پاسخ اجمالی: در مورد کیفیت دمیده شدن روح در کالبد انسان دو نوع فرض وجود دارد. 1. این که خداوند جزیی از وجود خود جدا نموده و در وجود انسان قرار داده باشد. 2. این که خداوند چیز با ارزشی را که مخلوق خودش است به نام روح، در انسان دمیده باشد نه این که جزیی از وجود او باشد و دلیل منسوب کردن آن به خودش هم به جهت اهمیت و عظمت آن باشد؛ مثل این که می گوییم خانه خدا. معنای اول ضرورتاً باطل است؛ زیرا همان طور که روشن است و شما نیز در پرسش به آن اشاره نمودید خداوند سبحان بسیط بوده و هیچ گونه ترکیبی در او راه ندارد و معنای پذیرش سخن اول این است که خداوند از اجزایی تشکیل و ترکیب شده باشد تا جدا نمودن مقداری از آن و قرار دادنش در انسان ممکن باشد و با توجه به بسیط بودن و عدم ترکیب در وجود خدا، پس این فرض بالضروره باطل است. با توجه به برهان سبر و تقسیم باید معنای دوم صحیح باشد، اما دلیل این که خداوند "روح" را به خود نسبت داده و فرموده: "فَإِذا سَوَّیْتُهُ وَ نَفَخْتُ فیهِ مِنْ رُوحی‌ فَقَعُوا لَهُ ساجِدینَ" این به دلیل عظمت و اهمیت آن است. پاسخ تفصیلی: با توجه به این که پیش از این در این مؤسسه تحقیقاتی پیرامون معنای روح و بسیط بودن و مرکب نبودن خدا صورت گرفته[1]، از این رو ما از توضیح این دو صرف نظر نموده و بیشتر بحث مان را روی آیات مورد سؤال و کیفیت دمیده شدن روح در انسان، متمرکز می کنیم. در مورد کیفیت دمیده شدن روح در کالبد انسان دو نوع فرض وجود دارد. [2] 1. این که خداوند جزیی از وجود خود جدا نموده و در وجود انسان قرار داده باشد. 2. این که خداوند چیز با ارزشی را که مخلوق خودش است به نام روح، در انسان دمیده باشد نه این که جزیی از وجود او باشد و دلیل نسبت آن به خودش هم به جهت اهمیت و عظمت آن باشد؛ مثل این که می گوییم خانه خدا. معنای اول ضرورتاً باطل است؛ زیرا همان طور که روشن است و شما نیز در پرسش به آن اشاره نمودید خداوند سبحان بسیط است و هیچ گونه ترکیبی در او راه ندارد و معنای پذیرش سخن اول این است که خداوند از اجزایی تشکیل و ترکیب شده باشد تا جدا نمودن مقداری از آن و قرار دادنش در انسان ممکن باشد و با توجه به بسیط بودن و عدم ترکیب در وجود خدا، پس این فرض بالضروره باطل است. با توجه به برهان سبر و تقسیم باید معنای دوم صحیح باشد، اما دلیل این که خداوند "روح" را به خود نسبت داده و فرموده: "فَإِذا سَوَّیْتُهُ وَ نَفَخْتُ فیهِ مِنْ رُوحی‌ فَقَعُوا لَهُ ساجِدینَ"[3] این به دلیل عظمت و اهمیت آن است. علامه طباطبایی در توضیح آیه شریفه مورد سؤال می فرماید: در جمله" وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی" نفخ به معنای دمیدن هوا در داخل جسمی است به وسیله دهان یا وسیله‌ای دیگر، ولی آن را به طور کنایه در تأثیر گذاشتن در چیزی و یا القاء امر غیر محسوسی در آن چیز استعمال می‌کنند، و در آیه شریفه مقصود از آن ایجاد روح در آدمی است، البته این که می‌گوییم در آدمی دمیده شد، معنایش این نیست که در بدن آدمی داخل باشد، بلکه معنایش ارتباط دادن و بر قرار کردن رابطه میان بدن و روح است.[4] همین معنا را روایات ما نیز تأیید می نمایند برای نمونه به چند مورد از آنها اشاره می کنیم. 1. یکی از راویان احادیث به نام احول می گوید: از حضرت صادق (ع) در باره روحی که در آدم (ع) دمیده شد پرسیدم که خدا می فرماید: (پس هر گاه معتدل و استوارش ساختم‌ و از روح خودم در او دمیدم)[5] حضرت فرمود: آن روح مخلوق است همان طور که روحی که در عیسی بود مخلوق بود.[6] 2. محمد بن مسلم می گوید از حضرت باقر (ع) در مورد سخن خداوند عز و جل "وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی" پرسیدم آن حضرت فرمود: روحی است که خدا آن را اختیار نموده و برگزیده و آفریده و آن را به خود نسبت داده و بر همه روح ها برتری بخشیده است و امر فرموده تا از آن در آدم دمیده شده‌ است.[7] 3. عبد الکریم بن عمرو از حضرت صادق (ع) در مورد سخن خداوند عز و جل "فَإِذا سَوَّیْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی" پرسید آن حضرت (ع) فرمود: خداوند عز و جل خلقی را آفرید و روحی را خلق کرد بعد از آن فرشته را امر فرمود و در آن دمید و آن روح روحی نبود که از قدرت خدا چیزی را کم کرده یا بر هم زده باشد و آن از قدرت او است.[8] 4. محمد بن مسلم می گوید: از امام باقر (ع) از آنچه روایت می کنند که خدا آدم را بر صورت خویش آفرید سؤال نمودم. فرمود: آن صورتی حادث و مخلوق بود، خداوند همان را انتخاب و بر باقی افراد صورت های گوناگون برگزید، پس آن را به نفس خود اضافه فرمود، همچنان که کعبه و روح را به خود اضافه کرده و فرموده: (خانه من) و: ( دمیدم در آن از روحم).[9] 5- در تفسیر عیاشی از محمد بن مسلم از ابی جعفر (ع) روایت کرده که گفت: من از آن حضرت از آیه" وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی ..." پرسش نمودم فرمود: خداوند روحی خلق فرمود و از آن در آدم دمید.[10] پی نوشتها: [1] در این رابطه به نمایه های "نفی شباهت خدا و دمیدن روح" شماره 4431، "روح در قرآن و علت عدم توضیح بیشتر در مورد ماهیت آن" شماره 5973، "علم و جهل و تصور بسیط و مرکب" شماره 2249 و "رابطه روح و بدن" شماره 2250 مراجعه نمایید. [2] البته سخن دیگری است که مربوط به عرفا است که در نهایت با سخن دوم فرقی نمی کند(یعنی با بسیط بودن خداوند سازگار است) اما اختلافش با این قول این است که عرفا بر این باورند که این روح انسانی همان روح خداوند است اما خداوند در انسان (تجلی) نمود(نه این که جزئی از او در انسان وارد شود). صاحب تعلیقه بر فصوص الحکم می گوید: یعنی تجلی حق در هر قیافه از قیافه های وجود چیزی است و این که آن حق عین این باشد چیز دیگری است به سخن دیگر خداوند جزئی از حد شکلی که در آن تجلی نمود نیست، هم چنان که نفخ نیز جزئی از حد شکل انسانی که جبرئیل در آن ظاهر شد نیست... با این که حقیقت انسانی همان روحش است که روح خدایی است، محی الدین ابن عربی، فصوص الحکم، ص 186، انتشارات الزهراء (س)، چاپ دوم، 1370 ه ش؛ رشیدالدین میبدی در کشف الأسرار و عدة الأبرار می گوید: ‌(وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی)فصار بشرا حیّا، (فَقَعُوا لَهُ ساجِدِینَ).- بدانکه نفخ بر خدای عزّ و جل روا است، و آن فعلی از افعال او جلّ جلاله است، او را هم فعل است و هم قول، در فعل یکتا است و در قول بی همتا، اگر کاری کند یا چیزی بگوید بر صفت کمال است و از وی سزا است، و اگر نکند یا نگوید به رفعت کمال است و از عیب جدا، نفخ اضافه بر خود کرد و آدم را به آن مشرّف کرد، حیات آدم به آن حاصل آمد و از ذات باری جلّ جلاله در ذات آدم جزئی نه همچنانکه نفخ عیسی (ع) در مرغ روان گشت و از ذات عیسی در مرغ جزئی نه) رشیدالدین میبدی، احمد، کشف الأسرار و عدة الأبرار، ج‌5، ص: 307، انتشارات امیر کبیر، چاپ پنجم، تهران، 1371 ش.‌ [3] حجر، 29؛ ص 72. [4] طباطبایی، محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، موسوی همدانی سید محمد باقر ج‌12، ص: 227، ناشر: دفتر انتشارات اسلامی جامعه‌ی مدرسین حوزه علمیه قم‌، چاپ پنجم، قم،‌1374 ش‌‌. [5] حجر، 29؛ ص 72. [6] کلینی، کافی، ج 1، ص 133، دارالکتب الاسلامیه، تهران، 1365 ه ش. [7] مجلسی، محمد باقر، بحارالأنوار، ج 4، ص 11، چاپ مؤسسه الوفاء، بیروت، لبنان، سال 1404 ه ق. [8] بحارالأنوار، ج 4، ص 12، ح 7. [9] طبرسی، فضل بن حسن‌، الاحتجاج، ج 2، ص 323، چاپ نشر مرتضی، مشهد مقدس، سال 1403 ه ق. [10] عیاشی، محمد بن مسعود، کتاب التفسیرالعیاشی، ج 2، ص 241، ناشر: چاپخانه علمیه‌، تهران، سال 1380 ه. ق، تحقیق: سید هاشم رسولی محلاتی‌.. منبع: www.islamquest.net
پاسخ اجمالی:
در مورد کیفیت دمیده شدن روح در کالبد انسان دو نوع فرض وجود دارد.
1. این که خداوند جزیی از وجود خود جدا نموده و در وجود انسان قرار داده باشد.
2. این که خداوند چیز با ارزشی را که مخلوق خودش است به نام روح، در انسان دمیده باشد نه این که جزیی از وجود او باشد و دلیل منسوب کردن آن به خودش هم به جهت اهمیت و عظمت آن باشد؛ مثل این که می گوییم خانه خدا.
معنای اول ضرورتاً باطل است؛ زیرا همان طور که روشن است و شما نیز در پرسش به آن اشاره نمودید خداوند سبحان بسیط بوده و هیچ گونه ترکیبی در او راه ندارد و معنای پذیرش سخن اول این است که خداوند از اجزایی تشکیل و ترکیب شده باشد تا جدا نمودن مقداری از آن و قرار دادنش در انسان ممکن باشد و با توجه به بسیط بودن و عدم ترکیب در وجود خدا، پس این فرض بالضروره باطل است.
با توجه به برهان سبر و تقسیم باید معنای دوم صحیح باشد، اما دلیل این که خداوند "روح" را به خود نسبت داده و فرموده: "فَإِذا سَوَّیْتُهُ وَ نَفَخْتُ فیهِ مِنْ رُوحی فَقَعُوا لَهُ ساجِدینَ" این به دلیل عظمت و اهمیت آن است.
پاسخ تفصیلی:
با توجه به این که پیش از این در این مؤسسه تحقیقاتی پیرامون معنای روح و بسیط بودن و مرکب نبودن خدا صورت گرفته[1]، از این رو ما از توضیح این دو صرف نظر نموده و بیشتر بحث مان را روی آیات مورد سؤال و کیفیت دمیده شدن روح در انسان، متمرکز می کنیم.
در مورد کیفیت دمیده شدن روح در کالبد انسان دو نوع فرض وجود دارد. [2]
1. این که خداوند جزیی از وجود خود جدا نموده و در وجود انسان قرار داده باشد.
2. این که خداوند چیز با ارزشی را که مخلوق خودش است به نام روح، در انسان دمیده باشد نه این که جزیی از وجود او باشد و دلیل نسبت آن به خودش هم به جهت اهمیت و عظمت آن باشد؛ مثل این که می گوییم خانه خدا.
معنای اول ضرورتاً باطل است؛ زیرا همان طور که روشن است و شما نیز در پرسش به آن اشاره نمودید خداوند سبحان بسیط است و هیچ گونه ترکیبی در او راه ندارد و معنای پذیرش سخن اول این است که خداوند از اجزایی تشکیل و ترکیب شده باشد تا جدا نمودن مقداری از آن و قرار دادنش در انسان ممکن باشد و با توجه به بسیط بودن و عدم ترکیب در وجود خدا، پس این فرض بالضروره باطل است.
با توجه به برهان سبر و تقسیم باید معنای دوم صحیح باشد، اما دلیل این که خداوند "روح" را به خود نسبت داده و فرموده: "فَإِذا سَوَّیْتُهُ وَ نَفَخْتُ فیهِ مِنْ رُوحی فَقَعُوا لَهُ ساجِدینَ"[3] این به دلیل عظمت و اهمیت آن است.
علامه طباطبایی در توضیح آیه شریفه مورد سؤال می فرماید: در جمله" وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی" نفخ به معنای دمیدن هوا در داخل جسمی است به وسیله دهان یا وسیلهای دیگر، ولی آن را به طور کنایه در تأثیر گذاشتن در چیزی و یا القاء امر غیر محسوسی در آن چیز استعمال میکنند، و در آیه شریفه مقصود از آن ایجاد روح در آدمی است، البته این که میگوییم در آدمی دمیده شد، معنایش این نیست که در بدن آدمی داخل باشد، بلکه معنایش ارتباط دادن و بر قرار کردن رابطه میان بدن و روح است.[4]
همین معنا را روایات ما نیز تأیید می نمایند برای نمونه به چند مورد از آنها اشاره می کنیم.
1. یکی از راویان احادیث به نام احول می گوید: از حضرت صادق (ع) در باره روحی که در آدم (ع) دمیده شد پرسیدم که خدا می فرماید:
(پس هر گاه معتدل و استوارش ساختم و از روح خودم در او دمیدم)[5] حضرت فرمود: آن روح مخلوق است همان طور که روحی که در عیسی بود مخلوق بود.[6]
2. محمد بن مسلم می گوید از حضرت باقر (ع) در مورد سخن خداوند عز و جل "وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی" پرسیدم آن حضرت فرمود: روحی است که خدا آن را اختیار نموده و برگزیده و آفریده و آن را به خود نسبت داده و بر همه روح ها برتری بخشیده است و امر فرموده تا از آن در آدم دمیده شده است.[7]
3. عبد الکریم بن عمرو از حضرت صادق (ع) در مورد سخن خداوند عز و جل "فَإِذا سَوَّیْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی" پرسید آن حضرت (ع) فرمود: خداوند عز و جل خلقی را آفرید و روحی را خلق کرد بعد از آن فرشته را امر فرمود و در آن دمید و آن روح روحی نبود که از قدرت خدا چیزی را کم کرده یا بر هم زده باشد و آن از قدرت او است.[8]
4. محمد بن مسلم می گوید: از امام باقر (ع) از آنچه روایت می کنند که خدا آدم را بر صورت خویش آفرید سؤال نمودم. فرمود: آن صورتی حادث و مخلوق بود، خداوند همان را انتخاب و بر باقی افراد صورت های گوناگون برگزید، پس آن را به نفس خود اضافه فرمود، همچنان که کعبه و روح را به خود اضافه کرده و فرموده: (خانه من) و: ( دمیدم در آن از روحم).[9]
5- در تفسیر عیاشی از محمد بن مسلم از ابی جعفر (ع) روایت کرده که گفت: من از آن حضرت از آیه" وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی ..." پرسش نمودم فرمود: خداوند روحی خلق فرمود و از آن در آدم دمید.[10]
پی نوشتها:
[1] در این رابطه به نمایه های "نفی شباهت خدا و دمیدن روح" شماره 4431، "روح در قرآن و علت عدم توضیح بیشتر در مورد ماهیت آن" شماره 5973، "علم و جهل و تصور بسیط و مرکب" شماره 2249 و "رابطه روح و بدن" شماره 2250 مراجعه نمایید.
[2] البته سخن دیگری است که مربوط به عرفا است که در نهایت با سخن دوم فرقی نمی کند(یعنی با بسیط بودن خداوند سازگار است) اما اختلافش با این قول این است که عرفا بر این باورند که این روح انسانی همان روح خداوند است اما خداوند در انسان (تجلی) نمود(نه این که جزئی از او در انسان وارد شود). صاحب تعلیقه بر فصوص الحکم می گوید: یعنی تجلی حق در هر قیافه از قیافه های وجود چیزی است و این که آن حق عین این باشد چیز دیگری است به سخن دیگر خداوند جزئی از حد شکلی که در آن تجلی نمود نیست، هم چنان که نفخ نیز جزئی از حد شکل انسانی که جبرئیل در آن ظاهر شد نیست... با این که حقیقت انسانی همان روحش است که روح خدایی است، محی الدین ابن عربی، فصوص الحکم، ص 186، انتشارات الزهراء (س)، چاپ دوم، 1370 ه ش؛ رشیدالدین میبدی در کشف الأسرار و عدة الأبرار می گوید: (وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی)فصار بشرا حیّا، (فَقَعُوا لَهُ ساجِدِینَ).- بدانکه نفخ بر خدای عزّ و جل روا است، و آن فعلی از افعال او جلّ جلاله است، او را هم فعل است و هم قول، در فعل یکتا است و در قول بی همتا، اگر کاری کند یا چیزی بگوید بر صفت کمال است و از وی سزا است، و اگر نکند یا نگوید به رفعت کمال است و از عیب جدا، نفخ اضافه بر خود کرد و آدم را به آن مشرّف کرد، حیات آدم به آن حاصل آمد و از ذات باری جلّ جلاله در ذات آدم جزئی نه همچنانکه نفخ عیسی (ع) در مرغ روان گشت و از ذات عیسی در مرغ جزئی نه) رشیدالدین میبدی، احمد، کشف الأسرار و عدة الأبرار، ج5، ص: 307، انتشارات امیر کبیر، چاپ پنجم، تهران، 1371 ش.
[3] حجر، 29؛ ص 72.
[4] طباطبایی، محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، موسوی همدانی سید محمد باقر ج12، ص: 227، ناشر: دفتر انتشارات اسلامی جامعهی مدرسین حوزه علمیه قم، چاپ پنجم، قم،1374 ش.
[5] حجر، 29؛ ص 72.
[6] کلینی، کافی، ج 1، ص 133، دارالکتب الاسلامیه، تهران، 1365 ه ش.
[7] مجلسی، محمد باقر، بحارالأنوار، ج 4، ص 11، چاپ مؤسسه الوفاء، بیروت، لبنان، سال 1404 ه ق.
[8] بحارالأنوار، ج 4، ص 12، ح 7.
[9] طبرسی، فضل بن حسن، الاحتجاج، ج 2، ص 323، چاپ نشر مرتضی، مشهد مقدس، سال 1403 ه ق.
[10] عیاشی، محمد بن مسعود، کتاب التفسیرالعیاشی، ج 2، ص 241، ناشر: چاپخانه علمیه، تهران، سال 1380 ه. ق، تحقیق: سید هاشم رسولی محلاتی..
منبع: www.islamquest.net
- [سایر] با توجه به بسیط بودن ذات اقدس الاهی خواهشمند است در ارتباط با آیات 29 و 72 سوره حجر و ص، در باره دمیده شدن روح پروردگار در انسان، توضیح دهید. آیا این امر مانع بسیط بودن است.
- [سایر] مقصود از روح الهی که در گِل انسان دمیده شده چیست و رابطه آن با روح خدا چگونه است؟
- [سایر] میگویند که خداوند از روحش در انسان دمیده پس چرا روح انسان را عذاب میکنند؟
- [سایر] منظور از "روح خدا" که در انسان دمیده شده چیست؟
- [سایر] آیات نافی شباهت خالق و مخلوق کدامند؟ این آیات چگونه با آیات دمیده شدن روح خدا در انسان قابل جمع است؟
- [سایر] آیات نافی شباهت خالق و مخلوق کدامند؟ این آیات چگونه با آیات دمیده شدن روح خدا در انسان قابل جمع است؟
- [سایر] روح چیست؟ایا خدا ی تعالی روح دارد؟ایاواقعا خدا از روح خود در مادمیده(نعوذباالله یعنی قسمتی از وجودش را به ما داده)؟ ایا منظور ازروح فرشته ی مقرب درگاه الهی است و خداوند از او دروجود ما دمیده؟
- [سایر] آیا خداوند روح خود را در انسان دمیده و به انسان حیات بخشیده تا در این دنیا به تکاپو بپردازد و از نعماتی که در اختیار انسان و سایر مخلوقات قرار داده استفاده و به شکرانه خالق بپردازد؟
- [سایر] آیاتی که در قرآن بر نفی شباهت خدا با مخلوقات دلالت می کنند کدامند؟و آیات مربوط به نفی شباهت چگونه با آیه هایی که بیانگر "دمیده شدن روح خدا در انسان " است قابل جمع است؟
- [سایر] با دمیده شدن صور اسرافیل آیا روح انسان همانند سایر موجودات می میرد و یا زنده است ؟
- [آیت الله اردبیلی] اگر زنی از راه زنا آبستن شود، جایز نیست بچّهاش را سقط کند، هرچند روح در آن دمیده نشده باشد و چنانچه پس از دمیده شدن روح آن را سقط نماید، باید علاوه بر کفّاره جمع، دیه آن را هم بپردازد و قدر متیقّن از آن، مقدار دیه کافر ذمّی (یعنی 800 درهم) میباشد.
- [آیت الله بروجردی] اگر انسان کاری کند که زن حامله سقط کند، چنانچه چیزی که سقط شده نطفه باشد، دیهاش بیست مثقال شرعی طلاست که هر مثقال آن 18 نخود میباشد و اگر علقه یعنی خون بسته باشد، چهل مثقال و اگر مضغه یعنی پاره گوشت باشد شصت مثقال و اگر استخوان شده باشد، هشتاد مثقال و اگر گوشت آورده ولی هنوز روح در او دمیده نشده صد مثقال و اگر روح در او دمیده شده، چنانچه پسر باشد دیهی او هزار مثقال و اگر دختر باشد دیهی او پانصد مثقال شرعی طلا است.
- [آیت الله بهجت] اگر انسان کاری کند که زن حامله سقط کند، چنانچه چیزی که سقط شده نطفه باشد، دیهاش بیست مثقال شرعی طلاست، که هر مثقال آن هجده نخود میباشد، و اگر عَلقَه، یعنی خون بسته باشد، چهل مثقال، و اگر مُضغه، یعنی پاره گوشت باشد، شصت مثقال، و اگر دارای استخوان شده باشد، هشتاد مثقال، و اگر گوشت آورده ولی هنوز روح در او دمیده نشده، صد مثقال است، اگرچه افضل و احوط در این صورت دیه کامل است، و اگر روح در او دمیده شده، چنانچه پسر باشد، دیه او هزار مثقال و اگر دختر باشد، دیه او پانصد مثقال شرعی است.
- [آیت الله اردبیلی] ساقط کردن جنین مطلقا چه روح در آن دمیده شده باشد یا نه و چه جنین از حلال باشد یا از راه زنا حرام است و (دیه) نیز دارد؛ ولی اگر روح در جنین دمیده نشده باشد و به تشخیص پزشک حاذق و موثّق، زنده ماندن مادر متوقّف بر سقط آن باشد یا این که بقاء آن در رحم مستلزم نقص عضو یا درد غیر قابل تحمّل برای مادر باشد و زنده نگاه داشتن در خارج رحم نیز میسّر نباشد، اشکال ندارد.
- [آیت الله صافی گلپایگانی] . اگر انسان کاری کند که زن حامله سقط کند و سقطشده محکوم به اسلام و حریت باشد، چنانچه چیزی که سقط شده نطفه باشد، دیهاش بیست مثقال شرعی طلای سکهدار است، که هر مثقال آن 18 نخود میباشد؛ و اگر علقه، یعنی خون بسته باشد، چهل مثقال، و اگر مضغه، یعنی پاره گوشت باشد، شصت مثقال، و اگر استخوان شده باشد، هشتاد مثقال، و اگر گوشت آورده ولی هنوز روح در او دمیده نشده، صد مثقال، و اگر روح در او دمیده شده، چنانچه پسر باشد، دیه او هزار مثقال، و اگر دختر باشد، دیه او پانصد مثقال شرعی طلا است.
- [آیت الله وحید خراسانی] بچه سقط شده اگر چهار ماه یا بیشتر داشته باشد باید او را غسل بدهند و اگر چهار ماه ندارد و روح در او دمیده نشده است بنابر احتیاط واجب در پارچه ای بپیچند و بدون غسل دفن کنند
- [آیت الله مظاهری] سقط جنین از گناهان بزرگ است، و اگر روح در او دمیده شده باشد در حکم آدم کشی است، و کسی که این کار را میکند، چه خود زن باشد یا شوهر یا دکتر، گرچه با اجازه آنها باشد، باید دیه بپردازد، و دیه آن اگر نطفه باشد بیست مثقال شرعی طلا، و اگر علقه یعنی خون بسته باشد چهل مثقال، و اگر مضغه یعنی مانند یک پاره گوشت باشد شصت مثقال، و اگر استخوان شده باشد هشتاد مثقال، و اگر بر آن گوشت روییده ولی هنوز روح در آن ندمیده صد مثقال، و اگر روح در آن دمیده، برای پسر هزار مثقال و برای دختر پانصد مثقال شرعی طلا است.
- [آیت الله اردبیلی] خوردن، آشامیدن، تزریق و یا استعمال چیزی که برای جسم یا روح انسان ضرر قابل توجّه دارد، حرام است، ولی اگر در موردی به نظر پزشک متخصّص و مطمئن درمان بیماری منحصر به آن باشد، در حدّ ضرورت اشکال ندارد.
- [آیت الله علوی گرگانی] اگر انسان کاری کند که زن حامله سقط کند، و آن سقط آزاد و محکوم به اسلام باشد، چنانچه چیزی که سقط شده نطفه باشد، دیهاش بیست مثقال شرعی طلای سکّهدار است، که هر مثقال آن 18 نخود میباشد، و اگر علقه یعنی خون بسته باشد، چهل مثقال است، و اگر مضغه یعنی پاره گوشت باشد، شصت مثقال و اگر استخوان شده باشد، هشتاد مثقال و اگر گوشت آورده ولی هنوز روح در او دمیده نشده، صد مثقال، و اگر روح در او دمیده شده، چنانچه پسر باشد دیه او هزار مثقال و اگر دختر باشد، دیه او پانصد مثقال شرعی طلای سکهدار است و در جمیع این صور اگر عوض هر یک مثقال طلا ده درهم نقره بدهد کافی است.
- [آیت الله میرزا جواد تبریزی] اگر انسان کاری کند که زن حامله سقط کند و آن سقط آزاد و محکوم به اسلام باشد؛ چنانچه چیزی که سقط شده نطفه باشد؛ دیه اش بیست مثقال شرعی طلای سکه دار است؛ که هر مثقال آن 18 نخود می باشد. و اگر علقه یعنی خون بسته باشد؛ چهل مثقال. و اگر مضغه یعنی پاره گوشت باشد؛ شصت مثقال. و اگر استخوان شده باشد؛ هشتاد مثقال. و اگر گوشت آورده ولی هنوز روح در او دمیده نشده؛ صد مثقال. و اگر روح در او دمیده شده؛ چنانچه پسر باشد؛ دیه او هزار مثقال و اگر دختر باشد؛ دیه او پانصد مثقال شرعی طلای سکه داراست. و در جمیع این صور اگر عوض هر یک مثقال طلا ده درهم نقره بدهد کافی است.