با توجه به این که خداوند دیده نمی‌شود؛ چرا حضرت موسی(ع) تقاضای رؤیت خدا نمود؟
پاسخ اجمالی: دو جواب به سؤال فوق می‌‌توان ارایه نمود: 1. از نظر کلامی چون مسلم است که خداوند دیدنی نیست، پس باید گفت که تقاضای رؤیت از طرف قوم بنی اسرائیل، از زبان حضرت موسی (ع) مطرح شده است، زیرا بنی اسرائیل گفتند تا خدا را به چشم خود نبینیم، ایمان نمی ‌آوریم. و حضرت موسی (ع) را در تنگنا قرار دادند تا درخواستشان را مطرح سازد، و موسی (ع) هم بخاطر این که از خود خدا بشنوند که خدا دیدنی نیست تقاضای ایشان را مطرح کرد. 2. از نظر عده ای دیگر از دانشمندان و مفسران همچون علامه طباطبایی (ره) درخواست موسی (ع) نمی ‌تواند از طرف قوم خود باشد، بلکه حضرت موسی (ع) باید در مقابل قوم خود ایستادگی کند و بگوید خدا دیدنی نیست، یا اگر می ‌خواهد که خدا برایشان این مطلب را بگوید، لازم است که این گونه با خدا مطرح کند که: خدایا من هر چه به ایشان می‌ گویم خدا دیدنی نیست باور ندارند، خودت به ایشان بگو. اما حضرت موسی‌(ع) می ‌گوید: خدایا خودت را به من نشان ده تا ترا ببینم. پس مسلم است که درخواست موسی‌(ع) برای خود بوده است. اما آیا این رؤیت، رؤیت با چشم ظاهری است؟ مسلماً خیر، چون مقام حضرت موسی (ع) اجازه این برداشت سطحی و ظاهری را به ما نمی ‌دهد. پس با توجه به آیات دیگری از قرآن مجید که یک نحو رؤیت و لقاء و نظارت نسبت به پروردگار را مطرح می ‌کند باید گفت: منظور حضرت موسی (ع) شهود قلبی و رؤیت باطنی بوده است، و خداوند با آن تجلی سهمگین که بر کوه نمود و کوه متلاشی شد، به حضرت موسی (ع) فهماند که لقای پروردگار و رؤیت و شهود کامل او در این دنیا برای او میسر نخواهد شد و تا این روح در قالب بدن محصور است چنین دیداری برای او غیر ممکن است. و حضرت موسی (ع) هم از درخواست نابجایی که مطرح کرده بود توبه نمود. پاسخ تفصیلی: پاسخ به این سؤال را از دو دیدگاه می‌‌توان مطرح نمود: یک. دیدگاه کلامی در علم کلام ثابت شده است که خداوند دیده نمی ‌شود؛ زیرا چیزی اگر بخواهد دیده شود باید مادی و جسم باشد، مکان داشته باشد، در جهت خاص باشد، شعاعی از آن به چشم برسد تا دیده شود، و مسلم است که خداوند نه جسم و مادی است و نه خصوصیات آن را دارد، پس دیده نمی ‌شود. از این رو در علم کلام فرموده است که: "لا تُدرکه الابصار و هو یُدرک الابصار و هو اللطیف الخبیر".[1] آن گاه متکلمان برای توجیه درخواست موسی (ع) گفته ‌اند: حضرت موسی (ع) که تقاضای رؤیت خدا نمود، کاملاً به این مطلب واقف بود که خداوند دیدنی نیست، ولی قوم بنی اسرائیل مرتباً درخواست دیدار خدا را داشتند، ولی چون به خاطر این درخواست دچار عذاب شدند از موسی (ع) خواستند که او برای خود تقاضای رؤیت کند و موسی (ع) هم تقاضای رؤیت کرد. برای این توجیه، شواهدی از آیات قرآن ذکر شده است. در آیه 5 سوره بقره آمده است: "و هنگامی که گفتید ای موسی ما هرگز به تو ایمان نخواهیم آورد مگر این که خدا را آشکارا ببینیم، در همین حال صاعقه شما را گرفت در حالی که نظاره‌گر بودید". متعاقب این صاعقه و عذاب، بنی اسرائیل از حضرت موسی خواستند که برای خود تقاضای رؤیت کند و موسی هم ناچار شد چنین تقاضایی نماید تا این که خود خدا جواب رد بدهد و قومش قانع شوند.[2] دو. دیدگاه فلسفی یا عرفانی برخی دیگر از دانشمندان و مفسران هم چون علامه طباطبایی (ره) با دید دیگری به این درخواست حضرت موسی نگریسته ‌اند و معتقدند هرگز حضرت موسی (ع) چنین درخواست سخیفی را و لو از طرف قوم خود، ابراز نمی‌کند. چنان که در مورد درخواست بت ‌پرستی آنها مقاومت نمود و به درخواست ایشان اعتنایی ننمود. در سوره اعراف آمده است: "گفتند: ای موسی! برای ما نیز خدایی بساز، همان گونه که ایشان (بت پرستان) خدایانی دارند. گفت: شما گروهی جهالت پیشه‌ اید".[3] پس درخواست رؤیت با چشم ظاهری از طرف حضرت موسی، که یکی از پنج پیامبر اولوالعزم است، و لو به سبب اصرار قوم خود هم باشد، پذیرفتنی نیست. از این رو، باید امر دیگری مد نظر موسی باشد و این همان مسئله لقای پروردگار و نظر به او است که در بعضی از آیات قرآن هم آمده است. در سوره قیامت آیه 23 می‌ فرماید: "بعضی چهره‌ ها آن روز شاداب است و سوی پروردگار خویش نظاره‌گر است". یا در آیه 110 سوره کهف می‌ فرماید: "ر کس امید به لقای خداوند خویش دارد باید عمل شایسته انجام دهد و کسی را در عبادت پروردگارش شریک نسازد". این نظر و لقا، مسلماً نظر با چشم سر نیست و برای تقریب به ذهن، می ‌توان به علم به نفس خود و معلومات حضوری خودمان تشبیه نمود که تعبیر به دیدن و رؤیت می‌ کنیم، مثلاً می‌ گوییم: "خودم را می ‌بینم که به فلان چیز علاقه دارم یا نسبت به آن کراهت دارم"، و این رؤیت یک نوع درک و شعور است که به وسیله آن، ذات و حقیقت یک چیز ادراک می ‌شود، بدون این که چشم و یا حتی فکر در این ادراک دخالتی داشته باشد. پس رؤیت و نظری که قرآن کریم درباره خداوند روا دانسته و سالکان و انسان‌های متکامل را به لقای آن فراخوانده است، رؤیت و شهود قلب است و خداوند را با جان می ‌توان مشاهده نمود، (نه در حد طبیعت با چشم ظاهر و نه در حد مثال با چشم خیال و نه در حد عقل با مفهوم ذهنی) که در حد قلب است با شهود عینی. البته درجات این شهود بسته به درجات مشاهدان متفاوت است و هر کس به اندازه هستی خویش، خداوند و جمال و جلال او را مشاهده خواهد نمود و عده‌ای هم که آلوده به گناه و گرفتار حجاب‌ها هستند، هر چند از شهود جمال و اسمای جمالیه و لطیفه حق تعالی محرومند، ولی جلال و قهر و انتقام الاهی و اسمای جلالیه و قهریه او را خواهند دید. پرده ندارد جمال غیر صفات جلال نیست بر این رخ نقاب، ‌نیست بر این مغز پوست که اگر پرده‌ای هست، از سوی انسان‌ها است و آن جز گناه و خودبینی و تعلق به غیر خدا، چیز دیگری نیست. از امام رضا (ع) سؤال شد، چرا خدا را نمی ‌بینیم؟ فرمود: "گناهانتان نمی‌ گذارد".[4] جمال یار ندارد نقاب و پرده ولی غبار ره بنشان تا نظر توانی کرد اگر حجاب "مَنْ" از میان رفت و شخص به مقام فنا رسید، رؤیت و مشاهده و لقای حق، میسور خواهد شد. جان ‌مردم هست مانند هوا چون به گرد آمیخت شد پرده سما مانع آید او ز دیدآفتاب چون که گردش رفت شد صافی و ناب با کمال‌ تیرگی حق واقعات می‌‌نمودت تا روی راه ‌نجات.[5] البته ادراک تام و رؤیت کامل شهودی نسبت به خداوند متعال ممکن است برای "صالحان" در "دنیا" و در "قیامت" حاصل ‌شود؛ البته در دنیا به خاطر پایبندی به بدن و توجه هر چند ضعیف و اندک به خصوصیات طبیعی و مادی و رفع حوائج آن، ممکن است این ادراک به دست نیاید. اما در قیامت، روح اشتغال به تدبیر بدن ندارد و آزاد است. در قیامت این حجاب‌ها نیز برداشته می ‌شود و مؤمن صالح به محضر پروردگار شرفیاب می‌ شود و ناظر جمال و جلال خداوند می‌‌گردد و به لقای پروردگار می ‌رسد و نظر به وجه‌ اللَّه می‌‌کند. بنابراین در خواست حضرت موسی از خداوند متعال می ‌تواند ناظر به شهود کامل و این رؤیت تام باشد؛ یعنی حضرت موسی از خداوند می‌ خواهد که چنین رؤیت و لقایی را در همین دنیا نصیبش سازد، و خداوند به او می ‌فهماند که چنین رؤیت و ادراکی در این دنیا برای تو حاصل نخواهد شد و تو استطاعت چنین ادراکی را نداری. جریان این تقاضا و رد آن را خداوند در آیه 143 سوره اعراف بیان می ‌دارد: "و چون موسی به وعد‌گاه ما آمد و پروردگارش با او سخن گفت، موسی گفت: پروردگارا! خودت را به من بنما تا ترا بنگرم. گفت هرگز مرا نخواهی دید، ولی به این کوه بنگر، اگر به جای خویش برقرار ماند پس باشد که مرا توانی دید. پس چون پروردگار به آن کوه تجلی کرد، آن را متلاشی نمود، و موسی بی‌هوش بیفتاد. چون موسی به خود آمد گفت: منزهی تو، سوی تو باز می‌گردم و از نخستین مؤمنانم". خداوند برای آن که به موسی (ع) بفهماند که تحمل دیدار و تجلی پروردگار را ندارد به کوه با عظمتی که مقابل موسی بود تجلی نمود و آن کوه با آن صلابت و عظمت متلاشی گردید و موسی (ع) از فرط شدت عظمت آن تجلی، مدهوش بر زمین افتاد؛ با این که حضرت موسی (ع) معجزاتی از خدا دیده بود که بسیار با عظمت بودند، و از بندگان مخلص و رسول و نبی بود: "و اذکر فی الکتاب موسی، انّه کان مخلصاً و کان رسولا نبیاً".[6] اما این جلوه الاهی حالتی را برای موسی (ع) به وجود آورد که از هوش رفت. پس از آن که به هوش آمد از این درخواستی که نموده بود توبه کرد و ایمان آورد که رؤیت خدا و شهود قلبی او در این عالم مادی امکان ندارد. علامه طباطبایی می‌‌فرماید: "لاکت یا بی‌هوشی حضرت موسی (ع) به خاطر هول و ترس از منظره پاشیده شدن کوه نبود یا ترس از خطر جانی او را به آن حال نیفکند، چون این موسی همان موسایی است که عصای خود را می ‌انداخت و آناً اژدها می‌ شد و مارها و طنابها را می ‌بلعید، و او کسی بود که دریا را شکافت و هزاران نفر از آل فرعون را در آن غرق نمود، او کسی بود که کوه را از ریشه کنده و همانند سایه ‌ای بالای سر بنی ‌اسرائیل نگاه داشته بود. پس چگونه ممکن است که از این متلاشی شدن کوه بترسد با این که به حسب ظاهر می ‌دانسته که در این تجلی آسیبی به او نمی ‌رسد و خدا می‌خواهد که او سالم باشد تا تجلی به کوه را ببیند. پس معلوم می شود که چیزی غیر از متلاشی شدن کوه او را به این حالت درآورده است. گویا در آن صحنه، در مقابل درخواستش، "قهر الاهی" برای او مجسم گردیده و او مشاهده نموده است و از همین رو چنین حالت عجیبی به او دست داده که نتوانسته است حتی یک چشم به هم زدن بر جای خود و بر پای خود قرار گیرد. و استغفاری که بعد از به هوش آمدن نمود، شاهد این معنا است. پس حاصل جواب این است که چه بسا حضرت موسی درخواست رؤیت قلبی و شهودی در حدّ تام و کامل نموده باشد، ولی با قهر خداوند مواجه شده است؛ یعنی که این رؤیت و شهود با این اشتغال قلبی که در دنیا به امور مختلف داری برای تو مقدور نیست و این درخواست تو در این دنیا، درخواستی نابه جا و بی‌ موقع است.[7] در پایان جهت تکمیل و تتمیم بحث چند روایت از امامان معصوم‌(ع) ذکر می ‌شود: شخصی از حضرت امیرالمؤمنین (ع) پرسید: آیا پروردگار خود را دیده ‌ای؟ حضرت فرمود: "من هرگز عبادت نکرده ‌ام پروردگاری را که ندیده باشم. و لکن چشم‌ها او را به مشاهده اعیان نمی ‌بینند، بلکه دل‌ها او را به حقیقت ایمان می‌‌بینند".[8] نیز امام صادق (ع) فرموده است: "کروبین، قومی هستند از شیعیان ما که از خلق اولند ... اگر نور یکی از ایشان بر اهل زمین قسمت شود کافی است که همه اهل زمین صاحب نور شوند. آن گاه فرمود: موسی ‌(ع) بعد از آن که آن درخواست را از خدای تعالی کرد، خداوند یکی از همین "کروبین" را امر نموده تا تجلی کند، و آن تجلی که به کوه شد تجلی یکی از "کروبین" بود که کوه را متلاشی ساخت.[9] علامه طباطبایی توضیح جالبی در مورد این روایت دارد که: "از این روایت برمی‌‌آید که تجلی خداوند هم مانند سایر اموری که منسوب به او است از قبیل: قبض ارواح و زنده کردن و روزی دادن و وحی و غیر آن، قابل وساطت است. همان طوری که مثلاً قبض ارواح را به وسیله ملک الموت، و زنده کردن مردگان را به وسیله صاحب صور، و رزق را به وسیله میکاییل، و وحی را به وسیله جبرئیل، انجام می ‌دهد؛ تجلی را نیز به وسیله یکی از ملایکه (کروبین) محقق می‌ سازد. [10] از این توضیح استفاده می ‌شود که تجلی خداوند به کوه به این معنا نیست که خدا خودش را به کوه نمایاند یا نوری از خدا، کوه را متلاشی کرد، یا خدا صاعقه و زلزله‌ ای فرستاد، یا آیه و معجزه‌ای از طرف خدا صادر شد، چنان که در بعضی تفاسیر به این گونه امور توجه شده است؛[11] بلکه تجلی خداوند نیز واسطه ‌ای دارد که به وسیله آن، تجلی خود را انجام می‌ دهد. و امام کاظم (ع) فرمود: "لیس بینه سبحانه تعالی و بین خلقه حجاب غیر خلقه"؛ میان خداوند سبحان و مخلوق او حجابی نیست مگر مخلوق او.[12] از این روی است که امام الساجدین علی ابن الحسین (ع)، رؤیت حق تعالی را حاجت خویش[13] و نظر به محبوب و لقای الاهی را قرة العین مشتاقان و محبین آن ذات مقدس می‌داند.[14] منابع جهت مطالعه بیشتر 1. جوادی آملی، عبداللَّه، تفسیر موضوعی قرآن کریم، ج 7، ص 156 - 135. 2. زمخشری، کشاف، ج 2، ذیل آیه 143 سوره اعراف. 3. سبحانی، جعفر، الهیات، ج 2. 4. صدوق قدس سره، توحید، باب ما جاء فی الرؤیة. 5. طباطبایی، محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن (یا ترجمه المیزان) ذیل آیه مورد بحث، ج 8. 6. فخر رازی، التفسیر الکبیر، ج 14، ص 249 - 227. 7. مصباح یزدی، محمد تقی، معارف قرآن 1 - 3، ص 47 - 26 و 96 - 88. 8. تفسیر نمونه، ذیل آیه مورد بحث، جلد 6، و آیه 155 و نیز ج 1، ص ذیل آیه 56 سوره بقره. پی نوشتها: [1] انعام، 103. [2] ر.ک: سبحانی، جعفر، کتاب الإلهیات، ج 2، ص 136، المرکز العلمی للدراسات الاسلامیة، قم، ایران، چاپ چهارم، 1413 ه ق. ؛ مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج 6، ص 356، دارالکتب الاسلامیه، قم. [3] اعراف، 138. [4] جوادی آملی، عبداللَّه، تفسیر موضوعی قرآن کریم، ج 7، ص 143. [5] مثنوی مولوی، دفتر چهارم، ابیات 2484 الی 2486. [6] مریم، 51. [7] ر.ک: ترجمه المیزان، ج8 ، ص 330 الی 350. [8] همان، ص 368. نهج البلاغه، خطبه 179. [9] ترجمه المیزان، ج 8، ص 377. [10] همان. [11] ر.ک: مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ذیل آیه مورد بحث، ج 6، ص 356 به بعد. [12] صدوق، توحید، باب نفی المکان و الزمان...، ج 12. [13] مناجات خمسة عشر، مناجات المریدین و مناجات العارفین، مفاتیح الجنان. [14] همان، مناجات العارفین. منبع: www.islamquest.net
عنوان سوال:

با توجه به این که خداوند دیده نمی‌شود؛ چرا حضرت موسی(ع) تقاضای رؤیت خدا نمود؟


پاسخ:

پاسخ اجمالی:
دو جواب به سؤال فوق می‌‌توان ارایه نمود:
1. از نظر کلامی چون مسلم است که خداوند دیدنی نیست، پس باید گفت که تقاضای رؤیت از طرف قوم بنی اسرائیل، از زبان حضرت موسی (ع) مطرح شده است، زیرا بنی اسرائیل گفتند تا خدا را به چشم خود نبینیم، ایمان نمی ‌آوریم. و حضرت موسی (ع) را در تنگنا قرار دادند تا درخواستشان را مطرح سازد، و موسی (ع) هم بخاطر این که از خود خدا بشنوند که خدا دیدنی نیست تقاضای ایشان را مطرح کرد.
2. از نظر عده ای دیگر از دانشمندان و مفسران همچون علامه طباطبایی (ره) درخواست موسی (ع) نمی ‌تواند از طرف قوم خود باشد، بلکه حضرت موسی (ع) باید در مقابل قوم خود ایستادگی کند و بگوید خدا دیدنی نیست، یا اگر می ‌خواهد که خدا برایشان این مطلب را بگوید، لازم است که این گونه با خدا مطرح کند که: خدایا من هر چه به ایشان می‌ گویم خدا دیدنی نیست باور ندارند، خودت به ایشان بگو. اما حضرت موسی‌(ع) می ‌گوید: خدایا خودت را به من نشان ده تا ترا ببینم. پس مسلم است که درخواست موسی‌(ع) برای خود بوده است. اما آیا این رؤیت، رؤیت با چشم ظاهری است؟ مسلماً خیر، چون مقام حضرت موسی (ع) اجازه این برداشت سطحی و ظاهری را به ما نمی ‌دهد. پس با توجه به آیات دیگری از قرآن مجید که یک نحو رؤیت و لقاء و نظارت نسبت به پروردگار را مطرح می ‌کند باید گفت: منظور حضرت موسی (ع) شهود قلبی و رؤیت باطنی بوده است، و خداوند با آن تجلی سهمگین که بر کوه نمود و کوه متلاشی شد، به حضرت موسی (ع) فهماند که لقای پروردگار و رؤیت و شهود کامل او در این دنیا برای او میسر نخواهد شد و تا این روح در قالب بدن محصور است چنین دیداری برای او غیر ممکن است. و حضرت موسی (ع) هم از درخواست نابجایی که مطرح کرده بود توبه نمود.

پاسخ تفصیلی:
پاسخ به این سؤال را از دو دیدگاه می‌‌توان مطرح نمود:
یک. دیدگاه کلامی
در علم کلام ثابت شده است که خداوند دیده نمی ‌شود؛ زیرا چیزی اگر بخواهد دیده شود باید مادی و جسم باشد، مکان داشته باشد، در جهت خاص باشد، شعاعی از آن به چشم برسد تا دیده شود، و مسلم است که خداوند نه جسم و مادی است و نه خصوصیات آن را دارد، پس دیده نمی ‌شود. از این رو در علم کلام فرموده است که: "لا تُدرکه الابصار و هو یُدرک الابصار و هو اللطیف الخبیر".[1]
آن گاه متکلمان برای توجیه درخواست موسی (ع) گفته ‌اند: حضرت موسی (ع) که تقاضای رؤیت خدا نمود، کاملاً به این مطلب واقف بود که خداوند دیدنی نیست، ولی قوم بنی اسرائیل مرتباً درخواست دیدار خدا را داشتند، ولی چون به خاطر این درخواست دچار عذاب شدند از موسی (ع) خواستند که او برای خود تقاضای رؤیت کند و موسی (ع) هم تقاضای رؤیت کرد. برای این توجیه، شواهدی از آیات قرآن ذکر شده است.
در آیه 5 سوره بقره آمده است: "و هنگامی که گفتید ای موسی ما هرگز به تو ایمان نخواهیم آورد مگر این که خدا را آشکارا ببینیم، در همین حال صاعقه شما را گرفت در حالی که نظاره‌گر بودید". متعاقب این صاعقه و عذاب، بنی اسرائیل از حضرت موسی خواستند که برای خود تقاضای رؤیت کند و موسی هم ناچار شد چنین تقاضایی نماید تا این که خود خدا جواب رد بدهد و قومش قانع شوند.[2]
دو. دیدگاه فلسفی یا عرفانی
برخی دیگر از دانشمندان و مفسران هم چون علامه طباطبایی (ره) با دید دیگری به این درخواست حضرت موسی نگریسته ‌اند و معتقدند هرگز حضرت موسی (ع) چنین درخواست سخیفی را و لو از طرف قوم خود، ابراز نمی‌کند. چنان که در مورد درخواست بت ‌پرستی آنها مقاومت نمود و به درخواست ایشان اعتنایی ننمود.
در سوره اعراف آمده است: "گفتند: ای موسی! برای ما نیز خدایی بساز، همان گونه که ایشان (بت پرستان) خدایانی دارند. گفت: شما گروهی جهالت پیشه‌ اید".[3]
پس درخواست رؤیت با چشم ظاهری از طرف حضرت موسی، که یکی از پنج پیامبر اولوالعزم است، و لو به سبب اصرار قوم خود هم باشد، پذیرفتنی نیست.
از این رو، باید امر دیگری مد نظر موسی باشد و این همان مسئله لقای پروردگار و نظر به او است که در بعضی از آیات قرآن هم آمده است. در سوره قیامت آیه 23 می‌ فرماید: "بعضی چهره‌ ها آن روز شاداب است و سوی پروردگار خویش نظاره‌گر است". یا در آیه 110 سوره کهف می‌ فرماید: "ر کس امید به لقای خداوند خویش دارد باید عمل شایسته انجام دهد و کسی را در عبادت پروردگارش شریک نسازد".
این نظر و لقا، مسلماً نظر با چشم سر نیست و برای تقریب به ذهن، می ‌توان به علم به نفس خود و معلومات حضوری خودمان تشبیه نمود که تعبیر به دیدن و رؤیت می‌ کنیم، مثلاً می‌ گوییم: "خودم را می ‌بینم که به فلان چیز علاقه دارم یا نسبت به آن کراهت دارم"، و این رؤیت یک نوع درک و شعور است که به وسیله آن، ذات و حقیقت یک چیز ادراک می ‌شود، بدون این که چشم و یا حتی فکر در این ادراک دخالتی داشته باشد.
پس رؤیت و نظری که قرآن کریم درباره خداوند روا دانسته و سالکان و انسان‌های متکامل را به لقای آن فراخوانده است، رؤیت و شهود قلب است و خداوند را با جان می ‌توان مشاهده نمود، (نه در حد طبیعت با چشم ظاهر و نه در حد مثال با چشم خیال و نه در حد عقل با مفهوم ذهنی) که در حد قلب است با شهود عینی. البته درجات این شهود بسته به درجات مشاهدان متفاوت است و هر کس به اندازه هستی خویش، خداوند و جمال و جلال او را مشاهده خواهد نمود و عده‌ای هم که آلوده به گناه و گرفتار حجاب‌ها هستند، هر چند از شهود جمال و اسمای جمالیه و لطیفه حق تعالی محرومند، ولی جلال و قهر و انتقام الاهی و اسمای جلالیه و قهریه او را خواهند دید.
پرده ندارد جمال غیر صفات جلال
نیست بر این رخ نقاب، ‌نیست بر این مغز پوست
که اگر پرده‌ای هست، از سوی انسان‌ها است و آن جز گناه و خودبینی و تعلق به غیر خدا، چیز دیگری نیست. از امام رضا (ع) سؤال شد، چرا خدا را نمی ‌بینیم؟ فرمود: "گناهانتان نمی‌ گذارد".[4]
جمال یار ندارد نقاب و پرده ولی
غبار ره بنشان تا نظر توانی کرد
اگر حجاب "مَنْ" از میان رفت و شخص به مقام فنا رسید، رؤیت و مشاهده و لقای حق، میسور خواهد شد.
جان ‌مردم هست مانند هوا
چون به گرد آمیخت شد پرده سما
مانع آید او ز دیدآفتاب
چون که گردش رفت شد صافی و ناب
با کمال‌ تیرگی حق واقعات
می‌‌نمودت تا روی راه ‌نجات.[5]
البته ادراک تام و رؤیت کامل شهودی نسبت به خداوند متعال ممکن است برای "صالحان" در "دنیا" و در "قیامت" حاصل ‌شود؛ البته در دنیا به خاطر پایبندی به بدن و توجه هر چند ضعیف و اندک به خصوصیات طبیعی و مادی و رفع حوائج آن، ممکن است این ادراک به دست نیاید. اما در قیامت، روح اشتغال به تدبیر بدن ندارد و آزاد است. در قیامت این حجاب‌ها نیز برداشته می ‌شود و مؤمن صالح به محضر پروردگار شرفیاب می‌ شود و ناظر جمال و جلال خداوند می‌‌گردد و به لقای پروردگار می ‌رسد و نظر به وجه‌ اللَّه می‌‌کند.
بنابراین در خواست حضرت موسی از خداوند متعال می ‌تواند ناظر به شهود کامل و این رؤیت تام باشد؛ یعنی حضرت موسی از خداوند می‌ خواهد که چنین رؤیت و لقایی را در همین دنیا نصیبش سازد، و خداوند به او می ‌فهماند که چنین رؤیت و ادراکی در این دنیا برای تو حاصل نخواهد شد و تو استطاعت چنین ادراکی را نداری.
جریان این تقاضا و رد آن را خداوند در آیه 143 سوره اعراف بیان می ‌دارد: "و چون موسی به وعد‌گاه ما آمد و پروردگارش با او سخن گفت، موسی گفت: پروردگارا! خودت را به من بنما تا ترا بنگرم. گفت هرگز مرا نخواهی دید، ولی به این کوه بنگر، اگر به جای خویش برقرار ماند پس باشد که مرا توانی دید. پس چون پروردگار به آن کوه تجلی کرد، آن را متلاشی نمود، و موسی بی‌هوش بیفتاد. چون موسی به خود آمد گفت: منزهی تو، سوی تو باز می‌گردم و از نخستین مؤمنانم".
خداوند برای آن که به موسی (ع) بفهماند که تحمل دیدار و تجلی پروردگار را ندارد به کوه با عظمتی که مقابل موسی بود تجلی نمود و آن کوه با آن صلابت و عظمت متلاشی گردید و موسی (ع) از فرط شدت عظمت آن تجلی، مدهوش بر زمین افتاد؛ با این که حضرت موسی (ع) معجزاتی از خدا دیده بود که بسیار با عظمت بودند، و از بندگان مخلص و رسول و نبی بود: "و اذکر فی الکتاب موسی، انّه کان مخلصاً و کان رسولا نبیاً".[6] اما این جلوه الاهی حالتی را برای موسی (ع) به وجود آورد که از هوش رفت. پس از آن که به هوش آمد از این درخواستی که نموده بود توبه کرد و ایمان آورد که رؤیت خدا و شهود قلبی او در این عالم مادی امکان ندارد.
علامه طباطبایی می‌‌فرماید: "لاکت یا بی‌هوشی حضرت موسی (ع) به خاطر هول و ترس از منظره پاشیده شدن کوه نبود یا ترس از خطر جانی او را به آن حال نیفکند، چون این موسی همان موسایی است که عصای خود را می ‌انداخت و آناً اژدها می‌ شد و مارها و طنابها را می ‌بلعید، و او کسی بود که دریا را شکافت و هزاران نفر از آل فرعون را در آن غرق نمود، او کسی بود که کوه را از ریشه کنده و همانند سایه ‌ای بالای سر بنی ‌اسرائیل نگاه داشته بود. پس چگونه ممکن است که از این متلاشی شدن کوه بترسد با این که به حسب ظاهر می ‌دانسته که در این تجلی آسیبی به او نمی ‌رسد و خدا می‌خواهد که او سالم باشد تا تجلی به کوه را ببیند. پس معلوم می شود که چیزی غیر از متلاشی شدن کوه او را به این حالت درآورده است. گویا در آن صحنه، در مقابل درخواستش، "قهر الاهی" برای او مجسم گردیده و او مشاهده نموده است و از همین رو چنین حالت عجیبی به او دست داده که نتوانسته است حتی یک چشم به هم زدن بر جای خود و بر پای خود قرار گیرد. و استغفاری که بعد از به هوش آمدن نمود، شاهد این معنا است.
پس حاصل جواب این است که چه بسا حضرت موسی درخواست رؤیت قلبی و شهودی در حدّ تام و کامل نموده باشد، ولی با قهر خداوند مواجه شده است؛ یعنی که این رؤیت و شهود با این اشتغال قلبی که در دنیا به امور مختلف داری برای تو مقدور نیست و این درخواست تو در این دنیا، درخواستی نابه جا و بی‌ موقع است.[7]
در پایان جهت تکمیل و تتمیم بحث چند روایت از امامان معصوم‌(ع) ذکر می ‌شود:
شخصی از حضرت امیرالمؤمنین (ع) پرسید: آیا پروردگار خود را دیده ‌ای؟ حضرت فرمود: "من هرگز عبادت نکرده ‌ام پروردگاری را که ندیده باشم. و لکن چشم‌ها او را به مشاهده اعیان نمی ‌بینند، بلکه دل‌ها او را به حقیقت ایمان می‌‌بینند".[8]
نیز امام صادق (ع) فرموده است: "کروبین، قومی هستند از شیعیان ما که از خلق اولند ... اگر نور یکی از ایشان بر اهل زمین قسمت شود کافی است که همه اهل زمین صاحب نور شوند. آن گاه فرمود: موسی ‌(ع) بعد از آن که آن درخواست را از خدای تعالی کرد، خداوند یکی از همین "کروبین" را امر نموده تا تجلی کند، و آن تجلی که به کوه شد تجلی یکی از "کروبین" بود که کوه را متلاشی ساخت.[9]
علامه طباطبایی توضیح جالبی در مورد این روایت دارد که:
"از این روایت برمی‌‌آید که تجلی خداوند هم مانند سایر اموری که منسوب به او است از قبیل: قبض ارواح و زنده کردن و روزی دادن و وحی و غیر آن، قابل وساطت است. همان طوری که مثلاً قبض ارواح را به وسیله ملک الموت، و زنده کردن مردگان را به وسیله صاحب صور، و رزق را به وسیله میکاییل، و وحی را به وسیله جبرئیل، انجام می ‌دهد؛ تجلی را نیز به وسیله یکی از ملایکه (کروبین) محقق می‌ سازد. [10]
از این توضیح استفاده می ‌شود که تجلی خداوند به کوه به این معنا نیست که خدا خودش را به کوه نمایاند یا نوری از خدا، کوه را متلاشی کرد، یا خدا صاعقه و زلزله‌ ای فرستاد، یا آیه و معجزه‌ای از طرف خدا صادر شد، چنان که در بعضی تفاسیر به این گونه امور توجه شده است؛[11] بلکه تجلی خداوند نیز واسطه ‌ای دارد که به وسیله آن، تجلی خود را انجام می‌ دهد.
و امام کاظم (ع) فرمود: "لیس بینه سبحانه تعالی و بین خلقه حجاب غیر خلقه"؛ میان خداوند سبحان و مخلوق او حجابی نیست مگر مخلوق او.[12]
از این روی است که امام الساجدین علی ابن الحسین (ع)، رؤیت حق تعالی را حاجت خویش[13] و نظر به محبوب و لقای الاهی را قرة العین مشتاقان و محبین آن ذات مقدس می‌داند.[14]
منابع جهت مطالعه بیشتر
1. جوادی آملی، عبداللَّه، تفسیر موضوعی قرآن کریم، ج 7، ص 156 - 135.
2. زمخشری، کشاف، ج 2، ذیل آیه 143 سوره اعراف.
3. سبحانی، جعفر، الهیات، ج 2.
4. صدوق قدس سره، توحید، باب ما جاء فی الرؤیة.
5. طباطبایی، محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن (یا ترجمه المیزان) ذیل آیه مورد بحث، ج 8.
6. فخر رازی، التفسیر الکبیر، ج 14، ص 249 - 227.
7. مصباح یزدی، محمد تقی، معارف قرآن 1 - 3، ص 47 - 26 و 96 - 88.
8. تفسیر نمونه، ذیل آیه مورد بحث، جلد 6، و آیه 155 و نیز ج 1، ص ذیل آیه 56 سوره بقره.

پی نوشتها:
[1] انعام، 103.
[2] ر.ک: سبحانی، جعفر، کتاب الإلهیات، ج 2، ص 136، المرکز العلمی للدراسات الاسلامیة، قم، ایران، چاپ چهارم، 1413 ه ق. ؛ مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج 6، ص 356، دارالکتب الاسلامیه، قم.
[3] اعراف، 138.
[4] جوادی آملی، عبداللَّه، تفسیر موضوعی قرآن کریم، ج 7، ص 143.
[5] مثنوی مولوی، دفتر چهارم، ابیات 2484 الی 2486.
[6] مریم، 51.
[7] ر.ک: ترجمه المیزان، ج8 ، ص 330 الی 350.
[8] همان، ص 368. نهج البلاغه، خطبه 179.
[9] ترجمه المیزان، ج 8، ص 377.
[10] همان.
[11] ر.ک: مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ذیل آیه مورد بحث، ج 6، ص 356 به بعد.
[12] صدوق، توحید، باب نفی المکان و الزمان...، ج 12.
[13] مناجات خمسة عشر، مناجات المریدین و مناجات العارفین، مفاتیح الجنان.
[14] همان، مناجات العارفین.
منبع: www.islamquest.net





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین