پاسخ اجمالی: آیات 60، 61 و 62 سوره واقعه در مقام بیان فلسفه مرگ و مقدر نمودن آن برای انسانها است. خداوند در این آیات میفرماید؛ مرگ حق است؛ و مقدر از ناحیه او است، نه اینکه مقتضای نحوه وجود یک موجود زنده باشد، بلکه خدای تعالی آنرا برای این موجود مقدر کرده که تا فلان مدت زنده بماند و در پایان آن از این دنیا به سرای دیگر کوچ کند. همچنین میفرماید ما در عروض مرگ بر یک موجود زنده از عوامل ویرانگر شکست نمی‌خوریم، و چنان نیست که حیاتی دائمی به شما افاضه کنیم، ولی آن اسباب بر اراده ما غلبه کنند، و حیاتی را که ما خواسته‌ایم همیشه باشد، باطل سازند.! در فلسفه مرگ میفرماید ما مرگ را بین شما مقدر کردیم، تا جا برای دیگران باز شود، و آیندگان را به جای گذشتگان بگذاریم، و شما را در خلقتی دیگر که نمی‌دانید زنده میکنیم. همچنین در استدلال برای معاد است، و برای زنده کردن افراد بشر در سرای دیگر، بهترین دلیل را همین زندگی دنیا اعلام میکند. پاسخ تفصیلی: برای آنکه معنا و مقصود آیات 61 و 62 سوره واقعه روشن شود، ناگزیر باید آیه 60 را نیز بررسی کرد؛ چرا که این سه آیه با هم در ارتباط هستنند، و در حقیقت حکمت و فلسفه مقدر نمودن مرگ و زنده نمودن دوباره انسانها را در رستاخیر بیان میکنند؛ از اینرو این سه آیه را به ترتیب مرور میکنیم. 1. خداوند در آیه 60 میفرماید: (نَحْنُ قَدَّرْنا بَیْنَکُمُ الْمَوْتَ وَ ما نَحْنُ بِمَسْبُوقین)؛ ما در میان شما مرگ را مقدّر ساختیم و هرگز کسی بر ما پیشی نمی‌گیرد! تدبیر امور خلق با تمام خصوصیاتش از لوازم خلقت و افاضه وجود است. وقتی خدای تعالی به انسان هستی میبخشد، هستی محدود می‌دهد. از همان اولین لحظه تکوینش تا آخرین لحظات زندگی دنیائیش، و تمامی خصوصیاتی که در طول این مدت به خود می‌گیرد و رها می‌کند، همه از لوازم آن محدودیت، و جزو آن حد است و به تقدیر و اندازه‌گیری خالق است، که یکی از آن خصوصیات هم مرگ او است. پس مرگ انسان مانند حیاتش به تقدیری از خدا است، نه اینکه خدا نتوانسته انسان را برای همیشه آفریده باشد؛ و چون او از چنین خلقتی عاجز بوده، و قدرتش همین قدر بوده که آفریده‌اش مثلا هفتاد سال دوام داشته باشد، قهراً بعد از هفتاد سال دستخوش مرگ شود. و نه اینکه خدا او را برای همیشه زنده ماندن در این دنیا خلق کرده باشد، اما اسباب و عوامل مخرب و ویرانگر بر اراده خداوند غلبه کرده، و مخلوق او را بمیراند؛ چون لازمه این دو فرض این است که قدرت خدای تعالی محدود و ناقص باشد، در فرض اول نتوانسته باشد دوام بیشتری به مخلوق زنده‌اش بدهد، و در فرض دوم نتوانسته باشد از هجوم عوامل ویرانگر جلوگیری کند، و این در مورد خدای تعالی محال است؛ زیرا قدرت او مطلق و اراده‌اش شکست‌ناپذیر است. از این بیان روشن شد که منظور از جمله (نَحْنُ قَدَّرْنا بَیْنَکُمُ الْمَوْتَ)، این است که بفهماند اولاً: مرگ حق است، و ثانیاً مقدر از ناحیه خدا است، نه اینکه مقتضای نحوه وجود یک موجود زنده باشد، بلکه خدای تعالی آنرا برای این موجود مقدر کرده؛ یعنی او را آفریده تا فلان مدت زنده بماند، و در زمان معین از این دنیا به سرای دیگر کوچ کند. بنابر این، با توجه به این مقدمه روشن شد که مراد از جمله (و ما نحن بمسبوقین) - با در نظر گرفتن اینکه کلمه سبق به معنای غلبه و مسبوق به معنای مغلوب است- این است که ما در عروض مرگ برای مخلوق زنده از عوامل ویرانگر شکست نمی‌خوریم، و چنان نیست که حیاتی دائمی به شما افاضه کنیم، ولی آن اسباب بر اراده ما غلبه کنند، و حیاتی را که ما خواسته‌ایم همیشه باشد، باطل سازند. 2. (عَلی‌ أَنْ نُبَدِّلَ أَمْثالَکُمْ وَ نُنْشِئَکُمْ فی‌ ما لا تَعْلَمُون)؛ تا گروهی را به جای گروه دیگری بیاوریم و شما را در جهانی که نمی‌دانید آفرینش تازه‌ای بخشیم! معنای این آیه با توجه به آیه بالا؛ این است که ما مرگ را بین شما مقدر کردیم، در حالیکه آن مرگ بر این اساس تقدیر شد که جا برای امثال شما باز شود، و دیگران جای شما را بگیرند، و شما را در خلقتی دیگر که نمی‌دانید زنده میکنیم. کلمه (امثال) جمع (مثل) -به کسره م و سکون ث- است،[1] و مثل هر چیزی عبارت است از: چیزی که در نوعیت با آن یکی باشد. به عبارت روشنتر، یعنی فردی دیگر از نوع آن باشد؛ مانند زید که مثل عمرو است؛ یعنی فردی دیگر از نوع انسان است، و مراد از جمله (أَنْ نُبَدِّلَ أَمْثالَکُمْ) این است که شما را با امثالی از بشر تبدیل کنیم، و یا امثال شما را به جای شما تبدیل کنیم. به هر حال معنای آن این است که جماعتی از بشر را با جماعتی دیگر، نسلی را با نسلی دیگر عوض و تبدیل کنیم، آیندگان بیایند و جای گذشتگان را بگیرند. کلمه (ما) در جمله (وَ نُنْشِئَکُمْ فِی ما لا تَعْلَمُونَ)، موصوله است، و مراد از آن خلقت است، و جمله عطف است بر جمله (نبدل)، و تقدیر کلام چنین است: (علی ان نبدل امثالکم و علی ان ننشئکم)؛ یعنی ما مرگ را بر این اساس مقدر کردیم که نسلی دیگر مثل شما را جایگزین شما کنیم، و بر این اساس به شما خلقتی دیگر دهیم که نمی‌دانید چگونه است، و آن خلقت دیگر عبارت است از: هستی آخرتی که از جنس هستی ناپایدار دنیا نیست. خلاصه اینکه معنای دو آیه این چنین است: مرگ در میان شما به تقدیری از ما مقدر شده، نه اینکه ناشی از نقصی در قدرت ما باشد، به این معنا که ما نتوانیم وسیله ادامه حیات را برای شما فراهم کنیم، و نه اینکه اسباب ویرانگر و مرگ و میرآور بر اراده ما غالب شده، و ما را در حفظ حیات شما عاجز کرده باشد، بلکه خود ما شما را بر این اساس آفریدیم که پس از أجلی معین بمیرید؛ زیرا که خلقت ما بر اساس تبدیل أمثال است؛ یعنی طبقه‌ای بمیرند، و جا برای طبقه‌ای دیگر باز کنند، گذشتگان را بمیرانیم و آیندگان را به جای آنان بگذاریم. همچنین بر این اساس است که بعد از مردن شما خلقتی دیگر ورای خلقت ناپایدار دنیوی به شما بدهیم، پس مرگ عبارت است از: انتقال از خانه‌ای به خانه‌ای دیگر، و از خلقتی به خلقتی بهتر، نه اینکه عبارت باشد از فنا و نابودی. 3. (وَ لَقَدْ عَلِمْتُمُ النَّشْأَةَ الْأُولی‌ فَلَوْ لا تَذَکَّرُون)؛ شما عالم نخستین را دانستید، چگونه متذکّر نمی‌شوید (که جهانی بعد از آن است). این آیه در مقام بیان یک قیاس منطقی در استدلال برای معاد از طریق علم به زندگی دنیا و خصوصیات آن است. منظور از (نشأه اولی) دنیا است، و مراد از (علم به آن)، علم به خصوصیات آن است، که مستلزم اذعان به نشاه‌ای دیگر و جاودانه است. نشاه‌ای که در آن به اعمال پاداش می‌دهند، برای اینکه از نظام حیرت‌انگیز عالم دنیا این معنا به طور یقین به دست می‌آید که لغو و باطلی در عالم هستی نیست، و قطعاً برای این حیات دنیوی غایت و هدفی است باقی و ماندنی، و نیز از ضروریات نظام دنیا این است که می‌بینیم هر موجودی به سوی سعادت نوعیه‌اش هدایت شده، و انسانها هم باید از طریق مبعوث شدن پیامبران، تشریع شرایع و توجیه امر و نهی به سوی سعادتشان هدایت شوند، و این نیز صورت نمی‌گیرد، مگر اینکه در برابر اعمال نیک پاداشی و در مقابل اعمال بد کیفری مقرر شود، و چون دنیا برای پاداش و کیفر تنگ است، ناگزیر باید در عالمی دیگر که همان حیات اخروی است صورت بپذیرد. اما اینکه چگونه ممکن است انسانها یکبار دیگر زنده شوند، دلیل این امکان نیز در همین زندگی دنیا است؛ زیرا در این دنیا دیدند و فهمیدند که آن خدایی که این عالم را از نیستی به هستی آورد، و چنین قدرتی داشت، او بر ایجاد بار دومش نیز قادر است: (قُلْ یُحْیِیهَا الَّذِی أَنْشَأَها أَوَّلَ مَرَّةٍ)[2] بگو این استخوانهای پوسیده را همان کسی زنده می‌کند که بار اول ایجادش کرد. و این خود برهانی است بر امکان معاد، و بر طرف کردن استبعاد منکرین آن. خلاصه اینکه؛ با علم به زندگی دنیا، برای انسانها علمی نیز به مبادی این برهان پیدا می‌شود، برهانی که امکان بعث را اثبات می‌کند، و استبعادی را که منکرین نسبت به آن دارند برطرف می‌سازد، پس با اثبات امکان، دیگر استبعاد معنایی ندارد. و این برهان -به طوری که ملاحظه کردید- برهان بر امکان حشر بدنها است، و حاصلش این است که بدنی که در قیامت زنده می‌شود، و پاداش یا کیفر می‌بیند مثل بدن دنیوی است، و وقتی جایز باشد بدنی دنیایی خلق شود و زنده گردد، بدنی اخروی نیز ممکن است خلق و زنده گردد؛ چون این بدن مثل آن بدن است، و حکم امثال در جواز و عدم جواز، یکی است.[3] و رساترین تفسیر برای این آیه، سخن امام علی(ع) است که میفرماید: (...وَ عَجِبْتُ لِمَنْ أَنْکَرَ النَّشْأَةَ الْأُخْرَی وَ هُوَ یَرَی النَّشْأَةَ الْأُولَی ...)؛[4] در شگفتم از کسی که منکر معاد و رستاخیر است، در حالیکه زندگی دنیا را ملاحظه میکند. کوتاه سخن اینکه این آیه بشر را به این نکته توجه میدهد که وقتی شما نشئه دنیوی خود را دیدید و مراتب و درجات سیر خود را از ابتدای خلقت و از وقتی که نطفه بودید تا وقتی که دایره سیر خود را بپایان رسانیدید، آن وقت چگونه منکر معاد و رستاخیز میشوید؟! پی نوشتها: [1]. البته، بعضی از مفسران احتمال داده‌اند کلمه (امثال) در آیه شریفه جمع (مثل) - به فتح م و ث - باشد که به معنای وصف است، در نتیجه دو جمله (عَلی‌ أَنْ نُبَدِّلَ) و (نُنْشِئَکُمْ ...) هر دو یک معنا را افاده کنند، و آن این است که ما مرگ را بر این اساس مقدر کردیم که اوصافتان را دگرگون سازیم، و در آخرت به خلقتی شما را مبعوث کنیم که خودتان نمی‌دانید، مثلاً بعضی از شما را به صفت و شکل سگ محشور کنیم، برخی دیگر را به صورت خوک و یا اشکال و صور دیگر، بعد از آنکه در دنیا بر صفت انسان بودید. ر. ک: آلوسی، سید محمود، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم، ج ‌14، ص 147، دارالکتب العلمیه، بیروت، چاپ اول، 1415 ق. [2]. یس، 79. [3]. ر. ک: طباطبائی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج ‌19، ص 133- 134، دفتر انتشارات اسلامی، قم، 1417ق؛ المیزان فی تفسیر القرآن، ترجمه، موسوی همدانی، سید محمد باقر، ج 19، ص 230- 233، دفتر انتشارات اسلامی، قم، 1374ش؛ [4]. شریف الرضی، محمد بن حسین، نهج البلاغة، محقق، صالح، صبحی، ص 491، هجرت، قم، چاپ اول، 1414ق؛ ر. ک: مغنیه، محمد جواد، تفسیر الکاشف، ج ‌7، ص 228، دار الکتب الإسلامیة، تهران، چاپ اول، 1424ق. منبع: www.islamquest.net
پاسخ اجمالی:
آیات 60، 61 و 62 سوره واقعه در مقام بیان فلسفه مرگ و مقدر نمودن آن برای انسانها است.
خداوند در این آیات میفرماید؛ مرگ حق است؛ و مقدر از ناحیه او است، نه اینکه مقتضای نحوه وجود یک موجود زنده باشد، بلکه خدای تعالی آنرا برای این موجود مقدر کرده که تا فلان مدت زنده بماند و در پایان آن از این دنیا به سرای دیگر کوچ کند.
همچنین میفرماید ما در عروض مرگ بر یک موجود زنده از عوامل ویرانگر شکست نمیخوریم، و چنان نیست که حیاتی دائمی به شما افاضه کنیم، ولی آن اسباب بر اراده ما غلبه کنند، و حیاتی را که ما خواستهایم همیشه باشد، باطل سازند.!
در فلسفه مرگ میفرماید ما مرگ را بین شما مقدر کردیم، تا جا برای دیگران باز شود، و آیندگان را به جای گذشتگان بگذاریم، و شما را در خلقتی دیگر که نمیدانید زنده میکنیم. همچنین در استدلال برای معاد است، و برای زنده کردن افراد بشر در سرای دیگر، بهترین دلیل را همین زندگی دنیا اعلام میکند.
پاسخ تفصیلی:
برای آنکه معنا و مقصود آیات 61 و 62 سوره واقعه روشن شود، ناگزیر باید آیه 60 را نیز بررسی کرد؛ چرا که این سه آیه با هم در ارتباط هستنند، و در حقیقت حکمت و فلسفه مقدر نمودن مرگ و زنده نمودن دوباره انسانها را در رستاخیر بیان میکنند؛ از اینرو این سه آیه را به ترتیب مرور میکنیم.
1. خداوند در آیه 60 میفرماید: (نَحْنُ قَدَّرْنا بَیْنَکُمُ الْمَوْتَ وَ ما نَحْنُ بِمَسْبُوقین)؛ ما در میان شما مرگ را مقدّر ساختیم و هرگز کسی بر ما پیشی نمیگیرد!
تدبیر امور خلق با تمام خصوصیاتش از لوازم خلقت و افاضه وجود است. وقتی خدای تعالی به انسان هستی میبخشد، هستی محدود میدهد. از همان اولین لحظه تکوینش تا آخرین لحظات زندگی دنیائیش، و تمامی خصوصیاتی که در طول این مدت به خود میگیرد و رها میکند، همه از لوازم آن محدودیت، و جزو آن حد است و به تقدیر و اندازهگیری خالق است، که یکی از آن خصوصیات هم مرگ او است. پس مرگ انسان مانند حیاتش به تقدیری از خدا است، نه اینکه خدا نتوانسته انسان را برای همیشه آفریده باشد؛ و چون او از چنین خلقتی عاجز بوده، و قدرتش همین قدر بوده که آفریدهاش مثلا هفتاد سال دوام داشته باشد، قهراً بعد از هفتاد سال دستخوش مرگ شود. و نه اینکه خدا او را برای همیشه زنده ماندن در این دنیا خلق کرده باشد، اما اسباب و عوامل مخرب و ویرانگر بر اراده خداوند غلبه کرده، و مخلوق او را بمیراند؛ چون لازمه این دو فرض این است که قدرت خدای تعالی محدود و ناقص باشد، در فرض اول نتوانسته باشد دوام بیشتری به مخلوق زندهاش بدهد، و در فرض دوم نتوانسته باشد از هجوم عوامل ویرانگر جلوگیری کند، و این در مورد خدای تعالی محال است؛ زیرا قدرت او مطلق و ارادهاش شکستناپذیر است.
از این بیان روشن شد که منظور از جمله (نَحْنُ قَدَّرْنا بَیْنَکُمُ الْمَوْتَ)، این است که بفهماند اولاً: مرگ حق است، و ثانیاً مقدر از ناحیه خدا است، نه اینکه مقتضای نحوه وجود یک موجود زنده باشد، بلکه خدای تعالی آنرا برای این موجود مقدر کرده؛ یعنی او را آفریده تا فلان مدت زنده بماند، و در زمان معین از این دنیا به سرای دیگر کوچ کند.
بنابر این، با توجه به این مقدمه روشن شد که مراد از جمله (و ما نحن بمسبوقین) - با در نظر گرفتن اینکه کلمه سبق به معنای غلبه و مسبوق به معنای مغلوب است- این است که ما در عروض مرگ برای مخلوق زنده از عوامل ویرانگر شکست نمیخوریم، و چنان نیست که حیاتی دائمی به شما افاضه کنیم، ولی آن اسباب بر اراده ما غلبه کنند، و حیاتی را که ما خواستهایم همیشه باشد، باطل سازند.
2. (عَلی أَنْ نُبَدِّلَ أَمْثالَکُمْ وَ نُنْشِئَکُمْ فی ما لا تَعْلَمُون)؛ تا گروهی را به جای گروه دیگری بیاوریم و شما را در جهانی که نمیدانید آفرینش تازهای بخشیم!
معنای این آیه با توجه به آیه بالا؛ این است که ما مرگ را بین شما مقدر کردیم، در حالیکه آن مرگ بر این اساس تقدیر شد که جا برای امثال شما باز شود، و دیگران جای شما را بگیرند، و شما را در خلقتی دیگر که نمیدانید زنده میکنیم.
کلمه (امثال) جمع (مثل) -به کسره م و سکون ث- است،[1] و مثل هر چیزی عبارت است از: چیزی که در نوعیت با آن یکی باشد. به عبارت روشنتر، یعنی فردی دیگر از نوع آن باشد؛ مانند زید که مثل عمرو است؛ یعنی فردی دیگر از نوع انسان است، و مراد از جمله (أَنْ نُبَدِّلَ أَمْثالَکُمْ) این است که شما را با امثالی از بشر تبدیل کنیم، و یا امثال شما را به جای شما تبدیل کنیم.
به هر حال معنای آن این است که جماعتی از بشر را با جماعتی دیگر، نسلی را با نسلی دیگر عوض و تبدیل کنیم، آیندگان بیایند و جای گذشتگان را بگیرند.
کلمه (ما) در جمله (وَ نُنْشِئَکُمْ فِی ما لا تَعْلَمُونَ)، موصوله است، و مراد از آن خلقت است، و جمله عطف است بر جمله (نبدل)، و تقدیر کلام چنین است: (علی ان نبدل امثالکم و علی ان ننشئکم)؛ یعنی ما مرگ را بر این اساس مقدر کردیم که نسلی دیگر مثل شما را جایگزین شما کنیم، و بر این اساس به شما خلقتی دیگر دهیم که نمیدانید چگونه است، و آن خلقت دیگر عبارت است از: هستی آخرتی که از جنس هستی ناپایدار دنیا نیست.
خلاصه اینکه معنای دو آیه این چنین است: مرگ در میان شما به تقدیری از ما مقدر شده، نه اینکه ناشی از نقصی در قدرت ما باشد، به این معنا که ما نتوانیم وسیله ادامه حیات را برای شما فراهم کنیم، و نه اینکه اسباب ویرانگر و مرگ و میرآور بر اراده ما غالب شده، و ما را در حفظ حیات شما عاجز کرده باشد، بلکه خود ما شما را بر این اساس آفریدیم که پس از أجلی معین بمیرید؛ زیرا که خلقت ما بر اساس تبدیل أمثال است؛ یعنی طبقهای بمیرند، و جا برای طبقهای دیگر باز کنند، گذشتگان را بمیرانیم و آیندگان را به جای آنان بگذاریم. همچنین بر این اساس است که بعد از مردن شما خلقتی دیگر ورای خلقت ناپایدار دنیوی به شما بدهیم، پس مرگ عبارت است از: انتقال از خانهای به خانهای دیگر، و از خلقتی به خلقتی بهتر، نه اینکه عبارت باشد از فنا و نابودی.
3. (وَ لَقَدْ عَلِمْتُمُ النَّشْأَةَ الْأُولی فَلَوْ لا تَذَکَّرُون)؛ شما عالم نخستین را دانستید، چگونه متذکّر نمیشوید (که جهانی بعد از آن است).
این آیه در مقام بیان یک قیاس منطقی در استدلال برای معاد از طریق علم به زندگی دنیا و خصوصیات آن است.
منظور از (نشأه اولی) دنیا است، و مراد از (علم به آن)، علم به خصوصیات آن است، که مستلزم اذعان به نشاهای دیگر و جاودانه است. نشاهای که در آن به اعمال پاداش میدهند، برای اینکه از نظام حیرتانگیز عالم دنیا این معنا به طور یقین به دست میآید که لغو و باطلی در عالم هستی نیست، و قطعاً برای این حیات دنیوی غایت و هدفی است باقی و ماندنی، و نیز از ضروریات نظام دنیا این است که میبینیم هر موجودی به سوی سعادت نوعیهاش هدایت شده، و انسانها هم باید از طریق مبعوث شدن پیامبران، تشریع شرایع و توجیه امر و نهی به سوی سعادتشان هدایت شوند، و این نیز صورت نمیگیرد، مگر اینکه در برابر اعمال نیک پاداشی و در مقابل اعمال بد کیفری مقرر شود، و چون دنیا برای پاداش و کیفر تنگ است، ناگزیر باید در عالمی دیگر که همان حیات اخروی است صورت بپذیرد.
اما اینکه چگونه ممکن است انسانها یکبار دیگر زنده شوند، دلیل این امکان نیز در همین زندگی دنیا است؛ زیرا در این دنیا دیدند و فهمیدند که آن خدایی که این عالم را از نیستی به هستی آورد، و چنین قدرتی داشت، او بر ایجاد بار دومش نیز قادر است: (قُلْ یُحْیِیهَا الَّذِی أَنْشَأَها أَوَّلَ مَرَّةٍ)[2] بگو این استخوانهای پوسیده را همان کسی زنده میکند که بار اول ایجادش کرد. و این خود برهانی است بر امکان معاد، و بر طرف کردن استبعاد منکرین آن.
خلاصه اینکه؛ با علم به زندگی دنیا، برای انسانها علمی نیز به مبادی این برهان پیدا میشود، برهانی که امکان بعث را اثبات میکند، و استبعادی را که منکرین نسبت به آن دارند برطرف میسازد، پس با اثبات امکان، دیگر استبعاد معنایی ندارد. و این برهان -به طوری که ملاحظه کردید- برهان بر امکان حشر بدنها است، و حاصلش این است که بدنی که در قیامت زنده میشود، و پاداش یا کیفر میبیند مثل بدن دنیوی است، و وقتی جایز باشد بدنی دنیایی خلق شود و زنده گردد، بدنی اخروی نیز ممکن است خلق و زنده گردد؛ چون این بدن مثل آن بدن است، و حکم امثال در جواز و عدم جواز، یکی است.[3]
و رساترین تفسیر برای این آیه، سخن امام علی(ع) است که میفرماید: (...وَ عَجِبْتُ لِمَنْ أَنْکَرَ النَّشْأَةَ الْأُخْرَی وَ هُوَ یَرَی النَّشْأَةَ الْأُولَی ...)؛[4] در شگفتم از کسی که منکر معاد و رستاخیر است، در حالیکه زندگی دنیا را ملاحظه میکند.
کوتاه سخن اینکه این آیه بشر را به این نکته توجه میدهد که وقتی شما نشئه دنیوی خود را دیدید و مراتب و درجات سیر خود را از ابتدای خلقت و از وقتی که نطفه بودید تا وقتی که دایره سیر خود را بپایان رسانیدید، آن وقت چگونه منکر معاد و رستاخیز میشوید؟!
پی نوشتها:
[1]. البته، بعضی از مفسران احتمال دادهاند کلمه (امثال) در آیه شریفه جمع (مثل) - به فتح م و ث - باشد که به معنای وصف است، در نتیجه دو جمله (عَلی أَنْ نُبَدِّلَ)
و (نُنْشِئَکُمْ ...) هر دو یک معنا را افاده کنند، و آن این است که ما مرگ را بر این اساس مقدر کردیم که اوصافتان را دگرگون سازیم، و در آخرت به خلقتی شما را مبعوث کنیم که خودتان نمیدانید، مثلاً بعضی از شما را به صفت و شکل سگ محشور کنیم، برخی دیگر را به صورت خوک و یا اشکال و صور دیگر، بعد از آنکه در دنیا بر صفت انسان بودید. ر. ک: آلوسی، سید محمود، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم، ج 14، ص 147، دارالکتب العلمیه، بیروت، چاپ اول، 1415 ق.
[2]. یس، 79.
[3]. ر. ک: طباطبائی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 19، ص 133- 134، دفتر انتشارات اسلامی، قم، 1417ق؛ المیزان فی تفسیر القرآن، ترجمه، موسوی همدانی، سید محمد باقر، ج 19، ص 230- 233، دفتر انتشارات اسلامی، قم، 1374ش؛
[4]. شریف الرضی، محمد بن حسین، نهج البلاغة، محقق، صالح، صبحی، ص 491، هجرت، قم، چاپ اول، 1414ق؛ ر. ک: مغنیه، محمد جواد، تفسیر الکاشف، ج 7، ص 228، دار الکتب الإسلامیة، تهران، چاپ اول، 1424ق.
منبع: www.islamquest.net
- [سایر] معنای حزن و خوف در سوره یونس، آیه 62 چیست؟
- [سایر] آیه 61 سوره احزاب را تفسیر کنید؟
- [سایر] آیا صحیح است که آیات ابتدایی سوره معارج بعد از واقعه غدیر نازل شده است؟ تعارض آن با آیه 33 سوره انفال چه میشود؟
- [سایر] آیا صحیح است که آیات ابتدایی سوره معارج بعد از واقعه غدیر نازل شده است؟ تعارض آن با آیه 33 سوره انفال چه میشود؟
- [سایر] آیا صحیح است که آیات ابتدایی سوره معارج بعد از واقعه غدیر نازل شده است؟ تعارض آن با آیه 33 سوره انفال چه میشود؟
- [سایر] با توجه به آیه 62 سوره (بقره) آیا میتوان به درستی پلورالیسم دینی معتقد شد؟
- [سایر] تفسیر آیه 61 سوره بقره و شان نزول آن و نظر ائمه راجع به این آیه
- [سایر] خواص سوره واقعه چیست؟
- [سایر] معرفی اجمالی از سوره واقعه ارایه نمایید.
- [سایر] آیه 13 سوره واقعه را تفسیر نمایید؟
- [آیت الله شبیری زنجانی] آیههای: 15 سوره سجده و 37 سوره فصّلت و 62 سوره نجم و 19 سوره علق، آیات سجده واجب است که اگر انسان بخواند یا گوش دهد بعد از تمام شدن آن آیه باید فوراً سجده کند، هر چند هنگام خواندن یا گوش دادن به قرآن بودن آن توجّه نداشته باشد و اگر فراموش کرد هر وقت یادش آمد باید سجده کند و کسی که گوش نمیدهد ولی آیه را میشنود بنا بر احتیاط مستحب سجده کند.
- [آیت الله جوادی آملی] .در چهار سوره قرآن, آیه سجده هست: آیه 15 سوره (سجده), آیه 37 سوره (فصّلت), آیه 62 سوره (نجم) و آیه 19 سوره (علق). هر کس یکی از این چهار آیه را بخواند یا گوش فرا دهد، پس از تمام شدن آیه، فوراً باید سجده کند و اگر آن را فراموش کرده، هر وقت یادش آمد, باید سجده نماید.
- [آیت الله فاضل لنکرانی] اگر وارث میت پدر و مادر و چند دختر یا چند پسر باشند. سهم مادر 61 و سهم پدر هم 61 و بقیه مال بین پسرها یا دخترها بالسویه تقسیم می شود.
- [آیت الله سبحانی] اگر در یک رکعت از نماز آیات، پنج مرتبه حمد و سوره بخواند و در رکعت دیگر یک حمد بخواند و سوره را پنج قسمت کند مانعی ندارد.
- [آیت الله وحید خراسانی] اگر در یک رکعت از نماز ایات پنج مرتبه حمد و سوره بخواند و در رکعت دیگر یک حمد بخواند و سوره را پنج قسمت کند مانعی ندارد
- [آیت الله میرزا جواد تبریزی] اگر در یک رکعت از نماز آیات؛ پنج مرتبه حمد و سوره بخواند و در رکعت دیگر یک حمد بخواند و سوره را پنج قسمت کند مانعی ندارد.
- [آیت الله اردبیلی] اگر در یک رکعت از نماز آیات، پنج مرتبه حمد و سوره بخواند و در رکعت دیگر یک حمد بخواند و سوره را پنج قسمت کند، مانعی ندارد.
- [آیت الله بهجت] اگر در یک رکعت از نماز آیات، پنج مرتبه حمد و سوره بخواند و در رکعت دیگر یک حمد بخواند و سوره را پنج قسمت کند، مانعی ندارد.
- [آیت الله مظاهری] اگر در یک رکعت از نماز آیات، پنج مرتبه حمد و سوره بخواند و در رکعت دیگر یک حمد بخواند و سوره را پنج قسمت کند مانعی ندارد.
- [آیت الله نوری همدانی] اگر در یک رکعت از نماز آیات ، پنج مرتبه حمد و سوره بخواند و در رکعت دیگر یک حمد بخواند و سوره را پنج قسمت کند مانعی ندارد .