در سوره های (یس) و (قصص) دو آیه وجود دارد که از جهت الفاظ به هم شباهت دارند، در این فرصت هرکدام از این آیات، جدا گانه بررسی می شوند: 1. (وَ جَاءَ مِنْ أَقْصَا الْمَدِینَةِ رَجُلٌ یَسْعَی قالَ یا قَوْمِ اتَّبِعُوا الْمُرْسَلِین‌)؛[1] و مردی (با ایمان) از دورترین نقطه شهر با شتاب فرا رسید، گفت: (ای قوم من! از فرستادگان (خدا) پیروی کنید! خداوند در آیۀ شریفه، می‌ فرماید: مردی (با ایمان) از نقطه دور دست شهر با سرعت و شتاب به سراغ گروه کافران آمد و گفت: ای قوم من! از فرستادگان خدا پیروی کنید. (رجل) در این آیه، فاعل برای (جاء) است و نام این مرد را غالب مفسران (حبیب نجّار) ذکر کرده‌اند. او از کسانی بود که در برخوردهای نخستین با رسولان پروردگار به حقّانیت دعوت آنها و عمق تعلیماتشان پی برد، و مؤمنی ثابت قدم و مصمّم از کار در آمد، هنگامی که به او خبر رسید که در قلب شهر مردم بر این پیامبران الهی شوریده‌اند، و شاید قصد شهید کردن آنها را دارند، سکوت را مجاز ندانست، و چنان که از کلمه (یَسْعَی) بر می ‌آید با سرعت و شتاب خود را از دورترین نقطۀ شهر وارد مرکز شهر شد و آنچه در توان داشت در دفاع از حق فروگذار نکرد. تعبیر به (رجل) به صورت ناشناخته، شاید اشاره به این نکته است که او یک فرد عادی بود، قدرت و شوکتی نداشت، و در مسیر خود تک و تنها بود، در عین حال نور و حرارت ایمان آن چنان او را روشن و گرم ساخته بود که از دورترین نقطۀ شهر وارد معرکه شد، و به نصیحت کافران پرداخت تا مؤمنان عصر پیامبر (ص) در آغاز اسلام که عدّه قلیلی بیش نبودند، از آن مرد سرمشق بگیرند و بدانند حتی یک نفر مؤمن تنها نیز دارای مسئولیت است و سکوت برای او در دفاع از حق جایز نیست.[2] با این بیان، روشن می شود که تأخّر (رجل) (به عنوان فاعل) و تقدّم جار و مجرور به جهت این بوده که اهتمام و عنایت روی شخص خاصّی نبوده، چرا که این مسئولیّت همگان است؛ زیرا هرکسی باید ایمان به پیامبر و فرستادۀ خدا در زمان خود داشته باشد و در دفاع از او تلاش و کوشش نماید؛ بلکه اهتمام، به آمدن مردی از دورترین نقطۀ شهر برای دفاع از حقّ و نصیحت کافران است. 2. (وَ جاءَ رَجُلٌ مِنْ أَقْصَی الْمَدینَةِ یَسْعی‌ قالَ یا مُوسی‌ إِنَّ الْمَلَأَ یَأْتَمِرُونَ بِکَ لِیَقْتُلُوکَ فَاخْرُجْ إِنِّی لَکَ مِنَ النَّاصِحینَ)؛[3] مردی با سرعت از دورترین نقطۀ شهر [مرکز فرعونیان‌] آمد و گفت: (ای موسی! این جمعیّت برای کشتن تو به مشورت نشسته ‌اند فوراً از شهر خارج شو، که من از خیرخواهان توأم!). (رجل) در این آیه شریفه نیز فاعل برای (جاء) است که ظاهراً همان کسی بود که بعداً به عنوان (مؤمن آل فرعون) معروف شد، و نامش (حزقیل) بود و از خویشاوندان نزدیک فرعون محسوب می ‌شد و آن چنان با آنها رابطه داشت که در این گونه جلسات شرکت می‌ کرد. او از وضع جنایات فرعون رنج می ‌برد. هنگامی که احساس کرد پیامبر زمان او حضرت موسی (ع) در خطر است با سرعت خود را به او رسانید و موسی (ع) را از چنگال خطر نجات داد که نه تنها در این ماجرا که در ماجراهای دیگر نیز تکیه گاهی برای موسی (ع) بود.[4] در این آیه، (رجل) بر جار و مجرور مقدّم شده است، و جمله (مِنْ أَقْصَی الْمَدِینَةِ) قید است برای (جاء)؛ بعید نیست نکته ‌این تقدیم این باشد که عنایت و اهتمام به آمدن (حزقیل) و خبر دادنش به موسی (ع) بوده است.[5] به بیان دیگر، این مرد در این داستان خصوصیّت داشته و تأکید بر خود (رجل) به عنوان (رجل واحد) بوده است.[6] این که چرا کلمه و یا جمله ای در آیه ‌ای مقدّم شده و همان، در آیه دیگر مؤخر شده است،[7] در کتاب های علوم قرآنی به آن پرداخته شده و در علّت آن چنین گفته اند: چون بافت آیه به تنهایی در جایی تقدیم را اقتضا می ‌کند، ولی در جای دیگر تأخیر را می طلبد. لذا همین دو آیۀ مورد بحث را نیز به عنوان نمونه ذکر کرده اند که (رجل) در آیۀ شریفه – از سوره یس- به جهت این است که بافت آیه در بارۀ توصیف گروهی از مردم به زیاده‌ روی در نافرمانی از فرستاده ‌های خداوند آمده است، ‌و از مردی خبر می ‌دهد که به پیام آن فرستاده‌ ها ایمان آورده و قومش را به پیروی از آنان نصیحت می ‌کند؛ یعنی آنچه در این آیه اهمیت داشته، همان کار این مرد بوده که نصیحت کافران است، و باید هرکسی به آن اهتمام داشته باشد، امّا تقدیم (رجل) (فاعل) بر جارّ و مجرور در سورۀ قصص، مطابق با اصل تقدیم فاعل بر جارّ و مجرور است؛ چون بافت آیه در انتشار خبر کشته شدن است.[8] خلاصه این که: در سورۀ یس که جار و مجرور مقدّم شده و (رجل) مؤخّر، تأکید و اهتمام بر کار و عمل فرد از روی ایمان است، ولی در سورۀ قصص که (رجل) مقدّم شده و جار و مجرور مؤخّر، تأکید اصلی بر خود (رجل) بوده است. پی نوشت: [1]. یس، 20. [2]. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج‌ 18، ص 348، دار الکتب الإسلامیة، تهران، چاپ اول، 1374ش؛ طباطبائی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 17، ص 75، دفتر انتشارات اسلامی، قم، چاپ پنجم، 1417ق. (با اندکی تلخیص و تغییر) [3] قصص، 20. [4]. تفسیر نمونه، ج 16، ص 51 و 52؛ المیزان فی تفسیر القرآن، ج 16، ص 21. [5]. المیزان فی تفسیر القرآن، ج 17، ص 75. [6]. سیوطی‌، جلال الدین، الإتقان فی علوم القرآن، ج 1، ص 567، دار الکتاب العربی‌، بیروت، چاپ دوم، 1421ق. [7]. البته، تقدیم و تأخیر دارای اقسامی است که در این باره به منابع علوم قرآنی مراجعه شود. [8]. ر.ک: الکواز، محمد کریم – سیدی، سید حسین،‌ سبک ‌شناسی اعجاز بلاغی قرآن‌، ص 300، نشر سخن، تهران، چاپ اول، 1386ش؛ البغدادی، سلیمان بن عبد القوی بن عبد الکریم،‌ الإکسیر فی علم التفسیر، ص 189 – 201، مکتبة الآداب‌، قاهره، چاپ دوم، بی تا. منبع:islamquest.net
سبب تقدیم جار و مجرور بر «رجل» در سورۀ یس: «وَجَاءَ مِنْ أَقْصَی الْمَدِینَةِ رَجُلٌ یَسْعَی ..» و سبب تأخیر آن از «رجل» در سورۀ قصص چیست؟
در سوره های (یس) و (قصص) دو آیه وجود دارد که از جهت الفاظ به هم شباهت دارند، در این فرصت هرکدام از این آیات، جدا گانه بررسی می شوند:
1. (وَ جَاءَ مِنْ أَقْصَا الْمَدِینَةِ رَجُلٌ یَسْعَی قالَ یا قَوْمِ اتَّبِعُوا الْمُرْسَلِین)؛[1] و مردی (با ایمان) از دورترین نقطه شهر با شتاب فرا رسید، گفت: (ای قوم من! از فرستادگان (خدا) پیروی کنید!
خداوند در آیۀ شریفه، می فرماید: مردی (با ایمان) از نقطه دور دست شهر با سرعت و شتاب به سراغ گروه کافران آمد و گفت: ای قوم من! از فرستادگان خدا پیروی کنید.
(رجل) در این آیه، فاعل برای (جاء) است و نام این مرد را غالب مفسران (حبیب نجّار) ذکر کردهاند. او از کسانی بود که در برخوردهای نخستین با رسولان پروردگار به حقّانیت دعوت آنها و عمق تعلیماتشان پی برد، و مؤمنی ثابت قدم و مصمّم از کار در آمد، هنگامی که به او خبر رسید که در قلب شهر مردم بر این پیامبران الهی شوریدهاند، و شاید قصد شهید کردن آنها را دارند، سکوت را مجاز ندانست، و چنان که از کلمه (یَسْعَی) بر می آید با سرعت و شتاب خود را از دورترین نقطۀ شهر وارد مرکز شهر شد و آنچه در توان داشت در دفاع از حق فروگذار نکرد. تعبیر به (رجل) به صورت ناشناخته، شاید اشاره به این نکته است که او یک فرد عادی بود، قدرت و شوکتی نداشت، و در مسیر خود تک و تنها بود، در عین حال نور و حرارت ایمان آن چنان او را روشن و گرم ساخته بود که از دورترین نقطۀ شهر وارد معرکه شد، و به نصیحت کافران پرداخت تا مؤمنان عصر پیامبر (ص) در آغاز اسلام که عدّه قلیلی بیش نبودند، از آن مرد سرمشق بگیرند و بدانند حتی یک نفر مؤمن تنها نیز دارای مسئولیت است و سکوت برای او در دفاع از حق جایز نیست.[2]
با این بیان، روشن می شود که تأخّر (رجل) (به عنوان فاعل) و تقدّم جار و مجرور به جهت این بوده که اهتمام و عنایت روی شخص خاصّی نبوده، چرا که این مسئولیّت همگان است؛ زیرا هرکسی باید ایمان به پیامبر و فرستادۀ خدا در زمان خود داشته باشد و در دفاع از او تلاش و کوشش نماید؛ بلکه اهتمام، به آمدن مردی از دورترین نقطۀ شهر برای دفاع از حقّ و نصیحت کافران است.
2. (وَ جاءَ رَجُلٌ مِنْ أَقْصَی الْمَدینَةِ یَسْعی قالَ یا مُوسی إِنَّ الْمَلَأَ یَأْتَمِرُونَ بِکَ لِیَقْتُلُوکَ فَاخْرُجْ إِنِّی لَکَ مِنَ النَّاصِحینَ)؛[3] مردی با سرعت از دورترین نقطۀ شهر [مرکز فرعونیان] آمد و گفت: (ای موسی! این جمعیّت برای کشتن تو به مشورت نشسته اند فوراً از شهر خارج شو، که من از خیرخواهان توأم!).
(رجل) در این آیه شریفه نیز فاعل برای (جاء) است که ظاهراً همان کسی بود که بعداً به عنوان (مؤمن آل فرعون) معروف شد، و نامش (حزقیل) بود و از خویشاوندان نزدیک فرعون محسوب می شد و آن چنان با آنها رابطه داشت که در این گونه جلسات شرکت می کرد. او از وضع جنایات فرعون رنج می برد. هنگامی که احساس کرد پیامبر زمان او حضرت موسی (ع) در خطر است با سرعت خود را به او رسانید و موسی (ع) را از چنگال خطر نجات داد که نه تنها در این ماجرا که در ماجراهای دیگر نیز تکیه گاهی برای موسی (ع) بود.[4]
در این آیه، (رجل) بر جار و مجرور مقدّم شده است، و جمله (مِنْ أَقْصَی الْمَدِینَةِ) قید است برای (جاء)؛ بعید نیست نکته این تقدیم این باشد که عنایت و اهتمام به آمدن (حزقیل) و خبر دادنش به موسی (ع) بوده است.[5] به بیان دیگر، این مرد در این داستان خصوصیّت داشته و تأکید بر خود (رجل) به عنوان (رجل واحد) بوده است.[6]
این که چرا کلمه و یا جمله ای در آیه ای مقدّم شده و همان، در آیه دیگر مؤخر شده است،[7] در کتاب های علوم قرآنی به آن پرداخته شده و در علّت آن چنین گفته اند: چون بافت آیه به تنهایی در جایی تقدیم را اقتضا می کند، ولی در جای دیگر تأخیر را می طلبد. لذا همین دو آیۀ مورد بحث را نیز به عنوان نمونه ذکر کرده اند که (رجل) در آیۀ شریفه – از سوره یس- به جهت این است که بافت آیه در بارۀ توصیف گروهی از مردم به زیاده روی در نافرمانی از فرستاده های خداوند آمده است، و از مردی خبر می دهد که به پیام آن فرستاده ها ایمان آورده و قومش را به پیروی از آنان نصیحت می کند؛ یعنی آنچه در این آیه اهمیت داشته، همان کار این مرد بوده که نصیحت کافران است، و باید هرکسی به آن اهتمام داشته باشد، امّا تقدیم (رجل) (فاعل) بر جارّ و مجرور در سورۀ قصص، مطابق با اصل تقدیم فاعل بر جارّ و مجرور است؛ چون بافت آیه در انتشار خبر کشته شدن است.[8]
خلاصه این که: در سورۀ یس که جار و مجرور مقدّم شده و (رجل) مؤخّر، تأکید و اهتمام بر کار و عمل فرد از روی ایمان است، ولی در سورۀ قصص که (رجل) مقدّم شده و جار و مجرور مؤخّر، تأکید اصلی بر خود (رجل) بوده است.
پی نوشت:
[1]. یس، 20.
[2]. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج 18، ص 348، دار الکتب الإسلامیة، تهران، چاپ اول، 1374ش؛ طباطبائی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 17، ص 75، دفتر انتشارات اسلامی، قم، چاپ پنجم، 1417ق. (با اندکی تلخیص و تغییر)
[3] قصص، 20.
[4]. تفسیر نمونه، ج 16، ص 51 و 52؛ المیزان فی تفسیر القرآن، ج 16، ص 21.
[5]. المیزان فی تفسیر القرآن، ج 17، ص 75.
[6]. سیوطی، جلال الدین، الإتقان فی علوم القرآن، ج 1، ص 567، دار الکتاب العربی، بیروت، چاپ دوم، 1421ق.
[7]. البته، تقدیم و تأخیر دارای اقسامی است که در این باره به منابع علوم قرآنی مراجعه شود.
[8]. ر.ک: الکواز، محمد کریم – سیدی، سید حسین، سبک شناسی اعجاز بلاغی قرآن، ص 300، نشر سخن، تهران، چاپ اول، 1386ش؛ البغدادی، سلیمان بن عبد القوی بن عبد الکریم، الإکسیر فی علم التفسیر، ص 189 – 201، مکتبة الآداب، قاهره، چاپ دوم، بی تا.
منبع:islamquest.net
- [سایر] چرا سورههای «یس» و «الرحمن» به قلب و عروس قرآن معروفاند؟
- [سایر] سبب تکرار جمله «مُصَدِّقاً لِّمَا بَیْنَ یَدَیْهِ من التوراة» در آیهٔ مبارکهٔ 46 سورۀ مائده چیست؟
- [سایر] تفاوت «أرأیتم» با «أرأیتکم» در سوره انعام در چیست؟
- [سایر] شما می گوئید روح انسان مجرّد است و فانی نمی شود، پس چگونه با آیه «کُلُّ شَیء هالِک اِلاّ وَجْهَهُ » (قصص/88) سازش پیدا می کند؟
- [سایر] چرا در آیه 125 سوره انعام خداوند فرموده «یَشْرَحْ صَدْرَه» و نفرمود: «یَشرَح قلبَه»؟
- [سایر] امام صادق(ع)، سبب نامیدن پیامبراکرم(ص) به کنیه «ابوالقاسم» را چه دانسته اند؟
- [سایر] منظور از «دابة الارض» در سوره نمل چیست؟
- [سایر] مقصود از «خناس» در سوره ناس چیست؟
- [سایر] منظور از «دابة الارض» در سوره نمل چیست؟
- [سایر] چه اتفاقاتی سبب شد که رسول خدا(ص) قصد حمله به «بنی نضیر» را بگیرد؟