پاسخ اجمالی: هر چند پارهای از حقایق در ادیانی که امروزه در جهان وجود دارند قابل مشاهده است، ولی شکل کامل حقیقت که همان توحید حقیقی باشد، فقط در چهره اسلام قابل مشاهده است، عمدهترین دلیل بر اثبات این مدعا، نداشتن سند معتبر و وجود تحریف و تناقضهای عقلی در متون دینی این ادیان و در مقابل، تحریف نشدن قرآن، داشتن سند و تاریخ معتبر، جامعیت دین اسلام، و هماهنگی تعالیم آن با عقل سلیم است. پاسخ تفصیلی: برای روشن شدن جواب باید مطالبی مانند: دلایل نارسایی دیگر ادیان موجود در جهان امروز و ادله حقانیت و برتری دین اسلام را مورد بررسی قرار دهیم: أ- دلایل نارسایی ادیان موجود در جهان (غیر از اسلام) قبل از بیان ادله نارسایی دیگر ادیان موجود در جهان، دو نکته را تذکر میدهیم: نکته اوّل: منظور ما این نیست که همه آنچه در ادیان امروزی موجود است، باطل است و هیچ سخن حقی در آنها یافت نمیشود، بلکه مقصود این است که ادیان امروزی مطالبی وجود دارد که قابل پذیرش نیست و این ادیان نمیتوانند بیان کننده چهره کامل حقیقت باشند. نکته دوم: اینکه ما در این بررسی کوتاه به گوشههایی از نارسایی دو دین مهم جهان امروز؛ یعنی دین مسیحیت و یهودیت اشاره میکنیم و ارزش و اعتبار بقیه ادیان که از نظر مقبولیت و اعتبار از این دو پایینترند معلوم میشود. ادلهای که اثبات میکند مسیحیت امروز نمیتواند چهره کامل حقیقت باشد، از این قرار است: 1. انجیل متواتر نیست و سند قطعی ندارد. حضرت عیسی(ع) از بنی اسرائیل بود و زبانش عبری و در بیت المقدس دعوی نبوت کرد و مردم آنجا هم عبری بودند و به او ایمان نیاورند، مگر اندکی که ما از حال آنها اطلاع نداریم، اما چند تن از مردم بیت المقدس که زبان یونانی میدانستند در شهرهای آسیای صغیر متفرق گشتند و مردم را دعوت به دین حضرت مسیح کردند و کتابهایی به زبان یونانی نوشتند، در آن مطالبی گنجانیدند و به مردم یونان و روم گفتند: عیسی چنین گفت و چنان کرد. آنهایی که حضرت عیسی را دیده بودند و شاهد اعمال و اقوال او بودند و زبان او را میدانستند در فلسطین بودند و حضرت عیسی(ع) را به پیغمبری قبول نکردند و آن حکایتهایی که به زبان یونانی نوشته شده است مجعول دانستند و آنها که این کتب و حکایات را قبول کردند مردم دور بودند که نه شهر بیت المقدس را دیدند و نه حضرت مسیح را مشاهده کردند و نه زبان او را میدانستند، اگر داستانهایی که در انجیل نوشتند، دروغ هم بود نه نویسندگان مانعی از نوشتن و نه شنوندگان راهی به تکذیب داشتند. مثلاً در انجیل متی است که چون حضرت مسیح متولد شد، چند تن مجوس از شرق آمدند و پرسیدند آن پادشاه یهود که تازه متولد شد کجاست؟ ما ستاره او را در مشرق دیدیم. آنها نشان ندادند، ناگاه همان ستاره را دیدند در آسمان حرکت کرد تا بالای آن خانه که حضرت عیسی(ع) در آن خانه بود ایستاد، دانستند در آن خانه است. یک چنین حکایتی که قطعاً مجعول است، در انجیل نوشتند و باک از رسوایی نداشتند، برای آنکه به زبان عبری برای اهل بیت المقدس ننوشتند، بلکه برای غریبان نوشتند و در غریبی لاف بسیار توان زد. ما یقین داریم که هیچ منجم معتقد نیست با ولادت هر کس ستارهای پیدا میشود. بالای سر او حرکت میکند، نه مجوس به این معتقدند و نه غیر مجوس. نیز گوییم قدمای مسیحیان در کشته شدن حضرت مسیح اختلاف داشتند. در بعضی انجیلها مرقوم بود که اصلاً آنحضرت کشته نشد، با آنکه اگر کسی در شهری کشته شود از کثرت توجه مردم به این امور مخفی نمیماند. خصوصاً به دار آویختن. اما چون نویسندگان انجیل برای غربا و به زبان غربا نوشتند و این غربا در بیت المقدس نبودند تا از حقیقت کشته شدن یا نشدن آنحضرت آگاه باشند، نویسندگان انجیل با آزادی تمام هر چه مصلحت دانستند نوشتند و باک نداشتند. سیصد سال پس از حضرت مسیح مجلسی تشکیل دادند و علمای نصاری مشورت کردند که چگونه باید اختلاف در این امور را برانداخت، رأیشان بر این شد که از میان انجیلها چهار انجیل انتخاب کنند و مطالب آنها را صحیح دانند و مابقی که حد و حصر نداشت باطل دانند و کشته نشدن آنحضرت در انجیلها مردود قرار گرفت و غیر رسمی شد.[1] 2. دلیل دوم بر نارسایی دین مسیحیت، وجود موارد متعدد از تناقض و تحریف در کتاب انجیل امروزی است. برای اطلاع بیشتر به کتابهای (راه سعادت) تألیف علامه شعرانی[2] و (اظهار الحق)، تألیف فاضل هندی، و (قرآن و کتابهای آسمانی دیگر)، تألیف شهید هاشمی نژاد مراجعه نمایید. 3. دلیل سوم، ناسازگاری بعضی از اعتقادات مسیحیت با مبانی منطق و عقل است. مثلاً اینکه معتقدند خدای پسر، به شکل انسان مجسم شد، گناهان بشر را بر خود میگیرد و با تحمل رنج صلیب، کفاره گناهان میگردد. در انجیل یوحنا چنین میخوانیم: زیرا خداوند، جهان را این قدر محبت نموده که پسر یگانه خود را داد، تا هر که بر او ایمان آورد هلاک نگردد، بلکه حیات جاودانی یابد؛ زیرا خدا پسر خود را در جهان نفرستاد تا بر جهان داوری کند، بلکه تا به وسیله او جهان نجات یابد.[3] در مورد دین یهودیت نیز همین اشکالها وجود دارد، زیرا اوّلاً: تورات دارای سه نسخه است: 1. نسخه عبرانی که نزد یهود و علمای پروتستان معتبر است. 2. نسخه سامری که نزد سامریها (طایفه دیگری از بنی اسرائیل) معتبر است. 3. نسخه یونانی که علمای مسیحی غیر پروتستان آنرا معتبر میشمارند. نسخه سامریان فقط شامل پنج کتاب موسی(ع) و کتاب یوشع و داوران است و کتب دیگر عهد عتیق را معتبر نمیشمارد. مدت زمان و فاصله بین خلقت حضرت آدم تا طوفان نوح در نسخه اوّل 1656 سال و در نسخه دوم 1307 و در نسخه سوم 1362 سال است. پس هر سه نسخه نمیتوانند صحیح باشند، بلکه یکی باید معتبر و صحیح باشد و آن هم معلوم نیست کدام است.[4] ثانیاً: در تورات نیز مطالبی وجود دارد که برای عقل انسانی قابل پذیرش نیست؛ مثلاً در تورات خدا به صورت انسانی معرفی شده که راه میرود، آواز میخواند دروغگو و فریبکار است؛ زیرا به آدم گفته است که اگر از درخت نیک و بد بخورد خواهد مرد، ولی آدم و حوا از میوه آن درخت خوردند و نه تنها نمردند، بلکه به نیک و بد هم آشنا شدند.[5] و یا داستان کشتی گرفتن خدا با حضرت یعقوب که در تورات آمده است.[6] ب- دلایل حقانیت و برتری اسلام 1. زنده و جاوید بودن معجزه دین اسلام؛ چون معجزه اصلی این دین (قرآن) است که از نوع کتاب و منطق و دانش است- بر خلاف معجزه انبیای گذشته که از نوع امور محسوس بودهاند.- به همین جهت همیشه زنده است و متکی به خود است و وابسته به حضور و حیات مختص پیامبر اسلام(ص) نیست. به همین جهت معجزه اسلام جاودانی و ابدی است. علاوه بر اینکه قرآن با اعلان تحدی و مبارز طلبیدن دم به دم به جهانیان حیات و جاودانگی خود را اعلام مینماید: (و اگر درباره آنچه بر بنده خود نازل کردیم شک و تردید دارید یک سوره همانند آن بیاورید).[7] 2. تحریف نشدن قرآن؛ یعنی هیچ تغییر و دگرگونی در او ایجاد نشده است. چون علاوه بر وعده خداوند که فرموده من قرآن را حفظ میکنم،[8] شخص پیامبر(ص) عنایت خاصی به حفظ دقیق آن داشته، اولاً: به عدهای که به کاتبان وحی معروفاند دستور میدادند تا آیات و سورهها را مکتوب نمایند. ثانیاً: تشویق فراوان اصحاب و یاران به حفظ قرآن، لذا عده زیادی در زمان پیامبر(ص) به حافظان قرآن معروف بودند. ثالثاً: ترغیب به قرائت؛ یعنی آن که دقیقاً باید الفاظ با خصوصیات لفظی و تجویدی قرائت گردد، نه صرف مطالعه و دریافت مفاهیم.[9] این عوامل باعث شده تا قرآن از آفت تحریف مصون بماند. 3. سومین راه برای اثبات حقانیت اسلام، توجه به مسئله خاتمیت پیامبر اسلام(ص) است؛ چون متون دینی اسلام[10] تأکید دارند که پیامبر اسلام آخرین پیامبر خداست و بعد از او پیامبری نخواهد آمد. در همه جوامع بشری آخرین دستورالعمل یک مدیر و کارفرما، ملاک عمل قرار میگیرد و لازم الاجراء خواهد بود. با آمدن دستورالعمل جدید، قبلیها خود به خود لغو میشوند. در متون دینی ادیان دیگر نیامده که پیامبرشان آخرین فرستاده خداست، بلکه به نوعی بشارت به ظهور پیامبر اسلام را به پیروان خود دادهاند؛[11] یعنی به نوعی موقتی بودن خود را بیان نمودهاند. 4. مطلب چهارم که باید در نظر داشت مسئله جامعیت اسلام است که اسلام در ابعاد مختلف و متعدد روحی و روانی فردی و اجتماعی و مادی و معنوی زندگی انسان دارای تعالیم است. برای شناخت بهتر جامعیت و برتری مفاهیم دینی اسلام باید مطالعه مقایسهای بین محتوای متون مقدس دین اسلام و محتوای ادیان دیگر صورت گیرد. در آن صورت برتری و جامعیت تعالیم دینی اسلام در ابواب اعتقادی، توحید و صفات خداوند، و اخلاق فردی و اجتماعی، حقوق، اقتصاد، سیاست و حکومت و ... آشکار و روشن میشود. 5. نکته پنجم؛ در میان ادیان موجود در جهان امروز تنها دینی که دارای تاریخی زنده و معتبر است، اسلام است که مورّخان حتی جزئیات دوران کودکی پیامبر را نیز ضبط کردند در حالی که بقیه ادیان دارای سند تاریخی معتبر نیستند. به همین جهت برخی از متفکران غربی حتی در وجود حضرت عیسی(ع) شک دارند و اگر قرآن ما مسلمانها نام حضرت مسیح و دیگر انبیا را ذکر نمیکرد، شاید دین مسیح و یهود و پیامبرشان دارای چنین رسمیت و رواجی در جامعه بشری نبودند.[12] پی نوشتها: [1]شعرانی، ابوالحسن، راه سعادت، ص 187- 188، 197- 221، ناشر کتابخانه صدوق، چاپ سوم، بهار 1363. [2]همان. [3]انجیل یوحنا، 3، 16- 17. [4]راه سعادت، 206 و 207. [5]تورات، سفر پیدایش، باب دوم و سوم. [6]همان، باب 32، آیه 25. [7]بقره، 23. [8]حجر، 9. [9]راه سعادت، ص 22، 215، 24، 25. [10]احزاب، 40 ؛ صحیح بخاری، ج 4، ص 250. [11]راه سعادت، ص 226- 241؛ انجیل یوحنا، 14: 17، و من از پدر خواهم خواست و او (فارقلیط) تسلی دهنده دیگر به شما خواهد داد تا به ابد با شما خواهد ماند (حکمش و شریعتش نسخ نشدنی است). [12]مجموعه آثار، ج 16، ص 44. منبع: www.islamquest.net
پاسخ اجمالی:
هر چند پارهای از حقایق در ادیانی که امروزه در جهان وجود دارند قابل مشاهده است، ولی شکل کامل حقیقت که همان توحید حقیقی باشد، فقط در چهره اسلام قابل مشاهده است، عمدهترین دلیل بر اثبات این مدعا، نداشتن سند معتبر و وجود تحریف و تناقضهای عقلی در متون دینی این ادیان و در مقابل، تحریف نشدن قرآن، داشتن سند و تاریخ معتبر، جامعیت دین اسلام، و هماهنگی تعالیم آن با عقل سلیم است.
پاسخ تفصیلی:
برای روشن شدن جواب باید مطالبی مانند: دلایل نارسایی دیگر ادیان موجود در جهان امروز و ادله حقانیت و برتری دین اسلام را مورد بررسی قرار دهیم:
أ- دلایل نارسایی ادیان موجود در جهان (غیر از اسلام)
قبل از بیان ادله نارسایی دیگر ادیان موجود در جهان، دو نکته را تذکر میدهیم:
نکته اوّل: منظور ما این نیست که همه آنچه در ادیان امروزی موجود است، باطل است و هیچ سخن حقی در آنها یافت نمیشود، بلکه مقصود این است که ادیان امروزی مطالبی وجود دارد که قابل پذیرش نیست و این ادیان نمیتوانند بیان کننده چهره کامل حقیقت باشند.
نکته دوم: اینکه ما در این بررسی کوتاه به گوشههایی از نارسایی دو دین مهم جهان امروز؛ یعنی دین مسیحیت و یهودیت اشاره میکنیم و ارزش و اعتبار بقیه ادیان که از نظر مقبولیت و اعتبار از این دو پایینترند معلوم میشود.
ادلهای که اثبات میکند مسیحیت امروز نمیتواند چهره کامل حقیقت باشد، از این قرار است:
1. انجیل متواتر نیست و سند قطعی ندارد.
حضرت عیسی(ع) از بنی اسرائیل بود و زبانش عبری و در بیت المقدس دعوی نبوت کرد و مردم آنجا هم عبری بودند و به او ایمان نیاورند، مگر اندکی که ما از حال آنها اطلاع نداریم، اما چند تن از مردم بیت المقدس که زبان یونانی میدانستند در شهرهای آسیای صغیر متفرق گشتند و مردم را دعوت به دین حضرت مسیح کردند و کتابهایی به زبان یونانی نوشتند، در آن مطالبی گنجانیدند و به مردم یونان و روم گفتند: عیسی چنین گفت و چنان کرد. آنهایی که حضرت عیسی را دیده بودند و شاهد اعمال و اقوال او بودند و زبان او را میدانستند در فلسطین بودند و حضرت عیسی(ع) را به پیغمبری قبول نکردند و آن حکایتهایی که به زبان یونانی نوشته شده است مجعول دانستند و آنها که این کتب و حکایات را قبول کردند مردم دور بودند که نه شهر بیت المقدس را دیدند و نه حضرت مسیح را مشاهده کردند و نه زبان او را میدانستند، اگر داستانهایی که در انجیل نوشتند، دروغ هم بود نه نویسندگان مانعی از نوشتن و نه شنوندگان راهی به تکذیب داشتند.
مثلاً در انجیل متی است که چون حضرت مسیح متولد شد، چند تن مجوس از شرق آمدند و پرسیدند آن پادشاه یهود که تازه متولد شد کجاست؟ ما ستاره او را در مشرق دیدیم. آنها نشان ندادند، ناگاه همان ستاره را دیدند در آسمان حرکت کرد تا بالای آن خانه که حضرت عیسی(ع) در آن خانه بود ایستاد، دانستند در آن خانه است. یک چنین حکایتی که قطعاً مجعول است، در انجیل نوشتند و باک از رسوایی نداشتند، برای آنکه به زبان عبری برای اهل بیت المقدس ننوشتند، بلکه برای غریبان نوشتند و در غریبی لاف بسیار توان زد. ما یقین داریم که هیچ منجم معتقد نیست با ولادت هر کس ستارهای پیدا میشود. بالای سر او حرکت میکند، نه مجوس به این معتقدند و نه غیر مجوس. نیز گوییم قدمای مسیحیان در کشته شدن حضرت مسیح اختلاف داشتند. در بعضی انجیلها مرقوم بود که اصلاً آنحضرت کشته نشد، با آنکه اگر کسی در شهری کشته شود از کثرت توجه مردم به این امور مخفی نمیماند. خصوصاً به دار آویختن. اما چون نویسندگان انجیل برای غربا و به زبان غربا نوشتند و این غربا در بیت المقدس نبودند تا از حقیقت کشته شدن یا نشدن آنحضرت آگاه باشند، نویسندگان انجیل با آزادی تمام هر چه مصلحت دانستند نوشتند و باک نداشتند. سیصد سال پس از حضرت مسیح مجلسی تشکیل دادند و علمای نصاری مشورت کردند که چگونه باید اختلاف در این امور را برانداخت، رأیشان بر این شد که از میان انجیلها چهار انجیل انتخاب کنند و مطالب آنها را صحیح دانند و مابقی که حد و حصر نداشت باطل دانند و کشته نشدن آنحضرت در انجیلها مردود قرار گرفت و غیر رسمی شد.[1]
2. دلیل دوم بر نارسایی دین مسیحیت، وجود موارد متعدد از تناقض و تحریف در کتاب انجیل امروزی است. برای اطلاع بیشتر به کتابهای (راه سعادت) تألیف علامه شعرانی[2] و (اظهار الحق)، تألیف فاضل هندی، و (قرآن و کتابهای آسمانی دیگر)، تألیف شهید هاشمی نژاد مراجعه نمایید.
3. دلیل سوم، ناسازگاری بعضی از اعتقادات مسیحیت با مبانی منطق و عقل است. مثلاً اینکه معتقدند خدای پسر، به شکل انسان مجسم شد، گناهان بشر را بر خود میگیرد و با تحمل رنج صلیب، کفاره گناهان میگردد. در انجیل یوحنا چنین میخوانیم: زیرا خداوند، جهان را این قدر محبت نموده که پسر یگانه خود را داد، تا هر که بر او ایمان آورد هلاک نگردد، بلکه حیات جاودانی یابد؛ زیرا خدا پسر خود را در جهان نفرستاد تا بر جهان داوری کند، بلکه تا به وسیله او جهان نجات یابد.[3]
در مورد دین یهودیت نیز همین اشکالها وجود دارد، زیرا اوّلاً: تورات دارای سه نسخه است:
1. نسخه عبرانی که نزد یهود و علمای پروتستان معتبر است.
2. نسخه سامری که نزد سامریها (طایفه دیگری از بنی اسرائیل) معتبر است.
3. نسخه یونانی که علمای مسیحی غیر پروتستان آنرا معتبر میشمارند.
نسخه سامریان فقط شامل پنج کتاب موسی(ع) و کتاب یوشع و داوران است و کتب دیگر عهد عتیق را معتبر نمیشمارد. مدت زمان و فاصله بین خلقت حضرت آدم تا طوفان نوح در نسخه اوّل 1656 سال و در نسخه دوم 1307 و در نسخه سوم 1362 سال است. پس هر سه نسخه نمیتوانند صحیح باشند، بلکه یکی باید معتبر و صحیح باشد و آن هم معلوم نیست کدام است.[4]
ثانیاً: در تورات نیز مطالبی وجود دارد که برای عقل انسانی قابل پذیرش نیست؛ مثلاً در تورات خدا به صورت انسانی معرفی شده که راه میرود، آواز میخواند دروغگو و فریبکار است؛ زیرا به آدم گفته است که اگر از درخت نیک و بد بخورد خواهد مرد، ولی آدم و حوا از میوه آن درخت خوردند و نه تنها نمردند، بلکه به نیک و بد هم آشنا شدند.[5]
و یا داستان کشتی گرفتن خدا با حضرت یعقوب که در تورات آمده است.[6]
ب- دلایل حقانیت و برتری اسلام
1. زنده و جاوید بودن معجزه دین اسلام؛ چون معجزه اصلی این دین (قرآن) است که از نوع کتاب و منطق و دانش است- بر خلاف معجزه انبیای گذشته که از نوع امور محسوس بودهاند.- به همین جهت همیشه زنده است و متکی به خود است و وابسته به حضور و حیات مختص پیامبر اسلام(ص) نیست. به همین جهت معجزه اسلام جاودانی و ابدی است.
علاوه بر اینکه قرآن با اعلان تحدی و مبارز طلبیدن دم به دم به جهانیان حیات و جاودانگی خود را اعلام مینماید: (و اگر درباره آنچه بر بنده خود نازل کردیم شک و تردید دارید یک سوره همانند آن بیاورید).[7]
2. تحریف نشدن قرآن؛ یعنی هیچ تغییر و دگرگونی در او ایجاد نشده است.
چون علاوه بر وعده خداوند که فرموده من قرآن را حفظ میکنم،[8] شخص پیامبر(ص) عنایت خاصی به حفظ دقیق آن داشته، اولاً: به عدهای که به کاتبان وحی معروفاند دستور میدادند تا آیات و سورهها را مکتوب نمایند. ثانیاً: تشویق فراوان اصحاب و یاران به حفظ قرآن، لذا عده زیادی در زمان پیامبر(ص) به حافظان قرآن معروف بودند. ثالثاً: ترغیب به قرائت؛ یعنی آن که دقیقاً باید الفاظ با خصوصیات لفظی و تجویدی قرائت گردد، نه صرف مطالعه و دریافت مفاهیم.[9]
این عوامل باعث شده تا قرآن از آفت تحریف مصون بماند.
3. سومین راه برای اثبات حقانیت اسلام، توجه به مسئله خاتمیت پیامبر اسلام(ص) است؛ چون متون دینی اسلام[10] تأکید دارند که پیامبر اسلام آخرین پیامبر خداست و بعد از او پیامبری نخواهد آمد.
در همه جوامع بشری آخرین دستورالعمل یک مدیر و کارفرما، ملاک عمل قرار میگیرد و لازم الاجراء خواهد بود. با آمدن دستورالعمل جدید، قبلیها خود به خود لغو میشوند.
در متون دینی ادیان دیگر نیامده که پیامبرشان آخرین فرستاده خداست، بلکه به نوعی بشارت به ظهور پیامبر اسلام را به پیروان خود دادهاند؛[11] یعنی به نوعی موقتی بودن خود را بیان نمودهاند.
4. مطلب چهارم که باید در نظر داشت مسئله جامعیت اسلام است که اسلام در ابعاد مختلف و متعدد روحی و روانی فردی و اجتماعی و مادی و معنوی زندگی انسان دارای تعالیم است. برای شناخت بهتر جامعیت و برتری مفاهیم دینی اسلام باید مطالعه مقایسهای بین محتوای متون مقدس دین اسلام و محتوای ادیان دیگر صورت گیرد. در آن صورت برتری و جامعیت تعالیم دینی اسلام در ابواب اعتقادی، توحید و صفات خداوند، و اخلاق فردی و اجتماعی، حقوق، اقتصاد، سیاست و حکومت و ... آشکار و روشن میشود.
5. نکته پنجم؛ در میان ادیان موجود در جهان امروز تنها دینی که دارای تاریخی زنده و معتبر است، اسلام است که مورّخان حتی جزئیات دوران کودکی پیامبر را نیز ضبط کردند در حالی که بقیه ادیان دارای سند تاریخی معتبر نیستند. به همین جهت برخی از متفکران غربی حتی در وجود حضرت عیسی(ع) شک دارند و اگر قرآن ما مسلمانها نام حضرت مسیح و دیگر انبیا را ذکر نمیکرد، شاید دین مسیح و یهود و پیامبرشان دارای چنین رسمیت و رواجی در جامعه بشری نبودند.[12]
پی نوشتها:
[1]شعرانی، ابوالحسن، راه سعادت، ص 187- 188، 197- 221، ناشر کتابخانه صدوق، چاپ سوم، بهار 1363.
[2]همان.
[3]انجیل یوحنا، 3، 16- 17.
[4]راه سعادت، 206 و 207.
[5]تورات، سفر پیدایش، باب دوم و سوم.
[6]همان، باب 32، آیه 25.
[7]بقره، 23.
[8]حجر، 9.
[9]راه سعادت، ص 22، 215، 24، 25.
[10]احزاب، 40 ؛ صحیح بخاری، ج 4، ص 250.
[11]راه سعادت، ص 226- 241؛ انجیل یوحنا، 14: 17، و من از پدر خواهم خواست و او (فارقلیط) تسلی دهنده دیگر به شما خواهد داد تا به ابد با شما خواهد ماند (حکمش و شریعتش نسخ نشدنی است).
[12]مجموعه آثار، ج 16، ص 44.
منبع: www.islamquest.net
- [سایر] آیا از طریق ادیان دیگر غیر از اسلام، میشود به کمال رسید؟ رسیدن به توحید چه طور؟
- [سایر] آیا از طریق ادیان دیگر غیر از اسلام، میشود به کمال رسید؟ رسیدن به توحید چه طور؟
- [سایر] آیا رسیدن به ربوبیت فقط در چارچوب دین اسلام است یا اینکه هدف همه ی ادیان رساندن انسان به ربوبیت است؟
- [سایر] به کمال رسیدن انسان در دنیا چگونه ممکن است؟
- [سایر] دیدگاه اسلام و قرآن درباره حقانیت ادیان و پلورالیسم دینی چیست؟ آیا اسلام پیروان دیگر ادیان را اهل دوزخ میداند؟
- [سایر] آیا میشود از راه هیپنوتیزم برای رسیدن به کمال استفاده کرد؟
- [سایر] آیا در غیر طریق مکتب اهل بیت(ع) امکان رسیدن به کمال وجود دارد؟
- [سایر] امتیاز اسلام بر دیگر ادیان چیست؟ چرا باید مسلمان بود؟
- [سایر] در ادیان و فرهنگهای دیگر تمامی ادیان و فرهنگها بهجز اسلام؛ چه دیدگاهی در مورد مسئله زنا وجود دارد؟
- [سایر] علت کامل بودن دین اسلام نسبت به دیگر ادیان چیست؟
- [آیت الله شبیری زنجانی] مسلمانی که منکر خدا یا یگانگی خداوند یا رسالت پیامبر صلی الله علیه و آله شود مرتدّ میشود و انکار حکم ضروری دین (یعنی حکمی که مسلمانان جزء دین اسلام میدانند مثل واجب بودن نماز و روزه) با اعتراف به توحید و رسالت سبب ارتداد نیست، هر چند ضروری بودن آن را بداند، ولی در مسأله 1107 اشاره شد که کسی که یکی از ضروریات دین را انکار میکند و شبههای در حق وی نباشد و شک داریم که به دو اصل توحید و رسالت ایمان قلبی دارد، شرعاً کافر بشمار میآید، هر چند ضروری بودن آن حکم را نداند.
- [آیت الله مظاهری] کافر (کسی که منکر خدا یا معاد است، یا برای خدا شریک قرار میدهد، یا پیامبری حضرت خاتم الانبیا محمد بن عبداللَّه صلی الله علیه وآله وسلم را قبول ندارد، یا در یکی از اینها شک داشته باشد، یا ضروری دین یعنی چیزی را که مثل نماز و روزه مسلمانان جزو دین اسلام میدانند منکر شود، در صورتی که بداند انکار آن چیز به انکار خدا یا توحید یا نبوت برمیگردد) احکام مسلمانان را ندارد، مثلاً نمیتواند زن مسلمان بگیرد، و نباید در قبرستان مسلمانان دفن شود.
- [آیت الله شبیری زنجانی] مستحب است امام در وسط صف بایستد و اهل علم و کمال و تقوی در صف اول بایستند.
- [آیت الله صافی گلپایگانی] . مستحب است امام در وسط صف بایستد، و اهل علم و کمال و تقوی در صف اول بایستند.
- [آیت الله فاضل لنکرانی] مستحب است امام در وسط صف بایستد و اهل علم و کمال و تقوی در صف اوّل بایستند.
- [آیت الله میرزا جواد تبریزی] مستحب است امام در وسط صف بایستد و اهل علم و کمال و تقوی در صف اول بایستند.
- [آیت الله سیستانی] مستحب است امام در وسط صف بایستد، و اهل علم و کمال و تقوی در صف اوّل بایستند.
- [آیت الله بهجت] مستحب است امام در وسط صف بایستد و اهل علم، کمال و تقوی در صف اول بایستند.
- [آیت الله مظاهری] مستحب است امام در وسط صف بایستد و اهل علم و کمال و تقوی در صف اوّل بایستند.
- [آیت الله وحید خراسانی] مستحب است امام در وسط صف بایستد و اهل علم و کمال و تقوی در صف اول بایستند