آیا دین غیر الهی وجود دارد؟
پاسخ اجمالی: بله ادیانی وجود دارد که منشأ و مصدرش الهی نیست؛ مثلا بودیسم طبق برخی از تفسیرها اصلاً منبع الهی ندارد. پاسخ تفصیلی: بله ادیانی وجود دارد که منشأ و مصدرش الهی نیست . البته در دین شناسی ما با چیزهایی مواجه هستیم که خود دین شناسان می گویند که در واقع این نوعی مکتب فلسفی است توسط یک فیلسوف و یا چیزی شبیه به آن ایجاد شده است و در عین حال به دین تبدیل شده است؛ مثلاً آیین کنفوسیوس در چین که حالا خیلی ها فکر می کنند چینی ها بودایی ها هستند اکثریت چینی ها بودایی نیستند کنفوسیوسی هستند آیین کنفوسیوس در واقع یک آیین خردمندی است در واقع یک نوع فلسفه است نه دین و در عین حال در دین شناسی ما، کنفوسیوس را به عنوان یکی از ادیان مطرح می کنیم و آن جا بحث می شود؛ مثلاً فرض کنید تائوئیسم که مطرح است در ادیان شرقی این ها در واقع دین به معنای خاص کلمه نیست همین طور بعضی هایشان باورهای ماورایی در آن ها وجود ندارد. حتی نسبت به بودا برخی گفته اند که بودیسم هم اصلاً یک باور ماورایی در آن نیست چون دو تفسیر ما از بودیسم داریم یک تفسیر که مدعی است بودا به خدا اعتقاد دارد، ولی معتقد است که ایمان به خدا اثری در زندگی انسان ندارد بنابراین ایمان به خدا را کنار می گذارد، تفسیر دوم این است که نه اصلاً بودیسم باوری نسبت به خدا ندارد اصلاً خدایی را قبول ندارد و البته در مقابل این دو تفسیر یک تفسیر دیگری نیز هست که حالا برخی به استناد برخی از روایاتی که در مصادر روایی اسلام آمده می خواهند بگویند که اصلاً بودا یک پیامبر الاهی بوده است و این تفسیرهایی که از این شده است تفسیرهای تحریف شده است او اصلاً پیامبر الاهی بوده است که از سوی خداوند مأموریت پیدا کرده است و البته بعضی از محققین هم بر این نظریه اصرار دارند، اما آن چه که به نام مثلاً بودیسم مطرح است لااقل در بعضی از تفسیرها اصلاً منبع الهی ندارد، اما ادیان الهی که حالا ما به سه دین معروف آن ها بیشتر آشنایی داریم؛ یعنی دین اسلام، مسیحیت و یهودیت این ها ادیانی هستند که همگی مصدر و منشأ خودشان را خدا می دانند و در واقع با تفسیرهای مختلفی که از خدا دارند که هر کدام از این ها و نحوه ارتباطی که خدا را با مردم برایشان قائل هستند و حالا خود این یک بحث خاصی می طلبد، ولی همه این ها در واقع ادیان الهی است و البته ادیان الهی دیگری هم هنوز وجود دارند که چندان معروف نیستند؛ مثل صابئین که در قرآن نام آن ها برده شده است که این ها الان هستند، ولی جمعیتشان کم است، ولی آن ها ظاهراً پیروان یحیی تعمید دهنده هستند و در واقع این ها خودشان را منصوب به یک پیامبر الاهی، یعنی یحیی و به یک دین الهی می دانند ادیان الهی دیگر تقریباً منقرض شده است؛ یعنی پیروانی از آن ها نمانده است هر چند برخی مدعی هستند که بعضی از ادیانی که ما داریم به صورت ادیان قومی و قبیله ای این ها منشأ الهی دارند، اما آن چه که ما به آن دین می گوییم در واقع آن است که مصدر الهی داشته باشد و بنابر این تفسیر، وقتی به دین نگاه می کنیم در واقع می بینیم خداوند تبارک و تعالی که انسان را خلق کرده است عالم را خلق کرده است و از مبدا تا منتهای عالم را آگاه است یک چیزهایی را برای این انسان لازم می بیند تا انسان بتواند به آن غایتی که برای آن خلق شده است برسد بخشی از این چیزها را انسان با عقل خودش می توانسته به دست بیاورد همان طور که در روایات ما وارد شده است "لله علی الناس حجتان" خدا بر مردم دو دسته حجت دارد یعنی چیزی که به آن می شود استدلال کرد، احتجاج کرد حجت باطن و حجت ظاهره، پیامبران هستند، حجت باطنه عقل است، خدا عقل را داده است و عقل در واقع یک نوری است که انسان اگر آن را داشته باشد می تواند بخشی از آن چه را که نیاز دارد به دست بیاورد، البته حالا در جای خودش باز این نکته را توضیح می دهیم که خدا غیر از این که به انسان عقل داده است در درون انسان یک کششی هم به سمت مفاهیم متعالی قرار داده است؛ یعنی انسان را نه این طوری آفریده است که کشش به سمت مادیات فقط باشد نه این طوری آفریده است که انسان خنثی باشد این طوری نیست که انسان هیچ کششی نداشته باشد یک کششی یک جاذبه ای نسبت به مفاهیم معنوی در انسان قرار داده است و این در قرآن هم آمده است که ( فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتی‌ فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها [1] ) که خداوند یک فطرت الاهی در انسان قرار داده است که این فطرت در همه آدم ها هست؛ مثل عقل یک چیز عمومی است که همه آدم ها از یک طرف عقل دارند که با آن می توانند درک بکنند و از طرف دیگر یک گرایشی دارند به معنویت و یک گرایشی دارند به خیرات و یک گرایشی دارند به امور آن سوی پرده های پیدای این عالم و در کنار این ها خداوند پیامبران را برای ما فرستاده است آن حجت ظاهره که در واقع آن پیام الاهی را که انسان عادتاً نمی توانسته از طریق عقل درک کند که حالا تعبیر در قرآن دارد که مثلاً (وَ یُعَلِّمُکُمْ ما لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ) [2] یعنی به شما چیزی را یاد داد که شما خودتان راهی برای به دست آوردن و دانش نسبت به آن نداشتید؛ یعنی عقل شما هیچ وقت نمی توانست این ها را درک کند این ها را از طریق پیامبران دارید و یک چیزهایی را که عقل می توانسته درک کند، ولی درک آن قرن ها زمان نیاز داشته است اختلاف خیلی در آن بوده است خیلی سخت بوده است که درست را از نادرست تشخیص داد آن ها را هم خداوند توسط انبیاء (ع) بیان کرده است در واقع انبیا هم چیزهایی را بیان کردند که توسط عقل به آن راه نداشتیم و هم چیزهایی بیان کردند که عقل به آن راه داشته، اما سخت و محل اختلاف بوده است انبیاء کمک کردند در واقع و خداوند کمک کرده است انسان را یاری کرده است، حالا این دین آمده این انسانی را که در این زمین زندگی می کند و بالاخره در زندگی دنیاییش یک آغازی دارد یک تولدی دارد و به ظاهر یک پایانی دارد مرگی هم دارد می خواهد به این نشان بدهد که تو از این آغاز تا این پایان چگونه برو که بعد از این که از عالم خارج می شوی اولاً این جا پایان نیست این جا تمام نمی شوی می روی به جای دیگری آغاز اصلی که آن جا باید در این جا آماده بشوی که در واقع دین می خواهد بیاید و این کار را برای ما انجام بدهد. هدف دین در واقع این است و به یک تعبیر قرآنی که خداوند تبارک و تعالی می فرماید: ( وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِیَعْبُدُون‌ [3] ) جن و انس آفریده نشده اند جز برای این که عبادت کنند؛ یعنی بندگی را بفهمند به تعبیر صدر المتألهین (رضوان الله علیه) می گوید ما برای این که عبادت کنیم باید معرفت داشته باشیم و عبادت ما به اندازه معرفت ما است هیچ کس به اندازه شناخت و معرفت خودش بندگی نمی تواند بکند بنابراین ما باید بفهمیم معرفت پیدا کنیم ایمان پیدا کنیم، ایمان انسان را می رساند. پی نوشتها: [1] روم، 30، فطرتی که خدا بشر را بر آن فطرت آفریده. [2] بقره، 151، و بشما یاد دهد آنچه را که هرگز خودتان نمی‌دانستید. [3] ذاریات، 56، و من جن و انس را نیافریدم مگر برای اینکه عبادتم کنند.
عنوان سوال:

آیا دین غیر الهی وجود دارد؟


پاسخ:

پاسخ اجمالی:
بله ادیانی وجود دارد که منشأ و مصدرش الهی نیست؛ مثلا بودیسم طبق برخی از تفسیرها اصلاً منبع الهی ندارد.

پاسخ تفصیلی:
بله ادیانی وجود دارد که منشأ و مصدرش الهی نیست . البته در دین شناسی ما با چیزهایی مواجه هستیم که خود دین شناسان می گویند که در واقع این نوعی مکتب فلسفی است توسط یک فیلسوف و یا چیزی شبیه به آن ایجاد شده است و در عین حال به دین تبدیل شده است؛ مثلاً آیین کنفوسیوس در چین که حالا خیلی ها فکر می کنند چینی ها بودایی ها هستند اکثریت چینی ها بودایی نیستند کنفوسیوسی هستند آیین کنفوسیوس در واقع یک آیین خردمندی است در واقع یک نوع فلسفه است نه دین و در عین حال در دین شناسی ما، کنفوسیوس را به عنوان یکی از ادیان مطرح می کنیم و آن جا بحث می شود؛ مثلاً فرض کنید تائوئیسم که مطرح است در ادیان شرقی این ها در واقع دین به معنای خاص کلمه نیست همین طور بعضی هایشان باورهای ماورایی در آن ها وجود ندارد. حتی نسبت به بودا برخی گفته اند که بودیسم هم اصلاً یک باور ماورایی در آن نیست چون دو تفسیر ما از بودیسم داریم یک تفسیر که مدعی است بودا به خدا اعتقاد دارد، ولی معتقد است که ایمان به خدا اثری در زندگی انسان ندارد بنابراین ایمان به خدا را کنار می گذارد، تفسیر دوم این است که نه اصلاً بودیسم باوری نسبت به خدا ندارد اصلاً خدایی را قبول ندارد و البته در مقابل این دو تفسیر یک تفسیر دیگری نیز هست که حالا برخی به استناد برخی از روایاتی که در مصادر روایی اسلام آمده می خواهند بگویند که اصلاً بودا یک پیامبر الاهی بوده است و این تفسیرهایی که از این شده است تفسیرهای تحریف شده است او اصلاً پیامبر الاهی بوده است که از سوی خداوند مأموریت پیدا کرده است و البته بعضی از محققین هم بر این نظریه اصرار دارند، اما آن چه که به نام مثلاً بودیسم مطرح است لااقل در بعضی از تفسیرها اصلاً منبع الهی ندارد، اما ادیان الهی که حالا ما به سه دین معروف آن ها بیشتر آشنایی داریم؛ یعنی دین اسلام، مسیحیت و یهودیت این ها ادیانی هستند که همگی مصدر و منشأ خودشان را خدا می دانند و در واقع با تفسیرهای مختلفی که از خدا دارند که هر کدام از این ها و نحوه ارتباطی که خدا را با مردم برایشان قائل هستند و حالا خود این یک بحث خاصی می طلبد، ولی همه این ها در واقع ادیان الهی است و البته ادیان الهی دیگری هم هنوز وجود دارند که چندان معروف نیستند؛ مثل صابئین که در قرآن نام آن ها برده شده است که این ها الان هستند، ولی جمعیتشان کم است، ولی آن ها ظاهراً پیروان یحیی تعمید دهنده هستند و در واقع این ها خودشان را منصوب به یک پیامبر الاهی، یعنی یحیی و به یک دین الهی می دانند ادیان الهی دیگر تقریباً منقرض شده است؛ یعنی پیروانی از آن ها نمانده است هر چند برخی مدعی هستند که بعضی از ادیانی که ما داریم به صورت ادیان قومی و قبیله ای این ها منشأ الهی دارند، اما آن چه که ما به آن دین می گوییم در واقع آن است که مصدر الهی داشته باشد و بنابر این تفسیر، وقتی به دین نگاه می کنیم در واقع می بینیم خداوند تبارک و تعالی که انسان را خلق کرده است عالم را خلق کرده است و از مبدا تا منتهای عالم را آگاه است یک چیزهایی را برای این انسان لازم می بیند تا انسان بتواند به آن غایتی که برای آن خلق شده است برسد بخشی از این چیزها را انسان با عقل خودش می توانسته به دست بیاورد همان طور که در روایات ما وارد شده است "لله علی الناس حجتان" خدا بر مردم دو دسته حجت دارد یعنی چیزی که به آن می شود استدلال کرد، احتجاج کرد حجت باطن و حجت ظاهره، پیامبران هستند، حجت باطنه عقل است، خدا عقل را داده است و عقل در واقع یک نوری است که انسان اگر آن را داشته باشد می تواند بخشی از آن چه را که نیاز دارد به دست بیاورد، البته حالا در جای خودش باز این نکته را توضیح می دهیم که خدا غیر از این که به انسان عقل داده است در درون انسان یک کششی هم به سمت مفاهیم متعالی قرار داده است؛ یعنی انسان را نه این طوری آفریده است که کشش به سمت مادیات فقط باشد نه این طوری آفریده است که انسان خنثی باشد این طوری نیست که انسان هیچ کششی نداشته باشد یک کششی یک جاذبه ای نسبت به مفاهیم معنوی در انسان قرار داده است و این در قرآن هم آمده است که ( فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتی‌ فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها [1] ) که خداوند یک فطرت الاهی در انسان قرار داده است که این فطرت در همه آدم ها هست؛ مثل عقل یک چیز عمومی است که همه آدم ها از یک طرف عقل دارند که با آن می توانند درک بکنند و از طرف دیگر یک گرایشی دارند به معنویت و یک گرایشی دارند به خیرات و یک گرایشی دارند به امور آن سوی پرده های پیدای این عالم و در کنار این ها خداوند پیامبران را برای ما فرستاده است آن حجت ظاهره که در واقع آن پیام الاهی را که انسان عادتاً نمی توانسته از طریق عقل درک کند که حالا تعبیر در قرآن دارد که مثلاً (وَ یُعَلِّمُکُمْ ما لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ) [2] یعنی به شما چیزی را یاد داد که شما خودتان راهی برای به دست آوردن و دانش نسبت به آن نداشتید؛ یعنی عقل شما هیچ وقت نمی توانست این ها را درک کند این ها را از طریق پیامبران دارید و یک چیزهایی را که عقل می توانسته درک کند، ولی درک آن قرن ها زمان نیاز داشته است اختلاف خیلی در آن بوده است خیلی سخت بوده است که درست را از نادرست تشخیص داد آن ها را هم خداوند توسط انبیاء (ع) بیان کرده است در واقع انبیا هم چیزهایی را بیان کردند که توسط عقل به آن راه نداشتیم و هم چیزهایی بیان کردند که عقل به آن راه داشته، اما سخت و محل اختلاف بوده است انبیاء کمک کردند در واقع و خداوند کمک کرده است انسان را یاری کرده است، حالا این دین آمده این انسانی را که در این زمین زندگی می کند و بالاخره در زندگی دنیاییش یک آغازی دارد یک تولدی دارد و به ظاهر یک پایانی دارد مرگی هم دارد می خواهد به این نشان بدهد که تو از این آغاز تا این پایان چگونه برو که بعد از این که از عالم خارج می شوی اولاً این جا پایان نیست این جا تمام نمی شوی می روی به جای دیگری آغاز اصلی که آن جا باید در این جا آماده بشوی که در واقع دین می خواهد بیاید و این کار را برای ما انجام بدهد. هدف دین در واقع این است و به یک تعبیر قرآنی که خداوند تبارک و تعالی می فرماید: ( وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِیَعْبُدُون‌ [3] ) جن و انس آفریده نشده اند جز برای این که عبادت کنند؛ یعنی بندگی را بفهمند به تعبیر صدر المتألهین (رضوان الله علیه) می گوید ما برای این که عبادت کنیم باید معرفت داشته باشیم و عبادت ما به اندازه معرفت ما است هیچ کس به اندازه شناخت و معرفت خودش بندگی نمی تواند بکند بنابراین ما باید بفهمیم معرفت پیدا کنیم ایمان پیدا کنیم، ایمان انسان را می رساند.

پی نوشتها:
[1] روم، 30، فطرتی که خدا بشر را بر آن فطرت آفریده.
[2] بقره، 151، و بشما یاد دهد آنچه را که هرگز خودتان نمی‌دانستید.
[3] ذاریات، 56، و من جن و انس را نیافریدم مگر برای اینکه عبادتم کنند.





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین