پاسخ اجمالی: معنای لغوی: "حکمت"، گفتار و کردار موافق با حق و حقیقت، رسیدن به حق به واسطه علم و عقل و یا آنچه که انسان را بر امر حق واقف سازد، است. "علم" دانستن، حقیقت چیزی را درک کردن، دانش و آگاهی است. حکمت و علم در قرآن: واژه "حکمت" به دفعات در قرآن کریم تکرار شده، که در مراد و منظور از آن، مفسران اقوال مختلفی را بیان نموده ‌اند. بعضی می‌ گویند: مراد نبوّت است، بعضی می ‌گویند: مقصود، شرایع و علم حلال و حرام است و جمعی، منظور از آن را دانش قرآن، و عده ‌ای رسیدن به حقیقت پیام خدا قصد کرده‌ اند و... اما قول علامه طباطبایی (ره) جامع اقوال است به گونه ‌ای که اقوال دیگر به عنوان مصادیق آن می ‌تواند باشد. و آن این که می‌ فرمایند: حکمت، عبارت است از: محکم و متقن بودن صورت علمی. چون "حکمت" نشانگر استواری، (استحکام) و غیر قابل زوال بودن است و خدای متعال که قرآن را "کتاب حکیم" می‌ نامد، برای آن است که قرآن به موقع سخن می‌ گوید، خوب سخن می ‌گوید و در کنارش، برهان و دلیل می ‌آورد. کلمه "علم" نیز در قرآن بسیار تکرار شده و در معانی: دانستن، اظهار و روشن کردن، دلیل و حجت استعمال گردیده است. پس از بررسی و دقت نظر در کاربرد ماده علم و مشتقات آن، می ‌توان چنین استظهار نمود که تمامی موجودات دارای علم هستند، چنان که علامه طباطبایی (ره) در ذیل آیه شریفه "و اِنْ من شی‌ء الاّ یسبح بحمده، و لکن لا تفقهون تسبیحهم" می‌ فرمایند: جمله "ولی تسبیح آنها را نمی ‌فهمید." بهترین دلیل است بر این که منظور از تسبیح موجودات، تسبیح ناشی از علم و به زبان قال است، چون اگر مُراد، زبان حال موجودات و دلالت آنها بر وجود صانع بود، دیگر معنا نداشت بفرماید: شما تسبیح آنها را نمی ‌فهمید! و آیات دیگری که بر این معنا دلالت دارند، وجود دارد. فرق حکمت با علم: حکمت و علم، گاهی به خداوند نسبت داده می ‌شوند و از این جهت که حکمت خدا؛ ایجاد موجودات در نهایت اتقان و دوری از عبث است و این ایجاد متوقف بر علم لا یتناهی است. در نتیجه، حکمت و علم از صفات ذات‌اند، ولی اگر فعل الاهی متصف به حکمت و اتقان و حق و منزّه بودن از باطل گردد، در آن صورت حکمت از صفت فعل خدا خواهد بود. در هر صورت چون صفات ذاتی خداوند تبارک و تعالی عین ذات او است، در حقیقت فرقی میان این دو صفت نخواهد بود، مگر به اعتبار. حکیم و علیم، هر دو اشاره به دانایی پروردگار دارند، ولی "حکمت" معمولاً جنبه‌ های عملی را بیان می ‌کند، و "علم" جنبه ‌های نظری را. به تعبیر دیگر، صفت "علم" از آگاهی بی پایان خدا و صفت "حکیم" از نظر و حساب و هدفی که در ایجاد این عالم و نازل کردن قرآن به کار رفته است، خبر می‌ دهد. گاهی این دو صفت به انسان نسبت داده می ‌شود که حکمت در انسان، شناخت موجودات و انجام دادن کارهای خیر و پسندیده است، و حکیم کسی است که اهل معرفت و دارای فهم عمیق و عقل سلیم باشد. امام موسی بن جعفر (ع) فرموده ‌اند: "مراد از حکمت، فهم و عقل است" پس می‌ توان گفت: حکمت، یک حالت و خصیصه درک و تشخیص است که متوقف بر علمی است که حقیقتش مال خدا است. بلکه چنان که امام صادق (ع) فرمود: خداوند، خود علم است که جهل در آن راه ندارد. مطلب دیگر آن که علم دارای مراتب است و مرتبه عالیه هستی (باری تعالی) تا انسان و حتی موجودات غیر ذوی العقول نیز دارای علم هستند و می‌توان بین همه موجودات و علم به تناسب ظرف وجودیشان نسبت برقرار نمود، به خلاف حکمت که فقط از ویژگی ‌ها و صفات ذوی العقول است. پاسخ تفصیلی: معنای لغوی: "حکمت" رسیدن به حق و واقع به واسطه علم و عقل است.[1] و از ماده "حکم"، به معنای بازداشتن و منع است و اولین معنا از آن، حکم کردن است که باعث جلوگیری از ظلم می‌ شود. از ویژگی ‌های حکمت آن است که جهل و نادانی را از انسان باز می ‌دارد.[2] اما "علم" به معنای دانستن، دانش،[3] درک کردن و فهمیدن حقیقت و اساسِ چیزی است.[4] که بر آثاری دلالت می ‌نماید که در اشیا وجود دارد و به واسطه آن از غیر خود تمییز داده می ‌شود.[5] حکمت و علم در قرآن: واژه حکمت در قرآن بیست مرتبه تکرار شده است. در توضیح و تفسیر حکمت، مفسران وجوهی را مطرح نموده ‌اند که مهم ترین آنها عبارت اند از: 1. مراد از حکمت، نبوّت است[6]. چنان که در آیه شریفه آمده: "و داود، جالوت را کشت و خدا به او فرمانروایی و حکمت (و نبوت) داد". 2. [7]مقصود، شرایع (علم حلال و حرام) است[8]. و در آیه شریفه نیز آمده: "و او را کتاب و حکمت (علم حلال و حرام) و تورات می‌ آموزد". 3. [9]جمعی از مفسران برآنند که منظور از حکمت، دانش قرآن و آگاهی از ناسخ و منسوخ، محکم و متشابه، مقدّم و مؤخر و... است.[10] و در آیه شریفه آمده است که: "حکمت ( علم قرآن) را به هر که خواهد می‌ دهد و هر که را حکمت دهد، به راستی او را نیکی‌هایی فراوان داده‌ اند". 4. [11]و از قول برخی مفسران هم گفته شده که منظور، رسیدن به حقیقت پیام خدا در میدان‌های گفتار و عمل است. 5. [12]و عده‌ای هم گفته ‌اند: مقصود، دانش گسترده دین است. 6. [13]و به باور بعضی دیگر، مفهوم این واژه، فهم و دریافت درست دین است. 7. [14]و تعدادی هم بر این عقیده‌ اند که "حکمت"، دانشی است که سود و بهره آن سرشار و انسان ساز است. 8. [15]و در نهایت، مرحوم علامه طباطبائی می ‌فرماید: حکمت عبارت است از: محکم و متقن بودن صورت علمی.[16] که به نظر می ‌رسد این معنا می‌ تواند جامع نظریات گذشته باشد. در حقیقت همه اقوال به عنوان مصدایقی از این معنا هستند؛ چون "کلمه محکمه"، "حکمت" و مانند آن، نشانگر معنای استواری، استحکام و غیر قابل زوال بودن، است.[17] خدای متعال که قرآن را "کتاب حکیم" می ‌نامد، برای آن است که قرآن به موقع سخن می‌ گوید، خوب سخن می‌ گوید و در کنارش برهان و دلیل می‌ آورد. سخنی که برهان ندارد محکم نیست.[18] از پیامبر گرامی (ص) نقل شده که فرمود: "خداوند نعمت گرانبهای قرآن را به من ارزانی داشت و از حکمت نیز بسان آن، به من عنایت فرمود؛ و خانه‌ ای که در آن بهره‌ای از حکمت نباشد ویرانه است؛ پس دانش و بینش فراگیرید، مبادا که در نادانی و بی خبری بمیرید".[19] و اما کلمه "علم" 105 مرتبه در قرآن کریم تکرار شده، البته مشتقات آن در قرآن، بسیار زیاد است. این واژه در قرآن گاه به معنای دانستن آمده: "قد عَلم کلّ اناسٍ مشربهم".[20] گاهی به معنای اظهار و روشن کردن است: "ثم بعثنا هُم لنعلم ای الحزبین احصی لما لبثوا امداً".[21] علامه طباطبائی ذیل "لنعلم ای الحزبین" می گوید: مراد علم فعلی است و آن ظهور شی‌ء و حضورش به وجود خاصّ نزد خدا است. و "علم" به این معنا، در قرآن زیاد بکار رفته است. و گاهی به معنای دلیل و حجت است.[22] در مجموع، وقتی به بررسی آیات و کاربرد این ماده و مشتقاتش می ‌پردازیم، چنین ظاهر می ‌شود که تمامی موجودات دارای علم هستند، چنان که علامه طباطبائی (ره) در تفسیر آیه: "و ان من شی‌ء الاّ یسبح بحمده، و لکن لا تفقهون تسبیحهم" می‌ گوید جمله: "ولی تسبیح آنها را نمی ‌فهمید"؛ بهترین دلیل است بر این که منظور از تسبیح موجودات، تسبیح ناشی از علم، و به زبان قال است؛ چون اگر مراد زبان حال موجودات و دلالت آنها بر وجود صانع بود، دیگر معنا نداشت بفرماید: شما تسبیح آنها را نمی‌ فهمید.[23] و آیات دیگری بر این معنا دلالت می ‌نمایند؛ مانند: "در این روز کره زمین اخبار خود را در میان می‌ گذارد، چون پروردگار تو به او وحی کرده است".[24] نیز از این قبیل است آیاتی که دلالت می ‌کند بر شهادت دادن اعضای بدن انسان‌ها و به زبان آمدن و سخن گفتنشان با خدا، و پاسخ دادن به سؤالات باری تعالی. البته باید توجه نمود که علم دارای مراتب است. فرق حکمت با علم: قبل از بیان فرق این دو واژه، لازم است بدانیم حکمت و علم گاهی به واجب الوجود (خدا) نسبت داده می ‌شود.[25] که در "نود و دو" مورد لفظ حکیم و در "صد و پنجاه و شش" مورد، لفظ علیم، در قرآن کریم وصف برای خداوند تبارک و تعالی واقع گردیده است. علیم و حکیم از جهتی صفات ذات خدایند، چون حکمت خدا یعنی ایجاد موجودات در نهایت اتقان و محکم کاری و دوری از عبث، و ایجاد، متوقف بر علم بی حد است که از صفات ذات است. اگر چه حکمت، صفت فعل نیز هست، از آن جهت که فعل نیز متصف به وصف حکمت و اتقان و حق و منزّه بودن از باطل می‌گردد. در هر صورت چون صفات ذاتی خداوند تبارک و تعالی عین ذات او است، در نتیجه فرقی بین آن دو نیست مگر به اعتبار؛ چون حکیم و علیم هر دو اشاره به دانایی پروردگار دارند، ولی "حکمت" معمولاً جنبه‌ های عملی را بیان می ‌کند، و "علم" جنبه‌های نظری را. به تعبیر دیگر "علیم" از آگاهی بی پایان خدا خبر می‌ دهد و "حکیم" از نظر حساب و هدفی که در ایجاد این عالم و نازل کردن قرآن به کار رفته است، سخن می‌گوید.[26] گاهی این دو واژه، به ممکن الوجود دارای عقل (انسان) نسبت داده می ‌شود. که حکمت در انسان، شناخت موجودات و انجام دادن کارهای خیر و پسندیده است.[27] به تعبیر دیگر، معرفت ارزش‌ها و معیارهایی که انسان به وسیله آن بتواند، حق را بشناسد و باطل را در هر لباسی تشخیص دهد، حکمت است و این همان است که بعضی از فلاسفه به "کمال قوه نظریه" تعبیر کرده‌ اند.[28] پس حکیم کسی است که اهل معرفت و دارای فهم عمیق و عقل سلیم است، که امام موسی بن جعفر (ع) به "شام بن حکم" فرمود: "مراد از حکمت، فهم و عقل است".[29] در نتیجه، "حکمت" یک حالت و خصیصه درک و تشخیص است که متوقف به علم است که حقیقت آن، مال خدا است، بلکه چنان که امام صادق (ع) فرمود: خداوند، خود علم است که جهل در آن راه ندارد.[30] همان حقیقتی که لقمان از ناحیه خدا دریافت نموده بود.[31] جمعی از فلاسفه معتقدند که اندیشه و مطالعه و تفکر، ایجاد علم و دانش نمی‌ کند، بلکه روح انسانی را برای پذیرش معقولات آماده می‌ سازد و هنگامی که روح انسانی آماده پذیرش شد، فیض علم از خالق متعال بر روح انسان پاشیده می‌ شود.[32] آن گاه در مرحله عمل، حالت و خصیصه درک و تشخیص برای انسان حاصل می ‌گردد. پس به عبارتی، عمل انسان علت است بر آماده سازی روح جهت پذیرش علم و پذیرش علم، مقدمه و علت ایجاد حالت روحی انسان است برای تشخیص حق از باطل، و درک موانع و مفاسد. نکته آخر: همان طور که گفتیم، علم دارای مراتب است و از مرتبه عالیه هستی (باری تعالی) تا انسان و حتی موجودات غیر ذوی العقول نیز دارای علم هستند و بین همه موجودات عالم هستی و علم می ‌توان به تناسب خودشان و ظرف وجودیشان نسبت برقرار کرد. بر خلاف حکمت، که فقط از ویژگی‌ ها و صفات ذوی العقول است. پی نوشتها: [1] مفردات راغب، ماده "حکم". [2] معجم مقاییس اللغة، ماده "حکم". [3] قرشی، قاموس قرآن ،ج 5، ص 32، ماده "حکم". [4] مفردات راغب، ماده "حکم". [5] معجم مقاییس اللغة، ماده "علم". [6] مجمع البیان، 10 جلدی، انتشارات: مؤسسه الأعلمی للمطبوعات، تاریخ: 1415 ه ق: ج 2، ص 151. [7] بقره، 251. [8] مجمع البیان، همان، ص 298. [9] آل عمران، 48. [10] مجمع البیان، همان، ص 194. [11] بقره، 269. [12] مجمع البیان، همان. [13] همان. [14] همان. [15] همان. [16] علامه طباطبایی، محمد حسین، تفسیر المیزان، ترجمه موسوی همدانی، ناشر: بنیاد علمی و فکری علامه طباطبایی، تاریخ 1363، ج 2، ص 351. [17] جوادی آملی، عبداللَّه، قرآن در قرآن (تفسیر موضوعی) ، انتشارات اسوه، ج 1، ص 297. [18] همان. [19] سیوطی، الدر المنثور، ج 1، ص 335. [20] بقره، 6. [21] کهف، 12. [22] کهف، 4 و 5. [23] علامه طباطبایی، محمد حسین، تفسیر المیزان، همان، ج 17، ص 609. [24] زلزال، 5. [25] بقره، 27. [26] مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج 15، ص 399. [27] مفردات راغب، ماده "حکم". [28] نمونه، همان. [29] نمونه، همان، ج 17، ص 37. [30] عاملی، شیخ حر، الفصول المهمة فی اصول الائمة، ج 1، ص 228. [31] لقمان، 12. [32] نمونه، همان، ج 16، ص 349. منبع: www.islamquest.net
پاسخ اجمالی:
معنای لغوی: "حکمت"، گفتار و کردار موافق با حق و حقیقت، رسیدن به حق به واسطه علم و عقل و یا آنچه که انسان را بر امر حق واقف سازد، است. "علم" دانستن، حقیقت چیزی را درک کردن، دانش و آگاهی است.
حکمت و علم در قرآن: واژه "حکمت" به دفعات در قرآن کریم تکرار شده، که در مراد و منظور از آن، مفسران اقوال مختلفی را بیان نموده اند. بعضی می گویند: مراد نبوّت است، بعضی می گویند: مقصود، شرایع و علم حلال و حرام است و جمعی، منظور از آن را دانش قرآن، و عده ای رسیدن به حقیقت پیام خدا قصد کرده اند و... اما قول علامه طباطبایی (ره) جامع اقوال است به گونه ای که اقوال دیگر به عنوان مصادیق آن می تواند باشد. و آن این که می فرمایند: حکمت، عبارت است از: محکم و متقن بودن صورت علمی. چون "حکمت" نشانگر استواری، (استحکام) و غیر قابل زوال بودن است و خدای متعال که قرآن را "کتاب حکیم" می نامد، برای آن است که قرآن به موقع سخن می گوید، خوب سخن می گوید و در کنارش، برهان و دلیل می آورد.
کلمه "علم" نیز در قرآن بسیار تکرار شده و در معانی: دانستن، اظهار و روشن کردن، دلیل و حجت استعمال گردیده است. پس از بررسی و دقت نظر در کاربرد ماده علم و مشتقات آن، می توان چنین استظهار نمود که تمامی موجودات دارای علم هستند، چنان که علامه طباطبایی (ره) در ذیل آیه شریفه "و اِنْ من شیء الاّ یسبح بحمده، و لکن لا تفقهون تسبیحهم" می فرمایند: جمله "ولی تسبیح آنها را نمی فهمید." بهترین دلیل است بر این که منظور از تسبیح موجودات، تسبیح ناشی از علم و به زبان قال است، چون اگر مُراد، زبان حال موجودات و دلالت آنها بر وجود صانع بود، دیگر معنا نداشت بفرماید: شما تسبیح آنها را نمی فهمید! و آیات دیگری که بر این معنا دلالت دارند، وجود دارد.
فرق حکمت با علم: حکمت و علم، گاهی به خداوند نسبت داده می شوند و از این جهت که حکمت خدا؛ ایجاد موجودات در نهایت اتقان و دوری از عبث است و این ایجاد متوقف بر علم لا یتناهی است. در نتیجه، حکمت و علم از صفات ذاتاند، ولی اگر فعل الاهی متصف به حکمت و اتقان و حق و منزّه بودن از باطل گردد، در آن صورت حکمت از صفت فعل خدا خواهد بود. در هر صورت چون صفات ذاتی خداوند تبارک و تعالی عین ذات او است، در حقیقت فرقی میان این دو صفت نخواهد بود، مگر به اعتبار. حکیم و علیم، هر دو اشاره به دانایی پروردگار دارند، ولی "حکمت" معمولاً جنبه های عملی را بیان می کند، و "علم" جنبه های نظری را. به تعبیر دیگر، صفت "علم" از آگاهی بی پایان خدا و صفت "حکیم" از نظر و حساب و هدفی که در ایجاد این عالم و نازل کردن قرآن به کار رفته است، خبر می دهد. گاهی این دو صفت به انسان نسبت داده می شود که حکمت در انسان، شناخت موجودات و انجام دادن کارهای خیر و پسندیده است، و حکیم کسی است که اهل معرفت و دارای فهم عمیق و عقل سلیم باشد. امام موسی بن جعفر (ع) فرموده اند: "مراد از حکمت، فهم و عقل است" پس می توان گفت: حکمت، یک حالت و خصیصه درک و تشخیص است که متوقف بر علمی است که حقیقتش مال خدا است. بلکه چنان که امام صادق (ع) فرمود: خداوند، خود علم است که جهل در آن راه ندارد. مطلب دیگر آن که علم دارای مراتب است و مرتبه عالیه هستی (باری تعالی) تا انسان و حتی موجودات غیر ذوی العقول نیز دارای علم هستند و میتوان بین همه موجودات و علم به تناسب ظرف وجودیشان نسبت برقرار نمود، به خلاف حکمت که فقط از ویژگی ها و صفات ذوی العقول است.
پاسخ تفصیلی:
معنای لغوی:
"حکمت" رسیدن به حق و واقع به واسطه علم و عقل است.[1] و از ماده "حکم"، به معنای بازداشتن و منع است و اولین معنا از آن، حکم کردن است که باعث جلوگیری از ظلم می شود. از ویژگی های حکمت آن است که جهل و نادانی را از انسان باز می دارد.[2] اما "علم" به معنای دانستن، دانش،[3] درک کردن و فهمیدن حقیقت و اساسِ چیزی است.[4] که بر آثاری دلالت می نماید که در اشیا وجود دارد و به واسطه آن از غیر خود تمییز داده می شود.[5]
حکمت و علم در قرآن:
واژه حکمت در قرآن بیست مرتبه تکرار شده است. در توضیح و تفسیر حکمت، مفسران وجوهی را مطرح نموده اند که مهم ترین آنها عبارت اند از:
1. مراد از حکمت، نبوّت است[6]. چنان که در آیه شریفه آمده: "و داود، جالوت را کشت و خدا به او فرمانروایی و حکمت (و نبوت) داد".
2. [7]مقصود، شرایع (علم حلال و حرام) است[8]. و در آیه شریفه نیز آمده: "و او را کتاب و حکمت (علم حلال و حرام) و تورات می آموزد".
3. [9]جمعی از مفسران برآنند که منظور از حکمت، دانش قرآن و آگاهی از ناسخ و منسوخ، محکم و متشابه، مقدّم و مؤخر و... است.[10] و در آیه شریفه آمده است که: "حکمت ( علم قرآن) را به هر که خواهد می دهد و هر که را حکمت دهد، به راستی او را نیکیهایی فراوان داده اند".
4. [11]و از قول برخی مفسران هم گفته شده که منظور، رسیدن به حقیقت پیام خدا در میدانهای گفتار و عمل است.
5. [12]و عدهای هم گفته اند: مقصود، دانش گسترده دین است.
6. [13]و به باور بعضی دیگر، مفهوم این واژه، فهم و دریافت درست دین است.
7. [14]و تعدادی هم بر این عقیده اند که "حکمت"، دانشی است که سود و بهره آن سرشار و انسان ساز است.
8. [15]و در نهایت، مرحوم علامه طباطبائی می فرماید: حکمت عبارت است از: محکم و متقن بودن صورت علمی.[16] که به نظر می رسد این معنا می تواند جامع نظریات گذشته باشد. در حقیقت همه اقوال به عنوان مصدایقی از این معنا هستند؛ چون "کلمه محکمه"، "حکمت" و مانند آن، نشانگر معنای استواری، استحکام و غیر قابل زوال بودن، است.[17] خدای متعال که قرآن را "کتاب حکیم" می نامد، برای آن است که قرآن به موقع سخن می گوید، خوب سخن می گوید و در کنارش برهان و دلیل می آورد. سخنی که برهان ندارد محکم نیست.[18] از پیامبر گرامی (ص) نقل شده که فرمود: "خداوند نعمت گرانبهای قرآن را به من ارزانی داشت و از حکمت نیز بسان آن، به من عنایت فرمود؛ و خانه ای که در آن بهرهای از حکمت نباشد ویرانه است؛ پس دانش و بینش فراگیرید، مبادا که در نادانی و بی خبری بمیرید".[19]
و اما کلمه "علم" 105 مرتبه در قرآن کریم تکرار شده، البته مشتقات آن در قرآن، بسیار زیاد است. این واژه در قرآن گاه به معنای دانستن آمده: "قد عَلم کلّ اناسٍ مشربهم".[20] گاهی به معنای اظهار و روشن کردن است: "ثم بعثنا هُم لنعلم ای الحزبین احصی لما لبثوا امداً".[21] علامه طباطبائی ذیل "لنعلم ای الحزبین" می گوید: مراد علم فعلی است و آن ظهور شیء و حضورش به وجود خاصّ نزد خدا است. و "علم" به این معنا، در قرآن زیاد بکار رفته است. و گاهی به معنای دلیل و حجت است.[22]
در مجموع، وقتی به بررسی آیات و کاربرد این ماده و مشتقاتش می پردازیم، چنین ظاهر می شود که تمامی موجودات دارای علم هستند، چنان که علامه طباطبائی (ره) در تفسیر آیه: "و ان من شیء الاّ یسبح بحمده، و لکن لا تفقهون تسبیحهم" می گوید جمله: "ولی تسبیح آنها را نمی فهمید"؛ بهترین دلیل است بر این که منظور از تسبیح موجودات، تسبیح ناشی از علم، و به زبان قال است؛ چون اگر مراد زبان حال موجودات و دلالت آنها بر وجود صانع بود، دیگر معنا نداشت بفرماید: شما تسبیح آنها را نمی فهمید.[23] و آیات دیگری بر این معنا دلالت می نمایند؛ مانند: "در این روز کره زمین اخبار خود را در میان می گذارد، چون پروردگار تو به او وحی کرده است".[24] نیز از این قبیل است آیاتی که دلالت می کند بر شهادت دادن اعضای بدن انسانها و به زبان آمدن و سخن گفتنشان با خدا، و پاسخ دادن به سؤالات باری تعالی. البته باید توجه نمود که علم دارای مراتب است.
فرق حکمت با علم:
قبل از بیان فرق این دو واژه، لازم است بدانیم حکمت و علم گاهی به واجب الوجود (خدا) نسبت داده می شود.[25] که در "نود و دو" مورد لفظ حکیم و در "صد و پنجاه و شش" مورد، لفظ علیم، در قرآن کریم وصف برای خداوند تبارک و تعالی واقع گردیده است. علیم و حکیم از جهتی صفات ذات خدایند، چون حکمت خدا یعنی ایجاد موجودات در نهایت اتقان و محکم کاری و دوری از عبث، و ایجاد، متوقف بر علم بی حد است که از صفات ذات است. اگر چه حکمت، صفت فعل نیز هست، از آن جهت که فعل نیز متصف به وصف حکمت و اتقان و حق و منزّه بودن از باطل میگردد. در هر صورت چون صفات ذاتی خداوند تبارک و تعالی عین ذات او است، در نتیجه فرقی بین آن دو نیست مگر به اعتبار؛ چون حکیم و علیم هر دو اشاره به دانایی پروردگار دارند، ولی "حکمت" معمولاً جنبه های عملی را بیان می کند، و "علم" جنبههای نظری را. به تعبیر دیگر "علیم" از آگاهی بی پایان خدا خبر می دهد و "حکیم" از نظر حساب و هدفی که در ایجاد این عالم و نازل کردن قرآن به کار رفته است، سخن میگوید.[26] گاهی این دو واژه، به ممکن الوجود دارای عقل (انسان) نسبت داده می شود. که حکمت در انسان، شناخت موجودات و انجام دادن کارهای خیر و پسندیده است.[27] به تعبیر دیگر، معرفت ارزشها و معیارهایی که انسان به وسیله آن بتواند، حق را بشناسد و باطل را در هر لباسی تشخیص دهد، حکمت است و این همان است که بعضی از فلاسفه به "کمال قوه نظریه" تعبیر کرده اند.[28] پس حکیم کسی است که اهل معرفت و دارای فهم عمیق و عقل سلیم است، که امام موسی بن جعفر (ع) به "شام بن حکم" فرمود: "مراد از حکمت، فهم و عقل است".[29] در نتیجه، "حکمت" یک حالت و خصیصه درک و تشخیص است که متوقف به علم است که حقیقت آن، مال خدا است، بلکه چنان که امام صادق (ع) فرمود: خداوند، خود علم است که جهل در آن راه ندارد.[30] همان حقیقتی که لقمان از ناحیه خدا دریافت نموده بود.[31] جمعی از فلاسفه معتقدند که اندیشه و مطالعه و تفکر، ایجاد علم و دانش نمی کند، بلکه روح انسانی را برای پذیرش معقولات آماده می سازد و هنگامی که روح انسانی آماده پذیرش شد، فیض علم از خالق متعال بر روح انسان پاشیده می شود.[32] آن گاه در مرحله عمل، حالت و خصیصه درک و تشخیص برای انسان حاصل می گردد. پس به عبارتی، عمل انسان علت است بر آماده سازی روح جهت پذیرش علم و پذیرش علم، مقدمه و علت ایجاد حالت روحی انسان است برای تشخیص حق از باطل، و درک موانع و مفاسد.
نکته آخر:
همان طور که گفتیم، علم دارای مراتب است و از مرتبه عالیه هستی (باری تعالی) تا انسان و حتی موجودات غیر ذوی العقول نیز دارای علم هستند و بین همه موجودات عالم هستی و علم می توان به تناسب خودشان و ظرف وجودیشان نسبت برقرار کرد. بر خلاف حکمت، که فقط از ویژگی ها و صفات ذوی العقول است.
پی نوشتها:
[1] مفردات راغب، ماده "حکم".
[2] معجم مقاییس اللغة، ماده "حکم".
[3] قرشی، قاموس قرآن ،ج 5، ص 32، ماده "حکم".
[4] مفردات راغب، ماده "حکم".
[5] معجم مقاییس اللغة، ماده "علم".
[6] مجمع البیان، 10 جلدی، انتشارات: مؤسسه الأعلمی للمطبوعات، تاریخ: 1415 ه ق: ج 2، ص 151.
[7] بقره، 251.
[8] مجمع البیان، همان، ص 298.
[9] آل عمران، 48.
[10] مجمع البیان، همان، ص 194.
[11] بقره، 269.
[12] مجمع البیان، همان.
[13] همان.
[14] همان.
[15] همان.
[16] علامه طباطبایی، محمد حسین، تفسیر المیزان، ترجمه موسوی همدانی، ناشر: بنیاد علمی و فکری علامه طباطبایی، تاریخ 1363، ج 2، ص 351.
[17] جوادی آملی، عبداللَّه، قرآن در قرآن (تفسیر موضوعی) ، انتشارات اسوه، ج 1، ص 297.
[18] همان.
[19] سیوطی، الدر المنثور، ج 1، ص 335.
[20] بقره، 6.
[21] کهف، 12.
[22] کهف، 4 و 5.
[23] علامه طباطبایی، محمد حسین، تفسیر المیزان، همان، ج 17، ص 609.
[24] زلزال، 5.
[25] بقره، 27.
[26] مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج 15، ص 399.
[27] مفردات راغب، ماده "حکم".
[28] نمونه، همان.
[29] نمونه، همان، ج 17، ص 37.
[30] عاملی، شیخ حر، الفصول المهمة فی اصول الائمة، ج 1، ص 228.
[31] لقمان، 12.
[32] نمونه، همان، ج 16، ص 349.
منبع: www.islamquest.net
- [سایر] آیا از نظر قرآن؛ حکمت با علم فرق دارد؟
- [سایر] بین علم و حکمت چه تفاوتی وجود دارد؟ راهکارهای دستیابی به حکمت چیست؟
- [سایر] درباره شرافت حکمت و علم را توضیح دهید.
- [سایر] نظر قرآن درباره پیشرفت علم و تکنولوژی جدید چیست؟
- [سایر] اعجاز قرآن از نظر بیان احاطه علم خداوند چگونه است؟
- [سایر] چرا با وجود این که به علم، قدرت و حکمت الهی علم داریم از فرمان الهی سرپیچی می کنیم؟
- [سایر] چرا با وجود این که به علم، قدرت و حکمت الهی علم داریم از فرمان الهی سرپیچی می کنیم؟
- [سایر] برای آشنایی با کلام و حکمت و فلسفه اسلامی به چه کتابی مراجعه شود؟
- [سایر] حضرت یوسف(ع) چه خصوصیتی داشت تا خدا به او علم حکمت را عطا کرد؟
- [سایر] نظر علم و قرآن در مورد زندگی در کرات دیگر چیست؟
- [آیت الله سیستانی] به نظر بعضی از فقهاء مکرو ه است بر میّت چند مرتبه نماز بخوانند ، ولی این مطلب ثابت نیست ، و اگر میّت اهل علم و تقوا باشد بدون اشکال مکروه نیست .
- [آیت الله شبیری زنجانی] قرآن خواندن در سجده مکروه است و نیز مکروه است برای برطرف کردن گرد و غبار، جای سجده را فوت کند و اگر در اثر فوت کردن، دو حرف از دهان بیرون آید چنانچه این کار از روی علم و عمد باشد نماز باطل است. غیر از اینها مکروهات دیگری هم در کتب مفصّل گفته شده است. سجده واجب قرآن
- [آیت الله مظاهری] کسی که مشغول تحصیل علم است و اگر تحصیل نکند میتواند برای معاش خود کسب کند گرچه آن علم، علم دینی نباشد، میشود به او زکات داد.
- [آیت الله صافی گلپایگانی] . کسی که مشغول تحصیل علم است و اگر تحصیل نکند می تواند برای معاش خود کسب کند، چنان چه تحصیل آن علم، واجب یا مستحب باشد، می شود به او زکات داد. ولی احتیاط برای اهل علم نگرفتن زکات است مگر در صورتی که از تحصیل مخارج عاجز باشند ولکن جایز است اشتغال به تحصیل علم هر چند باعث عجز از تحصیل نفقه بشود.
- [آیت الله علوی گرگانی] کسی که مشغول تحصیل علم است و اگر تحصیل نکند میتواند برای معاش خود کسب کند، چنانچه آن علم واجب یا مستحبّ باشد، میشود به او زکاْ داد، و اگر تحصیل آن علم واجب یا مستحبّ نباشد، زکاْ دادن به او اشکال دارد، بنابر احتیاط واجب نباید بگیرد.
- [آیت الله بروجردی] کسی که مشغول تحصیل علم است و اگر تحصیل نکند میتواند برای معاش خود کسب کند، چنانچه تحصیل آن علم واجب یا مستحب باشد، میشود به او زکات داد و اگر تحصیل آن علم واجب یا مستحب نباشد، زکات دادن به او اشکال دارد.
- [امام خمینی] کسی که مشغول تحصیل علم است و اگر تحصیل نکند می تواند برای معاش خود کسب کند، چنانچه تحصیل آن علم واجب یا مستحب باشد، می شود به او زکات داد و اگر تحصیل آن علم واجب یا مستحب نباشد، زکات دادن به او اشکال دارد.
- [آیت الله شبیری زنجانی] کسی که مشغول تحصیل علم است و اگر تحصیل نکند میتواند برای معاش خود کسب کند، چنانچه تحصیل آن علم واجب یا مستحبّ باشد میشود به او زکات داد و اگر تحصیل آن علم واجب یا مستحبّ نباشد، زکات دادن به او اشکال دارد.
- [آیت الله فاضل لنکرانی] کسی که مشغول تحصیل علم است و اگر تحصیل نکند می تواند برای معاش خود کسب کند چنانچه تحصیل آن علم، واجب یا مستحب باشد می توان به او زکات داد و اگر تحصیل آن علم واجب یا مستحب نباشد، زکات دادن به او جایز نیست.
- [آیت الله سبحانی] کسی که مشغول تحصیل علم است و اگر تحصیل نکند می تواند برای معاش خود کسب کند، چنانچه تحصیل آن علم، واجب یا مستحب باشد می شود از سهم (فی سبیل الله) به او زکات داد. زکات فطره;