حضرت موسی(ع) از جمله انبیای اولوا العزم و دارای شریعت و کتاب بوده است. حضرت موسی (ع) به اجل طبیعی در زمان آوارگی(تیه) بنی اسرائیل از دنیا رفت.[1] همچنین در روایتی از حضرت امام محمد باقر، یا از حضرت امام صادق (ع) نقل شده است که حضرت موسی در شب بیست و یکم ماه رمضان از دنیا رفته است.[2] پیرامون چگونگی مرگ حضرت موسی(ع)، دو نقل وجود دارد که در ذیل بدان می‌پردازیم: 1. محمّد بن عماره از پدرش روایت کرده که به امام صادق(ع) عرض کردم: مرا از وفات موسی بن عمران(ع) آگاه کن، فرمود: «چون اجلش فرا رسید، مدّت عمرش تمام شد و روزیش به پایان رسید، ملک الموت(ع) نزد او آمد و گفت: سلام بر تو ای کلیم الله! موسی گفت: و علیک السّلام! تو کیستی؟ گفت: من ملک الموتم، گفت: برای چه آمدی؟ گفت: آمده‌ام تا تو را قبض روح‏ کنم، موسی به او گفت: از کجا روحم را می‌گیری؟ گفت: از دهانت، موسی(ع) گفت: چگونه چنین می‌کنی در حالی که با این دهان با خدایم صحبت کرده‌ام، گفت: از دستت، گفت: چگونه چنین می‌کنی در حالی که با آن تورات را برگرفته‌ام، گفت: از پایت، گفت: چگونه چنین می‌کنی در حالی که با آنها بر طور سینا گام نهاده‌ام، گفت: از چشمانت، گفت: چگونه چنین می‌کنی در حالی که همیشه به رحمت حقّ چشم دوخته‌ام، گفت: از گوشت، گفت: چگونه چنین می‌کنی در حالی که با آنها کلام پروردگارم را شنیده‌ام. خداوند به ملک الموت وحی فرمود: جانش را مگیر تا خود، آن‌را درخواست نماید. ملک الموت رفت و موسی(ع) تا آنجا که خداوند اراده فرمود، زنده بود و یوشع بن نون را خواست و به او وصیّت کرد که امرش را پنهان دارد و پس از خود به جانشینش وصیّت نماید و از میان قوم خود غایب شد. در دوران غیبتش مردی را دید که به حفر گوری مشغول بود و به او گفت: آیا می‌خواهی در این کار کمکت کنم؟ آن مرد گفت: آری، و او را کمک کرد تا گور را کند و جایگاه لحد را آماده کرد، سپس موسی(ع) در آن خوابید تا بنگرد چگونه است، پس خدای تعالی پرده‌ها را کنار زد و او جایگاه خود را در بهشت دید و گفت: ای خدای من! مرا قبض روح کن! و ملک الموت جانش را همان‌جا گرفت و دفنش کرد و خاک بر او ریخت. آن ‌کسی که به حفر قبر مشغول بود، ملک الموت بود که به صورت آدمی در آمده بود ... و فریاد کننده‌ای از آسمان ندا در داد که موسای کلیم در گذشت و کیست که دار فانی را وداع نکند؟».[3] در این مقدار از روایت که در منبع معتبر شیعی وجود دارد، دلالتی بر سخت بودن لحظات احتضار و مرگ برای حضرت موسی(ع) وجود ندارد بلکه آنچه از این مقدار برمی‌آید آن است که ایشان – به هر دلیل - می‌خواسته مقدار بیشتری را در دنیا باشد. البته مرگ برای پرهیزکاران نمی‌تواند آن‌چنان دشوار باشد که تنها به‌خاطر هراس از آن، موسای پیامبر تقاضای تأخیر در مرگ را نماید، بلکه شاید دلایل دیگری برای این تأخیر داشته است. امام صادق(ع) در توصیف مرگ می‌فرماید: «مرگ برای مؤمن، خوشبوترین رایحه است که مؤمن از استشمام آن دچار حالتی شبیه به خواب می‌شود و در این حالت هر چه درد و رنج است به طور کلی از او منقطع می‌گردد، در حالی که مرگ برای کافر و فاسق مانند گزش افعی و نیش عقرب بلکه شدیدتر از آن می‌باشد». پس به آن جناب عرض کردند گروهی می‌گویند که مرگ سخت‌تر است از بریدن با ارّه نجاری، قیچی کردن و شکستن به وسیله سنگ‌ها و گردانیدن سنگ‌های آسیا بر روی حدقه‌های چشم؟! امام(ع) فرمود: «بله! چنین است برای بعضی از کافران و بد کردارها...».[4] 2. البته در منابع اهل سنت، نقلی وجود دارد که نشانگر دشواری بیش از اندازه مرگ را برای حضرت موسی(ع) است: روزی عزرائیل نزد موسی(ع) آمد، موسی(ع) پرسید: «برای دیدارم آمده‌ای یا برای قبض روحم؟» عزرائیل: برای قبض روحت! موسی: ساعتی مهلت بده تا با فرزندانم وداع کنم. عزرائیل: مهلتی در کار نیست. موسی(ع) به سجده افتاد و از خدا خواست تا به عزرائیل بفرماید که مهلت داده تا با فرزندانش وداع کند. خداوند به عزرائیل فرمود: به موسی(ع) مهلت بده. موسی(ع) نزد مادرش آمد و گفت: سفری در پیش دارم. مادر: چه سفری؟ موسی(ع) فرمود: سفر آخرت. مادر گریه کرد. حضرت موسی نزد همسرش آمد، کودکش را در دامن همسرش دید، با همسر وداع کرد، کودک دست به دامن موسی(ع) زد و گریه کرد، دل موسی(ع) از گریه کودکش سوخت و گریه کرد. خداوند به موسی(ع) وحی کرد: ای موسی! تو به درگاه ما می‌آیی، این گریه و زاریت چیست؟ موسی(ع) عرض کرد: دلم به حال کودکانم می‌سوزد. خداوند فرمود: ای موسی! دل از آنها بکن، من از آنها نگهداری می‌کنم و آنها را در آغوش محبتم می‌پرورانم. دل موسی(ع) آرام گرفت. و به عزرائیل گفت: جانم را از کدام عضو می‌گیری؟ عزرائیل: از دهانت. موسی: آیا از دهانی که بی‌واسطه با خدا سخن گفته است جانم را می‌گیری؟ عزرائیل: از دستت. موسی: آیا از دستی که الواح تورات را گرفته است؟ عزرائیل: از پایت. موسی: آیا از پایی که من با آن به کوه طور برای مناجات با خدا رفته‌ام؟ عزرائیل، نارنجی خوشبو به موسی(ع) داد، موسی(ع) آن‌را بو کرد و جان سپرد. فرشتگان به موسی(ع) گفتند: ای آنکه در میان پیامبران، مرگت از همه آسان‌تر بود، بگو که مرگ را چگونه یافتی؟ موسی(ع) گفت: «کشاة تسلخ و هی حیة»؛ مرگ را مانند گوسفندی که زنده پوستش را بکنند، یافتم. بنا بر تحقیق و جست‌وجو؛ کل این روایت تنها در کتاب «کشف الأسرار و عدة الأبرار»،[5] رشید الدین میبدی(متوفای 530ق) آمده است. با این حال قسمت پایانی این روایت – بدون نقل کل داستان – با اندکی اختلاف، در برخی منابع روایی و تفسیری قرن‌های ششم به بعد،[6] نقل شده است؛ مانند این‌که آورده‌اند: «عزرائیل سیبی از بهشت آورد و موسی(ع) با بو کردن آن، قبض روح شد. سپس یوشع او را در خواب دید و گفت: مرگ را چگونه یافتی؟ موسی(ع): کشاة تسلخ و هی حیة».[7] برخی از منابع متأخر شیعی به این سؤال فرشتگان از موسی(ع) ‌و پاسخ ایشان اشاره کرده‌اند[8] که به نظر می‌رسد، آنان نیز از منابع اهل سنت نقل کرده‌ باشند. به هر حال؛ این روایت - علاوه بر ضعف سند - با روایات دیگری که مرگ را برای مؤمنان پرهیزکار آسان دانسته‌اند،‌ تعارض دارد و قابل اعتماد نیست. البته روایاتی وجود دارد که دشواری احتضار را برای مؤمنان گناه‌کار، کفاره‌ای برای گناهان آنان می‌داند تا در همین دنیا پاک شده و پاکیزه به دیدار پروردگار بروند[9] که با توجه به نظریه عصمت پیامبران که در شیعه پذیرفته شده است، این روایات نیز نمی‌تواند شامل حال فردی مانند موسای کلیم الله شود. چگونگی مرگ حضرت موسی در کتاب مقدس بنابر آیات کتاب مقدس، قبل از این‌که بنی اسرائیل به سرزمین موعود خود برسند، موسی فوت کرده و حضرت یوشع، جانشین او آنها را به سرزمین برد: «واقع شد بعد از وفات موسی بنده خداوند، یوشع بن نون خادم موسی را خطاب کرده گفت:‌ موسی بنده من وفات یافته است پس الان برخیز و از این اردن عبور کن ... زمینی که من به ایشان ... می‌دهم. هر جایی که کف پای شما گذارده شود، به شما دادم، چنان‌که به موسی گفتم».[10] علاوه بر این، موسی خود گفته بود که عمرش کفاف رسیدن به سرزمین مقدس را نخواهد داد: «موسی رفته و این سخنان را به تمامی اسرائیل بیان نمود ... من امروز صد و بیست ساله هستم دیگر طاقت ... ندارم. خداوند به من گفته است که از این اردن عبور نخواهی کرد».[11] البته موسی قبل از مرگ سرزمین مقدس را با معجزه الهی دید: موسی بالای کوهی رفت و در آنجا تمامی زمین‌ها را دید «خداوند وی را گفت: این است زمینی که برای ابراهیم و اسحاق و یعقوب قسم خورده، گفتم که این را به ذریت تو خواهم داد، تو را اجازت دادم که به چشم خود آن را ببینی لیکن به آنجا عبور نخواهی کرد».[12] [1] . کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، محقق و مصحح: غفاری، علی اکبر، آخوندی، محمد، ج ‏3، ص 111 – 112، دار الکتب الإسلامیة، تهران، چاپ چهارم، 1407ق. [2] . علامه مجلسی، بحارالانوار، ج 13، باب 12، وفات حضرت موسی بن عمران و هارون (ع)، احادیث شماره 1- 18؛ مانند: أَخْبَرَنِی الشَّیْخُ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ أَبَانٍ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ سَعِیدٍ عَنْ حَمَّادٍ عَنْ حَرِیزٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَحَدِهِمَا (عَلَیْهِمَا السَّلَامُ) قَالَ الْغُسْلُ فِی سَبْعَةَ عَشَرَ مَوْطِناً وَ سَاقَ الْحَدِیثَ إِلَی أَنْ قَالَ وَ لَیْلَةَ إِحْدَی وَ عِشْرِینَ أَیْ مِنْ شَهْرِ رَمَضَانَ وَ هِیَ اللَّیْلَةُ الَّتِی أُصِیبَ فِیهَا أَوْصِیَاءُ الْأَنْبِیَاءِ وَ فِیهَا رُفِعَ عِیسَی ابْنُ مَرْیَمَ (عَلَیْهِمَا السَّلَامُ) وَ قُبِضَ مُوسَی (عَلَیْهِ السَّلَامُ). [3] . شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمة، محقق، مصحح، غفاری، علی اکبر، ج 1، ص 153،‌ تهران، دار الکتب الاسلامیة، چاپ دوم، 1395ق؛ قطب الدین راوندی، سعید بن هبة الله، قصص الأنبیاء(ع)، محقق، مصحح، عرفانیان یزدی، غلامرضا، ص 175، مشهد، مرکز پژوهش‌های اسلامی، چاپ اول، 1409ق. [4] . شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا(ع)، محقق، مصحح، لاجوردی، مهدی، ج 1، ص 274، تهران، نشر جهان، چاپ اول، 1378ق؛ شعیری، محمد بن محمد، جامع الاخبار، ص 167، نجف، مطبعة حیدریة، چاپ اول، بی‌تا. [5] . رشید الدین میبدی‏، ابو الفضل، کشف الأسرار و عدة الأبرار، ج ‏3، ص 82 – 83، تهران، انتشارات امیر کبیر، چاپ پنجم‏، 1371ش. [6] . ابن خراط اندلسی، عبد الحق بن عبد الرحمن، العاقبة فی ذکر الموت، ص 114، کویت، مکتبة دار الأقصی، چاپ اول، 1406ق؛ نعمانی، أبو حفص سراج الدین عمر بن علی، اللباب فی علوم الکتاب، ج 7، ص 280، بیروت، دار الکتب العلمیة، چاپ اول، 1419ق؛ جلال الدین سیوطی، عبد الرحمن بن أبی بکر، شرح الصدور بشرح حال الموتی و القبور، ص 39، لبنان، دار المعرفة، چاپ اول، 1417ق. [7] . قرطبی، محمد بن احمد، الجامع لأحکام القرآن، ج 6، ص 133، تهران، انتشارات ناصر خسرو، چاپ اول، 1364ش؛ ثعلبی نیشابوری، ابو اسحاق احمد بن ابراهیم، الکشف و البیان عن تفسیر القرآن، ج 4، ص 47، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چاپ اول، 1422ق. [8] . مجلسی اول، محمد تقی، روضة المتقین فی شرح من لا یحضره الفقیه، محقق، مصحح، موسوی کرمانی، سید حسین، اشتهاردی، علی‌پناه، طباطبائی، سید فضل الله، ‌ج 13، ص 55، قم، مؤسسه فرهنگی اسلامی کوشانپور، چاپ دوم، 1406ق. [9] . ر.ک: «حالات مؤمن و کافر در هنگام مرگ»، سؤال 33521. [10] . یوشع، 1: 1 – 3. [11] . تثنیه، 31: 1- 2. [12] . تثنیه، 34: 1 – 4.
آیا حضرت موسی(ع) فوت کردهاند، یا این که ایشان را نیز خداوند به آسمان برده است؟ و آیا حضرت موسی به سرزمین موعود رسیدند یا اینکه در دوران آوارگی بنی اسرائیل از دنیا رفتند؟
حضرت موسی(ع) از جمله انبیای اولوا العزم و دارای شریعت و کتاب بوده است. حضرت موسی (ع) به اجل طبیعی در زمان آوارگی(تیه) بنی اسرائیل از دنیا رفت.[1] همچنین در روایتی از حضرت امام محمد باقر، یا از حضرت امام صادق (ع) نقل شده است که حضرت موسی در شب بیست و یکم ماه رمضان از دنیا رفته است.[2]
پیرامون چگونگی مرگ حضرت موسی(ع)، دو نقل وجود دارد که در ذیل بدان میپردازیم:
1. محمّد بن عماره از پدرش روایت کرده که به امام صادق(ع) عرض کردم: مرا از وفات موسی بن عمران(ع) آگاه کن، فرمود: «چون اجلش فرا رسید، مدّت عمرش تمام شد و روزیش به پایان رسید، ملک الموت(ع) نزد او آمد و گفت: سلام بر تو ای کلیم الله! موسی گفت: و علیک السّلام! تو کیستی؟ گفت: من ملک الموتم، گفت: برای چه آمدی؟ گفت: آمدهام تا تو را قبض روح کنم، موسی به او گفت: از کجا روحم را میگیری؟ گفت: از دهانت، موسی(ع) گفت: چگونه چنین میکنی در حالی که با این دهان با خدایم صحبت کردهام، گفت: از دستت، گفت: چگونه چنین میکنی در حالی که با آن تورات را برگرفتهام، گفت: از پایت، گفت: چگونه چنین میکنی در حالی که با آنها بر طور سینا گام نهادهام، گفت: از چشمانت، گفت: چگونه چنین میکنی در حالی که همیشه به رحمت حقّ چشم دوختهام، گفت: از گوشت، گفت: چگونه چنین میکنی در حالی که با آنها کلام پروردگارم را شنیدهام.
خداوند به ملک الموت وحی فرمود: جانش را مگیر تا خود، آنرا درخواست نماید. ملک الموت رفت و موسی(ع) تا آنجا که خداوند اراده فرمود، زنده بود و یوشع بن نون را خواست و به او وصیّت کرد که امرش را پنهان دارد و پس از خود به جانشینش وصیّت نماید و از میان قوم خود غایب شد. در دوران غیبتش مردی را دید که به حفر گوری مشغول بود و به او گفت: آیا میخواهی در این کار کمکت کنم؟ آن مرد گفت: آری، و او را کمک کرد تا گور را کند و جایگاه لحد را آماده کرد، سپس موسی(ع) در آن خوابید تا بنگرد چگونه است، پس خدای تعالی پردهها را کنار زد و او جایگاه خود را در بهشت دید و گفت: ای خدای من! مرا قبض روح کن! و ملک الموت جانش را همانجا گرفت و دفنش کرد و خاک بر او ریخت. آن کسی که به حفر قبر مشغول بود، ملک الموت بود که به صورت آدمی در آمده بود ... و فریاد کنندهای از آسمان ندا در داد که موسای کلیم در گذشت و کیست که دار فانی را وداع نکند؟».[3]
در این مقدار از روایت که در منبع معتبر شیعی وجود دارد، دلالتی بر سخت بودن لحظات احتضار و مرگ برای حضرت موسی(ع) وجود ندارد بلکه آنچه از این مقدار برمیآید آن است که ایشان – به هر دلیل - میخواسته مقدار بیشتری را در دنیا باشد.
البته مرگ برای پرهیزکاران نمیتواند آنچنان دشوار باشد که تنها بهخاطر هراس از آن، موسای پیامبر تقاضای تأخیر در مرگ را نماید، بلکه شاید دلایل دیگری برای این تأخیر داشته است.
امام صادق(ع) در توصیف مرگ میفرماید: «مرگ برای مؤمن، خوشبوترین رایحه است که مؤمن از استشمام آن دچار حالتی شبیه به خواب میشود و در این حالت هر چه درد و رنج است به طور کلی از او منقطع میگردد، در حالی که مرگ برای کافر و فاسق مانند گزش افعی و نیش عقرب بلکه شدیدتر از آن میباشد». پس به آن جناب عرض کردند گروهی میگویند که مرگ سختتر است از بریدن با ارّه نجاری، قیچی کردن و شکستن به وسیله سنگها و گردانیدن سنگهای آسیا بر روی حدقههای چشم؟! امام(ع) فرمود: «بله! چنین است برای بعضی از کافران و بد کردارها...».[4]
2. البته در منابع اهل سنت، نقلی وجود دارد که نشانگر دشواری بیش از اندازه مرگ را برای حضرت موسی(ع) است:
روزی عزرائیل نزد موسی(ع) آمد، موسی(ع) پرسید: «برای دیدارم آمدهای یا برای قبض روحم؟» عزرائیل: برای قبض روحت! موسی: ساعتی مهلت بده تا با فرزندانم وداع کنم. عزرائیل: مهلتی در کار نیست. موسی(ع) به سجده افتاد و از خدا خواست تا به عزرائیل بفرماید که مهلت داده تا با فرزندانش وداع کند. خداوند به عزرائیل فرمود: به موسی(ع) مهلت بده. موسی(ع) نزد مادرش آمد و گفت: سفری در پیش دارم. مادر: چه سفری؟ موسی(ع) فرمود: سفر آخرت. مادر گریه کرد. حضرت موسی نزد همسرش آمد، کودکش را در دامن همسرش دید، با همسر وداع کرد، کودک دست به دامن موسی(ع) زد و گریه کرد، دل موسی(ع) از گریه کودکش سوخت و گریه کرد.
خداوند به موسی(ع) وحی کرد: ای موسی! تو به درگاه ما میآیی، این گریه و زاریت چیست؟ موسی(ع) عرض کرد: دلم به حال کودکانم میسوزد. خداوند فرمود: ای موسی! دل از آنها بکن، من از آنها نگهداری میکنم و آنها را در آغوش محبتم میپرورانم.
دل موسی(ع) آرام گرفت. و به عزرائیل گفت: جانم را از کدام عضو میگیری؟ عزرائیل: از دهانت. موسی: آیا از دهانی که بیواسطه با خدا سخن گفته است جانم را میگیری؟ عزرائیل: از دستت. موسی: آیا از دستی که الواح تورات را گرفته است؟ عزرائیل: از پایت. موسی: آیا از پایی که من با آن به کوه طور برای مناجات با خدا رفتهام؟
عزرائیل، نارنجی خوشبو به موسی(ع) داد، موسی(ع) آنرا بو کرد و جان سپرد. فرشتگان به موسی(ع) گفتند: ای آنکه در میان پیامبران، مرگت از همه آسانتر بود، بگو که مرگ را چگونه یافتی؟ موسی(ع) گفت: «کشاة تسلخ و هی حیة»؛ مرگ را مانند گوسفندی که زنده پوستش را بکنند، یافتم.
بنا بر تحقیق و جستوجو؛ کل این روایت تنها در کتاب «کشف الأسرار و عدة الأبرار»،[5] رشید الدین میبدی(متوفای 530ق) آمده است. با این حال قسمت پایانی این روایت – بدون نقل کل داستان – با اندکی اختلاف، در برخی منابع روایی و تفسیری قرنهای ششم به بعد،[6] نقل شده است؛ مانند اینکه آوردهاند: «عزرائیل سیبی از بهشت آورد و موسی(ع) با بو کردن آن، قبض روح شد. سپس یوشع او را در خواب دید و گفت: مرگ را چگونه یافتی؟ موسی(ع): کشاة تسلخ و هی حیة».[7]
برخی از منابع متأخر شیعی به این سؤال فرشتگان از موسی(ع) و پاسخ ایشان اشاره کردهاند[8] که به نظر میرسد، آنان نیز از منابع اهل سنت نقل کرده باشند.
به هر حال؛ این روایت - علاوه بر ضعف سند - با روایات دیگری که مرگ را برای مؤمنان پرهیزکار آسان دانستهاند، تعارض دارد و قابل اعتماد نیست.
البته روایاتی وجود دارد که دشواری احتضار را برای مؤمنان گناهکار، کفارهای برای گناهان آنان میداند تا در همین دنیا پاک شده و پاکیزه به دیدار پروردگار بروند[9] که با توجه به نظریه عصمت پیامبران که در شیعه پذیرفته شده است، این روایات نیز نمیتواند شامل حال فردی مانند موسای کلیم الله شود.
چگونگی مرگ حضرت موسی در کتاب مقدس
بنابر آیات کتاب مقدس، قبل از اینکه بنی اسرائیل به سرزمین موعود خود برسند، موسی فوت کرده و حضرت یوشع، جانشین او آنها را به سرزمین برد: «واقع شد بعد از وفات موسی بنده خداوند، یوشع بن نون خادم موسی را خطاب کرده گفت: موسی بنده من وفات یافته است پس الان برخیز و از این اردن عبور کن ... زمینی که من به ایشان ... میدهم. هر جایی که کف پای شما گذارده شود، به شما دادم، چنانکه به موسی گفتم».[10] علاوه بر این، موسی خود گفته بود که عمرش کفاف رسیدن به سرزمین مقدس را نخواهد داد: «موسی رفته و این سخنان را به تمامی اسرائیل بیان نمود ... من امروز صد و بیست ساله هستم دیگر طاقت ... ندارم. خداوند به من گفته است که از این اردن عبور نخواهی کرد».[11]
البته موسی قبل از مرگ سرزمین مقدس را با معجزه الهی دید: موسی بالای کوهی رفت و در آنجا تمامی زمینها را دید «خداوند وی را گفت: این است زمینی که برای ابراهیم و اسحاق و یعقوب قسم خورده، گفتم که این را به ذریت تو خواهم داد، تو را اجازت دادم که به چشم خود آن را ببینی لیکن به آنجا عبور نخواهی کرد».[12] [1] . کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، محقق و مصحح: غفاری، علی اکبر، آخوندی، محمد، ج 3، ص 111 – 112، دار الکتب الإسلامیة، تهران، چاپ چهارم، 1407ق. [2] . علامه مجلسی، بحارالانوار، ج 13، باب 12، وفات حضرت موسی بن عمران و هارون (ع)، احادیث شماره 1- 18؛ مانند: أَخْبَرَنِی الشَّیْخُ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ أَبَانٍ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ سَعِیدٍ عَنْ حَمَّادٍ عَنْ حَرِیزٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَحَدِهِمَا (عَلَیْهِمَا السَّلَامُ) قَالَ الْغُسْلُ فِی سَبْعَةَ عَشَرَ مَوْطِناً وَ سَاقَ الْحَدِیثَ إِلَی أَنْ قَالَ وَ لَیْلَةَ إِحْدَی وَ عِشْرِینَ أَیْ مِنْ شَهْرِ رَمَضَانَ وَ هِیَ اللَّیْلَةُ الَّتِی أُصِیبَ فِیهَا أَوْصِیَاءُ الْأَنْبِیَاءِ وَ فِیهَا رُفِعَ عِیسَی ابْنُ مَرْیَمَ (عَلَیْهِمَا السَّلَامُ) وَ قُبِضَ مُوسَی (عَلَیْهِ السَّلَامُ). [3] . شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمة، محقق، مصحح، غفاری، علی اکبر، ج 1، ص 153، تهران، دار الکتب الاسلامیة، چاپ دوم، 1395ق؛ قطب الدین راوندی، سعید بن هبة الله، قصص الأنبیاء(ع)، محقق، مصحح، عرفانیان یزدی، غلامرضا، ص 175، مشهد، مرکز پژوهشهای اسلامی، چاپ اول، 1409ق. [4] . شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا(ع)، محقق، مصحح، لاجوردی، مهدی، ج 1، ص 274، تهران، نشر جهان، چاپ اول، 1378ق؛ شعیری، محمد بن محمد، جامع الاخبار، ص 167، نجف، مطبعة حیدریة، چاپ اول، بیتا. [5] . رشید الدین میبدی، ابو الفضل، کشف الأسرار و عدة الأبرار، ج 3، ص 82 – 83، تهران، انتشارات امیر کبیر، چاپ پنجم، 1371ش. [6] . ابن خراط اندلسی، عبد الحق بن عبد الرحمن، العاقبة فی ذکر الموت، ص 114، کویت، مکتبة دار الأقصی، چاپ اول، 1406ق؛ نعمانی، أبو حفص سراج الدین عمر بن علی، اللباب فی علوم الکتاب، ج 7، ص 280، بیروت، دار الکتب العلمیة، چاپ اول، 1419ق؛ جلال الدین سیوطی، عبد الرحمن بن أبی بکر، شرح الصدور بشرح حال الموتی و القبور، ص 39، لبنان، دار المعرفة، چاپ اول، 1417ق. [7] . قرطبی، محمد بن احمد، الجامع لأحکام القرآن، ج 6، ص 133، تهران، انتشارات ناصر خسرو، چاپ اول، 1364ش؛ ثعلبی نیشابوری، ابو اسحاق احمد بن ابراهیم، الکشف و البیان عن تفسیر القرآن، ج 4، ص 47، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چاپ اول، 1422ق. [8] . مجلسی اول، محمد تقی، روضة المتقین فی شرح من لا یحضره الفقیه، محقق، مصحح، موسوی کرمانی، سید حسین، اشتهاردی، علیپناه، طباطبائی، سید فضل الله، ج 13، ص 55، قم، مؤسسه فرهنگی اسلامی کوشانپور، چاپ دوم، 1406ق. [9] . ر.ک: «حالات مؤمن و کافر در هنگام مرگ»، سؤال 33521. [10] . یوشع، 1: 1 – 3. [11] . تثنیه، 31: 1- 2. [12] . تثنیه، 34: 1 – 4.
- [سایر] آیا حضرت موسی (ع) بنی اسرائیل را از دریای سرخ عبور داد یا رود نیل؟
- [سایر] در آیه 2 سوره اسراء میفرماید: (وَجَعَلْناهُ هُدیً لِبَنِی إِسْرائِیلَ). آیا فقط بنی اسرائیل هدف هدایت حضرت موسی(ع) این پیامبر اولوالعزم بودند؟ آیا فرعون و فرعونیان یا اقوام دیگر نباید به آیین موسی(ع) دعوت میشدند؟
- [سایر] با توجه به اینکه خداوند دیده نمیشود؛ چرا حضرت موسی(ع) تقاضای رؤیت خدا نمود؟
- [سایر] سلام، در مقالهای خواندم که در بنی اسرائیل هفت زن به پیامبری رسیدند؛ به عنوان مثال ساره همسر حضرت ابراهیم (ع) را پیامبر معرفی کرده است. آیا این موضوع صحت دارد؟ آیا اصولا پیامبر زن بوده است؟
- [سایر] چرا حضرت موسی(ع) قوم بنی اسرائیل را از مصر به فلسطین کوچ داد در حالی که فرعون و سپاهیان او کشته شدند و آنها بازگشتند و طلاهای آنها را برداشتند و حتی با طلاهای زیاد بهدست آمده گوساله ساختند؟ قرآن نیز این مطلب را تأیید میکند، آنجا که میفرماید: (فارسل معی بنی اسرائیل)، که در سه جای قرآن آمده و چرا حضرت موسی سعی بر هدایت قبطیان مصر نکرد، و فقط به بنی اسرائیل پرداخت در حالی که یک پیامبر هدایت همه مردم میبایست برایش مهم باشد؟ آیا این یک عمل نژادگرایانه نیست؟!
- [سایر] در داستان حضرت موسی (ع) و گذر بنی اسراییل از دریا در آیه 136 سوره اعراف از تعبیر یم استفاده شده و در آیه 138 همان سوره کلمه (بحر) آمده است؟ چه تفاوتی میان یم و بحر وجود دارد؟ آیا این نظر که آنها از دریای احمر عبور کردند نه رود نیل درست است؟ بعد از عبور از رود نیل یا دریا به کجا رفتند ؟
- [سایر] مسیح قرنها بعد از حضرت موسی(ع) به دنیا آمد، اما در سوره اعراف آیه 157 خداوند در مورد انجیلی که به مسیح داده شده است با موسی صحبت میکند؟
- [سایر] چرا در داستان حضرت موسی و خضر(ع) در قرآن بعد از اینکه حضرت خضر آن سه کار را انجام داد، در مقابل سؤال حضرت موسی در جواب اول فرمود من خواستم، در پاسخ دوم میفرماید: ما ترسیدیم، و در پاسخ سوم میفرماید: خدا اراده کرد. چرا در انجام سه کار که همه را خودش انجام داده، به سه نوع تعبیر میفرماید(من، ما، خدا)؟ و چرا در این آیات از واژههای (اردت) و (اردنا) و (اراد) استفاده شده است؟
- [سایر] با توجه به اینکه خدا دعای فرعون طغیانگر را بدون واسطه اجابت میکند (زیاد شدن آب نیل با تضرع فرعون به درگاه الهی) در حالیکه فرعون با چندینبار توسل به حضرت موسی(ع) در هنگام غرق شدن اجابت نشد (که خداوند میفرماید اگر یکبار از من درخواست میکرد اجابتش میکردم) و با اینکه خداوند از چهارده معصوم به خلق مهربانتر است چگونه درخواست کردن با واسطه از خدا بهتر از درخواست کردن بدون واسطه است و نتیجه بهتری دارد؟
- [سایر] خدای متعال در آیه 55 سوره بقره میگوید: (و (نیز به یاد آورید) هنگامی را که گفتید: ای موسی! ما هرگز به تو ایمان نخواهیم آورد مگر اینکه خدا را آشکارا (با چشم خود) ببینیم! پس صاعقه شما را گرفت در حالی که تماشا میکردید. چگونه خدای نادیدنی که گفته شده در قیامت هم نمیتوان خدا را دید برای قوم بنی اسرائیل دیدنی میشود و جسمیت مییابد. خدایی که تغییر پذیر باشد نمیتواند خدا باشد. شما مسلمانها با داشتن چنین آیهای چگونه میتوانید با این گفته مسیحیان که عیسی پسر خداست به مخالفت بر خیزید؟