ما بر این باوریم که تفسیر قرآن کریم برای افراد متخصص (غیر معصوم) امکان پذیر است و منکران امکان تفسیر قرآن، مقصود دیگری داشته اند و یا دچار اشتباه فاحش و بینش انحرافی شده اند، هر چند نیت پاک داشته باشند؛ زیرا چنین دیدگاهی با هدف نزول قرآن و ارسال رسل وانزال کتب و با هدف خود قرآن سازگار نیست. اگر خداوند کتابی را برای هدایت جهانیان فرستاده ولی به هیچ روی فهم آن امکان ندارد، فرستادن آن چه فایده ای در بردارد. و این همه امر به تدبر در قرآن برای چیست؟[1] این همه ارجاع به قرآن و تشویق به محوری کردن قرآن در زندگی ومعیار قرار دادن آن در ارزیابی آرا برای چیست؟[2] چرا تشویق شده که قرآن را محک درست و نادرست و یا روحانی و شیطانی بودن امیال وآرزوهایمان قرار دهیم؟[3] چرا معصومین(علیهم السلام) از ما می خواهند در انحراف ها و آشوب های فکری واجتماعی به قرآن رجوع نماییم؟[4] و این که معیار پذیرش و اعتبار روایات، سازگاری با قرآن است[5] و نیز قرآن مردمی را که آن را نپذیرند، تحدّی می کند، لغو است و این ارجاعات همه بی اساس و بی فایده خواهد بود. منکران امکان فهم قرآن برای گفته ی خویش دلایلی ذکر کرده اند که به بررسی برخی از آن ها می پردازیم. دلیل اول: انسان گاهی از فهم کتب متخصصان و افراد برجسته ی یک رشته ی علمی ناتوان است؛ برای مثال فهم کتابهای بوعلی[6] و ملا صدرا[7]برای بسیاری ازافراد یا در مواردی برای همه افراد دشوار وغیر قابل تحقق می باشد؛ وقتی کتاب مخلوق خداوند چنین است، کتاب خداوند که فوق مخلوقات و به لحاظ صوری و محتوایی فوق توان بشر است، به طریق اولی غیر قابل فهم می باشد؛ بنابراین فهم قرآن ویژه ی کسانی است که با قرآن سنخیّتی دارند و آنان حضرات معصومین(علیهم السلام) می باشند.[8] نقد و بررسی این استدلال دو مقدمه دارد: نخست آن که انسانها از فهم کتاب دانشمندان بر جسته ناتوانند؛ دوم آن که قرآن به دلیل در بر داشتن معارف بلند ومتعالی، دست کم در حد کتب دانشمندان بلکه فراتر از آن هاست؛ در نتیجه طبیعی است که بشر نمی تواند این معارف را بفهمد. مقدمه ی اول مورد قبول است، ولی مقدمه ی دوم نادرست می باشد؛ زیرا اوّلا: سخن در خصوص آیاتی است که معارف بلند و ویژه ای را مطرح می کنند؛ اما در آیاتی که از زندگی عادی سخن می گویند، مانند آیات مربوط به حوادث صدر اسلام یا پاسخ به پرسش های مطرح شده، مقدمه ی دوم در مورد آن ها صدق نمی کند. ثانیاً: آیاتی که معارف بلندی را بیان می کنند، می توانند دارای سطوح مختلف معنایی باشند؛ در یک سطح برای همه قابل فهم باشند و در سطحی دیگر تنها برای افراد دارای لطافت روحی قابل درک باشد؛ همان گونه که در روایات وارد شده که برخی آیات برای همه ی مردم قابل فهم است و برخی را تنها افراد ویژه می فهمند.از حضرت علی(علیه السلام)روایت شده که فرمود:(...ان اللّه قسّم کلامه ثلاثة اقسام؛ فجعل قسماً منه یعرفه العالم و الجاهل وقسماً لا یعرفه الا من صفا ذهنه و لطف حسّه و صحّ تمییزه ممن شرح اللّه صدره للاسلام و قسماً لایعلمه الا اللّه و ملائکته و الراسخون فی العلم؛[9] همانا خداوند کلامش را سه بخش کرده است: بخشی از آن به گونه ای است که عالم و جاهل آن را می شناسند و می فهمند و بخشی از آن را کسی که ذهنش با صفا، حسش لطیف و تشخیصش صحیح است و از کسانی است که خدا سینه شان را برای اسلام گشوده است، می فهمند و بخشی دیگر به گونه ای است که جز خدا و فرشتگان و راسخان در علم، حقیقت آن را نمی دانند). و قرآن نیز می فرماید: (إِنّا أَنْزَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِیًّا لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ)[10]؛ به درستی که ما آن (کتاب) را به صورت خواندنی عربی نازل کردیم تا شما درک کنید. (وَ لَقَدْ یَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّکْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّکِر)[11]؛ و هرآینه قرآن را برای یاد آوری و پند گرفتن آسان ساختیم؛ پس آیا پندگیرنده ای هست؟ دلیل دوم: روایات متعددی دلالت دارند که فهم قرآن کریم از دسترس عقل بشر دور است. در این روایات آمده است: (چیزی از عقول بشر دورتر از تفسیر قرآن نیست)؛ برای مثال جابر بن یزید از امام باقر(علیه السلام)روایت کرده است که به وی فرمود:(یا جابر! ان للقرآن بطناً و له ظهراً و للظهر ظهر. یا جابر! لیس شیء ابعد من عقول الرجال من تفسیر القرآن؛ ان الآیة یکون اوّلها فی شیء و آخرها فی شیء و هو کلام متصل متصرف علی وجوه؛[12] ای جابر! همانا برای قرآن باطنی و ظاهری است و برای ظاهر آن ظاهر دیگری است. ای جابر! از عقل مردم چیزی دورتر از تفسیر قرآن نیست؛ زیرا آغاز یک آیه درباره ی چیزی و پایان آن درباره ی چیزی دیگر است، در حالی که کلامی به هم پیوسته و چند وجهی است.) باقی روایات[13] نیز همین مضمون را داراست و یا می فرماید:(لاتبلغه عقول الرجال)؛ عقل انسان به فهم باطنی آن نمی رسد. نقد و بررسی مجموع این روایات در شش روایت با مضامین یاد شده خلاصه می شود. این روایات از نظر سند اعتبار ندارند و به جز یک روایت، همه مرسل هستند و آن یک روایت نیز ضعیف است،[14] ولی با صرف نظر از سند این روایات، اگر در مفاد آن ها دقت کنیم، هیچ یک دلالت نمی کند که هیچ آیه و هیچ بخشی از قرآن، برای غیر معصوم قابل تفسیر نیست، بلکه اگر در صدر و ذیل آن ها دقت کنیم، خواهیم فهمید که مقصود از آن ها، این است که کسی نمی تواند ادعا کند همه معارف قرآن و ظاهر و باطن آن را به طور کامل در اختیار دارد. شاهد این مدعا کلام امام باقر(علیه السلام) است که پیش از بیان دور بودن تفسیر قرآن از عقول بشر و رجال می فرماید: (یا جابر! ان للقرآن بطنا و له ظهرا و للظهر ظهر)؛ یعنی با توجه به این که قرآن ظاهر و باطنی دارد و ظاهر آن باز ظاهری دارد، این که کسی بگوید همه ی این ها را می داند، صحیح نیست؛ بنابراین آنچه نفی می شود، علم کامل به قرآن است، اعم از ظاهر و باطن، و در صدد این نیست که بفرماید حتی علم به ظاهر را هم کسی نمی تواند داشته باشد. نکته ی دیگری که در این روایت بر آن تکیه شده، پرهیز از نگاه سطحی و ابتدایی به تفسیر قرآن است: (ان الآیة یکون اولها فی شیء و آخرها فی شیء و هو کلام متصل متصرف علی وجوه)؛ یک آیه آغازش درباره ی چیزی و آخرش درباره ی چیزی دیگر است؛ با این که یک کلام متصل به هم می باشد، ممکن است آغازش مربوط به دنیا باشد و پایانش مربوط به آخرت، و مفسر اگر به آن سطحی بنگرد، فکر می کند که همه ی آیه مربوط به دنیاست.[15] عبارت (لکن لاتبلغه عقول الرجال) در این روایت به جامعیت قرآن نظر دارد و این که قرآن همه مسائل را داراست و اگر انسان ها آیه ای را پیدا نمی کنند که درباره ی مسئله ی مورد اختلاف آنان قضاوت کند، از این رو است که همه علوم قرآن در اختیار آن ها نیست و آنان تنها بخشی از آن را می فهمند. دلیل سوم: دسته ی دیگری از آیات و روایات وجود دارد که به اعتقاد مدعیان عدم امکان تفسیر، به صراحت فهم قرآن را به معصومین(علیهم السلام)محدود می کند. سه نمونه از این آیات و روایات عبارتند از: 1. (إِنَّهُ لَقُرْآنٌ کَرِیمٌ فِی کِتاب مَکْنُون لا یَمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُونَ؛[16] همانا قرآن خواندنی ارجمند است که در نوشتار پنهان قرار دارد و جز پاک شدگان به آن دست نمی یابند.) بااستناد به این آیه گفته شده است: مقصوداز ضمیر (لایمسه) قرآن موجود در میان بشر و مقصود از (مسّ) تفسیر قرآن است و مقصود از (مطهرون) معصومان(علیهم السلام) هستند؛ بنابراین، مفاد آیه این است که کسی جز معصومین(علیهم السلام) به معانی و معارف قرآن نمی تواند دسترسی پیدا کند. 2. (هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ عَلَیْکَ الْکِتابَ مِنْهُ آیاتٌ مُحْکَماتٌ هُنَّ أُمُّ الْکِتابِ وَ أُخَرُ مُتَشابِهاتٌ فَأَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ فَیَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ الْفِتْنَةِ وَ ابْتِغاءَ تَأْوِیلِهِ وَ ما یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلاَّ اللّهُ وَ الرّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ)[17]. مقصود از تأویل در این آیه شریفه، تفسیر قرآن است و مقصود از (الراسخون فی العلم) معصومان(علیهم السلام)هستند و (الراسخون) به (الله) عطف شده است و ضمیر (تاویله) به همه ی قرآن باز می گردد؛ بنابر این تفسیر قرآن را کسی جز خدای متعال و معصومان(علیهم السلام) نمی داند. 3. ائمه اهل بیت(علیهم السلام) به برخی دانشمندان اهل سنت درمقام بحث و مناظره فرموده اند: شما قرآن را نمی شناسید و تفسیر آن را نمی دانید و تنها مخاطبان واقعی آن، یعنی اهل بیت(علیهم السلام) می شناسند؛ برای مثال امام باقر(علیهم السلام) به قتاده می فرماید: (انما یعرف القرآن من خوطب به؛[18] قرآن را تنها مخاطبان آن می شناسند.) در روایت دیگری امام از ابوحنیفه می پرسند: با چه چیزی برای مردم عراق فتوا می دهی؟ عرض می کند: با کتاب خدا و سنت رسول خدا(صلی الله علیه وآله). حضرت می فرماید: آیا قرآن را آن گونه که باید می شناسی و ناسخ و منسوخ آن را از هم تمییز می دهی؟ می گوید: آری. امام می فرماید: ادعای بزرگی کردی (ما ورثک الله من کتابه حرفاً؛[19]خداوند چیزی را از کتاب خود در اختیار تو قرار نداده و تو را بر آن وارث نکرده است.) در روایت دیگری آمده است: (ما یستطیع احد ان یدعی عنده جمیع القرآن کله ظاهره و باطنه غیر الاوصیاء[20]؛ هیچ کس نمی تواند ادعا کند همه قرآن در پیش او است؛ هم ظاهر و هم باطن قرآن جز اوصیای پیامبر(صلی الله علیه وآله).) نقد و بررسی دو آیه ای که به آن استناد شده است، تفسیرهای مختلف دیگری نیز دارند که برخی از آن ها بر وجهی که مدعیان عدم امکان تفسیر بیان کرده اند، ترجیح دارند؛ برای مثال، در مورد آیه ی اول می توان گفت: مقصود از ضمیر (لایمسه) حقیقت قرآن می باشد که در لوح محفوظ است و آن قرآن قابل دست یابی برای غیر معصوم نیست؛ زیرا در آیات قبل می فرماید: (إِنَّهُ لَقُرْآنٌ کَرِیمٌ فِی کِتاب مَکْنُون؛ این قرآن کریم است که در لوح پنهان جای دارد.) و تعبیر (مس) به معنای آگاهی حضوری و اشراف بر حقیقت قرآن است و این معنا با ظاهر آیه بیش تر سازگار می باشد تا این که مس را به معنای تفسیر بگیریم. درآیه (وَ ما یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلاَّ اللّهُ وَ الرّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ) چنان که بسیاری از مفسران گفته اند و در روایات نیز آمده است تأویل غیر از تفسیر و فراتر از آن است؛ بنابراین، اگر چیزی به خدا و راسخان اختصاص داشته باشد، مقوله ای فراتر از تفسیر است، و دلالت کلمه (تأویل) در آیه بر تفسیر قرآن مورد مناقشه قرار گرفت. در مورد روایات نیز اگر دقت کنیم، می فهمیم که امام در صدد بیان این نیست که قرآن به هیچ روی برای غیر معصوم قابل تفسیر نیست، بلکه براساس آنچه که در صدر روایت آمده است، معلوم می شود قتاده ادعا می کرد که من همه ی قرآن را می فهمم؛ همه مسائل و احکام را می توانم استخراج کنم؛ بنابراین، چیزی از احکام و معارف نیست که برای من مبهم باشد و امام پاسخ می دهند که خیر، تو بی جهت چنین ادعای بزرگی داری. در مورد ابوحنیفه فقیه اهل عراق نیز امام(علیه السلام) این ادعا را که (من قرآن را آن گونه که شایسته است، می فهمم)، نفی می کنند، نه این که هرگونه فهم و تفسیر آیات قرآن را از ابوحنیفه نفی کنند. امام در برابر چنین ادعای بزرگی می فرمایند: بخش هایی از قرآن معارفی است که خدا باید آن را در اختیار بشر قرار دهد و خدا یک حرف از آن را نیز به تو اعطا نکرده است. اما مفاد روایت (ما یستطیع احد ان یدعی عنده جمیع القرآن...) این است که کسی نمی تواند ادعا کند همه آنچه در آیات مراد است، اعم از ظاهر و باطن آیات را می داند، مگر اوصیای الهی. در نتیجه، این روایات را اگر از نظر سندی بپذیریم، هیچ یک بر آن مدعا دلالت ندارند. و از نظر دلالت نیز برفرض که مفاد این روایات رابپذیریم، باید آن ها را کنار روایات دیگری بگذاریم که قرآن را برای غیر معصوم قابل فهم و تفسیر می دانند و در نتیجه، این روایات به قرینه روایاتی که بر امکان فهم و تفسیر دلالت دارند، اشاره به بخش یا سطحی از آیات و معارف قرآن است؛ زیرا قرآن دارای سطوح مختلفی از معناست که در یک سطح برای همه قابل فهم است و در یک سطح تنها برای افراد دارای لطافت ویژه روحی قابل درک می باشد. دلیل چهارم: دلیل دیگری که بر عدم امکان فهم و تفسیر قرآن ذکر شده این است که گفته اند: قرآن در شرایطی نازل شده که دست ما از آن شرایط کوتاه است؛ از این رو ما نمی توانیم به فهم درستی از قرآن برسیم. نقد و بررسی این که گفته اند: در صدر اسلام و همگام با نزول آیات، قرائنی وجود داشته که ممکن است امروزه آن قرائن از بین رفته باشد، ویژه زمان ما نیست؛ زیرا هنگام نزول آیات، تمامی مسلمانان صدر اسلام در مکان نزول آیه حضور نداشتند، بلکه گاهی آیاتی درحال جنگ نازل می شد و تنها رزمندگان در آنجا حضور داشتند و یا در واقعه ی خاصی نازل می شد که تنها عده خاصی در آنجا بودند، به خصوص درسال های آخر بعثت که جامعه ی اسلامی گسترش یافته بود، این مسئله بیشتربه چشم می خورد؛ پس برای مسلمانان عصر نزول نیز نباید قابل فهم باشد. افزون بر این، فقدان قرائن برای ما مشکلی بهوجود نمی آورد؛ زیرا معیار فهم قرآن در درجه اول قرائنی است که در خود آیات (پیوسته یا ناپیوسته) وجود دارد و در مرحله دوم، قرائن عقلی است که هر کس با عقل خود می تواند بفهمد و در مرحله سوم، روایاتی است که در اختیار می باشد و بادر نظر گرفتن این مجموعه قرائن، معانی اکثر قریب به اتفاق آیات روشن می شود؛ البته ممکن است در یک بعد خاص از یک آیه که به جریان خاص اشاره دارد، ابهام هایی وجود داشته باشد؛ از این رو تاکنون هیچ مفسری ادعا نکرده است که من تمام مرادهای خدا را بی کم و کاست می فهمم. در روایات[21] نیز آمده است: (هیچ کس جز اوصیا نمی تواند ادعا کند که همه ظاهر و باطن قرآن در نزد او است.) نکته دیگر این که فهم قرآن دو مرحله دارد؛ یک مرحله این است که عبارات چه می گوید. این مرحله به فرمایش مرحوم علامه ی طباطبایی به تمامی نور است و هیچ ابهامی در آن نیست.[22] مرحله دیگر تعیین مصادیق و جزئیاتی است که ممکن است در آن ها ابهام پیش آید؛ برای مثال عبارت دو آیه ی (وَ مِنَ النّاسِ مَنْ یَشْرِی نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللّهِ)[23] و (إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ)[24] روشن است و کسی نمی تواند بگوید که من معانی (راکعون) و (یقیمون الصلوة) را نمی فهمم؛ اما دراین که مصداق اینها چه کسی است، ممکن است ابهام ایجاد شود. این موارد نیز باکمک روایات به دقت مشخص می شوند؛ بنابراین، از بین رفتن قرائن چندان مشکل آفرین نیست؛ زیرا وابستگی فهم آیات به قرائنی که از بین رفته باشد، بسیار اندک است. پی نوشتها: [1]. محمد(صلی الله علیه وآله)، 24: (أَ فَلا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلی قُلُوب أَقْفالُها؛ پس آیا در قرآن تدبر نمی کنند یاا ئ بر دل هایی که آن را نمی پذیرند، قفل هایش نهاده است.) و سوره ص، 29: (کِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَیْکَ مُبارَکٌ لِیَدَّبَّرُوا آیاتِهِ وَ لِیَتَذَکَّرَ أُولُوا الْأَلْبابِ أَ؛ کتابی است مبارک که به سوی تو نازل کردیم تا در آیاتش تدبر کنند، و خردمندان پند گیرند.) [2]. (علیکم بکتاب الله فانه حبل المتین، و النور المبین، والشفاء النافع...؛ بر شما مراجعه به کتاب خدا قرآن کریم. زیرا کتاب خدا ریسمان استواری برای اتصال بنده و نور آشکاری است و شفای سودمندی است.) علی نقی فیض الاسلام، ترجمه و شرح نهج البلاغه، خطبه 155، ص 90. [3]. (فاتهموا علیه آرائکم واستغشوا فیه اهوائکم؛ براساس قرآن آرای خویش را که با آن سازگار نیست، متهم و نادرست، و تمایلات مخالف آن را ناخالص بدانید.) [4]. (... فاذا التبست علیکم الفتن کقطع اللیل المظلم فعلیکم بالقرآن...؛ هرگاه فتنه ها مانند پاره ای شب تاریک بر شما مشتبه شدند، به قرآن روی آورید.)، ابی جعفر محمد بن یعقوب الکلینی، اصول کافی، ج 2، (کتاب فضل القرآن)، حدیث 2، ص 573. [5]. (... فما وافق کتاب الله فخذوه و ما خالف کتاب الله فدعوه؛ پس روایتی که با کتاب خدا موافق است، انتخاب کنید و روایتی که با کتاب خدا مخالفت دارد، واگذارید). محمد باقر المجلسی، بحارالانوار، ج 2، ص 243. [6]. شیخ الرئیس ابوعلی حسین بن عبدالله، معروف به ابن سینا (370 427) مولف کتاب های الشفاء، القانون فی الطب، اشارات، النجاه و غیره (ر.ک: محمد معین، فرهنگ فارسی، ج 5، ص 85). [7]. محمد بن ابراهیم صدرالدین شیرازی، معروف به ملاصدرا فیلسوف بزرگ ایرانی (اواخر قرن دهم) 1050 ه .ق، مؤلف اسفار اربعه، شواهد الربوبیه، مبداء و معاد و غیره، (ر.ک: همان، ص 990). [8]. ر.ک: محمد باقر الصدر، دروس فی علم الاصول، (حلقه ثانیه)، ص 223. [9]. محمد الحر العاملی، وسائل الشیعه، ج 18، ص 143، حدیث 144. [10]. یوسف، 2. [11]. قمر، 17. [12]. محمد الحر العاملی، وسائل الشیعه، ج 18، ص 142، حدیث 41، باب 13 از ابواب صفات قاضی. [13]. ر.ک: همان، ج 18، ص 149، و ص 150، حدیث 69، 73، 74. و ص 142، حدیث 38. [14]. سند روایت اول ضعیف است؛ به جهت این که هیچ یک از دانشمندان علم رجال (بشر وابشی) یا (شریس وابشی) را که از راویان آن روایت است، توثیق نکرده اند. [15]. اما آنچه در برخی روایات آمده که قرآن مثل برای گروه خاصی است و برای همه انسان ها نیست: (انما القرآن امثال لقوم یعلمون دون غیرهم) اگر مقصود اهل بیت(علیهم السلام) باشند، این تعبیر با آیاتی که بیان می کند قرآن مثل برای همه ی انسان هاست، ناسازگار می باشد: (وَ لَقَدْ ضَرَبْنا لِلنّاسِ فِی هذَا الْقُرْآنِ مِنْ کُلِّ مَثَل لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ؛ و هر آینه برای مردمان در این قرآن از هرگونه مثلی زدیم شاید به یاد آرند.) زمر، 27. بنابراین، با توجه به این آیات، باید از ظاهر این روایت دست برداریم و به گونه ای آن را توجیه کنیم که با آیات سازگار باشد. [16]. واقعه، 77 79. [17]. آل عمران، 7. [18]. ابو جعفر محمد بن یعقوب الکلینی، روضة الکافی، حدیث 475. [19]. محمد باقر المجلسی، بحارالانوار، ج 2، ص 293. [20]. محمد بن یعقوب الکلینی، اصول کافی، کتاب الحجه، (باب انه لم یجمع القرآن کلّه الا الائمه(علیهم السلام))، حدیث 4. [21]. محمد بن یعقوب الکلینی، اصول کافی، کتاب الحجه، (باب انه لم یجمع القرآن کله الا الائمه)، حدیث 4. [22]. ر.ک: سید محمد حسین الطباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 1، ص 8. [23]. بقره، 207. [24]. مائده، 55. منبع: منطق فهم قرآن، محمود رجبی، انتشارات مرکز مدیریت حوزه علمیه قم (1385).
آیا فهم و تفسیر قرآن کریم برای غیر معصومین(علیهم السلام) ممکن است یا خیر؟ دلایل منکران امکان فهم قرآن کریم و رد آن ها را بیان کنید؟
ما بر این باوریم که تفسیر قرآن کریم برای افراد متخصص (غیر معصوم) امکان پذیر است و منکران امکان تفسیر قرآن، مقصود دیگری داشته اند و یا دچار اشتباه فاحش و بینش انحرافی شده اند، هر چند نیت پاک داشته باشند؛ زیرا چنین دیدگاهی با هدف نزول قرآن و ارسال رسل وانزال کتب و با هدف خود قرآن سازگار نیست. اگر خداوند کتابی را برای هدایت جهانیان فرستاده ولی به هیچ روی فهم آن امکان ندارد، فرستادن آن چه فایده ای در بردارد. و این همه امر به تدبر در قرآن برای چیست؟[1] این همه ارجاع به قرآن و تشویق به محوری کردن قرآن در زندگی ومعیار قرار دادن آن در ارزیابی آرا برای چیست؟[2] چرا تشویق شده که قرآن را محک درست و نادرست و یا روحانی و شیطانی بودن امیال وآرزوهایمان قرار دهیم؟[3] چرا معصومین(علیهم السلام) از ما می خواهند در انحراف ها و آشوب های فکری واجتماعی به قرآن رجوع نماییم؟[4] و این که معیار پذیرش و اعتبار روایات، سازگاری با قرآن است[5] و نیز قرآن مردمی را که آن را نپذیرند، تحدّی می کند، لغو است و این ارجاعات همه بی اساس و بی فایده خواهد بود.
منکران امکان فهم قرآن برای گفته ی خویش دلایلی ذکر کرده اند که به بررسی برخی از آن ها می پردازیم.
دلیل اول: انسان گاهی از فهم کتب متخصصان و افراد برجسته ی یک رشته ی علمی ناتوان است؛ برای مثال فهم کتابهای بوعلی[6] و ملا صدرا[7]برای بسیاری ازافراد یا در مواردی برای همه افراد دشوار وغیر قابل تحقق می باشد؛ وقتی کتاب مخلوق خداوند چنین است، کتاب خداوند که فوق مخلوقات و به لحاظ صوری و محتوایی فوق توان بشر است، به طریق اولی غیر قابل فهم می باشد؛ بنابراین فهم قرآن ویژه ی کسانی است که با قرآن سنخیّتی دارند و آنان حضرات معصومین(علیهم السلام) می باشند.[8]
نقد و بررسی
این استدلال دو مقدمه دارد: نخست آن که انسانها از فهم کتاب دانشمندان بر جسته ناتوانند؛ دوم آن که قرآن به دلیل در بر داشتن معارف بلند ومتعالی، دست کم در حد کتب دانشمندان بلکه فراتر از آن هاست؛ در نتیجه طبیعی است که بشر نمی تواند این معارف را بفهمد.
مقدمه ی اول مورد قبول است، ولی مقدمه ی دوم نادرست می باشد؛ زیرا اوّلا: سخن در خصوص آیاتی است که معارف بلند و ویژه ای را مطرح می کنند؛ اما در آیاتی که از زندگی عادی سخن می گویند، مانند آیات مربوط به حوادث صدر اسلام یا پاسخ به پرسش های مطرح شده، مقدمه ی دوم در مورد آن ها صدق نمی کند.
ثانیاً: آیاتی که معارف بلندی را بیان می کنند، می توانند دارای سطوح مختلف معنایی باشند؛ در یک سطح برای همه قابل فهم باشند و در سطحی دیگر تنها برای افراد دارای لطافت روحی قابل درک باشد؛ همان گونه که در روایات وارد شده که برخی آیات برای همه ی مردم قابل فهم است و برخی را تنها افراد ویژه می فهمند.از حضرت علی(علیه السلام)روایت شده که فرمود:(...ان اللّه قسّم کلامه ثلاثة اقسام؛ فجعل قسماً منه یعرفه العالم و الجاهل وقسماً لا یعرفه الا من صفا ذهنه و لطف حسّه و صحّ تمییزه ممن شرح اللّه صدره للاسلام و قسماً لایعلمه الا اللّه و ملائکته و الراسخون فی العلم؛[9] همانا خداوند کلامش را سه بخش کرده است: بخشی از آن به گونه ای است که عالم و جاهل آن را می شناسند و می فهمند و بخشی از آن را کسی که ذهنش با صفا، حسش لطیف و تشخیصش صحیح است و از کسانی است که خدا سینه شان را برای اسلام گشوده است، می فهمند و بخشی دیگر به گونه ای است که جز خدا و فرشتگان و راسخان در علم، حقیقت آن را نمی دانند). و قرآن نیز می فرماید: (إِنّا أَنْزَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِیًّا لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ)[10]؛ به درستی که ما آن (کتاب) را به صورت خواندنی عربی نازل کردیم تا شما درک کنید. (وَ لَقَدْ یَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّکْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّکِر)[11]؛ و هرآینه قرآن را برای یاد آوری و پند گرفتن آسان ساختیم؛ پس آیا پندگیرنده ای هست؟
دلیل دوم: روایات متعددی دلالت دارند که فهم قرآن کریم از دسترس عقل بشر دور است. در این روایات آمده است: (چیزی از عقول بشر دورتر از تفسیر قرآن نیست)؛ برای مثال جابر بن یزید از امام باقر(علیه السلام)روایت کرده است که به وی فرمود:(یا جابر! ان للقرآن بطناً و له ظهراً و للظهر ظهر. یا جابر! لیس شیء ابعد من عقول الرجال من تفسیر القرآن؛ ان الآیة یکون اوّلها فی شیء و آخرها فی شیء و هو کلام متصل متصرف علی وجوه؛[12] ای جابر! همانا برای قرآن باطنی و ظاهری است و برای ظاهر آن ظاهر دیگری است. ای جابر! از عقل مردم چیزی دورتر از تفسیر قرآن نیست؛ زیرا آغاز یک آیه درباره ی چیزی و پایان آن درباره ی چیزی دیگر است، در حالی که کلامی به هم پیوسته و چند وجهی است.)
باقی روایات[13] نیز همین مضمون را داراست و یا می فرماید:(لاتبلغه عقول الرجال)؛ عقل انسان به فهم باطنی آن نمی رسد.
نقد و بررسی
مجموع این روایات در شش روایت با مضامین یاد شده خلاصه می شود. این روایات از نظر سند اعتبار ندارند و به جز یک روایت، همه مرسل هستند و آن یک روایت نیز ضعیف است،[14] ولی با صرف نظر از سند این روایات، اگر در مفاد آن ها دقت کنیم، هیچ یک دلالت نمی کند که هیچ آیه و هیچ بخشی از قرآن، برای غیر معصوم قابل تفسیر نیست، بلکه اگر در صدر و ذیل آن ها دقت کنیم، خواهیم فهمید که مقصود از آن ها، این است که کسی نمی تواند ادعا کند همه معارف قرآن و ظاهر و باطن آن را به طور کامل در اختیار دارد. شاهد این مدعا کلام امام باقر(علیه السلام) است که پیش از بیان دور بودن تفسیر قرآن از عقول بشر و رجال می فرماید: (یا جابر! ان للقرآن بطنا و له ظهرا و للظهر ظهر)؛ یعنی با توجه به این که قرآن ظاهر و باطنی دارد و ظاهر آن باز ظاهری دارد، این که کسی بگوید همه ی این ها را می داند، صحیح نیست؛ بنابراین آنچه نفی می شود، علم کامل به قرآن است، اعم از ظاهر و باطن، و در صدد این نیست که بفرماید حتی علم به ظاهر را هم کسی نمی تواند داشته باشد.
نکته ی دیگری که در این روایت بر آن تکیه شده، پرهیز از نگاه سطحی و ابتدایی به تفسیر قرآن است: (ان الآیة یکون اولها فی شیء و آخرها فی شیء و هو کلام متصل متصرف علی وجوه)؛ یک آیه آغازش درباره ی چیزی و آخرش درباره ی چیزی دیگر است؛ با این که یک کلام متصل به هم می باشد، ممکن است آغازش مربوط به دنیا باشد و پایانش مربوط به آخرت، و مفسر اگر به آن سطحی بنگرد، فکر می کند که همه ی آیه مربوط به دنیاست.[15]
عبارت (لکن لاتبلغه عقول الرجال) در این روایت به جامعیت قرآن نظر دارد و این که قرآن همه مسائل را داراست و اگر انسان ها آیه ای را پیدا نمی کنند که درباره ی مسئله ی مورد اختلاف آنان قضاوت کند، از این رو است که همه علوم قرآن در اختیار آن ها نیست و آنان تنها بخشی از آن را می فهمند.
دلیل سوم: دسته ی دیگری از آیات و روایات وجود دارد که به اعتقاد مدعیان عدم امکان تفسیر، به صراحت فهم قرآن را به معصومین(علیهم السلام)محدود می کند. سه نمونه از این آیات و روایات عبارتند از:
1. (إِنَّهُ لَقُرْآنٌ کَرِیمٌ فِی کِتاب مَکْنُون لا یَمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُونَ؛[16] همانا قرآن خواندنی ارجمند است که در نوشتار پنهان قرار دارد و جز پاک شدگان به آن دست نمی یابند.) بااستناد به این آیه گفته شده است: مقصوداز ضمیر (لایمسه) قرآن موجود در میان بشر و مقصود از (مسّ) تفسیر قرآن است و مقصود از (مطهرون) معصومان(علیهم السلام) هستند؛ بنابراین، مفاد آیه این است که کسی جز معصومین(علیهم السلام) به معانی و معارف قرآن نمی تواند دسترسی پیدا کند.
2. (هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ عَلَیْکَ الْکِتابَ مِنْهُ آیاتٌ مُحْکَماتٌ هُنَّ أُمُّ الْکِتابِ وَ أُخَرُ مُتَشابِهاتٌ فَأَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ فَیَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ الْفِتْنَةِ وَ ابْتِغاءَ تَأْوِیلِهِ وَ ما یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلاَّ اللّهُ وَ الرّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ)[17].
مقصود از تأویل در این آیه شریفه، تفسیر قرآن است و مقصود از (الراسخون فی العلم) معصومان(علیهم السلام)هستند و (الراسخون) به (الله) عطف شده است و ضمیر (تاویله) به همه ی قرآن باز می گردد؛ بنابر این تفسیر قرآن را کسی جز خدای متعال و معصومان(علیهم السلام) نمی داند.
3. ائمه اهل بیت(علیهم السلام) به برخی دانشمندان اهل سنت درمقام بحث و مناظره فرموده اند: شما قرآن را نمی شناسید و تفسیر آن را نمی دانید و تنها مخاطبان واقعی آن، یعنی اهل بیت(علیهم السلام) می شناسند؛ برای مثال امام باقر(علیهم السلام) به قتاده می فرماید: (انما یعرف القرآن من خوطب به؛[18] قرآن را تنها مخاطبان آن می شناسند.) در روایت دیگری امام از ابوحنیفه می پرسند: با چه چیزی برای مردم عراق فتوا می دهی؟ عرض می کند: با کتاب خدا و سنت رسول خدا(صلی الله علیه وآله). حضرت می فرماید: آیا قرآن را آن گونه که باید می شناسی و ناسخ و منسوخ آن را از هم تمییز می دهی؟ می گوید: آری.
امام می فرماید: ادعای بزرگی کردی (ما ورثک الله من کتابه حرفاً؛[19]خداوند چیزی را از کتاب خود در اختیار تو قرار نداده و تو را بر آن وارث نکرده است.) در روایت دیگری آمده است: (ما یستطیع احد ان یدعی عنده جمیع القرآن کله ظاهره و باطنه غیر الاوصیاء[20]؛ هیچ کس نمی تواند ادعا کند همه قرآن در پیش او است؛ هم ظاهر و هم باطن قرآن جز اوصیای پیامبر(صلی الله علیه وآله).)
نقد و بررسی
دو آیه ای که به آن استناد شده است، تفسیرهای مختلف دیگری نیز دارند که برخی از آن ها بر وجهی که مدعیان عدم امکان تفسیر بیان کرده اند، ترجیح دارند؛ برای مثال، در مورد آیه ی اول می توان گفت: مقصود از ضمیر (لایمسه) حقیقت قرآن می باشد که در لوح محفوظ است و آن قرآن قابل دست یابی برای غیر معصوم نیست؛ زیرا در آیات قبل می فرماید: (إِنَّهُ لَقُرْآنٌ کَرِیمٌ فِی کِتاب مَکْنُون؛ این قرآن کریم است که در لوح پنهان جای دارد.) و تعبیر (مس) به معنای آگاهی حضوری و اشراف بر حقیقت قرآن است و این معنا با ظاهر آیه بیش تر سازگار می باشد تا این که مس را به معنای تفسیر بگیریم. درآیه (وَ ما یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلاَّ اللّهُ وَ الرّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ) چنان که بسیاری از مفسران گفته اند و در روایات نیز آمده است تأویل غیر از تفسیر و فراتر از آن است؛ بنابراین، اگر چیزی به خدا و راسخان اختصاص داشته باشد، مقوله ای فراتر از تفسیر است، و دلالت کلمه (تأویل) در آیه بر تفسیر قرآن مورد مناقشه قرار گرفت.
در مورد روایات نیز اگر دقت کنیم، می فهمیم که امام در صدد بیان این نیست که قرآن به هیچ روی برای غیر معصوم قابل تفسیر نیست، بلکه براساس آنچه که در صدر روایت آمده است، معلوم می شود قتاده ادعا می کرد که من همه ی قرآن را می فهمم؛ همه مسائل و احکام را می توانم استخراج کنم؛ بنابراین، چیزی از احکام و معارف نیست که برای من مبهم باشد و امام پاسخ می دهند که خیر، تو بی جهت چنین ادعای بزرگی داری.
در مورد ابوحنیفه فقیه اهل عراق نیز امام(علیه السلام) این ادعا را که (من قرآن را آن گونه که شایسته است، می فهمم)، نفی می کنند، نه این که هرگونه فهم و تفسیر آیات قرآن را از ابوحنیفه نفی کنند. امام در برابر چنین ادعای بزرگی می فرمایند: بخش هایی از قرآن معارفی است که خدا باید آن را در اختیار بشر قرار دهد و خدا یک حرف از آن را نیز به تو اعطا نکرده است.
اما مفاد روایت (ما یستطیع احد ان یدعی عنده جمیع القرآن...) این است که کسی نمی تواند ادعا کند همه آنچه در آیات مراد است، اعم از ظاهر و باطن آیات را می داند، مگر اوصیای الهی.
در نتیجه، این روایات را اگر از نظر سندی بپذیریم، هیچ یک بر آن مدعا دلالت ندارند. و از نظر دلالت نیز برفرض که مفاد این روایات رابپذیریم، باید آن ها را کنار روایات دیگری بگذاریم که قرآن را برای غیر معصوم قابل فهم و تفسیر می دانند و در نتیجه، این روایات به قرینه روایاتی که بر امکان فهم و تفسیر دلالت دارند، اشاره به بخش یا سطحی از آیات و معارف قرآن است؛ زیرا قرآن دارای سطوح مختلفی از معناست که در یک سطح برای همه قابل فهم است و در یک سطح تنها برای افراد دارای لطافت ویژه روحی قابل درک می باشد.
دلیل چهارم: دلیل دیگری که بر عدم امکان فهم و تفسیر قرآن ذکر شده این است که گفته اند: قرآن در شرایطی نازل شده که دست ما از آن شرایط کوتاه است؛ از این رو ما نمی توانیم به فهم درستی از قرآن برسیم.
نقد و بررسی
این که گفته اند: در صدر اسلام و همگام با نزول آیات، قرائنی وجود داشته که ممکن است امروزه آن قرائن از بین رفته باشد، ویژه زمان ما نیست؛ زیرا هنگام نزول آیات، تمامی مسلمانان صدر اسلام در مکان نزول آیه حضور نداشتند، بلکه گاهی آیاتی درحال جنگ نازل می شد و تنها رزمندگان در آنجا حضور داشتند و یا در واقعه ی خاصی نازل می شد که تنها عده خاصی در آنجا بودند، به خصوص درسال های آخر بعثت که جامعه ی اسلامی گسترش یافته بود، این مسئله بیشتربه چشم می خورد؛ پس برای مسلمانان عصر نزول نیز نباید قابل فهم باشد.
افزون بر این، فقدان قرائن برای ما مشکلی بهوجود نمی آورد؛ زیرا معیار فهم قرآن در درجه اول قرائنی است که در خود آیات (پیوسته یا ناپیوسته) وجود دارد و در مرحله دوم، قرائن عقلی است که هر کس با عقل خود می تواند بفهمد و در مرحله سوم، روایاتی است که در اختیار می باشد و بادر نظر گرفتن این مجموعه قرائن، معانی اکثر قریب به اتفاق آیات روشن می شود؛ البته ممکن است در یک بعد خاص از یک آیه که به جریان خاص اشاره دارد، ابهام هایی وجود داشته باشد؛ از این رو تاکنون هیچ مفسری ادعا نکرده است که من تمام مرادهای خدا را بی کم و کاست می فهمم. در روایات[21] نیز آمده است: (هیچ کس جز اوصیا نمی تواند ادعا کند که همه ظاهر و باطن قرآن در نزد او است.)
نکته دیگر این که فهم قرآن دو مرحله دارد؛ یک مرحله این است که عبارات چه می گوید. این مرحله به فرمایش مرحوم علامه ی طباطبایی به تمامی نور است و هیچ ابهامی در آن نیست.[22] مرحله دیگر تعیین مصادیق و جزئیاتی است که ممکن است در آن ها ابهام پیش آید؛ برای مثال عبارت دو آیه ی (وَ مِنَ النّاسِ مَنْ یَشْرِی نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللّهِ)[23] و (إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ)[24] روشن است و کسی نمی تواند بگوید که من معانی (راکعون) و (یقیمون الصلوة) را نمی فهمم؛ اما دراین که مصداق اینها چه کسی است، ممکن است ابهام ایجاد شود. این موارد نیز باکمک روایات به دقت مشخص می شوند؛ بنابراین، از بین رفتن قرائن چندان مشکل آفرین نیست؛ زیرا وابستگی فهم آیات به قرائنی که از بین رفته باشد، بسیار اندک است.
پی نوشتها:
[1]. محمد(صلی الله علیه وآله)، 24: (أَ فَلا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلی قُلُوب أَقْفالُها؛ پس آیا در قرآن تدبر نمی کنند یاا ئ بر دل هایی که آن را نمی پذیرند، قفل هایش نهاده است.) و سوره ص، 29: (کِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَیْکَ مُبارَکٌ لِیَدَّبَّرُوا آیاتِهِ وَ لِیَتَذَکَّرَ أُولُوا الْأَلْبابِ أَ؛ کتابی است مبارک که به سوی تو نازل کردیم تا در آیاتش تدبر کنند، و خردمندان پند گیرند.)
[2]. (علیکم بکتاب الله فانه حبل المتین، و النور المبین، والشفاء النافع...؛ بر شما مراجعه به کتاب خدا قرآن کریم. زیرا کتاب خدا ریسمان استواری برای اتصال بنده و نور آشکاری است و شفای سودمندی است.) علی نقی فیض الاسلام، ترجمه و شرح نهج البلاغه، خطبه 155، ص 90.
[3]. (فاتهموا علیه آرائکم واستغشوا فیه اهوائکم؛ براساس قرآن آرای خویش را که با آن سازگار نیست، متهم و نادرست، و تمایلات مخالف آن را ناخالص بدانید.)
[4]. (... فاذا التبست علیکم الفتن کقطع اللیل المظلم فعلیکم بالقرآن...؛ هرگاه فتنه ها مانند پاره ای شب تاریک بر شما مشتبه شدند، به قرآن روی آورید.)، ابی جعفر محمد بن یعقوب الکلینی، اصول کافی، ج 2، (کتاب فضل القرآن)، حدیث 2، ص 573.
[5]. (... فما وافق کتاب الله فخذوه و ما خالف کتاب الله فدعوه؛ پس روایتی که با کتاب خدا موافق است، انتخاب کنید و روایتی که با کتاب خدا مخالفت دارد، واگذارید). محمد باقر المجلسی، بحارالانوار، ج 2، ص 243.
[6]. شیخ الرئیس ابوعلی حسین بن عبدالله، معروف به ابن سینا (370 427) مولف کتاب های الشفاء، القانون فی الطب، اشارات، النجاه و غیره (ر.ک: محمد معین، فرهنگ فارسی، ج 5، ص 85).
[7]. محمد بن ابراهیم صدرالدین شیرازی، معروف به ملاصدرا فیلسوف بزرگ ایرانی (اواخر قرن دهم) 1050 ه .ق، مؤلف اسفار اربعه، شواهد الربوبیه، مبداء و معاد و غیره، (ر.ک: همان، ص 990).
[8]. ر.ک: محمد باقر الصدر، دروس فی علم الاصول، (حلقه ثانیه)، ص 223.
[9]. محمد الحر العاملی، وسائل الشیعه، ج 18، ص 143، حدیث 144.
[10]. یوسف، 2.
[11]. قمر، 17.
[12]. محمد الحر العاملی، وسائل الشیعه، ج 18، ص 142، حدیث 41، باب 13 از ابواب صفات قاضی.
[13]. ر.ک: همان، ج 18، ص 149، و ص 150، حدیث 69، 73، 74. و ص 142، حدیث 38.
[14]. سند روایت اول ضعیف است؛ به جهت این که هیچ یک از دانشمندان علم رجال (بشر وابشی) یا (شریس وابشی) را که از راویان آن روایت است، توثیق نکرده اند.
[15]. اما آنچه در برخی روایات آمده که قرآن مثل برای گروه خاصی است و برای همه انسان ها نیست: (انما القرآن امثال لقوم یعلمون دون غیرهم) اگر مقصود اهل بیت(علیهم السلام) باشند، این تعبیر با آیاتی که بیان می کند قرآن مثل برای همه ی انسان هاست، ناسازگار می باشد: (وَ لَقَدْ ضَرَبْنا لِلنّاسِ فِی هذَا الْقُرْآنِ مِنْ کُلِّ مَثَل لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ؛ و هر آینه برای مردمان در این قرآن از هرگونه مثلی زدیم شاید به یاد آرند.) زمر، 27. بنابراین، با توجه به این آیات، باید از ظاهر این روایت دست برداریم و به گونه ای آن را توجیه کنیم که با آیات سازگار باشد.
[16]. واقعه، 77 79.
[17]. آل عمران، 7.
[18]. ابو جعفر محمد بن یعقوب الکلینی، روضة الکافی، حدیث 475.
[19]. محمد باقر المجلسی، بحارالانوار، ج 2، ص 293.
[20]. محمد بن یعقوب الکلینی، اصول کافی، کتاب الحجه، (باب انه لم یجمع القرآن کلّه الا الائمه(علیهم السلام))، حدیث 4.
[21]. محمد بن یعقوب الکلینی، اصول کافی، کتاب الحجه، (باب انه لم یجمع القرآن کله الا الائمه)، حدیث 4.
[22]. ر.ک: سید محمد حسین الطباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 1، ص 8.
[23]. بقره، 207.
[24]. مائده، 55.
منبع: منطق فهم قرآن، محمود رجبی، انتشارات مرکز مدیریت حوزه علمیه قم (1385).
- [سایر] ویژگیهای مکذبین بر اساس قرآن کریم و روایات معصومان(علیهم السلام) کدام است؟
- [سایر] آیا در آیات قرآن کریم به ولایت معصومین علیهم السلام اشاره ای شده است؟
- [سایر] چرا نام ائمه ی معصومین (علیهم السلام) به طور صریح در قرآن نیامده است؟
- [سایر] طبق قرآن کریم و احادیث گرانقدر معصومین علیهم السلام آیا نظام خلقت اعم از طبیعت و ماورای آن یک نظام علت و معلولی است؟ منظور از جهان غیب و جهان شهادت چیست؟
- [سایر] آیا توسل به معصومین(علیهم السلام) شرک است؟
- [سایر] آیا اهل بیت علیهم السلام در تفسیر قرآن از شیوه تفسیر قرآن به قرآن بهره میگرفتند؟
- [سایر] علت شهادت مظلومانه ی معصومین علیهم السلام چه بوده است؟
- [سایر] آیا ائمه معصومین علیهم السلام هم ازدواج موقت داشته اند؟
- [سایر] در زیارت ائمه معصومین(علیهم السلام) مخصوصاً امام حسین(علیه السلام))، معنای «لعن» چیست؟
- [سایر] تفسیر (بسم الله الرّحمن الرّحیم) را با توجه به سخنان گهربار معصومان(ع) بیان کنید.
- [آیت الله مکارم شیرازی] هرگاه کسی پناه بر خدا به خدا، یا پیامبر(صلی الله علیه وآله) یا یکی از ائمه معصومین(علیهم السلام) یا فاطمه زهرا(علیهم السلام) دشنام و ناسزا گوید یا عداوت داشته باشد، کافراست.
- [آیت الله مظاهری] هرگاه کسی به خدا یا پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم یا یکی از ائمّه معصومین علیهم السلام یا فاطمه زهرا علیها السلام ناسزا گوید یا با یکی از اینها دشمنی داشته باشد و یا یکی از ائمه علیهم السلام یا غیر آنها را خدا بداند کافر است.
- [آیت الله وحید خراسانی] اگر روزه دار دروغی را به خدا و پیغمبر صلی الله علیه واله وسلم و ایمه معصومین علیهم السلام عمدا نسبت دهد بنابر احتیاط کفاره جمع که تفصیل ان در مساله پیش گذشت بر او واجب می شود
- [آیت الله وحید خراسانی] شخصی که به یکی از چهارده معصوم علیهم السلام از روی دشمنی دشنام دهد نجس است
- [آیت الله وحید خراسانی] پاک کردن مخرج غایط با چیزهایی که احترام انها لازم است مانند کاغذی که بر ان اسم خدا و پیغمبران و ایمه معصومین علیهم السلام و غیر اینها از انچه که واجب الاحترام در شریعت است حرام است ولی اگر کسی به انها استنجاء کند طهارت حاصل می شود و حصول طهارت در استنجاء با استخوان و سرگین محل اشکال است
- [آیت الله وحید خراسانی] پاک کردن مخرج غایط با چیزهایی که احترام انها لازم است مانند کاغذی که بر ان اسم خدا و پیغمبران و ایمه معصومین علیهم السلام و غیر اینها از انچه که واجب الاحترام در شریعت است حرام است ولی اگر کسی به انها استنجاء کند طهارت حاصل می شود و حصول طهارت در استنجاء با استخوان و سرگین محل اشکال است
- [آیت الله شبیری زنجانی] أَشْهَدُ أَنَّ عَلیّاً وَلِیُّ اللَّه) جزء اذان و اقامه نیست؛ البته ولایت امیر المؤمنین و ائمه معصومین علیهمالسلام از ارکان ایمان است و اسلام بدون آن ظاهری بیش نیست و قالبی از معنی تهیست و خوب است که پس از (أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّه)، به قصد تیمن و تبرّک، شهادت به ولایت و امامت بلافصل حضرت امیر المؤمنین و سایر معصومین علیهمالسلام به گونهای که عرفاً از اجزاء اذان و اقامه به حساب نیاید؛ ذکر گردد.
- [آیت الله مکارم شیرازی] مستحب است نمازگزار بعد از نماز مشغول ذکر و دعا و قرآن شود و این را تعقیب می نامند و بهتر است پیش از آن که از جای خود حرکت کند و وضوی او باطل شود رو به قبله بنشیند و تعقیب را بخواند. در کتابهای دعا تعقیب های زیادی از ائمه معصومین(علیهم السلام) نقل شده که یکی از مهمترین آنها تسبیح حضرت زهراء(علیها السلام) است، به این ترتیب که 34 مرتبه (الله اکْبر)، سپس 33 مرتبه (الْحمْد لله) و بعد 33 مرتبه (سبْحان الله) بگوید و فضیلت و ثواب بسیار دارد.
- [آیت الله وحید خراسانی] اگر روزه دار به گفتن یا به نوشتن یا به اشاره و مانند اینها به خدا و پیغمبر صلی الله علیه واله وسلم و ایمه معصومین علیهم السلام عمدا خبری را به دروغ نسبت بدهد اگر چه فورا بگوید دروغ گفتم یا توبه کند روزه او باطل است و نسبت دادن به دروغ به سایر پیغمبران و اوصیای انان علی نبینا و اله و علیهم السلام بنابر احتیاط واجب روزه را باطل می کند مگر این که ان نسبت برگردد به خداوند متعال که در این صورت روزه اش باطل است و همچنین است نسبت دادن به دروغ به حضرت زهراء علیها السلام مگر این که ان نسبت برگردد به خداوند متعال و حضرت رسول صلی الله علیه واله وسلم و ایمه علیهم السلام که در این صورت روزه اش باطل است
- [آیت الله فاضل لنکرانی] در خطبه اول واجب است حمد الهی، گر چه به هر لفظی که حمد الهی محسوب شود جائز است، ولی احتیاط مستحب آن است که به لفظ جلاله (الله) باشد و احتیاط واجب آن است که پس از آن به ثنای الهی بپردازد و سپس به پیغمبر اسلام درود فرستد، و واجب است مردم را به تقوی سفارش کند و یک سوره کوچک از قرآن را بخواند. و در خطبه دوم نیز حمد و ثنای الهی (به صورتی که ذکر شد) و درود بر پیغمبر اسلام واجب است. و احتیاط واجب آن است که در این خطبه نیز به تقوی سفارش کند و سوره کوچکی از قرآن تلاوت نماید. و احتیاط مستحب و مؤکد آن است که در خطبه دوم پس از درود بر پیغمبر(صلی الله علیه وآله) به ائمه معصومین(علیهم السلام) نیز درود فرستد و برای مؤمنین استغفار کند. و بهتر است از خطبه های منسوب به امیر المؤمنین(علیه السلام) یا آنچه از ائمه معصومین(علیهم السلام)وارد شده انتخاب کند.