شأن نزول آیه دوم سوره حشر (و قذف فی قلوبهم الرعب) چیست؟
مفسّران جملگی بر آنند که آیۀ مورد سؤال،[1] در مورد قبیلۀ بنی نضیر از یهود است. آن گاه که پیامبر اسلام (ص) به مدینه هجرت نمودند به حضور آن حضرت رسیدند و با حضرت پیمان بستند که پیامبر و مسلمانان به آنها کاری نداشته باشند، مشروط بر این که آنها هم با مشرکان و سایر کفّار هم دست نشوند. هنگامی که مسلمانان در جنگ بدر پیروز شدند، یهود می‌ گفتند این همان رسولی است که اوصاف او در تورات، یادآوری شده است و به ما خبر داده اند. ولی چون جنگ احد پیش آمد و مسلمانان شکست خوردند، اینها جرأت پیدا کردند و رئیس قبیلۀ بنی نضیر کعب ابن اشرف با چهل تن سواره به سوی مکه رفته با ابوسفیان و مشرکان قریش ملاقات کردند، او را تحریک نمودند که به جنگ رسول خدا و مسلمانان قیام نماید و آنان با او همراهی خواهند نمود و در اطراف کعبه با یکدیگر عهد و پیمان بستند بر جنگ با پیامبر(ص). از طرفی پیامبر اسلام(ص) با چند تن به سوی قبیله بنی نضیر رفته که دربارۀ دیۀ دو نفر از مسلمانان که به دست افراد قبیلۀ بنی نضیر به قتل خطائی کشته شده بودند گفت و گو نماید و از آنان مطالبه وجه دیه نماید، آنان قصد کردند که از بام قصر خود سنگی را بر سر رسول خدا بیفکنند، امّا برخی از یهودیان گفتند که پروردگار، بدون فاصله به او خبر می دهد و سبب نقض عهد و پیمانی خواهد شد که با او بسته‌ایم، ولی دیگران به سخن این گروه توجّه نکردند و شخصی به نام عمرو بن حجاش را به پشت بام فرستادند که بر سر پیغمبر سنگ بیاندازد، ناگهان جبرئیل جریان امر را به حضرت رسول اعلام نموده، حضرت بی درنگ برخاسته مکان را ترک نموده و به مدینه بازگشت و محمد بن مسلمه را به سوی قبیله بنی نضیر اعزام فرمود که به آنان اعلام نماید در اثر تصمیمی که اتخاذ نموده اند سبب شکستن عهد و پیمان گشته و باید بی درنگ از قریه زاهره از نواحی مدینه خارج شوند. آنان قبول نکردند و در مقابل مسلمانان و حرف پیامبر(ص) مقاومت نمودند و درهای قلعه های خود را بستند؛ بدین جهت پیامبر(ص) مسلمانان را بسیج نموده و به سوی قلعه های محکم آنان یورش بردند، آنچنان بر قلوب تیره یهود ترس و رعب عارض شد که فکر و اندیشه دفاعی خود را از دست دادند و در مقابل خواستۀ پیامبر تسلیم شدند و پیامبر نیز از جنگ با آنان و کشتن آنان صرف نظر کردند. آنان گفتند ما از مدینه به کجا برویم؟ پیامبر فرمود به سوی شام بروید آنها رفتند جز گروه اندکی که برخی از نقاط قصر و قلعه را خراب کردند و فرار نموده به یهود خیبر پیوستند.[2]   [1] . او کسی است که کافران اهل کتاب را در نخستین برخورد (با مسلمانان) از خانه‌هایشان بیرون راند! گمان نمی‌کردید آنان خارج شوند، و خودشان نیز گمان می‌کردند که دِژهای محکمشان آنها را از عذاب الهی مانع می‌شود امّا خداوند از آنجا که گمان نمی‌کردند به سراغشان آمد و در دلهایشان ترس و وحشت افکند، بگونه‌ای که خانه‌های خود را با دست خویش و با دست مؤمنان ویران می‌کردند پس عبرت بگیرید ای صاحبان چشم!، حشر، 2. [2] . واحدی نیشابوری، اسباب النزول، ترجمه، ذکاوتی قراگزلو؛ علیرضا، ج 1، ص 221، نشر نی، تهران، 1383ش؛ طیب، سید عبد الحسین، اطیب البیان فی تفسیر القرآن، ج 12، ص 467 و 468، چاپ دوم، انتشارات اسلام، تهران، 1378 ش؛ مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج 23، ص 488-493، دار الکتب الإسلامیة، تهران، 1374 ش؛ طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 19، ص 201، دفتر انتشارات اسلامی، قم، چاپ پنجم، 1417 ق؛ حسینی همدانی، سید محمد حسین، انوار درخشان، تحقیق، بهبودی، محمد باقر، ج 16، ص 250، کتابفروشی لطفی، تهران، چاپ اوّل، 1404 ق.
عنوان سوال:

شأن نزول آیه دوم سوره حشرقذف فی قلوبهم الرعب) چیست؟


پاسخ:

مفسّران جملگی بر آنند که آیۀ مورد سؤال،[1] در مورد قبیلۀ بنی نضیر از یهود است. آن گاه که پیامبر اسلام (ص) به مدینه هجرت نمودند به حضور آن حضرت رسیدند و با حضرت پیمان بستند که پیامبر و مسلمانان به آنها کاری نداشته باشند، مشروط بر این که آنها هم با مشرکان و سایر کفّار هم دست نشوند. هنگامی که مسلمانان در جنگ بدر پیروز شدند، یهود می‌ گفتند این همان رسولی است که اوصاف او در تورات، یادآوری شده است و به ما خبر داده اند. ولی چون جنگ احد پیش آمد و مسلمانان شکست خوردند، اینها جرأت پیدا کردند و رئیس قبیلۀ بنی نضیر کعب ابن اشرف با چهل تن سواره به سوی مکه رفته با ابوسفیان و مشرکان قریش ملاقات کردند، او را تحریک نمودند که به جنگ رسول خدا و مسلمانان قیام نماید و آنان با او همراهی خواهند نمود و در اطراف کعبه با یکدیگر عهد و پیمان بستند بر جنگ با پیامبر(ص). از طرفی پیامبر اسلام(ص) با چند تن به سوی قبیله بنی نضیر رفته که دربارۀ دیۀ دو نفر از مسلمانان که به دست افراد قبیلۀ بنی نضیر به قتل خطائی کشته شده بودند گفت و گو نماید و از آنان مطالبه وجه دیه نماید، آنان قصد کردند که از بام قصر خود سنگی را بر سر رسول خدا بیفکنند، امّا برخی از یهودیان گفتند که پروردگار، بدون فاصله به او خبر می دهد و سبب نقض عهد و پیمانی خواهد شد که با او بسته‌ایم، ولی دیگران به سخن این گروه توجّه نکردند و شخصی به نام عمرو بن حجاش را به پشت بام فرستادند که بر سر پیغمبر سنگ بیاندازد، ناگهان جبرئیل جریان امر را به حضرت رسول اعلام نموده، حضرت بی درنگ برخاسته مکان را ترک نموده و به مدینه بازگشت و محمد بن مسلمه را به سوی قبیله بنی نضیر اعزام فرمود که به آنان اعلام نماید در اثر تصمیمی که اتخاذ نموده اند سبب شکستن عهد و پیمان گشته و باید بی درنگ از قریه زاهره از نواحی مدینه خارج شوند. آنان قبول نکردند و در مقابل مسلمانان و حرف پیامبر(ص) مقاومت نمودند و درهای قلعه های خود را بستند؛ بدین جهت پیامبر(ص) مسلمانان را بسیج نموده و به سوی قلعه های محکم آنان یورش بردند، آنچنان بر قلوب تیره یهود ترس و رعب عارض شد که فکر و اندیشه دفاعی خود را از دست دادند و در مقابل خواستۀ پیامبر تسلیم شدند و پیامبر نیز از جنگ با آنان و کشتن آنان صرف نظر کردند. آنان گفتند ما از مدینه به کجا برویم؟ پیامبر فرمود به سوی شام بروید آنها رفتند جز گروه اندکی که برخی از نقاط قصر و قلعه را خراب کردند و فرار نموده به یهود خیبر پیوستند.[2]   [1] . او کسی است که کافران اهل کتاب را در نخستین برخورد (با مسلمانان) از خانه‌هایشان بیرون راند! گمان نمی‌کردید آنان خارج شوند، و خودشان نیز گمان می‌کردند که دِژهای محکمشان آنها را از عذاب الهی مانع می‌شود امّا خداوند از آنجا که گمان نمی‌کردند به سراغشان آمد و در دلهایشان ترس و وحشت افکند، بگونه‌ای که خانه‌های خود را با دست خویش و با دست مؤمنان ویران می‌کردند پس عبرت بگیرید ای صاحبان چشم!، حشر، 2. [2] . واحدی نیشابوری، اسباب النزول، ترجمه، ذکاوتی قراگزلو؛ علیرضا، ج 1، ص 221، نشر نی، تهران، 1383ش؛ طیب، سید عبد الحسین، اطیب البیان فی تفسیر القرآن، ج 12، ص 467 و 468، چاپ دوم، انتشارات اسلام، تهران، 1378 ش؛ مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج 23، ص 488-493، دار الکتب الإسلامیة، تهران، 1374 ش؛ طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 19، ص 201، دفتر انتشارات اسلامی، قم، چاپ پنجم، 1417 ق؛ حسینی همدانی، سید محمد حسین، انوار درخشان، تحقیق، بهبودی، محمد باقر، ج 16، ص 250، کتابفروشی لطفی، تهران، چاپ اوّل، 1404 ق.





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین