برای "عدل"، معانی مختلفی شده است که عبارتند از: موزون بودن اجزای یک مجموعه‏ی مرکب، رعایت حقوق افراد و اعطای حق به صاحب حق، رعایت استحقاق در افاضه‏ی وجود، و تساوی و نفی هرگونه تبعیض. اما معنایی که مناسب سؤال است، تساوی و نفی هرگونه تبعیض می‏باشد و مقابل آن، ظلم و تبعیض است، یعنی با همه کس و همه چیز در شرایط مختلف یکسان رفتار شود و یا با شرایط مساوی، رفتاری متفاوت صورت گیرد. مفهوم حق و استحقاق، درباره‏ی اشیاء نسبت به خداوند به معنای نیاز و امکان وجود یا کمال وجود است و هر موجودی به حکم فیّاض و فاعل تام بودن خداوند، آنچه را که مستحق است، دریافت می‏کند و اگر کمبودی مشاهده می‏شود، اشکال در ظرفیت قابل و گیرنده فیض است. اما این که چرا خداوند، جهان و موجودات آن را این گونه آفریده و آیا افعال خداوند معلل به اغراض است، یا نه؟ طبق نظر معتزله و بر خلاف اشاعره افعال خداوند معلّل به غرض و مصالح و بر اساس انتخاب اصلح است، لذا نظام موجود، نظام احسن می‏باشد. حکمای اسلامی شیعه پس از تقسیم غایت به غایت فعل و غایت فاعل، هر فعلی را دارای غایت دانسته و ذات اقدس الاهی را غایت کل، یعنی غایة الغایات می‏دانند و اشیاء همه از او و به سوی اوست. "و انّ الی ربّک المنتهی". نحوه‏ی ترتیب و نظام موجودات، ذاتی آنهاست و عین وجودشان می‏باشد که با یک اراده الاهی همه ی آنها محقق شده‏اند و چنین نیست که با یک اراده محقق شده و با اراده‏ی دیگر نظام یافته باشند تا قبل از آن وجود و حقی داشته باشند. اختلافی که در عالم هستی است در واقع تفاوت است و نه تبعیض و آنچه با عدل منافات دارد، تبعیض است نه تفاوت. بر اساس قانون علت و معلول تفاوت، ذاتی موجودات می‏باشد؛ زیرا از هر علتی، معلول خاص صادر می‏شود و چون علت‏ها مختلف است، پس معلول ها هم مختلف می‏باشند؛ زیرا تخلف معلول از علت محال است و معلول با علت خود باید سنخیّت داشته باشد. به علاوه که در اختلاف، آثار مثبتی هست که در یکسان بودن نیست، مثل تحرک، جنبش و غیره. جهان مانند پیکره‏ی انسان است که برای تحقق کل، باید اجزای مختلفی کنار هم جمع شوند. از این رو برای به وجود آمدن نظام احسن، وجود تفاوت (نه تبعیض) ضروری است و اگر زیبایی و زشتی در کنار هم نبود نه زیبا، زیبا بود و نه زشت، زشت بود. اما راجع به بلایا و مصایب باید گفت: در نظام هستی انواع مختلفی از بلایا و مصایب وجود دارد: بعضی بلایا نتیجه‏ی کار خود انسان است؛ برخی بلاها که بر اثر سهل انگاری دیگران مانند پدر و مادر نصیب فرزند می‏شود. هر دو قسم مربوط به انسان است و نباید به باری تعالی نسبت داد. و گاهی بلا برای از بین بردن گناه می‏باشد و در واقع کفاره‏ی گناهان است، مصایبی که باعث بیداری و غفلت زدایی است، یا گاهی برای امتحان و تکامل افراد است که نه تنها با عدالت تنافی ندارد، بلکه عین رحمت و کرم پروردگار است. اما این که یکی را روزی می‏دهد و دیگری را نه، سخن صحیحی نیست؛ زیرا روزی تمام جنبندگان بر عهده‏ی خداوند است، ولی قیام به طلب روزی و تلاش در این راه، وظیفه‏ی بندگان است و ترتیب امور جمیع اسباب ظاهری و غیر ظاهری به تقدیر الاهی است، و خداوند ابتداءً کسی را از روزی محروم نمی‏نماید. در روایات، رزق و روزی دو گونه آمده است: "رزق طالب" و "رزق مطلوب". رزق طالب، رزقی است که به سراغ افراد می‏آید و رزق مطلوب، رزقی است که به سراغش می‏روند. رزق طالب همان رزق وجود و هستی، عمر و... می‏باشد و رزق مطلوب با تلاش و فراهم نمودن امکانات لازم به دست می‏آید. در مورد هدایت و اضلال حق تعالی می‏توان گفت: هدایت خداوند به دو نوع تکوینی و تشریعی تقسیم می‏شود، و هدایت تکوینی نیز، به هدایت عام و هدایت خاص، منقسم می‏گردد. هدایت تکوینی عام، روزی همه ی بندگان است که هم شامل کافر و... و هم مؤمن می‏شود. لکن هدایت تکوینی خاص، روزی بندگان خاص الاهی است. اضلال (رها کردن) خداوند، هرگز ابتدایی نبوده و آن ذات مقدس ابتداءً کسی را گمراه و رها نمی‏نماید، اما اگر بنده‏ای از اوامر و نواهی (هدایت تشریعی) او پیروی ننمود و راه تبهکاری در پیش گرفت، خداوند او را به حال خویش رها می‏نماید، و این، "اضلال" الاهی است.
وجود تفاوتها و تبعیض چگونه با عدالت پروردگار قابل توجیه است؟ همچنین وجود بلایا و مصایب چه ضرورتی دارد؟ چرا خداوند یکی را روزی میدهد، دیگری را نه، یکی را زیبا و دیگری را زشت خلق میکند. یکی را هدایت میکند و دیگری را رها مینماید؟
برای "عدل"، معانی مختلفی شده است که عبارتند از: موزون بودن اجزای یک مجموعهی مرکب، رعایت حقوق افراد و اعطای حق به صاحب حق، رعایت استحقاق در افاضهی وجود، و تساوی و نفی هرگونه تبعیض. اما معنایی که مناسب سؤال است، تساوی و نفی هرگونه تبعیض میباشد و مقابل آن، ظلم و تبعیض است، یعنی با همه کس و همه چیز در شرایط مختلف یکسان رفتار شود و یا با شرایط مساوی، رفتاری متفاوت صورت گیرد. مفهوم حق و استحقاق، دربارهی اشیاء نسبت به خداوند به معنای نیاز و امکان وجود یا کمال وجود است و هر موجودی به حکم فیّاض و فاعل تام بودن خداوند، آنچه را که مستحق است، دریافت میکند و اگر کمبودی مشاهده میشود، اشکال در ظرفیت قابل و گیرنده فیض است. اما این که چرا خداوند، جهان و موجودات آن را این گونه آفریده و آیا افعال خداوند معلل به اغراض است، یا نه؟ طبق نظر معتزله و بر خلاف اشاعره افعال خداوند معلّل به غرض و مصالح و بر اساس انتخاب اصلح است، لذا نظام موجود، نظام احسن میباشد. حکمای اسلامی شیعه پس از تقسیم غایت به غایت فعل و غایت فاعل، هر فعلی را دارای غایت دانسته و ذات اقدس الاهی را غایت کل، یعنی غایة الغایات میدانند و اشیاء همه از او و به سوی اوست. "و انّ الی ربّک المنتهی". نحوهی ترتیب و نظام موجودات، ذاتی آنهاست و عین وجودشان میباشد که با یک اراده الاهی همه ی آنها محقق شدهاند و چنین نیست که با یک اراده محقق شده و با ارادهی دیگر نظام یافته باشند تا قبل از آن وجود و حقی داشته باشند. اختلافی که در عالم هستی است در واقع تفاوت است و نه تبعیض و آنچه با عدل منافات دارد، تبعیض است نه تفاوت. بر اساس قانون علت و معلول تفاوت، ذاتی موجودات میباشد؛ زیرا از هر علتی، معلول خاص صادر میشود و چون علتها مختلف است، پس معلول ها هم مختلف میباشند؛ زیرا تخلف معلول از علت محال است و معلول با علت خود باید سنخیّت داشته باشد. به علاوه که در اختلاف، آثار مثبتی هست که در یکسان بودن نیست، مثل تحرک، جنبش و غیره. جهان مانند پیکرهی انسان است که برای تحقق کل، باید اجزای مختلفی کنار هم جمع شوند. از این رو برای به وجود آمدن نظام احسن، وجود تفاوت (نه تبعیض) ضروری است و اگر زیبایی و زشتی در کنار هم نبود نه زیبا، زیبا بود و نه زشت، زشت بود. اما راجع به بلایا و مصایب باید گفت: در نظام هستی انواع مختلفی از بلایا و مصایب وجود دارد: بعضی بلایا نتیجهی کار خود انسان است؛ برخی بلاها که بر اثر سهل انگاری دیگران مانند پدر و مادر نصیب فرزند میشود. هر دو قسم مربوط به انسان است و نباید به باری تعالی نسبت داد. و گاهی بلا برای از بین بردن گناه میباشد و در واقع کفارهی گناهان است، مصایبی که باعث بیداری و غفلت زدایی است، یا گاهی برای امتحان و تکامل افراد است که نه تنها با عدالت تنافی ندارد، بلکه عین رحمت و کرم پروردگار است. اما این که یکی را روزی میدهد و دیگری را نه، سخن صحیحی نیست؛ زیرا روزی تمام جنبندگان بر عهدهی خداوند است، ولی قیام به طلب روزی و تلاش در این راه، وظیفهی بندگان است و ترتیب امور جمیع اسباب ظاهری و غیر ظاهری به تقدیر الاهی است، و خداوند ابتداءً کسی را از روزی محروم نمینماید. در روایات، رزق و روزی دو گونه آمده است: "رزق طالب" و "رزق مطلوب". رزق طالب، رزقی است که به سراغ افراد میآید و رزق مطلوب، رزقی است که به سراغش میروند. رزق طالب همان رزق وجود و هستی، عمر و... میباشد و رزق مطلوب با تلاش و فراهم نمودن امکانات لازم به دست میآید. در مورد هدایت و اضلال حق تعالی میتوان گفت: هدایت خداوند به دو نوع تکوینی و تشریعی تقسیم میشود، و هدایت تکوینی نیز، به هدایت عام و هدایت خاص، منقسم میگردد. هدایت تکوینی عام، روزی همه ی بندگان است که هم شامل کافر و... و هم مؤمن میشود. لکن هدایت تکوینی خاص، روزی بندگان خاص الاهی است. اضلال (رها کردن) خداوند، هرگز ابتدایی نبوده و آن ذات مقدس ابتداءً کسی را گمراه و رها نمینماید، اما اگر بندهای از اوامر و نواهی (هدایت تشریعی) او پیروی ننمود و راه تبهکاری در پیش گرفت، خداوند او را به حال خویش رها مینماید، و این، "اضلال" الاهی است.
- [سایر] آیا زشت و زیبا بودن انسان ها با عدالت خداوند در تضاد نیست؟
- [سایر] منظور از اینکه خالقیت پروردگار متعال اقتضا میکرد که او خلق کند و دست به آفرینش بزند چیست؟ به بیان دیگر، اینکه چون خداوند خالق است و مجبور است خلق کند بر اساس خصلت خود آیا باعث میشود عدهای ناخواسته به دنیا بیایند و بعد باز بدون اینکه نقشی در قوانین حاکم بر خلقت داشته باشند مجبور به تبعیت باشند، و الّا مورد بازخواست و تنبیه قرار خواهند گرفت! به نظر شما چنین سخنی عدالت خداوند را خدشهدار نمیکند که چون خدا مجبور به خلق کردن بود عدهای باید خواسته و ناخواسته به دنیا بیایند و بعد هم پس از مدتی علیرغم میلشان با دنیا خداحافظی کنند و بعد تنبیه و... .
- [سایر] آیه 283 بقره می گوید: (آنچه در آسمانها وزمین هست همه ملک خداست و اگر آنچه را که در دل دارید آشکار یا مخفی کنید، همه را در محاسبه شما خواهد آورد. آنگاه هر که را خواهد ببخشد و هر که را بخواهد عذاب کند و خداوند بر هر چیزی تواناست). در آیات فراوانی از قرآن دیدیم که می گوید خدا هر که را بخواهد هدایت و هر که را بخواهد گمراه می کند. آیه ای از قبیل آیه 283 بقره متذکر می شود که تبعیض خدا در آن دنیا هم شامل حال انسان ها خواهد شد.معلوم نیست گمراهان در آن دنیا طبق چه معیار خدا بخشیده یا عذاب خواهند شد. البته همه این گمراهان به خواست خدا گمراه شده بودند. این آیات چگونه با عدالت خداوند سازگار است؟
- [سایر] آیا در هدایت بندگان قابلیت شرط است یا شرط نیست؟ اگر شرط است، پس چگونه عیسی ناصری در بدو تولد (از قول قرآن) به مقام عبداللهی و نبوت مفتخر گردید؟ زیرا مقام عبودیت نیاز به تلاش وافی دارد، همچون حضرت ابراهیم که در سن پیری و با گذراندن آن همه مصائب از امتحانات سخت سربلند بیرون آمد. و اگر شرط نیست، پس چرا در مسیر عبودیت این همه تلاش و استقامت در راه رسیدن به مقام بندگی سفارش شده است؟ آیا همه انسانها بر فطرت یکسان آفریده نشده اند؟ پس چرا خداوند در حق مسیح چنین کرد و در حق دیگران چنان؟ شاید بگویید معجزه مسیح در گاهواره برای نجات دادن مادرش از تهمتی بود که به او زده بودند! اما دلیلی ندارد که خداوند برای اثبات بی گناهی مادر عیسی مقام عبودیت (که بالاترین مقام است) و نبوت را به وی اعطا نماید. مسیح هم می بایستی هم چون ابراهیم و ایوب و پیامبر اسلام اثبات قابلیت می کرد تا لایق هدایت (ایصال اللمطلوب) می گردید. من معتقدم که خداوند در حق مسیح قبل از به فعلیت رسیدن توانایهایش برای پیامبری نشان داده است که نابرده رنج، گنج مسیر می شود! و این برخلاف عدالت پروردگار است. شما چه دیدگاهی دارید؟ منتظر پاسخ مناسبتان هستم. باسپاس از پیگیری و ارسال پاسخنامه شما.
- [سایر] باسلام. سؤالم درباره فیاض بودن خدا است. خداوند فاعل مختار است؛ یعنی مجبور نیست، بلکه اگر بخواهد خلق میکند و میبخشد، و اگر نخواهد خلق نمیکند و نمیبخشد، البته هرگز ظلم نمیکند. اعتقاد ما این است که خداوند بر هر چیزی که محال عقلی نباشد قادر است و از آن طرف هم. فَیَّاض در لغت: یعنی رودخانه خروشان و پر از آب که سرریز کرده باشد. فَیَّاض در استعاره: برای شخصی به کار برده میشود که مانند رودخانهای خروشان بسیار سخاوتمند است و از او بخششهایش مانند همان رودخانه تراوش میکند. تفاوت فیّاض با وهّاب: چرا فیّاض گفته میشود نه وهّاب؟ وهاب هم مبالغه است برای کسی که زیاد هبه، هدیه و بخشش مینماید و یکی از اسمای خداوند است. اما فرق فیاض و وهاب در این است که رودخانه خروشان فیّاض نمیتواند از تراوشات و بخشش خویش، خودداری نماید، ولی وهّاب که بدون استعاره، بلکه مستقیماً در مورد انسان و هر فاعل مختاری به کار میرود، میتواند از بخشش خویش خودداری نماید. واژه وهّاب سه بار در قرآن آمده و هر سه مورد برای خدا میباشد، اما واژه فیّاض در قرآن نیامده است: (لِلَّهِ مُلْکُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ یخْلُقُ مَا یشَاءُ یهَبُ لِمَنْ یشَاءُ إِنَاثًا وَیهَبُ لِمَنْ یشَاءُ الذُّکُورَ)؛ مالکیت و حاکمیت آسمانها و زمین از آن خدا است؛ هر چه را بخواهد میآفریند؛ به هر کس اراده کند دختر میبخشد و به هر کس بخواهد پسر(شوری، 49). (رَبَّنَا لَا تُزِغْ قُلُوبَنَا بَعْدَ إِذْ هَدَیتَنَا وَهَبْ لَنَا مِنْ لَدُنْکَ رَحْمَهً إِنَّکَ أَنْتَ الْوَهَّابُ)؛ راسخان در علم، میگویند: (پروردگارا دلهایمان را، بعد از آنکه ما را هدایت کردی، از راه حق منحرف مگردان و از سوی خود، رحمتی بر ما ببخش، زیرا تو بخشندهای(آل عمران، 8). (أَمْ عِنْدَهُمْ خَزَائِنُ رَحْمَهِ رَبِّکَ الْعَزِیزِ الْوَهَّابِ)؛ مگر خزائن رحمت پروردگار توانا و بخشندهات نزد آنها است تا به هر کس میل دارند بدهند؟ (ص، 9). میگویم عزیز یعنی شکستناپذیر و اینکه در کنار وهّاب آمده؛ یعنی کسی نمیتواند خدا را مجبور به هبه دادن و بخشش نماید، بلکه این رحمت پروردگار است که شامل حال ما میشود، نه نتیجه اعمال ما و شدت درخواست ما. اگر خدا فیاض باشد؛ یعنی جبراً بخشنده باشد، درخواست کردن از او کاری بیهوده است؛ زیرا خودش میبخشد. با این تفاسیر آیا با به کار بردن کلمه فیاض برای خداوند به این معنا نمیشود که خدا (نعوذ بالله) جبراً بخشنده است و ناتوان از اینکه از بخشندگی خود جلوگیری کند، در حالیکه حضرت حق خود از این کلمه در قرآن برای خودش استفاده نکرده است؟ باتشکر
- [سایر] با سلام خدمت شما که وقت و نیروی خود راصرف پاسخ دادن به پرسش های مردم برای کمک به آنها در جهت دست یافتن به راه حل مناسبشان می کنید پیشاپیش از خداوند متعال پیشرفت و موفقیت شما را در این زمینه خواهانم مطلبی را که می خواهم با شما به عنوان یک کارشناس در میان بگذارم مشکلی است که شاید به شکلهای گوناگون در بسیاری از جوانان مخصوصا در جوانان کشور ما وجود دارد منظورم مشکلات جنسی و مسائل مربوط به آن است من نیز از این روند جدا نیستم و درگیر مشکلی هستم که هر لحظه مرا ناتوان تر می سازد چندی پیش این مسئله را با شبکهء پرسمان که یک سایت دانشجویی است در میان گذاشتم آنها نیز لطف کردند و پاسخم را دادند اما این مشکل آن قدر بر روح من چیره گشته که راه حلهای آنها را نتوانستم اجرا کنم چرا که اراده ام بسیار ضعیف شده است مشکلی که در مورد آن می خواستم صحبت کنم کاری است بسیار بسیاربدتر از اعتیاد به مواد مخدر،استمناء!آری درد من این است دردی که هم جسمم را و هم روحم را چند سال مورد حملهء خود قرار داده و تا کنون نتوانسته ام به طور قطعی از پس آن بر بیایم اجازه می خواهم به دلیل اینکه شناخت هر چه بیشتر شخصیت فرد پرسش کننده می تواند به مشاور در جهت ارائهء پاسخی بهتر و جامع تر کمک کند وقتتان را بگیرم و کمی از زندگی ام را برایتان شرح دهم ... باید بگویم به خاطر این که همه فکر می کردند من فرد بسیارپاکی هستم و به خاطر این که قلبا پاک بودم و نظر بدی نسبت به دختران فامیل نداشتم و بسیار از متلک گویی به آنها متنفر بودم همیشه در میان آنها بودم و با آنهابسیار صمیمی تر از هم جنسانم بودم به همین دلیل به من می گفتند مریم خانم در جمع آنها احساس راحتی می کردم و تا اکنون نیز آنها مرا پسری خوب و پاک می دانند به خاطر همین ارتباط پاک احساس بد و شرورانه ای نسبت به آنها نداشتم زمان می گذشت و هر بار که استمناء می کردم بیشتر به درون گمراهی فرو می رفتم هر بار پس از انجام این کار به خودم قول می دادم که دیگر این کار را نکنم و توبه می کردم اما باز این کار تکرار می شد تا همین الان ..... در مقطع پیش دانشگاهی که بودم از یک طرف به نمراتم حساس بودم و از طرفی نگران وضعیت کنکور خود بودم تصمیم گرفتم آن سهل را به دلیل یا بهانهء سنگین بودن درسها و نبود وقت کنکور ندهم و سال آینده با فراغ فکر بیشتری برای کنکور درس بخوانم کارم را خوب شروع کردم و بدون مشورت در چند کلاس کنکور ثبت نام کردم اما هنگامی که دیدم بیشتر به فکر پول هستند تا انتقال مفاهیم انگیزه ام را از دست دادم و دیگر به آن کلاسها نرفتم و تقریبا دیگر درس نخواندم بسیار با خانواده ام درگیر بودم آنها مدام مرا به ادامهء کار تشویق می کردند ولی من مقاومت می کردم زیرا توقعم بالا بود و می خواستم در رشتهء خوبی قبول شوم دلیل این که در این مورد می نویسم این است که می خواهم بگویم یکی از زیانهای استمناء کاهش اراده است من هنگامی که در درسهایم به مشکلی بر می خوردم خیلی سریع ناراحت می شدم و بدتر این که این ناراحتی را به درسهای دیگر نیز می کشاندم و دیگر دوست نداشتم به درس خواندن در آن ساعت ادامه دهم چرا که اراده ام ضعیف شده بود آن سال نیز گذشت وسال تحصیلی جدید را با انگیزه ای قوی شروع کردم در ابتدای شروع کارم چون می دانستم که اگر استمناء را ادامه دهم باز هم سرنوشتم مانند سال گذشته خواهد شد با حال التماس و تضرع پس از نماز به سجده افتادم و قران در بغل از خداوند به زاری خواستم هدایتم کند و مرا از این منجلاب بیرون آورد خداوند نیز با لطف همیشگی که به من داشته است هدایتم کرد هر روز رابطه ام با خداوند بهتر می شد پس از نماز اول وقت مغرب و عشاء هر شب تا شب کنکور به طور مرتب دو صفحه قران را با معنی آن وبا تفکر می خواندم مدت عبادت من یک ساعت به طول می انجامید ولی گذشتن زمان را حس نمی کردم اوایل کار دو سه مرتبه استمناء کردم ولی کم کم این کار را ترک کردم آن قدر خود را به خداوند نزدیک می دیدم که در نماز گریه می کردم و از این که دارم با پروردگار و آفرینندهء خودم صحبت می کنم شور و شعف سراسر وجودم را فرا می گرفت وبا تعجب و شرمندگی به گذشته ام فکرمی کردم جدولی درست کرده بودم که سعود و سقوط اخلاقی را توسط فلشهایی در آن نشان می دادم دائم در حال مراقبهء نفس بودم هر شب بعد از نماز عشاء کل کارهای دیروز و امروزم را مرور می کردم و نکته های مثبت و منفی را یادداشت می کردم تا دیگر بدیها را تکرارنکنم شبهای جمعه را مرتب به حرم می رفتم یک شب حرم خیلی شلوغ بود و من که همیشه دنبال جای خلوتی می گشتم یکی دیگرازبلاهای استمناءگوشه گیری من بود هیچ جای خالی پیدا نکردم و با حالت حزن بسیار به امام رضا ع سلام کردم و با ناراحتی از حرم خارج شدم در مجلسی که به مناسبت چهلم فوت پدربزرگم برگزار شده بود دختر عمه ام به مادرم گفت چند شب پیش احسان را در خواب دیده ام که به حرم رفته و حرم بسیار شلوغ بود و درهای منتهی به ضریح بسته بود و خادمان اجازهء ورود نمی دادند که احسان جلو رفت در را برای او باز کردند وقتی این خواب را شنیدم گریه کردم که چگونه من که آن قدر بد سیرت بودم به کوتاه مدتی آن چنان مورد لطف خداوند قرار گرفته ام که زیر سایهء رحمت امام رضا ع قرار گرفته ام در آن نه ماه که برای کنکور درس می خواندم دعا می کردم که در رشتهء داروسازی در شهر خودم قبول شوم پس از کنکور مانند هر سال تابستان را برای شبکاری به مغازهء تولیدی پدرم رفتم روزی پس از نماز صبح تلفن مغازه به صدا درآمد و صدای پدرم را شنیدم که خبر قبول شدن در رشتهء داروسازی مشهد را به من می داد بسیار خوشحال شدم و نماز شکر خواندم هدف من از درس خواندن رسیدن به پول و ثروت نبود بلکه می خواستم تا پله های پیشرفت را طی کنم و وزیر شوم و به کشور و هم وطنانم خدمت کنم تمام وجودم سرشار از عشق به پیشرفت میهنم بود قبلا مطالعات زیادی در مورد تاریخ باستان ایران و افتخارات آن داشتم و حال پلهء اول را با لطف بسیار خداوند و تلاش خودم با موفقیت طی کرده بودم در تابستان تحقیقی در زمینهء امام زمان ع و وظایف شیعیان ایشان انجام دادم تحقیق بسیار جالبی شده بود باید بگویم در این نه ماه نمازهای ظهرو عصر و مغرب و عشائم را مرتب به مسجد می رفتم به پیشنهاد امام جماعت مسجد محلمان تصمیم گرفتم جمعه شبها آن را برای نمازگزاران آن را ارائه دهم جمعه شبها پس از نماز عشاء بر می خواستم و این تحقیق را می خواندم و حضار با علاقه گوش می کردند خلاصه آدم خوبی شده بودم ولی پس از این که به قول قران کشتی من به ساحل نجات رسیده بود و به هدفم رسیده بودم ارتباطم با خدا ضعیف تر شد و پس از مدتی دوباره با ناسپاسی تمام استمناء کردم و آن را تکرار کردم تا اکنون که در اواخر ترم اول هستم در این چند سال بر اثر این کار همیشه کم بنیه بوده ام مخصوصا این اواخر که به طور جنون آمیزی تقریبا هر دو شب یک باراین کار را می کنم دستهایم می لرزند چشمانم ضعیف شده است در مدت کوتاهی دوبار عینکم را عوض کردم موهایم بسیار نازک و نرم وشکننده شده است و به راحتی و بسیار زیاد می ریزند لبهایم را نا خود آگاه گاز می گیرم مادرم می گوید تازگی ها عصبی شده ای زیاد پلک می زنی انگشتانت را گاز می گیری بر خلاف گذشته اعتماد به نفسم کم شده دیگر نمی توانم در کلاس از استاد سوال بپرسم هنگامی که مطلبی را نمی فهمم و نمی توانم سوال کنم بسیار ناراحت می شوم هنگامی که می خواهم مطلبی را برای هم کلاسی هایم که سی پسر و سی دختر هستند بگویم صورتم به طور محسوسی شروع به لرزش می کند و صدایم بسیار می لرزد چند روز پیش در عین ناباوری دیدم هنگامی که می خواستم چیزی را به دانشجویان یادآوری کنم زیر ناخنهایم کبود شده تمرکزم بر درسهایم بسیار کم شده است سر کلاس که هستم انگار مرده ای بیش نیستم و در دنیایی دیگر سیر می کنم و مرتب ذهنم منحرف می شود و درسها را نمی فهمم در خانه هم هر چه تلاش می کنم بعضی درسها را بفهمم نمی شود و هر روز نگران تر می شوم هر بار تصمیم می گیرم دیگر این کار را نکنم ولی نمی شود دیگر هدفم یادم رفته است دیگر خدا را نمی شناسم و نماز را به زور می خوانم در آیات قران شک می کنم و گاهی اوقات خدا را فاقد نقش در این دنیا می دانم و قران را داستان نمی دانم عاقبتم به کجا می کشد این ها بخشی از زندگی من بود حال امیدم پس از خداوند به شما است خواهش می کنم این برادرتان را اگر بدتان نمی آید کمک کنیدو از تاریکی ها او را دوباره به نور برگردانید خواهش می کنم پاسخی مقطعی به من ندهید و مرا مرحله به مرحله هدایت کنید اگر امثال مرا رها کنید به جای اول خود بر می گردند لطفا مرا راهنمایی کنید در ضمن خوشحال می شوم اگر این نوشته را بدون ذکر نام در معرض دید دیگر کاربران بگذارید چه بسا بخوانند و عبرت بگیرند