آنچه مسلم و مهم است، اختیار داشتن انسان در اعمال فردی است؛ یعنی ما در می یابیم که نسبت به کارهای مختلفی که از ما سر می زند، چه در امور جزئی وچه در تصمیمات کلی و اساسی، خودمانیم که آن کار را انجام می دهیم. هرچند شرائط و موقعیت های خاص و فشارهای بیرونی ما رابه سمت انتخاب یک گزینه خاص در بین چند گزینه سوق دهد، اما باز خودماییم که آن را انتخاب می کنیم و درون خود احساس اراده و توان دوری از آن را می یابیم؛ این یعنی اختیار و اراده در انسان. از آن جا که سرنوشت انسان ها و اتفاقاتی که در آینده برای آنها رقم می خورد، متأثر از اعمال خود آنهاست، می توان گفت: اختیار انسان در حوزه تعیین سرنوشت و آینده او نیز تعمیم دارد؛ بلکه بالاتر انسان ها با اختیار و اراده خود می توانند سرنوشت اجتماعی خود را نیز تغییر داده، آن را به نفع خود رقم بزنند، زیرا جامعه چیزی جز تک تک افراد موجود در آن نیست و با اراده های فردی اجزای اراده جمعی در مجموعه نیز شکل می گیرد. این حقیقت همان است که خداوند در قرآن کریم به آن اشاره فرموده است: (إِنَّ اللَّهَ لَا یغَیرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّی یغَیرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ؛ (الرعد/11) خداوند سرنوشت هیچ ملتی را تغییر نمی دهد ، مگر آنکه خود تغییر دهند.) البته همه اینها تابع اصل کلی یعنی اختیار انسان در اعمال خودش است. در عین حال انسان تعیین کننده همه موقعیت ها و شرائطی که در برابر او قرار می گیرد نیست؛ در واقع انسان در طول زندگی در موقعیت های متفاوت زمانی و مکانی قرار می گیرد یا حوادثی در برابر او رقم می خورد که او را در محدوده خاصی از شرائط و موقعیت ها محدود می کند؛ این همان است که از آن به نوعی جبر تاریخی یا زمانی یاد می شود؛ اما نباید فراموش کنیم که همین جبر هم معلول اختیار سایر انسان ها بوده نه چیز دیگر؛ مثلا وقتی کودکی به دنیا می آید، ناچار در شرائط خاص فکری، فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی خانواده رشد می کند. قرار گرفتن در آن موقعیت خاص در تحت اراده و اختیار او نبود اما همین شرائط ویژه در بسیاری از موارد با اراده واختیار والدین او رقم خورده است. به علاوه جبرهای مختلفی در عالم وجود دارد که بسیاری از آنها به صلاح نظام خلقت و از ضروریات آن به شمار می رود. مانند: جبر عِلّی و معلولی؛ یعنی هر چیز بر اساس علتهای شناخته شده یا ناشناخته تحقق می یابد. محال است معلولی بدون علت پدید آید؛ آتش میسوزاند، آب سرد می کند، ابر به بارش در میآید، ویروس بیماری میآفریند و دارو درمان میکند؛ همه این حوادث بر اساس ضابطه معینی نظام عالم را تشکیل میدهند. اهمیت نظام در این است که تخلف ناپذیر و همیشگی یا جبری باشد، یعنی آتش همواره بسوزاند و آب همواره سرد کند و... بر همین اساس است که قوانین عالم شکل گرفته، می توان در مورد کارها و رفتارها و نتایج آنها تصمیم گرفت و عمل نمود و منتظر نتیجه بود. جبر و قانون همیشگی نه تنها قبیح و مذموم نیست بلکه زیر بنای زندگی ما در دنیا است که اگر نباشد، همه تصمیمات واعمال ما در دنیا دچار تزلزل و تردید خواهد شد. آنچه به انسان نسبت داده می شود، تعیین و انتخاب مسیری است که برای زندگی خود برمی گزیند. در این امر مختار است هرچند شکل و تعداد گزینه ها در موارد خاص محدود باشد اما در هر حال اصل اختیار او پا برجاست. در موارد دیگر در جبرهای گوناگون مانند جبر محیطی و... انسان نقشی ندارد تا بگوییم او مجبور است. البته در مانند جبر علی و معلولی دست زدن به علت لاجرم معلول را در پی دارد. اگر انسانی به آتش دست بزند، بدون اختیار دستش خواهد سوخت اما در این موارد نیز او مجبور نبوده زیرا می توانسته از علت پرهیز کند تا مجبور به تحمل معلول نباشد. بسیاری از حوادث و رویدادها و اتفاقات در زندگی انسان پیش می آید که به ظاهردر تحقق آنها نقشندارد مانند مرگ، ازدست دادن مال یا بستگان، آسیب دیدن از بلایای طبیعی و... ولی در همه این موارد انسان در نحوه عکس العمل وبرخورد با آنها آزاد و مختار است. باز برای ادامه مسیر گزینه های متعددی در برابر او قرار دارد. پاره ای از منابع در این خصوص عبارتند از: 1. نگاه سوم به جبر واختیار، نوشته محمد حسن قدردان قراملکی، انتشارات فرهنگ واندیشه اسلامی 2. جبر واختیار، نوشته علامه محمد تقی جعفری 3. معارف قرآن، استاد محمد تقی مصباح، بحث جبر تاریخی
آنچه مسلم و مهم است، اختیار داشتن انسان در اعمال فردی است؛ یعنی ما در می یابیم که نسبت به کارهای مختلفی که از ما سر می زند، چه در امور جزئی وچه در تصمیمات کلی و اساسی، خودمانیم که آن کار را انجام می دهیم. هرچند شرائط و موقعیت های خاص و فشارهای بیرونی ما رابه سمت انتخاب یک گزینه خاص در بین چند گزینه سوق دهد، اما باز خودماییم که آن را انتخاب می کنیم و درون خود احساس اراده و توان دوری از آن را می یابیم؛ این یعنی اختیار و اراده در انسان.
از آن جا که سرنوشت انسان ها و اتفاقاتی که در آینده برای آنها رقم می خورد، متأثر از اعمال خود آنهاست، می توان گفت: اختیار انسان در حوزه تعیین سرنوشت و آینده او نیز تعمیم دارد؛ بلکه بالاتر انسان ها با اختیار و اراده خود می توانند سرنوشت اجتماعی خود را نیز تغییر داده، آن را به نفع خود رقم بزنند، زیرا جامعه چیزی جز تک تک افراد موجود در آن نیست و با اراده های فردی اجزای اراده جمعی در مجموعه نیز شکل می گیرد. این حقیقت همان است که خداوند در قرآن کریم به آن اشاره فرموده است: (إِنَّ اللَّهَ لَا یغَیرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّی یغَیرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ؛ (الرعد/11) خداوند سرنوشت هیچ ملتی را تغییر نمی دهد ، مگر آنکه خود تغییر دهند.)
البته همه اینها تابع اصل کلی یعنی اختیار انسان در اعمال خودش است. در عین حال انسان تعیین کننده همه موقعیت ها و شرائطی که در برابر او قرار می گیرد نیست؛ در واقع انسان در طول زندگی در موقعیت های متفاوت زمانی و مکانی قرار می گیرد یا حوادثی در برابر او رقم می خورد که او را در محدوده خاصی از شرائط و موقعیت ها محدود می کند؛ این همان است که از آن به نوعی جبر تاریخی یا زمانی یاد می شود؛ اما نباید فراموش کنیم که همین جبر هم معلول اختیار سایر انسان ها بوده نه چیز دیگر؛ مثلا وقتی کودکی به دنیا می آید، ناچار در شرائط خاص فکری، فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی خانواده رشد می کند. قرار گرفتن در آن موقعیت خاص در تحت اراده و اختیار او نبود اما همین شرائط ویژه در بسیاری از موارد با اراده واختیار والدین او رقم خورده است.
به علاوه جبرهای مختلفی در عالم وجود دارد که بسیاری از آنها به صلاح نظام خلقت و از ضروریات آن به شمار می رود. مانند: جبر عِلّی و معلولی؛ یعنی هر چیز بر اساس علتهای شناخته شده یا ناشناخته تحقق می یابد. محال است معلولی بدون علت پدید آید؛ آتش میسوزاند، آب سرد می کند، ابر به بارش در میآید، ویروس بیماری میآفریند و دارو درمان میکند؛ همه این حوادث بر اساس ضابطه معینی نظام عالم را تشکیل میدهند.
اهمیت نظام در این است که تخلف ناپذیر و همیشگی یا جبری باشد، یعنی آتش همواره بسوزاند و آب همواره سرد کند و... بر همین اساس است که قوانین عالم شکل گرفته، می توان در مورد کارها و رفتارها و نتایج آنها تصمیم گرفت و عمل نمود و منتظر نتیجه بود. جبر و قانون همیشگی نه تنها قبیح و مذموم نیست بلکه زیر بنای زندگی ما در دنیا است که اگر نباشد، همه تصمیمات واعمال ما در دنیا دچار تزلزل و تردید خواهد شد.
آنچه به انسان نسبت داده می شود، تعیین و انتخاب مسیری است که برای زندگی خود برمی گزیند. در این امر مختار است هرچند شکل و تعداد گزینه ها در موارد خاص محدود باشد اما در هر حال اصل اختیار او پا برجاست. در موارد دیگر در جبرهای گوناگون مانند جبر محیطی و... انسان نقشی ندارد تا بگوییم او مجبور است.
البته در مانند جبر علی و معلولی دست زدن به علت لاجرم معلول را در پی دارد. اگر انسانی به آتش دست بزند، بدون اختیار دستش خواهد سوخت اما در این موارد نیز او مجبور نبوده زیرا می توانسته از علت پرهیز کند تا مجبور به تحمل معلول نباشد.
بسیاری از حوادث و رویدادها و اتفاقات در زندگی انسان پیش می آید که به ظاهردر تحقق آنها نقشندارد مانند مرگ، ازدست دادن مال یا بستگان، آسیب دیدن از بلایای طبیعی و... ولی در همه این موارد انسان در نحوه عکس العمل وبرخورد با آنها آزاد و مختار است. باز برای ادامه مسیر گزینه های متعددی در برابر او قرار دارد.
پاره ای از منابع در این خصوص عبارتند از:
1. نگاه سوم به جبر واختیار، نوشته محمد حسن قدردان قراملکی، انتشارات فرهنگ واندیشه اسلامی
2. جبر واختیار، نوشته علامه محمد تقی جعفری
3. معارف قرآن، استاد محمد تقی مصباح، بحث جبر تاریخی
- [سایر] آیا این درست است که انسان در چارچوب جبر همه تصمیماتش را با اختیار می گیرد؟
- [سایر] جبر و اختیار به چه معناست؟
- [سایر] قضا و قدر و جبر و اختیار را توضیح دهید.
- [سایر] جبر و اختیار که در علم کلام از آن بحث می شود به چه معناست؟
- [سایر] آیات قرآن در ارتباط با مسئله جبر و اختیار چه می گوید؟
- [سایر] عده قابل توجهی در زندگی معتقد به جبر هستند ضمن تبیین دلایل مردودیت جبر، بفرمایید آیا آنها قابل قبول و موجّه هستند یا خیر؟
- [سایر] جبر و اختیار از منظر قرآن کریم راتجزیه و تحلیل نمایید.
- [سایر] عده ی قابل توجهی در زندگی معتقد به جبر هستند ضمن تبین دلایل مردودیت جبر، بفرمایید آیا آنها قابل قبول و موجه هستند یا خیر؟
- [سایر] آیا فطرت الهی در انسان جبر ایجاد نمیکند؟
- [سایر] مراد از لاجبر و لاتفویض بل امر بین امرین چیست؟ آیا مراد مخلوطی از جبر و تفویض است یا نه؟
- [آیت الله سبحانی] محلی را که انسان برای اقامت و زندگی خود اختیار کرده وطن اوست، چه در آنجا به دنیا آمده و وطن پدر و مادرش باشد، یا خودش آنجا را برای زندگی اختیار کرده باشد.
- [آیت الله صافی گلپایگانی] . محلی را که انسان برای اقامت و زندگی خود اختیار کرده وطن اوست، چه در آنجا به دنیا آمده و وطن پدر و مادرش باشد، یا خودش آن جا را برای زندگی اختیار کرده باشد.
- [آیت الله میرزا جواد تبریزی] محلی را که انسان برای اقامت و زندگی خود اختیار کرده وطن او است؛ چه در آنجا به دنیا آمده و وطن پدر و مادرش باشد یا خودش آنجا را برای زندگی اختیار کرده باشد.
- [امام خمینی] محلی را که انسان برای اقامت و زندگی خود اختیار کرده وطن اوست چه در آن جا به دنیا آمده و وطن پدر و مادرش باشد، یا خودش آن جا را برای زندگی اختیار کرده باشد.
- [آیت الله مظاهری] محلی را که انسان برای اقامت و زندگی خود اختیار کرده وطن اوست چه در آنجا به دنیا آمده و وطن پدر و مادرش باشد، یا خودش آنجا را برای زندگی اختیار کرده باشد.
- [آیت الله سیستانی] محلی را که انسان برای اقامت دائمی و زندگی خود اختیار کرده ، وطن اوست ، چه در آنجا به دنیا آمده و وطن پدر و مادرش باشد ، یا خودش آنجا را برای زندگی اختیار کرده باشد .
- [آیت الله نوری همدانی] محلی را که انسان برای اقامت و زندگی خود اختیار کرده وطن او است ، چه در آنجا به دنیا آمده و وطن پدر و مادرش باشد ، یا خودش آنجا را برای زندگی اختیار کرده باشد .
- [آیت الله خوئی] محلی را که انسان برای اقامت و زندگی خود اختیار کرده وطن اوست، چه در آنجا به دنیا آمده و وطن پدر و مادرش باشد یا خودش آنجا را برای زندگی اختیار کرده باشد.
- [آیت الله علوی گرگانی] جایی را که انسان برای اقامت و زندگی خود اختیار کرده وطن اوست چه در آنجا بدنیا آمده ووطن پدر ومادرش باشد یاخودش آنجا را برایزندگی اختیار کرده باشد.
- [آیت الله بهجت] محلی را که انسان برای اقامت و زندگی خود اختیار کرده وطن اوست، چه در آنجا به دنیا آمده و وطن پدر و مادرش باشد، یا خودش آنجا را برای زندگی اختیار کرده باشد، پس وطن انسان بنابر اقوی جایی است که عرفاً آنجا را وطن شخص بدانند و لازم نیست در آنجا ملکی داشته باشد و یا اینکه شش ماه آنجا زندگی کرده باشد، بلکه همینقدر که عرفاً آنجا وطن او به حساب بیاید کافی است.