در مورد قضایای منطقی تقسیم بندیهای گوناگونی ارائه شده است. اگر در قضیهای حکم به ثبوت چیزی برای چیز دیگری شده باشد، آن قضیه را (قضیه حملیّه) مینامند؛ مانند (خداوند آسمانها و زمین را به حق آفریده است).[1] اما اگر حکم شده است به مشروط بودن مفاد یک قضیه به مفاد قضیه دیگر؛ یعنی حکم شده است به (معلّق) بودن مفاد یک قضیه به مفاد قضیه دیگر، اینگونه قضایا را (قضیّه شرطیّه) می‌نامند.[2] قضیه شرطیه به نوبه خود بر دو قسم است: یا متصله است و یا منفصله؛ زیرا رابطه‌ای که در قضیه شرطیه دو طرف را به یکدیگر پیوند می‌دهد یا از نوع پیوستگی و تلازم است و یا از نوع گسستگی و تعاند. تلازم یا پیوستگی یعنی یک طرف مستلزم دیگری است، هر جا که این طرف هست آن طرف هم هست؛ مانند (و اگر پیراهن او (حضرت یوسف) از پشت دریده شده، زن دروغ گفته و او از راستگویان است).[3] و (هرگاه بر ایشان [آیات] خوانده می‌شود، می‌گویند بدان ایمان آوردیم که آن درست است).[4] رابطه تعاند و گسستگی بر عکس است؛ یعنی می‌خواهیم بگوییم میان دو طرف نوعی عدم وفاق وجود دارد، اگر این طرف باشد آن طرف نخواهد بود و اگر آن طرف باشد این طرف نخواهد بود؛ مثل آنکه می‌گوییم: (عدد یا زوج است یا فرد). و مانند ([ما راه را به او نشان دادیم] یا سپاسگزار خواهد بود و یا ناسپاسگزار).[5] و ([عدّه‌ای دیگر کارشان‌ موقوف به فرمان خدا است] یا آنان را عذاب می‌کند و یا توبه آنها را می‌پذیرد).[6] قضیه به جهت موضوع نیز به شخصیه، مهمله، طبیعیه و محصوره تقسیم میگردد. اگر موضوع قضیه یک شخص باشد آن قضیه را (قضیه شخصیّه) می‌خوانند مانند (ابراهیم، بردبار و دلسوز و بازگشت کننده [به سوی خدا] است)[7]و (محمّد(ص) فرستاده خدا است).[8] در صورتی که موضوع قضیه طبیعت کلی باشد به نوبه خود بر دو قسم است: گاهی بر خود طبیعت کلی حکم میکنیم و نگاهی به افراد و مصادیق نداریم[9]و گاهی نیز طبیعت کلی وسیله‌ای برای ارائه افراد است.[10] قضایای از نوع اول را (طبیعیه) گویند؛ مانند (نماز از کار زشت و ناپسند باز می‌دارد)[11] که مقصود ذات و طبیعت نماز است. در قضایای نوع دوم اگر بیان نشده باشد که تمام افراد یا بعضی از افراد مقصود است، آنرا (قضیّه مهمله) میگویند؛ مانند (انسان نسبت به پروردگارش سخت ناسپاس است).[12] و (آسانی به همراه سختی است)[13] که هیچ سوری در موضوع قضیه ذکر نشده است. ولی اگر در قضیه بیان شده باشد که کلّ افراد مورد نظر است یا بعضی از آنها، آنرا (محصوره) میگویند. اگر بیان شده باشد که همه افراد چنین‌اند (محصوره کلیّه) نامیده می‌شود؛ مانند (مؤمنان همگی به خدا و فرشتگان و کتابها و فرستادگانش ایمان آورده‌اند)[14] و ( هر کس [پاداش‌] دستاوردش به تمام [و کمال‌] داده میشود).[15] و اگر بیان شده باشد که بعضی افراد چنین‌اند (محصوره جزئیّه) نامیده می‌شود؛ مانند (برخی از آنان که یهودی‌اند، کلمات را از جاهای خود برمی‌گردانند).[16] پی نوشت: [1] . الجاثیه، 22. [2] . در مورد تقسیم بندی قضایا در علم منطق، ر. ک: مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج 5، ص 70 ؛ ج 7، ص 269، انتشارات صدرا، تهران؛ سبزواری، ملا هادی، تصحیح، حسن زاده آملی، حسن، ج 1، ص 48، نشر ناب، تهران، 1369ش. [3] . یوسف، 27. [4] . القصص، 53. [5] . الانسان، 3. [6] . التوبه، 106. [7] . هود، 75. [8] . الفتح، 29. [9] . در اصطلاح میگویند، موضوع کلی (ما فیه ینظر) است و موضوع اقتضای محمول دارد. [10] . در اصطلاح میگویند موضوع کلی (ما به ینظر) است. [11] . العنکبوت، 45. [12] . العادیات، 6. [13] . الشرح، 6. [14] . البقره، 285. [15] . آل عمران، 25. [16] . النساء، 46. منبع: islamquest.net
مثال قضایای منطقی در قرآن(شخصیه؛ مهمله؛ محصوره؛ منفصله؛ متصله) کداماند؟
در مورد قضایای منطقی تقسیم بندیهای گوناگونی ارائه شده است. اگر در قضیهای حکم به ثبوت چیزی برای چیز دیگری شده باشد، آن قضیه را (قضیه حملیّه) مینامند؛ مانند (خداوند آسمانها و زمین را به حق آفریده است).[1] اما اگر حکم شده است به مشروط بودن مفاد یک قضیه به مفاد قضیه دیگر؛ یعنی حکم شده است به (معلّق) بودن مفاد یک قضیه به مفاد قضیه دیگر، اینگونه قضایا را (قضیّه شرطیّه) مینامند.[2]
قضیه شرطیه به نوبه خود بر دو قسم است: یا متصله است و یا منفصله؛ زیرا رابطهای که در قضیه شرطیه دو طرف را به یکدیگر پیوند میدهد یا از نوع پیوستگی و تلازم است و یا از نوع گسستگی و تعاند. تلازم یا پیوستگی یعنی یک طرف مستلزم دیگری است، هر جا که این طرف هست آن طرف هم هست؛ مانند (و اگر پیراهن او (حضرت یوسف) از پشت دریده شده، زن دروغ گفته و او از راستگویان است).[3] و (هرگاه بر ایشان [آیات] خوانده میشود، میگویند بدان ایمان آوردیم که آن درست است).[4]
رابطه تعاند و گسستگی بر عکس است؛ یعنی میخواهیم بگوییم میان دو طرف نوعی عدم وفاق وجود دارد، اگر این طرف باشد آن طرف نخواهد بود و اگر آن طرف باشد این طرف نخواهد بود؛ مثل آنکه میگوییم: (عدد یا زوج است یا فرد). و مانند ([ما راه را به او نشان دادیم] یا سپاسگزار خواهد بود و یا ناسپاسگزار).[5] و ([عدّهای دیگر کارشان موقوف به فرمان خدا است] یا آنان را عذاب میکند و یا توبه آنها را میپذیرد).[6]
قضیه به جهت موضوع نیز به شخصیه، مهمله، طبیعیه و محصوره تقسیم میگردد. اگر موضوع قضیه یک شخص باشد آن قضیه را (قضیه شخصیّه) میخوانند مانند (ابراهیم، بردبار و دلسوز و بازگشت کننده [به سوی خدا] است)[7]و (محمّد(ص) فرستاده خدا است).[8]
در صورتی که موضوع قضیه طبیعت کلی باشد به نوبه خود بر دو قسم است: گاهی بر خود طبیعت کلی حکم میکنیم و نگاهی به افراد و مصادیق نداریم[9]و گاهی نیز طبیعت کلی وسیلهای برای ارائه افراد است.[10] قضایای از نوع اول را (طبیعیه) گویند؛ مانند (نماز از کار زشت و ناپسند باز میدارد)[11] که مقصود ذات و طبیعت نماز است. در قضایای نوع دوم اگر بیان نشده باشد که تمام افراد یا بعضی از افراد مقصود است، آنرا (قضیّه مهمله) میگویند؛ مانند (انسان نسبت به پروردگارش سخت ناسپاس است).[12] و (آسانی به همراه سختی است)[13] که هیچ سوری در موضوع قضیه ذکر نشده است.
ولی اگر در قضیه بیان شده باشد که کلّ افراد مورد نظر است یا بعضی از آنها، آنرا (محصوره) میگویند. اگر بیان شده باشد که همه افراد چنیناند (محصوره کلیّه) نامیده میشود؛ مانند (مؤمنان همگی به خدا و فرشتگان و کتابها و فرستادگانش ایمان آوردهاند)[14] و ( هر کس [پاداش] دستاوردش به تمام [و کمال] داده میشود).[15] و اگر بیان شده باشد که بعضی افراد چنیناند (محصوره جزئیّه) نامیده میشود؛ مانند (برخی از آنان که یهودیاند، کلمات را از جاهای خود برمیگردانند).[16]
پی نوشت:
[1] . الجاثیه، 22.
[2] . در مورد تقسیم بندی قضایا در علم منطق، ر. ک: مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج 5، ص 70 ؛ ج 7، ص 269، انتشارات صدرا، تهران؛ سبزواری، ملا هادی، تصحیح، حسن زاده آملی، حسن، ج 1، ص 48، نشر ناب، تهران، 1369ش.
[3] . یوسف، 27.
[4] . القصص، 53.
[5] . الانسان، 3.
[6] . التوبه، 106.
[7] . هود، 75.
[8] . الفتح، 29.
[9] . در اصطلاح میگویند، موضوع کلی (ما فیه ینظر) است و موضوع اقتضای محمول دارد.
[10] . در اصطلاح میگویند موضوع کلی (ما به ینظر) است.
[11] . العنکبوت، 45.
[12] . العادیات، 6.
[13] . الشرح، 6.
[14] . البقره، 285.
[15] . آل عمران، 25.
[16] . النساء، 46.
منبع:
islamquest.net
- [سایر] مثال قضایای منطقی در قرآن(شخصیه؛ مهمله؛ محصوره؛ منفصله؛ متصله) کداماند؟
- [سایر] قضایای منطقی چه تقسیماتی دارند؟ لطفاً با مثال توضیح دهید.
- [سایر] آیات تطهیر در قرآن کریم کداماند؟
- [سایر] انواع اصلاح در قرآن کریم کداماند؟
- [سایر] زنانی که در قرآن مستقیم و غیر مستقیم از آنها یاد شده است کداماند؟
- [آیت الله خوئی] معمولاً در دهات چون دکاکین بقالی و یا قصابی ندارد یا بر فرض داشتن اشخاص احتیاج به باغستان دارند که از علفش بلوار ببندند و از ثمره و حاصل باغ امرار معاش کنند و از حاصل استفاده نمایند آیا این مقدار باغستان جزو مؤونه است که خمس نداشته باشد، و مثل منزل سکونتی و جزو لوازمات منزلی حساب میشود، یا اینکه باید از اصلش با نمای متصله و منفصله و از مخارج تعمیر بستان، خمس باید داد؟
- [سایر] 1. روش تفسیر تاریخی قرآن و یا تفسیر قرآن با گرایش تاریخی چیست؟ چه منابعی در این زمینه مطلب دارند؟ و روششناسی تفسیر تاریخی چگونه است؟ 2. مجلات تخصصی قرآنی به زبان عربی و یا لاتین کداماند؟
- [سایر] قطع روانی و منطقی در تفسیر متون مقدس چه نقشی دارند؟
- [سایر] چگونه اثبات میکنید قرآن کلام خدا است، و به عنوان مثال سخن جبرئیل و یا شیطان نیست؟
- [سایر] کسانی که پیامبر را دیوانه خطاب می کنند و مثل بیماران اسکیزوفرن که دریافت الهامات وحی مانندی دارند می دانند، در این باره چه باید گفت؟ چگونه اثبات می کنید که این آیات صرفا از بیماری اسکیزوفرن نبوده و مستقیما از جانب خداست. لطفا من را به آیات درون قرآن ارجاع ندهید دلیل منطقی و علمی بیاوررید.