فطرت چیست؟ آیا شامل تمام قوا و گرایش‌های درونی می‌شود؟
در درون هر موجودی، ذاتیاتی وجود دارد که او را از سایر موجودات متمایز می‌کند. به عبارتی، وقتی انسان اثرات گوناگونی از موجودات مختلف را مشاهده کرد به این نتیجه رسید که درون هر موجودی خصوصیتی وجود دارد که موجب تمایز او از بقیه موجودات می‌گردد. این خصوصیات را در هر مرتبه‌ای از جمادات، نباتات، حیوانات و انسان می‌توان ملاحظه کرد. به عنوان مثال؛ موجودات بی‌جان، خصوصیاتی دارند که مختص به خودشان است، مثلاً گفته می‌شود خصوصیت نمک این است که شوری دارد، خصوصیت آب، تری است و ... که از آن به (طبیعت) یا (طبع) تعبیر می‌شود. در حیوانات نیز خصوصیاتی وجود دارد که نباتات آن خصوصیات را ندارند، خصوصیت بارز حیوان (غریزه) است. هر حیوانی برای خود غرائزی دارد که موجب تداوم حیات او می شود؛ مثلاً مورچه برای تأمین غذای خود کارهایی انجام می‌دهد که از کسی یاد نگرفته و در ذات او نهفته است. همچنین در انسان خصوصیاتی مثل خیرخواهی و کمال‌طلبی و ... وجود دارد که مختص به خودش است و در مراحل پایین‌تر از او وجود ندارند. با این توضیحات، گفته می‌شود که فطرت[1] چند معنا دارد و یکی از معانی آن فطری به معنای ذاتی است. این اطلاق از آن باب است که قرآن کریم در آیه (فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتی فَطَرَ النّاسَ عَلَیْها)؛[2] (فِطرَة) را به معنای گونه خاصی از آفرینش به‌کار برده است، اگر ما برای انسان یک سلسله ویژگی‌ها در اصل خلقت قائل باشیم، این ویژگی‌ها، مفهوم فطرت را می‌دهد.[3] با این حال، هر موجودی برای خود ذاتیاتی دارد که در انسان به برخی از آن ذاتیات، فطرت گفته می‌شود، چراکه انسان موجودی کامل بوده و تمام مراحل و ذاتیات مراحل قبل خود را دارد، لذا ممکن است برخی از ذاتیات انسان همان چیزی باشد که در حیوان وجود دارد که در این موارد به آن غریزه گفته می‌شود. پس، خصوصیات یک امر فطری در انسان: 1. ذاتی است؛ به این معنا که در پیدایش خود معلول اسباب بیرونی نیستند و آمیخته با آفرینش انسان هستند. 2. از نوعی قداست برخورد است. 3. جنبه روحانی داشته و به رفع نیازهای روحی می‌پردازد، به خلاف غریزه که تماماً مرتبط با جسم است و نیازهای مادی را برطرف می‌کند. 4. کلیت و عمومیت دارند (همگانی‌اند). 5. ثابت و پایدارند (همیشگی‌اند). 6. انسان به آن علم حضوری دارد و می‌تواند به آن علم حصولی نیز پیدا کند.[4] فطریات، در دو ناحیه دریافت‌ها و خواست‌ها مورد بررسی قرار می‌گیرند.[5] در ناحیه دریافت و شناخت، بحث در این است که آیا انسان معلوماتی ذاتی و غیر اکتسابی دارد یا خیر؟ یعنی آیا انسان بدو تولد به چیزی علم دارد و یا این‌که هیچ چیز نمی‌داند و به مرور زمان کسب می‌کند؟ در این‌جا نیز دیدگاه‌های مختلفی وجود دارد که خارج از محل بحث ما است. به‌طور کلی، نظر حکما این است که اصول اولیه تفکر در انسان، فطری است اما نه به آن معنا که قبل تولد می‌دانسته و بعداً فراموش کرده است و بعد دوباره یاد آوری می‌کند،[6] بلکه به این معنا که وقتی به انسان قضیه‌ای مانند (کل بزرگ‌تر از جزء است) داده می‌شود بدون نیاز به استدلال آن‌را تصدیق می‌کند.[7] اما بخشی که مربوط به بحث است؛ ناحیه خواست‌ها و گرایش‌ها است. آیا درون ذات انسان میل و گرایشی ذاتی (نه اکتسابی) که انسان را ملزم به کاری کند وجود دارد یا خیر؟ این‌جا است که به اعتباری، خواست‌های درونی به دو قسم تقسیم می‌شوند: خواست‌هایی که تماماً مربوط به جسم بوده و برطرف کننده نیازهای مادی و حیوانی‌اند؛ مثل احساس گرسنگی، شهوت و ... که با غذا خوردن و ارضای شهوت این احساس برطرف می‌شود که اینها را معمولاً امور غریزی می‌گویند و قسم دیگر خواست‌های روحی انسان می‌باشد؛ مانند قدرت‌طلبی، حقیقت‌جویی، علم و دانایی و ... که هیچ وقت این احساس برطرف و سیر نمی‌شود بر خلاف حس گرسنگی که با غذا خوردن برطرف می‌شود.[8] بنابراین، گرایش‌هایی که برطرف کننده نیازهای روحی انسان باشد را گرایش فطری می‌نامند که اساس اخلاق در اسلام بر پایه همین گرایش‌ها بنا شده است. لذا فطرت شامل تمام گرایش‌های درونی نمی‌شود و باید آنها را از هم تفکیک کرد. شهید مطهری گرایش‌های فطری را منحصر در پنج امر می‌داند[9] که بقیه امور به نوعی به همین پنج مورد برگشت داده می‌شوند که شامل این موارد است: 1. حقیقت جویی؛ 2. گرایش به خیر و حقیقت؛ 3. گرایش به جمال و زیبایی؛ 4. گرایش به خلاقیت و ابداع؛ 5. عشق و پرستش.[10] پی نوشتها: [1]. واژه فطرت برای اولین بار در قرآن به کار برده شده است. فطرت در قرآن در معانی خلق، ابداع، دین و ... نیز آمده است. [2]. (... این فطرتی است که خداوند، انسان‌ها را بر آن آفریده است...)؛ روم، 30. [3]. مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج 3، ص 455، انتشارات صدرا، تهران، 1391ش. [4]. ربانی گلپایگانی، علی، عقاید استدلالی، ج 1، ص 32، مرکز نشر هاجر(وابسته به مرکز مدیریت حوزه های علمیه خواهران)، قم، 1388ش. [5]. این‌که آیا اساساً انسان دارای شناخت فطری و به عبارتی غیر اکتسابی هست یا خیر؟ نیاز به بحث جداگانه‌ای دارد که در حوصله این مقاله نمی‌گنجد، ولی به‌طور کلی باید گفت؛ بدون قبول امور غیر اکتسابی یا همان فطریات، هیچ چیزی قابل اثبات نخواهد بود و انسان را به دره هولناک شک مطلق و سوفسطایی‌گری سوق می‌دهد. [6]. یعنی فطری به معنای افلاطونی نیست. [7]. ر ک: مطهری، مرتضی، فطرت، ص 48، انتشارات صدرا، تهران، 1385ش. [8]. همان، ص 59. [9]. به این گرایش‌ها، (مقدّسات) هم گفته می‌شود. [10]. برای آگاهی بیشتر در مورد هر یک از این موارد رجوع شود به: مجموعه آثار، ج 3، ص 492 – 503. islamquest.net
عنوان سوال:

فطرت چیست؟ آیا شامل تمام قوا و گرایش‌های درونی می‌شود؟


پاسخ:

در درون هر موجودی، ذاتیاتی وجود دارد که او را از سایر موجودات متمایز می‌کند. به عبارتی، وقتی انسان اثرات گوناگونی از موجودات مختلف را مشاهده کرد به این نتیجه رسید که درون هر موجودی خصوصیتی وجود دارد که موجب تمایز او از بقیه موجودات می‌گردد. این خصوصیات را در هر مرتبه‌ای از جمادات، نباتات، حیوانات و انسان می‌توان ملاحظه کرد.
به عنوان مثال؛ موجودات بی‌جان، خصوصیاتی دارند که مختص به خودشان است، مثلاً گفته می‌شود خصوصیت نمک این است که شوری دارد، خصوصیت آب، تری است و ... که از آن به (طبیعت) یا (طبع) تعبیر می‌شود. در حیوانات نیز خصوصیاتی وجود دارد که نباتات آن خصوصیات را ندارند، خصوصیت بارز حیوان (غریزه) است. هر حیوانی برای خود غرائزی دارد که موجب تداوم حیات او می شود؛ مثلاً مورچه برای تأمین غذای خود کارهایی انجام می‌دهد که از کسی یاد نگرفته و در ذات او نهفته است. همچنین در انسان خصوصیاتی مثل خیرخواهی و کمال‌طلبی و ... وجود دارد که مختص به خودش است و در مراحل پایین‌تر از او وجود ندارند.
با این توضیحات، گفته می‌شود که فطرت[1] چند معنا دارد و یکی از معانی آن فطری به معنای ذاتی است. این اطلاق از آن باب است که قرآن کریم در آیه (فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتی فَطَرَ النّاسَ عَلَیْها)؛[2] (فِطرَة) را به معنای گونه خاصی از آفرینش به‌کار برده است، اگر ما برای انسان یک سلسله ویژگی‌ها در اصل خلقت قائل باشیم، این ویژگی‌ها، مفهوم فطرت را می‌دهد.[3] با این حال، هر موجودی برای خود ذاتیاتی دارد که در انسان به برخی از آن ذاتیات، فطرت گفته می‌شود، چراکه انسان موجودی کامل بوده و تمام مراحل و ذاتیات مراحل قبل خود را دارد، لذا ممکن است برخی از ذاتیات انسان همان چیزی باشد که در حیوان وجود دارد که در این موارد به آن غریزه گفته می‌شود.
پس، خصوصیات یک امر فطری در انسان:
1. ذاتی است؛ به این معنا که در پیدایش خود معلول اسباب بیرونی نیستند و آمیخته با آفرینش انسان هستند.
2. از نوعی قداست برخورد است.
3. جنبه روحانی داشته و به رفع نیازهای روحی می‌پردازد، به خلاف غریزه که تماماً مرتبط با جسم است و نیازهای مادی را برطرف می‌کند.
4. کلیت و عمومیت دارند (همگانی‌اند).
5. ثابت و پایدارند (همیشگی‌اند).
6. انسان به آن علم حضوری دارد و می‌تواند به آن علم حصولی نیز پیدا کند.[4]
فطریات، در دو ناحیه دریافت‌ها و خواست‌ها مورد بررسی قرار می‌گیرند.[5] در ناحیه دریافت و شناخت، بحث در این است که آیا انسان معلوماتی ذاتی و غیر اکتسابی دارد یا خیر؟ یعنی آیا انسان بدو تولد به چیزی علم دارد و یا این‌که هیچ چیز نمی‌داند و به مرور زمان کسب می‌کند؟ در این‌جا نیز دیدگاه‌های مختلفی وجود دارد که خارج از محل بحث ما است. به‌طور کلی، نظر حکما این است که اصول اولیه تفکر در انسان، فطری است اما نه به آن معنا که قبل تولد می‌دانسته و بعداً فراموش کرده است و بعد دوباره یاد آوری می‌کند،[6] بلکه به این معنا که وقتی به انسان قضیه‌ای مانند (کل بزرگ‌تر از جزء است) داده می‌شود بدون نیاز به استدلال آن‌را تصدیق می‌کند.[7]
اما بخشی که مربوط به بحث است؛ ناحیه خواست‌ها و گرایش‌ها است. آیا درون ذات انسان میل و گرایشی ذاتی (نه اکتسابی) که انسان را ملزم به کاری کند وجود دارد یا خیر؟ این‌جا است که به اعتباری، خواست‌های درونی به دو قسم تقسیم می‌شوند: خواست‌هایی که تماماً مربوط به جسم بوده و برطرف کننده نیازهای مادی و حیوانی‌اند؛ مثل احساس گرسنگی، شهوت و ... که با غذا خوردن و ارضای شهوت این احساس برطرف می‌شود که اینها را معمولاً امور غریزی می‌گویند و قسم دیگر خواست‌های روحی انسان می‌باشد؛ مانند قدرت‌طلبی، حقیقت‌جویی، علم و دانایی و ... که هیچ وقت این احساس برطرف و سیر نمی‌شود بر خلاف حس گرسنگی که با غذا خوردن برطرف می‌شود.[8]
بنابراین، گرایش‌هایی که برطرف کننده نیازهای روحی انسان باشد را گرایش فطری می‌نامند که اساس اخلاق در اسلام بر پایه همین گرایش‌ها بنا شده است. لذا فطرت شامل تمام گرایش‌های درونی نمی‌شود و باید آنها را از هم تفکیک کرد. شهید مطهری گرایش‌های فطری را منحصر در پنج امر می‌داند[9] که بقیه امور به نوعی به همین پنج مورد برگشت داده می‌شوند که شامل این موارد است:
1. حقیقت جویی؛ 2. گرایش به خیر و حقیقت؛ 3. گرایش به جمال و زیبایی؛ 4. گرایش به خلاقیت و ابداع؛ 5. عشق و پرستش.[10]

پی نوشتها:
[1]. واژه فطرت برای اولین بار در قرآن به کار برده شده است. فطرت در قرآن در معانی خلق، ابداع، دین و ... نیز آمده است.
[2]. (... این فطرتی است که خداوند، انسان‌ها را بر آن آفریده است...)؛ روم، 30.
[3]. مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج 3، ص 455، انتشارات صدرا، تهران، 1391ش.
[4]. ربانی گلپایگانی، علی، عقاید استدلالی، ج 1، ص 32، مرکز نشر هاجر(وابسته به مرکز مدیریت حوزه های علمیه خواهران)، قم، 1388ش.
[5]. این‌که آیا اساساً انسان دارای شناخت فطری و به عبارتی غیر اکتسابی هست یا خیر؟ نیاز به بحث جداگانه‌ای دارد که در حوصله این مقاله نمی‌گنجد، ولی به‌طور کلی باید گفت؛ بدون قبول امور غیر اکتسابی یا همان فطریات، هیچ چیزی قابل اثبات نخواهد بود و انسان را به دره هولناک شک مطلق و سوفسطایی‌گری سوق می‌دهد.
[6]. یعنی فطری به معنای افلاطونی نیست.
[7]. ر ک: مطهری، مرتضی، فطرت، ص 48، انتشارات صدرا، تهران، 1385ش.
[8]. همان، ص 59.
[9]. به این گرایش‌ها، (مقدّسات) هم گفته می‌شود.
[10]. برای آگاهی بیشتر در مورد هر یک از این موارد رجوع شود به: مجموعه آثار، ج 3، ص 492 – 503.
islamquest.net





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین