شرح پرسش: به دو نکته ذیل توجه نمایید: اول: خداوند در آیه 50 سوره احزاب، زنان بسیاری را؛ از کنیزان گرفته تا دختر عموها، دختر عمه ها، دختر خاله ها، دختر دایی ها و زنان مهاجر؛ بر پیامبر حلال دانسته و حتی بیان داشته که زنان؛ حتی بدون ازدواج؛ می توانند خود را به رایگان در اختیار ایشان قرار دهند. دوم: در آیه 53 همان سوره بیان شده که زنان پیامبر؛ حتی بعد از مرگ ایشان؛ حق ازدواج مجدد با دیگران را ندارند. آیا این آیات، نشانگر نوعی تبعیض در آزادی های جنسی نیست که پیامبر را از سایرین؛ چه مرد و چه زن؛ در بهره برداری از امیال جنسی آزادتر گذاشته، اما دیگران را محدود می نماید؟ پاسخ اجمالی: این پرسش، ناظر به آن دسته از تفاوت هایی است که میان پیامبر(ص) و دیگر افراد وجود دارد و مرتبط با تفاوت های عمومی میان مردان و زنان در نحوه ارتباطات جنسی (که در جای خود به دلیل آن پرداخته شده) نیست. بر این اساس اجمالا باید گفت: 1. امتیازات ارائه شده به پیامبر(ص)، در مقابل تکالیفی است که منحصراً بر عهده ایشان می باشد. 2. پیامبر(ص) هیچ گاه از این امتیازات، به صورت افراطی بهره برداری نکرده است. 3. بر اساس عقیده شیعه در مجاز بودن ازدواج موقت، آن هم به صورت نامحدود، عملاً تفاوت چندانی میان پیامبر(ص) و دیگر مردان مشاهده نمی شود. 4. محدودیت های تحمیل شده بر همسران پیامبر(ص) گرچه متناسب با جایگاهشان بوده، اما با این وجود، آنان اجباری بر ادامه زندگی با پیامبر(ص) را نداشته، بلکه با رضایت خود، این محدودیت ها را پذیرفته اند. پاسخ تفصیلی: در حقیقت، این پرسش به چند بخش تقسیم می شود و بر این اساس، پاسخ آن را نیز باید در چند محور ارائه کرد: 1. آیا تمام موارد اشاره شده در آیه پنجاهم سوره احزاب، اختصاص به پیامبر(ص) دارد؟ 2. چرا نوعی خاص از همسرگزینی، منحصر به پیامبر(ص) بوده که طی آن بانوان با ایمان می توانستند خود را به پیامبر(ص) هدیه کرده و بدون دریافت مهریه، به همسری ایشان در آیند؟ 3. چرا پیامبر(ص) از امتیازات ویژه ای در امور جنسی نسبت به دیگر مردان بهره مند است؟ 4. چرا با وجود این امتیازات برای شخص پیامبر(ص)، بانوان ایشان حتی از حقوق مورد قبول برای دیگر زنان نیز برخوردار نبوده و حق ازدواج با فرد دیگری را بعد از مرگ پیامبر(ص) نداشتند؟ اکنون به همین ترتیب، به بررسی بخش های فوق می پردازیم: 1. ابتدا لازم است نگاهی به آیه مرتبط با بخش اول پرسشتان بپردازیم. خداوند در این آیه، خطاب به پیامبر(ص) می فرماید: "یا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِنَّا أَحْلَلْنا لَکَ أَزْواجَکَ اللاَّتی‌ آتَیْتَ أُجُورَهُنَّ وَ ما مَلَکَتْ یَمینُکَ مِمَّا أَفاءَ اللَّهُ عَلَیْکَ وَ بَناتِ عَمِّکَ وَ بَناتِ عَمَّاتِکَ وَ بَناتِ خالِکَ وَ بَناتِ خالاتِکَ اللاَّتی‌ هاجَرْنَ مَعَکَ وَ امْرَأَةً مُؤْمِنَةً إِنْ وَهَبَتْ نَفْسَها لِلنَّبِیِّ إِنْ أَرادَ النَّبِیُّ أَنْ یَسْتَنْکِحَها خالِصَةً لَکَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنین." [1] ای پیامبر! ما همسران تو را که مهرشان را پرداخته‌ای برای تو حلال کردیم، و همچنین کنیزانی که از طریق غنایمی که خدا به تو بخشیده است مالک شده‌ای و دختران عموی تو، و دختران عمّه‌ها، و دختران دایی تو، و دختران خاله‌ها که با تو مهاجرت کردند (ازدواج با آنها برای تو حلال است) و هر گاه رن با ایمانی خود را به پیامبر ببخشد (و مهری برای خود نخواهد) چنانچه پیامبر بخواهد می‌تواند او را به همسری برگزیند امّا چنین ازدواجی تنها برای تو مجاز است نه دیگر مؤمنان. [2] با اندک اطلاعی از احکام شرعی، به این موضوع پی خواهیم برد که بانوان اشاره شده در این آیه، البته جز یک مورد، اختصاصی به پیامبر(ص) نداشته و شامل تمام افراد می باشند و مخاطب قرار دادن ایشان با عبارت" أَحْلَلْنا لَکَ" دلیل بر انحصار نبوده، بلکه آیاتی دیگر نیز مشاهده می شود که مخاطب اولیه آن شخص پیامبر(ص)است، اما حکم موجود در آن، شامل تمام افراد می گردد. [3] 2. تنها موردی که در آیه فوق، با عبارت " خالِصَةً لَکَ" منحصر در رسول خدا شده، جایی است که بانویی با رضایت و به دلخواه، خویشتن را به پیامبر(ص) ببخشد. ازدواج با چنین روشی، منحصر به ایشان بوده و دیگران امکان استفاده از آن را ندارند، اما دقت نظر در همین قسمت هم، نتایج جالبی را برایمان در پی خواهد داشت: اولا: این شیوه، در عمل راهی نیست که انحصاری واقعی را برای پیامبر(ص) ایجاد کند، بلکه اگر بانویی به دیگر افراد نیز مراجعه کرده و تمایل خویش را برای ازدواج با آنان اعلام دارد، امکان چنین ازدواجی وجود خواهد داشت، تنها با این تفاوت که پیامبر(ص) می تواند بدون پرداخت مهر با او ازدواج نموده و دیگران مکلف به پرداخت مهر می باشند. [4] ثانیا: برخی مفسران معتقدند که پیامبر(ص) در طول عمر خود، از این حق انحصاری به هیچ وجه استفاده نکرده است [5] ، اما گروهی دیگر نیز معتقدند که تنها یک زن با این روش به همسری پیامبر(ص) درآمده است که بر اساس برخی نقل ها، او نیز بانویی بیوه یا مطلقه بود که فرزندی به نام شریک هم داشت. [6] به همین دلیل، نمی توان این بخش از آیه را امتیازی فوق العاده برای پیامبر(ص) در نظر گرفت و آن را شاهد نوعی امتیاز طلبی جنسی پنداشت. 3. در ارتباط با اینکه چرا عموم مردان، می توانند حداکثر چهار همسر برگزینند [7] ، اما چنین محدودیتی از لحاظ تعداد برای پیامبر(ص) وجود ندارد، باید گفت: 1-3. مزایای در نظر گرفته شده برای پیامبر(ص) در برابر تکالیف بسیار دشواری است که بر عهده ایشان نهاده شده است. به همین دلیل، مشاهده می کنیم که اگر در یک مورد، امتیازی با عبارت "خالصة لک" به ایشان داده شده، در مورد دیگر، تهجد و شب زنده داری نیز با عبارت "نافلة لک" [8] منحصراً برای ایشان واجب شده است. موضوعی که با وجود استحباب برای دیگر افراد، ترک آن، مجازاتی را برایشان به دنبال ندارد. برخی معتقدند که پیامبر(ص) به دلیل آنکه از یک سو در اوج عرفان و ارتباط با مبدأ هستی قرار داشته و از سوی دیگر، در دنیای مادی، مکلف به زندگی با افراد عادی بوده است، نیاز به واسطه هایی تعدیل کننده داشت که معاشرت با همسران، یکی از آن واسطه ها به شمار می آمد. 2-3. مطالعه ای در تاریخ، نشانگر تشکیل حرمسراهایی با ده ها و گاه صدها همسر، توسط فرمانروایان است، اما پیامبر(ص)، با اینکه از دیدگاه تئوری، مجاز به تشکیل چنین حرمسرایی بوده، اما در مقام عمل، طبق نقل مشهور، همسران ایشان به تعداد انگشت دستها هم نرسیده که جز یک مورد، تمامشان از میان زنان بیوه و مطلقه انتخاب شده بودند. تمام اینها، گواهی بر آن است که منحصراً انگیزه های جنسی، عامل چنین ازدواج هایی نبوده است. 3-3. در دیدگاه شیعه، جز پیامبر(ص)، دیگر مردان هم از لحاظ تعداد همسر، محدودیتی ندارند، اما تنها چهار همسر می توانند به صورت دائم بوده و سایر همسران باید با عقد موقت به ازدواج آنان درآیند. [9] بر این اساس و در مقام عمل، تبعیضی بین پیامبر(ص) و سایر مردان در آزادی های جنسی نیست. 4-3. صرف نظر از برخی اختلافات طبیعی که میان هووها وجود دارد،شما موردی را مشاهده نمی کنید که یکی از بانوان پیامبر(ص) شکایتی در ارتباط با عدم توجه ایشان به خواسته های جنسی خود داشته باشند و به عبارتی، تمامشان از وضعیت موجود، رضایت داشته و همان گونه که در بخش های بعد خواهیم دید، به هیچ وجه خواستار جدایی از ایشان نبودند، اما به ندرت افرادی را می توان یافت که حتی بین دو همسر دائم خود از لحاظ برطرف کردن نیازهای جنسی، رفتاری عادلانه داشته باشند و به دلیل همین تفاوت در رفتار است که اعمال محدودیت از لحاظ تعداد، برای آنان توجیه پذیر خواهد بود. 4. در ارتباط با بخش نهایی پرسش، باید گفت که تفاوت های موجود میان آزادی های جنسی پیامبر(ص) و همسرانشان، در حقیقت به یکی از دو مورد ذیل بر می گردد: 1-4. بخشی از این تفاوت ها، ناشی از تفاوت هایی است که میان جنس مرد و زن وجود دارد که انحصاری به پیامبر(ص) نداشته و دلیل آن نیز در جای خود، مورد گفتگو قرار گرفته است. گرچه این بخش، محور اصلی پرسشتان نیست، اما در ارتباط با آن، می توانید به پاسخ هایی که در پاورقی بیان می شود مراجعه فرمایید. [10] در همین راستا، اصل تفاوت در ارتباطات جنسی پیامبر(ص) و همسرانشان، تا آنجایی که به زمان حیاتشان بر می گردد، تفاوتی با دیگر مردان نداشته و از این حیث، محدودیت همسران ایشان، نظیر دیگر بانوان می باشد. 2-4. بخش دوم، تفاوت هایی است میان همسران پیامبر(ص) و دیگر بانوان وجود دارد که در این زمینه باید گفت همسران ایشان به دلیل موقعیت ممتازی که در جامعه داشتند، نمی توانستند رفتاری مشابه با بانوان عادی داشته باشند. خداوند، خطاب به آنان می فرماید: "ای همسران پیامبر، شما اگر تقوا پیشه کنید مانند دیگر بانوان نیستید(و از اجر و پاداش بیشتری برخوردار خواهید بود)" [11] و در مقابل: "ر کدامتان که گناهی آشکار انجام دهید، مجازاتی دو برابر دیگران در انتظارتان خواهد بود" [12] ورود به چنین جایگاه مهمی و قرار گرفتن در نقش امهات المؤمنین، نمی تواند به صورت اجباری و بدون رضایت شخصی خود آنان باشد. به همین دلیل است که خداوند به پیامبر خویش چنین توصیه نموده است: "ای پیامبر! به همسرانت بگو: اگر شما زندگی دنیا و زرق و برق آن را می‌خواهید بیایید با هدیه‌ای شما را بهره‌مند سازم و شما را به طرز نیکویی رها سازم! و اگر شما خدا و پیامبرش و سرای آخرت را می‌خواهید، خداوند برای نیکوکاران شما پاداش عظیمی آماده ساخته است." [13] بعد از آن بود که همسران ایشان، مجاز بودند که یکی از دو گزینه زیر را انتخاب کنند: اول. با دریافت هدایای ارزشمند و به صورت بسیار محترمانه، از پیامبر(ص) جدا شده و مانند دیگر بانوان به زندگی خود ادامه دهند. طبیعتاً با انتخاب این گزینه، آنان می توانستند به همسری فرد دیگری درآیند. دوم. یا اینکه با توجه به جایگاه ممتاز دنیوی و پاداش مناسب اخروی در صورت پرهیزگار ماندن، همچنان بر همسری ایشان باقی بمانند. طبیعتاً انتخاب این گزینه، محدودیت هایی را نیز به همراه داشت. تاریخ گواه آن است که تمام همسران پیامبر(ص)، با آگاهی از محدودیت های پیش رو، باقی ماندن در کنار ایشان را ترجیح داده و بر اساس برخی نقل ها، عایشه در اعلام رضایت پیشگام بود. [14] یکی از این محدودیت ها، ممنوعیت ازدواج با دیگران بعد از رحلت پیامبر(ص) بود که در آیه 53 سوره احزاب اعلام شد: "شما حق ندارید رسول خدا را آزار دهید، و نه هرگز همسران او را بعد از او به همسری خود درآورید که این کار نزد خدا بزرگ است!" ابن عباس بیان می دارد که این آیه در ارتباط با مردی نازل شده که تصمیم داشته بعد از پیامبر(ص) با عایشه(همان همسری که گفته شد در اعلام وفاداری به پیامبر پیشگام بوده)ازدواج کند! مفسری دیگر به نام سدی، اظهار می دارد که مردی که قصد ازدواج با عایشه را داشت، طلحة بن عبید الله بود!‌ [15] دقت فرمایید که همین صحابی محترم، با استفاده از پشتیبانی ام المؤمنین عایشه، فتنه بزرگی را در جریان جنگ جمل به راه انداخت. حال اگر او عنوان همسر ام المؤمنین را نیز به همراه داشت، آیا محتمل نبود که فتنه های بزرگ تری را ایجاد کرده و با عنوان اینکه او شوهر شخصی است که سابقاً همسر پیامبر(ص) بوده، افکار عمومی را فریفته افکار سلطه جویانه خود سازد؟! [16] به همین دلیل و برای جلوگیری از سوء استفاده های احتمالی در این مورد و موارد مشابه، همسران پیامبر(ص) از ازدواج با دیگران بعد از رحلتشان ممنوع شدند و سابقاً بیان داشتیم که آنان مجاز بودند که در زمان حیات پیامبر(ص) از ایشان جدا شده و همسر دیگری انتخاب کنند، اما اکنون که با رضایت خویش، بر همسری ایشان باقی ماندند، به طور ضمنی، محدودیت های اعمال شده را نیز مورد پذیرش خود قرار دادند. پی نوشتها: [1] احزاب، 50. [2] ترجمه مکارم شیرازی. [3] به عنوان نمونه، ر.ک: سوره طلاق، آیه 1. [4] کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ج 5، ص 384، ح 2، دار الکتب الإسلامیة، تهران، 1365 ه ش. [5] طبری، ابوجعفر محمد بن جریر، جامع البیان فی تفسیر القرآن، ج 22، ص 17، دار المعرفة، بیروت، 1412 ه ق. [6] مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج 22، ص 202، مؤسسة الوفاء، بیروت، 1404 ه ق. [7] در این زمینه، می توانید با مراجعه به کتب مختلف تفسیری، مطالب مندرج در ذیل آیه سوم سوره نساء را ملاحظه فرمایید. [8] اسراء، 79. [9] کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ج 5، ص 451، روایات موجود در باب"انهن بمنزلة الإماء و لیست من الأربع". [10] نمایه های :"تفاوت ارث زن و مرد در اسلام" islamquest.net/fa/archive/question/886. [11] احزاب، 32. [12] احزاب، 30. [13] احزاب، 29- 28. [14] طبری، ابوجعفر محمد بن جریر، جامع البیان فی تفسیر القرآن، ج 21، ص 100. [15] ابن کثیردمشقی، تفسیر القرآن العظیم، ج 6، ص 403، دار الکتب العلمیة، بیروت، 1419 ه ق. [16] در این ارتباط،islamquest.net/fa/archive/question/6644 را مطالعه فرمایید. منبع: www.islamquest.net
چرا پیامبر(ص) نسبت به دیگر افراد؛ در بهره برداری از امیال جنسی آزادتر بوده و حتی همسران پیامبر(ص)، از محدودیت هایی برخوردارند؟
شرح پرسش:
به دو نکته ذیل توجه نمایید:
اول: خداوند در آیه 50 سوره احزاب، زنان بسیاری را؛ از کنیزان گرفته تا دختر عموها، دختر عمه ها، دختر خاله ها، دختر دایی ها و زنان مهاجر؛ بر پیامبر حلال دانسته و حتی بیان داشته که زنان؛ حتی بدون ازدواج؛ می توانند خود را به رایگان در اختیار ایشان قرار دهند.
دوم: در آیه 53 همان سوره بیان شده که زنان پیامبر؛ حتی بعد از مرگ ایشان؛ حق ازدواج مجدد با دیگران را ندارند.
آیا این آیات، نشانگر نوعی تبعیض در آزادی های جنسی نیست که پیامبر را از سایرین؛ چه مرد و چه زن؛ در بهره برداری از امیال جنسی آزادتر گذاشته، اما دیگران را محدود می نماید؟
پاسخ اجمالی:
این پرسش، ناظر به آن دسته از تفاوت هایی است که میان پیامبر(ص) و دیگر افراد وجود دارد و مرتبط با تفاوت های عمومی میان مردان و زنان در نحوه ارتباطات جنسی (که در جای خود به دلیل آن پرداخته شده) نیست.
بر این اساس اجمالا باید گفت:
1. امتیازات ارائه شده به پیامبر(ص)، در مقابل تکالیفی است که منحصراً بر عهده ایشان می باشد.
2. پیامبر(ص) هیچ گاه از این امتیازات، به صورت افراطی بهره برداری نکرده است.
3. بر اساس عقیده شیعه در مجاز بودن ازدواج موقت، آن هم به صورت نامحدود، عملاً تفاوت چندانی میان پیامبر(ص) و دیگر مردان مشاهده نمی شود.
4. محدودیت های تحمیل شده بر همسران پیامبر(ص) گرچه متناسب با جایگاهشان بوده، اما با این وجود، آنان اجباری بر ادامه زندگی با پیامبر(ص) را نداشته، بلکه با رضایت خود، این محدودیت ها را پذیرفته اند.
پاسخ تفصیلی:
در حقیقت، این پرسش به چند بخش تقسیم می شود و بر این اساس، پاسخ آن را نیز باید در چند محور ارائه کرد:
1. آیا تمام موارد اشاره شده در آیه پنجاهم سوره احزاب، اختصاص به پیامبر(ص) دارد؟
2. چرا نوعی خاص از همسرگزینی، منحصر به پیامبر(ص) بوده که طی آن بانوان با ایمان می توانستند خود را به پیامبر(ص) هدیه کرده و بدون دریافت مهریه، به همسری ایشان در آیند؟
3. چرا پیامبر(ص) از امتیازات ویژه ای در امور جنسی نسبت به دیگر مردان بهره مند است؟
4. چرا با وجود این امتیازات برای شخص پیامبر(ص)، بانوان ایشان حتی از حقوق مورد قبول برای دیگر زنان نیز برخوردار نبوده و حق ازدواج با فرد دیگری را بعد از مرگ پیامبر(ص) نداشتند؟
اکنون به همین ترتیب، به بررسی بخش های فوق می پردازیم:
1. ابتدا لازم است نگاهی به آیه مرتبط با بخش اول پرسشتان بپردازیم.
خداوند در این آیه، خطاب به پیامبر(ص) می فرماید:
"یا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِنَّا أَحْلَلْنا لَکَ أَزْواجَکَ اللاَّتی آتَیْتَ أُجُورَهُنَّ وَ ما مَلَکَتْ یَمینُکَ مِمَّا أَفاءَ اللَّهُ عَلَیْکَ وَ بَناتِ عَمِّکَ وَ بَناتِ عَمَّاتِکَ وَ بَناتِ خالِکَ وَ بَناتِ خالاتِکَ اللاَّتی هاجَرْنَ مَعَکَ وَ امْرَأَةً مُؤْمِنَةً إِنْ وَهَبَتْ نَفْسَها لِلنَّبِیِّ إِنْ أَرادَ النَّبِیُّ أَنْ یَسْتَنْکِحَها خالِصَةً لَکَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنین." [1]
ای پیامبر! ما همسران تو را که مهرشان را پرداختهای برای تو حلال کردیم، و همچنین کنیزانی که از طریق غنایمی که خدا به تو بخشیده است مالک شدهای و دختران عموی تو، و دختران عمّهها، و دختران دایی تو، و دختران خالهها که با تو مهاجرت کردند (ازدواج با آنها برای تو حلال است) و هر گاه رن با ایمانی خود را به پیامبر ببخشد (و مهری برای خود نخواهد) چنانچه پیامبر بخواهد میتواند او را به همسری برگزیند امّا چنین ازدواجی تنها برای تو مجاز است نه دیگر مؤمنان. [2]
با اندک اطلاعی از احکام شرعی، به این موضوع پی خواهیم برد که بانوان اشاره شده در این آیه، البته جز یک مورد، اختصاصی به پیامبر(ص) نداشته و شامل تمام افراد می باشند و مخاطب قرار دادن ایشان با عبارت" أَحْلَلْنا لَکَ" دلیل بر انحصار نبوده، بلکه آیاتی دیگر نیز مشاهده می شود که مخاطب اولیه آن شخص پیامبر(ص)است، اما حکم موجود در آن، شامل تمام افراد می گردد. [3]
2. تنها موردی که در آیه فوق، با عبارت " خالِصَةً لَکَ" منحصر در رسول خدا شده، جایی است که بانویی با رضایت و به دلخواه، خویشتن را به پیامبر(ص) ببخشد. ازدواج با چنین روشی، منحصر به ایشان بوده و دیگران امکان استفاده از آن را ندارند، اما دقت نظر در همین قسمت هم، نتایج جالبی را برایمان در پی خواهد داشت:
اولا: این شیوه، در عمل راهی نیست که انحصاری واقعی را برای پیامبر(ص) ایجاد کند، بلکه اگر بانویی به دیگر افراد نیز مراجعه کرده و تمایل خویش را برای ازدواج با آنان اعلام دارد، امکان چنین ازدواجی وجود خواهد داشت، تنها با این تفاوت که پیامبر(ص) می تواند بدون پرداخت مهر با او ازدواج نموده و دیگران مکلف به پرداخت مهر می باشند. [4]
ثانیا: برخی مفسران معتقدند که پیامبر(ص) در طول عمر خود، از این حق انحصاری به هیچ وجه استفاده نکرده است [5] ، اما گروهی دیگر نیز معتقدند که تنها یک زن با این روش به همسری پیامبر(ص) درآمده است که بر اساس برخی نقل ها، او نیز بانویی بیوه یا مطلقه بود که فرزندی به نام شریک هم داشت. [6]
به همین دلیل، نمی توان این بخش از آیه را امتیازی فوق العاده برای پیامبر(ص) در نظر گرفت و آن را شاهد نوعی امتیاز طلبی جنسی پنداشت.
3. در ارتباط با اینکه چرا عموم مردان، می توانند حداکثر چهار همسر برگزینند [7] ، اما چنین محدودیتی از لحاظ تعداد برای پیامبر(ص) وجود ندارد، باید گفت:
1-3. مزایای در نظر گرفته شده برای پیامبر(ص) در برابر تکالیف بسیار دشواری است که بر عهده ایشان نهاده شده است. به همین دلیل، مشاهده می کنیم که اگر در یک مورد، امتیازی با عبارت "خالصة لک" به ایشان داده شده، در مورد دیگر، تهجد و شب زنده داری نیز با عبارت "نافلة لک" [8] منحصراً برای ایشان واجب شده است. موضوعی که با وجود استحباب برای دیگر افراد، ترک آن، مجازاتی را برایشان به دنبال ندارد.
برخی معتقدند که پیامبر(ص) به دلیل آنکه از یک سو در اوج عرفان و ارتباط با مبدأ هستی قرار داشته و از سوی دیگر، در دنیای مادی، مکلف به زندگی با افراد عادی بوده است، نیاز به واسطه هایی تعدیل کننده داشت که معاشرت با همسران، یکی از آن واسطه ها به شمار می آمد.
2-3. مطالعه ای در تاریخ، نشانگر تشکیل حرمسراهایی با ده ها و گاه صدها همسر، توسط فرمانروایان است، اما پیامبر(ص)، با اینکه از دیدگاه تئوری، مجاز به تشکیل چنین حرمسرایی بوده، اما در مقام عمل، طبق نقل مشهور، همسران ایشان به تعداد انگشت دستها هم نرسیده که جز یک مورد، تمامشان از میان زنان بیوه و مطلقه انتخاب شده بودند.
تمام اینها، گواهی بر آن است که منحصراً انگیزه های جنسی، عامل چنین ازدواج هایی نبوده است.
3-3. در دیدگاه شیعه، جز پیامبر(ص)، دیگر مردان هم از لحاظ تعداد همسر، محدودیتی ندارند، اما تنها چهار همسر می توانند به صورت دائم بوده و سایر همسران باید با عقد موقت به ازدواج آنان درآیند. [9] بر این اساس و در مقام عمل، تبعیضی بین پیامبر(ص) و سایر مردان در آزادی های جنسی نیست.
4-3. صرف نظر از برخی اختلافات طبیعی که میان هووها وجود دارد،شما موردی را مشاهده نمی کنید که یکی از بانوان پیامبر(ص) شکایتی در ارتباط با عدم توجه ایشان به خواسته های جنسی خود داشته باشند و به عبارتی، تمامشان از وضعیت موجود، رضایت داشته و همان گونه که در بخش های بعد خواهیم دید، به هیچ وجه خواستار جدایی از ایشان نبودند، اما به ندرت افرادی را می توان یافت که حتی بین دو همسر دائم خود از لحاظ برطرف کردن نیازهای جنسی، رفتاری عادلانه داشته باشند و به دلیل همین تفاوت در رفتار است که اعمال محدودیت از لحاظ تعداد، برای آنان توجیه پذیر خواهد بود.
4. در ارتباط با بخش نهایی پرسش، باید گفت که تفاوت های موجود میان آزادی های جنسی پیامبر(ص) و همسرانشان، در حقیقت به یکی از دو مورد ذیل بر می گردد:
1-4. بخشی از این تفاوت ها، ناشی از تفاوت هایی است که میان جنس مرد و زن وجود دارد که انحصاری به پیامبر(ص) نداشته و دلیل آن نیز در جای خود، مورد گفتگو قرار گرفته است. گرچه این بخش، محور اصلی پرسشتان نیست، اما در ارتباط با آن، می توانید به پاسخ هایی که در پاورقی بیان می شود مراجعه فرمایید. [10]
در همین راستا، اصل تفاوت در ارتباطات جنسی پیامبر(ص) و همسرانشان، تا آنجایی که به زمان حیاتشان بر می گردد، تفاوتی با دیگر مردان نداشته و از این حیث، محدودیت همسران ایشان، نظیر دیگر بانوان می باشد.
2-4. بخش دوم، تفاوت هایی است میان همسران پیامبر(ص) و دیگر بانوان وجود دارد که در این زمینه باید گفت همسران ایشان به دلیل موقعیت ممتازی که در جامعه داشتند، نمی توانستند رفتاری مشابه با بانوان عادی داشته باشند. خداوند، خطاب به آنان می فرماید:
"ای همسران پیامبر، شما اگر تقوا پیشه کنید مانند دیگر بانوان نیستید(و از اجر و پاداش بیشتری برخوردار خواهید بود)" [11]
و در مقابل:
"ر کدامتان که گناهی آشکار انجام دهید، مجازاتی دو برابر دیگران در انتظارتان خواهد بود" [12]
ورود به چنین جایگاه مهمی و قرار گرفتن در نقش امهات المؤمنین، نمی تواند به صورت اجباری و بدون رضایت شخصی خود آنان باشد.
به همین دلیل است که خداوند به پیامبر خویش چنین توصیه نموده است:
"ای پیامبر! به همسرانت بگو: اگر شما زندگی دنیا و زرق و برق آن را میخواهید بیایید با هدیهای شما را بهرهمند سازم و شما را به طرز نیکویی رها سازم! و اگر شما خدا و پیامبرش و سرای آخرت را میخواهید، خداوند برای نیکوکاران شما پاداش عظیمی آماده ساخته است." [13]
بعد از آن بود که همسران ایشان، مجاز بودند که یکی از دو گزینه زیر را انتخاب کنند:
اول. با دریافت هدایای ارزشمند و به صورت بسیار محترمانه، از پیامبر(ص) جدا شده و مانند دیگر بانوان به زندگی خود ادامه دهند. طبیعتاً با انتخاب این گزینه، آنان می توانستند به همسری فرد دیگری درآیند.
دوم. یا اینکه با توجه به جایگاه ممتاز دنیوی و پاداش مناسب اخروی در صورت پرهیزگار ماندن، همچنان بر همسری ایشان باقی بمانند.
طبیعتاً انتخاب این گزینه، محدودیت هایی را نیز به همراه داشت.
تاریخ گواه آن است که تمام همسران پیامبر(ص)، با آگاهی از محدودیت های پیش رو، باقی ماندن در کنار ایشان را ترجیح داده و بر اساس برخی نقل ها، عایشه در اعلام رضایت پیشگام بود. [14]
یکی از این محدودیت ها، ممنوعیت ازدواج با دیگران بعد از رحلت پیامبر(ص) بود که در آیه 53 سوره احزاب اعلام شد:
"شما حق ندارید رسول خدا را آزار دهید، و نه هرگز همسران او را بعد از او به همسری خود درآورید که این کار نزد خدا بزرگ است!"
ابن عباس بیان می دارد که این آیه در ارتباط با مردی نازل شده که تصمیم داشته بعد از پیامبر(ص) با عایشه(همان همسری که گفته شد در اعلام وفاداری به پیامبر پیشگام بوده)ازدواج کند! مفسری دیگر به نام سدی، اظهار می دارد که مردی که قصد ازدواج با عایشه را داشت، طلحة بن عبید الله بود! [15]
دقت فرمایید که همین صحابی محترم، با استفاده از پشتیبانی ام المؤمنین عایشه، فتنه بزرگی را در جریان جنگ جمل به راه انداخت.
حال اگر او عنوان همسر ام المؤمنین را نیز به همراه داشت، آیا محتمل نبود که فتنه های بزرگ تری را ایجاد کرده و با عنوان اینکه او شوهر شخصی است که سابقاً همسر پیامبر(ص) بوده، افکار عمومی را فریفته افکار سلطه جویانه خود سازد؟! [16]
به همین دلیل و برای جلوگیری از سوء استفاده های احتمالی در این مورد و موارد مشابه، همسران پیامبر(ص) از ازدواج با دیگران بعد از رحلتشان ممنوع شدند و سابقاً بیان داشتیم که آنان مجاز بودند که در زمان حیات پیامبر(ص) از ایشان جدا شده و همسر دیگری انتخاب کنند، اما اکنون که با رضایت خویش، بر همسری ایشان باقی ماندند، به طور ضمنی، محدودیت های اعمال شده را نیز مورد پذیرش خود قرار دادند.
پی نوشتها:
[1] احزاب، 50.
[2] ترجمه مکارم شیرازی.
[3] به عنوان نمونه، ر.ک: سوره طلاق، آیه 1.
[4] کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ج 5، ص 384، ح 2، دار الکتب الإسلامیة، تهران، 1365 ه ش.
[5] طبری، ابوجعفر محمد بن جریر، جامع البیان فی تفسیر القرآن، ج 22، ص 17، دار المعرفة، بیروت، 1412 ه ق.
[6] مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج 22، ص 202، مؤسسة الوفاء، بیروت، 1404 ه ق.
[7] در این زمینه، می توانید با مراجعه به کتب مختلف تفسیری، مطالب مندرج در ذیل آیه سوم سوره نساء را ملاحظه فرمایید.
[8] اسراء، 79.
[9] کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ج 5، ص 451، روایات موجود در باب"انهن بمنزلة الإماء و لیست من الأربع".
[10] نمایه های :"تفاوت ارث زن و مرد در اسلام" islamquest.net/fa/archive/question/886.
[11] احزاب، 32.
[12] احزاب، 30.
[13] احزاب، 29- 28.
[14] طبری، ابوجعفر محمد بن جریر، جامع البیان فی تفسیر القرآن، ج 21، ص 100.
[15] ابن کثیردمشقی، تفسیر القرآن العظیم، ج 6، ص 403، دار الکتب العلمیة، بیروت، 1419 ه ق.
[16] در این ارتباط،islamquest.net/fa/archive/question/6644 را مطالعه فرمایید.
منبع: www.islamquest.net
- [سایر] چرا پیامبر(ص) نسبت به دیگر افراد؛ در بهره برداری از امیال جنسی آزادتر بوده و حتی همسران پیامبر(ص)، از محدودیت هایی برخوردارند؟
- [سایر] آیا همسران پیامبر (ص) نیز از اهل بیت هستند؟
- [سایر] تعداد همسران پیامبر اکرم(ص) چندتا بوده؟ نام آنها چه بوده است؟
- [سایر] آیات سوره احزاب در رابطه با همسران پیامبر(ص) را توضیح دهید؟
- [سایر] آیا همسران پیامبر جزو اهل بیت به شمار می روند ؟
- [سایر] احترام همسران پیامبر از جمله عایشه چگونه باید رعایت شود؟
- [سایر] معجزات پیامبر اکرم(ص) در قرآن چیست؟
- [سایر] اهل سنت معتقدند که پیامبر(ص) وارثی ندارد. پس چرا در صحاحشان آمده است که تمام همسران پیامبر، عثمان را برای مطالبه ارثشان نزد ابوبکر فرستادند و در این میان جز عایشه کسی به مخالفت برنخاست؟!
- [سایر] چرا کلمه اهل بیت در آیه تطهیر شامل همسران پیامبر نمی شود؟
- [سایر] منظور از اهل بیت در آیه تطهیر چه کسانی هستند؛ امامان شیعه یا همسران پیامبر صلی الله علیه و آله؟
- [آیت الله جوادی آملی] .اقامه نماز در مسجد فضیلت دارد. درجات فضایل آن به تفاوت مسجدهاست. بهترین مسجد روی زمین , مسجد دور کعبه یعنی مسجد حرام است، پس از آن, مسجد پیامبر(ص) در مدینه و بعد از آن, مسجد کوفه و مسجد اقصی که هر دو در یک حدّند و پس از آنها مسجد جامع هر شهر و بعد از آن , مسجد محل و سپس مسجد بازار . حرم انبیا و اوصیای معصوم (ع) فضیلت و استحباب دارد و نسبت به برخی مساجد , مانند مس جد محل و مسجد بازار, افضل است.
- [آیت الله وحید خراسانی] معامله سلف هفت شرط دارد اول خصوصیاتی را که قیمت جنس به واسطه انها فرق می کند معین نمایند و تعیین انها به اندازه ای که در عرف عام بگویند خصوصیات ان معلوم شده کافیست و در اجناسی که اوصاف و خصوصیات انها به غیر از دیدن معین نمی شود مانند جواهرات و امثال ان معامله سلف صحیح نیست دوم پیش از ان که خریدار و فروشنده از هم جدا شوند خریدار تمام قیمت را به فروشنده بدهد یا به مقدار قیمت ان از فروشنده طلبکار باشد و ان طلب نقد یا مدت داری باشد که مدت ان رسیده باشد و طلب خود را بابت قیمت جنس حساب کند و او قبول نماید و چنانچه مقداری از قیمت ان را بدهد معامله نسبت به ان مقدار صحیح است و فروشنده حق فسخ معامله را دارد سوم مدت را به طوری که کاملا معلوم باشد معین کنند و اگر مثلا بگوید تا اول خرمن جنس را تحویل می دهم چون مدت کاملا معلوم نشده معامله باطل است چهارم وقتی را برای تحویل جنس معین کنند که فروشنده بتواند در ان وقت ان جنس را تحویل دهد پنجم جای تحویل جنس را معین نمایند در صورتی که اختلاف امکنه موجب دشواری تسلیم یا خسارت مالی بشود ولی اگر از قراین جای ان معلوم باشد لازم نیست اسم ان جا را ببرند ششم مقدار جنس را به وزن یا پیمانه یا شماره و مانند اینها معین کنند و جنسی را هم که معمولا با دیدن معامله می کنند اگر سلف بفروشند اشکال ندارد ولی باید مثل بعضی از اقسام گردو و تخم مرغ تفاوت افراد ان به قدری کم باشد که مردم به ان اهمیت ندهند هفتم چیزی را که می فروشند چنانچه از اجناسی باشد که با وزن یا پیمانه فروخته می شوند عوض ان از همان جنس نباشد مثلا گندم را به گندم سلفا نمی توان فروخت
- [آیت الله سیستانی] معامله سلف هفت شرط دارد : اول : خصوصیاتی را که قیمت جنس بواسطه آنها فرق میکند معیّن نمایند ، ولی دقت زیاد هم لازم نیست ، همین قدر که مردم بگویند خصوصیات آن معلوم شده کافی است . دوم : پیش از آنکه خریدار و فروشنده از هم جدا شوند ، خریدار تمام قیمت را به فروشنده بدهد ، یا به مقدار پول آن از فروشنده طلبکار نقدی باشد ، و طلب خود را بابت قیمت جنس حساب کند و او قبول نماید ، و چنانچه مقداری از قیمت آن را بدهد ، اگر چه معامله نسبت به آن مقدار صحیح است ، ولی فروشنده میتواند معامله را بهم بزند . سوم : مدت را کاملاً معیّن کنند ، و اگر بگوید تا اول خرمن جنس را تحویل میدهم ، چون مدت کاملاً معلوم نشده معامله او باطل است . چهارم : وقتی را برای تحویل جنس معین کنند که در آن وقت ، فروشنده بتواند جنس را تحویل دهد ، چه کمیاب باشد چه فراوان . پنجم : جای تحویل جنس را بنابر احتیاط واجب کاملاً معیّن نمایند ، ولی اگر از گفته آنان جای آن معلوم بشود ، لازم نیست اسم آن جا را ببرند . ششم : وزن یا پیمانه یا عدد آن را معیّن کنند ، و جنسی را هم که معمولاً با دیدن ، معامله میکنند اگر سلف بفروشند اشکال ندارد ، ولی باید مثل بعضی از اقسام گردو و تخم مرغ ، تفاوت افراد آن بقدری کم باشد که مردم به آن اهمیت ندهند . هفتم : چیزی را که میفروشند ، چنانچه از اجناسی باشد که با وزن یا پیمانه فروخته میشود ، عوض آن از آن جنس نباشد ، بلکه بنابر احتیاط لازم از غیر آن جنس از اجناسی که با وزن یا پیمانه فروخته میشود هم نباشد ، و اگر چیزی را که میفروشد از اجناسی باشد که با عدد فروخته میشود بنابر احتیاط واجب نباید عوض آن را از جنس خود با مقداری زیادتر قرار دهد .
- [آیت الله فاضل لنکرانی] ناآشنا به مسأله; کسی که مسأله شرعی خود را نمی داند. جاهل قاصر: جاهلی که از روی عذر حکم شرعی را نمی داند. جاهل مقصر: جاهلی که امکان آموختن مسائل را داشته ولی عمداً در فراگیری آن کوتاهی کرده است. جبیره: مرهم; پارچه و پوششی که زخم یا شکستگی را با آن ببندند. جرح، جروح: جراحت، زخم جُنُب: کسی که محتلم شده یا با دیگری مقاربت کرده است. جُعاله: قراردادی که طی آن فردی اعلام می کند هر کس برای او کار معینی را انجام دهد، اجرت مشخصی به او پرداخت می شود. مثلا هر کس گمشده مرا پیدا کند، هزار تومان به او مژدگانی می دهم. قرار گذارنده را (جاعل) و عمل کننده به آن را (عامل) می گویند. جلاّل: حیوانی که عادت کرده فقط نجاست انسان را بخورد. جماع: مقاربت: آمیزش جنسی. جهر: صدای بلند، با صدای بلند چیزی را قرائت کردن. (ح) حائض: زنی که در عادت ماهیانه باشد. حاکم شرع: مجتهدی که بر اساس موازین شرعی دارای فتوا است. حج: زیارت خانه خدا و انجام اعمالی مربوط به آن که به آن اعمال (مناسک حج) می گویند. حج نیابتی: زیارت خانه خدا به نیابت از طرف شخص دیگر با انجام مناسک آن. حدث اصغر: هر علتی که باعث وضو شود و آن شش چیز است: 1 بول، 2 مدفوع، 3 باد شکم، 4 خواب کامل، 5 امور زایل کننده عقل، 6 استحاضه. حدث اکبر: هر کاری که غسل برای نماز را سبب شود مانند احتلام و جماع. حد ترخص: حدی از مسافت که در آن صدای موذن و دیوار محل اقامت قابل تشخیص نباشد. حرام: ممنوع، هر عملی که از نظر شرعی ترکش لازم باشد. حرج: مشقت، سختی، دشواری حصه: سهم حضر: محل حضور (وطن). حنوط: مالیدن کافور بر اعضای مرده از جمله به پیشانی، کف دست ها، سرزانوها و سر دو انگشت بزرگ پاها. حواله: ارجاع طلبکار به شخص ثالث برای دریافت طلبش به این نحو که ذمه خودش را بری کرده و دیگری به او بدهکار شود. حیض: قاعدگی، عادت ماهیانه زنان. حین عروض شک: وقت پدید آمدن شک. (خ) خارق العاده: غیر طبیعی. خالی از قوت نیست: معتبر است، فتوا این است (مگر در ضمن کلام قرینه ای بر غیر این معنی دیده شود). خالی از وجه نیست: فتوا این است (مگر در ضمن کلام قرینه ای بر غیر این معنی مشاهده شود). خبره: کارشناس خبیث: پلید، زشت. خسارت: زیان، ضرر. خصوصیات: ویژگی ها خمس: یک پنجم، بیست درصد پس انداز سالیانه و غیره که باید به مجتهد جامع الشرایط و مرجع تقلید پرداخت شود. خوارج: کسانی که علیه امام معصوم(علیهم السلام) قیام مسلحانه نمایند مثل خوارج نهروان. خوف: ترس، هراس، واهمه خون جهنده: یعنی حیوانی که وقتی رگ آن را ببرند خون از آن جستن می کند. خیار: اختیار بر هم زدن معامله که در یازده مورد طرفین معامله یا یکی از آنها می توانند معامله را بر هم زنند. (د) دائمه: زنی که طی عقد دائم به همسری مردی درامده باشد. دُبُر: پشت; مقعد. دعوی: دادخواهی. دفاع: دفع دشمن; مقاومت در برابر دشمن. دیه: مالی که بنابر احکام شرعی به جبران خون مسلمان یا نقص بدنی به او داده می شود. (ذ) ذبح شرعی: کشتن حیوانات حلال گوشت با رعایت ضوابط شرعی. ذمّه: تعهّد به ادای چیزی یا انجام عملی. ذمّی: کافران اهل کتاب مانند یهود و نصاری در مقابل تعهّدشان نسبت به رعایت قوانین اجتماعی اسلامی از حمایت و امنیت حکومت اسلامی برخوردار می شوند و در بلاد مسلمین زندگی خواهند کرد. (ر) ربا: زیادت; اضافه; بدست آوردن مال زائد بر سرمایه با شرایط مذکور در مسائل 2356، 2357، 2361. رباء قرضی: اضافه ای که پرداخت آن در ضمن قرض شرط گردد. ربح سَنه: درآمد سالیانه انسان. رجوع: بازگشتن; بازگشت. رضاعی: همشیر; پسر و دختری که از یک زن شیر خورده باشند با شرائطی که در مسأله 2598 بیان شده نسبت به هم برادر و خواهر رضاعی می شوند و محرم ابدی می باشند. رفع ضرورت: بر طرف شدن حالت اضطرار. رکن; ارکان: پایه; اساسی ترین جزء هر عبادت. رکوع: خم شدن; یکی از ارکان نماز که برای انجام آن شخص نمازگزار در برابر عظمت خداوند چندان خم می شود که دستهایش به زانو برسد. رهن: گرو; گروی. ریبه: احتمال تحریک شهوت. (ز) زائد بر مؤونه: مازاد بر مخارج; اضافه بر هزینه مربوطه. زکات: مقدار معیّنی از اموال خاص انسان که به شرط رسیدن به حد نصاب باید در موارد مشخّص خود مصرف شود، این اموال اختصاص به نُه مورد دارد. زکات فطره: مقدار حدود 3 کیلوگرم گندم، جو، ذرت و غیره یا بهای آن که باید در عید فطر به فقرا بدهند و یا در مصارف دیگر زکات صرف کنند. زمان غیبت کبری: مثل زمان ما، که امام دوازدهم(علیه السلام) در پرده غیبت به سر می برند. زینت: زیور; آرایش. (س) سال شمسی: سالی که مشتمل بر دوازده برج است و از فروردین شروع و به اسفند ختم می شود. سال قمری: سالی که مشتمل بر دوازده ماه است و از محرم شروع و به ذی الحجه ختم می شود. سجده; سجود: بر زمین گذاردن پیشانی و کف دست ها و سر زانوها و سر دو انگشت بزرگ پاها برای ستایش خداوند. سجده سهو: سجده ای که نمازگزار در برابر اشتباهاتی که سهواً از او سر زده بجای آورد، به شرح مسأله 1262. سجده شکر: پیشانی بر زمین نهادن به منظور سپاسگزاری از نعمت های خداوند. سجده های واجب قرآن: وقتی انسان یکی از این آیات را تماماً بخواند یا گوش کند باید بلافاصله سجده نماید. 1 - جزء 21، سوره سجده، آیه 15. 2 - جزء 24، سوره فصّلت، آیه 37. 3 - جزء 27، سوره نجم، آخرین آیه. 4 - جزء 30، سوره علق، آخرین آیه. سجده های مستحبّ قرآن: وقتی انسان یکی از این آیات را تماماً بخواند یا بشنود مستحب است که بلافاصله سجده کند. 1 - جزء 9، سوره اعراف، آیه آخر. 2 - جزء 13، سوره رعد، آیه 15. 3 - جزء 14، سوره نحل، آیه 49. 4 - جزء 15، سوره اسراء، آیه 107. 5 - جزء 16، سوره مریم، آیه 58. 6 - جزء 17، سوره حج، آیه 18. 7 - جزء 17، سوره حج، آیه 77. 8 - جزء 19، سوره فرقان، آیه 60. 9 - جزء 19، سوره نمل، آیه 25. 10 - جزء 23، سوره ص، آیه 24. 11 - جزء 30، سوره انشقاق، آیه 21. سرگین: مدفوع حیوانات. سفیه: بی عقل; کسی که قدرت نگهداری مال خودش را ندارد و سرمایه اش را در کارهای بیهوده مصرف می کند. سقط شده: افتاده; جنین نارس یا مرده که از رحم خارج شده باشد. سلف: معامله پیش خرید. سؤر: نیم خورده آب یا غذا. (ش) شاخص: چوب یا وسیله ای که برای تعیین وقت ظهر در زمین نصب می کنند. شارع: بنیانگزار شریعت اسلامی; خداوند; پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله). شاهد: گواه. شرایط ذمّه: شرایطی که اگر اهل کتاب در بلاد مسلمین به آنها عمل کنند جان و مالشان در پناه حکومت اسلامی است. شهادت: گواهی دادن. شهادتین: شهادت به یگانگی الله و رسالت رسول الله(صلی الله علیه وآله). شیوع: شایع شدن; همگانی شدن. شهرت: مشهور شدن; آشکار شدن برای همه افراد. شیر کامل: منظور انجام یافتن تمام شرایط هشت گانه ای است که در مسأله 2594 گفته شده و موجب محرم شدن است. (ص) صاع: پیمانه ای دارای گنجایش حدود 3 کیلوگرم. صحّاف: شیرازه بند، تعمیرکار کتاب. صحّت: درستی. صراط: منظور پل صراط در روز قیامت است. صرف برات: نقدکردن برات; در مواردی که برات به صورت مدّت دار تنظیم شده باشد طلبکار می تواند زودتر از موعد معیّن از بدهکار بخواهد با کسر مقداری از برات نقداً وجه آن را دریافت نماید، این عمل را در عرف تجّار (صرف برات) می نامند. صغیره: دختری که به سن بلوغ نرسیده است. صلح: سازش طرفین; اینکه کسی مال یا حق خود را برای توافق و سازش به دیگری واگذار کند. صیغه: خواندن کلماتی که وسیله تحقّق عقد است. (ض) ضامن: عهده دار; متعهّد. ضرورت: وجوب; حتمیّت. ضروری دین: آنچه بدون تردید جزء دین است مانند وجوب نماز و روزه. ضعف مفرط: ضعف شدید. (ط) طلاق: گسستن پیمان زناشویی. طلاق بائن: طلاقی است که پس از آن مرد حق رجوع به همسرش را ندارد. طلاق خلع: طلاق زنی که به شوهرش مایل نیست ولی شوهر او را طلاق نمی دهد و زن مهر یا مال دیگرش را به او می بخشد تا او را راضی به طلاق کند. طلاق رجعی: طلاقی است که مرد در عدّه زن می تواند به او رجوع نماید. طلاق مبارات: طلاقی است که در نتیجه تنفر زن و مرد از یکدیگر و دادن مقداری مال از طرف زن به شوهر واقع می شود. طواف نساء: اخرین طواف حج و عمره مفرده است که ترک آن موجب استمرار حرمت همبستری برای طواف کننده با همسرش می شود. طوق: گردن بند; آنچه در گردن بیاویزند. طهارت: پاکی; حالتی معنوی که در نتیجه وضو و غسل یا تیمّم حاصل شود. طهارت ظاهری: چیزی که براساس نظر شارع مقدّس محکوم به پاکی است هر چند در واقع نجس باشد مثل این که شخصی وارد خانه مسلمانی شود مادام که صاحب خانه نجاست چیزی را مطرح ننماید تمام اشیاء آن خانه محکوم به پاکی است. (ظ) ظاهر این است: فتوا این است، مگر اینکه در کلام قرینه ای برای مقصود دیگر باشد. ظهر شرعی: وقت اذان ظهر که سایه شاخص محو می شود یا به کمترین حد آن می رسد و ساعت آن نسبت به فصول مختلف و افق های گوناگون فرق می کند. (ع) عاجز: ناتوان; درمانده. عادت ماهیانه: قاعدگی; حیض. عادت وقتیّه و عددیّه: زنهایی که عادت ماهیانه آنها دارای وقت مشخّص و زمان معیّن باشد; عادتشان (وقتیّه و عددیّه) است. عادل: شخصی که دارای ملکه عدالت است. عاریه: دادن مال خود به دیگری برای استفاده موقت و بلاعوض از آن. عاصی: عصیان کننده; کسی که نسبت به احکام الهی نافرمان است. عامل: عمل کننده: 1 - کسی که به قرارداد جعاله عمل می کند; 2 - کسی که متصدّی جمع آوری، حسابرسی و تقسیم و سایر امور مربوط به زکات است; 3 - اجیر. عایدات: درآمد. عدول: اشخاص عادل. عذر شرعی: توجیه قابل قبول; دلیل قابل قبول از نظر شرعی. عرف: فرهنگ عموم مردم. عَرَق جُنُب از حرام: عرقی که پس از آمیزش نامشروع یا استمناء از بدن خارج گردد. عزل: کنار گذاشتن: 1 - انزال نمودن در خارج از رحم برای جلوگیری از آبستنی زن; 2 - برکنار کردن وکیل یا مأمور خود از کار مانند برکناری وصی یا متولّی خائن توسط حاکم شرع. عسرت: سختی; تنگدستی. عقد: گره; پیمان زناشویی; پیوند. عقدبیع: قرارداد خرید و فروش. عقد دائم: ازدواج مادام العمر. عقد غیر دائم: ازدواج موقت. عقود: قراردادهای دو طرفه مثل خرید و فروش، ازدواج، مصالحه. عمّال: کارگزاران. عمداً: از روی قصد; کاری را با علم و آگاهی انجام دادن. عمره: زیارت خانه خدا و انجام اعمال مخصوص خانه کعبه که تا حدودی شبیه حج است و آن بر دو قسم است: عمره تمتّع که قبل از حج تمتّع انجام می گیرد، و عمره مفرده که پس از حج قران و افراد یا بدون حج انجام می گیرد. عمل به احتیاط: مکلّف تکلیف خود را به گونه ای عمل نماید که یقین پیدا کند تکلیف شرعیش را انجام داده است. طریقه احتیاط در کتاب های فقهی مطرح شده است. عنین: مردی که قادر به انجام آمیزش جنسی نیست. عورت: آنچه انسان از ظاهر کردنش حیا می کند; اعضاء تناسلی. عهد: پیمان; تعهّد انسان در برابر خداوند برای کار پسندیده یا ترک ناپسند که با صیغه مخصوص ادا می شود. عیال: زن; همسر. عید فطر: نخستین روز ماه شوّال که یکی از دو عید بزرگ اسلامی است. عید قربان: دهمین روز ماه ذی الحجّه که یکی از دو عید بزرگ اسلامی است. (غ) غائط: مدفوع. غرض عقلائی: هدفی که از نظر عقلا قابل قبول و پسندیده باشد. غساله: آبی که معمولا پس از شستن چیزی خود به خود یا با فشار از آن می چکد. غسل: شستن; شستشو; شستشوی بدن با کیفیت مخصوصی که بر دو نوع است: 1 - ترتیبی; 2 - ارتماسی. غسل واجب: غسلی که انجام دادن آن الزامی است و اقسام آن عبارت است از: 1 - غسل جنابت; 2 - غسل حیض; 3 - غسل نفاس; 4 - غسل استحاضه; 5 - غسل مسّ میّت; 6 - غسل میّت. غسل مستحب: غسلی که به مناسبت ایّام و لیالی خاص یا عبادات و زیارات مخصوص رواست مانند غسل جمعه و غسل زیارت و غیره. غسل ارتماسی: به نیّت غسل یک مرتبه در آب فرو رفتن. عسل ترتیبی: به نیّت غسل، اول سر و گردن، بعد طرف راست و سپس طرف چپ را شستن. غسل جبیره: غسلی که با وجود جبیره بر اعضای بدن انجام می گیرد و الزاماً باید به صورت غسل ترتیبی باشد. غُلات: گروهی از مسلمانان هستند که درباره امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) غلّو می کنند و آن حضرت را خدا می شمارند. (ف) فتوا: رأی مجتهد در مسائل شرعیه. فجر: سپیده صبح. فجر اول و دوم: نزدیک اذان صبح از طرف مشرق سپیده ای رو به بالا حرکت می کند که آن را فجر اول می گویند. موقعی که آن سپیده گسترده شد، فجر دوم، و اولِ نماز صبح است. فجر صادق: منظور فجر دوم است. فجر کاذب: منظور فجر اول است. فرادا: نمازی که انسان به طور انفرادی می گزارد. فَرْج: عورت انسان (زن و مرد; قُبُل و دُبُر). فرض: امرالزامی; امری که انجام یا ادای آن واجب است. فضله: مدفوع حیوانات. فطر: نخستین روز ماه شوّال و یکی از دو عید بزرگ اسلامی است. فطریه: زکات فطره. فقّاع: آب جو. فقیر: محتاج; کسی که نیازمند تأمین مخارج سال خود و عیالش است و چیزی هم ندارد که به طور روزانه قادر به تأمین هزینه زندگیش باشد. فی سبیل الله: در راه خدا انجام کار خیری که نفعش به عموم مسلمانان برسد مثل ساختن مسجد، پل، جاده و غیره. (ق) قُبُل: پیش (کنایه از عضو جنسی انسان است). قتل: کشتن. قتل نفس محترمه: کشتن کسی که خونش از نظر شرعی محترم است و نباید کشته شود. قرائت: خواندن; خواندن حمد و سوره در نمازهای یومیّه. قروح: دُمَل ها; زخم های چرکین. قریب: نزدیک به واقع و حقیقت. قرینه: نشانه; علامت; همانند. قسم: سوگند; سوگند به یکی از اسامی خداوند برای انجام امور پسندیده یا ترک ناپسند. قصاص: کیفر; نوعی از مجازات است که مشابه با جنایت انجام شده می باشد، مثل اینکه شخصی کسی را عمداً بکشد او را خواهند کشت. قصد اقامه: قصد مسافر به ماندن ده روز یا بیشتر در یک محل. قصد انشاء: تصمیم به ایجاد یک امر اعتباری مانند بیع و شراء و غیره همراه با ادای کلمات مربوطه. قصد وجه: در جایی که مکلّف عمل را با حفظ وصف وجوب و یا استحباب انجام دهد، یعنی بگوید این عمل واجب و یا این عمل مستحب را انجام می دهم. قصد رجاء: در موردی است که مکلّف عمل را به احتمال اینکه به خدا نزیک می کند انجام می دهد. قصد قربت مطلقه: چنانچه مکلّف می داند عملی مورد رضا و قرب خداست ولی نمی داند عنوان آن چیست، مثل اینکه می داند گفتن این جمله در نماز خوب است اما نمی داند استحباب خاص دارد یا به عنوان مطلق ذکر و یا دعا باید خوانده شود. قصد قربت: یعنی کاری را برای خدا انجام دادن. قضا: بجا آوردن عملی که در وقت خاص خود انجام نشده است بعد از آن وقت; قضاوت کردن. قنوت: اطاعت; تواضع در برابر خدا; در رکعت دوم نماز پس از قرائت سوره ها، دست ها را در مقابل صورت قراردادن و ذکر و دعا خواندن. قوی: محکم (کنایه از فتوا) قیام: ایستادن; اقامه نماز. قیام متّصل به رکوع: به نیت رکوع از حالت ایستاده خم شدن و رکن نماز است. قی: استفراغ. قیّم: سرپرست; کسی که براساس وصیّت یا حکم حاکم شرع مسؤول امور یتیم و غیره می شود. (ک) کافر: کسی که به توحید و نبوّت یا هر دوی آنها معتقد نیست، یعنی: 1 - کسی که وجود خدا را انکار می کند. 2 - کسی که برای خدا شریک می تراشد. 3 - کسی که پیغمبری پیغمبر اسلام را قبول ندارد. 4 - کسی که در امور فوق شک دارد. 5 - کسی که منکر ضرورت دین است و انکار او به انکار خدا و رسول(صلی الله علیه وآله)می انجامد. کافر حربی: کافری که با مسلمانان در حال جنگ می باشد و یا در پناه مسلمانان نیست. کافر ذمّی: اهل کتاب که در بلاد اسلامی با شرایط مخصوص اهل ذمّه در پناه حکومت اسلامی قرار گرفته و زندگی می کند. کثیر الشّک: کسی که زیاد به شک می افتد. کشف خلاف شدن: آشکار شدن اشتباه، روشن شدن این که یک عمل درست انجام نشده است. کفّاره: کاری که انسان برای جبران گناهش انجام دهد. کفّاره جمع: کفّاره سه گانه (60 روز روزه گرفتن، 60 فقیر را سیر کردن و بنده ای را آزاد نمودن). کفالت: ضمانت. کفیل: ضامن. کیفیّت: چگونگی. (ل) لازم: واجب; اگر مجتهد دلیل الزامی بودن امری را از ایات و روایات کشف کند و بتواند آن را به شارع نسبت دهد، معمولا تعبیر به واجب می کند. و اگر الزامی بودن آن را به طریق دیگر نظیر ادلّه عقلیّه استفاده کند طوری که استناد آن به شارع میسّر نباشد، معمولا تعبیر به لازم می کند. لازم الوفا بودن: باید به آن عمل شود. لزوجت محل: لغزندگی همراه با چسبندگی که در محلی وجود دارد. لغو: بی فایده; بی معنا; بیهوده. لُقطه: پیدا شده; مال پیدا شده ای که صاحب آن معلوم نباشد. (م) ماترک: آنچه از متوفّی باقی مانده باشد. مال الاجاره: مالی که مستأجر بابت اجاره بپردازد. مال المصالحه: مالی که مورد صلح قرار گرفته است. مالیّت شرعی: چیزهایی که از نظر شارع مقدّس مال محسوب می شود مانند همه اموال مشروع (که ضوابط آن توسّط شارع مقدّس بیان گردیده است). مالیّت عرفی: چیزهایی که از نظر فرهنگ عموم مردم (عرف) مال محسوب می شود، هر چند از نظر دین اسلام مالیّت نداشته باشد، مثل خوک و مشروب. ماه هلالی: گردش ماه به دور زمین، ماه قمری که از ماه محرم شروع می شود و به ماه ذی الحجّه ختم می گردد و در مقابل ماه شمسی است که از فروردین ماه شروع و در اسفند پایان می یابد. مأموم: پیرو; کسی که در نماز به امام جماعت اقتدا نماید. مؤونه: مخارج یا هزینه. مباح: هر فعلی که از نظر شرعی نه پسندیده است و نه ناپسند (در برابر واجب و حرام و مستحب و مکروه). صفحه 542 مبتدئه: زنی که برای اولین بار عادت شود. مبطلات: اموری که باطل کننده عبادت می شود. متعه: زنی که با عقد موقّت به همسری مردی درآمده است. متنجّس: هر چیزی که ذاتاً پاک است و در اثر برخورد با شیء نجس آلوده شده است. متولّی: سرپرست. مثمن: قیمت گذاری شده; فروخته شده; کالایی که در معرض فروش قرار گرفته باشد. مجتهد: کوشا; کسی که در فهم احکام الهی به درجه رسیده و دارای قدرت علمی مناسبی است که می تواند احکام اسلام را از روی کتاب و سنّت استنباط نماید. مجتهد جامع الشرائط: مجتهدی که شرایط مرجعیّت تقلید را دارا می باشد. مجرای طبیعی: مسیر طبیعی هر چیز. مجهول المالک: مالی که معلوم نیست به چه کسی متعلّق است. مجزی است: کافی است ساقط کننده تکلیف است. محتضر: کسی که در حال جان کندن است. محتلم: کسی که در خواب منی از او خارج شده باشد. محذور: مانع; کنار گذاشته شده; آنچه از آن پرهیز گشته است. محرّم (محرّمات): چیزی که حرام است; اولین ماه از سال قمری. مَحْرَم: کسانی که ازدواج با آنها به جهت نسبی و یا سببی و یا شیر خوردن حرام ابدی است مانند: خواهر، مادر، دختر و دخترِ دختر، جدّات، عمّه و عمّات، خاله و خالات، ربائب، مادر زن و مادر او، دختر و خواهر رضاعی، زن پسر، زن پدر و نبیره. مُحرِم: کسی که در حال احرام حج یا عمره باشد. محظور: ممنوع. محفوظ: حفظ شده; نگهداری شده. محلّ اشکال است: اشکال دارد; خلاف احتیاط واجب است (مقلّد می تواند در این مسأله به مجتهد دیگری مراجعه کند). محل تأمّل است: باید احتیاط کرد (مقلّد می تواند در این مسأله به دیگری مراجعه کند). صفحه 543 مخیّر است: فتواست، مقلّد بایستی یکی از دو طرف و یا بیشتر را انتخاب نماید. مخرج بول و غائط: مجرای طبیعی خروج ادرار و مدفوع. مخمّس: مالی که خمس آن پرداخت شده باشد. مُدّ: پیمانه ای که تقریباً ده سیر گنجایش داشته باشد (750 گرم). مدّعی: خواهان ; کسی که برای خودش حقّی قائل است. مذی: رطوبتی که پس از ملاعبه از انسان خارج گردد. مرتد: مسلمانی که منکر خدا و رسول یا حکمی از ضروریّات دین شده که انکارش به انکار خدا و رسول باز گردد. مرتدّ فطری: کسی که از پدر یا مادر مسلمان متولّد شده و خودش نیز مسلمان بوده و سپس از دین خارج شده است. مرتدّ ملّی: کسی که از پدر و مادر غیر مسلمان متولّد شده ولی خودش پس از اظهار کفر مسلمان شده و مجدّداً کافر گردیده است. مرجوح (مرجوح شرعی): چیزی که کراهت شرعی داشته باشد. مردار: حیوانی که خود به خود مرده و یا بدون شرایط لازم کشته شده باشد. مزارعه: قراردادی که بین مالک زمین و زارع منعقد می شود که براساس آن مالک درصدی از محصول زراعی را صاحب می شود. مس: لمس کردن. مسّ میت: لمس کردن انسان مرده. مساقات: آبیاری کردن; قراردادی بین صاحب باغ و باغبان که براساس آن باغبان در برابر آبیاری و تربیت درختان، حقّ استفاده از مقدار معیّنی میوه باغ را پیدا می کند. مستحاضه: زنی که در حال استحاضه باشد. مستحب: پسندیده; مطلوب; چیزی که مطلوب شارع است ولی واجب نیست; هر حکم شرعی که اطاعت آن موجب ثواب است ولی مخالفت آن عقاب ندارد. مستطیع: توانا; کسی که امکانات و شرائط سفر حج را دارا باشد. مستهلک: از میان رفته; نابود شده; نیست شده. مسح: دست کشیدن بر چیزی; دست کشیدن به فرق سر و روی پاها با رطوبت باقیمانده از شستشوی صورت و دست ها در وضو. مسکین: بیچاره; مفلوک; کسی که از فقیر هم سخت تر می گذراند. مسکرات: چیزهای مست کننده. مشقّت: سختی; رنج; دشواری. مصالحه: سازش; آشتی. مصو نیّت: آسیب ناپذیری. مضطر: ناچار; ناگزیر. مضطربه: زنی که عادت ماهیانه اش بی نظم است. مضمضه: چرخانیدن آب در دهان. مضیقه: تنگدستی; تنگنایی. مطهّرات: پاک کننده ها. مظالم: چیزهایی که در ذمّه انسان است ولی صاحب آن معلوم نیست و یا دسترسی به آن ممکن نمی باشد، مانند اینکه شخصی یقین دارد در زمان طفولیّت به صورت غیر مجاز در مال کسی تصرّف نموده و در اثر تصرّف ضرری به صاحب آن رسیده است، اکنون برای اینکه یقین به برائت ذمّه خود پیدا کند، لازم است مقداری از مال خود را از طرف صاحب مال به عنوان مظالم با اجازه مجتهد جامع الشرایط به فقیر پرداخت نماید. معامله غرری: معامله ای است که اوصاف کالای مورد معامله (مبیع) به صورت کامل مشخّص نباشد مثل اینکه شخصی خانه ای را که اصلا ندیده است و از خصوصیات آن اطلاع ندارد بخرد یا بفروشد، و این نوع معامله کلا باطل است. معرض: برای عموم نشان دادن; در دیدِ همگان قرار دادن. معهود: شناخته شده; معمول و متداول; آنچه به طور ضمنی مورد قبول باشد. مفطِر: چیزی که روزه را می شکند. مفلّس: کسی که دارائیش کمتر از بدهکاریش می باشد. و از طرف حاکم شرع از تصرف در اموالش منع شده است. مقاربت: نزدیکی کردن; آمیزش جنسی. مقرّرات شرعیه: آنچه از طرف خداوند به عنوان تکلیف شرعی معیّن گردیده است. مکروه: ناپسند; نامطلوب; آنچه انجام آن حرام نیست ولی ترکش اولی است. مکلّف: هر انسانی که بالغ و عاقل است. ملاعبه: بازی کردن; معاشقه کردن. ممیّز: خردسالی که خوب و بد را تمیز می دهد. منذورله: کسی که به نفع او نذر شده است مثل امام(رحمه الله). منعزل: خود به خود برکنار شده. موازین شرعیّه: معیارهای شرعیّه. موالات: پشت سر هم; پیاپی انجام دادن. موجر: اجاره دهنده. مورد اشکال است: خلاف احتیاط است; در این مورد می توان به مجتهددیگر مراجعه کرد. موقوفٌ علیهم: کسانی که به نفع آنها وقف شده است. موقوفه: وقف شده. موکّل: وکیل کننده. منع کردن: جلوگیری کردن; بازداشتن. میّت: مرده; جسد بی جان انسان. (ن) ناسیه: زنی که وقت عادت ماهیانه خود را از یاد برده است. نافله: نماز مستحبّی. نری: بیضه. نبش قبر: شکافتن قبر. نصاب: حدّ مشخّص; حد یا مقدار معیّن. نصاب زکات: حدّ مشخّصی که برای هر یک از موارد وجوب زکات در نظر گرفته شده است. نظر به ریبه: نگاه کردن به گونه ای که موجب تحریک شهوت شود; نگاهی که موجب فتنه شود. نجس: پلید; ناپاک. نفاس: خونی که پس از زایمان از رحم زن خارج می گردد. نکاح: ازدواج کردن; زناشویی. نماز آیات: دو رکعت نماز مخصوص که در مواردی نظیر زلزله و کسوف و خسوف واجب است. نماز احتیاط: نماز بدون سوره ای که برای جبران رکعات مورد شک بجا آورده می شود. نماز استسقاء: نمازی که با کیفیت مخصوص برای طلب باران خوانده شود. نماز جماعت: نماز واجبی که دو نفر یا بیشتر با امامت یکی از آنها بجا می آوردند (در نماز جمعه حدّاقل جماعت 5 نفر است). نماز جمعه: دو رکعت نماز مخصوص که در زوال جمعه به جای نماز ظهر و به طور جماعت برگزار می گردد و با کمتر از 5 نفر انجام پذیر نیست. نماز خوف: نماز یومیّه انسان در حال جنگ و امثال آن که با کیفیت مخصوص و به طور شکسته بجا آورده شود. نماز شب: هشت رکعت نماز مستحبّی که به صورت 4 نماز دو رکعتی در ثلث آخر شب گزارده می شود. نماز شفع: دو رکعت نماز مستحبّی که پس از هشت رکعت نافله های شب، پیش از نماز وتر گزارده می شود. نمازطواف: دورکعت نمازمخصوص که در مراسم حجوعمره پس ازطواف گزارده می شود. نماز عید: دو رکعت نماز مخصوص که روز عید فطر و قربان می خوانند. نماز غفیله: دو رکعت نماز مخصوص که پس از نماز مغرب تا وقتی که سرخی مغرب از بین نرفته مستحب است. نماز قصر: نماز کوتاه; نمازهای چهار رکعتی که در سفر دو رکعت خوانده می شود. نماز قضا: نمازی است که به جای نمازهای فوت شده گزارده می شود. نماز مسافر: نماز کوتا; نمازهای چهار رکعتی که مسافر باید در سفر دو رکعتی بجا آورد. نماز مستحب: هر نمازی که بجا آوردن آن پسندیده است ولی واجب نیست. نماز میّت: نماز مخصوصی که باید بر جنازه مسلمان خوانده شود. نماز واجب: نمازی که بجا آوردن آن بر هر مکلّفی لازم است و اقسام آن عبارت است از: 1 - نمازهای یومیّه; 2 - نماز آیات; 3 - نماز میّت; 4 - نماز طواف; 5 - نماز قضای پدر و مادر; 6 - نمازی که انسان با نذر و عهد و قسم بر خود واجب کرده است. نماز وتر: یک رکعت نماز که پس از نماز شفع خوانده می شود و آخرین رکعت از نماز شب محسوب می گردد. نماز وحشت: دو رکعت نماز که برای شب اوّل قبر متوفّی خوانده می شود. نماز یومیّه: نماز روزانه; نمازهای واجب در هر شبانه روز که مجموعاً 17 رکعت است. نوافل یومیّه: نمازهای مستحبّی روزانه که هر شبانه روز 34 رکعت و در جمعه 38 رکعت است. نهی از منکر: بازداشتن دیگری از هر عملی که به حکم شارع ناپسند است. نیّت: قصد; تصمیم به انجام عمل دینی با هدف تقرّب به خداوند. (و) واجب: هر امری که انجام آن از نظر شرع الزامی و اجباری است. واجب تعبّدی: واجبی که در انجام آن قصد قربت لازم است (عبادات) واجب تعیینی: واجبی که به طور مشخّص وجوب به آن تعلّق گرفته است مانند نماز، روزه و حج. واجب توصلی: واجبی که قصد قربت لازم ندارد، مانند ادای دین کردن و جواب سلام دادن و شستن لباس و بدن برای نماز. واجب تخییری: امری که وجوب بین آن و دیگری دوران دارد، مانند کفّاره روزه که مخیّر است بین سه امر: 1 - آزاد کردن بنده; -2 شصت روز روزه گرفتن; 3 - شصت مسکین را اطعام کردن. واجب عینی: واجبی که برهر فردی با قطع نظر از دیگران واجب است، مانند نماز و روزه. واجب کفایی: واجبی که اگر کسی آن را انجام دهد از دیگران ساقط می شود، مانند غسل و سایر تجهیزات میّت که بر همه واجب است ولی وقتی که عدّه ای اقدام کنند، از دیگران ساقط می شود. واجب معلّق: واجبی که زمان وجوب آن (حال) و زمان واجب (آینده) یعنی وجوبش فعلی است ولی واجب را باید در شرایط مشخّصی انجام داد مانند وجوب حج پس از تحقّق شرایط استطاعت یعنی کسی که مستطیع شد حج بر او واجب است ولی باید صبر کند تا ایّام مخصوص حج فرا رسد و آنگاه عمل نماید. واجب منجّز: واجبی است که زمان وجوب و واجب یکی است، مانند روزه که در همان وقتی که واجب می گردد در همان وقت هم باید آن را انجام داد. واجب مطلق: واجبی که در هر شرایطی وجوب دارد، مانند نماز. واجب مشروط: واجبی که تنها در شرایط خاصّی واجب می گردد، مانند حج که تنها با شرط استطاعت واجب می شود. واجب موسّع: واجبی است که وقت انجام آن وسیع است، مانند نماز ظهر و عصر که از ظهر تا غروب وقت دارد. واجب مضیّق: واجبی است که دارای وقت مشخّص و محدود است، مانند روزه گرفتن در ماه رمضان. وارث: کسی که ارث می برد. واقف: وقف کننده. وثیقه: سپرده; گرویی. وجه: صورت; دلیل; عنوان. ودی: رطوبتی که گاهی پس از خروج بول مشاهده می شود. ودیعه: امانت. وذی: رطوبتی که گاهی پس از خروج منی مشاهده می شود. وصل به سکون: حرکت آخر کلمه ای را انداختن وبدون وقف آن را به کلمه بعد چسباندن. وصی: کسی که مسؤول انجام وصیّتی شود. وصیّت: سفارش; توصیه هایی که انسان برای کارهای پس از مرگش به دیگری می کند. وضو: شستن صورت و دست ها و مسح سر و پاها برای برپا داشتن نماز. وضوی ارتماسی: وضویی که انسان به عوض آنکه آب را روی صورت و دست هایش بریزد، صورت و دست هایش را در آب فرو می برد و در حال فروبردن یا بیرون آوردن آن قصد وضو می کند. وضوی ترتیبی: وضویی که انسان با ریختن آب به قصد وضو روی صورت و دست هایش آنها را می شوید. وضوی جبیره: آن است که در محل وضو، جبیره باشد. وطن: جایی که انسان برای اقامت و زندگی دائمی خود اختیار کند. وطی: لگدمال کردن; کنایه از عمل جنسی است. وقف به حرکت: در حین ادای حرکت آخرین حرف یک کلمه بین آن و کلمه بعد فاصله انداختن. وکیل: نماینده; کسی که از طرف شخصی اختیار انجام کاری را داشته باشد. ولایت: سرپرستی; صاحب اختیار بودن. ولیّ (یا قیّم): کسی که به دستور شارع مقدّس سرپرست دیگری است مانند پدر و پدربزرگ و مجتهد جامع الشرایط. (ه) هبه: بخشش. هدم: ویرانی. هدیه: تحفه; ارمغان. (ی) یائسه: زنی که سنّش به حدّی رسیده که دیگر عادت ماهیانه نمی شود.