عده ای در باره ی مردسالاری که در قرآن مطرح است، چنین می گویند: مرد سالاری، در پیروان ادیان و از جمله در میان مسلمانان، تا حد فراوانی سبب آن است که بنیانگذار آن ادیان و مذاهب، چه در مقام تلقی از عالم واقع، چه در مقام ابلاغ تلقی شان از عالم واقع، به مخاطباتشان، تحت تأثیر فرهنگ زمانه خود بودند...و اکثر جنبه های فرهنگی زمانه ای که بنیانگذاران ادیان و مذاهب در آن می زیسته اند، در ادیان رسوخ کرده است و من در زمان حاضر به عنوان انسان تجدد گرا، حق دارم که آن ها را کنار بگذارم.[1] بررسی و نقد شبهه الف. طبیعت زن و مرد، بر اساس مقتضای جنسیت و طبیعت خود، دارای مسئولیتی است. طبیعت جنس زن اقتضاهایی دارد که طبیعت جنس مرد ندارد و همچنین است عکس آن. زندگی دنیوی بر اساس طبیعت های زن و مرد، پایه ریزی شده است، تا به سر منزل برسند. قرآن هم با نگرشی به طبیعت زن و مرد، به آن ها مسئولیت هایی داده است. اگر به کسانی که نه از دین، نه از علم، سخنی شنیده باشند، بنگریم، می بینیم که در زندگی خانوادگی شان، کارهای اجرایی را برعهده ی مرد می گذارند. مردان از خصوصیت ها و ویژگی هایی که زنان فاقد آن هستند، برخوردارند؛ قدرت تفکر مرد بر نیروی عاطفه و احساسات زن برتری دارد و زن ها نیز از عواطف بیشتری بهره مندند و زودتر تحت تأثیر قرار می گیرند. از سوی دیگر مرد از نیروی جسمی بیشتر ی برخوردار است و برای دفاع از حریم خانواده، توانایی بیشتری دارد[2]. تعهد مرد در برابر زن و فرزندان نسبت به پرداخت مهر و هزینه زندگی، این اولویت را ایجاب می کند که او وظیفه سرپرستی و اداره خانواده را بر عهده بگیرد. اگر قرآن از تساوی زن و مرد یا زن سالاری سخن به میان می آورد، باز هم اشکال کنندگان می گفتند که چرا قرآن با طبیعت انسان سخن نگفته است؟ ب. درباره مرد سالاری به آن معنا که مرد دارای حقوِ و مزایای بیشتری نسبت به زن است، باید گفت: اسلام بهترین و بالاترین امتیاز را در رابطه با حقوِ خانوادگی، به زنان داده است؛ مانند: حق انتخاب همسر، مسکن، مهریه، نفقه، حق حضانت اطفال، حق اجرت خانه برای خانه داری و حق شرط گذاشتن قبل از عقد...حتی زن دارای استقلال اقتصادی است و ثروت خود را اعم از: دیه، ارث، و درآمدهای شخصی، می تواند به مصرف شخص خود برساند. از سوی دیگر، زن و مرد از نظر جسمی و روحی متفاوتند. زن با عاطفه تر و مرد عقلانی تر است، و این دو در کنار هم، مکمل یکدیگرند؛ اما در مسائل ارزشی و معنوی ملاک فضیلت، مرد بودن یا زن بودن نیست، بلکه ملاک برتری، تقوا و معنویت است: (ان اکرمکم عند الله اتقکم)[3] و خداوند در برابر عمل مکلّفان یکسان برخورد کرده است.[4] قرآن هم از مردان صالح نام می برد، مانند: لقمان (لقمان، 12) و هم از زنان صالح، مانند: مریم (تحریم، 11 و آل عمران، 43). و هیچ فرقی از نظر معنویت و کمال بین آن دو قائل نشده است. قرآن، تکلیف های اجتماعی را بر اساس طبیعت مرد و زن، پایه ریزی کرده است، تا به آن ها ظلم نشود: (وَلاَ تَتَمَنَّوْاْ مَا فَضَّلَ اللَّهُ بِهِ ی بَعْضَکُمْ عَلَی بَعْض لِّلرِّجَالِ نَصِیبٌ مِّمَّا اکْتَسَبُواْ وَلِلنِّسَآءِ نَصِیبٌ مِّمَّا اکْتَسَبْنَ وَسَْلُواْ اللَّهَ مِن فَضْلِهِ ی إِنَّ اللَّهَ کَانَ بِکُلِّ شَیْء عَلِیمًا )[5]؛ (برتریهایی را که خداوند برای بعضی از شما بر بعضی دیگر قرار داده، آرزو نکنید -این تفاوت ها طبیعی و حقوقی، برای حفظ نظام زندگی شما و بر طبق عدالت است، ولی بااین حال -مردان نصیبی از آنچه به دست می آورند، دارند و زنان نیز نصیبی -ونباید حقوِ هیچ یک پایمال گردد- و از فضل خدا طلب کنید و خداوند به هر چیز داناست.) در این آیه، تفاوت دو جنس مخالف را برای حفظ نظام زندگی، اجتماعی و عدالت می داند و اگر زن و مرد در تمام ویژگی ها و صفات یکسان بودند؛ نظام زندگی فرو می پاشید. ج. اگر قرآن، مرد سالاری را از اعراب گرفته؛ چرا دختر کشی و جواز همسر اختیار کردن به تعداد دلخواه و طلاِ های مکرر، و یکسال عدّه نگه داشتن و... را اخذ نکرده است؟ د. آیت الله جوادی آملی درباره قیمومیت مرد بر زن می فرماید: یک سلسله مزایا برای مرد هست که آن به خاطر کارهای اجرایی است، و لیکن در اصول بنیادی تقرّب و تکامل بین زن و مرد فرقی نیست. زن و مرد در اجتماع به عنوان دو صنف مطرح هستند و هیچ گونه قیمومیت به هم ندارند. (الرجال قوّامّون علی النساء)[6] مربوط به زن در مقابل شوهر و شوهر در مقابل زن است و قوام مرد بر زن، نشانه کمال و تقرب الی الله نیست، بلکه یک کار اجرایی است که مسئولیتش را مضاعف می کند و دلیلش را هم قرآن این چنین بیان می کند: (بما فَضّل اللّه بَعضَهم عَلی بَعض)[7] و مسائل اجتماعی و شمّ اقتصادی و تلاش و کوشش برای تحصیل مال و تأمین نیازمندی های منزل و اداره زندگی را مرد بهتر به عهده می گیرد، اما چنین نیست که از این سرپرستی بخواهد مزیتّی برای خود به دست آورد. این یک وظیفه است، نه فضیلت.[8] ه. قرآن، در بیش از 400 آیه، از حقوِ اجتماعی زنان گرفته تا حقوِ فردی و خانوادگی آنان، سخن به میان آورده، نسبت به تمام مکاتب جهان، بیشترین امتیاز را، به زن داده است و این تفاوت های طبیعی، ابزاری برای روح مجرد متعلق به بدن هستند، تا بتوانند توشه ای برای جهان دیگر، کسب کنند. نتیجه این که:از مجموع این شبهات استفاده می شود که: یکم: این شبهات، ریشه علمی و قطعی و برهانی ندارند؛ و همه آن ها از حدس و گمان و نیز به تقلید از مسیحیان که آن ها کتاب هایشان را با فرهنگ زمانه استوار می دانند می باشد. دوم: اگر قرآن از فرهنگ زمانه تأثیر پذیرفته است؛ چرا با تمام فرهنگ های اعراب این معامله را نکرده، بیشتر فرهنگ های منفی حاکم بر اعراب را نفی کرده است؟ سوم: اگر قرآن فرهنگ مخاطبان خود را می پذیرفت، مخالفت های پیامبر(صلی الله علیه وآله) و دشمنان او به سر چه بوده است؟ آیا غیر از این بود که فرهنگ آن ها را نمی پذیرفت؟ چهارم: بعضی از شبهات، به جهت اثبات نشدن مفاهیم قرآنی از راه علوم تجربی است؛ مانند: جن، سحر، روح ...؛ اولا: به خاطر این که علم به نتیجه ای قطعی نرسیده، نمی توان مطالب وحیانی را رد کرد؛ ثانیاً: هر گاه علوم تجربی درباره ی هر مطلب قرآنی، به نتیجه ی قطعی رسیده باشد، آن نتیجه با قرآن موافق است. پنجم: احکام و قوانین قرآن، همه از روی مصلحت و حکمت و آینده نگری است و همه آن ها با فطرت انسانی مطابق است، و بر اساس طبیعت آن ها است، یا به مقتضای فطرت بشری بیان نموده است، یا با توجه به ضروریات زندگی که عرف آن را پایه ریزی کرده است (مانند بیع)، می باشد. الحمدلله الربّ العالمین پی نوشتها: [1]. مجله زنان، ش 64، گفتگو با مصطفی ملکیان، [2]. تفسیر نمونه، ج 3، ص 370. [3]. حجرات، 13. [4]. ال عمران، 195؛ نحل، 97. [5]. نساء، 32. [6]. نساء، 34. [7]. نساء، 34. [8]. عبدالله جوادی آملی، زن در آئینه جلال و جمال، ص 366. منبع: بررسی شبهات قرآن و فرهنگ زمانه، حسن رضا رضایی، نشر انتشارات مرکز مدیریت حوزه علمیه (1382).
عده ای در باره ی مردسالاری که در قرآن مطرح است، چنین می گویند:
مرد سالاری، در پیروان ادیان و از جمله در میان مسلمانان، تا حد فراوانی سبب آن است که بنیانگذار آن ادیان و مذاهب، چه در مقام تلقی از عالم واقع، چه در مقام ابلاغ تلقی شان از عالم واقع، به مخاطباتشان، تحت تأثیر فرهنگ زمانه خود بودند...و اکثر جنبه های فرهنگی زمانه ای که بنیانگذاران ادیان و مذاهب در آن می زیسته اند، در ادیان رسوخ کرده است و من در زمان حاضر به عنوان انسان تجدد گرا، حق دارم که آن ها را کنار بگذارم.[1]
بررسی و نقد شبهه
الف. طبیعت زن و مرد، بر اساس مقتضای جنسیت و طبیعت خود، دارای مسئولیتی است. طبیعت جنس زن اقتضاهایی دارد که طبیعت جنس مرد ندارد و همچنین است عکس آن. زندگی دنیوی بر اساس طبیعت های زن و مرد، پایه ریزی شده است، تا به سر منزل برسند. قرآن هم با نگرشی به طبیعت زن و مرد، به آن ها مسئولیت هایی داده است. اگر به کسانی که نه از دین، نه از علم، سخنی شنیده باشند، بنگریم، می بینیم که در زندگی خانوادگی شان، کارهای اجرایی را برعهده ی مرد می گذارند. مردان از خصوصیت ها و ویژگی هایی که زنان فاقد آن هستند، برخوردارند؛ قدرت تفکر مرد بر نیروی عاطفه و احساسات زن برتری دارد و زن ها نیز از عواطف بیشتری بهره مندند و زودتر تحت تأثیر قرار می گیرند. از سوی دیگر مرد از نیروی جسمی بیشتر ی برخوردار است و برای دفاع از حریم خانواده، توانایی بیشتری دارد[2].
تعهد مرد در برابر زن و فرزندان نسبت به پرداخت مهر و هزینه زندگی، این اولویت را ایجاب می کند که او وظیفه سرپرستی و اداره خانواده را بر عهده بگیرد. اگر قرآن از تساوی زن و مرد یا زن سالاری سخن به میان می آورد، باز هم اشکال کنندگان می گفتند که چرا قرآن با طبیعت انسان سخن نگفته است؟
ب. درباره مرد سالاری به آن معنا که مرد دارای حقوِ و مزایای بیشتری نسبت به زن است، باید گفت: اسلام بهترین و بالاترین امتیاز را در رابطه با حقوِ خانوادگی، به زنان داده است؛ مانند: حق انتخاب همسر، مسکن، مهریه، نفقه، حق حضانت اطفال، حق اجرت خانه برای خانه داری و حق شرط گذاشتن قبل از عقد...حتی زن دارای استقلال اقتصادی است و ثروت خود را اعم از: دیه، ارث، و درآمدهای شخصی، می تواند به مصرف شخص خود برساند.
از سوی دیگر، زن و مرد از نظر جسمی و روحی متفاوتند. زن با عاطفه تر و مرد عقلانی تر است، و این دو در کنار هم، مکمل یکدیگرند؛ اما در مسائل ارزشی و معنوی ملاک فضیلت، مرد بودن یا زن بودن نیست، بلکه ملاک برتری، تقوا و معنویت است: (ان اکرمکم عند الله اتقکم)[3] و خداوند در برابر عمل مکلّفان یکسان برخورد کرده است.[4] قرآن هم از مردان صالح نام می برد، مانند: لقمان (لقمان، 12) و هم از زنان صالح، مانند: مریم (تحریم، 11 و آل عمران، 43). و هیچ فرقی از نظر معنویت و کمال بین آن دو قائل نشده است.
قرآن، تکلیف های اجتماعی را بر اساس طبیعت مرد و زن، پایه ریزی کرده است، تا به آن ها ظلم نشود: (وَلاَ تَتَمَنَّوْاْ مَا فَضَّلَ اللَّهُ بِهِ ی بَعْضَکُمْ عَلَی بَعْض لِّلرِّجَالِ نَصِیبٌ مِّمَّا اکْتَسَبُواْ وَلِلنِّسَآءِ نَصِیبٌ مِّمَّا اکْتَسَبْنَ وَسَْلُواْ اللَّهَ مِن فَضْلِهِ ی إِنَّ اللَّهَ کَانَ بِکُلِّ شَیْء عَلِیمًا )[5]؛ (برتریهایی را که خداوند برای بعضی از شما بر بعضی دیگر قرار داده، آرزو نکنید -این تفاوت ها طبیعی و حقوقی، برای حفظ نظام زندگی شما و بر طبق عدالت است، ولی بااین حال -مردان نصیبی از آنچه به دست می آورند، دارند و زنان نیز نصیبی -ونباید حقوِ هیچ یک پایمال گردد- و از فضل خدا طلب کنید و خداوند به هر چیز داناست.)
در این آیه، تفاوت دو جنس مخالف را برای حفظ نظام زندگی، اجتماعی و عدالت می داند و اگر زن و مرد در تمام ویژگی ها و صفات یکسان بودند؛ نظام زندگی فرو می پاشید.
ج. اگر قرآن، مرد سالاری را از اعراب گرفته؛ چرا دختر کشی و جواز همسر اختیار کردن به تعداد دلخواه و طلاِ های مکرر، و یکسال عدّه نگه داشتن و... را اخذ نکرده است؟
د. آیت الله جوادی آملی درباره قیمومیت مرد بر زن می فرماید:
یک سلسله مزایا برای مرد هست که آن به خاطر کارهای اجرایی است، و لیکن در اصول بنیادی تقرّب و تکامل بین زن و مرد فرقی نیست. زن و مرد در اجتماع به عنوان دو صنف مطرح هستند و هیچ گونه قیمومیت به هم ندارند. (الرجال قوّامّون علی النساء)[6] مربوط به زن در مقابل شوهر و شوهر در مقابل زن است و قوام مرد بر زن، نشانه کمال و تقرب الی الله نیست، بلکه یک کار اجرایی است که مسئولیتش را مضاعف می کند و دلیلش را هم قرآن این چنین بیان می کند: (بما فَضّل اللّه بَعضَهم عَلی بَعض)[7] و مسائل اجتماعی و شمّ اقتصادی و تلاش و کوشش برای تحصیل مال و تأمین نیازمندی های منزل و اداره زندگی را مرد بهتر به عهده می گیرد، اما چنین نیست که از این سرپرستی بخواهد مزیتّی برای خود به دست آورد. این یک وظیفه است، نه فضیلت.[8]
ه. قرآن، در بیش از 400 آیه، از حقوِ اجتماعی زنان گرفته تا حقوِ فردی و خانوادگی آنان، سخن به میان آورده، نسبت به تمام مکاتب جهان، بیشترین امتیاز را، به زن داده است و این تفاوت های طبیعی، ابزاری برای روح مجرد متعلق به بدن هستند، تا بتوانند توشه ای برای جهان دیگر، کسب کنند.
نتیجه این که:از مجموع این شبهات استفاده می شود که:
یکم: این شبهات، ریشه علمی و قطعی و برهانی ندارند؛ و همه آن ها از حدس و گمان و نیز به تقلید از مسیحیان که آن ها کتاب هایشان را با فرهنگ زمانه استوار می دانند می باشد.
دوم: اگر قرآن از فرهنگ زمانه تأثیر پذیرفته است؛ چرا با تمام فرهنگ های اعراب این معامله را نکرده، بیشتر فرهنگ های منفی حاکم بر اعراب را نفی کرده است؟
سوم: اگر قرآن فرهنگ مخاطبان خود را می پذیرفت، مخالفت های پیامبر(صلی الله علیه وآله) و دشمنان او به سر چه بوده است؟ آیا غیر از این بود که فرهنگ آن ها را نمی پذیرفت؟
چهارم: بعضی از شبهات، به جهت اثبات نشدن مفاهیم قرآنی از راه علوم تجربی است؛ مانند: جن، سحر، روح ...؛ اولا: به خاطر این که علم به نتیجه ای قطعی نرسیده، نمی توان مطالب وحیانی را رد کرد؛ ثانیاً: هر گاه علوم تجربی درباره ی هر مطلب قرآنی، به نتیجه ی قطعی رسیده باشد، آن نتیجه با قرآن موافق است.
پنجم: احکام و قوانین قرآن، همه از روی مصلحت و حکمت و آینده نگری است و همه آن ها با فطرت انسانی مطابق است، و بر اساس طبیعت آن ها است، یا به مقتضای فطرت بشری بیان نموده است، یا با توجه به ضروریات زندگی که عرف آن را پایه ریزی کرده است (مانند بیع)، می باشد.
الحمدلله الربّ العالمین
پی نوشتها:
[1]. مجله زنان، ش 64، گفتگو با مصطفی ملکیان،
[2]. تفسیر نمونه، ج 3، ص 370.
[3]. حجرات، 13.
[4]. ال عمران، 195؛ نحل، 97.
[5]. نساء، 32.
[6]. نساء، 34.
[7]. نساء، 34.
[8]. عبدالله جوادی آملی، زن در آئینه جلال و جمال، ص 366.
منبع: بررسی شبهات قرآن و فرهنگ زمانه، حسن رضا رضایی، نشر انتشارات مرکز مدیریت حوزه علمیه (1382).
- [سایر] آیا بهره گیری قرآن از تشبیهات نشانه تأثیرپذیری از فرهنگ اعراب نیست؟
- [سایر] آیا اعتقاد به جنّ نشانه متأثر شدن قرآن از فرهنگ اعراب نیست؟
- [سایر] آیا قرآن به طور کامل از فرهنگ اعتقادی، اجتماعی، اقتصادی، حقوقی و...اعراب تأثیر پذیرفته است؟
- [سایر] آیا مسّ شیطان و دیوانگی که قرآن بیان کرده، نشانه متأثر شدن قرآن از فرهنگ اعراب نیست؟
- [سایر] شبهه: قرآن که فرهنگ اعتقادی و اجتماعی و حقوقی و...اعراب را امضا یا اصلاح کرد، نشانه متأثر شدن از فرهنگ زمانه نیست؟
- [سایر] شبهه: قرآن با فرهنگ اعراب، سازگاری دارد و کاربرد علمی و عملی با فرهنگ های دیگر و نسل های آینده ندارد.
- [سایر] آیا استفاده ی قرآن از الفاظی که درباره ی بازرگانی و تجارت اعراب آمده، نشانه تأثیرپذیری از فرهنگ آن هاست؟
- [سایر] الف) آیا قرآن، آمیخته با فرهنگ و آداب اعراب و متأثر از آن است؟ ب) آیا قرآن بر اساس مقتضیات زمان پیامبر صلی الله علیه و آله نازل شده است؟
- [سایر] «حور العین» در میان اعراب مرسوم بوده، آیا قرآن از اعراب گرفته است؟
- [سایر] معنی مردم سالاری دینی چیست؟ چرا این اصطلاح و نظایر آن امروزه بیش از دهه اول و دوم بعد از انقلاب مطرح میشود؟
- [آیت الله مظاهری] دوست شدن مرد و زن نامحرم، از گناهان بزرگ است که قرآن شریف آن را در کنار زنا نهاده و از آن نهی نموده است.
- [آیت الله مظاهری] مواجهه و روبهرو شدن زن و مرد نامحرم، اگر شهوتانگیز یا مفسدهآور باشد حرام است، و اگر چنین نباشد، روبهرو نشدن مگر به اندازه ضرورت بسیار خوب است و قرآن شریف عدم مواجهه، گرچه شهوتانگیز و موجب مفسده نباشد را برای پاکی دل زن و مرد بهتر میداند.
- [آیت الله جوادی آملی] .مکروه است که در حال سجده قرآن خوانده شود، چنانکه خواندن آن در رکوع مکروه است; نیز فُوت کردن جای سجده برای بر طرف نمودن گرد و غبار. اگر بر اثر فُوت کردن, دو حرف از دهان نمازگزار عمداً خارج شود, نماز باطل است; همچنین نگهداشتن دو دست بر زمین و بلند نکردن آنها بین دو سجده و انجام دادن امور دیگر در حال سجده, مکروه است، که در کتابهای مبسوط فقهی مطرح اند.
- [آیت الله صافی گلپایگانی] . تعزیه و شبیه خوانی اگر مشتمل بر آلات لهو از قبیل طبل و شیپور و صنج نباشد و اشعار دروغ و غنا نخوانند و مرد لباس زن نپوشد و اجتماع مرد و زن در یک جا نباشد، اشکال ندارد. ولی سزاوار است که به تعزیه خوانی تنها اکتفا نکنند و مجالس روضه که در آنها علاوه بر ذکر مصائب حضرت خامس آل عبا علیه السلام ، معارف و عقاید اسلامی و تفسیر آیات و احادیث و احکام شرعیه بیان می شود نیز تشکیل دهند.
- [آیت الله جوادی آملی] .نماز قضا و مس تحب, مانند نماز واجبِ اداست که باید پوشاندن مرد و زن رعایت شود و نماز احتیاط و قضای سجده و قضای تشهد , حکم نماز واجب را دارند ; اما در سجده سهو پوشاندن شرط نیست , هرچند احتیاط در پوشاندن است . سجده تلاوت قرآن و سجده شکر , مشروط به آن نیستند.
- [آیت الله شبیری زنجانی] تا مرد یا زن طواف نساء را که یکی از مناسک حجّ و عمره مفرده و عمره قِران است بجا نیاورند، بهرهگیری جنسی زن و شوهر از یکدیگر حلال نمیشود و اگر بخواهند ازدواج کنند، چنانچه با حلق یا تقصیر از احرام خارج شده باشند، ازدواجشان صحیح است هر چند طواف نساء را انجام نداده باشند.
- [آیت الله مظاهری] زنا دادن و زنا کردن از گناهان بزرگ در اسلام است و قرآن شریف میفرماید اگر بدون توبه از دنیا بروند، در حالی که سالها در جهنّم میباشند، لجام شده و خوار و ذلیل نیز هستند، و کیفر آنها در دنیا اگر نزد حاکم اسلامی اثبات شود، صد تازیانه در میان مردم است، و اگر زن زنا کار، شوهر داشته یا مرد زانی، زن داشته باشد و این عمل زشت را انجام دهد، علاوه بر اینکه حدّ او سنگسار است- که نظیر این کیفر در اسلام کمنظیر یا بینظیر است- اگر بدون توبه از دنیا برود، مطابق آنچه در روایات آمده، در جهنّم بوی بد عورتین او اهل جهنّم را آزرده میکند.
- [آیت الله شبیری زنجانی] اگر کسی مرد مسلمانی را بکشد دیهای که باید قاتل یا عاقله وی بدهند یکی از شش چیز است: اوّل: در قتل عمدی صد شتر که بنا بر احتیاط واجب داخل سال ششم شده باشند و بهتر آن است نری باشند که اخته و رگ مالیده نیست و در قتل شبه عمد و خطای محض شرائط دیگری از جهت سن و نری و مادگی در شتر معتبر است که در کتابهای فقهی مفصل آمده است. دوم: دویست گاو. سوم: هزار گوسفند. چهارم: دویست حلّه، حلّه نوعی پارچه بوده و چون در تفسیر آن اختلافاتی در میان لغویان وجود دارد، احتیاط آن است که برای پرداخت دیه، سایر اقسام آن را اختیار کنند. پنجم: هزار دینار طلای شرعی که بنا بر مشهور مقدار هر دینار طلا 18 نخود طلای سکّهدار میباشد. ششم: ده هزار درهم که بنا بر مشهور هر درهم 12 / 6 نخود نقره سکّه است. درباره مقدار دقیقتر دینار و درهم در مسأله 1872، 1904 و 1905 توضیح بیشتری داده شد. و اگر مقتول زن مسلمان باشد، دیه او در هر یک از شش چیز نصف دیه مرد است و اگر مقتول کافر ذمّی باشد در صورتی که مرد باشد دیه او هشتصد درهم و در صورتی که زن باشد دیه او چهارصد درهم میباشد و اگر کافر غیر ذمّی باشد دیه ندارد.
- [آیت الله میرزا جواد تبریزی] اگر کسی که بالغ و عاقل است عمدا و به ناحق دیگری را بکشد؛ در صورتی که مقتول؛ مرد و مسلمان باشد؛ ولی کشته می تواند قاتل را عفو کند یا بکشد. ولی اگر مقتول کافر باشد؛ قاتل او را که مسلمان است نمی توان کشت و اگر مقتول زن و مسلمان باشد می شود قاتل مسلمان او را کشت؛ لکن اگر قاتل مرد باشد باید نصف دیه او را به ولی او بدهند و اگر قاتل دیوانه یا نابالغ باشد مطلقا دیه باید بدهند و دیه آن بر عاقله است که معنای آن خواهد آمد و نیز ولی می تواند به مقداری که طرفین راضی شوند از قاتل دیه بگیرد. و در صورتی که رضایت آنها به دیه ای باشد که در شرع معین شده است چون تقدیرات شرعی در دیه مختلف است؛ اختیار تعیین آن با قاتل است و می تواند هر کدام که برای او آسانتر است اختیار نماید. بنابر این می تواند قیمت نقره را که از سائر اقسام دیه کمتر است بدهد و آن به حساب قران قدیم ایرانی که یک مثقال بوده پانصد و بیست و پنج تومان می شود و اعتبار آن به قران قدیم است نه به ریال رایج امروزی. اما اگر از روی خطای محض بکشد؛ مثلا برای حیوانی تیر بیندازد و اشتباها کسی را بکشد؛ ولی کشته حق ندارد او را بکشد؛ اما می تواند از عاقله (یعنی قوم و خویشان پدری قاتل) به تفصیلی که در کتب مفصله مذکور است دیه بگیرد. و اگر از روی خطای شبیه به عمد بکشد به این معنی که شخصی کسی را با آلتی برنده که عادتا کشنده نیست و قصد کشتن هم نداشته باشد و اتفاقا بکشد؛ در این فرض خود قاتل باید دیه بدهد و ولی مقتول حق کشتن او را ندارد.
- [آیت الله خوئی] اگر کسی که بالغ و عاقل است عمداً و به ناحق مسلمانی را بکشد، درصورتی که مقتول، مرد یا پسر باشد، ولیّ مقتول میتواند قاتل را ع- ف- و ک- ند یا بکشد. ولی اگر مقتول کافر باشد قاتل او را که مسلمان است نمیتوان کشت و اگر مقتول مسلمان زن یا دختر باشد اگرچه میتوان قاتل مسلمان او را کشت لکن اگر قاتل مرد باشد باید نصف دیة او را به ولیّ او بدهند و اگر قاتل دیوانه یا نابالغ باشد مطلقاً دیه باید بدهند و دیة آن بر عاقله است که معنای آن خواهد آمد و نیز ولی میتواند به مقداری که طرفین راضی شوند از قاتل دیه بگیرد. و درصورتی که رضایت آنها به دیهای باشد که در شرع معین شده است چون تقدیرات شرعی در دیه مختلف است اختیار تعیین آن با قاتل است و میتواند هر کدام که برای او آسانتر است اختیار نماید. بنابراین میتوان قیمت نقره را که از سایر اقسام دیه کمتر است بدهد و آن به حساب قران قدیم ایرانی که یک مثقال بوده پانصد و بیست و پنج تومان میشود و اعتبار آن به قران قدیم است نه به ریال رائج امروزی امّا اگر از روی خطای محض بکشد مثلًا برای حیوانی تیر بیندازد و اشتباهاً کسی را بکشد، ولیّ کشته حق ندارد او را بکشد، امّا میتواند از عاقله (یعنی قوم و خویشان پدری قاتل) و در صورت ندادن آنها از خود قاتل، دیه بگیرد. و اگر از روی خطای شبیه به عمد بکشد به این معنی که شخصی کسی را با آلتی بزند که عادتاً کشنده نیست و قصد کشتن هم نداشته باشد و اتفاقاً بکشد در این فرض خود قاتل باید دیه بدهد و ولیّ مقتول حق کشتن او را ندارد.