جواب حجت الاسلام علی اکبر بابایی: این دسته روایات در کل دوگونه اند: قسمی که می توان آنها را روایات تفسیری نامید و در حقیقت بیانگر معنای ظاهر آیات کریمه است، از قبیل روایاتی که عمومات قرآن کریم را تخصیص می زنند یا مطْلقات آن را تقیید می کنند یا مجملات آیات را تبیین می نمایند و یا به هر نحوی قید یا قرینه ای برای آیات بیان می کنند که به کمک آنها ظاهر آیات کریمه فهمیده شود. قسم دیگر، روایاتی هستند که ظاهر قرآن کریم را بیان نمی کنند؛ بلکه باطن و تأویل آیات کریمه را بیان می کنند و ممکن است همه جا قابل تطبیق با اصول عقلایی محاوره نباشد؛ این دسته از روایات که روایات تأویلی نامیده می شود، قابل تقسیم به اقسام دیگری است: روایاتی که بخشی از معانی پنهان آیات کریمه را بیان می کنند؛ روایاتی که رمز حروف آیات را بیان می کنند؛ مثلا در مورد (بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ)، می گوید: باء آن بهاء اللّه، سین آن سناء اللّه یا در مورد (صمد) می فرماید: صاد آن دلیل صادِ بودن خدای عز و جل و صدِ سخن و کلام او است؛ روایاتی که مصداق فوق عرفی آیات را بیان می کنند. پاسخ دکتر محمد کاظم شاکر: روایاتی که در تفسیر متن آیات قرآن آمده است، به طور کلّی بر دو قسم است: روایاتی که معنای ظاهر قرآن را تبیین می کند؛ روایاتی که معانی باطنی قرآن را توضیح می دهد. همان طور که در بخش های قبل گذشت، قرآن دارای ظاهر و باطن است؛ از این رو، ما دو تفسیر داریم: یکی تفسیر ظاهر و دیگری تفسیر باطن. روایات تفسیری هم یا در قسم تفسیر ظاهر قرار می گیرند و یا در نوع تفسیر باطن. در این جا برای هر یک از دو قسم، مثالی ذکر می کنم: مثال تفسیر ظاهر: در قرآن کریم در مورد وضو آمده است: (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا قُمْتُمْ إِلَی الصَّلاةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَکُمْ وَ أَیْدِیَکُمْ إِلَی الْمَرافِقِ وَ امْسَحُوا بِرُؤُسِکُمْ وَ أَرْجُلَکُمْ إِلَی الْکَعْبَیْنِ... )[1]. در مورد معنای این آیه، دو ابهام وجود دارد؛ یکی این که، آیا مسح بر تمام سر لازم است و یا تنها بخشی از سر را باید مسح کرد؟ دیگر آن که، آیا (أَرْجُلَکُمْ)عطف بر (برُؤُسِکُمْ) است که در این صورت باید پاها را مسح کشید یا آن که عطف بر (أَیْدِیَکُمْ) است که در آن صورت باید آنها را شست؟ در روایتی از امام باقر(علیه السلام)هر دو ابهام رفع، و مراد خداوند از این آیه روشن شده است. زراره می گوید: به امام باقر(علیه السلام) عرض کردم: ممکن است بفرمایید به چه جهت، مسح، تنها بر بخشی از سر و پاها لازم است؟ آن حضرت پس از تبسّمی فرمودند: ای زراره، پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله)این گونه فرموده اند و خداوند نیز در قرآن کریم این چنین دستور داده است؛ زیرا خدای متعال می فرماید: (فَاغْسِلُوا وُجُوهَکم) از این جمله دانستیم که تمام صورت را باید شست. سپس فرموده است: (وَ أَیْدِیَکُمْ إِلَی الْمَرافِقِ) و آنگاه حکم مسح را چنین بیان کرد: (وَ امْسَحُوا بِرُؤُسِکُمْ). پس ما از کاربرد حرف (باء) در (بِرُؤُسِکُمْ)فهمیدیم که مسح تنها بر بخشی از سر واجب است. سپس همان طور که (أَیْدِیَکُمْ) را به (وُجُوهَکُمْ) وصل کرد، (أَرْجُلَکُمْ)را به (رُؤُسِکُمْ)عطف نمود و فرمودند: (وَ أَرْجُلَکُمْ إِلَی الْکَعْبَیْنِ):پس ما دانستیم که باید بخشی از دو پا را نیز مسح کرد.[2] نمونه ی دیگر، آیه ی مربوط به نماز مسافر است که خداوند می فرماید: (وَ إِذا ضَرَبْتُمْ فِی الْأَرْضِ فَلَیْسَ عَلَیْکُمْ جُناحٌ أَنْ تَقْصُرُوا مِنَ الصَّلاةِ)[3] گر چه ظاهر بدوی این آیه، عدم وجوب قصر نماز در مسافرت است؛ امّا از نظر امامیه، همان طور که در وطن باید نماز را تمام خواند، در سفر باید آن را به قصر خواند. وقتی از امام باقر(علیه السلام) سؤال می کنند: چگونه می گویید مسافر باید نمازش را به قصر بخواند، در حالی که قرآن می گوید:(فَلَیْسَ عَلَیْکُمْ جُناحٌ أَنْ تَقْصُرُوا)؟ امام می فرماید: مگر خداوند نفرموده است:(فَمَنْ حَجَّ الْبَیْتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلا جُناحَ عَلَیْهِ أَنْ یَطَّوَّفَ بِهِما وَ مَنْ تَطَوَّعَ خَیْراً فَإِنَّ اللّهَ شاکِرٌ عَلِیمٌ)[4] مگر طواف بر صفا و مروه واجب نیست؟ حکم قصر نماز مسافر هم به همین ترتیب واجب است.[5] گاهی در برخی از روایات، مصادیق ظاهر آیات بیان می شود؛ به طور مثال در ذیل آیه ی (وَ یَسْئَلُونَک ما ذا یُنْفِقُونَ قُلِ الْعَفْوَ)[6] روایاتی آمده است که برخی از آنها تفسیر ظاهر و برخی دیگر از باب مصداق برای این تفسیر است. از امام صادق(علیه السلام) روایت شده که فرموده است: العَفْوُ الوَسط. و نیز در روایتی به (کفاف) و (قصد) تفسیر شده است. هم چنین از امام صادق(علیه السلام) نقل شده است که فرمودند: (عَفْو) در این آیه همان است که خداوند در آیه ی 67 سوره ی فرقان فرمودند: (وَ الَّذِینَ إِذا أَنْفَقُوا لَمْ یُسْرِفُوا وَ لَمْ یَقْتُرُوا وَ کانَ بَیْنَ ذلِک قَواماً)[7] این روایات، همگی از باب تفسیر است؛ یعنی تمام مراد خدا را از کلمه ی (عفو) در ظاهر بیان می کند. امّا روایتی نیز نقل شده است که امام باقر(علیه السلام)فرمودند: (عفو) یعنی مازاد بر قوت سال.[8] علامه طباطبایی در بحث روایی مربوط به این آیه می نویسد: این روایت از قبیل بیان مصداق است.[9] نمونه ی دیگر در بیان مصداق، روایاتی است که در تفسیر آیه ی (یُؤْتِی الْحِکْمَةَ مَنْ یَشاءُ...)[10] وارد شده است. از امام صادق(علیه السلام) نقل شده که فرموده است: حکمت عبارت است از معرفت و تفقّه در دین. و نیز در روایتی، حکمت، به اطاعت خدا و معرفت امام تفسیر شده است. علامه طباطبایی در این باره می فرماید: همه ی این روایات از باب شمارش مصادیق است. توضیح آن که حکمت در لغت یعنی (منع در جهت اصلاح). این معنا شامل هر نوع گفتار، رفتار، دانش و... که انسان را به صلاح رهنمون می کند و از فساد باز می دارد می شود؛ از این رو حتّی ممکن است مصادیقی از حکمت نزد کفار و منافقین باشد چنان که در روایات آمده است: (الْحِکْمَةُ ضَالَّةُ المُؤمِن فَخُذِ الحِکْمَة وَ لَو مِن اهْلِ النِفاِ)[11] بدیهی است که ما معرفت امام یا طاعت خدا یا تفقّه در دین را از منافق و کافر نمی آموزیم؛ بنا بر این روایات یاد شده، تفسیر حکمت نیست؛ یعنی تمام مراد از حکمت را بیان نمی کند؛ بلکه مصادیقی از حکمت را برمی شمرد. و امّا نمونه هایی از تفسیر باطن در روایات: روایاتی که باطن قرآن را بیان می کنند، معنای آیه را توسعه می دهند. همان طور که در بحث باطن گفتیم، در ورای معانی ظاهری آیات، معانی وسیع تری وجود دارد که بطون قرآن هستند که از (حد) شروع شده و تا به (مَطْلَع) می رسند؛ به طور مثال، در روایتی در مورد آیه ی (أَنَّهُ هُوَ أَضْحَک وَ أَبْکی)[12] آمده است: (ابْکی السَماء بِالمَطر وَ اضحَک الارَضَ بِالنَّبات)[13]. علامه طباطبایی در ذیل این روایت می نویسد: این از باب توسعه در معنای ابکاء و اضحاک است.[14] قبلا در بحث ظاهر و باطن، روایتی را نقل کردیم که در آیه ی 189 سوره ی بقره (وَأْتُوا الْبُیُوتَ مِنْ أَبْوابِها)، معنای (ابواب) و (بیوت) را توسعه داده، در آن آمده بود: (یعنی اَنْ یَأتِی الاَمْر مِن وَجْهِها ایّ الامُورِ کَانَ). این توسعه، همان تفسیر باطن است. همان طور که در روایات برای ظاهر آیات مصادیقی ذکر شده است، برای معانی باطنی قرآن هم روایاتی آمده است؛ به طور مثال در مورد آیه ی پیش گفته آمده است: (آلُ مُحَمَد اَبوابُ اللّهِ وَ سَبیَلُه.)[15] این روایت، مصداق را برای معنای قبلی بیان کرده است که آن معنا خود توسعه ی معنای ظاهر است. در این جا ذکر این نکته لازم است که، مصادیق، هم در تفسیر ظاهر و هم در تفسیر باطن دو نوع هستند: مصادیقی که اطلاِ ظاهر لفظ و یا معنای باطن، در هنگام نزول قرآن، آنها را شامل می شده است؛ مصادیقی که در جریان گذشت زمان به وجود آمده و ظاهر یا باطن آیات بر آنها انطباق یافته اند. شاید بتوانیم این قسم را همان (جری و انطباق ) بنامیم که در روایات به آن اشاره شده است. با ذکر مثالی این دو نوع مصداق را روشن می کنیم: روایتی از امام باقر(علیه السلام)در تفسیر غیب در آیه ی (عالِمُ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَةِ)[16] آمده است که امام می فرماید: (اَلْغِیبُ ما لَم یَکُن وَ الشَهادَة ما قَد کان.)[17] این مصداقی است که اطلاِ لفظ غیب، آن را شامل می شود. هم چنین در روایتی آمده است که امام(علیه السلام)غیب را در آیه ی (یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ)[18] به امام قائم(علیه السلام) تفسیر کرده اند.[19] این مصداقی است که از باب جری و انطباق است و در جریان زمان، بعد از نزول قرآن به وجود آمده است. پی نوشتها: [1] . سوره ی مائده (5)، آیه ی 6. [2] . ر. ک: اصول کافی، ج 3، کتاب الطهارة، باب 19، حدیث 4. [3] . سوره ی نساء (4)، آیه ی 101. [4] . سوره ی بقره (2)، آیه ی 158. [5] . ر.ک: تفسیر نورالثقلین، ج 1، ص 514. [6] . سوره ی بقره (2)، آیه 219. [7] . تفسیر نورالثقلین، ج 4، ص 28، حدیث 99. [8] . ر. ک: تفسیر المیزان، ج 2، ص 201. [9] . ر.ک: تفسیر المیزان، ج 2، ص 201. [10] . سوره ی بقره (2)، آیه ی 269. [11] . نهج البلاغه، کلمات قصار، ش 80. [12] . سوره ی نجم (53)، آیه ی 43. [13] . علی بن ابراهیم قمی،تفسیر قمی، ج 2، ص 334. [14] . ر. ک: تفسیر المیزان، ج 19، ص 53. [15] . مجمع البیان، ج 2، ص 27. [16] . سوره ی حشر(59)، آیه ی 22. [17] . تفسیر نورالثقلین، ج5، ص 296. [18] . سوره ی بقره(2)، آیه ی 3. [19] . تفسیر نورالثقلین، ج1، ذیل آیه ی 3، سوره ی بقره. منبع: باطن و تأویل قرآن، گفتگو با حجت الاسلام علی اکبر بابایی و دکتر محمد کاظم شاکر، نشر مرکز مطالعات و پژوهش های فرهنگی حوزه علمیه (1381).
روایاتی که در تبیین مراد خداوند از آیات قرآن کریم رسیده است، به چند دسته قابل تقسیم است؟
جواب حجت الاسلام علی اکبر بابایی:
این دسته روایات در کل دوگونه اند:
قسمی که می توان آنها را روایات تفسیری نامید و در حقیقت بیانگر معنای ظاهر آیات کریمه است، از قبیل روایاتی که عمومات قرآن کریم را تخصیص می زنند یا مطْلقات آن را تقیید می کنند یا مجملات آیات را تبیین می نمایند و یا به هر نحوی قید یا قرینه ای برای آیات بیان می کنند که به کمک آنها ظاهر آیات کریمه فهمیده شود.
قسم دیگر، روایاتی هستند که ظاهر قرآن کریم را بیان نمی کنند؛ بلکه باطن و تأویل آیات کریمه را بیان می کنند و ممکن است همه جا قابل تطبیق با اصول عقلایی محاوره نباشد؛ این دسته از روایات که روایات تأویلی نامیده می شود، قابل تقسیم به اقسام دیگری است:
روایاتی که بخشی از معانی پنهان آیات کریمه را بیان می کنند؛
روایاتی که رمز حروف آیات را بیان می کنند؛ مثلا در مورد (بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ)، می گوید: باء آن بهاء اللّه، سین آن سناء اللّه یا در مورد (صمد) می فرماید: صاد آن دلیل صادِ بودن خدای عز و جل و صدِ سخن و کلام او است؛
روایاتی که مصداق فوق عرفی آیات را بیان می کنند.
پاسخ دکتر محمد کاظم شاکر:
روایاتی که در تفسیر متن آیات قرآن آمده است، به طور کلّی بر دو قسم است:
روایاتی که معنای ظاهر قرآن را تبیین می کند؛
روایاتی که معانی باطنی قرآن را توضیح می دهد.
همان طور که در بخش های قبل گذشت، قرآن دارای ظاهر و باطن است؛ از این رو، ما دو تفسیر داریم: یکی تفسیر ظاهر و دیگری تفسیر باطن. روایات تفسیری هم یا در قسم تفسیر ظاهر قرار می گیرند و یا در نوع تفسیر باطن. در این جا برای هر یک از دو قسم، مثالی ذکر می کنم:
مثال تفسیر ظاهر: در قرآن کریم در مورد وضو آمده است:
(یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا قُمْتُمْ إِلَی الصَّلاةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَکُمْ وَ أَیْدِیَکُمْ إِلَی الْمَرافِقِ وَ امْسَحُوا بِرُؤُسِکُمْ وَ أَرْجُلَکُمْ إِلَی الْکَعْبَیْنِ... )[1].
در مورد معنای این آیه، دو ابهام وجود دارد؛ یکی این که، آیا مسح بر تمام سر لازم است و یا تنها بخشی از سر را باید مسح کرد؟ دیگر آن که، آیا (أَرْجُلَکُمْ)عطف بر (برُؤُسِکُمْ) است که در این صورت باید پاها را مسح کشید یا آن که عطف بر (أَیْدِیَکُمْ) است که در آن صورت باید آنها را شست؟ در روایتی از امام باقر(علیه السلام)هر دو ابهام رفع، و مراد خداوند از این آیه روشن شده است. زراره می گوید:
به امام باقر(علیه السلام) عرض کردم: ممکن است بفرمایید به چه جهت، مسح، تنها بر بخشی از سر و پاها لازم است؟ آن حضرت پس از تبسّمی فرمودند: ای زراره، پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله)این گونه فرموده اند و خداوند نیز در قرآن کریم این چنین دستور داده است؛ زیرا خدای متعال می فرماید: (فَاغْسِلُوا وُجُوهَکم) از این جمله دانستیم که تمام صورت را باید شست. سپس فرموده است: (وَ أَیْدِیَکُمْ إِلَی الْمَرافِقِ) و آنگاه حکم مسح را چنین بیان کرد: (وَ امْسَحُوا بِرُؤُسِکُمْ). پس ما از کاربرد حرف (باء) در (بِرُؤُسِکُمْ)فهمیدیم که مسح تنها بر بخشی از سر واجب است. سپس همان طور که (أَیْدِیَکُمْ) را به (وُجُوهَکُمْ) وصل کرد، (أَرْجُلَکُمْ)را به (رُؤُسِکُمْ)عطف نمود و فرمودند: (وَ أَرْجُلَکُمْ إِلَی الْکَعْبَیْنِ):پس ما دانستیم که باید بخشی از دو پا را نیز مسح کرد.[2]
نمونه ی دیگر، آیه ی مربوط به نماز مسافر است که خداوند می فرماید:
(وَ إِذا ضَرَبْتُمْ فِی الْأَرْضِ فَلَیْسَ عَلَیْکُمْ جُناحٌ أَنْ تَقْصُرُوا مِنَ الصَّلاةِ)[3]
گر چه ظاهر بدوی این آیه، عدم وجوب قصر نماز در مسافرت است؛ امّا از نظر امامیه، همان طور که در وطن باید نماز را تمام خواند، در سفر باید آن را به قصر خواند. وقتی از امام باقر(علیه السلام) سؤال می کنند: چگونه می گویید مسافر باید نمازش را به قصر بخواند، در حالی که قرآن می گوید:(فَلَیْسَ عَلَیْکُمْ جُناحٌ أَنْ تَقْصُرُوا)؟ امام می فرماید:
مگر خداوند نفرموده است:(فَمَنْ حَجَّ الْبَیْتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلا جُناحَ عَلَیْهِ أَنْ یَطَّوَّفَ بِهِما وَ مَنْ تَطَوَّعَ خَیْراً فَإِنَّ اللّهَ شاکِرٌ عَلِیمٌ)[4] مگر طواف بر صفا و مروه واجب نیست؟ حکم قصر نماز مسافر هم به همین ترتیب واجب است.[5]
گاهی در برخی از روایات، مصادیق ظاهر آیات بیان می شود؛ به طور مثال در ذیل آیه ی (وَ یَسْئَلُونَک ما ذا یُنْفِقُونَ قُلِ الْعَفْوَ)[6] روایاتی آمده است که برخی از آنها تفسیر ظاهر و برخی دیگر از باب مصداق برای این تفسیر است. از امام صادق(علیه السلام) روایت شده که فرموده است:
العَفْوُ الوَسط.
و نیز در روایتی به (کفاف) و (قصد) تفسیر شده است. هم چنین از امام صادق(علیه السلام) نقل شده است که فرمودند:
(عَفْو) در این آیه همان است که خداوند در آیه ی 67 سوره ی فرقان فرمودند: (وَ الَّذِینَ إِذا أَنْفَقُوا لَمْ یُسْرِفُوا وَ لَمْ یَقْتُرُوا وَ کانَ بَیْنَ ذلِک قَواماً)[7]
این روایات، همگی از باب تفسیر است؛ یعنی تمام مراد خدا را از کلمه ی (عفو) در ظاهر بیان می کند. امّا روایتی نیز نقل شده است که امام باقر(علیه السلام)فرمودند:
(عفو) یعنی مازاد بر قوت سال.[8]
علامه طباطبایی در بحث روایی مربوط به این آیه می نویسد:
این روایت از قبیل بیان مصداق است.[9]
نمونه ی دیگر در بیان مصداق، روایاتی است که در تفسیر آیه ی (یُؤْتِی الْحِکْمَةَ مَنْ یَشاءُ...)[10] وارد شده است. از امام صادق(علیه السلام) نقل شده که فرموده است:
حکمت عبارت است از معرفت و تفقّه در دین.
و نیز در روایتی، حکمت، به اطاعت خدا و معرفت امام تفسیر شده است. علامه طباطبایی در این باره می فرماید:
همه ی این روایات از باب شمارش مصادیق است.
توضیح آن که حکمت در لغت یعنی (منع در جهت اصلاح). این معنا شامل هر نوع گفتار، رفتار، دانش و... که انسان را به صلاح رهنمون می کند و از فساد باز می دارد می شود؛ از این رو حتّی ممکن است مصادیقی از حکمت نزد کفار و منافقین باشد چنان که در روایات آمده است:
(الْحِکْمَةُ ضَالَّةُ المُؤمِن فَخُذِ الحِکْمَة وَ لَو مِن اهْلِ النِفاِ)[11]
بدیهی است که ما معرفت امام یا طاعت خدا یا تفقّه در دین را از منافق و کافر نمی آموزیم؛ بنا بر این روایات یاد شده، تفسیر حکمت نیست؛ یعنی تمام مراد از حکمت را بیان نمی کند؛ بلکه مصادیقی از حکمت را برمی شمرد.
و امّا نمونه هایی از تفسیر باطن در روایات: روایاتی که باطن قرآن را بیان می کنند، معنای آیه را توسعه می دهند. همان طور که در بحث باطن گفتیم، در ورای معانی ظاهری آیات، معانی وسیع تری وجود دارد که بطون قرآن هستند که از (حد) شروع شده و تا به (مَطْلَع) می رسند؛ به طور مثال، در روایتی در مورد آیه ی (أَنَّهُ هُوَ أَضْحَک وَ أَبْکی)[12] آمده است:
(ابْکی السَماء بِالمَطر وَ اضحَک الارَضَ بِالنَّبات)[13].
علامه طباطبایی در ذیل این روایت می نویسد:
این از باب توسعه در معنای ابکاء و اضحاک است.[14]
قبلا در بحث ظاهر و باطن، روایتی را نقل کردیم که در آیه ی 189 سوره ی بقره (وَأْتُوا الْبُیُوتَ مِنْ أَبْوابِها)، معنای (ابواب) و (بیوت) را توسعه داده، در آن آمده بود:
(یعنی اَنْ یَأتِی الاَمْر مِن وَجْهِها ایّ الامُورِ کَانَ).
این توسعه، همان تفسیر باطن است. همان طور که در روایات برای ظاهر آیات مصادیقی ذکر شده است، برای معانی باطنی قرآن هم روایاتی آمده است؛ به طور مثال در مورد آیه ی پیش گفته آمده است:
(آلُ مُحَمَد اَبوابُ اللّهِ وَ سَبیَلُه.)[15]
این روایت، مصداق را برای معنای قبلی بیان کرده است که آن معنا خود توسعه ی معنای ظاهر است.
در این جا ذکر این نکته لازم است که، مصادیق، هم در تفسیر ظاهر و هم در تفسیر باطن دو نوع هستند:
مصادیقی که اطلاِ ظاهر لفظ و یا معنای باطن، در هنگام نزول قرآن، آنها را شامل می شده است؛
مصادیقی که در جریان گذشت زمان به وجود آمده و ظاهر یا باطن آیات بر آنها انطباق یافته اند.
شاید بتوانیم این قسم را همان (جری و انطباق ) بنامیم که در روایات به آن اشاره شده است. با ذکر مثالی این دو نوع مصداق را روشن می کنیم: روایتی از امام باقر(علیه السلام)در تفسیر غیب در آیه ی (عالِمُ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَةِ)[16] آمده است که امام می فرماید:
(اَلْغِیبُ ما لَم یَکُن وَ الشَهادَة ما قَد کان.)[17]
این مصداقی است که اطلاِ لفظ غیب، آن را شامل می شود. هم چنین در روایتی آمده است که امام(علیه السلام)غیب را در آیه ی (یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ)[18] به امام قائم(علیه السلام) تفسیر کرده اند.[19] این مصداقی است که از باب جری و انطباق است و در جریان زمان، بعد از نزول قرآن به وجود آمده است.
پی نوشتها:
[1] . سوره ی مائده (5)، آیه ی 6.
[2] . ر. ک: اصول کافی، ج 3، کتاب الطهارة، باب 19، حدیث 4.
[3] . سوره ی نساء (4)، آیه ی 101.
[4] . سوره ی بقره (2)، آیه ی 158.
[5] . ر.ک: تفسیر نورالثقلین، ج 1، ص 514.
[6] . سوره ی بقره (2)، آیه 219.
[7] . تفسیر نورالثقلین، ج 4، ص 28، حدیث 99.
[8] . ر. ک: تفسیر المیزان، ج 2، ص 201.
[9] . ر.ک: تفسیر المیزان، ج 2، ص 201.
[10] . سوره ی بقره (2)، آیه ی 269.
[11] . نهج البلاغه، کلمات قصار، ش 80.
[12] . سوره ی نجم (53)، آیه ی 43.
[13] . علی بن ابراهیم قمی،تفسیر قمی، ج 2، ص 334.
[14] . ر. ک: تفسیر المیزان، ج 19، ص 53.
[15] . مجمع البیان، ج 2، ص 27.
[16] . سوره ی حشر(59)، آیه ی 22.
[17] . تفسیر نورالثقلین، ج5، ص 296.
[18] . سوره ی بقره(2)، آیه ی 3.
[19] . تفسیر نورالثقلین، ج1، ذیل آیه ی 3، سوره ی بقره.
منبع: باطن و تأویل قرآن، گفتگو با حجت الاسلام علی اکبر بابایی و دکتر محمد کاظم شاکر، نشر مرکز مطالعات و پژوهش های فرهنگی حوزه علمیه (1381).
- [سایر] خداوند برای تکریم رسول اکرم(ص) در قرآن کریم چه آداب و معارفی را تبیین میکند؟
- [سایر] خداوند متعال وظیفة تعلیم و تبیین قرآن کریم را به عهده چه کسانی قرار داده است؟
- [سایر] خداوند برای تکریم رسول اکرم(ص) در قرآن کریم چه آداب و معارفی را تبیین میکند؟
- [سایر] مراد از قلب در قرآن کریم چیست؟
- [سایر] از آیات قرآن کریم چه اذکاری را برای تسبیح خدا میتوان استنباط کرد؟
- [سایر] در قرآن کریم سوره 56 آیه 7 آمده است که در روز قیامت مردم سه دسته میشوند، اما در سوره 90 آیات 18-19 و سوره 99 آیات 6-7 تنها دو گروه را بر میشمرد. این چگونه جمع میشود؟
- [سایر] روایاتی که در تبیین برخی از آیات نقل شده آیا مفهوم آیه در معنای روایت منحصر میشود یا این که مصداق معرفی میکند؟
- [سایر] مراد از قیمومیّت مرد بر زن در قرآن کریم چیست؟
- [سایر] مراد از مفهوم صلات که در قرآن کریم فراوان آمده است، چیست؟ صلات مؤمنان چگونه باید باشد و صلات خدا و ملائکه به چه معنا است؟
- [سایر] با سلام چرا خداوند تبارک و تعالی در قرآن کریم از ضمیر (ما ) در آیات برای خود استفاده می کند؟
- [آیت الله شبیری زنجانی] پنج چیز بر جنب حرام است: اول: رساندن جایی از بدن خود به خط قرآن و بنا بر احتیاط به اسم خدا و صفات خاصه او به هر لغت که باشد، مگر پولی که بر آن نام خدا نوشته شده باشد که دست زدن به آن اشکال ندارد و احتیاط مستحب آن است که جایی از بدن خود را به اسم پیغمبران و امامان و حضرت زهرا علیهمالسلام نیز نرساند. دوم: رفتن یا ماندن در مسجد الحرام و مسجد پیغمبر صلی الله علیه و آله و حرم امامان علیهمالسلام اگر چه از یک در داخل و از در دیگر خارج شود و مراد از حرم امامان علیهمالسلام : محوّطهایست که ضریح مقدّس و قبر مطهّر در آن قرار دارد، نه تمام رواقها یا صحنها. سوم: داخل شدن یا ماندن در مساجد دیگر، مگر آنکه از یک در داخل و از در دیگر خارج شود. چهارم: گذاشتن چیزی در مسجد. پنجم: خواندن هر یک از آیات سجده واجب و آن آیات در چهار سوره است. اول: سوره سی و دوم قرآن (الم تنزیل (=سجده) )، آیه پانزدهم؛ دوم: سوره چهل و یکم (حم سجده (=فُصّلت) )، آیه سی و هفتم؛ سوم: سوره پنجاه و سوم (النجم)، آیه آخر؛ چهارم: سوره نود و ششم (اقرء (=العلق) )، آیه آخر. بلکه بنا بر احتیاط خواندن آیات دیگر یا قسمتی از یک آیه از سورههای سجده نیز جایز نیست. چیزهایی که بر جنب مکروهست
- [آیت الله مظاهری] یکی از گناهان بزرگ در اسلام که دنیا و آخرت انسان را تباه میکند غنا و موسیقی است، و قرآن شریف آن را موجب ضلالت و گمراهی، بلکه موجب استهزاء دین میداند: (وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَشْتَری لَهْوَ الْحَدیثِ لِیُضِلَّ عَنْ سَبیلِ اللَّهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ وَ یَتَّخِذَها هُزُواً اولئِکَ لَهُمْ عَذابٌ مُهین)[1] (و برخی از مردم کسانی هستند که سخن بیهوده را خریدارند تا مردم را بی هیچ دانشی از راه خدا گمراه کنند، و راه خدا را به ریشخند گیرند، برای آنان عذابی خوارکننده خواهد بود.) و مراد از غنا در اینجا آن صوتی است که شهوتانگیز و طربانگیز باشد، چنانکه مراد از موسیقی در اینجا آن آهنگی است که شهوتانگیز و طربانگیز باشد.
- [آیت الله فاضل لنکرانی] 1 قسم را باید با زبان و لفظ صریح بیان کرد. 2 قسمی اعتبار دارد که یکی از اسماء خداوند متعال باشد مثل خدا یا الله. 3 اگر به برخی از اوصاف خدای سبحان قسم بخورد که معمولاً از آن صفت خدای سبحان اراده می شود یا قرینه ای به کار ببرد که مراد او را بفهماند قسم صحیح است. 4 شخص لال اگر با اشاره قسم بخورد قسم او صحیح است ولی کسی که می تواند سخن بگوید قسم او با اشاره صحیح نیست. 5 قسم به مقدسات دیگر مثل قرآن و پیامبر و ائمه اطهار(علیهم السلام) احکام قسم را ندارد.
- [آیت الله مظاهری] از گناهان کبیره در اسلام تهمت است، و معنای آن این است که عیبی را به کسی نسبت دهد که آن عیب را نداشته باشد، بلکه اگر عیب هم نباشد ولی او راضی به آن نسبت نباشد، باز تهمت و حرام است، و اگر راضی باشد، گرچه تهمت نیست، ولی دروغ و حرام است، نظیر تملّقها و تعریفهای بیجا، و قرآن شریف تهمت را در حدّ کفر میداند: (انَّما یَفْتَرِی الْکَذِبَ الَّذینَ لا یُؤْمِنُون بایاتِ اللَّه)[1] (تنها کسانی دروغپردازی میکنند که به آیات خدا ایمان ندارند.)
- [آیت الله مکارم شیرازی] پنج کار بر جنب حرام است: 1 مس خط قرآن یا اسم خدا و پیامبران و امامان بنابر احتیاط واجب، همانطور که در وضو گفته شد. 2 رفتن به مسجدالحرام و مسجد پیغمبر(صلی الله علیه وآله)، هرچند از یک در داخل و از در دیگر خارج شود. 3 توقف کردن در مساجد دیگر، اما اگر از یک در داخل و از در دیگر خارج شود، یا برای برداشتن چیزی برود مانعی ندارد و احتیاط واجب آن است که در حرم امامان هم توقف نکند. 4 داخل شدن در مسجد برای گذاشتن چیزی در آن. 5 خواندن یکی از آیات سجده، ولی خواندن غیر آیه سجده از سوره سجده مانعی ندارد.
- [آیت الله مظاهری] از گناهان بزرگ در اسلام رباخواری است که قرآن شریف آن را جنگ با خداوند متعال و رسولش میداند: (فَانْ لَمْ تَفْعَلُوا فَأْذَنُوا بِحَربْ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ)[1] (و اگر (از ربا پرهیز نکنید)، بدانید به جنگ با خدا و فرستاده او، برخاستهاید.) و آن اقسامی دارد: الف) قرض با بهره، گرچه آن بهره بسیار کم یا شرطی از شروط باشد، و هر چه درباره این قسم از نظر قرآن و روایات مذمّت شده است، درباره قرض بدون بهره که به آن قرضالحسنه میگویند سفارش شده است و قرآن شریف آن را قرض به خدای متعال میداند: (مَنْ ذَا الَّذی یُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً فَیُضاعِفَهُ لَهُ وَ لَهُ أَجْرٌ کَریم)[2] (کیست آن کس که به خدا وامی نیکو دهد تا نتیجهاش را برای وی دو چندان گرداند و او را پاداشی خوش باشد؟) ب) قرض مثل به مثل با زیادتر یا خرید و فروش مثل به مثل با زیادتر، نظیر اینکه یک سکّه طلا قرض دهد به یک سکّه طلا و هزارتومان و یا بفروشد سکّهای به سکّهای با هزار تومان و این قسم نیز در روایات ما ربا و حرام است، گرچه واقعاً و به حسب ارزش، سودی و بهرهای نباشد. ج) بهره و سود بردن بهواسطه حیله شرعی نظیر اینکه یک میلیون قرضالحسنه دهد، ولی چیز کم ارزشی را بفروشد به یک صد هزار تومان، این قسم نیز حرام است و این همان تقلّب در قانون است که قرآن شریف آن را استهزا به آیات الهی میداند. د) انجام حیلهای نه برای سود و بهره بردن بلکه برای اینکه ارزش واقعی مثل به مثل را یکسان کند، نظیر معامله سکّهای با سکّه دیگر گرچه از نظر وزن مساوی ولی از نظر قیمت یکی گرانتر از دیگری است و شخص سکّه گرانتر را با چیز کم ارزشی میفروشد به سکّه ارزانتر با پولی که سکّه ارزانتر را مساوی با سکّه گرانتر کند، و یا سکّه گرانتر را میفروشد به همان سکّه ارزانتر یا قرض میدهد به همان ارزانتر، ولی چیز کمارزشی را میفروشد به قیمتی که تفاوت آنها را جبران صفحه 404 نماید، و این قسم همان حیلهای است که گفتهاند: چه خوب است از حرام به حلال فرار کردن.
- [آیت الله وحید خراسانی] پنج چیز بر جنب حرام است اول رساندن جایی از بدن خود به خط قران یا به اسم مبارک ذات خداوند متعال به هر لغتی که باشد و سایر اسماء حسنی و بنابر احتیاط مستحب اسمای انبیا و ایمه و حضرت زهرا علیهم السلام را مس ننماید دوم رفتن در مسجدالحرام و مسجد پیغمبر صلی الله علیه واله وسلم اگر چه از یک در داخل و از در دیگر خارج شود سوم توقف در مساجد دیگر ولی اگر از یک در مسجد داخل و از در دیگر خارج شود مانعی ندارد و همچنین توقف در حرم امامان علیهم السلام حرام است و احتیاط واجب ان است که از رفتن در حرم ایمه علیهم السلام خودداری کند اگر چه از یک در داخل و از در دیگر خارج شود چهارم گذاشتن چیزی در مسجد و همچنین بنابر احتیاط واجب داخل شدن در مسجد برای برداشتن چیزی پنجم خواندن هر یک از ایات سجده واجب و ان ایات در چهار سوره است اول سوره سی و دوم قران الم تنزیل دوم سوره چهل و یکم حم سجده فصلت سوم سوره پنجاه و سوم والنجم چهارم سوره نود و ششم اقرا و بنابر احتیاط واجب از خواندن بقیه این چهار سوره حتی از خواندن بسم الله الرحمن الرحیم بلکه بعض ان به قصد این سوره ها نیز خودداری کند
- [آیت الله اردبیلی] نماز خواندن در جایی که صدای آلات لهو و لعب شنیده میشود باطل نیست، ولی گوش دادن به آنها حرام است. * شرط چهارم: نباید در جایی که سقف آن کوتاه است و نمیتوان در آن جا راست ایستاد یا به اندازهای کوچک است که جای رکوع و سجود ندارد، نماز خواند و اگر ناچار شود که در چنین جایی نماز بخواند، باید به قدری که ممکن است، قیام، رکوع و سجود را بجا آورد. * شرط پنجم: در مکانهایی نباشد که ماندن، نشستن یا ایستادن روی آن حرام است. بنابر این نماز خواندن روی چیزی که ایستادن و یا نشستن روی آن موجب بیاحترامی و هتک حرمت به چیزی میشود که هتک حرمت آن حرام است مثل فرشی که اسم خداوند متعال و یا آیات قرآن یا اسامی معصومین علیهمالسلام بر آن نوشته شده است جایز نیست. * شرط ششم: مکان نمازگزار نباید جلوتر از قبر معصومین علیهمالسلام باشد.
- [آیت الله صافی گلپایگانی] . پنج عمل بر جنب حرام است: اول رساندن جایی از بدن بخط قرآن، یا به اسم خدا و سائر اسما و صفات خاصه خدا، و بنابر احتیاط رساندن جایی از بدن به نام پیغمبران و ائمه:، و حضرت زهرا علیها السلام، بطوری که در وضو گفته شد. دوم رفتن در مسجد الحرام و مسجد پیغمبر صلی الله علیه وآله اگر چه از یک در داخل و از در دیگر خارج شود. سوم توقف در مساجد دیگر، ولی اگر از یک در داخل و از در دیگر خارج شود، یا برای برداشتن چیزی برود مانعی ندارد. و احتیاط واجب نرفتن در حرم ائمه:است اگر چه از یک در وارد و از در دیگر خارج شود. چهارم گذاشتن چیزی در مسجد بلکه بنابر احتیاط لازم از خارج هم چیزی در مسجد نگذارد. پنجم خواندن آیه ای که سجده واجب دارد و آن در چهار سوره است: 1. سوره سی و دوم قرآن " الم تنزیل". 2. سوره چهل و یکم " حم سجده". 3. سوره پنجاه و سوم " والنجم". 4. سوره نود و ششم " اقرأ " و اگر یک حرف از این چهار آیه را هم بخواند حرام است و احتیاط مستحب آن است که آیات دیگر سوره سجده دار را نیز نخواند.
- [آیت الله مظاهری] سه چیز بر جنب حرام است: اوّل: رساندن جایی از بدن به خط قرآن یا به اسم خدا و اسم پیغمبران و امامان و حضرت زهراعلیهم السلام. دوّم: گذاشتن چیزی یا توقف در مساجد و حرم ائمّه طاهرینعلیهم السلام، ولی اگر از یک در مسجد یا حرم داخل شود و از در دیگر خارج شود مانعی ندارد مگر مسجدالحرام و مسجد پیغمبراکرمصلی الله علیه وآله وسلم، ولی توقف در جاهایی که مربوط بهمسجد است ولی مسجد نیست و توقف در صحنها و رواقهای پیامبران و ائمه علیهم السلام و حرمهای امامزادهها مانعی ندارد. سوّم: خواندن هر یک از آیاتی که سجده واجب دارد و آن آیات در چهار سوره است: 1 - آیه پانزده، سورة سجده 2 - آیه سی و هفت، سورة فصّلت. 3 - آیه شصت و دو، سورة النّجم. 4 - آیه نوزده، سورة علق.