کسب یک واژه قرآنی است و در آیات متعددی این لفظ و مشتقاتش به انسان نسبت داده شده است.[1] برخی از متکلمان از جمله اشعری در بیان دیدگاه خود از این کلمه سود جسته اند. اشعری ضمن بیان معنای خاصی برای کسب، آن را محور نظریه خود در جبر و اختیار و توصیف فعل اختیاری انسان قرار داد. اصول نظریه او به شرح زیر است. 1. قدرت دونوع است: یکی "قدرت قدیم" که تنها از آن خدا است و در خلق و ایجاد فعل مؤثر است و دیگری "قدرت حادث" که اثری در ایجاد فعل ندارد و تنها فایده اش این است که انسان در خود احساس آزادی و اختیار می کند و گمان می کند که توانایی انجام فعل را دارد. 2. فعل انسان مخلوق خدا است. همه چیز از جمله تمام افعال انسانی مخلوق خدا است.[2] 3. نقش انسان، کسب کردن فعل است. خداوند افعال انسانی را می آفریند و انسان این افعال را که خدا آفریده اکتساب می کند. 4. کسب یعنی همزمان شدن خلق فعل با خلق قدرت حادث در انسان، برای مثال وقتی می گوییم فردی راه می رود یا راه رفتن را کسب می کند؛ یعنی همزمان با خلق راه رفتن توسط خدا، خداوند قدرت حادثی را نیز در انسان ایجاد می کند تا او احساس کند که این کار را به اختیار خویش انجام داده است.[3] تفاوت فعل اختیاری با فعل اضطراری در این است که در فعل اضطراری، حرکت و قوت وجود ندارد؛[4] از این رو در فعل اختیاری احساس آزادی می کند، اما در فعل غیر اختیاری احساس جبر و ضرورت می کند. در این جا پرسشی مطرح می شود که اگر کسب، مخلوق خدا است پس چرا آن را به انسان نسبت می دهیم؟ اشعری براین باور است که ملاک مکتسب و کاسب بودن، محل کسب بودن است نه ایجاد کسب؛ برای مثال به چیزی که حرکت در آن حلول کرده است متحرک می گویند نه به کسی که حرکت را ایجاد کرده است در این جا به انسان که محل کسب است مکتسب می گویند. [5] در نتیجه سنت الاهی براین قرار گرفته است که وقتی قرار است فعل اختیاری از انسان صادر شود خداوند به طور همزمان، آن فعل را همراه با قدرت حادث در انسان خلق می کند و انسان تنها محل فعل و قدرت حادث و در نتیجه محل کسب، یعنی تقارن فعل و قدرت حادث است؛ بنابر این، برداشت اشعری از فعل اختیاری انسان به چیزی جز جبر نمی انجامد و به عبارتی گرچه او تلاش بسیار کرد تا نقشی برای انسان دست و پا کند، امّا سرانجام به همان مسیری افتاد که پیش تر اهل حدیث و جبرگرایان به آن راه رفته بودند.[6] [1] برای نمونه نک. بقره، 81؛ نسا، 11 و 112 و ... . [2] اشعری، ابوالحسن، اللمع فی الرد علی اهل الزیع و البدع، ص 39، شرکت مساهمه مصری، 1955 م. [3] برنجکار، رضا، آشنایی با فرق و مذاهب اسلامی، ص 127 و 128، مؤسسه فرهنگی طه، چاپ چهارم، قم، 1381، به نقل از اشعری، مقالات الاسلامیین، ج 2، ص 199. [4] فرمانیان، مهدی، آشنایی با فرق تسنن، ص 118، مرکز مدیریت حوزه علمیه قم، چاپ دوم، 1389. [5] اللمع فی الرد علی اهل الزیع و البدع، ص 40. [6] برنجکار، رضا، آشنایی با فرق و مذاهب اسلامی، ص 129 و 130.
کسب یک واژه قرآنی است و در آیات متعددی این لفظ و مشتقاتش به انسان نسبت داده شده است.[1] برخی از متکلمان از جمله اشعری در بیان دیدگاه خود از این کلمه سود جسته اند. اشعری ضمن بیان معنای خاصی برای کسب، آن را محور نظریه خود در جبر و اختیار و توصیف فعل اختیاری انسان قرار داد. اصول نظریه او به شرح زیر است. 1. قدرت دونوع است: یکی "قدرت قدیم" که تنها از آن خدا است و در خلق و ایجاد فعل مؤثر است و دیگری "قدرت حادث" که اثری در ایجاد فعل ندارد و تنها فایده اش این است که انسان در خود احساس آزادی و اختیار می کند و گمان می کند که توانایی انجام فعل را دارد. 2. فعل انسان مخلوق خدا است. همه چیز از جمله تمام افعال انسانی مخلوق خدا است.[2] 3. نقش انسان، کسب کردن فعل است. خداوند افعال انسانی را می آفریند و انسان این افعال را که خدا آفریده اکتساب می کند. 4. کسب یعنی همزمان شدن خلق فعل با خلق قدرت حادث در انسان، برای مثال وقتی می گوییم فردی راه می رود یا راه رفتن را کسب می کند؛ یعنی همزمان با خلق راه رفتن توسط خدا، خداوند قدرت حادثی را نیز در انسان ایجاد می کند تا او احساس کند که این کار را به اختیار خویش انجام داده است.[3] تفاوت فعل اختیاری با فعل اضطراری در این است که در فعل اضطراری، حرکت و قوت وجود ندارد؛[4] از این رو در فعل اختیاری احساس آزادی می کند، اما در فعل غیر اختیاری احساس جبر و ضرورت می کند. در این جا پرسشی مطرح می شود که اگر کسب، مخلوق خدا است پس چرا آن را به انسان نسبت می دهیم؟ اشعری براین باور است که ملاک مکتسب و کاسب بودن، محل کسب بودن است نه ایجاد کسب؛ برای مثال به چیزی که حرکت در آن حلول کرده است متحرک می گویند نه به کسی که حرکت را ایجاد کرده است در این جا به انسان که محل کسب است مکتسب می گویند. [5] در نتیجه سنت الاهی براین قرار گرفته است که وقتی قرار است فعل اختیاری از انسان صادر شود خداوند به طور همزمان، آن فعل را همراه با قدرت حادث در انسان خلق می کند و انسان تنها محل فعل و قدرت حادث و در نتیجه محل کسب، یعنی تقارن فعل و قدرت حادث است؛ بنابر این، برداشت اشعری از فعل اختیاری انسان به چیزی جز جبر نمی انجامد و به عبارتی گرچه او تلاش بسیار کرد تا نقشی برای انسان دست و پا کند، امّا سرانجام به همان مسیری افتاد که پیش تر اهل حدیث و جبرگرایان به آن راه رفته بودند.[6] [1] برای نمونه نک. بقره، 81؛ نسا، 11 و 112 و ... . [2] اشعری، ابوالحسن، اللمع فی الرد علی اهل الزیع و البدع، ص 39، شرکت مساهمه مصری، 1955 م. [3] برنجکار، رضا، آشنایی با فرق و مذاهب اسلامی، ص 127 و 128، مؤسسه فرهنگی طه، چاپ چهارم، قم، 1381، به نقل از اشعری، مقالات الاسلامیین، ج 2، ص 199. [4] فرمانیان، مهدی، آشنایی با فرق تسنن، ص 118، مرکز مدیریت حوزه علمیه قم، چاپ دوم، 1389. [5] اللمع فی الرد علی اهل الزیع و البدع، ص 40. [6] برنجکار، رضا، آشنایی با فرق و مذاهب اسلامی، ص 129 و 130.
- [سایر] چگونگی پیدایش مذهب اشعری را توضیح دهید.
- [سایر] فرقه اشعری و معتزله و اهل حدیث چه عقایدی دارند؟
- [سایر] چرا امام علی علیه السّلام امارت ابوموسی اشعری را بر مردم کوفه ابقا کرد؟
- [سایر] چرا حضرت علی(ع) رای ابوموسی اشعری را بر حکم خدا و نظر مردم ترجیح داد؟
- [سایر] چرا مدتی اشعث ابن قیس کندی و ابوموسی اشعری کارگزار حضرت علی روحی فداه بودند مگر اینان آدمهای بد و منافقی نبودند ؟
- [سایر] نظریه کسب چیست؟
- [سایر] نظریه کسب که ظاهراً متکلمان گفته اند چیست؟ و آیا این نظریه درست است؟
- [سایر] نظریه فقهی و نظریه حقوقی چیست؟ فرق نظریه فقهی با نظریه حقوقی در چیست؟
- [سایر] زندگی انسان جبر است یا اختیار؟
- [سایر] آیا اهل سنت به جبر معتقداند؟
- [آیت الله فاضل لنکرانی] مرتبه سوم توسل به زور و جبر است، پس اگر بداند یا اطمینان داشته باشد که ترک منکر نمی کند یا واجب را بجا نمی آورد مگر با اعمال زور و جبر، واجب است لکن باید تجاوز از قدر لازم نکند.
- [آیت الله علوی گرگانی] کسی که از کسب وتجارت فائدهای برده، اگر مال دیگری هم دارد که خمس آن واجب نیست، میتواند مخارج سال خود را فقط از فائده کسب حساب کند.
- [آیت الله مظاهری] کسی که از کسب و تجارت فایدهای برده، اگر مال دیگری هم دارد که خمس آن واجب نیست، میتواند مخارج سال را فقط از فایده کسب بردارد و اگر از آن مالی که خمس ندارد برداشت باید خمس فایده کسب را بدهد.
- [آیت الله اردبیلی] اگر گناهکار جز به جمع ما بین مرتبه اوّل و دوم از انکار، ترک معصیت نکند، جمع واجب است؛ به این نحو که هم از او اعراض کند و ترک معاشرت نماید و با چهره عبوس با او برخورد کند و هم او را با زبان امر به معروف و نهی از منکر کند. * مرتبه سوم: توّسل به زور و جبر؛ پس اگر بداند یا اطمینان داشته باشد که کسی جز با اِعمال زور و جبر ترک منکر نمیکند یا واجب را بجا نمیآورد، این کار واجب است، لکن باید از مقدار لازم تجاوز نکند.
- [آیت الله اردبیلی] خُمس ماهی و حیوانات دیگری که انسان بدون غوّاصی میگیرد، در صورتی واجب است که آنها را برای کسب بگیرد و به تنهایی یا با منفعتهای دیگر کسب او، از مخارج سالش زیادتر باشد.
- [آیت الله اردبیلی] کسی که بدهکار است و نمیتواند بدهی خود را بدهد، اگر کسبی داشته باشد، باید برای پرداخت بدهی خود کسب کند و کسی که کسبی ندارد، چنانچه بتواند کاسبی کند، واجب است که کسب کند و بدهی خود را بدهد.
- [آیت الله وحید خراسانی] کسی که مال ندارد و مخارجی بر او واجب است مثل خرج زن و بچه باید کسب کند و برای کارهای مستحب مانند وسعت دادن به عیالات و دستگیری از فقرا کسب کردن مستحب است
- [آیت الله سبحانی] کسی که از کسب و تجارت فائده ای برده، اگر مال دیگری هم دارد که خمس آن واجب نیست، می تواند مخارج سال خود را فقط از فائده کسب بردارد و به مصرف برساند.
- [آیت الله سبحانی] خمس ماهی و حیوانات دیگری که انسان بدون فرو رفتن در دریا می گیرد در صورتی واجب است که برای کسب بگیرد و به تنهائی یا با منفعت های دیگر کسب او از مخارج سالش زیادتر باشد. 6 غنیمت
- [آیت الله صافی گلپایگانی] . کسی که از کسب و تجارت فایدهای برده، اگر مال دیگری هم دارد که خمس آن واجب نیست، میتواند مخارج سال خود را فقط از فایده کسب حساب کند.