پاسخ اجمالی: در مورد ازدواج نکردن حضرت عیسی (ع) در آموزه های دینی به مسائلی اشاره شده است که در نظر ابتدایی چنین تصوری پدید می آید که حضرت با اصل ازدواج مخالف بوده است، اما با توجه به سفارش اکیدی که در امر ازدواج در قرآن و روایات آمده، همچنین مطالعه زندگی حضرت عیسی (ع)، درمی یابیم که ایشان با اصل ازدواج مخالفتی نداشته است، بلکه علت ازدواج نکردن ایشان شرایط خاص زندگی شخصی و جامعه ای بوده است که در آن زندگی می کردند. پاسخ تفصیلی: یکی از سنّت های نیکوی بشری که از دیر باز میان انسان ها متداول بوده، (ازدواج) است. شاید هیچ پدیده‌ای به اندازه این سنّت حیات بخش، مورد توجه بشر نبوده است؛ زیرا هم محتوایش به طور کامل با فطرت انسان هماهنگ است و هم موجب رشد و تربیت صحیح قوای طبیعی انسان و ارضای غرایز و تأمین نیازهای اصیل او می‌شود. قرآن کریم در موارد متعدّد به اهمیت ازدواج اشاره نموده و اهداف و ثمرات آن را گوشزد کرده است. این اندیشه افراطی را که ازدواج مانع ترقی و تکامل معنوی و اخلاقی انسان است، مردود و مغایر با روش معمول انبیای الاهی دانسته است. قرآن در این باره می فرماید: (وَ لَقَدْ ارْسَلْنا رُسُلًا مِنْ قَبْلِکَ وَ جَعَلْنا لَهُمْ ازْواجاً وَ ذُرِّیةً ...)؛ [1] البته ما پیش از تو (نیز) رسولانی فرستادیم و برای آنها همسران و فرزندانی قرار دادیم. [2] البته توجه به این نکته ضروری است، احکامی که خداوند برای بندگان تشریع کرده، بر دو گونه است، قسمتی از این احکام تغییر ناپذیر است، همه انسان ها موظف به انجام آن هستند و استثنا پذیر نیست؛ مانند انجام عبادات واجب و دوری از محرمات، ولی قسم دیگری از اعمالی که خداوند به آن سفارش کرده، مثل برخی از مستحبات، [3] بسته به موقعیت فردی و اجتماعی افراد قابل تغییر است. در این قسم از احکام هر فرد می تواند بر اساس مصلحت شخصی یا اجتماعی خود، با آن برخورد کند. به عنوان مثال گر چه ازدواج امری پسندیده است و در روایات به آن تأکید شده است، اما همین امر برای افراد مختلف با روحیه های متفاوت، از نظر اهمیت در یک درجه نیست، اگر کسی با ازدواج نکردن به حرام می افتد یا دچار تشویش خاطر می شود و از مزاج گرمی برخوردار است، به گونه ای که اگر ازدواج نکند، از وظایف دیگر زندگی باز می ماند، به یقین این امر برای چنین شخصی سزاوار بلکه واجب است و این احتمال بعید نیست، روایاتی که تأکید بر ازدواج دارد، ناظر به این گونه افراد باشد. اما برای کسی که ازدواج، وظایف مهم دیگر زندگی او از قبیل تحصیل، تبلیغ دین و ... را دچار مشکل می کند، می توان از آن چشم پوشی کرد. حال به بررسی آنچه در باره ازدواج نکردن حضرت عیسی (ع) آمده است می پردازیم: الف. دوری از دنیا طلبی حاکم بر جامعه دلایلی در باره ازدواج نکردن حضرت عیسی (ع) در منابع روایی موجود است، از جمله: 1. امام صادق (ع) میفرماید: از حضرت عیسی (ع) سؤال شد که شما چرا ازدواج نمیکنی؟ گفت: ازدواج به چه کار من آید؟ گفتند: دارای فرزندانی خواهی شد، گفت فرزند به چه درد میخورد، اگر زنده بماند باعث گرفتاری میشود، و اگر بمیرد باعث حزن و اندوه است! [4] 2. مسیح (ع) به یاران خود گفت: خوراک من گیاهان زمین، و آب خوراکی من از رودخانهها و چشمه ها است که با دست های خود آب را می نوشم، روشنائی من نور ماه است، فرش من خاک و بالش من سنگ ها. لباس من از موهای حیوانات است، فرزندی ندارم تا بمیرد، زنی ندارم تا محزون شود، خانهای ندارم تا خراب شود، مالی ندارم تا تلف شود، پس بنابر این من بی نیازترین فرزندان آدم هستم. [5] بنابر آنچه گذشت، این روایات نمی تواند ناظر به اصل ازدواج باشد؛ زیرا بر اساس آنچه در آیه 38 سوره رعد آمده، خداوند سنتش بر ازدواج پیامبران بوده است. بنابر این سخن حضرت را باید با توجه به مخاطبان و شرایطی که در آن بوده اند تبیین نمود. مخاطبان حضرت کسانی بودند که بیش از اندازه گرفتار لذایذ دنیا شده بودند و دست برداشتن از آن برایشان مشکل بود، که سخنان عیسی (ع) نیز ناظر به آن است که چنین توانایی برای بشر وجود دارد، نه آن که حضرت بخواهد اصل ازدواج و فرزنددار شدن را ناپسند بداند. جالب است قرآن کریم نیز با تمام تأکیدی که بر ازدواج دارد، زن، فرزند و مال را از جهاتی مایه فتنه میداند، چنان که میفرماید: ""ای مؤمنان! در میان زنان و فرزندانتان، دشمنانی برای شما یافت می شوند پس کاملا به هوش باشید و ...زنان و ثروتهایتان تنها آزمونی برای شماست و پاداش بزرگ را باید نزد خدا یافت" [6] که مطمئنا این آیات به معنای مخالفت با ازدواج و داشتن فرزند و نیز به دست آوردن مال و ثروت نیست، بلکه دلبسته شدن به آنها را مورد نکوهش قرار می دهد. ب. عمر کوتاه و اشتغال مداوم به سفرهای تبلیغی در علت نام گذاری حضرت عیسی (ع) به مسیح گفته شده است که ایشان سیاح بود. سیاحت، به معنای سیر کردن در زمین برای عبادت و منقطع شدن از خلق معنا شده است؛ [7] به همین جهت گفته شده است، ایشان در روی زمین به گردش می پرداخت، پس در هنگام شب بر می خواست و تا صبح نماز می خواند. [8] در روایتی که طبرسی از حضرت علی (ع) در پاسخ به فردی یهودی نقل می کند، سیاح بودن حضرت عیسی (ع) مورد تأیید قرار گرفته است. [9] بنابر این دلیل دیگری که می توان در علت ازدواج نکردن حضرت بیان کرد این است که ایشان به جهت عمر کوتاه و اشتغال مداوم به سفرهای تبلیغی به نقاط مختلف، امکان ازدواج برایشان فراهم نشده است و ازدواج گر چه کار پسندیدهای است، اما به خودی خود واجب نیست و وقتی که کار مهم تری انسان را از اقدام به آن بازدارد ترک آن مانعی ندارد. مسئولیت و کار حضرت عیسی (ع) اهمیت آن، از پرداختن به ازدواج بیشتر بوده است و تشخیص این مطلب نیز با خود ایشان که پیامبر خداوند بود، است. ج. عقیده مسیحیان در این موضوع در این باره استاد مطهری (ره) چنین می گوید: یک عقیده خلاف را مسیحیان وارد مذاهب جهان کردند، که علت زن نداشتن حضرت عیسی (ع) این بود که زن عنصر گناه و شیطان کوچک است و ازدواج و مسائل جنسی مانع رشد و تعالی انسان میشود، به اعتقاد آنان مرد به خودی خود گناه نمیکند و زن که شیطان کوچک است مرد را وسوسه می کند و او را به گناه وا می دارد. به اعتقاد مسیحیان، اساساً قصه آدم و شیطان و حوّا این طور شروع شد که شیطان نمی توانست در آدم نفوذ کند، لذا با فریب دادن حوا، واسطه فریب آدم مهیا شد. در تمام تاریخ همیشه به این گونه بوده است که شیطان بزرگ زن را و زن مرد را وسوسه میکند. اصلًا داستان آدم و حوّا و شیطان در میان مسیحیان به این شکل درآمد. ولی قرآن درست خلاف این را میگوید؛ قرآن وقتی داستان آدم و شیطان را ذکر میکند، برای آدم اصالت و برای حوّا تبعیت قایل نمی شود، این دروغی را که به مذهبها بسته بودند زدود و بیان داشت که جریان عصیان انسان چنین نیست که شیطان اول زن را وسوسه و به واسطه او مرد گمراه شود، شیطان هر دو نفر را مورد خطاب خود قرار داد و قسم دروغ خورد، از این رو مقدار لغزش آدم و حوا یکسان بوده و برتری یکی از آنان بر دیگری مطرح نبوده است. شاید برای همین است که قرآن گویی عنایت دارد که در کنار مردان پاک از زنان پاکیزه یاد کند و در مواردی جایگاه زن را برتر دانسته است. [10] یاد آوری این نکته ضروری است، که این مسئله در میان مسیحیان مورد اختلاف است و عده ای از آنان (اگر چه در ادعا) نقطه مقابل سخن استاد مطهری را گفته اند تا آن جا که حتی قایل به حرمت طلاق زن شده اند، و مسئله ازدواج نکردن حضرت عیسی (ع) و پیروی کشیشان و راهبان از ایشان را ناشی از علل دیگری می دانند. د. جدا بودن حساب اولیای الاهی از عموم مردم در قسمتی از کردار یکی دیگر از مسائلی که توجه به آن ضروری است، ممکن است به جهت موقعیت ویژه اولیای الاهی در جامعه، اموری از ناحیه خداوند یا خود ایشان مورد توجه قرار گیرد، که از دیگران خواسته نشده باشد؛ مانند وجوب نماز شب برای رسول خدا، [11] زهد حضرت علی (ع) در زندگی شخصی، در حالی که خود حضرت می فرمایند، این گونه زندگی، در توان شما نیست و از شما خواسته هم نشده است. [12] از این رو شاید عمل شخصی حضرت عیسی (ع) از این امور باشد. پی نوشتها: [1] رعد، 38. [2] برای اطلاع بیشتر از اهمیت ازدواج به islamquest.net/fa/archive/question/1283مراجعه نمایید. [3] ازدواج در حکم اولیه مستحب است، و در صورتی واجب می شود که انسان به حرام افتد. [4] مجلسی، محمد باقر، بحار الأنوار، ج 14، ص 238، ح 15، مؤسسة الوفاء، بیروت، 1404 ق. [5] همان، ج 67، ص 314، ادامه ح 19. [6] تغابن، 14-15. [7] ابن منظور، لسان العرب، ج 2 ص 492، دار الفکر، بیروت، 1414ق. [8] واسطی زبیدی، سید مرتضی، تاج العروس من جواهر القاموس، ج 4 ص 98، دار الفکر، بیروت، 1414ق. [9] طبرسی، احمد بن علی، الاحتجاج، ج 1، ص 225، نشر مرتضی، مشهد مقدس، 1403ق. [10] ر.ک: مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج 17، ص 402، انتشارات صدرا، قم، 1383 ش. [11] طوسی، محمد بن حسن، َتهذیب ‌الأحکام، ج 2، ص 242، ح 28، دار الکتب الإسلامیة، تهران، 1365ش. [12] ر.ک: امام علی (ع) نهج البلاغة، ص 52، انتشارات دار الهجرة، قم. منبع: www.islamquest.net
پاسخ اجمالی:
در مورد ازدواج نکردن حضرت عیسی (ع) در آموزه های دینی به مسائلی اشاره شده است که در نظر ابتدایی چنین تصوری پدید می آید که حضرت با اصل ازدواج مخالف بوده است، اما با توجه به سفارش اکیدی که در امر ازدواج در قرآن و روایات آمده، همچنین مطالعه زندگی حضرت عیسی (ع)، درمی یابیم که ایشان با اصل ازدواج مخالفتی نداشته است، بلکه علت ازدواج نکردن ایشان شرایط خاص زندگی شخصی و جامعه ای بوده است که در آن زندگی می کردند.
پاسخ تفصیلی:
یکی از سنّت های نیکوی بشری که از دیر باز میان انسان ها متداول بوده، (ازدواج) است. شاید هیچ پدیدهای به اندازه این سنّت حیات بخش، مورد توجه بشر نبوده است؛ زیرا هم محتوایش به طور کامل با فطرت انسان هماهنگ است و هم موجب رشد و تربیت صحیح قوای طبیعی انسان و ارضای غرایز و تأمین نیازهای اصیل او میشود.
قرآن کریم در موارد متعدّد به اهمیت ازدواج اشاره نموده و اهداف و ثمرات آن را گوشزد کرده است. این اندیشه افراطی را که ازدواج مانع ترقی و تکامل معنوی و اخلاقی انسان است، مردود و مغایر با روش معمول انبیای الاهی دانسته است. قرآن در این باره می فرماید: (وَ لَقَدْ ارْسَلْنا رُسُلًا مِنْ قَبْلِکَ وَ جَعَلْنا لَهُمْ ازْواجاً وَ ذُرِّیةً ...)؛ [1] البته ما پیش از تو (نیز) رسولانی فرستادیم و برای آنها همسران و فرزندانی قرار دادیم. [2]
البته توجه به این نکته ضروری است، احکامی که خداوند برای بندگان تشریع کرده، بر دو گونه است، قسمتی از این احکام تغییر ناپذیر است، همه انسان ها موظف به انجام آن هستند و استثنا پذیر نیست؛ مانند انجام عبادات واجب و دوری از محرمات، ولی قسم دیگری از اعمالی که خداوند به آن سفارش کرده، مثل برخی از مستحبات، [3] بسته به موقعیت فردی و اجتماعی افراد قابل تغییر است. در این قسم از احکام هر فرد می تواند بر اساس مصلحت شخصی یا اجتماعی خود، با آن برخورد کند. به عنوان مثال گر چه ازدواج امری پسندیده است و در روایات به آن تأکید شده است، اما همین امر برای افراد مختلف با روحیه های متفاوت، از نظر اهمیت در یک درجه نیست، اگر کسی با ازدواج نکردن به حرام می افتد یا دچار تشویش خاطر می شود و از مزاج گرمی برخوردار است، به گونه ای که اگر ازدواج نکند، از وظایف دیگر زندگی باز می ماند، به یقین این امر برای چنین شخصی سزاوار بلکه واجب است و این احتمال بعید نیست، روایاتی که تأکید بر ازدواج دارد، ناظر به این گونه افراد باشد. اما برای کسی که ازدواج، وظایف مهم دیگر زندگی او از قبیل تحصیل، تبلیغ دین و ... را دچار مشکل می کند، می توان از آن چشم پوشی کرد.
حال به بررسی آنچه در باره ازدواج نکردن حضرت عیسی (ع) آمده است می پردازیم:
الف. دوری از دنیا طلبی حاکم بر جامعه
دلایلی در باره ازدواج نکردن حضرت عیسی (ع) در منابع روایی موجود است، از جمله:
1. امام صادق (ع) میفرماید: از حضرت عیسی (ع) سؤال شد که شما چرا ازدواج نمیکنی؟ گفت: ازدواج به چه کار من آید؟ گفتند: دارای فرزندانی خواهی شد، گفت فرزند به چه درد میخورد، اگر زنده بماند باعث گرفتاری میشود، و اگر بمیرد باعث حزن و اندوه است! [4]
2. مسیح (ع) به یاران خود گفت: خوراک من گیاهان زمین، و آب خوراکی من از رودخانهها و چشمه ها است که با دست های خود آب را می نوشم، روشنائی من نور ماه است، فرش من خاک و بالش من سنگ ها. لباس من از موهای حیوانات است، فرزندی ندارم تا بمیرد، زنی ندارم تا محزون شود، خانهای ندارم تا خراب شود، مالی ندارم تا تلف شود، پس بنابر این من بی نیازترین فرزندان آدم هستم. [5]
بنابر آنچه گذشت، این روایات نمی تواند ناظر به اصل ازدواج باشد؛ زیرا بر اساس آنچه در آیه 38 سوره رعد آمده، خداوند سنتش بر ازدواج پیامبران بوده است. بنابر این سخن حضرت را باید با توجه به مخاطبان و شرایطی که در آن بوده اند تبیین نمود.
مخاطبان حضرت کسانی بودند که بیش از اندازه گرفتار لذایذ دنیا شده بودند و دست برداشتن از آن برایشان مشکل بود، که سخنان عیسی (ع) نیز ناظر به آن است که چنین توانایی برای بشر وجود دارد، نه آن که حضرت بخواهد اصل ازدواج و فرزنددار شدن را ناپسند بداند.
جالب است قرآن کریم نیز با تمام تأکیدی که بر ازدواج دارد، زن، فرزند و مال را از جهاتی مایه فتنه میداند، چنان که میفرماید: ""ای مؤمنان! در میان زنان و فرزندانتان، دشمنانی برای شما یافت می شوند پس کاملا به هوش باشید و ...زنان و ثروتهایتان تنها آزمونی برای شماست و پاداش بزرگ را باید نزد خدا یافت" [6] که مطمئنا این آیات به معنای مخالفت با ازدواج و داشتن فرزند و نیز به دست آوردن مال و ثروت نیست، بلکه دلبسته شدن به آنها را مورد نکوهش قرار می دهد.
ب. عمر کوتاه و اشتغال مداوم به سفرهای تبلیغی
در علت نام گذاری حضرت عیسی (ع) به مسیح گفته شده است که ایشان سیاح بود. سیاحت، به معنای سیر کردن در زمین برای عبادت و منقطع شدن از خلق معنا شده است؛ [7] به همین جهت گفته شده است، ایشان در روی زمین به گردش می پرداخت، پس در هنگام شب بر می خواست و تا صبح نماز می خواند. [8] در روایتی که طبرسی از حضرت علی (ع) در پاسخ به فردی یهودی نقل می کند، سیاح بودن حضرت عیسی (ع) مورد تأیید قرار گرفته است. [9] بنابر این دلیل دیگری که می توان در علت ازدواج نکردن حضرت بیان کرد این است که ایشان به جهت عمر کوتاه و اشتغال مداوم به سفرهای تبلیغی به نقاط مختلف، امکان ازدواج برایشان فراهم نشده است و ازدواج گر چه کار پسندیدهای است، اما به خودی خود واجب نیست و وقتی که کار مهم تری انسان را از اقدام به آن بازدارد ترک آن مانعی ندارد. مسئولیت و کار حضرت عیسی (ع) اهمیت آن، از پرداختن به ازدواج بیشتر بوده است و تشخیص این مطلب نیز با خود ایشان که پیامبر خداوند بود، است.
ج. عقیده مسیحیان در این موضوع
در این باره استاد مطهری (ره) چنین می گوید: یک عقیده خلاف را مسیحیان وارد مذاهب جهان کردند، که علت زن نداشتن حضرت عیسی (ع) این بود که زن عنصر گناه و شیطان کوچک است و ازدواج و مسائل جنسی مانع رشد و تعالی انسان میشود، به اعتقاد آنان مرد به خودی خود گناه نمیکند و زن که شیطان کوچک است مرد را وسوسه می کند و او را به گناه وا می دارد. به اعتقاد مسیحیان، اساساً قصه آدم و شیطان و حوّا این طور شروع شد که شیطان نمی توانست در آدم نفوذ کند، لذا با فریب دادن حوا، واسطه فریب آدم مهیا شد. در تمام تاریخ همیشه به این گونه بوده است که شیطان بزرگ زن را و زن مرد را وسوسه میکند. اصلًا داستان آدم و حوّا و شیطان در میان مسیحیان به این شکل درآمد. ولی قرآن درست خلاف این را میگوید؛ قرآن وقتی داستان آدم و شیطان را ذکر میکند، برای آدم اصالت و برای حوّا تبعیت قایل نمی شود، این دروغی را که به مذهبها بسته بودند زدود و بیان داشت که جریان عصیان انسان چنین نیست که شیطان اول زن را وسوسه و به واسطه او مرد گمراه شود، شیطان هر دو نفر را مورد خطاب خود قرار داد و قسم دروغ خورد، از این رو مقدار لغزش آدم و حوا یکسان بوده و برتری یکی از آنان بر دیگری مطرح نبوده است. شاید برای همین است که قرآن گویی عنایت دارد که در کنار مردان پاک از زنان پاکیزه یاد کند و در مواردی جایگاه زن را برتر دانسته است. [10]
یاد آوری این نکته ضروری است، که این مسئله در میان مسیحیان مورد اختلاف است و عده ای از آنان (اگر چه در ادعا) نقطه مقابل سخن استاد مطهری را گفته اند تا آن جا که حتی قایل به حرمت طلاق زن شده اند، و مسئله ازدواج نکردن حضرت عیسی (ع) و پیروی کشیشان و راهبان از ایشان را ناشی از علل دیگری می دانند.
د. جدا بودن حساب اولیای الاهی از عموم مردم در قسمتی از کردار
یکی دیگر از مسائلی که توجه به آن ضروری است، ممکن است به جهت موقعیت ویژه اولیای الاهی در جامعه، اموری از ناحیه خداوند یا خود ایشان مورد توجه قرار گیرد، که از دیگران خواسته نشده باشد؛ مانند وجوب نماز شب برای رسول خدا، [11] زهد حضرت علی (ع) در زندگی شخصی، در حالی که خود حضرت می فرمایند، این گونه زندگی، در توان شما نیست و از شما خواسته هم نشده است. [12] از این رو شاید عمل شخصی حضرت عیسی (ع) از این امور باشد.
پی نوشتها:
[1] رعد، 38.
[2] برای اطلاع بیشتر از اهمیت ازدواج به islamquest.net/fa/archive/question/1283مراجعه نمایید.
[3] ازدواج در حکم اولیه مستحب است، و در صورتی واجب می شود که انسان به حرام افتد.
[4] مجلسی، محمد باقر، بحار الأنوار، ج 14، ص 238، ح 15، مؤسسة الوفاء، بیروت، 1404 ق.
[5] همان، ج 67، ص 314، ادامه ح 19.
[6] تغابن، 14-15.
[7] ابن منظور، لسان العرب، ج 2 ص 492، دار الفکر، بیروت، 1414ق.
[8] واسطی زبیدی، سید مرتضی، تاج العروس من جواهر القاموس، ج 4 ص 98، دار الفکر، بیروت، 1414ق.
[9] طبرسی، احمد بن علی، الاحتجاج، ج 1، ص 225، نشر مرتضی، مشهد مقدس، 1403ق.
[10] ر.ک: مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج 17، ص 402، انتشارات صدرا، قم، 1383 ش.
[11] طوسی، محمد بن حسن، َتهذیب الأحکام، ج 2، ص 242، ح 28، دار الکتب الإسلامیة، تهران، 1365ش.
[12] ر.ک: امام علی (ع) نهج البلاغة، ص 52، انتشارات دار الهجرة، قم.
منبع: www.islamquest.net
- [سایر] آیا ازدواج نکردن حضرت عیسی دلیل خاصی داشته؟
- [سایر] اگر ازدواج واجب است، چرا حضرت عیسی، ازدواج نکردند؟
- [سایر] حضرت عیسی چگونه بدون انکه ازدواج کند به کمال رسید؟
- [سایر] آیا حضرت مریم بعد از تولد حضرت عیسی ازدواج کرد؟
- [سایر] نظر اسلام رو درمورد ازدواج حضرت عیسی (ع) با مریم مجدلیه چیست؟
- [سایر] شنیدم حضرت عیسی مسیح(ع) ازدواج نکرد چون جانشینی نداشته باشد؟
- [سایر] حضرت عیسی ع در چه سنّی از نظرها غایب شد و چرا تنها زندگی کرد و ازدواج نکرد؟
- [سایر] نام حضرت عیسی در کتاب انجیل چیست؟
- [سایر] تولد حضرت عیسی(ع) چگونه بوده است؟
- [سایر] چگونه حضرت عیسی پسر خداست؟ در حالی که در اناجیل امروزی میگویند: مریم با یوسف نجار ازدواج کرد، چگونه مریم را باکره میدانند؟
- [آیت الله اردبیلی] در هبه صیغه خاصّی لازم نیست و اگر هبه کننده مال خود را به قصد هبه به کسی بدهد و او هم به همین قصد بپذیرد، صحیح است.
- [آیت الله بهجت] اگر پدر و جد پدری غایب باشند، بهطوریکه نشود از آنان اذن گرفت و ازدواج برای دختر لازم باشد، یا در ازدواج نکردن ضرر یا حرج (یعنی مشقّت شدیدی) باشد، و همچنین اگر پدر یا جد پدری از ازدواج او با کسی که همکفو اوست، با وجود تمام مقدمات و شرایط، ممانعت کنند، و او نیز تمایل به ازدواج دارد و ازدواج هم به مصلحت او باشد، با اجتماع تمام شرایط میتواند ازدواج نماید.
- [امام خمینی] طلاق باید به صیغه عربی صحیح خوانده شود و دو مرد عادل آن را بشنوند و اگر خود شوهر بخواهد صیغه طلاق را بخواند و اسم زن او مثلا فاطمه باشد،باید بگوید: "زوجتی فاطمة طالق" زن من فاطمه رها است، و اگر دیگری را وکیل کند،آن وکیل باید بگوید: "زوجة موکلی فاطمة طالق".
- [آیت الله نوری همدانی] طلاق باید به صیغة عربی صحیح خوانده شود و دو مرد عادل آن را بشنوند و اگر خود شوهر بخواهد صیغة طلاق را بخواند و اسم زن او مثلاً فاطمه باشد باید بگوید : زَوْجَتی فاطِمَهُ طالِقٌ یعنی زن من فاطمه رها است و اگر دیگری را وکیل کند که آن وکیل باید بگوید : زَوْجَهُ مُوَکِلی فاطِمَهُ طالِقٌ .
- [آیت الله سبحانی] طلاق باید به صیغه عربی صحیح خوانده شود و دو مرد عادل آن را بشنوند و اگر خود شوهر بخواهد صیغه طلاق را بخواند و اسم زن او مثلاً فاطمه باشد، باید بگوید: زَوْجَتِی فاطِمَهُ طالِق یعنی زن من فاطمه رها است و اگر دیگری را وکیل کند آن وکیل باید بگوید: زَوْجَةُ مَوَکِّلِی فاطِمَةُ طالِق.
- [آیت الله فاضل لنکرانی] طلاق باید به صیغه عربی صحیح و به کلمه (طالق) خوانده شود و دو مرد عادل آن را بشنوند و اگر خود شوهر بخواهد صیغه طلاق را بخواند و اسم زن او مثلا فاطمه باشد باید بگوید: (زَوْجَتی فاطِمَة طالقٌ); یعنی: زن من فاطمه رها است و اگر دیگری را وکیل کند آن وکیل باید بگوید: (زَوْجَةُ مُوکِّلِی فاطِمَةُ طالِقٌ).
- [آیت الله سبحانی] اگر شوهر بخواهد صیغه طلاق خلع را بخواند، چنانچه اسم زن مثلاً فاطمه باشد می گوید: زَوْجَتِی فاطِمَةُ خلعتها عَلی ما بَذَلَتْ هِیَ طالِق (یعنی زنم فاطمه را طلاق خلع دادم او رها است).
- [آیت الله اردبیلی] اگر شوهر بخواهد خود صیغه طلاق را بخواند، چنانچه اسم زن مثلاً فاطمه باشد، میگوید: (زَوْجَتِی فاطِمَةُ خالَعْتُها عَلی ما بَذَلَتْ، هِیَ طالِقٌ) یعنی: (زنم فاطمه را در مقابل آنچه بخشید طلاق خلع دادم، او رهاست).
- [آیت الله بهجت] اگر شوهر بخواهد صیغه طلاق خُلع را بخواند، چنانچه اسم زن مثلاً فاطمه باشد میگوید: (زَوْجَتِی فاطِمَةُ خالَعْتُها عَلی ما بَذَلَتْ هِی طالِق)؛ یعنی: (زنم فاطمه را طلاق خُلع دادم، او رهاست).
- [آیت الله بهجت] طلاق باید به صیغه عربی صحیح خوانده شود، و اگر خواندن به عربی صحیح ممکن نبود، با سایر زبانها بهصورت صحیح باید خوانده شود، و اگر به عربی میتواند بخواند، ولی عربی صحیح را نمیداند، احتیاط در این است که هم به عربی غیر صحیح و هم به لغت صحیحِ کسی که صیغه طلاق را میخواند خوانده شود. و باید دو مرد عادل صیغه طلاق را بشنوند، و اگر خود شوهر بخواهد صیغه طلاق را بخواند و اسم زن او مثلاً فاطمه باشد باید بگوید: (زَوْجَتِی فَاطِمَةُ طالِق)؛ یعنی: (زن من فاطمه رهاست)، و اگر دیگری را وکیل کند، آن وکیل باید بگوید: (زَوْجَةُ مُوَکلّی فاطِمَةُ طالِق).