توسل به نبی مکرم اسلام (ص) قبل از خلقت آن حضرت در حدیثی که حاکم در مستدرک ازحضرت عمربن خطاب(خلیفه دوم) ذکر نموده است، این نکته وجود دارد که او در منابع ادیان الهی چنین دیده بود که وقتی حضرت آدم (ع) دچار آن لغزش شد، به درگاه خداوند چنین دعا نمود که پروردگارا! تو را به حق محمد(صلی عیله وسلم) می خوانم که این لغزش مرا بپذیری. وقتی به حضرت آدم گفته شد تو چگونه محمد را می شناسی ؟ او در پاسخ گفت : من به هنگام خلقت خود بر استوانه های عرش دیده بودم که نوشته شده بود (لا اله الا الله. محمد رسول الله )، پس از آن جا دانستم که او برترین مخلوقات به نزد توست. خداوند در پاسخ فرمود: ای آدم ! درست گفتی، هیچ خلقی نزد من برتر از محمد(صلی عیله وسلم) نیست، پس مرا به نام او و به حق او بخوان تا من تو را مورد آمرزش قرار دهم. (حاکم نیشابوری، پیشین، ج 2، ص 615). همان گونه که ملاحظه می گردد، حضرت آدم برای جلب رضایت الهی در مورد آن لغزش، به رسول مکرم اسلام (صلی عیله وسلم) توسل جسته و با نام او به نزد خداوند تقرب می جوید. توسل به عباس عموی پیامبر در زمان خلافت عمر مردم دچار قحطی شدند که خلیفه دوم به عباس بن عبد المطلب متوسل گردید و فرمودند: پروردگارا ما در گذشته به پیامبر(صلی عیله وسلم)متوسل میشدیم، و رحمت خود را میفرستادی اکنون به عموی پیامبر(صلی عیله وسلم) متوسل میشویم، رحمت خود را بفرست، در این هنگام باران ریزش کرد و همگی سیراب شدند. توسل یهودیان به نبی اکرم(ص)قبل از بعثت آن حضرت(ص) بر اساس این، قبل از بعثت رسول مکرم اسلام (صلی عیله وسلم) وقتی یهودیان مدینه و خیبر با کفار و مشرکین اوس و خزرج جنگ می کردند جهت پیروزی به درگاه الهی دعا می نموده و به رسول مکرم اسلام (صلی عیله وسلم) قسم یاد می کردند. آنها به نزد خداوند شفاعت می جسته و عنوان می کردند: خداوندا! به حق نبی امی تو را سوگند می دهیم که ما را بر این مشرکین پیروز کن. (حاکم نیشابوری، پیشین، ج 1، ص 333؛ بیهقی، ص 343 و طبری، 1415، ج 1، ص 324). همان گونه که ملاحظه می گردد، حتی اهل کتاب قبل از بعثت رسول مکرم اسلام (صلی عیله وسلم) به آن حضرت توسل جسته و برای تقرب به درگاه الهی آن حضرت را شفیع خود قرار می دادند. عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِکٍ : قَالَ: أَصَابَتِ النَّاسَ سَنَةٌ عَلَی عَهْدِ النَّبِیِّ (ص)، فَبَیْنَا النَّبِیُّ (ص) یَخْطُبُ فِی یَوْمِ جُمُعَةٍ، قَامَ أَعْرَابِیٌّ فَقَالَ: یَا رَسُولَ اللَّهِ، هَلَکَ الْمَالُ وَجَاعَ الْعِیَالُ، فَادْعُ اللَّهَ لَنَا. فَرَفَعَ یَدَیْهِ، وَمَا نَرَی فِی السَّمَاءِ قَزَعَةً، فَوَالَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ مَا وَضَعَهَا حَتَّی ثَارَ السَّحَابُ أَمْثَالَ الْجِبَالِ، ثُمَّ لَمْ یَنْزِلْ عَنْ مِنْبَرِهِ حَتَّی رَأَیْتُ الْمَطَرَ یَتَحَادَرُ عَلَی لِحْیَتِهِ (ص)، فَمُطِرْنَا یَوْمَنَا ذَلِکَ، وَمِنَ الْغَدِ وَبَعْدَ الْغَدِ، وَالَّذِی یَلِیهِ حَتَّی الْجُمُعَةِ الأُخْرَی، وَقَامَ ذَلِکَ الأَعْرَابِیُّ أَوْ قَالَ غَیْرُهُ، فَقَالَ: یَا رَسُولَ اللَّهِ تَهَدَّمَ الْبِنَاءُ وَغَرِقَ الْمَالُ، فَادْعُ اللَّهَ لَنَا. فَرَفَعَ یَدَیْهِ فَقَالَ: (اللَّهُمَّ حَوَالَیْنَا وَلا عَلَیْنَا). فَمَا یُشِیرُ بِیَدِهِ إِلَی نَاحِیَةٍ مِنَ السَّحَابِ إِلاَّ انْفَرَجَتْ، وَصَارَتِ الْمَدِینَةُ مِثْلَ الْجَوْبَةِ، وَسَالَ الْوَادِی قَنَاةُ شَهْرًا، وَلَمْ یَجِئْ أَحَدٌ مِنْ نَاحِیَةٍ إِلاَّ حَدَّثَ بِالْجَوْدِ. (بخاری:933) انس ابن مالک میگوید: در زمان رسول الله (ص) مردم دچار قحطسالی شدند. در یکی از روزهای جمعه که رسول الله (ص) مشغول ایراد خطبه بود، یکی از اعراب بادیه نشین برخاست و گفت: یا رسول خدا! دامها هلاک شدند و اهل و عیال گرسنه اند. برای ما ازخدا طلب باران کن . آنحضرت (ص) دستهایش را بلند کرد در حالی که هیچ ابری در آسمان مشاهده نمی شد. راوی می گوید: سوگند به خدایی که جانم در ید اوست، هنوز آنحضرت (ص) از دعا فارغ نشده بود که آسمان مدینه، از ابرهایی مانند کوه، پوشیده شد. پس از خطبه، وقتی که رسولالله (ص) از منبر پابین آمد، قطرههای باران از محاسن مبارک ایشان، سرازیر بود. روز دوم، سوم، چهارم و تا جمعة بعد، باران ادامه پیدا کرد. در جمعه بعد، همان بادیه نشین یا شخص دیگری از میان جمع، بلند شد و گفت: ای رسولخدا! خانه ها خراب شد، اموال و دامها غرق شدند. از خدا بخواه که باران را متوقف سازد. رسول الله (ص) دست به دعا برداشت و فرمود: (پروردگارا! باران را از مدینه به حوالی آن، منتقل ساز). پس به هر پاره ابری که اشاره می کرد، پراکنده می شد. و اینگونه، ابرها به اطراف مدینه پراکنده شدند و آسمان مدینه به شکل دایره ای خالی از ابر درآمد. و در اثر باران، رودخانه قنات تا یک ماه جاری بود. و هرکس از اطراف مدینه می آمد، خبر از بارندگی مطلوب می داد. (صفیه دختر عبد المطلب) ، عمه پیامبر گرامی(صلی عیله وسلم)، در رحلت حضرت(صلی عیله وسلم) اشعاری سرود که دو بیت آن این است: (الا یا رسول الله انت رجاؤنا و کنت بنا برا و لم تک جافیا و کنت بنابرا رئوفا نبینا لبیک علیک القوم من کان باکیا) (36) ای پیامبر گرامی تو امید ما هستی، تو فرد نیکوکاری بودی و هرگز جفا ننمودی، تو به ما نیکوکار و مهربان بودی، ای پیامبر ما، از این قوم هر کس گریان است، باید بر تو اشک بریزد . از این قطعه شعر که در محضر صحابه پیامبر القاء شده و مورخان و سیره نویسان آن را نقل نمودهاند، امور زیر استفاده میشود: اولا: مکالمه با ارواح و به اصطلاح خطاب به رسول گرامی پس از درگذشت، یک کار جائز و رایجی بوده است، و بر خلاف اندیشه (وهابیان) این نوع خطابها نه شرک است و نه لغو، آنجا که گفت: (الا یا رسول الله) . ثانیا: به حکم جمله (انت رجاؤنا) پیامبر گرامی مورد امید جامعه اسلامی در تمام احوال بود، حتی پس از فوت نیز رابطه او با ما قطع نشده است و تا روز قیامت برای امت اسلام زنده است قبل از بعثت رسول مکرم اسلام (صلی عیله وسلم) وقتی یهودیان مدینه با کفار قتال می کردند، جهت پیروزی به درگاه الهی دعا نموده و به رسول مکرم اسلام (صلی عیله وسلم) قسم یاد می کردند. نتیجه این که رسول مکرم اسلام (صلی عیله وسلم) و انبیای الهی انسان هایی هستند که بعد روحانی و اتصال آنان به عالم معنا، سبب شده معنویت بر جسم آنان تجلی یافته و این جسم نیز به تبع آن روح مقدس و ملکوتی تقدس یابد. از مجموع این مباحث چنین نتیجه گیری می شود که رسول مکرم اسلام (صلی عیله وسلم) و دیگر انبیا به عنوان شخصیت های الهی، انسان هایی هستند که با توجه به بعد روحانی و اتصال آنان به عالم معنا، جنبه معنویت بر جسم آنان تجلی نموده است؛ به این معنا که وقتی روح آن بزرگواران با عالم ربوبی و برترین مراتب هستی اتصال پیدا نمود، جسم آنان نیز به تبع آن روح مقدس و ملکوتی تقدس می یابد. تقدس در جسم و روح انبیای الهی و به خصوص نبی مکرم اسلام (صلی عیله وسلم) به عنوان امری عادی و قابل پذیرش در ذهن جلوه می کند؛ زیرا آنان اولیاء کامل الهی و برگزیده راستین ربوبی هستند و خداوند به وسیله آنان معجزات خود را در دیدگان انسان ها جلوه گر می نماید. انبیای الهی تجلی دهندگان انوار ربوبی در دل های انسان ها هستند. و جسم آنان مقدس است، همان گونه که روح آنان تقدس دارد و همان طور که با اتصال روحی به ارواح آنان، روح انسان پاک و مطهر می گردد و از هر نوع رنج و بیماری رهایی می یابد، جسم انسان نیز با دست یابی به اجسام مطهر آنان و توسل به آنان و یا شفاعت جستن به درگاه ربوبی به وسیله آنان، از بیماری و رنج رهایی می یابد. خداوند، انبیا و به خصوص رسول مکرم اسلام (صلی عیله وسلم) را به عنوان بندگان پاک و مطهر و مقربان درگاه خویش قرار داد که توسل جستن به آنان نه تنها شرک و زشتی نیست بلکه احترام گذاشتن به انتخاب خداوند است و نیست کسی که به انبیای الهی توسل جوید و از آنها طلب شفاعت نماید مگر این که بخواهد به درگاه خداوند تقرب پیدا کند. تبرک به رسول مکرم اسلام (ص) در زمان حیات؛ عَنْ مَحْمُودِ بْنِ الرَّبِیعِ قَالَ: عَقَلْتُ مِنَ النَّبِیِّ (ص) مَجَّةً مَجَّهَا فِی وَجْهِی وَأَنَا ابْنُ خَمْسِ سِنِینَ مِنْ دَلْوٍ. (بخاری:77) محمود بن ربیع میگوید: بخوبی یاد دارم زمانی که من پنج ساله بودم، رسول الله (ص) اندکی آب از دلوی برداشت و پس از مضمضه، آبها را برچهره من پاشید. تبرک به بُصاق نبی مکرم اسلام (ص) در صدر اسلام امت اسلامی رسول مکرم (صلی عیله وسلم) را شخصیتی پاک و مقدس می دانستند و از این رو حتی آب دهان پیامبر اسلام (صلی عیله وسلم) نیز به عنوان شفا مورد توجه آنان بود. در صحیح بخاری آمده است که رسول مکرم اسلام (صلی عیله وسلم) در روز خیبر فرمود: من این پرچم را در روز آینده به مردی خواهم داد که خداوند تبارک و تعالی به دست او خیبر را فتح کند. آن شخص خدا را دوست دارد و پیغمبر خدا(صلی عیله وسلم) را نیز دوست دارد و از آن سو، خدا و رسولش نیز به او علاقه مند هستند. مسلمانان بعد از سخن رسول اسلام (صلی عیله وسلم) خوابیدند در حالی که در این فکر بودند که پیغمبر اسلام (صلی عیله وسلم) این پرچم را در روز آینده به چه کسی خواهد داد، صبح به نزد پیغمبر اسلام (صلی عیله وسلم) آمدند تا حضرت پرچم را به یکی از آنان دهد، حضرت (صلی عیله وسلم) فرمود: علی کجاست ؟ به او عرض شد که حضرت علی (ع) از بیماری چشم خویش رنج می برد، پیغمبر شخصی را به دنبال آن حضرت فرستاد و وقتی حضرت علی (ع) به نزد رسول مکرم اسلام (صلی عیله وسلم) آمد، پیامبر(صلی عیله وسلم) آب دهان خویش را بر چشمان وی مالید و رنج و بیماری چشم حضرت کاملاً از بین رفت و گفته شده که حضرت علی (ع) تا آخر عمر خود به هیچ وجه به بیماری چشم مبتلا نشد. (بخاری، 1401، ج 3، ص 35). همان گونه که ملاحظه می گردد، حضرت علی (ع) به وسیله تبرک به آب دهان پیغمبر اسلام (ص) شفا پیدا کرد و این نشان می دهد که آثار آن حضرت قابلیت تبرک و شفا دارند. تبرک به آب وضوی پیغمبر اسلام (ص) مردم در عصر رسول مکرم اسلام (صلی عیله وسلم) به آب وضوی پیغمبر تبرک می جستند و رسول اسلام (صلی عیله وسلم) هیچ گاه آنان را از این عمل نهی ننمود. در صحیح بخاری از انس بن مالک نقل شده که گفت : پیغمبر اسلام (صلی عیله وسلم) را دیدم که به هنگام نماز عصر وضو گرفته بود، وقتی دست خود را در ظرف نهاد مردم نیز از آب اضافی وضوی رسول الله (صلی عیله وسلم) وضو گرفتند و حتی از برخی روایت شده که ما برکات آب وضوی رسول مکرم اسلام (صلی عیله وسلم) را در بدن خود ملاحظه نمودیم، زیرا دیگر بیماری ای نصیب ما نشد. (پیشین، ص 219 و نسایی، 1348، ج 1، ص 25). همان گونه که ملاحظه می گردد، در عصر رسول اسلام (صلی عیله وسلم) مردم به تبرک جستن به وضوی رسول اسلام (صلی عیله وسلم) افتخار می کردند. تبرک به موی رسول الله (ص) یکی دیگر از موارد تبرک به آثار رسول مکرم اسلام (صلی عیله وسلم) تبرک به موی آن حضرت می باشد. روایت شده که وقتی حضرت سر خود را اصلاح می کرد، مردم موی ایشان را به عنوان تبرک جمع می کردند و پیامبر(صلی عیله وسلم) مانع این عمل آنان نمی شد. در صحیح مسلم آمده است که پیغمبر اسلام (صلی عیله وسلم) وقتی در منا سر خود را تراشید، در پاسخ به درخواست مردم، به یکی از اصحاب خود فرمود: موی سر مرا میان مردم تقسیم کن. (مسلم، بی تا، ح 323) هم چنین از انس بن مالک روایت شده است که : من رسول اسلام (صلی عیله وسلم) را دیدم که شخصی سر آن حضرت را در منا تراشید و اصحاب بر گرد آن حضرت حلقه زده بودند و تنها چیزی که انتظار داشتند این بود که بتوانند موی آن حضرت را به تبرک بردارند. (پیشین، ص 1812). و نیز آمده است که : خالد بن ولید در نبردهای مشهور خویش با روم و ایران که توانست در آن نبردها فتوحاتی نیز داشته باشد، اثری از رسول اسلام (صلی عیله وسلم) در کلاهخود خود داشته است که گفته اند آن اثر، موی پیغمبر اسلام (صلی عیله وسلم) بوده است و به وسیله تبرک موجود در این کلاه همواره در نبردها پیروز می شده و زخمی به او نمی رسید. از خالد پرسیدند چگونه است که تو در این کلاه موی رسول اسلام (صلی عیله وسلم) را قرار داده ای ؟ او در پاسخ گفت : در سالی رسول اسلام (صلی عیله وسلم) به عمره مشرف شد و سر خود را تراشید و من موهای او را در این کلاهخود قرار دادم و پس از آن نشد که در جنگی شرکت کنم مگر این که به وسیله این کلاهخود و تبرک به موی داخل آن پیروز شدم و هر جا که با این کلاه در جنگی شرکت می کردم پیروزی با من بود. (ابن کثیر، 1396، ج 7، ص 113 و حاکم نیشابوری، 1406، ج 3، ص 299). و نیز گفته شده است نزد ام سلمه، همسر پیغمبر اسلام (صلی عیله وسلم)، بعد از رحلت آن حضرت مقداری از موی پیغمبر(صلی عیله وسلم) بود و هرگاه یکی از آشنایان به بیماری دچار می شد به نزد ام سلمه می آمد و او موی آن حضرت را در داخل ظرفی از آب تبرک می نمود و آن شخص بیمار از آن استفاده می کرد و شفا می یافت. (بخاری، پیشین، ج 4، ص 27). و از عبیده نقل شده است که : اگر مویی از رسول مکرم اسلام (صلی عیله وسلم) به نزد من باشد بهتر از تمام ثروت دنیا نزد من است. (ابن سعد، بی تا، ج 6، ص 63). همان گونه که ملاحظه می گردد، در مواردی که عنوان شد، اصحاب و یاران و خاندان آن حضرت به موی وی تبرک جسته و به این وسیله خود را متبرک می کردند و تبرک به آثار آن حضرت به عنوان سیره مسلمانان در صدر اسلام محسوب می شده است. تبرک به تیر و کمان رسول الله بخاری می گوید: در جریان صلح حدیبیه رسول مکرم اسلام (صلی عیله وسلم) به همراه اصحاب خود به منطقه ای در محدوده حدیبیه وارد شدند که در آن جا گرمای زیاد و آب کم، توان همراهان پیامبر(صلی عیله وسلم) را از بین برده بود. اصحاب ایشان به نزد آن حضرت آمده و از کم آبی و سختی تشنگی شکایت کردند، رسول اسلام (صلی عیله وسلم) تیری از کمان خود درآورد و به اصحاب خود داد، آنان آن تیر را گرفته و به کنار چاه خشکی رفتند تا به وسیله آن تیر تبرک جسته و از چاه آب درآورند. رسول مکرم اسلام (صلی عیله وسلم) با آن تیر ضرباتی بر چاه خشک شده وارد نمود و آب به جوشش آمده و از زمین فوران نمود. (بخاری، پیشین، ج 2، ص 81). تبرک به موضع کف دست رسول مکرم اسلام (ص) تبرک به آثار رسول مکرم اسلام (صلی عیله وسلم) تنها به آثار مستقیم از پیغمبر اسلام ختم نمی شود بلکه به صورت غیر مستقیم و به واسطه نیز از رسول مکرم اسلام تبرک می جستند. در نقلی از حنظله آمده است : جد من به نزد رسول مکرم اسلام (صلی عیله وسلم) رفت و عنوان نمود که من دارای دو فرزندی هستم که در ناحیه صورت و بدن خویش دچار تورم هستند، پس از خدا بخواه آنان را از این بیماری نجات دهد. پیغمبر اسلام (صلی عیله وسلم) دستی بر سر پدربزرگ من کشید و فرمود: خدایا! بر آن برکت ده، و برکت داده شد؛ زیرا ما مشاهده کردیم. وقتی پدربزرگ ما شخص بیماری را می دید که در صورت و یا بدن او درد یا تورمی بود، دست بر سر خود و موضع کف دست رسول مکرم اسلام (صلی عیله وسلم) می کشید و می گفت : بسم الله. سپس آن را بر جای درد و ورم می گذاشت و آن ورم برطرف می شد و ما به دفعات این امر را از جد خود ملاحظه نمودیم که به وسیله تبرک جستن به موضع دست رسول اسلام (صلی عیله وسلم) توانست بیماری هایی را شفا دهد. (ابن حنبل، بی تا، ج 5، ص 68)
توسل به نبی مکرم اسلام (ص) قبل از خلقت آن حضرت
در حدیثی که حاکم در مستدرک ازحضرت عمربن خطاب(خلیفه دوم) ذکر نموده است، این نکته وجود دارد که او در منابع ادیان الهی چنین دیده بود که وقتی حضرت آدم (ع) دچار آن لغزش شد، به درگاه خداوند چنین دعا نمود که پروردگارا! تو را به حق محمد(صلی عیله وسلم) می خوانم که این لغزش مرا بپذیری. وقتی به حضرت آدم گفته شد تو چگونه محمد را می شناسی ؟ او در پاسخ گفت : من به هنگام خلقت خود بر استوانه های عرش دیده بودم که نوشته شده بود (لا اله الا الله. محمد رسول الله )، پس از آن جا دانستم که او برترین مخلوقات به نزد توست. خداوند در پاسخ فرمود: ای آدم ! درست گفتی، هیچ خلقی نزد من برتر از محمد(صلی عیله وسلم) نیست، پس مرا به نام او و به حق او بخوان تا من تو را مورد آمرزش قرار دهم. (حاکم نیشابوری، پیشین، ج 2، ص 615).
همان گونه که ملاحظه می گردد، حضرت آدم برای جلب رضایت الهی در مورد آن لغزش، به رسول مکرم اسلام (صلی عیله وسلم) توسل جسته و با نام او به نزد خداوند تقرب می جوید.
توسل به عباس عموی پیامبر
در زمان خلافت عمر مردم دچار قحطی شدند که خلیفه دوم به عباس بن عبد المطلب متوسل گردید و فرمودند: پروردگارا ما در گذشته به پیامبر(صلی عیله وسلم)متوسل میشدیم، و رحمت خود را میفرستادی اکنون به عموی پیامبر(صلی عیله وسلم) متوسل میشویم، رحمت خود را بفرست، در این هنگام باران ریزش کرد و همگی سیراب شدند.
توسل یهودیان به نبی اکرم(ص)قبل از بعثت آن حضرت(ص)
بر اساس این، قبل از بعثت رسول مکرم اسلام (صلی عیله وسلم) وقتی یهودیان مدینه و خیبر با کفار و مشرکین اوس و خزرج جنگ می کردند جهت پیروزی به درگاه الهی دعا می نموده و به رسول مکرم اسلام (صلی عیله وسلم) قسم یاد می کردند. آنها به نزد خداوند شفاعت می جسته و عنوان می کردند: خداوندا! به حق نبی امی تو را سوگند می دهیم که ما را بر این مشرکین پیروز کن. (حاکم نیشابوری، پیشین، ج 1، ص 333؛ بیهقی، ص 343 و طبری، 1415، ج 1، ص 324).
همان گونه که ملاحظه می گردد، حتی اهل کتاب قبل از بعثت رسول مکرم اسلام (صلی عیله وسلم) به آن حضرت توسل جسته و برای تقرب به درگاه الهی آن حضرت را شفیع خود قرار می دادند.
عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِکٍ : قَالَ: أَصَابَتِ النَّاسَ سَنَةٌ عَلَی عَهْدِ النَّبِیِّ (ص)، فَبَیْنَا النَّبِیُّ (ص) یَخْطُبُ فِی یَوْمِ جُمُعَةٍ، قَامَ أَعْرَابِیٌّ فَقَالَ: یَا رَسُولَ اللَّهِ، هَلَکَ الْمَالُ وَجَاعَ الْعِیَالُ، فَادْعُ اللَّهَ لَنَا. فَرَفَعَ یَدَیْهِ، وَمَا نَرَی فِی السَّمَاءِ قَزَعَةً، فَوَالَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ مَا وَضَعَهَا حَتَّی ثَارَ السَّحَابُ أَمْثَالَ الْجِبَالِ، ثُمَّ لَمْ یَنْزِلْ عَنْ مِنْبَرِهِ حَتَّی رَأَیْتُ الْمَطَرَ یَتَحَادَرُ عَلَی لِحْیَتِهِ (ص)، فَمُطِرْنَا یَوْمَنَا ذَلِکَ، وَمِنَ الْغَدِ وَبَعْدَ الْغَدِ، وَالَّذِی یَلِیهِ حَتَّی الْجُمُعَةِ الأُخْرَی، وَقَامَ ذَلِکَ الأَعْرَابِیُّ أَوْ قَالَ غَیْرُهُ، فَقَالَ: یَا رَسُولَ اللَّهِ تَهَدَّمَ الْبِنَاءُ وَغَرِقَ الْمَالُ، فَادْعُ اللَّهَ لَنَا. فَرَفَعَ یَدَیْهِ فَقَالَ: (اللَّهُمَّ حَوَالَیْنَا وَلا عَلَیْنَا). فَمَا یُشِیرُ بِیَدِهِ إِلَی نَاحِیَةٍ مِنَ السَّحَابِ إِلاَّ انْفَرَجَتْ، وَصَارَتِ الْمَدِینَةُ مِثْلَ الْجَوْبَةِ، وَسَالَ الْوَادِی قَنَاةُ شَهْرًا، وَلَمْ یَجِئْ أَحَدٌ مِنْ نَاحِیَةٍ إِلاَّ حَدَّثَ بِالْجَوْدِ. (بخاری:933)
انس ابن مالک میگوید: در زمان رسول الله (ص) مردم دچار قحطسالی شدند. در یکی از روزهای جمعه که رسول الله (ص) مشغول ایراد خطبه بود، یکی از اعراب بادیه نشین برخاست و گفت: یا رسول خدا! دامها هلاک شدند و اهل و عیال گرسنه اند. برای ما ازخدا طلب باران کن . آنحضرت (ص) دستهایش را بلند کرد در حالی که هیچ ابری در آسمان مشاهده نمی شد. راوی می گوید: سوگند به خدایی که جانم در ید اوست، هنوز آنحضرت (ص) از دعا فارغ نشده بود که آسمان مدینه، از ابرهایی مانند کوه، پوشیده شد. پس از خطبه، وقتی که رسولالله (ص) از منبر پابین آمد، قطرههای باران از محاسن مبارک ایشان، سرازیر بود. روز دوم، سوم، چهارم و تا جمعة بعد، باران ادامه پیدا کرد. در جمعه بعد، همان بادیه نشین یا شخص دیگری از میان جمع، بلند شد و گفت: ای رسولخدا! خانه ها خراب شد، اموال و دامها غرق شدند. از خدا بخواه که باران را متوقف سازد. رسول الله (ص) دست به دعا برداشت و فرمود: (پروردگارا! باران را از مدینه به حوالی آن، منتقل ساز). پس به هر پاره ابری که اشاره می کرد، پراکنده می شد. و اینگونه، ابرها به اطراف مدینه پراکنده شدند و آسمان مدینه به شکل دایره ای خالی از ابر درآمد. و در اثر باران، رودخانه قنات تا یک ماه جاری بود. و هرکس از اطراف مدینه می آمد، خبر از بارندگی مطلوب می داد.
(صفیه دختر عبد المطلب) ، عمه پیامبر گرامی(صلی عیله وسلم)، در رحلت حضرت(صلی عیله وسلم) اشعاری سرود که دو بیت آن این است:
(الا یا رسول الله انت رجاؤنا
و کنت بنا برا و لم تک جافیا
و کنت بنابرا رئوفا نبینا
لبیک علیک القوم من کان باکیا) (36)
ای پیامبر گرامی تو امید ما هستی، تو فرد نیکوکاری بودی و هرگز جفا ننمودی، تو به ما نیکوکار و مهربان بودی، ای پیامبر ما، از این قوم هر کس گریان است، باید بر تو اشک بریزد .
از این قطعه شعر که در محضر صحابه پیامبر القاء شده و مورخان و سیره نویسان آن را نقل نمودهاند، امور زیر استفاده میشود:
اولا: مکالمه با ارواح و به اصطلاح خطاب به رسول گرامی پس از درگذشت، یک کار جائز و رایجی بوده است، و بر خلاف اندیشه (وهابیان) این نوع خطابها نه شرک است و نه لغو، آنجا که گفت: (الا یا رسول الله) .
ثانیا: به حکم جمله (انت رجاؤنا) پیامبر گرامی مورد امید جامعه اسلامی در تمام احوال بود، حتی پس از فوت نیز رابطه او با ما قطع نشده است و تا روز قیامت برای امت اسلام زنده است
قبل از بعثت رسول مکرم اسلام (صلی عیله وسلم) وقتی یهودیان مدینه با کفار قتال می کردند، جهت پیروزی به درگاه الهی دعا نموده و به رسول مکرم اسلام (صلی عیله وسلم) قسم یاد می کردند. نتیجه این که رسول مکرم اسلام (صلی عیله وسلم) و انبیای الهی انسان هایی هستند که بعد روحانی و اتصال آنان به عالم معنا، سبب شده معنویت بر جسم آنان تجلی یافته و این جسم نیز به تبع آن روح مقدس و ملکوتی تقدس یابد.
از مجموع این مباحث چنین نتیجه گیری می شود که رسول مکرم اسلام (صلی عیله وسلم) و دیگر انبیا به عنوان شخصیت های الهی، انسان هایی هستند که با توجه به بعد روحانی و اتصال آنان به عالم معنا، جنبه معنویت بر جسم آنان تجلی نموده است؛ به این معنا که وقتی روح آن بزرگواران با عالم ربوبی و برترین مراتب هستی اتصال پیدا نمود، جسم آنان نیز به تبع آن روح مقدس و ملکوتی تقدس می یابد.
تقدس در جسم و روح انبیای الهی و به خصوص نبی مکرم اسلام (صلی عیله وسلم) به عنوان امری عادی و قابل پذیرش در ذهن جلوه می کند؛
زیرا آنان اولیاء کامل الهی و برگزیده راستین ربوبی هستند و خداوند به
وسیله آنان معجزات خود را در دیدگان انسان ها جلوه گر می نماید.
انبیای الهی تجلی دهندگان انوار ربوبی در دل های انسان ها هستند. و
جسم آنان مقدس است، همان گونه که روح آنان تقدس دارد و همان طور که با اتصال روحی به ارواح آنان، روح انسان پاک و مطهر می گردد و از هر نوع رنج و بیماری رهایی می یابد، جسم انسان نیز با دست یابی به اجسام مطهر آنان و توسل به آنان و یا شفاعت جستن به درگاه ربوبی به وسیله آنان، از بیماری و رنج رهایی می یابد.
خداوند، انبیا و به خصوص رسول مکرم اسلام (صلی عیله وسلم) را به عنوان بندگان پاک و مطهر و مقربان درگاه خویش قرار داد که توسل جستن به آنان نه تنها شرک و زشتی نیست بلکه احترام گذاشتن به انتخاب خداوند است و نیست کسی که به انبیای الهی توسل جوید و از آنها طلب
شفاعت نماید مگر این که بخواهد به درگاه خداوند تقرب پیدا کند.
تبرک به رسول مکرم اسلام (ص) در زمان حیات؛
عَنْ مَحْمُودِ بْنِ الرَّبِیعِ قَالَ: عَقَلْتُ مِنَ النَّبِیِّ (ص) مَجَّةً مَجَّهَا فِی وَجْهِی وَأَنَا ابْنُ خَمْسِ سِنِینَ مِنْ دَلْوٍ. (بخاری:77)
محمود بن ربیع میگوید: بخوبی یاد دارم زمانی که من پنج ساله بودم، رسول الله (ص) اندکی آب از دلوی برداشت و پس از مضمضه، آبها را برچهره من پاشید.
تبرک به بُصاق نبی مکرم اسلام (ص)
در صدر اسلام امت اسلامی رسول مکرم (صلی عیله وسلم) را شخصیتی پاک و مقدس می دانستند و از این رو حتی آب دهان پیامبر اسلام (صلی عیله وسلم) نیز به عنوان شفا مورد توجه آنان بود. در صحیح بخاری آمده است که رسول مکرم اسلام (صلی عیله وسلم) در روز خیبر فرمود: من این پرچم را در روز آینده به مردی خواهم داد که خداوند تبارک و تعالی به دست او خیبر را فتح کند. آن شخص خدا را دوست دارد و پیغمبر خدا(صلی عیله وسلم) را نیز دوست دارد و از آن سو، خدا و رسولش نیز به او علاقه مند هستند.
مسلمانان بعد از سخن رسول اسلام (صلی عیله وسلم) خوابیدند در حالی که در این فکر بودند که پیغمبر اسلام (صلی عیله وسلم) این پرچم را در روز آینده به چه کسی خواهد داد، صبح به نزد پیغمبر اسلام (صلی عیله وسلم) آمدند تا حضرت پرچم را به یکی از آنان دهد، حضرت (صلی عیله وسلم) فرمود: علی کجاست ؟ به او عرض شد که حضرت علی (ع) از بیماری چشم خویش رنج می برد، پیغمبر شخصی را به دنبال آن حضرت فرستاد و وقتی حضرت علی (ع) به نزد رسول مکرم اسلام (صلی عیله وسلم) آمد، پیامبر(صلی عیله وسلم) آب دهان خویش را بر چشمان وی مالید و رنج و بیماری چشم حضرت کاملاً از بین رفت و گفته شده که حضرت علی (ع) تا آخر عمر خود به هیچ وجه به بیماری چشم مبتلا نشد. (بخاری، 1401، ج 3، ص 35).
همان گونه که ملاحظه می گردد، حضرت علی (ع) به وسیله تبرک به آب دهان پیغمبر اسلام (ص) شفا پیدا کرد و این نشان می دهد که آثار آن حضرت قابلیت تبرک و شفا دارند.
تبرک به آب وضوی پیغمبر اسلام (ص)
مردم در عصر رسول مکرم اسلام (صلی عیله وسلم) به آب وضوی پیغمبر تبرک می جستند و رسول اسلام (صلی عیله وسلم) هیچ گاه آنان را از این عمل نهی ننمود. در صحیح بخاری از انس بن مالک نقل شده که گفت : پیغمبر اسلام (صلی عیله وسلم) را دیدم که به هنگام نماز عصر وضو گرفته بود، وقتی دست خود را در ظرف نهاد مردم نیز از آب اضافی وضوی رسول الله (صلی عیله وسلم) وضو گرفتند و حتی از برخی روایت شده که ما برکات آب وضوی رسول مکرم اسلام (صلی عیله وسلم) را در بدن خود ملاحظه نمودیم، زیرا دیگر بیماری ای نصیب ما نشد. (پیشین، ص 219 و نسایی، 1348، ج 1، ص 25).
همان گونه که ملاحظه می گردد، در عصر رسول اسلام (صلی عیله وسلم) مردم به تبرک جستن به وضوی رسول اسلام (صلی عیله وسلم) افتخار می کردند.
تبرک به موی رسول الله (ص)
یکی دیگر از موارد تبرک به آثار رسول مکرم اسلام (صلی عیله وسلم) تبرک به موی آن حضرت می باشد. روایت شده که وقتی حضرت سر خود را اصلاح می کرد، مردم موی ایشان را به عنوان تبرک جمع می کردند و پیامبر(صلی عیله وسلم) مانع این عمل آنان نمی شد. در صحیح مسلم آمده است که پیغمبر اسلام (صلی عیله وسلم) وقتی در منا سر خود را تراشید، در پاسخ به درخواست مردم، به یکی از اصحاب خود فرمود: موی سر مرا میان مردم تقسیم کن. (مسلم، بی تا، ح 323)
هم چنین از انس بن مالک روایت شده است که : من رسول اسلام (صلی عیله وسلم) را دیدم که شخصی سر آن حضرت را در منا تراشید و اصحاب بر گرد آن حضرت حلقه زده بودند و تنها چیزی که انتظار داشتند این بود که بتوانند موی آن حضرت را به تبرک بردارند. (پیشین، ص 1812).
و نیز آمده است که : خالد بن ولید در نبردهای مشهور خویش با روم و ایران که توانست در آن نبردها فتوحاتی نیز داشته باشد، اثری از رسول اسلام (صلی عیله وسلم) در کلاهخود خود داشته است که گفته اند آن اثر، موی پیغمبر اسلام (صلی عیله وسلم) بوده است و به وسیله تبرک موجود در این کلاه همواره در نبردها پیروز می شده و زخمی به او نمی رسید.
از خالد پرسیدند چگونه است که تو در این کلاه موی رسول اسلام (صلی عیله وسلم) را قرار داده ای ؟ او در پاسخ گفت : در سالی رسول اسلام (صلی عیله وسلم) به عمره مشرف شد و سر خود را تراشید و من موهای او را در این کلاهخود قرار دادم و پس از آن نشد که در جنگی شرکت کنم مگر این که به وسیله این کلاهخود و تبرک به موی داخل آن پیروز شدم و هر جا که با این کلاه در جنگی شرکت می کردم پیروزی با من بود. (ابن کثیر، 1396، ج 7، ص 113 و حاکم نیشابوری، 1406، ج 3، ص 299).
و نیز گفته شده است نزد ام سلمه، همسر پیغمبر اسلام (صلی عیله وسلم)، بعد از رحلت آن حضرت مقداری از موی پیغمبر(صلی عیله وسلم) بود و هرگاه یکی از آشنایان به بیماری دچار می شد به نزد ام سلمه می آمد و او موی آن حضرت را در داخل ظرفی از آب تبرک می نمود و آن شخص بیمار از آن استفاده می کرد و شفا می یافت. (بخاری، پیشین، ج 4، ص 27).
و از عبیده نقل شده است که : اگر مویی از رسول مکرم اسلام (صلی عیله وسلم) به نزد من باشد بهتر از تمام ثروت دنیا نزد من است. (ابن سعد، بی تا، ج 6، ص 63).
همان گونه که ملاحظه می گردد، در مواردی که عنوان شد، اصحاب و یاران و خاندان آن حضرت به موی وی تبرک جسته و به این وسیله خود را متبرک می کردند و تبرک به آثار آن حضرت به عنوان سیره مسلمانان در صدر اسلام محسوب می شده است.
تبرک به تیر و کمان رسول الله
بخاری می گوید: در جریان صلح حدیبیه رسول مکرم اسلام (صلی عیله وسلم) به همراه اصحاب خود به منطقه ای در محدوده حدیبیه وارد شدند که در آن جا گرمای زیاد و آب کم، توان همراهان پیامبر(صلی عیله وسلم) را از بین برده بود. اصحاب ایشان به نزد آن حضرت آمده و از کم آبی و سختی تشنگی شکایت کردند، رسول اسلام (صلی عیله وسلم) تیری از کمان خود درآورد و به اصحاب خود داد، آنان آن تیر را گرفته و به کنار چاه خشکی رفتند تا به وسیله آن تیر تبرک جسته و از چاه آب درآورند. رسول مکرم اسلام (صلی عیله وسلم) با آن تیر ضرباتی بر چاه خشک شده وارد نمود و آب به جوشش آمده و از زمین فوران نمود. (بخاری، پیشین، ج 2، ص 81).
تبرک به موضع کف دست رسول مکرم اسلام (ص)
تبرک به آثار رسول مکرم اسلام (صلی عیله وسلم) تنها به آثار مستقیم از پیغمبر اسلام ختم نمی شود بلکه به صورت غیر مستقیم و به واسطه نیز از رسول مکرم اسلام تبرک می جستند. در نقلی از حنظله آمده است : جد من به نزد رسول مکرم اسلام (صلی عیله وسلم) رفت و عنوان نمود که من دارای دو فرزندی هستم که در ناحیه صورت و بدن خویش دچار تورم هستند، پس از خدا بخواه آنان را از این بیماری نجات دهد.
پیغمبر اسلام (صلی عیله وسلم) دستی بر سر پدربزرگ من کشید و فرمود: خدایا! بر آن برکت ده، و برکت داده شد؛ زیرا ما مشاهده کردیم. وقتی پدربزرگ ما شخص بیماری را می دید که در صورت و یا بدن او درد یا تورمی بود، دست بر سر خود و موضع کف دست رسول مکرم اسلام (صلی عیله وسلم) می کشید و می گفت : بسم الله. سپس آن را بر جای درد و ورم می گذاشت و آن ورم برطرف می شد و ما به دفعات این امر را از جد خود ملاحظه نمودیم که به وسیله تبرک جستن به موضع دست رسول اسلام (صلی عیله وسلم) توانست بیماری هایی را شفا دهد. (ابن حنبل، بی تا، ج 5، ص 68)
- [سایر] آیا سنی ها توسل را قبول دارند؟
- [سایر] اهل سنت نسبت به منجی و مهدویت چه دیدگاهی دارند؟
- [سایر] اهل سنت چه دیدگاهی در مورد معاویه دارند؟
- [سایر] شیعه و سنی د ر مورد تقیه چه دیدگاهی دارند؟
- [سایر] اهل سنت چه دیدگاهی نسبت به ولایت فقیه دارند؟
- [سایر] ابن تیمیه در مورد اهل سنت چه دیدگاهی دارد؟
- [سایر] اهل سنت در مورد ابوبکر و عمر چه دیدگاهی دارند؟
- [سایر] بزرگان اهل سنت در مورد ابوحنیفه چه دیدگاهی دارند؟
- [سایر] اهل سنت در مورد خدا چه دیدگاهی دارند؟
- [سایر] اهل سنت در مورد ازدواج با محارم چه دیدگاهی دارند؟
- [آیت الله سیستانی] از نظر اهل سنّت، زن از همه تَرَکه شوهر اعمّ از منقول و غیرمنقول مانند زمین و غیره، ارث میبرد. حال آنکه از نظر مذهب امامیه، زن از اصل زمین یا قیمت آن ارث نمیبرد و تنها از قیمت بنا و درختان ارث میبرد، نه اصل آنها. بنابراین اگر مذهب اهل سنّت بر شیعه نافذ باشد به گونهای که زن سنّی مذهب از زمین و اصل بنا و درختان ارث ببرد، در صورتی که دیگر ورثه امامی مذهب باشند، زن امامی مذهب نیز میتواند میراثی را که از زمین و اصل بنا و درختان به او میرسد، بگیرد که سایر ورثه اهل سنت باشند.
- [آیت الله فاضل لنکرانی] چنانچه یکی از اولاد از نظر سنّی بزرگتر و دیگری از جهت بلوغ بزرگتر باشد قضاء نماز بر اولّی واجب است.
- [آیت الله سیستانی] نظر اهل سنّت آن است که مازاد سهمالارث میراث بر آن، به عَصَبه میت مانند برادر او داده میشود. لکن نظر مذهب امامیه خلاف آن است، مثلاً اگر مردی بمیرد و تنها دختری و برادری داشته باشد، از نظر امامیه باید نیمی از ارث را به دختر به عنوان سهمالارث و نیم دیگر را به عنوان ردّ به او بپردازند و به برادر میت سهمی تعلّق نمیگیرد. لکن نظر اهل سنّت آن است که در این فرض نیمی از ارث میت به برادر پرداخت میشود، چون که از عصبه میت به شمار میرود. حال اگر مذهب اهل سنّت بر وارث امامی مذهب نافذ باشد و مازاد سهمالارث به او پرداخت نشود، عصبه میت اگر امامی مذهب باشند، میتوانند از باب قاعده مقاصّه نوعی، مازاد سهمالارث وارثِ سنّی مذهب را بگیرند.
- [آیت الله خوئی] هرگاه چیزی که پیدا کرده نشانهای دارد که به واسط آن میتواند صاحبش را پیدا کند، اگرچه بداند صاحب آن سنی یا کافری است که اموالش محترم است، در صورتی که قیمت آن چیز به یک درهم برسد باید از روزی که آن را پیدا کرده تا یک سال در محل اجتماع مردم اعلان کند.
- [آیت الله اردبیلی] پیروی از امر پدر و مادر در غیر از انجام کارهای حرام و ترک کارهای واجب عینی(1) بنابر احتیاط لازم است و مخالفت آنان اگر موجب آزار و بیاحترامی به آنان شود، حرام است و فرزندان در هر سنی که باشند، باید به پدر و مادر خود احترام بگذارند.
- [آیت الله میرزا جواد تبریزی] هرگاه چیزی که پیدا کرده؛ نشانه ای دارد که به واسطه آن می تواند صاحبش را پیدا کند؛ اگرچه بداند صاحب آن سنی یا کافری است که اموالش محترم است؛ در صورتی که قیمت آن چیز به مقدار یک درهم برسد؛ باید از روزی که آن را پیدا کرده تا یک سال در محل اجتماع مردم اعلان کند.
- [آیت الله شبیری زنجانی] مستحبّ است در شوهر دادن دختری که بالغه است (یعنی مکلّف شده) و به سنی رسیده که حیض دیدن وی متعارف است، عجله کنند، از حضرت صادق علیهالسلام روایت شده که یکی از سعادتهای مرد آن است که دخترش در خانه او حیض نبیند.
- [آیت الله سیستانی] از نظر اهل سنّت جمع میان عمه و برادرزادهاش یا خاله و خواهرزادهاش جایز نیست، بدین معنا که اگر هر دو را همزمان عقد کنند، هر دو عقد باطل است، و در صورتی که عقد یکی پس از دیگری باشد، عقد دومی باطل است. لکن از نظر فقه امامیه، عقد عمه پس از برادرزادهاش و خاله پس از خواهرزادهاش مطلقاً جایز است. همچنین عقد برادرزاده پس از عقد عمه و عقد خواهرزاده پس از عقد خاله، مشروط بر آنکه پیش از عقد عمه و خاله رضایت داده باشند و یا بعد از عقد رضایت بدهند جایز است. بنابراین اگر پیرو اهل سنّت، در نکاح میان عمه و برادرزادهاش و یا میان خاله و خواهرزادهاش جمع کند، پس اگر عقد آنها متقارن باشد چون به مذهب آنها عقد هر دو باطل است، برای پیرو مذهب امامیه جایز است بر هر یک از آنها و در صورت رضایت عمه یا خاله بر هر دو عقد کند. و اگر عقد مرد سنّی متقارن نباشد، عقد زن دوّم در فرض مذکور به مذهب آنها باطل است و مرد شیعی میتواند با او ازدواج کند. این حکم در مورد هر یک از آن دو زن در صورتی که امامی باشند، نیز جاری است.
- [آیت الله سیستانی] بر طبق مذهب امامیه، زن مطلقه یائسه و صغیره اگر چه با آنها نزدیکی شده باشد عدّه ندارند. لیکن بر طبق مذاهب اهلسنّت با اختلافی که در شروط عدّه برای صغیره دارند عدّه بر آنان واجب است. حال اگر شوهر از اهلسنّت باشد، و زن یائسه یا صغیرهاش را با اعتقاد به لزوم عدّه برای صغیره طلاق دهد، ملزم به رعایت قواعد مذهب خود مانند فساد عقد خواهر مطلقه، و نکاح زنانی که جمع آنها با زن در دوران عدّه حرام است، میشود، بنابراین مرد شیعی میتواند با خواهر این مطلقه ازدواج کند هرچند آن مرد سنی با او عقد بسته باشد. و احتیاط واجب برای مرد شیعی نیز آن است که با این زن مطلقه پیش از تمام شدن عدهاش ازدواج نکند، و آن زن نیز اگر شیعه باشد و یا شیعه بشود تا پایان عدّه، ازدواج نکند. همچنین احوط آن است که در ایام عدّه از شوهر نفقه نگیرد، گر چه طبق مذهب شوهر واجبالنفقه او باشد، مگر آنکه از باب اجرای قاعده مقاصّه نوعی در صورت بودن شرایط آن، بتوان نفقه گرفت.
- [آیت الله سیستانی] ابوحنیفه و شافعی برای مغبون قائل به خیار غبن نیستند، حال آنکه در مذهب ما این خیار ثابت است، و ظاهراً بحث ثبوت یا عدم ثبوت این خیار شامل موردی که بنای شخص مغبون بر بیتوجّهی به قیمت و خرید و فروش کالا به هر قیمتی باشد، نمیشود، در این فرض ظاهراً خیار غبن ثابت نیست. همچنین شامل جایی که بنای طرفین معامله نقلوانتقال طبق قیمت بازار است نه بیشتر و شخص مغبون بر ادّعای غابن مبنی بر بالا نبودن قیمت اعتماد کرده، نمیشود؛ زیرا ظاهراً از نظر همگان در اینجا خیار ثابت است، از جهت فریب دادن بایع. همچنین این خیار شامل جایی که بنا به شرط ارتکازی در عرف خاص، جز حقّ فسخ، حقّ دیگری مانند حقّ مطالبه مابهالتفاوت وجود دارد، نمیشود. در هر حال، هر جا که از نظر مذهب امامیه خیار غبن ثابت باشد و مذهب اهل سنّت، آن را منکر باشد، برای شخص امامی مذهب از باب مقاصّه نوعی جایز است که پیرو اهل سنّت را به نبود خیار غبن ملزم کند. این در جایی است که مذهب اهل سنّت بر همگان، از جمله شخص امامی مذهب نافذ و جاری باشد.