اهل سنت چه دیدگاهی نسبت به ولایت فقیه دارند؟ ولایت فقیه در تعریف اکثر فقهای شیعه در ادامه بحث ولایت ائمه معصومین(ع) مطرح شده است و طبییعی است که به دلیل عدم اعتقاد اهل سنت به موضوع امام معصوم، بحث ولایت فقیه نیز از این زاویه منتفی است ولی صرف نظر از مساله انتصاب، پیرامون اصل ضرورت حاکمی مجتهد و جامع الشرایط و مقبول مردم در راس جامعه اسلامی- که مفاد اصلی و فلسفه ولایت فقیه را تشکیل می دهد- و لزوم اطاعت از وی، اشتراکات بسیار زیادی میان تشیع با برادران اهل سنت وجود دارد. افزون بر این برخی فقهای شیعه، ولایت فقیه را از راه امور حسبه و یا به روش کاملاً انتخابی اثبات کرده اند. از این جهت نیز می توان بین این دیدگاه شیعی و دیدگاه اهل سنت اشتراکاتی را در امر ولایت فقیه پیدا کرد. برخی از علمای اهل سنت نیز اجتهاد را شرط حاکم شمردهاند. عبدالرحمان الجزیری مینویسد: (اتفق الائمة رحمهم اللَّه تعالی علی ان الامامة فرض و انه لابد للمسلمین من امام یقیم شعائر الدین و ینصف المظلومین من الظالمین و اتفقوا علی ان الامام یشترط فیه: اولاً ان یکون مسلماً ثانیاً ان یکون مکلّفاً ثالثاً ان یکون حرا رابعاً ان یکون ذکراً خامساً ان یکون قرشیاً سادساً ان یکون عالماً مجتهداً لیصرف الاحکام و یتفقه فی الدین فیعلم الناس و لایحتاج الی استفتاء غیره). [1] تمام فقهای اهل سنت اتفاق دارند که امامت برای مسلمانان واجب است تا در پرتو آن شعایر دین برپا داشته شده و حق مظلوم از ظالم گرفته شود؛ چنانکه اتفاق دارند که حاکم اسلامی باید دارای چنین ویژگیهایی نیز باشد: 1 - مسلمان باشد؛2 - مکلف باشد؛3 - حر و آزاد باشد؛4 - مرد باشد 5 - از قریش باشد؛6 - عالم و مجتهد باشد تا مردم را از احکام دین آگاه نماید و نیاز به استفتا از غیر خود نداشته باشد. امام نووی نیز شرایط امام را ، از قریش بودن، اجتهاد و نیز صاحب نظر بودن دانسته است.[2] قاضی باقلانی (متوفای 403 ه.ق) که از پیروان ابوالحسن اشعری است و قاضی ابویعلی الفراء نیز اجتهاد و علم را شرط میدانند.[3] بنابراین از دیدگاه اهل سنت اجتهاد و فقاهت از شرایط امام و حاکم اسلامی است تا به طور مستقل و آزاد بتواند احکام اسلام را جاری نموده و به احکام عمل نماید و به غیر خودش نیاز نداشته باشد. در غیر این صورت حاکم نفوذ و اقتدار خود را از دست میدهد.[4] در کتاب سنن بیهقی از ابن عباس از رسول الله نقل شده که فرمودند : (من استعمل عاملاً من المسلمین و هو یعلم ان فیهم اولی بذلک منه اعلم بکتاب الله و سنه نبیه فقد خان الله و رسوله و جمیع المسلمین - کسی که کارگزاری از مسلمین را به کار بگمارد در حالی که می داند و در میان مسلمانان کسی هست که سزاوارتر به آن و آگاه تر به کتاب خدا و سنت رسولش وجود دارد به خدا و رسولش و به تمامی مسلمانان خیانت کرده است. ) سید شریف جرجانی در شرح خود بر کتاب مواقف نوشته است :( الجمهور علی ان اهل الامامه و مستحقها من هو مجتهد فی الاصول و الفروع لیقوم بامر الدین متمکنا من اقامه الحجج و حل الشبهه فی العقائد الدینیه مستقلابالفتوی فی النوازل و احکام الوقائع نصا و استنباطا لان اهم مقاصد الامه حفظ العقائد و فصل الخصومات و لم یتم ذلک بدون هذا الشرط (جمهور بر آنند که کسی سزاوار رهبری جامعه اسلامی است که در اصول و فروع ، مجتهد باشد تا بتواند به امر دین قیام کند و توانایی داشته باشد حجج الهی را اقامه و شبهات اعتقادی را حل نماید زیرا مهم ترین هدف امت اسلامی حفظ عقاید و حل و فصل دعاوی و مخاصمات است و این امور بدون شرط اجتهاد امکان پذیر نیست.)) امام شافعی در صفحه 39 کتاب الفقه الاکبر در بحث شروط امامت گفته است : ( و العلم ؛ بحیث یصلح ان یکون مفتیا من اهل الاجتهاد - یکی از شرایط رهبری علم است ؛ به گونه ای که صلاحیت افتاء داشته باشد و اهل اجتهاد باشد.) قلقشندی در کتاب مآثر الانافه فی معالم الخلاقه در بحث از شروط امامت گفته است : (العلم المودی الی الاجتهاد فی النوازل و الاحکام فلاتنعقد امامه غیر العالم بذلک. ) نووی در کتاب روض الطالبین در شروط امام می گوید :( هی کونه مکلفا مسلما عدلاحرا ذکیا عالما مجتهدا - مکلف مسلمان ، عادل ، آزاد ، باهوش ، دانشمند و مجتهد بودن از شرایط امام است.) برخی از فقهای اهل سنت گفته اند : اصلاشرط فقاهت درباره رهبر مورد اجماع فقها است ؛ از جمله رمیلی نوشته است : ( ان هذا الشرط (الاجتهاد) لابد منه فی الامامه کالقاضی بل حکی فیه الاجماع.) حال سوال این است با توجه به این عبارت ، می توان گفت در فقه اهل سنت ، ولایت فقیه پذیرفته شده است ؟ آیا آنها هم فقیه جامع الشرایط را دارای ولایت می دانند ؟ این سوال را از تعدادی از علمای اهل سنت معاصر پرسیده و پاسخ آنان را در کتابی به نام الاجتهاد و الحیاه حوار علی الورق جمع آوری نموده اند ؛ از جمله “دکتر مصطفی البغاء” پاسخ داده است : “یعنی الفقیه له صلاحیات و له ولایه علی الناس ؟ لا... - به این معنا که فقیه ولایت بر مردم داشته باشد؟ خیر ، در تشریع اهل سنت این چنین نیست.” مجددا از وی سوال شده است که آیا حاکم باید فقیه باشد ؟ جواب داده است : “نعم ، یشترط فیهم رتبه من الاجتهاد ، ولکن بکل اسف هذا لیس موجودا. الاجتهاد فرض فی الخلیفه و فرض فی نواب الخلیفه و الاجتهاد شرط فی منصب الوالی و الامیر و القاضی وکل هولاء یشترط الفقها فی ان رتبه الاجتهاد و هولاء لهم الولایه بما لهم سلطه زمنیه تنفیذیه ولکن کما قلت لابوصفهم فقها و انما بوصفهم امراء و ولاه ... اذن الفقیه لایملک سلطه تنفذیه و لاولایه له ... “ نتیجه اینکه هر فقیهی که جامع الشرایط باشد ولایت ندارد ؛ ولی حاکم باید فقیه باشد. پس به عقیده اهل سنت ، ولایت از آن فقیه جامع الشرایط نیست بلکه از آن امیر و والی است. هر قاضی ای باید مجتهد باشد و هر قاضی ای ولایت دارد نه اینکه هر مجتهدی ولایت داشته باشد. این نظر ، بسیار شبیه به نظریه انتخاب است که می گوید هر فقیه جامع الشرایطی ولایت ندارد بلکه با عقد بیعت ، ولایت از سوی مردم به وی تفویض و تنفیذ می گردد.[5] بر این اساس پذیرش ولایت فقیه از منظر اهل سنت نه از زاویه نصب الهی یا واجدیت صفت اجتهاد ، بلکه به خاطر اینکه حاکم مقبول مردم است که اجتهاد دارد، می باشد. روشن است آنچه در ویژگیهای حاکم اسلامی در منابع اهل سنت آمده به خوبی با ولایت فقیه منطبق است و بین آنها تفاوتی دیده نمیشود؛ زیرا شیعه معتقد است که در عصر غیبت امام معصوم علیه السلام حاکم اسلامی باید از مجتهدان و فقهای دارای شرایط رهبری باشد.. ر.ک: 1. http://www.magiran.com/npview.asp?ID=1723328 2. http://abna.ir/data.asp?lang=1&Id=279322 3. http://www.mazaheb.ir/index.php?option=com_content&task=view&id=913&Item... 4. http://www.mashreghnews.ir/fa/news/16764/%D9%86%D8%B8%D8%B1-%D8%B5%D8%B1... [1] الفقه علی المذاهب الاربعة، ج5 ، ص 317 - 316. [2] المنهاج، ص 518 و شرح صحیح مسلم. [3] الاحکام السلطانیه، ص20 و التمهید، ص 181. [4] سایت موسسه مذاهب اسلامی [5] علی نورایی یگانه، روزنامه رسالت، شماره 6551 به تاریخ 27/7/87، صفحه 18 (اندیشه(
اهل سنت چه دیدگاهی نسبت به ولایت فقیه دارند؟
ولایت فقیه در تعریف اکثر فقهای شیعه در ادامه بحث ولایت ائمه معصومین(ع) مطرح شده است و طبییعی است که به دلیل عدم اعتقاد اهل سنت به موضوع امام معصوم، بحث ولایت فقیه نیز از این زاویه منتفی است ولی صرف نظر از مساله انتصاب، پیرامون اصل ضرورت حاکمی مجتهد و جامع الشرایط و مقبول مردم در راس جامعه اسلامی- که مفاد اصلی و فلسفه ولایت فقیه را تشکیل می دهد- و لزوم اطاعت از وی، اشتراکات بسیار زیادی میان تشیع با برادران اهل سنت وجود دارد. افزون بر این برخی فقهای شیعه، ولایت فقیه را از راه امور حسبه و یا به روش کاملاً انتخابی اثبات کرده اند. از این جهت نیز می توان بین این دیدگاه شیعی و دیدگاه اهل سنت اشتراکاتی را در امر ولایت فقیه پیدا کرد. برخی از علمای اهل سنت نیز اجتهاد را شرط حاکم شمردهاند. عبدالرحمان الجزیری مینویسد: (اتفق الائمة رحمهم اللَّه تعالی علی ان الامامة فرض و انه لابد للمسلمین من امام یقیم شعائر الدین و ینصف المظلومین من الظالمین و اتفقوا علی ان الامام یشترط فیه: اولاً ان یکون مسلماً ثانیاً ان یکون مکلّفاً ثالثاً ان یکون حرا رابعاً ان یکون ذکراً خامساً ان یکون قرشیاً سادساً ان یکون عالماً مجتهداً لیصرف الاحکام و یتفقه فی الدین فیعلم الناس و لایحتاج الی استفتاء غیره). [1]
تمام فقهای اهل سنت اتفاق دارند که امامت برای مسلمانان واجب است تا در پرتو آن شعایر دین برپا داشته شده و حق مظلوم از ظالم گرفته شود؛ چنانکه اتفاق دارند که حاکم اسلامی باید دارای چنین ویژگیهایی نیز باشد:
1 - مسلمان باشد؛2 - مکلف باشد؛3 - حر و آزاد باشد؛4 - مرد باشد 5 - از قریش باشد؛6 - عالم و مجتهد باشد تا مردم را از احکام دین آگاه نماید و نیاز به استفتا از غیر خود نداشته باشد.
امام نووی نیز شرایط امام را ، از قریش بودن، اجتهاد و نیز صاحب نظر بودن دانسته است.[2] قاضی باقلانی (متوفای 403 ه.ق) که از پیروان ابوالحسن اشعری است و قاضی ابویعلی الفراء نیز اجتهاد و علم را شرط میدانند.[3]
بنابراین از دیدگاه اهل سنت اجتهاد و فقاهت از شرایط امام و حاکم اسلامی است تا به طور مستقل و آزاد بتواند احکام اسلام را جاری نموده و به احکام عمل نماید و به غیر خودش نیاز نداشته باشد. در غیر این صورت حاکم نفوذ و اقتدار خود را از دست میدهد.[4]
در کتاب سنن بیهقی از ابن عباس از رسول الله نقل شده که فرمودند : (من استعمل عاملاً من المسلمین و هو یعلم ان فیهم اولی بذلک منه اعلم بکتاب الله و سنه نبیه فقد خان الله و رسوله و جمیع المسلمین - کسی که کارگزاری از مسلمین را به کار بگمارد در حالی که می داند و در میان مسلمانان کسی هست که سزاوارتر به آن و آگاه تر به کتاب خدا و سنت رسولش وجود دارد به خدا و رسولش و به تمامی مسلمانان خیانت کرده است. )
سید شریف جرجانی در شرح خود بر کتاب مواقف نوشته است :( الجمهور علی ان اهل الامامه و مستحقها من هو مجتهد فی الاصول و الفروع لیقوم بامر الدین متمکنا من اقامه الحجج و حل الشبهه فی العقائد الدینیه مستقلابالفتوی فی النوازل و احکام الوقائع نصا و استنباطا لان اهم مقاصد الامه حفظ العقائد و فصل الخصومات و لم یتم ذلک بدون هذا الشرط
(جمهور بر آنند که کسی سزاوار رهبری جامعه اسلامی است که در اصول و فروع ، مجتهد باشد تا بتواند به امر دین قیام کند و توانایی داشته باشد حجج الهی را اقامه و شبهات اعتقادی را حل نماید زیرا مهم ترین هدف امت اسلامی حفظ عقاید و حل و فصل دعاوی و مخاصمات است و این امور بدون شرط اجتهاد امکان پذیر نیست.)) امام شافعی در صفحه 39 کتاب الفقه الاکبر در بحث شروط امامت گفته است : ( و العلم ؛ بحیث یصلح ان یکون مفتیا من اهل الاجتهاد - یکی از شرایط رهبری علم است ؛ به گونه ای که صلاحیت افتاء داشته باشد و اهل اجتهاد باشد.)
قلقشندی در کتاب مآثر الانافه فی معالم الخلاقه در بحث از شروط امامت گفته است : (العلم المودی الی الاجتهاد فی النوازل و الاحکام فلاتنعقد امامه غیر العالم بذلک. )
نووی در کتاب روض الطالبین در شروط امام می گوید :( هی کونه مکلفا مسلما عدلاحرا ذکیا عالما مجتهدا - مکلف مسلمان ، عادل ، آزاد ، باهوش ، دانشمند و مجتهد بودن از شرایط امام است.) برخی از فقهای اهل سنت گفته اند : اصلاشرط فقاهت درباره رهبر مورد اجماع فقها است ؛ از جمله رمیلی نوشته است : ( ان هذا الشرط (الاجتهاد) لابد منه فی الامامه کالقاضی بل حکی فیه الاجماع.)
حال سوال این است با توجه به این عبارت ، می توان گفت در فقه اهل سنت ، ولایت فقیه پذیرفته شده است ؟ آیا آنها هم فقیه جامع الشرایط را دارای ولایت می دانند ؟
این سوال را از تعدادی از علمای اهل سنت معاصر پرسیده و پاسخ آنان را در کتابی به نام الاجتهاد و الحیاه حوار علی الورق جمع آوری نموده اند ؛ از جمله “دکتر مصطفی البغاء” پاسخ داده است : “یعنی الفقیه له صلاحیات و له ولایه علی الناس ؟ لا... - به این معنا که فقیه ولایت بر مردم داشته باشد؟ خیر ، در تشریع اهل سنت این چنین نیست.” مجددا از وی سوال شده است که آیا حاکم باید فقیه باشد ؟ جواب داده است : “نعم ، یشترط فیهم رتبه من الاجتهاد ، ولکن بکل اسف هذا لیس موجودا. الاجتهاد فرض فی الخلیفه و فرض فی نواب الخلیفه و الاجتهاد شرط فی منصب الوالی و الامیر و القاضی وکل هولاء یشترط الفقها فی ان رتبه الاجتهاد و هولاء لهم الولایه بما لهم سلطه زمنیه تنفیذیه ولکن کما قلت لابوصفهم فقها و انما بوصفهم امراء و ولاه ... اذن الفقیه لایملک سلطه تنفذیه و لاولایه له ... “ نتیجه اینکه هر فقیهی که جامع الشرایط باشد ولایت ندارد ؛ ولی حاکم باید فقیه باشد. پس به عقیده اهل سنت ، ولایت از آن فقیه جامع الشرایط نیست بلکه از آن امیر و والی است. هر قاضی ای باید مجتهد باشد و هر قاضی ای ولایت دارد نه اینکه هر مجتهدی ولایت داشته باشد. این نظر ، بسیار شبیه به نظریه انتخاب است که می گوید هر فقیه جامع الشرایطی ولایت ندارد بلکه با عقد بیعت ، ولایت از سوی مردم به وی تفویض و تنفیذ می گردد.[5]
بر این اساس پذیرش ولایت فقیه از منظر اهل سنت نه از زاویه نصب الهی یا واجدیت صفت اجتهاد ، بلکه به خاطر اینکه حاکم مقبول مردم است که اجتهاد دارد، می باشد. روشن است آنچه در ویژگیهای حاکم اسلامی در منابع اهل سنت آمده به خوبی با ولایت فقیه منطبق است و بین آنها تفاوتی دیده نمیشود؛ زیرا شیعه معتقد است که در عصر غیبت امام معصوم علیه السلام حاکم اسلامی باید از مجتهدان و فقهای دارای شرایط رهبری باشد..
ر.ک:
1. http://www.magiran.com/npview.asp?ID=1723328
2. http://abna.ir/data.asp?lang=1&Id=279322
3. http://www.mazaheb.ir/index.php?option=com_content&task=view&id=913&Item...
4. http://www.mashreghnews.ir/fa/news/16764/%D9%86%D8%B8%D8%B1-%D8%B5%D8%B1...
[1] الفقه علی المذاهب الاربعة، ج5 ، ص 317 - 316.
[2] المنهاج، ص 518 و شرح صحیح مسلم.
[3] الاحکام السلطانیه، ص20 و التمهید، ص 181.
[4] سایت موسسه مذاهب اسلامی
[5] علی نورایی یگانه، روزنامه رسالت، شماره 6551 به تاریخ 27/7/87، صفحه 18 (اندیشه(
- [سایر] اهل سنت نسبت به منجی و مهدویت چه دیدگاهی دارند؟
- [سایر] ولایت فقیه از نظر اهل سنت چگونه است؟ آیا آنها به ولایت فقیه معتقدند؟
- [سایر] اهل سنت در مورد توسل چه دیدگاهی دارند؟
- [سایر] اهل سنت چه دیدگاهی در مورد معاویه دارند؟
- [سایر] شیعه و سنی د ر مورد تقیه چه دیدگاهی دارند؟
- [سایر] ابن تیمیه در مورد اهل سنت چه دیدگاهی دارد؟
- [سایر] اهل سنت در مورد ابوبکر و عمر چه دیدگاهی دارند؟
- [سایر] بزرگان اهل سنت در مورد ابوحنیفه چه دیدگاهی دارند؟
- [سایر] اهل سنت در مورد خدا چه دیدگاهی دارند؟
- [سایر] اهل سنت در مورد ازدواج با محارم چه دیدگاهی دارند؟
- [آیت الله سیستانی] از نظر اهل سنّت، زن از همه تَرَکه شوهر اعمّ از منقول و غیرمنقول مانند زمین و غیره، ارث میبرد. حال آنکه از نظر مذهب امامیه، زن از اصل زمین یا قیمت آن ارث نمیبرد و تنها از قیمت بنا و درختان ارث میبرد، نه اصل آنها. بنابراین اگر مذهب اهل سنّت بر شیعه نافذ باشد به گونهای که زن سنّی مذهب از زمین و اصل بنا و درختان ارث ببرد، در صورتی که دیگر ورثه امامی مذهب باشند، زن امامی مذهب نیز میتواند میراثی را که از زمین و اصل بنا و درختان به او میرسد، بگیرد که سایر ورثه اهل سنت باشند.
- [آیت الله فاضل لنکرانی] چنانچه یکی از اولاد از نظر سنّی بزرگتر و دیگری از جهت بلوغ بزرگتر باشد قضاء نماز بر اولّی واجب است.
- [آیت الله سیستانی] نظر اهل سنّت آن است که مازاد سهمالارث میراث بر آن، به عَصَبه میت مانند برادر او داده میشود. لکن نظر مذهب امامیه خلاف آن است، مثلاً اگر مردی بمیرد و تنها دختری و برادری داشته باشد، از نظر امامیه باید نیمی از ارث را به دختر به عنوان سهمالارث و نیم دیگر را به عنوان ردّ به او بپردازند و به برادر میت سهمی تعلّق نمیگیرد. لکن نظر اهل سنّت آن است که در این فرض نیمی از ارث میت به برادر پرداخت میشود، چون که از عصبه میت به شمار میرود. حال اگر مذهب اهل سنّت بر وارث امامی مذهب نافذ باشد و مازاد سهمالارث به او پرداخت نشود، عصبه میت اگر امامی مذهب باشند، میتوانند از باب قاعده مقاصّه نوعی، مازاد سهمالارث وارثِ سنّی مذهب را بگیرند.
- [آیت الله مظاهری] مجتهد و اعلم را از سه راه میتوان شناخت: اوّل: خود انسان اهل علم باشد و بتواند مجتهد و اعلم را بشناسد. دوّم: یک نفر عالم ثقه که میتواند مجتهد و اعلم را تشخیص دهد مجتهد بودن یا اعلم بودن کسی را تصدیق کند. سوّم: عدّهای از اهل علم که میتوانند مجتهد و اعلم را تشخیص دهند و از گفته آنان اطمینان پیدا میشود، مجتهد و اعلم بودن کسی را تصدیق کنند.
- [آیت الله علوی گرگانی] مجتهد واعلم را از سه راه میتوان شناخت: اوّل آن که خود انسان یقین کند، مثل آن که از اهل علم باشد وبتواند مجتهد واعلم را بشناسد، دوم آن که دو نفر عالم عادل، که میتوانند مجتهد و اعلم را تشخیص دهند، مجتهد یا اعلم بودن کسی را تصدیق کنند، به شرط آن که دو نفر عالم عادل دیگر با گفته آنان مخالفت ننمایند، سوم آن که عدهای از اهل علم که میتوانند مجتهد و اعلم را تشخیص دهند، و از گفته آنان اطمینان پیدا میشود، مجتهد یا اعلم بودن کسی را تصدیق کنند، بلکه مطلق شیاعی که مفید علم باشد نیز کافی است.
- [آیت الله صافی گلپایگانی] . مجتهد و اعلم را از سه راه می توان شناخت: اول آن که خود انسان یقین کند، مثل آن که از اهل علم باشد و بتواند مجتهد و اعلم را بشناسد. دوم آن که دو نفر عالم عادل، که می توانند مجتهد و اعلم را تشخیص دهند، مجتهد بودن یا اعلم بودن کسی را تصدیق کنند بشرط آن که دو نفر عالم عادل دیگر با گفته آنان مخالفت ننمایند. سوم آن که عده ای از اهل علم که می توانند مجتهد و اعلم را تشخیص دهند، و از گفته آنان اطمینان پیدا می شود، مجتهد بودن یا اعلم بودن کسی را تصدیق کنند.
- [امام خمینی] مجتهد و اعلم را از سه راه میتوان شناخت: اول: آن که خود انسان یقین کند، مثل آن که از اهل علم باشد و بتواند مجتهد و اعلم را بشناسد. دوم: آن که دو نفر عالم عادل که میتوانند مجتهد و اعلم را تشخیص دهند مجتهد بودن یا اعلم بودن کسی را تصدیق کنند، به شرط آن که دو نفر عالم عادل دیگر با گفته آنان مخالفت ننمایند. سوم: آن که عدهای از اهل علم که میتوانند مجتهد و اعلم را تشخیص دهند، و از گفته آنان اطمینان پیدا میشود مجتهد بودن یا اعلم بودن کسی را تصدیق کنند.
- [آیت الله نوری همدانی] مجتهد و اعلم را از سه راه می توان شناخت : اول : آنکه خود انسان یقین کند ، مثل آنکه از اهل علم باشد و بتواند مجتهد و اعلم را بشناسد . دوم : آنکه دو نفر عالم عادل ، که می توانند مجتهد و اعلم را تشخیص دهند ، مجتهد بودن یا اعلم بودن کسی را تصدیق کنند ، به شرط آنکه دو نفر عالم عادل دیگر با گفتة آنان مخالفت ننمایند . سوم : آنکه عده ای از اهل علم که می توانند مجتهد و اعلم را تشخیص دهند ، و از گفتة آنان اطمینان پیدا می شود مجتهد بودن یا اعلم بودن کسی را تصدیق کنند .
- [آیت الله بروجردی] (مجتهد) و (اعلم) را از سه راه میتوان شناخت:اوّل:آن که خود انسان یقین کند، مثل آن که از اهل علم باشد و بتواند مجتهد و اعلم را بشناسد.دوم:آن که دو نفر عادل که میتوانند مجتهد و اعلم را تشخیص دهند، مجتهد بودن یا اعلم بودن کسی را تصدیق کنند، به شرط آن که دو نفر عالم عادل دیگر با گفتهی آنان مخالفت ننمایند.سوم:آن که عدّهای از اهل علم که میتوانند مجتهد و اعلم را تشخیص دهند و از گفتهی آنان اطمینان پیدا میشود، مجتهد بودن یا اعلم بودنِ کسی را تصدیق کنند.
- [آیت الله اردبیلی] مجتهد و اعلم را از سه راه میتوان شناخت: اوّل: خود انسان اطمینان کند، مثل آن که از اهل علم باشد و بتواند مجتهد و اعلم را تشخیص دهد و یا از خبر دادن شخص مورد اعتماد و آگاهی، به اعلم بودن او اطمینان یابد. دوم:دو نفر عالم عادل که میتوانند مجتهد اعلم را تشخیص دهند، مجتهد یا اعلم بودن کسی را تصدیق کنند، به شرط آن که دو نفر عالم عادل دیگر با گفته آنان مخالفت ننمایند. سوم: عدّهای از اهل علم که میتوانند مجتهد و اعلم را تشخیص دهند و از گفته آنان اطمینان پیدا میشود، مجتهد یا اعلم بودن کسی را تصدیق کنند .