منظور از "روح خدا" که در انسان دمیده شده چیست؟
در آیة شریفه 29 سوره حجر خداوند می فرماید: (وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِن رُّوحِی؛ از روح خود در آن دمیدم.) همانطور که در صفات الهی اثبات می شود داشتن جسم و یا هرگونه ترکیب دیگر برای خداوند متعال محال است. چرا که برای موجودی مجرد و بی نیاز مطلق، نوعی نقص به حساب می آید. اما اینکه آیه کریمه روح دمیده شده را به خدای متعال نسبت می دهد فقط برای تکریم و عظمت روح انسانی است که به اصطلاح ادبیات عرب آن را اضافه تشریفی می خوانند چنانکه در (بیت الله ) نمی گوئیم خدای متعال که زمان و مکان برایش بی معناست خانه ای دارد و آن کعبه است و یا ماه مبارک رمضان که (ماه خدا) خوانده می شود. همه از این نوع هستند که برای تکریم و عظمت به خداوند نسبت داده شده اند.[1] عظمت روح انسانی از این جهت است که این روح در صعودش توانائی و استعداد رسیدن به بالاترین کمال را دارد و می تواند به عظمتی دست پیدا کند که هیچ مخلوقی یارای رسیدن به آن مرتبه را نداشته باشد. در ضمن در آیة 85 سوره مبارکه اسراء سخن دیگری در مورد روح انسانی وجود دارد که می فرماید: (وَ یَسْئَلُونَکَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّی؛ از تو درباره روح سؤال می کنند بگو روح تحت امر پروردگار من است.) که طبق این آیه شریفه روح مخلوق خداوند است و به امر آن حضرت به وجود آمده است. و در آیه شریفه ای که سیر آفرینش انسان را بیان می کند پس از سیر تکامل مراحل جسمانی از آفرینش روح سخن می گوید که: (ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظاماً فَکَسَوْنَا الْعِظامَ لَحْماً ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ فَتَبارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقینَ [مومنون/14] آن گاه آن نطفه را علقه گرداندیم، پس آن علقه را به صورت پاره‌گوشتی درآوردیم، پس آن پاره‌گوشت را استخوان‌هایی ساختیم و بر استخوان‌ها گوشت پوشاندیم، سپس او را با آفرینشی دیگر پدید آوردیم پس همیشه سودمند و بابرکت است خدا که نیکوترین آفرینندگان است.) در این آیه سیر آفرینش انسان منجر به خلقت روح می شود؛ بنابراین روح انسانی موجودی تحت امر الهی و مخلوق خداست نه اینکه بخشی از خدا باشد. علامه طباطبائی در تفسیر سترگ المیزان در ذیل این آیه شریفه (وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِن رُّوحِی) ضمن بحث از معنای آیه و تفسیر آن چند روایت نیز نقل می کند که برای روشن شدن بحث ذکر می شود: 1. در تفسیر عیاشی از محمد بن مسلم از ابی جعفر (امام باقر) علیه السلام روایت کرده است که گفت: من از حضرت از معنای آیه و نفخت فیه من روحی سؤال کردم فرمود: خداوند روحی را خلق فرموده و از آن در آدم علیه السلام دمید. 2. در همان کتاب از ابی بصیر از ابی عبدالله علیه السلام روایت کرده است که در ذیل آیه شریفه و نفخت فیه من روحی... فرمود: خداوند موجودی را خلق کرد و روحی را هم آفرید، آنگاه به فرشته ای دستور داد آن روح را در کالبد بدمد، نه اینکه بعد از نفخ، چیزی از خدای متعال کم شده باشد و این از قدرت خدا است.[2] پس براساس آنچه بیان شد مقصود از روح الهی که در هنگام خلقت در انسان دمیده شده است، خلقت خاصی است که از جانب خداوند و امر آن حضرت صورت پذیرفته است که این روح منشاء علم، تفکر و عقل و اراده بشر به شمار می آید و استعداد و توان آن به حدی است که می تواند صاحبش را به بالاترین کمالات برساند اگر قدر بداند و خویش را ارزان نفروشد. که خدای متعال برای عظمت دادن و ارج گذاردن به روح، آن را به خود نسبت داده است و الا هرگونه ترکیب و جزء برای خداوند محال و بی معناست تا چه رسد جزئی که جدا شود. [1]. علامه طباطبائی، تفسیر المیزان، ج 12، ص 155. [2]. علامه طباطبائی، تفسیر المیزان، ج 12، ص 251.
عنوان سوال:

منظور از "روح خدا" که در انسان دمیده شده چیست؟


پاسخ:

در آیة شریفه 29 سوره حجر خداوند می فرماید:
(وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِن رُّوحِی؛ از روح خود در آن دمیدم.)

همانطور که در صفات الهی اثبات می شود داشتن جسم و یا هرگونه ترکیب دیگر برای خداوند متعال محال است. چرا که برای موجودی مجرد و بی نیاز مطلق، نوعی نقص به حساب می آید. اما اینکه آیه کریمه روح دمیده شده را به خدای متعال نسبت می دهد فقط برای تکریم و عظمت روح انسانی است که به اصطلاح ادبیات عرب آن را اضافه تشریفی می خوانند چنانکه در (بیت الله ) نمی گوئیم خدای متعال که زمان و مکان برایش بی معناست خانه ای دارد و آن کعبه است و یا ماه مبارک رمضان که (ماه خدا) خوانده می شود. همه از این نوع هستند که برای تکریم و عظمت به خداوند نسبت داده شده اند.[1]

عظمت روح انسانی از این جهت است که این روح در صعودش توانائی و استعداد رسیدن به بالاترین کمال را دارد و می تواند به عظمتی دست پیدا کند که هیچ مخلوقی یارای رسیدن به آن مرتبه را نداشته باشد.
در ضمن در آیة 85 سوره مبارکه اسراء سخن دیگری در مورد روح انسانی وجود دارد که می فرماید:
(وَ یَسْئَلُونَکَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّی؛ از تو درباره روح سؤال می کنند بگو روح تحت امر پروردگار من است.)

که طبق این آیه شریفه روح مخلوق خداوند است و به امر آن حضرت به وجود آمده است.

و در آیه شریفه ای که سیر آفرینش انسان را بیان می کند پس از سیر تکامل مراحل جسمانی از آفرینش روح سخن می گوید که:
(ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظاماً فَکَسَوْنَا الْعِظامَ لَحْماً ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ فَتَبارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقینَ [مومنون/14] آن گاه آن نطفه را علقه گرداندیم، پس آن علقه را به صورت پاره‌گوشتی درآوردیم، پس آن پاره‌گوشت را استخوان‌هایی ساختیم و بر استخوان‌ها گوشت پوشاندیم، سپس او را با آفرینشی دیگر پدید آوردیم پس همیشه سودمند و بابرکت است خدا که نیکوترین آفرینندگان است.)

در این آیه سیر آفرینش انسان منجر به خلقت روح می شود؛ بنابراین روح انسانی موجودی تحت امر الهی و مخلوق خداست نه اینکه بخشی از خدا باشد.
علامه طباطبائی در تفسیر سترگ المیزان در ذیل این آیه شریفه (وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِن رُّوحِی) ضمن بحث از معنای آیه و تفسیر آن چند روایت نیز نقل می کند که برای روشن شدن بحث ذکر می شود:

1. در تفسیر عیاشی از محمد بن مسلم از ابی جعفر (امام باقر) علیه السلام روایت کرده است که گفت: من از حضرت از معنای آیه و نفخت فیه من روحی سؤال کردم فرمود: خداوند روحی را خلق فرموده و از آن در آدم علیه السلام دمید.
2. در همان کتاب از ابی بصیر از ابی عبدالله علیه السلام روایت کرده است که در ذیل آیه شریفه و نفخت فیه من روحی... فرمود: خداوند موجودی را خلق کرد و روحی را هم آفرید، آنگاه به فرشته ای دستور داد آن روح را در کالبد بدمد، نه اینکه بعد از نفخ، چیزی از خدای متعال کم شده باشد و این از قدرت خدا است.[2]

پس براساس آنچه بیان شد مقصود از روح الهی که در هنگام خلقت در انسان دمیده شده است، خلقت خاصی است که از جانب خداوند و امر آن حضرت صورت پذیرفته است که این روح منشاء علم، تفکر و عقل و اراده بشر به شمار می آید و استعداد و توان آن به حدی است که می تواند صاحبش را به بالاترین کمالات برساند اگر قدر بداند و خویش را ارزان نفروشد. که خدای متعال برای عظمت دادن و ارج گذاردن به روح، آن را به خود نسبت داده است و الا هرگونه ترکیب و جزء برای خداوند محال و بی معناست تا چه رسد جزئی که جدا شود.

[1]. علامه طباطبائی، تفسیر المیزان، ج 12، ص 155.
[2]. علامه طباطبائی، تفسیر المیزان، ج 12، ص 251.





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین