پاسخ اجمالی: با آنکه انسان دارای روحی الهی و فطرتی معنویتگرا است، اما نیازهای جسم از درون و دم دست بودن خواستهها در بیرون را میتوان از ابتداییترین عوامل گناه و به عنوان دو عامل درونی و بیرونی نام برد. البته عوامل دیگری نیز وجود دارد که مهمترین آنها غفلت از یاد خدا و نیز غفلت از زندگی پس از مرگ است. پاسخ تفصیلی: انسان از دو بعد و دو جنبه تشکیل یافته است؛ یکی جنبه روح الهی و بُعد غیر مادی و دیگری بُعد مادی و جسمانی. کشش و اشتیاق به گناه به جنبههای جسمانی و مادی انسان برمیگردد. چنانکه عشق و علاقه به امور معنوی به جهت دمیده شدن روح الهی در کالبد انسان است. این مطلب که انسان از دو بُعد روحی و جسمی تشکیل یافته و این دو جهت در هم تنیده و مرتبط با هم هستند، هم از منظر قرآنی قابل تبیین است و هم بر اساس مبانی فلسفی میتوان آنرا اثبات کرد. بُعد روحی و جسمی انسان از منظر قرآن تشکیل یافتن انسان از دو جنبه روحی و جسمی و ارتباط این دو را، از آیات متعدد قرآن میتوان اثبات کرد، و جالب اینکه همان آیاتی که به جنبه الهی انسان اشاره میکنند، در همان آیات به جنبه مادی و جسمانی نیز اشاره شده است. (و همانا ما آدمی را از گل خالص آفریدیم. آنگاه او را نطفه گردانیده و در جای استوار (صلب و رحم) قرار دادیم. آنگاه نطفه را علقه و علقه را گوشت پاره و باز آن گوشت را استخوان ساختیم و سپس بر استخوانها گوشت پوشانیدیم [و پیکری کامل کردیم] پس از آن [به دمیدن روح پاک مجرد] خلقتی دیگرش انشا نمودیم آفرین بر [قدرت کامل] خدای که بهترین آفرینندگان است).[1] (و [به خاطر بیاور] هنگامی که پروردگارت به فرشتگان گفت: من بشری را از گل خشکیدهای که از گل بدبویی گرفته شده، میآفرینم. هنگامی که کار آنرا به پایان رساندم، و در او از روح خود [یک روح شایسته و بزرگ] دمیدم، همگی برای او سجده کنید!).[2] به بیان برخی مفسران؛ از این آیات به خوبی استفاده میشود که انسان از دو چیز مختلف آفریده شده که یکی در حد أعلای عظمت، و دیگری ظاهراً در حد أدنی از نظر ارزش. جنبه مادی انسان را گل بد بوی تیره رنگ (لجن) تشکیل میدهد، و جنبه معنوی او را چیزی که به عنوان روح خدا از آن یاد شده است.[3] و به همین دلیل قوس صعودی این انسان آن قدر بالا است که بجایی میرسد که جز خدا نبیند، و قوس نزولیش آن قدر پائین است که از چهار پایان هم پائینتر خواهد شد (بَلْ هُمْ أَضَلُّ[4]) و این فاصله زیاد میان (قوس صعودی) و (نزولی) خود دلیل بر اهمیت فوق العاده این مخلوق است.[5] به بیان دقیقتر؛ روح انسانی، همان بدنی است که خلقت دیگر به خود گرفته، بدون اینکه چیزی بر آن اضافه شده باشد. پس روح، امر وجودی است که فی نفسه یک نوع اتحاد با بدن دارد و آن این است که متعلق به بدن است، و در عین حال یک نوع استقلال هم از بدن دارد به طوری که هر وقت تعلقش از بدن قطع شد از او جدا میشود.[6] خلاصه اینکه؛ از نظر قرآن، انسان از دو بُعد معنوی و جسمی تشکیل یافته است. در نتیجه گرایشهای مادی و اشتیاق به گناه ناشی از جنبه مادی و جسمی او است. بررسی بُعد جسمی و روحی از منظر فلسفی بر اساس مبانی فلسفی نیز انسان از جسم و روح تشکیل شده است و ارتباط محکمی بین این دو بر قرار است. این ارتباط در مکتب فلسفی حکمت متعالیه به صورت عمیقتر بیان شده است؛ زیرا بر اساس این مکتب، نفس و روح در ابتدای پیدایش جسمانی بوده است و به تدریج و در سایه حرکت تکاملی به درجه تجرّد میرسد.[7] بر این اساس گرایش بیشتر انسانها به سمت شهواتها و خواستههای حیوانی بهتر و راحتتر توجیه میشود؛ زیرا منشأ و منبع آن از نظر تکوین و پیدایش، مقدّم بر منبع و منشأ مسائل معنوی است. انسان از زمانی که پا به زمین گذاشته، لذتهای دنیایی را چشیده و به آن عادت کرده است. صدر المتألهین نیز در تبیین چگونگی پیدایش صفات انسانی و بیان ترتیب آن در عرصه وجود انسان بیانی دارند که مبین این حقیقت است که صفات و نیرو هایی که مربوط به جنبه مادی انسان هستند زودتر از نیرو هایی که مربوط به جنبه معنوی و روحی انسان است رشد می کنند.[8] نتیجه اینکه؛ علاقه انسان به جنبههای مادی دارای علل و عوامل متعددی است. نیازهای جسم از درون و دم دست بودن خواستهها در بیرون را میتوان از ابتداییترین آن عوامل و به عنوان دو عامل درونی و بیرونی نام برد. البته عوامل دیگری نیز دارد که مهمترین آنها غفلت از یاد خدا و زندگی پس از مرگ است. پی نوشتها: [1]. مؤمنون، 12 – 14؛ و نیز ر.ک: حج، 5. [2]. (وَ إِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلَئکَةِ إِنیّ‌ِ خَلِقُ بَشَرًا مِّن صَلْصَالٍ مِّنْ حَمَإٍ مَّسْنُونٍ * فَإِذَا سَوَّیْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِن رُّوحِی فَقَعُواْ لَهُ سَاجِدِینَ)؛ حجر، 28 – 29. [3]. البته خدا نه جسم دارد و نه روح، و اضافه روح به خدا به اصطلاح (اضافه تشریفی) است و دلیل بر این است که روحی بسیار پر عظمت در کالبد انسان دمیده شده، همانگونه که خانه کعبه را به خاطر عظمتش (بیت اللَّه) میخوانند، و ماه مبارک رمضان را به خاطر برکتش (شهر اللَّه)(ماه خدا) مینامند. [4]. فرقان، 44. [5]. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج ‌11، ص 78، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ اول، 1374ش. [6]. طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج ‌12، ص 154، دفتر انتشارات اسلامی، قم، چاپ پنجم، 1417ق. [7]. ر.ک:islamquest.net/fa/archive/question/fa35140؛ islamquest.net/fa/archive/question/fa28263. [8]. صدر المتألهین، الحکمة المتعالیة فی الاسفار العقلیة الاربعة، ج 9، ص 93، بیروت، دار احیاء التراث، چاپ سوم، 1981م. منبع: www.islamquest.net
پاسخ اجمالی:
با آنکه انسان دارای روحی الهی و فطرتی معنویتگرا است، اما نیازهای جسم از درون و دم دست بودن خواستهها در بیرون را میتوان از ابتداییترین عوامل گناه و به عنوان دو عامل درونی و بیرونی نام برد. البته عوامل دیگری نیز وجود دارد که مهمترین آنها غفلت از یاد خدا و نیز غفلت از زندگی پس از مرگ است.
پاسخ تفصیلی:
انسان از دو بعد و دو جنبه تشکیل یافته است؛ یکی جنبه روح الهی و بُعد غیر مادی و دیگری بُعد مادی و جسمانی. کشش و اشتیاق به گناه به جنبههای جسمانی و مادی انسان برمیگردد. چنانکه عشق و علاقه به امور معنوی به جهت دمیده شدن روح الهی در کالبد انسان است. این مطلب که انسان از دو بُعد روحی و جسمی تشکیل یافته و این دو جهت در هم تنیده و مرتبط با هم هستند، هم از منظر قرآنی قابل تبیین است و هم بر اساس مبانی فلسفی میتوان آنرا اثبات کرد.
بُعد روحی و جسمی انسان از منظر قرآن
تشکیل یافتن انسان از دو جنبه روحی و جسمی و ارتباط این دو را، از آیات متعدد قرآن میتوان اثبات کرد، و جالب اینکه همان آیاتی که به جنبه الهی انسان اشاره میکنند، در همان آیات به جنبه مادی و جسمانی نیز اشاره شده است.
(و همانا ما آدمی را از گل خالص آفریدیم. آنگاه او را نطفه گردانیده و در جای استوار (صلب و رحم) قرار دادیم. آنگاه نطفه را علقه و علقه را گوشت پاره و باز آن گوشت را استخوان ساختیم و سپس بر استخوانها گوشت پوشانیدیم [و پیکری کامل کردیم] پس از آن [به دمیدن روح پاک مجرد] خلقتی دیگرش انشا نمودیم آفرین بر [قدرت کامل] خدای که بهترین آفرینندگان است).[1]
(و [به خاطر بیاور] هنگامی که پروردگارت به فرشتگان گفت: من بشری را از گل خشکیدهای که از گل بدبویی گرفته شده، میآفرینم. هنگامی که کار آنرا به پایان رساندم، و در او از روح خود [یک روح شایسته و بزرگ] دمیدم، همگی برای او سجده کنید!).[2]
به بیان برخی مفسران؛ از این آیات به خوبی استفاده میشود که انسان از دو چیز مختلف آفریده شده که یکی در حد أعلای عظمت، و دیگری ظاهراً در حد أدنی از نظر ارزش. جنبه مادی انسان را گل بد بوی تیره رنگ (لجن) تشکیل میدهد، و جنبه معنوی او را چیزی که به عنوان روح خدا از آن یاد شده است.[3] و به همین دلیل قوس صعودی این انسان آن قدر بالا است که بجایی میرسد که جز خدا نبیند، و قوس نزولیش آن قدر پائین است که از چهار پایان هم پائینتر خواهد شد (بَلْ هُمْ أَضَلُّ[4]) و این فاصله زیاد میان (قوس صعودی) و (نزولی) خود دلیل بر اهمیت فوق العاده این مخلوق است.[5]
به بیان دقیقتر؛ روح انسانی، همان بدنی است که خلقت دیگر به خود گرفته، بدون اینکه چیزی بر آن اضافه شده باشد. پس روح، امر وجودی است که فی نفسه یک نوع اتحاد با بدن دارد و آن این است که متعلق به بدن است، و در عین حال یک نوع استقلال هم از بدن دارد به طوری که هر وقت تعلقش از بدن قطع شد از او جدا میشود.[6]
خلاصه اینکه؛ از نظر قرآن، انسان از دو بُعد معنوی و جسمی تشکیل یافته است. در نتیجه گرایشهای مادی و اشتیاق به گناه ناشی از جنبه مادی و جسمی او است.
بررسی بُعد جسمی و روحی از منظر فلسفی
بر اساس مبانی فلسفی نیز انسان از جسم و روح تشکیل شده است و ارتباط محکمی بین این دو بر قرار است. این ارتباط در مکتب فلسفی حکمت متعالیه به صورت عمیقتر بیان شده است؛ زیرا بر اساس این مکتب، نفس و روح در ابتدای پیدایش جسمانی بوده است و به تدریج و در سایه حرکت تکاملی به درجه تجرّد میرسد.[7] بر این اساس گرایش بیشتر انسانها به سمت شهواتها و خواستههای حیوانی بهتر و راحتتر توجیه میشود؛ زیرا منشأ و منبع آن از نظر تکوین و پیدایش، مقدّم بر منبع و منشأ مسائل معنوی است. انسان از زمانی که پا به زمین گذاشته، لذتهای دنیایی را چشیده و به آن عادت کرده است.
صدر المتألهین نیز در تبیین چگونگی پیدایش صفات انسانی و بیان ترتیب آن در عرصه وجود انسان بیانی دارند که مبین این حقیقت است که صفات و نیرو هایی که مربوط به جنبه مادی انسان هستند زودتر از نیرو هایی که مربوط به جنبه معنوی و روحی انسان است رشد می کنند.[8]
نتیجه اینکه؛ علاقه انسان به جنبههای مادی دارای علل و عوامل متعددی است. نیازهای جسم از درون و دم دست بودن خواستهها در بیرون را میتوان از ابتداییترین آن عوامل و به عنوان دو عامل درونی و بیرونی نام برد. البته عوامل دیگری نیز دارد که مهمترین آنها غفلت از یاد خدا و زندگی پس از مرگ است.
پی نوشتها:
[1]. مؤمنون، 12 – 14؛ و نیز ر.ک: حج، 5.
[2]. (وَ إِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلَئکَةِ إِنیِّ خَلِقُ بَشَرًا مِّن صَلْصَالٍ مِّنْ حَمَإٍ مَّسْنُونٍ * فَإِذَا سَوَّیْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِن رُّوحِی فَقَعُواْ لَهُ سَاجِدِینَ)؛ حجر، 28 – 29.
[3]. البته خدا نه جسم دارد و نه روح، و اضافه روح به خدا به اصطلاح (اضافه تشریفی) است و دلیل بر این است که روحی بسیار پر عظمت در کالبد انسان دمیده شده، همانگونه که خانه کعبه را به خاطر عظمتش (بیت اللَّه) میخوانند، و ماه مبارک رمضان را به خاطر برکتش (شهر اللَّه)(ماه خدا) مینامند.
[4]. فرقان، 44.
[5]. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج 11، ص 78، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ اول، 1374ش.
[6]. طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 12، ص 154، دفتر انتشارات اسلامی، قم، چاپ پنجم، 1417ق.
[7]. ر.ک:islamquest.net/fa/archive/question/fa35140؛ islamquest.net/fa/archive/question/fa28263.
[8]. صدر المتألهین، الحکمة المتعالیة فی الاسفار العقلیة الاربعة، ج 9، ص 93، بیروت، دار احیاء التراث، چاپ سوم، 1981م.
منبع: www.islamquest.net
- [سایر] آیا علت اشتیاق انسانها به گناه با روح خدایی که در کالبد آنها دمیده شده است، در تضاد نیست؟
- [سایر] ما آمدیم تا زندگی کنیم و زندگی خدایی کنیم، این زندگی خدایی چه زندگی است و آیا تضاد و تنافی با زندگی موجود دارد؟
- [سایر] زندگی خدایی چه زندگی است؟ و آیا تضاد و تنافی با زندگی موجود دارد؟
- [سایر] مقصود از روح الهی که در گِل انسان دمیده شده چیست و رابطه آن با روح خدا چگونه است؟
- [سایر] با توجه به بسیط بودن خدا، در رابطه با دمیده شدن روح در انسان، توضیح دهید.
- [سایر] میگویند که خداوند از روحش در انسان دمیده پس چرا روح انسان را عذاب میکنند؟
- [سایر] منظور از "روح خدا" که در انسان دمیده شده چیست؟
- [سایر] با دمیده شدن صور اسرافیل آیا روح انسان همانند سایر موجودات می میرد و یا زنده است ؟
- [آیت الله خامنه ای] آیا ضرورت های اجتماعی اقتصادی ، مجوّز سقط جنین قبل از دمیده شدن روح می تواند باشد یا نه؟
- [آیت الله نوری همدانی] اگر تشخیص داده شود جنین در حال حاضر یا در صورت رشد و تولد ناقص الخلقه بوده یا خواهد بود آیا میتوان قبل از دمیده شدن یا پس از دمیده شدن روح درآن، اقدام به سقط جنین کرد؟
- [آیت الله اردبیلی] اگر زنی از راه زنا آبستن شود، جایز نیست بچّهاش را سقط کند، هرچند روح در آن دمیده نشده باشد و چنانچه پس از دمیده شدن روح آن را سقط نماید، باید علاوه بر کفّاره جمع، دیه آن را هم بپردازد و قدر متیقّن از آن، مقدار دیه کافر ذمّی (یعنی 800 درهم) میباشد.
- [آیت الله اردبیلی] ساقط کردن جنین مطلقا چه روح در آن دمیده شده باشد یا نه و چه جنین از حلال باشد یا از راه زنا حرام است و (دیه) نیز دارد؛ ولی اگر روح در جنین دمیده نشده باشد و به تشخیص پزشک حاذق و موثّق، زنده ماندن مادر متوقّف بر سقط آن باشد یا این که بقاء آن در رحم مستلزم نقص عضو یا درد غیر قابل تحمّل برای مادر باشد و زنده نگاه داشتن در خارج رحم نیز میسّر نباشد، اشکال ندارد.
- [آیت الله وحید خراسانی] بچه سقط شده اگر چهار ماه یا بیشتر داشته باشد باید او را غسل بدهند و اگر چهار ماه ندارد و روح در او دمیده نشده است بنابر احتیاط واجب در پارچه ای بپیچند و بدون غسل دفن کنند
- [آیت الله مظاهری] سقط جنین از گناهان بزرگ است، و اگر روح در او دمیده شده باشد در حکم آدم کشی است، و کسی که این کار را میکند، چه خود زن باشد یا شوهر یا دکتر، گرچه با اجازه آنها باشد، باید دیه بپردازد، و دیه آن اگر نطفه باشد بیست مثقال شرعی طلا، و اگر علقه یعنی خون بسته باشد چهل مثقال، و اگر مضغه یعنی مانند یک پاره گوشت باشد شصت مثقال، و اگر استخوان شده باشد هشتاد مثقال، و اگر بر آن گوشت روییده ولی هنوز روح در آن ندمیده صد مثقال، و اگر روح در آن دمیده، برای پسر هزار مثقال و برای دختر پانصد مثقال شرعی طلا است.
- [آیت الله بروجردی] اگر انسان کاری کند که زن حامله سقط کند، چنانچه چیزی که سقط شده نطفه باشد، دیهاش بیست مثقال شرعی طلاست که هر مثقال آن 18 نخود میباشد و اگر علقه یعنی خون بسته باشد، چهل مثقال و اگر مضغه یعنی پاره گوشت باشد شصت مثقال و اگر استخوان شده باشد، هشتاد مثقال و اگر گوشت آورده ولی هنوز روح در او دمیده نشده صد مثقال و اگر روح در او دمیده شده، چنانچه پسر باشد دیهی او هزار مثقال و اگر دختر باشد دیهی او پانصد مثقال شرعی طلا است.
- [آیت الله بهجت] اگر انسان کاری کند که زن حامله سقط کند، چنانچه چیزی که سقط شده نطفه باشد، دیهاش بیست مثقال شرعی طلاست، که هر مثقال آن هجده نخود میباشد، و اگر عَلقَه، یعنی خون بسته باشد، چهل مثقال، و اگر مُضغه، یعنی پاره گوشت باشد، شصت مثقال، و اگر دارای استخوان شده باشد، هشتاد مثقال، و اگر گوشت آورده ولی هنوز روح در او دمیده نشده، صد مثقال است، اگرچه افضل و احوط در این صورت دیه کامل است، و اگر روح در او دمیده شده، چنانچه پسر باشد، دیه او هزار مثقال و اگر دختر باشد، دیه او پانصد مثقال شرعی است.
- [آیت الله صافی گلپایگانی] . اگر انسان کاری کند که زن حامله سقط کند و سقطشده محکوم به اسلام و حریت باشد، چنانچه چیزی که سقط شده نطفه باشد، دیهاش بیست مثقال شرعی طلای سکهدار است، که هر مثقال آن 18 نخود میباشد؛ و اگر علقه، یعنی خون بسته باشد، چهل مثقال، و اگر مضغه، یعنی پاره گوشت باشد، شصت مثقال، و اگر استخوان شده باشد، هشتاد مثقال، و اگر گوشت آورده ولی هنوز روح در او دمیده نشده، صد مثقال، و اگر روح در او دمیده شده، چنانچه پسر باشد، دیه او هزار مثقال، و اگر دختر باشد، دیه او پانصد مثقال شرعی طلا است.
- [آیت الله اردبیلی] اگر جنینی را در حال نطفه یا به صورت عَلَقه یا مُضْغه یا بعد از دمیده شدن روح در آن، به رحم زن دیگری منتقل کنند و در آن رحم رشد و پرورش یابد و متولّد شود، هر دو زن در جمیع احکام، مادر او میباشند و این بچّه دو مادری محسوب میشود.
- [آیت الله اردبیلی] اگر زن حامله از روی عمد کاری کند که جنین او سقط شود، باید دیه آن را به تفصیلی که بیان شد به وارث طفل بپردازد و خود او از این دیه ارث نمیبرد و اگر ورثه جنین او را عفو کنند، دیه ساقط میشود، ولی در جنینی که روح در آن دمیده شده، بنابر احتیاط کفّاره قتل بر او واجب است.
- [آیت الله بهجت] در موردی که به تشخیص دکتر حمل برای مادر ضرر دارد و ادامه حمل ممکن است منجر به مرگ مادر شود، چنانچه اشکالی در تشخیص دکتر نباشد و تحقیق کامل هم در این جهت شده باشد، سقط جنین قبل از دمیده شدن روح مانعی ندارد.