خداوند در آیات گوناگون می فرماید: (از روح خودم در انسان دمیدم)1؛ برخی بر این پندارند که روح، جزئی از اجزای خداوند است و مقصود از دمیدن (روح الهی) این است که خداوند بخشی از وجود خود را جدا ساخته و آن را وارد بدن انسان نموده است. این پندار، نادرست و نابخردانه است؛ زیرا هر چیزی که دارای جزء باشد مرکّب است و هر مرکّبی از آنجا که به اجزای خود نیازمند است، ممکن الوجود و مخلوقی نیازمند به شمار می آید.2 در حالی که خداوند، بی نیاز مطلق و کمال محض است و همه چیز در هستی و کمالات خود به او نیازمند است. (نفخ) به معنای دمیدن در درون جسم است، ولی گاهی کنایه از ایجاد اثر یا امری غیرمحسوس در شی ء می باشد. دو دیدگاه عمده در تبیین آیه (نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی) وجود دارد؛ دیدگاه نخست تعبیر (نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی) نشانگر این است که از نظرگاه قرآن حقیقتی وجود دارد به نام (روح) که دارای چند ویژگی است: الف. این (روح) واقعیتی مستقل دارد، در کنار فرشتگان و انسان. ب. این (روح) برتر از ملائکه و والاتر از انسان است. ج. بر اساس آیه (قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّی)3 این (روح) از (عالم أمر) است؛ به این معنا که مستقیماً از اراده خداوند صادر شده و وجود او دفعی و آنی است نه تدریجی، بنابراین موجودی مجرّد و ملکوتی است. د. (روح) منشأ حیات و علم و قدرت در هر موجودی است. ه . این (روح) دارای مراتب و درجات شدید و ضعیف است که مرتبه ای از آن در انسان تجلّی نموده است. بر اساس این ویژگی ها، فرشتگان از جنس روح و عالم تجرّد هستند، و روح انسان و روح القدس و حتّی وحی الهی که در قرآن به آن روح اطلاق شده، همگی جلوه و تجّلی آن روح کلّی مستقل هستند. علاّمه طباطبایی بر این باور است که حقیقت (روح) دارای مراتب و درجات شدید و ضعیف و کامل و ناقص است؛ زیرا اثر و ثمره این روح، (حیات) است و حیات دارای درجات و مراتب گوناگونی است؛ مرتبه ای از آن روح در گیاهان است و مرتبه کامل تری از آن در حیوان است که در پرتو آن دارای ادراک حسّی و کنش ها و فعالیّت های ارادی است؛ مرتبت کامل تری از این حیات و علم و قدرت در انسان است که در سایه آن می تواند از ادراکات عقلی و کارهای ارادی بیشتری بهره مند گردد. مرتبه کامل تری از این حیات و روح در فرشتگان است تا این که به مصدر حیات یعنی آن روح کلّی منتهی گردد.4 بنابراین (روح) مختص به انسان نیست بلکه مصداق و پرتوی از روح در انسان تجلّی یافته است و مصداق دیگری از آن در فرشتگان؛ حتّی حیوان ها و گیاهان نیز از این (روح) بهره مند هستند؛ زیرا این دو نیز برخوردار از حیات هستند و حیات، فرع بر دارا بودن روح می باشد.5 از همین جا تفاوت میان روح حیوان و روح انسان دانسته می شود، روح حیوان مرتبه ناقص تر و ضعیف تری از حیات و علم و قدرت دارد ولی روح انسان دارای درجه ای کامل تر و قوی تر از حیات و آثار حیات می باشد. نتیجه این که آیه (نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی)بیانگر این حقیقت است که روح انسان واقعیتی مجرّد و از جهان ملکوت است و در واقع جلوه و فیض آن روح کلّی است؛ یعنی آن روح مطلق به اذن پروردگار در انسان تجلّی نموده و روح او را افاضه کرده است6 و به جهت شرافتی که روح انسان نسبت به روح دیگر موجودات دارد، خداوند دمیدن این روح را به خودش نسبت داده است. دیدگاه دوم منظور از (نفخ) و دمیدن در آیه (نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی) بیان پیوند و ارتباط دادن میان بدن و روح است.7 در توضیح مطلب باید گفت: براساس آیه 14 سوره مومنون انسان از جسمی به نام نطفه آفریده شده است؛ این نطفه در فرآیند یک سیر تکاملی و تحوّل درونی و جوهری به مرحله ای می رسد که قرآن کریم از آن به (ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ ) تعبیر می نماید. این آفرینش جدید اوصاف و ویژگی هایی کاملاً متفاوت با مراحل پیشین دارد، به این معنا که آنچه در این آفرینش خاص به وجود آمد؛ از سنخ نطفه و علقه و مضغه نیست بلکه حقیقتی فرامادی و از سنخ مجرّدات و عالم ملکوت می باشد؛ حقیقتی نورانی که علم و قدرت و اراده و حیات همگی از آثار و پیامدهای وجودی اوست و به آن (روح) گفته می شود. شایان توجّه این که خداوند آفرینش انسان را از نطفه می داند، یعنی انسان در آغاز آفرینش موجودی مادّی و جسمانی بوده است، سپس همین نطفه در اثر تکامل جوهری و تحوّل ذاتی به علقه و سپس به مضغه تبدیل شده و در این فرایند رو به کمال به مرحله ای می رسد که همین نطفه به حقیقتی فرامادی و مجرّد به نام (روح) دگرگون می گردد؛ مانند نهالی کوچک که در فرآیند تکامل خود، دارای میوه می شود و یا همچون غنچه گلی که در مرحله ای از تکامل خود برخوردار از بوی خوش و رایحه لطیف می گردد. به بیان دیگر روح انسان محصول تکامل جوهری طبیعت است. انسان در آغاز آفرینش خود جسمی مادی است که در ذات خود استعداد و قابلیت بهره مندی از روح مجرد را دارد و با حرکت تکاملی جوهری این استعداد به فعلیت رسیده و روح در او شکوفا می گردد. طبق آخرین تحقیقی که از سوی فیلسوف بزرگ اسلامی صدرالمتألهین انجام شده؛ روح خود عالی ترین محصولِ ماده است؛ یعنی مولود یک سلسله ترقی و تکامل ذاتی طبیعت است و طبق نظریه این دانشمند هیچ گونه دیواری بین عالم طبیعت و ماوراء طبیعت وجود ندارد؛ یعنی ممکن است یک موجود مادی در مراحل ترقی و تکامل خود تبدیل به موجود غیرمادی شود.8 البته معنای تبدیل شدن جسم مادّی به روح، این نیست که کلّ جسم به روح تبدیل شده و انسان ویژگی جسمانی بودن را از دست بدهد و نیز به این معنا نیست که روح کاملاً مستقل شده و پیوند خود با مادّه را قطع نماید؛ بلکه روح انسان در حال تعلّق و وابستگی به بدن پدید می آید. این همان نظریه (جسمانیّة الحدوث و روحانیة البقاء) است که صدرالمتألّهین با الهام از قرآن کریم مطرح نموده است.9 بنابراین منظور از (نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی) تبیین این پیوند و اتّحاد وجودی میان روح و بدن می باشد. نفس انسان و نفس حیوان نیز اگرچه در اصل و آغاز آفرینش هر دو جسمانی و مادّی هستند ولی نسبت به پایان سیر تکاملی با یکدیگر تفاوت دارد. نهایت درجه رشد و تکامل نفس حیوانی دستیابی به ادراکات حسّی و خیالی است. در واقع نفس حیوان در نهایت حرکت جوهری و ذاتی خود به ادراکات حسّی و خیالی و برخی کنش های ارادی دست می یابد؛ در حالی که نفس انسان دارای استعدادی فراتر و قابلیتی بیشتر می باشد؛ به گونه ای که توانمندی های فراوانی برای تکامل دارد. نکته: 1. اضافه روح به خدا در آیه (وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی) یک (اضافه تشریفی)؛ یعنی بیانگر شرافت و بزرگی است.10 همانگونه که خانه کعبه را به خاطر شرافت و عظمتش (بیت اللّه) می خوانند، در حالی که می دانیم کعبه، خانه به معنای محلّ سکونت خداوند نیست، زیرا خداوند جسم نیست تا نیازی به محلّ سکونت داشته باشد، بلکه منظور ارزش و جایگاه ویژه کعبه است که از آن به (خانه خدا) نام برده می شود. همچنین ماه مبارک رمضان به سبب برکت و شرافتش به (شهر اللّه)، ماه خدا، نامگذاری شده است. روح انسان نیز به خاطر شرافت و ویژگی ها و استعدادهای برتری که دارد سزاوار است (روح خدا) نامیده شود و این نکته بیانگر این واقعیت است که انسان گرچه به لحاظ بُعد مادّی و جسمانی از (خاک) و یا (نطفه) است، ولی از نظر جنبه روحی که انسانیّت انسان به او بستگی دارد از چنان ویژگی های ممتاز و ارزشمندی بهره مند است که خداوند آن را به خود نسبت داده و فرموده: (مِنْ رُوحِی)؛ ازاین رو خداوند پس از ایجاد روح در کالبد انسان به خودش تبریک و آفرین می گوید؛ (فَتَبارَکَ اللّهُ أَحْسَنُ الْخالِقِینَ)11. یکی از ویژگی های روح انسانی که باعث شرافت والای آن شده عقل و اندیشه است که مایه تمایز انسان از بسیاری آفریده ها و جانداران می باشد. همچنین (اختیار) و قدرت انتخاب و گزینش نیز از انسان موجودی ممتاز ساخته است. با این ویژگی، انسان می تواند از فرشتگان برتر شود و یا از حیوانات و چهارپایان پست تر گردد. از مهمترین ویژگی های روح الهی انسان این است که می تواند تجلّی گاه اسماء و صفات حق تعالی و جلوه گاه کمالات او قرار بگیرد؛ به همین دلیل در روایات از قلب انسان مؤمن به عرش خداوند رحمان تعبیر شده است12. پی نوشت: 1. (وَ نَفَخَ فِیهِ مِنْ رُوحِهِ)، سجده32، آیه 9؛ (وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی)، حجر15، آیه 29 و ص(38)، آیه 72. 2. فخر رازی، التفسیر الکبیر، ج 9، ص 410، بیروت. 3. اسراء 17، آیه 85. 4. تفسیر المیزان، ج 20، ج 174، ص 175. 5. تفسیر المیزان، ج 13، ص 198. 6. تفسیر المیزان، ج 13، ص 198. 7. تفسیر المیزان، ج 12، ص 154. 8. محمد حسین طباطبایی اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج 1، ص 98، قم: صدرا. 9. مؤمنون 23، آیات 14 12. 10. تفسیر المیزان، ج 17، ص 225. 11. مؤمنون 23، آیه 14. 12. بحارالأنوار، ج 55، ص 39. منبع: www.porseman.org
خداوند در آیات گوناگون می فرماید: (از روح خودم در انسان دمیدم)1؛ برخی بر این پندارند که روح، جزئی از اجزای خداوند است و مقصود از دمیدن (روح الهی) این است که خداوند بخشی از وجود خود را جدا ساخته و آن را وارد بدن انسان نموده است.
این پندار، نادرست و نابخردانه است؛ زیرا هر چیزی که دارای جزء باشد مرکّب است و هر مرکّبی از آنجا که به اجزای خود نیازمند است، ممکن الوجود و مخلوقی نیازمند به شمار می آید.2 در حالی که خداوند، بی نیاز مطلق و کمال محض است و همه چیز در هستی و کمالات خود به او نیازمند است.
(نفخ) به معنای دمیدن در درون جسم است، ولی گاهی کنایه از ایجاد اثر یا امری غیرمحسوس در شی ء می باشد.
دو دیدگاه عمده در تبیین آیه (نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی) وجود دارد؛
دیدگاه نخست
تعبیر (نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی) نشانگر این است که از نظرگاه قرآن حقیقتی وجود دارد به نام (روح) که دارای چند ویژگی است:
الف. این (روح) واقعیتی مستقل دارد، در کنار فرشتگان و انسان.
ب. این (روح) برتر از ملائکه و والاتر از انسان است.
ج. بر اساس آیه (قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّی)3 این (روح) از (عالم أمر) است؛ به این معنا که مستقیماً از اراده خداوند صادر شده و وجود او دفعی و آنی است نه تدریجی، بنابراین موجودی مجرّد و ملکوتی است.
د. (روح) منشأ حیات و علم و قدرت در هر موجودی است.
ه . این (روح) دارای مراتب و درجات شدید و ضعیف است که مرتبه ای از آن در انسان تجلّی نموده است.
بر اساس این ویژگی ها، فرشتگان از جنس روح و عالم تجرّد هستند، و روح انسان و روح القدس و حتّی وحی الهی که در قرآن به آن روح اطلاق شده، همگی جلوه و تجّلی آن روح کلّی مستقل هستند.
علاّمه طباطبایی بر این باور است که حقیقت (روح) دارای مراتب و درجات شدید و ضعیف و کامل و ناقص است؛ زیرا اثر و ثمره این روح، (حیات) است و حیات دارای درجات و مراتب گوناگونی است؛ مرتبه ای از آن روح در گیاهان است و مرتبه کامل تری از آن در حیوان است که در پرتو آن دارای ادراک حسّی و کنش ها و فعالیّت های ارادی است؛ مرتبت کامل تری از این حیات و علم و قدرت در انسان است که در سایه آن می تواند از ادراکات عقلی و کارهای ارادی بیشتری بهره مند گردد.
مرتبه کامل تری از این حیات و روح در فرشتگان است تا این که به مصدر حیات یعنی آن روح کلّی منتهی گردد.4
بنابراین (روح) مختص به انسان نیست بلکه مصداق و پرتوی از روح در انسان تجلّی یافته است و مصداق دیگری از آن در فرشتگان؛ حتّی حیوان ها و گیاهان نیز از این (روح) بهره مند هستند؛ زیرا این دو نیز برخوردار از حیات هستند و حیات، فرع بر دارا بودن روح می باشد.5
از همین جا تفاوت میان روح حیوان و روح انسان دانسته می شود، روح حیوان مرتبه ناقص تر و ضعیف تری از حیات و علم و قدرت دارد ولی روح انسان دارای درجه ای کامل تر و قوی تر از حیات و آثار حیات می باشد.
نتیجه این که آیه (نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی)بیانگر این حقیقت است که روح انسان واقعیتی مجرّد و از جهان ملکوت است و در واقع جلوه و فیض آن روح کلّی است؛ یعنی آن روح مطلق به اذن پروردگار در انسان تجلّی نموده و روح او را افاضه کرده است6 و به جهت شرافتی که روح انسان نسبت به روح دیگر موجودات دارد، خداوند دمیدن این روح را به خودش نسبت داده است.
دیدگاه دوم
منظور از (نفخ) و دمیدن در آیه (نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی) بیان پیوند و ارتباط دادن میان بدن و روح است.7
در توضیح مطلب باید گفت: براساس آیه 14 سوره مومنون انسان از جسمی به نام نطفه آفریده شده است؛ این نطفه در فرآیند یک سیر تکاملی و تحوّل درونی و جوهری به مرحله ای می رسد که قرآن کریم از آن به (ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ ) تعبیر می نماید.
این آفرینش جدید اوصاف و ویژگی هایی کاملاً متفاوت با مراحل پیشین دارد، به این معنا که آنچه در این آفرینش خاص به وجود آمد؛ از سنخ نطفه و علقه و مضغه نیست بلکه حقیقتی فرامادی و از سنخ مجرّدات و عالم ملکوت می باشد؛ حقیقتی نورانی که علم و قدرت و اراده و حیات همگی از آثار و پیامدهای وجودی اوست و به آن (روح) گفته می شود.
شایان توجّه این که خداوند آفرینش انسان را از نطفه می داند، یعنی انسان در آغاز آفرینش موجودی مادّی و جسمانی بوده است، سپس همین نطفه در اثر تکامل جوهری و تحوّل ذاتی به علقه و سپس به مضغه تبدیل شده و در این فرایند رو به کمال به مرحله ای می رسد که همین نطفه به حقیقتی فرامادی و مجرّد به نام (روح) دگرگون می گردد؛ مانند نهالی کوچک که در فرآیند تکامل خود، دارای میوه می شود و یا همچون غنچه گلی که در مرحله ای از تکامل خود برخوردار از بوی خوش و رایحه لطیف می گردد.
به بیان دیگر روح انسان محصول تکامل جوهری طبیعت است. انسان در آغاز آفرینش خود جسمی مادی است که در ذات خود استعداد و قابلیت بهره مندی از روح مجرد را دارد و با حرکت تکاملی جوهری این استعداد به فعلیت رسیده و روح در او شکوفا می گردد.
طبق آخرین تحقیقی که از سوی فیلسوف بزرگ اسلامی صدرالمتألهین انجام شده؛ روح خود عالی ترین محصولِ ماده است؛ یعنی مولود یک سلسله ترقی و تکامل ذاتی طبیعت است و طبق نظریه این دانشمند هیچ گونه دیواری بین عالم طبیعت و ماوراء طبیعت وجود ندارد؛ یعنی ممکن است یک موجود مادی در مراحل ترقی و تکامل خود تبدیل به موجود غیرمادی شود.8 البته معنای تبدیل شدن جسم مادّی به روح، این نیست که کلّ جسم به روح تبدیل شده و انسان ویژگی جسمانی بودن را از دست بدهد و نیز به این معنا نیست که روح کاملاً مستقل شده و پیوند خود با مادّه را قطع نماید؛ بلکه روح انسان در حال تعلّق و وابستگی به بدن پدید می آید. این همان نظریه (جسمانیّة الحدوث و روحانیة البقاء) است که صدرالمتألّهین با الهام از قرآن کریم مطرح نموده است.9
بنابراین منظور از (نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی) تبیین این پیوند و اتّحاد وجودی میان روح و بدن می باشد.
نفس انسان و نفس حیوان نیز اگرچه در اصل و آغاز آفرینش هر دو جسمانی و مادّی هستند ولی نسبت به پایان سیر تکاملی با یکدیگر تفاوت دارد. نهایت درجه رشد و تکامل نفس حیوانی دستیابی به ادراکات حسّی و خیالی است. در واقع نفس حیوان در نهایت حرکت جوهری و ذاتی خود به ادراکات حسّی و خیالی و برخی کنش های ارادی دست می یابد؛ در حالی که نفس انسان دارای استعدادی فراتر و قابلیتی بیشتر می باشد؛ به گونه ای که توانمندی های فراوانی برای تکامل دارد.
نکته:
1. اضافه روح به خدا در آیه (وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی) یک (اضافه تشریفی)؛ یعنی بیانگر شرافت و بزرگی است.10 همانگونه که خانه کعبه را به خاطر شرافت و عظمتش (بیت اللّه) می خوانند، در حالی که می دانیم کعبه، خانه به معنای محلّ سکونت خداوند نیست، زیرا خداوند جسم نیست تا نیازی به محلّ سکونت داشته باشد، بلکه منظور ارزش و جایگاه ویژه کعبه است که از آن به (خانه خدا) نام برده می شود. همچنین ماه مبارک رمضان به سبب برکت و شرافتش به (شهر اللّه)، ماه خدا، نامگذاری شده است.
روح انسان نیز به خاطر شرافت و ویژگی ها و استعدادهای برتری که دارد سزاوار است (روح خدا) نامیده شود و این نکته بیانگر این واقعیت است که انسان گرچه به لحاظ بُعد مادّی و جسمانی از (خاک) و یا (نطفه) است، ولی از نظر جنبه روحی که انسانیّت انسان به او بستگی دارد از چنان ویژگی های ممتاز و ارزشمندی بهره مند است که خداوند آن را به خود نسبت داده و فرموده: (مِنْ رُوحِی)؛ ازاین رو خداوند پس از ایجاد روح در کالبد انسان به خودش تبریک و آفرین می گوید؛
(فَتَبارَکَ اللّهُ أَحْسَنُ الْخالِقِینَ)11.
یکی از ویژگی های روح انسانی که باعث شرافت والای آن شده عقل و اندیشه است که مایه تمایز انسان از بسیاری آفریده ها و جانداران می باشد.
همچنین (اختیار) و قدرت انتخاب و گزینش نیز از انسان موجودی ممتاز ساخته است. با این ویژگی، انسان می تواند از فرشتگان برتر شود و یا از حیوانات و چهارپایان پست تر گردد.
از مهمترین ویژگی های روح الهی انسان این است که می تواند تجلّی گاه اسماء و صفات حق تعالی و جلوه گاه کمالات او قرار بگیرد؛ به همین دلیل در روایات از قلب انسان مؤمن به عرش خداوند رحمان تعبیر شده است12.
پی نوشت:
1. (وَ نَفَخَ فِیهِ مِنْ رُوحِهِ)، سجده32، آیه 9؛ (وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی)، حجر15، آیه 29 و ص(38)، آیه 72.
2. فخر رازی، التفسیر الکبیر، ج 9، ص 410، بیروت.
3. اسراء 17، آیه 85.
4. تفسیر المیزان، ج 20، ج 174، ص 175.
5. تفسیر المیزان، ج 13، ص 198.
6. تفسیر المیزان، ج 13، ص 198.
7. تفسیر المیزان، ج 12، ص 154.
8. محمد حسین طباطبایی اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج 1، ص 98، قم: صدرا.
9. مؤمنون 23، آیات 14 12.
10. تفسیر المیزان، ج 17، ص 225.
11. مؤمنون 23، آیه 14.
12. بحارالأنوار، ج 55، ص 39.
منبع: www.porseman.org
- [سایر] با توجه به بسیط بودن خدا، در رابطه با دمیده شدن روح در انسان، توضیح دهید.
- [سایر] روح چیست؟ایا خدا ی تعالی روح دارد؟ایاواقعا خدا از روح خود در مادمیده(نعوذباالله یعنی قسمتی از وجودش را به ما داده)؟ ایا منظور ازروح فرشته ی مقرب درگاه الهی است و خداوند از او دروجود ما دمیده؟
- [سایر] میگویند که خداوند از روحش در انسان دمیده پس چرا روح انسان را عذاب میکنند؟
- [سایر] منظور از "روح خدا" که در انسان دمیده شده چیست؟
- [سایر] آیات نافی شباهت خالق و مخلوق کدامند؟ این آیات چگونه با آیات دمیده شدن روح خدا در انسان قابل جمع است؟
- [سایر] آیات نافی شباهت خالق و مخلوق کدامند؟ این آیات چگونه با آیات دمیده شدن روح خدا در انسان قابل جمع است؟
- [سایر] آیا خداوند روح خود را در انسان دمیده و به انسان حیات بخشیده تا در این دنیا به تکاپو بپردازد و از نعماتی که در اختیار انسان و سایر مخلوقات قرار داده استفاده و به شکرانه خالق بپردازد؟
- [سایر] آیاتی که در قرآن بر نفی شباهت خدا با مخلوقات دلالت می کنند کدامند؟و آیات مربوط به نفی شباهت چگونه با آیه هایی که بیانگر "دمیده شدن روح خدا در انسان " است قابل جمع است؟
- [سایر] با دمیده شدن صور اسرافیل آیا روح انسان همانند سایر موجودات می میرد و یا زنده است ؟
- [سایر] رابطه مشیت الهی و خواست انسان چگونه است؟
- [آیت الله وحید خراسانی] زینت کردن مسجد به طلا و صورت چیزهایی که مثل انسان و حیوان روح دارد بنابر احتیاط واجب جایز نیست و نقاشی چیزهایی که روح ندارد مثل گل و بوته مکروه است
- [آیت الله فاضل لنکرانی] بنابر احتیاط واجب نباید مسجد را به طلا زینت کنند و همچنین نباید بنابر احتیاط صورت چیزهائی که مثل انسان و حیوان روح دارد در مسجد نقش کنند، ولی نقّاشی چیزهائی که روح ندارد، مثل گل و بوته مکروه است.
- [آیت الله اردبیلی] دیه سقط جنین اگر از روی عمد یا شبه عمد باشد، بر عهده ساقط کننده جنین میباشد و همچنین است اگر از روی خطا باشد و روح در آن دمیده نشده باشد، اما اگر از روی خطا باشد و روح در آن دمیده شده باشد، بر عهده عاقله ساقط کننده است.
- [آیت الله سبحانی] بنابر احتیاط واجب مسجد را به طلا نباید زینت نمایند و همچنین نباید صورت چیزهایی که مثل انسان و حیوان روح دارد در مسجد نقش کنند. و نقاشی چیزهایی که روح ندارد، مثل گل و بوته مکروه است.
- [آیت الله صافی گلپایگانی] . زینت کردن مسجد به طلا حرام است بنابر احتیاط واجب، و هم چنین است نقش کردن مسجد به صورت چیزهایی که مثل انسان و حیوان روح دارد، و نقاشی چیزهایی که روح ندارد، مثل گل و بوته مکروه است.
- [آیت الله نوری همدانی] بنابر احتیاط واجب مسجد را به طلا نباید زینت نمایند و همچنین نباید صورت یزهائی که مثل انسان و حیوان روح در مسجد نقش کنند و نقاشی چیزهائی که روح ندارد ، مثل گل و بوته مکروه است .
- [امام خمینی] بنابر احتیاط واجب مسجد را به طلا نباید زینت نمایند. و همچنین نباید صورت چیزهایی که مثل انسان و حیوان روح دارد در مسجد نقش کنند، و نقاشی چیزهایی که روح ندارد مثل گل و بوته، مکروه است.
- [آیت الله اردبیلی] بنابر احتیاط واجب نباید مسجد را با طلا زینت نمایند و همچنین نباید صورت چیزهایی را که مثل انسان و حیوان روح دارند، در مسجد نقش کنند و نقاشی چیزهایی که روح ندارند، مثل گُل و بوته مکروه است.
- [آیت الله بروجردی] زینت کردن مسجد به طلا حرام است و بنا بر احتیاط واجب نباید صورت چیزهایی که مثل انسان و حیوان روح دارد، در مسجد نقش کنند و نقّاشی چیزهایی که روح ندارد مثل گل و بوته مکروه است.
- [آیت الله اردبیلی] اگر زنی از راه زنا آبستن شود، جایز نیست بچّهاش را سقط کند، هرچند روح در آن دمیده نشده باشد و چنانچه پس از دمیده شدن روح آن را سقط نماید، باید علاوه بر کفّاره جمع، دیه آن را هم بپردازد و قدر متیقّن از آن، مقدار دیه کافر ذمّی (یعنی 800 درهم) میباشد.