آیات نافی شباهت خالق و مخلوق کدامند؟ این آیات چگونه با آیات دمیده شدن روح خدا در انسان قابل جمع است؟
شرح پرسش: آیاتی که در قرآن بر نفی شباهت خدا با مخلوقات دلالت می کنند کدامند؟و آیات مربوط به نفی شباهت چگونه با آیه هایی که بیانگر "دمیده شدن روح خدا در انسان " است قابل جمع است؟ پاسخ : از آن جایی که سؤال از دو بخش تشکیل شده است ما بحث را در دو محور عرضه خواهیم کرد: بخش اول: آیات نافی شباهت خالق و مخلوق کدامند؟ برای پاسخ به این سؤال لازم است گفته شود: توحید به معنای یگانه دانستن خداوند دارای اقسام و مراتبی است: 1. نفی تعدد: که دال بر یکی بودن خداوند است. 2. نفی ترکیب: که دال بر مرکب نبودن خداوند از اجزاء بالفعل و بالقوه است. 3. نفی صفات زائد بر ذات: که به معنای اعتقاد به یگانگی صفات ذاتیه با خود ذات الاهی و نفی صفات زائد بر ذات است. 4. توحید افعالی: که در آن خداوند متعال در انجام کارهای خودش نیازی به کسی ندارد. 5. تأثیر استقلالی: که دال بر نیازمندی مخلوقات به خالق خویش است.[1] به بیانی دقیق­تر مراتب توحید عبارت اند از: توحید ذاتی[2]، صفاتی[3]، افعالی[4] (توحید در خالقیت و ربوبیت)، توحید عبادی، توحید در مالکیت و حاکمیت و قانون گذاری و توحید در اطاعت. آن چه که از معنای توحید بر می آید این است که هیچ موجودی اعم از انسان و غیر انسان قابلیت شباهت داشتن با خداوند متعال را ندارد. آیاتی در قرآن وجود دارد که بیان کننده عدم شباهت خالق و مخلوق است و در یک جمله می توان گفت: همه آیاتی که در قرآن بر یکی از انواع توحید (ذات، صفات و افعال و ...)، دلالت دارند، می توانند نافی شباهت خالق و مخلوق باشند. در زیر به برخی از این آیات اشاره می شود: 1. آیات اثبات کننده توحید ذاتی که در سورهای: انبیاء، 22 و 25؛ مؤمنون، 91[1]؛ احقاف، 4؛ شوری، 11؛ فاطر، 15 و ... بیان شده است. آیات زیر نمونه ای است از آنچه که به صراحت بر نفی تشبیه برای خداوند دلالت دارند: وَ لَمْ یکُنْ لَهُ کُفُواً أَحَدٌ؛ چیزی شبیه او نمی‌باشد.[5] لَیسَ کَمِثْلِهِ شَی‌ءٌ؛ هیچ چیز مانند او نیست.[6] 2. آیاتی که بیان کننده توحید در خالقیت اند و دلالت دارند که خداوند مخلوقات را بدون الگو و نمونه‌ای که از غیرش گرفته باشد آفرید و در خلقت آنها از احدی استعانت نجست.[7] 3. آیاتی که بیان می کنند خداوند در تدبیر جهان هستی شریکی ندارد و بر توحید در ربوبیت دلالت دارند.[8] 4. وقتی خالقیت و ربوبیت الاهی ثابت گردید، این نتیجه حاصل می شود که فقط او شایسته پرستش است و کسی را سزا نیست که خود را در این جایگاه قرار دهد. از این توحید به توحید در عبادت یاد می شود.[9] 5. آیاتی که توحید در حاکمیت، مالکیت و اطاعت را بیان می کنند. از آنجایی که خالقیت و تدبیر، فقط از آنِ خداست، حق حاکمیت و مالکیت نیز فقط از آن او و کسانی است که از ناحیه او مأذون باشند[10] و باید تنها از او اطاعت کرد.[11] بر این اساس است که قرآن می فرماید: فَلا تَضْرِبُوا لِلَّهِ الْأَمْثالَ إِنَّ اللَّهَ یعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ: پس، برای خدا امثال (و شبیه‌ها) قائل نشوید! خدا می‌داند، و شما نمی‌دانید.[12] گفتنی است که سورهای فاتحه و اخلاص از جمله مهم ترین سوره های قرآن هستند که اقسام توحید در آنها ذکر شده است؛ مثلاً در سوره فاتحه برخی از آیات دلالت بر توحید ذات و صفات[13] و برخی دیگر دلالت بر توحید در عبادت[14] دارند. بخش دوم: این آیات چگونه با آیات دمیده شدن روح خدا در انسان قابل جمع است؟ برای حلّ تعارض میان آیات فوق و آیات دمیده شدن روح خدا در انسان لازم است آیه" وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی" به طور کامل مورد بحث قرار گیرد تا علاوه بر روشن شدن مراد آیه تعارض ناشی از آن نیز از بین برود. خداوند متعال بعد از پرداختن به بدن انسان به روح انسان پرداخته و جمله "وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی"را بیان می کند. نفخ در لغت به معنای دمیدن هوا در داخل جسمی است به وسیله دهان یا وسیله‌ای دیگر، ولی این لفظ را به طور کنایه در تأثیر گذاشتن در چیزی و یا القاء امر غیر محسوسی در آن چیز استعمال می‌کنند، و در آیه شریفه مقصود از آن ایجاد روح در انسان است؛ زیرا خداوند منزّه از تنفس و جسمیت است. اما روح در لغت به چیزی گفته می‌شود که مبدأ حیات است و با آن هر جانداری توان احساس و حرکت ارادی پیدا می‌کند. روح انسانی همان چیزی است که آدمی از آن به "من‌" تعبیر می‌کند و انسانیت انسان به آن است و ادراک‌، اراده و افعال انسانی را به واسطه بدن انجام می‌دهد. طبق آیه مبارکه "وَ یسْئلُونَکَ عَن‌ِ الرُّوح‌ِ قُل‌ِ الرُّوح‌ُ مِن‌ْ أَمْرِ رَبِّی‌[15]، (و درباره روح از تو می‌پرسند. بگو: روح از سنخ فرمان پروردگار من است)‌. روح از سنخ "امر" و از "عالم امر" است‌.[16] امّا این‌ که "امر" چیست‌؟ قرآن کریم می‌فرماید: "إِنَّمَآ أَمْرُه‌ُ إِذَآ أَرَادَ شَیئًا أَن یقُول‌َ لَه‌ُ کُن فَیکُون‌ُ[17]؛ چون به چیزی اراده فرماید، کارش این بس که می‌گوید: باش‌؛ پس بی‌درنگ موجود می‌شود. با این توضیح به اصل بحث و حل تعارض ادعایی می پردازیم: اولاً: این که خداوند می‌فرماید: از روحم در او دمیدم چنین نیست که خداوند دارای روحی باشد که قسمتی از آن را در آدم دمیده بود، زیرا لازمه‌اش آن است که انسان شریک خدا باشند و اینکه روح انسان قسمتی از روح خدا باشد در حالی که در جای خود ثابت شده که ذات مقدس باری تعالی قابل تجزیه و تفکیک نیست تا قسمتی از آن به بدن حضرت آدم دمیده شده باشد. [18] بلکه روح موجودی بوده عالم امر که همانند سایر مخلوقات الاهی خلق شده و در کالبد انسان دمیده شده بود.[19] ثانیا: اینکه خداوند، روح حضرت آدم را به خود نسبت داده و فرموده (مِنْ رُوحِی) نظیر نسبت دادن کعبه معظمه است به خود، آنجا که در باره آن فرموده است: "بَیتِی" یعنی خانه من و یا همانند آنجایی است که می فرماید پیغمبر من؛ بنده من؛ بهشت من؛ آتش (دوزخ) من؛ آسمان من و زمین من[20]؛ یعنی اضافه روح به خدا از باب اضافه تشریفی است به این معنا که خداوند در این نوع از اضافه، در صدد بیان شرافت روح است. از حضرت باقر (ع) روایت شده: این که خداوند آن (روح) را به خود نسبت داده و فرموده (من روحی) از آن جهت است که برگزیده خداوند بوده است.[21] شیخ صدوق (ره) در کتاب توحید و معانی الاخبار، از محمد بن مسلم روایت کرده که گفت: من از حضرت باقر (ع) پرسیدم معنای این کلام خدای عز و جل که می‌فرماید: "وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی" چیست؟ فرمود: روحی است که خدا آن را اختیار نمود و خلقش کرد، و به خود نسبتش داد، و بر تمامی ارواح برتریش بخشید و به همین جهت دستور داد تا آن را بر آدم بدمند.[22] و در کافی به سند خود از محمد بن مسلم روایت کرده که گفت: از امام باقر پرسیدم این که روایت می‌کنند که خدای تعالی آدم را به صورت خود خلق کرده درست است؟ فرمود: صورت آدم صورت مخلوقی است حادث که خدای تعالی آن را بر سایر صورت‌ها انتخاب نمود، و چون از سایر صورت ها بهتر بود به خودش نسبت داد، هم چنان که کعبه را به خود نسبت داده و فرموده:" بیتی: خانه من"، روح را به خود نسبت داده و فرمود:" وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی"[23]. پس منظور از (مِنْ رُوحِی‌) بیانِ منشأ و ریشه روح انسان است که از عالم بالاست، نه عالم خاکی.[24] نتیجه این که مراد از دمیده شدن روح خدا در آدم این است که روح با عظمتی در انسان دمیده شده که از طرف خداوند است، نه جزیی از ذات خدا، از این رو بین آیه "نَفَخَ فِیهِ مِنْ رُوحِی" و آیات سابقی که دال بر عدم شباهت خالق و مخلوق بود، تعارضی وجود ندارد. پی نوشت: [1] ن.ک. مصباح یزدی، محمد تقی، آموزش عقاید، ص 135، چاپ هفتم، نشر بین الملل، تهران، 1381. [2] این مرتبه از توحید به دو مرتبه توحید واحدی و توحید احدی تقسیم می شود؛ توحید واحدی یعنی توحید در وجوب وجود و ضروری دانستن یک وجود و نفی هرگونه شرک و شبیه و نظیر؛ و توحید احدی یعنی نفی هرگونه ترکیب عقلی خارجی و وهمی از خداوند و اثبات بساطت باری تعالی؛ یعنی حق تعالی یک فرد از مفهوم کلی واجب الوجود که رقیب و فرد دیگری نداشته باشد (کلی منحصر به فرد) نیست، بلکه تصور فرد دیگر برای آن محال است. در فلسفه، این نوع از وحدت را وحدت حقه حقیقیه می نامند؛ در برابر وحدت عددی، جنسی، نوعی و مانند اینها. [3] توحید صفاتی نوعی توحید نظری و اعتقادی است که به اعتقاد و ایمان مؤمنان ارتباط دارد و به معنای عینیت صفات ذاتیه و کمالیه با ذات، و با یکدیگر است؛ از جمع برخی از آیات با همدیگر این ادعا به اثبات می رسد مثلاً آیاتی که به صفات الاهی مانند علم، قدرت و غیره اشاره دارند، آن صفات را برای خداوند ثابت می کنند و اما آیاتی که بر بی نیازی خداوند و نفی مِثلیّت از او دلالت دارند، عینیّت صفات با ذات را ثابت می کنند؛ زیرا اگر صفات، زاید بر ذات باشند، نیازمندیِ ذات باری تعالی در کمال خود به آن صفات زایده و هم چنین شباهت حق تعالی با موجوداتِ ممکن لازم می آید. [4] توحید افعالی که از قرآن استفاده می شود، نه با دیدگاه معتزله سازگار است که مطلقاً تأثیر الاهی را از افعال بشر نفی کردند و به تفویض روی آوردند و نه با دیدگاه اشاعره (نظریه کسب) سازش دارد که به جبر می انجامد. در حالی که اگر بخواهیم بدون گرفتار شدن در تفویض و جبر، توحید افعالی و عدل الاهی را بپذیریم، تنها باید به مکتب اهل بیت؛ یعنی همان روی کرد (الامر بین الامرین) رو بیاوریم و بگوییم: فاعلیت حق تعالی در طول فاعلیت سایر موجودات قرار دارد و رابطه علیت خدا با عوامل دیگر، به صورت طولی است نه عرضی؛ یعنی خداوند اراده کرده است که آدمیان، با اراده خود، به افعال یا ترک افعال بپردازند. براین اساس؛ افعال انسان به اراده الاهی انتساب دارد و توحید افعالی تثبیت می شود، بدون این که بر عدل الاهی خدشه ای وارد شود؛ و از طرفی، جبر نیز لازم نمی آید. متکلمان، توحید افعالی را به دو قسم توحید در خالقیت و توحید در ربوبیت تقسیم کرده اند که هر دو از اقسام توحید نظری است و به اعتقاد مؤمنان ارتباط دارد. [5] توحید، 4. [6] شوری، 11. [7]. نک: صافات، 96؛ انعام، 102و 101؛ فاطر، 3؛ زمر، 62؛ غافر، 62؛ حشر، 24؛ اعراف، 54؛ فرقان، 2؛ طه، 50 و... . [8]. نک: یونس، 31 و 3؛ انعام، 164؛ انبیاء، 56 و 22. [9]. در این باره نک : انبیاء، 25؛ آل عمران، 64؛ یس، 61 و 62؛ حجر، 99؛ عنکبوت، 56؛ نحل، 36؛ مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج ‌27، ص 447، دار الکتب الإسلامیة، چاپ تهران، چاپ اول، 1374 ش‌. لازم است دانسته شود که پرستش به معنای انجام عملی است در مقابل یک موجود، که الله، رب یا مستقل در تأثیر دانسته شود؛ یعنی عملی که از اعتقاد به الوهیت فرد سرچشمه می گیرد، و به تعبیر دیگر( عبودیت) اظهار آخرین درجه خضوع در برابر معبود است پس صرف خضوع و خشوع و متوسل شدن به غیر، عبادت محسوب نمی شود و الاّ تأکیدات قرآن نسبت به خضوع در برابر مؤمنان و پدر و مادر، باید ترغیب به شرک و بت پرستی تلقی شود. برای آگاهی بیشتر، نک: مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج‌1، ص 245 ، چاپ اول،‌ نشر دار الکتب الإسلامیة، تهران‌، 1374 ش؛ همان، ج‌ 22، ص 387؛ خسروپناه، عبدالحسین، (قلمرو دین)، ص 45-46. [10]. در این باره نک: یوسف، 40 (حکومت تشریعی)؛ آل عمران، 26 (حکومت تکوینی) ؛ بقره، 247؛ فاطر، 13؛ ص، 26؛ مائده، 47 و 44 و 45، انعام، 114؛ شوری، 10. [11]. در این باره نک: نساء، 64 و 80 و 59؛ آل عمران، 33. [12] نحل، 74. [13] الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ؛ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ؛ مالِکِ یَوْمِ الدِّینِ . [14] إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَ إِیَّاکَ نَسْتَعینُ؛ اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقیمَ . [15] اسرأ، 85. [16] نک، مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج ‌12، ص 253‌. [17] یس، 82. [18] نک. نجفی خمینی، محمد جواد، تفسیر آسان، ج ‌9، ص،56 چاپ اول، ‌نشر اسلامیه‌،هران، ‌1398 ق‌. [19] از امام صادق (ع) راجع به روحی که خدا در کالبد حضرت آدم دمید جویا شدند، حضرت رمود: هذه روح مخلوقة. و الروح التی فی عیسی مخلوقة. یعنی این روح حضرت آدم، روحی است که آفریده شده است و نیز روح حضرت عیسی روحی بود که آفریده شده است. الکافی، ج1، ص 133. [20] شیخ صدوق (ره)، ‌ اعتقادات، حسنی‌، سید محمد علی، ترجمه حسنی ص 9، چاپ اول، ‌نشر اسلامیه، تهران،1371 ش‌. [21] طبرسی، احتجاج، جعفری‌، بهراد، ج ‌2، ص 160 ، چاپ اول‌، نشر اسلامیه‌، تهران،1381 ش‌ . [22] التوحید، ص170، باب 27، ح 1؛ معانی‌الأخبار، ص 17و 16. [23] الکافی،ج1، ص 134؛ شیخ صدوق، توحید ، ص 103، ح 18، انتشارات جامعه مدرسین قم، 1398 هجری قمری (1357 شمسی)؛ نک: طباطبائی، محمد حسین، تفسیر المیزان، موسوی همدانی، سید محمد باقر، ج ‌12، ص 257، ناشر: دفتر انتشارات اسلامی جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، قم، چاپ: پنجم‌، 1374 ش‌. [24] قرائتی، محسن، تفسیر نور، ج‌10، ص: 126 ناشر: مرکز فرهنگی درس هایی از قرآن‌، مکان چاپ: تهران‌، سال چاپ: 1383 ش‌. منبع:islamquest.net
عنوان سوال:

آیات نافی شباهت خالق و مخلوق کدامند؟ این آیات چگونه با آیات دمیده شدن روح خدا در انسان قابل جمع است؟


پاسخ:

شرح پرسش:
آیاتی که در قرآن بر نفی شباهت خدا با مخلوقات دلالت می کنند کدامند؟و آیات مربوط به نفی شباهت چگونه با آیه هایی که بیانگر "دمیده شدن روح خدا در انسان " است قابل جمع است؟

پاسخ :
از آن جایی که سؤال از دو بخش تشکیل شده است ما بحث را در دو محور عرضه خواهیم کرد:
بخش اول: آیات نافی شباهت خالق و مخلوق کدامند؟
برای پاسخ به این سؤال لازم است گفته شود:
توحید به معنای یگانه دانستن خداوند دارای اقسام و مراتبی است:
1. نفی تعدد: که دال بر یکی بودن خداوند است.
2. نفی ترکیب: که دال بر مرکب نبودن خداوند از اجزاء بالفعل و بالقوه است.
3. نفی صفات زائد بر ذات: که به معنای اعتقاد به یگانگی صفات ذاتیه با خود ذات الاهی و نفی صفات زائد بر ذات است.
4. توحید افعالی: که در آن خداوند متعال در انجام کارهای خودش نیازی به کسی ندارد.
5. تأثیر استقلالی: که دال بر نیازمندی مخلوقات به خالق خویش است.[1]
به بیانی دقیق­تر مراتب توحید عبارت اند از: توحید ذاتی[2]، صفاتی[3]، افعالی[4] (توحید در خالقیت و ربوبیت)، توحید عبادی، توحید در مالکیت و حاکمیت و قانون گذاری و توحید در اطاعت.
آن چه که از معنای توحید بر می آید این است که هیچ موجودی اعم از انسان و غیر انسان قابلیت شباهت داشتن با خداوند متعال را ندارد.
آیاتی در قرآن وجود دارد که بیان کننده عدم شباهت خالق و مخلوق است و در یک جمله می توان گفت: همه آیاتی که در قرآن بر یکی از انواع توحید (ذات، صفات و افعال و ...)، دلالت دارند، می توانند نافی شباهت خالق و مخلوق باشند.
در زیر به برخی از این آیات اشاره می شود:
1. آیات اثبات کننده توحید ذاتی که در سورهای: انبیاء، 22 و 25؛ مؤمنون، 91[1]؛ احقاف، 4؛ شوری، 11؛ فاطر، 15 و ... بیان شده است.
آیات زیر نمونه ای است از آنچه که به صراحت بر نفی تشبیه برای خداوند دلالت دارند: وَ لَمْ یکُنْ لَهُ کُفُواً أَحَدٌ؛ چیزی شبیه او نمی‌باشد.[5] لَیسَ کَمِثْلِهِ شَی‌ءٌ؛ هیچ چیز مانند او نیست.[6]
2. آیاتی که بیان کننده توحید در خالقیت اند و دلالت دارند که خداوند مخلوقات را بدون الگو و نمونه‌ای که از غیرش گرفته باشد آفرید و در خلقت آنها از احدی استعانت نجست.[7]
3. آیاتی که بیان می کنند خداوند در تدبیر جهان هستی شریکی ندارد و بر توحید در ربوبیت دلالت دارند.[8]
4. وقتی خالقیت و ربوبیت الاهی ثابت گردید، این نتیجه حاصل می شود که فقط او شایسته پرستش است و کسی را سزا نیست که خود را در این جایگاه قرار دهد. از این توحید به توحید در عبادت یاد می شود.[9]
5. آیاتی که توحید در حاکمیت، مالکیت و اطاعت را بیان می کنند. از آنجایی که خالقیت و تدبیر، فقط از آنِ خداست، حق حاکمیت و مالکیت نیز فقط از آن او و کسانی است که از ناحیه او مأذون باشند[10] و باید تنها از او اطاعت کرد.[11]
بر این اساس است که قرآن می فرماید: فَلا تَضْرِبُوا لِلَّهِ الْأَمْثالَ إِنَّ اللَّهَ یعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ: پس، برای خدا امثال (و شبیه‌ها) قائل نشوید! خدا می‌داند، و شما نمی‌دانید.[12]
گفتنی است که سورهای فاتحه و اخلاص از جمله مهم ترین سوره های قرآن هستند که اقسام توحید در آنها ذکر شده است؛ مثلاً در سوره فاتحه برخی از آیات دلالت بر توحید ذات و صفات[13] و برخی دیگر دلالت بر توحید در عبادت[14] دارند.
بخش دوم: این آیات چگونه با آیات دمیده شدن روح خدا در انسان قابل جمع است؟
برای حلّ تعارض میان آیات فوق و آیات دمیده شدن روح خدا در انسان لازم است آیه" وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی" به طور کامل مورد بحث قرار گیرد تا علاوه بر روشن شدن مراد آیه تعارض ناشی از آن نیز از بین برود.
خداوند متعال بعد از پرداختن به بدن انسان به روح انسان پرداخته و جمله "وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی"را بیان می کند. نفخ در لغت به معنای دمیدن هوا در داخل جسمی است به وسیله دهان یا وسیله‌ای دیگر، ولی این لفظ را به طور کنایه در تأثیر گذاشتن در چیزی و یا القاء امر غیر محسوسی در آن چیز استعمال می‌کنند، و در آیه شریفه مقصود از آن ایجاد روح در انسان است؛ زیرا خداوند منزّه از تنفس و جسمیت است.
اما روح در لغت به چیزی گفته می‌شود که مبدأ حیات است و با آن هر جانداری توان احساس و حرکت ارادی پیدا می‌کند. روح انسانی همان چیزی است که آدمی از آن به "من‌" تعبیر می‌کند و انسانیت انسان به آن است و ادراک‌، اراده و افعال انسانی را به واسطه بدن انجام می‌دهد.
طبق آیه مبارکه "وَ یسْئلُونَکَ عَن‌ِ الرُّوح‌ِ قُل‌ِ الرُّوح‌ُ مِن‌ْ أَمْرِ رَبِّی‌[15]، (و درباره روح از تو می‌پرسند. بگو: روح از سنخ فرمان پروردگار من است)‌. روح از سنخ "امر" و از "عالم امر" است‌.[16]
امّا این‌ که "امر" چیست‌؟ قرآن کریم می‌فرماید: "إِنَّمَآ أَمْرُه‌ُ إِذَآ أَرَادَ شَیئًا أَن یقُول‌َ لَه‌ُ کُن فَیکُون‌ُ[17]؛ چون به چیزی اراده فرماید، کارش این بس که می‌گوید: باش‌؛ پس بی‌درنگ موجود می‌شود.
با این توضیح به اصل بحث و حل تعارض ادعایی می پردازیم:
اولاً: این که خداوند می‌فرماید: از روحم در او دمیدم چنین نیست که خداوند دارای روحی باشد که قسمتی از آن را در آدم دمیده بود، زیرا لازمه‌اش آن است که انسان شریک خدا باشند و اینکه روح انسان قسمتی از روح خدا باشد در حالی که در جای خود ثابت شده که ذات مقدس باری تعالی قابل تجزیه و تفکیک نیست تا قسمتی از آن به بدن حضرت آدم دمیده شده باشد. [18] بلکه روح موجودی بوده عالم امر که همانند سایر مخلوقات الاهی خلق شده و در کالبد انسان دمیده شده بود.[19]
ثانیا: اینکه خداوند، روح حضرت آدم را به خود نسبت داده و فرموده (مِنْ رُوحِی) نظیر نسبت دادن کعبه معظمه است به خود، آنجا که در باره آن فرموده است: "بَیتِی" یعنی خانه من و یا همانند آنجایی است که می فرماید پیغمبر من؛ بنده من؛ بهشت من؛ آتش (دوزخ) من؛ آسمان من و زمین من[20]؛ یعنی اضافه روح به خدا از باب اضافه تشریفی است به این معنا که خداوند در این نوع از اضافه، در صدد بیان شرافت روح است.
از حضرت باقر (ع) روایت شده: این که خداوند آن (روح) را به خود نسبت داده و فرموده (من روحی) از آن جهت است که برگزیده خداوند بوده است.[21]
شیخ صدوق (ره) در کتاب توحید و معانی الاخبار، از محمد بن مسلم روایت کرده که گفت:
من از حضرت باقر (ع) پرسیدم معنای این کلام خدای عز و جل که می‌فرماید: "وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی" چیست؟ فرمود: روحی است که خدا آن را اختیار نمود و خلقش کرد، و به خود نسبتش داد، و بر تمامی ارواح برتریش بخشید و به همین جهت دستور داد تا آن را بر آدم بدمند.[22]
و در کافی به سند خود از محمد بن مسلم روایت کرده که گفت: از امام باقر پرسیدم این که روایت می‌کنند که خدای تعالی آدم را به صورت خود خلق کرده درست است؟ فرمود: صورت آدم صورت مخلوقی است حادث که خدای تعالی آن را بر سایر صورت‌ها انتخاب نمود، و چون از سایر صورت ها بهتر بود به خودش نسبت داد، هم چنان که کعبه را به خود نسبت داده و فرموده:" بیتی: خانه من"، روح را به خود نسبت داده و فرمود:" وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی"[23]. پس منظور از (مِنْ رُوحِی‌) بیانِ منشأ و ریشه روح انسان است که از عالم بالاست، نه عالم خاکی.[24]
نتیجه این که مراد از دمیده شدن روح خدا در آدم این است که روح با عظمتی در انسان دمیده شده که از طرف خداوند است، نه جزیی از ذات خدا، از این رو بین آیه "نَفَخَ فِیهِ مِنْ رُوحِی" و آیات سابقی که دال بر عدم شباهت خالق و مخلوق بود، تعارضی وجود ندارد.
پی نوشت:
[1] ن.ک. مصباح یزدی، محمد تقی، آموزش عقاید، ص 135، چاپ هفتم، نشر بین الملل، تهران، 1381.
[2] این مرتبه از توحید به دو مرتبه توحید واحدی و توحید احدی تقسیم می شود؛ توحید واحدی یعنی توحید در وجوب وجود و ضروری دانستن یک وجود و نفی هرگونه شرک و شبیه و نظیر؛ و توحید احدی یعنی نفی هرگونه ترکیب عقلی خارجی و وهمی از خداوند و اثبات بساطت باری تعالی؛ یعنی حق تعالی یک فرد از مفهوم کلی واجب الوجود که رقیب و فرد دیگری نداشته باشد (کلی منحصر به فرد) نیست، بلکه تصور فرد دیگر برای آن محال است. در فلسفه، این نوع از وحدت را وحدت حقه حقیقیه می نامند؛ در برابر وحدت عددی، جنسی، نوعی و مانند اینها.
[3] توحید صفاتی نوعی توحید نظری و اعتقادی است که به اعتقاد و ایمان مؤمنان ارتباط دارد و به معنای عینیت صفات ذاتیه و کمالیه با ذات، و با یکدیگر است؛ از جمع برخی از آیات با همدیگر این ادعا به اثبات می رسد مثلاً آیاتی که به صفات الاهی مانند علم، قدرت و غیره اشاره دارند، آن صفات را برای خداوند ثابت می کنند و اما آیاتی که بر بی نیازی خداوند و نفی مِثلیّت از او دلالت دارند، عینیّت صفات با ذات را ثابت می کنند؛ زیرا اگر صفات، زاید بر ذات باشند، نیازمندیِ ذات باری تعالی در کمال خود به آن صفات زایده و هم چنین شباهت حق تعالی با موجوداتِ ممکن لازم می آید.
[4] توحید افعالی که از قرآن استفاده می شود، نه با دیدگاه معتزله سازگار است که مطلقاً تأثیر الاهی را از افعال بشر نفی کردند و به تفویض روی آوردند و نه با دیدگاه اشاعره (نظریه کسب) سازش دارد که به جبر می انجامد. در حالی که اگر بخواهیم بدون گرفتار شدن در تفویض و جبر، توحید افعالی و عدل الاهی را بپذیریم، تنها باید به مکتب اهل بیت؛ یعنی همان روی کرد (الامر بین الامرین) رو بیاوریم و بگوییم: فاعلیت حق تعالی در طول فاعلیت سایر موجودات قرار دارد و رابطه علیت خدا با عوامل دیگر، به صورت طولی است نه عرضی؛ یعنی خداوند اراده کرده است که آدمیان، با اراده خود، به افعال یا ترک افعال بپردازند. براین اساس؛ افعال انسان به اراده الاهی انتساب دارد و توحید افعالی تثبیت می شود، بدون این که بر عدل الاهی خدشه ای وارد شود؛ و از طرفی، جبر نیز لازم نمی آید.
متکلمان، توحید افعالی را به دو قسم توحید در خالقیت و توحید در ربوبیت تقسیم کرده اند که هر دو از اقسام توحید نظری است و به اعتقاد مؤمنان ارتباط دارد.
[5] توحید، 4.
[6] شوری، 11.
[7]. نک: صافات، 96؛ انعام، 102و 101؛ فاطر، 3؛ زمر، 62؛ غافر، 62؛ حشر، 24؛ اعراف، 54؛ فرقان، 2؛ طه، 50 و... .
[8]. نک: یونس، 31 و 3؛ انعام، 164؛ انبیاء، 56 و 22.
[9]. در این باره نک : انبیاء، 25؛ آل عمران، 64؛ یس، 61 و 62؛ حجر، 99؛ عنکبوت، 56؛ نحل، 36؛ مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج ‌27، ص 447، دار الکتب الإسلامیة، چاپ تهران، چاپ اول، 1374 ش‌. لازم است دانسته شود که پرستش به معنای انجام عملی است در مقابل یک موجود، که الله، رب یا مستقل در تأثیر دانسته شود؛ یعنی عملی که از اعتقاد به الوهیت فرد سرچشمه می گیرد، و به تعبیر دیگر( عبودیت) اظهار آخرین درجه خضوع در برابر معبود است پس صرف خضوع و خشوع و متوسل شدن به غیر، عبادت محسوب نمی شود و الاّ تأکیدات قرآن نسبت به خضوع در برابر مؤمنان و پدر و مادر، باید ترغیب به شرک و بت پرستی تلقی شود. برای آگاهی بیشتر، نک: مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج‌1، ص 245 ، چاپ اول،‌ نشر دار الکتب الإسلامیة، تهران‌، 1374 ش؛ همان، ج‌ 22، ص 387؛ خسروپناه، عبدالحسین، (قلمرو دین)، ص 45-46.
[10]. در این باره نک: یوسف، 40 (حکومت تشریعی)؛ آل عمران، 26 (حکومت تکوینی) ؛ بقره، 247؛ فاطر، 13؛ ص، 26؛ مائده، 47 و 44 و 45، انعام، 114؛ شوری، 10.
[11]. در این باره نک: نساء، 64 و 80 و 59؛ آل عمران، 33.
[12] نحل، 74.
[13] الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ؛ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ؛ مالِکِ یَوْمِ الدِّینِ .
[14] إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَ إِیَّاکَ نَسْتَعینُ؛ اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقیمَ .
[15] اسرأ، 85.
[16] نک، مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج ‌12، ص 253‌.
[17] یس، 82.
[18] نک. نجفی خمینی، محمد جواد، تفسیر آسان، ج ‌9، ص،56 چاپ اول، ‌نشر اسلامیه‌،هران، ‌1398 ق‌.
[19] از امام صادق (ع) راجع به روحی که خدا در کالبد حضرت آدم دمید جویا شدند، حضرت رمود: هذه روح مخلوقة. و الروح التی فی عیسی مخلوقة. یعنی این روح حضرت آدم، روحی است که آفریده شده است و نیز روح حضرت عیسی روحی بود که آفریده شده است. الکافی، ج1، ص 133.
[20] شیخ صدوق (ره)، ‌ اعتقادات، حسنی‌، سید محمد علی، ترجمه حسنی ص 9، چاپ اول، ‌نشر اسلامیه، تهران،1371 ش‌.
[21] طبرسی، احتجاج، جعفری‌، بهراد، ج ‌2، ص 160 ، چاپ اول‌، نشر اسلامیه‌، تهران،1381 ش‌ .
[22] التوحید، ص170، باب 27، ح 1؛ معانی‌الأخبار، ص 17و 16.
[23] الکافی،ج1، ص 134؛ شیخ صدوق، توحید ، ص 103، ح 18، انتشارات جامعه مدرسین قم، 1398 هجری قمری (1357 شمسی)؛ نک: طباطبائی، محمد حسین، تفسیر المیزان، موسوی همدانی، سید محمد باقر، ج ‌12، ص 257، ناشر: دفتر انتشارات اسلامی جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، قم، چاپ: پنجم‌، 1374 ش‌.
[24] قرائتی، محسن، تفسیر نور، ج‌10، ص: 126 ناشر: مرکز فرهنگی درس هایی از قرآن‌، مکان چاپ: تهران‌، سال چاپ: 1383 ش‌.
منبع:islamquest.net





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین