آیا مرد سالاری که در قرآن مطرح شده، از فرهنگ اعراب اقتباس شده است؟
عده ای در باره ی مردسالاری که در قرآن مطرح است، چنین می گویند: مرد سالاری، در پیروان ادیان و از جمله در میان مسلمانان، تا حد فراوانی سبب آن است که بنیانگذار آن ادیان و مذاهب، چه در مقام تلقی از عالم واقع، چه در مقام ابلاغ تلقی شان از عالم واقع، به مخاطباتشان، تحت تأثیر فرهنگ زمانه خود بودند...و اکثر جنبه های فرهنگی زمانه ای که بنیانگذاران ادیان و مذاهب در آن می زیسته اند، در ادیان رسوخ کرده است و من در زمان حاضر به عنوان انسان تجدد گرا، حق دارم که آن ها را کنار بگذارم.[1] بررسی و نقد شبهه الف. طبیعت زن و مرد، بر اساس مقتضای جنسیت و طبیعت خود، دارای مسئولیتی است. طبیعت جنس زن اقتضاهایی دارد که طبیعت جنس مرد ندارد و همچنین است عکس آن. زندگی دنیوی بر اساس طبیعت های زن و مرد، پایه ریزی شده است، تا به سر منزل برسند. قرآن هم با نگرشی به طبیعت زن و مرد، به آن ها مسئولیت هایی داده است. اگر به کسانی که نه از دین، نه از علم، سخنی شنیده باشند، بنگریم، می بینیم که در زندگی خانوادگی شان، کارهای اجرایی را برعهده ی مرد می گذارند. مردان از خصوصیت ها و ویژگی هایی که زنان فاقد آن هستند، برخوردارند؛ قدرت تفکر مرد بر نیروی عاطفه و احساسات زن برتری دارد و زن ها نیز از عواطف بیشتری بهره مندند و زودتر تحت تأثیر قرار می گیرند. از سوی دیگر مرد از نیروی جسمی بیشتر ی برخوردار است و برای دفاع از حریم خانواده، توانایی بیشتری دارد[2]. تعهد مرد در برابر زن و فرزندان نسبت به پرداخت مهر و هزینه زندگی، این اولویت را ایجاب می کند که او وظیفه سرپرستی و اداره خانواده را بر عهده بگیرد. اگر قرآن از تساوی زن و مرد یا زن سالاری سخن به میان می آورد، باز هم اشکال کنندگان می گفتند که چرا قرآن با طبیعت انسان سخن نگفته است؟ ب. درباره مرد سالاری به آن معنا که مرد دارای حقوِ و مزایای بیشتری نسبت به زن است، باید گفت: اسلام بهترین و بالاترین امتیاز را در رابطه با حقوِ خانوادگی، به زنان داده است؛ مانند: حق انتخاب همسر، مسکن، مهریه، نفقه، حق حضانت اطفال، حق اجرت خانه برای خانه داری و حق شرط گذاشتن قبل از عقد...حتی زن دارای استقلال اقتصادی است و ثروت خود را اعم از: دیه، ارث، و درآمدهای شخصی، می تواند به مصرف شخص خود برساند. از سوی دیگر، زن و مرد از نظر جسمی و روحی متفاوتند. زن با عاطفه تر و مرد عقلانی تر است، و این دو در کنار هم، مکمل یکدیگرند؛ اما در مسائل ارزشی و معنوی ملاک فضیلت، مرد بودن یا زن بودن نیست، بلکه ملاک برتری، تقوا و معنویت است: (ان اکرمکم عند الله اتقکم)[3] و خداوند در برابر عمل مکلّفان یکسان برخورد کرده است.[4] قرآن هم از مردان صالح نام می برد، مانند: لقمان (لقمان، 12) و هم از زنان صالح، مانند: مریم (تحریم، 11 و آل عمران، 43). و هیچ فرقی از نظر معنویت و کمال بین آن دو قائل نشده است. قرآن، تکلیف های اجتماعی را بر اساس طبیعت مرد و زن، پایه ریزی کرده است، تا به آن ها ظلم نشود: (وَلاَ تَتَمَنَّوْاْ مَا فَضَّلَ اللَّهُ بِهِ ی بَعْضَکُمْ عَلَی بَعْض لِّلرِّجَالِ نَصِیبٌ مِّمَّا اکْتَسَبُواْ وَلِلنِّسَآءِ نَصِیبٌ مِّمَّا اکْتَسَبْنَ وَسَْلُواْ اللَّهَ مِن فَضْلِهِ ی إِنَّ اللَّهَ کَانَ بِکُلِّ شَیْء عَلِیمًا )[5]؛ (برتریهایی را که خداوند برای بعضی از شما بر بعضی دیگر قرار داده، آرزو نکنید -این تفاوت ها طبیعی و حقوقی، برای حفظ نظام زندگی شما و بر طبق عدالت است، ولی بااین حال -مردان نصیبی از آنچه به دست می آورند، دارند و زنان نیز نصیبی -ونباید حقوِ هیچ یک پایمال گردد- و از فضل خدا طلب کنید و خداوند به هر چیز داناست.) در این آیه، تفاوت دو جنس مخالف را برای حفظ نظام زندگی، اجتماعی و عدالت می داند و اگر زن و مرد در تمام ویژگی ها و صفات یکسان بودند؛ نظام زندگی فرو می پاشید. ج. اگر قرآن، مرد سالاری را از اعراب گرفته؛ چرا دختر کشی و جواز همسر اختیار کردن به تعداد دلخواه و طلاِ های مکرر، و یکسال عدّه نگه داشتن و... را اخذ نکرده است؟ د. آیت الله جوادی آملی درباره قیمومیت مرد بر زن می فرماید: یک سلسله مزایا برای مرد هست که آن به خاطر کارهای اجرایی است، و لیکن در اصول بنیادی تقرّب و تکامل بین زن و مرد فرقی نیست. زن و مرد در اجتماع به عنوان دو صنف مطرح هستند و هیچ گونه قیمومیت به هم ندارند. (الرجال قوّامّون علی النساء)[6] مربوط به زن در مقابل شوهر و شوهر در مقابل زن است و قوام مرد بر زن، نشانه کمال و تقرب الی الله نیست، بلکه یک کار اجرایی است که مسئولیتش را مضاعف می کند و دلیلش را هم قرآن این چنین بیان می کند: (بما فَضّل اللّه بَعضَهم عَلی بَعض)[7] و مسائل اجتماعی و شمّ اقتصادی و تلاش و کوشش برای تحصیل مال و تأمین نیازمندی های منزل و اداره زندگی را مرد بهتر به عهده می گیرد، اما چنین نیست که از این سرپرستی بخواهد مزیتّی برای خود به دست آورد. این یک وظیفه است، نه فضیلت.[8] ه. قرآن، در بیش از 400 آیه، از حقوِ اجتماعی زنان گرفته تا حقوِ فردی و خانوادگی آنان، سخن به میان آورده، نسبت به تمام مکاتب جهان، بیشترین امتیاز را، به زن داده است و این تفاوت های طبیعی، ابزاری برای روح مجرد متعلق به بدن هستند، تا بتوانند توشه ای برای جهان دیگر، کسب کنند. نتیجه این که:از مجموع این شبهات استفاده می شود که: یکم: این شبهات، ریشه علمی و قطعی و برهانی ندارند؛ و همه آن ها از حدس و گمان و نیز به تقلید از مسیحیان که آن ها کتاب هایشان را با فرهنگ زمانه استوار می دانند می باشد. دوم: اگر قرآن از فرهنگ زمانه تأثیر پذیرفته است؛ چرا با تمام فرهنگ های اعراب این معامله را نکرده، بیشتر فرهنگ های منفی حاکم بر اعراب را نفی کرده است؟ سوم: اگر قرآن فرهنگ مخاطبان خود را می پذیرفت، مخالفت های پیامبر(صلی الله علیه وآله) و دشمنان او به سر چه بوده است؟ آیا غیر از این بود که فرهنگ آن ها را نمی پذیرفت؟ چهارم: بعضی از شبهات، به جهت اثبات نشدن مفاهیم قرآنی از راه علوم تجربی است؛ مانند: جن، سحر، روح ...؛ اولا: به خاطر این که علم به نتیجه ای قطعی نرسیده، نمی توان مطالب وحیانی را رد کرد؛ ثانیاً: هر گاه علوم تجربی درباره ی هر مطلب قرآنی، به نتیجه ی قطعی رسیده باشد، آن نتیجه با قرآن موافق است. پنجم: احکام و قوانین قرآن، همه از روی مصلحت و حکمت و آینده نگری است و همه آن ها با فطرت انسانی مطابق است، و بر اساس طبیعت آن ها است، یا به مقتضای فطرت بشری بیان نموده است، یا با توجه به ضروریات زندگی که عرف آن را پایه ریزی کرده است (مانند بیع)، می باشد. الحمدلله الربّ العالمین پی نوشتها: [1]. مجله زنان، ش 64، گفتگو با مصطفی ملکیان، [2]. تفسیر نمونه، ج 3، ص 370. [3]. حجرات، 13. [4]. ال عمران، 195؛ نحل، 97. [5]. نساء، 32. [6]. نساء، 34. [7]. نساء، 34. [8]. عبدالله جوادی آملی، زن در آئینه جلال و جمال، ص 366. منبع: بررسی شبهات قرآن و فرهنگ زمانه، حسن رضا رضایی، نشر انتشارات مرکز مدیریت حوزه علمیه (1382).
عنوان سوال:

آیا مرد سالاری که در قرآن مطرح شده، از فرهنگ اعراب اقتباس شده است؟


پاسخ:

عده ای در باره ی مردسالاری که در قرآن مطرح است، چنین می گویند:
مرد سالاری، در پیروان ادیان و از جمله در میان مسلمانان، تا حد فراوانی سبب آن است که بنیانگذار آن ادیان و مذاهب، چه در مقام تلقی از عالم واقع، چه در مقام ابلاغ تلقی شان از عالم واقع، به مخاطباتشان، تحت تأثیر فرهنگ زمانه خود بودند...و اکثر جنبه های فرهنگی زمانه ای که بنیانگذاران ادیان و مذاهب در آن می زیسته اند، در ادیان رسوخ کرده است و من در زمان حاضر به عنوان انسان تجدد گرا، حق دارم که آن ها را کنار بگذارم.[1]
بررسی و نقد شبهه
الف. طبیعت زن و مرد، بر اساس مقتضای جنسیت و طبیعت خود، دارای مسئولیتی است. طبیعت جنس زن اقتضاهایی دارد که طبیعت جنس مرد ندارد و همچنین است عکس آن. زندگی دنیوی بر اساس طبیعت های زن و مرد، پایه ریزی شده است، تا به سر منزل برسند. قرآن هم با نگرشی به طبیعت زن و مرد، به آن ها مسئولیت هایی داده است. اگر به کسانی که نه از دین، نه از علم، سخنی شنیده باشند، بنگریم، می بینیم که در زندگی خانوادگی شان، کارهای اجرایی را برعهده ی مرد می گذارند. مردان از خصوصیت ها و ویژگی هایی که زنان فاقد آن هستند، برخوردارند؛ قدرت تفکر مرد بر نیروی عاطفه و احساسات زن برتری دارد و زن ها نیز از عواطف بیشتری بهره مندند و زودتر تحت تأثیر قرار می گیرند. از سوی دیگر مرد از نیروی جسمی بیشتر ی برخوردار است و برای دفاع از حریم خانواده، توانایی بیشتری دارد[2].
تعهد مرد در برابر زن و فرزندان نسبت به پرداخت مهر و هزینه زندگی، این اولویت را ایجاب می کند که او وظیفه سرپرستی و اداره خانواده را بر عهده بگیرد. اگر قرآن از تساوی زن و مرد یا زن سالاری سخن به میان می آورد، باز هم اشکال کنندگان می گفتند که چرا قرآن با طبیعت انسان سخن نگفته است؟
ب. درباره مرد سالاری به آن معنا که مرد دارای حقوِ و مزایای بیشتری نسبت به زن است، باید گفت: اسلام بهترین و بالاترین امتیاز را در رابطه با حقوِ خانوادگی، به زنان داده است؛ مانند: حق انتخاب همسر، مسکن، مهریه، نفقه، حق حضانت اطفال، حق اجرت خانه برای خانه داری و حق شرط گذاشتن قبل از عقد...حتی زن دارای استقلال اقتصادی است و ثروت خود را اعم از: دیه، ارث، و درآمدهای شخصی، می تواند به مصرف شخص خود برساند.
از سوی دیگر، زن و مرد از نظر جسمی و روحی متفاوتند. زن با عاطفه تر و مرد عقلانی تر است، و این دو در کنار هم، مکمل یکدیگرند؛ اما در مسائل ارزشی و معنوی ملاک فضیلت، مرد بودن یا زن بودن نیست، بلکه ملاک برتری، تقوا و معنویت است: (ان اکرمکم عند الله اتقکم)[3] و خداوند در برابر عمل مکلّفان یکسان برخورد کرده است.[4] قرآن هم از مردان صالح نام می برد، مانند: لقمان (لقمان، 12) و هم از زنان صالح، مانند: مریم (تحریم، 11 و آل عمران، 43). و هیچ فرقی از نظر معنویت و کمال بین آن دو قائل نشده است.
قرآن، تکلیف های اجتماعی را بر اساس طبیعت مرد و زن، پایه ریزی کرده است، تا به آن ها ظلم نشود: (وَلاَ تَتَمَنَّوْاْ مَا فَضَّلَ اللَّهُ بِهِ ی بَعْضَکُمْ عَلَی بَعْض لِّلرِّجَالِ نَصِیبٌ مِّمَّا اکْتَسَبُواْ وَلِلنِّسَآءِ نَصِیبٌ مِّمَّا اکْتَسَبْنَ وَسَْلُواْ اللَّهَ مِن فَضْلِهِ ی إِنَّ اللَّهَ کَانَ بِکُلِّ شَیْء عَلِیمًا )[5]؛ (برتریهایی را که خداوند برای بعضی از شما بر بعضی دیگر قرار داده، آرزو نکنید -این تفاوت ها طبیعی و حقوقی، برای حفظ نظام زندگی شما و بر طبق عدالت است، ولی بااین حال -مردان نصیبی از آنچه به دست می آورند، دارند و زنان نیز نصیبی -ونباید حقوِ هیچ یک پایمال گردد- و از فضل خدا طلب کنید و خداوند به هر چیز داناست.)
در این آیه، تفاوت دو جنس مخالف را برای حفظ نظام زندگی، اجتماعی و عدالت می داند و اگر زن و مرد در تمام ویژگی ها و صفات یکسان بودند؛ نظام زندگی فرو می پاشید.
ج. اگر قرآن، مرد سالاری را از اعراب گرفته؛ چرا دختر کشی و جواز همسر اختیار کردن به تعداد دلخواه و طلاِ های مکرر، و یکسال عدّه نگه داشتن و... را اخذ نکرده است؟
د. آیت الله جوادی آملی درباره قیمومیت مرد بر زن می فرماید:
یک سلسله مزایا برای مرد هست که آن به خاطر کارهای اجرایی است، و لیکن در اصول بنیادی تقرّب و تکامل بین زن و مرد فرقی نیست. زن و مرد در اجتماع به عنوان دو صنف مطرح هستند و هیچ گونه قیمومیت به هم ندارند. (الرجال قوّامّون علی النساء)[6] مربوط به زن در مقابل شوهر و شوهر در مقابل زن است و قوام مرد بر زن، نشانه کمال و تقرب الی الله نیست، بلکه یک کار اجرایی است که مسئولیتش را مضاعف می کند و دلیلش را هم قرآن این چنین بیان می کند: (بما فَضّل اللّه بَعضَهم عَلی بَعض)[7] و مسائل اجتماعی و شمّ اقتصادی و تلاش و کوشش برای تحصیل مال و تأمین نیازمندی های منزل و اداره زندگی را مرد بهتر به عهده می گیرد، اما چنین نیست که از این سرپرستی بخواهد مزیتّی برای خود به دست آورد. این یک وظیفه است، نه فضیلت.[8]
ه. قرآن، در بیش از 400 آیه، از حقوِ اجتماعی زنان گرفته تا حقوِ فردی و خانوادگی آنان، سخن به میان آورده، نسبت به تمام مکاتب جهان، بیشترین امتیاز را، به زن داده است و این تفاوت های طبیعی، ابزاری برای روح مجرد متعلق به بدن هستند، تا بتوانند توشه ای برای جهان دیگر، کسب کنند.
نتیجه این که:از مجموع این شبهات استفاده می شود که:
یکم: این شبهات، ریشه علمی و قطعی و برهانی ندارند؛ و همه آن ها از حدس و گمان و نیز به تقلید از مسیحیان که آن ها کتاب هایشان را با فرهنگ زمانه استوار می دانند می باشد.
دوم: اگر قرآن از فرهنگ زمانه تأثیر پذیرفته است؛ چرا با تمام فرهنگ های اعراب این معامله را نکرده، بیشتر فرهنگ های منفی حاکم بر اعراب را نفی کرده است؟
سوم: اگر قرآن فرهنگ مخاطبان خود را می پذیرفت، مخالفت های پیامبر(صلی الله علیه وآله) و دشمنان او به سر چه بوده است؟ آیا غیر از این بود که فرهنگ آن ها را نمی پذیرفت؟
چهارم: بعضی از شبهات، به جهت اثبات نشدن مفاهیم قرآنی از راه علوم تجربی است؛ مانند: جن، سحر، روح ...؛ اولا: به خاطر این که علم به نتیجه ای قطعی نرسیده، نمی توان مطالب وحیانی را رد کرد؛ ثانیاً: هر گاه علوم تجربی درباره ی هر مطلب قرآنی، به نتیجه ی قطعی رسیده باشد، آن نتیجه با قرآن موافق است.
پنجم: احکام و قوانین قرآن، همه از روی مصلحت و حکمت و آینده نگری است و همه آن ها با فطرت انسانی مطابق است، و بر اساس طبیعت آن ها است، یا به مقتضای فطرت بشری بیان نموده است، یا با توجه به ضروریات زندگی که عرف آن را پایه ریزی کرده است (مانند بیع)، می باشد.
الحمدلله الربّ العالمین
پی نوشتها:
[1]. مجله زنان، ش 64، گفتگو با مصطفی ملکیان،
[2]. تفسیر نمونه، ج 3، ص 370.
[3]. حجرات، 13.
[4]. ال عمران، 195؛ نحل، 97.
[5]. نساء، 32.
[6]. نساء، 34.
[7]. نساء، 34.
[8]. عبدالله جوادی آملی، زن در آئینه جلال و جمال، ص 366.
منبع: بررسی شبهات قرآن و فرهنگ زمانه، حسن رضا رضایی، نشر انتشارات مرکز مدیریت حوزه علمیه (1382).





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین