقلانی و مصلحت مهمتری د ر بین باشد نپوشد ، ولی اگر با آن لباس نماز بخواند ، اشکال ندارد .
- [آیت الله نوری همدانی] کسی که وقتی د ر جای مخصوصی نماز می خواند ، زیاد شک می کند ، اگر در غیر آنجا نماز بخواند و شکی برای او پیش آید ، باید به دستور شک عمل نماید .