از ماجرای ملاقات حضرت موسی و خضر که در سورة کهف آمده‌، برای زندگی فردی و اجتماعی جامعه‌، چه استفاده‌ای از آن می‌شود؟
درس‌هایی که از این داستان در آیات 79 تا 82 سوره کهف می‌توان آموخت چنین است‌: الف‌) پیدا کردن رهبر دانشمند و استفاده از دانش او به قدری اهمیت دارد که حتّی پیامبر اولوالعزمی همچون حضرت موسی‌غ راه‌های درازی به دنبال او می‌رود و این درس خوبی است برای همه انسان‌ها در هر حد و پایه‌ای ازعلم و در هر شرایط و سن و سال که باشند. ب‌) جوهره علم الهی‌، از عبودیت و بندگی خداوند متعال سرچشمه می‌گیرد; چنان که در آیات مزبور می‌خوانیم "فَوَجَدَا عَبْدًا مِّن‌ْ عِبَادِنَآ ءَاتَیْنََه‌ُ رَحْمَة‌ً مِّن‌ْ عِندِنَا وَ عَلَّمْنََه‌ُ مِن لَّدُنَّا عِلْمًا; (کهف‌، 65) ]در آن‌جا[ بنده‌ای از بندگان ما را یافتند که او را مشمول رحمت خودساخته و از سوی خودعلم فراوانی به او تعلیم داده بودیم‌!" ج‌) همواره علم را برای عمل باید آموخت‌; چنان که حضرت موسی‌غ به دوست عالمش حضرت خضرغ گفت‌: " مِمَّا عُلِّمْت‌َ رُشْدًا; (کهف‌، 66) مایة رشد و صلاح است به من بیاموزی‌؟!" یعنی من دانش را تنها برای خودش نمی‌خواهم‌، بلکه برای رسیدن به هدف می‌خواهم‌. د) در کارها نباید عجله کرد; چرا که بسیاری از امور به فرصت مناسب نیاز دارد; به خصوص درمسائل پراهمیت و به همین دلیل این مرد عالم (حضرت خضرغ‌) رمز کارهای خود را در فرصت مناسبی برای حضرت موسی‌غ بیان کرد. 'û) چهره ظاهر و چهرة باطن اشیا و حوادث‌، مسئله مهم دیگری است که این داستان به ما می‌آموزد; ما نباید در مورد رویدادهای ناخوشایند که در زندگی مان پیدا می‌شود، عجولانه قضاوت کنیم‌; بلکه چه بسیارند حوادثی که ما آن را ناخوش می‌پنداریم‌، اما بعد معلوم می‌شود که از الطاف خفیه الهی بوده است‌. توجه به این واقعیت‌ها سبب می‌شود که انسان با بروز حوادث ناگوار، فوراً مأیوس نشود. در همین‌باره‌، حدیثی از امام صادق‌نقل شده که امام‌، به فرزند زراره (همان مردی که از بزرگان و فقها و محدثان عصر خود به شمار می‌رفت‌) فرمود: "به پدرت از قول من سلام برسان‌! و بگو: اگر من در بعضی از مجالس از تو بدگویی می‌کنم‌، به‌خاطر آن است که دشمنان ما مراقب این هستند که ما نسبت به چه کسی اظهار محبت می‌کنیم تا او را به خاطر محبتی که ما به او داریم مورد آزار قرار دهند; به‌عکس اگر ما از کسی مذمت کنیم آن‌ها از او ستایش می‌کنند; من اگر گاهی پشت سر تو بدگویی می‌کنم به‌خاطر آن است که تو در میان مردم به ولایت و محبت ما مشهور شده‌ای و به همین جهت‌، مخالفان ما از تو مذمت می‌کنند. من دوست داشتم‌، عیب بر تو نهم تا دفع شرّ آن‌ها شود; آن‌چنان که خداوند متعال از زبان دوست عالم حضرت موسی‌غ می‌فرماید: " أَمَّا السَّفِینَة‌ُ فَکَانَت‌ْ لِمَسََکِین‌َ یَعْمَلُون‌َ فِی الْبَحْرِ...; (کهف‌،79) این مثل را درست درک کن‌، امّا به خدا سوگند تو محبوب‌ترین مردم نزد منی و محبوب‌ترین یاران پدرم اعم از زندگان و مردگان تویی‌! تو برترین کشتی‌های این دریای خروشانی و پشت سر تو پادشاه ستمگر غاصبی است که دقیقاً مراقب عبور کشتی‌های سالمی است که از این اقیانوس هدایت می‌گذرد تا آن‌ها را غصب کند. رحمت خدا بر تو باد در حال حیات و بعد از ممات‌!" و) اعتراف به واقعیت‌ها: هنگامی که حضرت موسی‌غ سه بار به طور ناخواسته‌، گرفتار پیمان‌شکنی در برابر دوست عالمش شد، به خوبی دریافت که دیگر نمی‌تواند با او همگام باشد و با این‌که فراق این استاد برای او سخت و ناگوار بود، در برابر این واقعیت تلخ‌، لجاجت به خرج نداد و منصفانه حق را به آن مرد عالم داد; صمیمانه از او جدا شد و کار خویش‌، در پیش گرفت‌; در حالی که از همین دوستی کوتاه‌، گنج‌های عظیمی از حقیقت اندوخته بود. ز) آثار ایمان پدران برای فرزندان‌: فرزند در پرتو ایمان و دیانت پدر، می‌تواند سعادتمند شود و نتیجة نیک آن عاید فرزند او هم بشود. ح‌) کوتاهی عمر به خاطر آزار پدر و مادر: جایی که فرزندی به خاطر آن که در آینده‌، پدر و مادر خویش را آزار می‌دهد و در برابر آن‌ها طغیان و کفران می‌کند و یا آن‌ها را از راه الهی به در می‌برد، مستحق مرگ باشد، پس چگونه است حال فرزندی که هم اکنون مشغول این گناه است‌!!! ط) مردم‌، دشمن آنند که نمی‌دانند: بسیار می‌شود که کسی درباره ما نیکی می‌کند، اما چون از باطن کار خبر نداریم آن را دشمن می‌پنداریم‌; البته حضرت موسی‌غ از یک نظر حق داشت ناراحت شود; چرا که او می‌دید در این سه حادثه تقریباً بخش اعظم شریعت‌، به خطر افتاده است‌; در حادثه اوّل‌، مصونیت اموال مردم‌; در حادثه دوم مصونیت جان مردم‌; و در حادثة سوم مسائل حقوقی‌، یا به تعبیر دیگر برخورد منطقی با حقوق مردم‌; بنابراین‌، تعجب ندارد که آن‌قدر ناراحت شود که پیمان مؤکد خویش را با آن عالم بزرگ فراموش کند; اما همین که از باطن امر آگاه شد، آرام گرفت و دیگر اعتراضی نکرد. ی‌) ادب شاگرد در برابر استاد: در گفتگوهایی که میان حضرت موسی‌غ و آن مرد عالم الهی‌، ردو بدل شده نکته‌های جالبی پیرامون ادب شاگرد و استاد به چشم می‌خورد; مانند: "اتبعک‌، تابع ?گو شود" "علی ان تعلمن‌; اقرار به نیاز داشتن به معلم‌"; "عُلّمت‌َ رشدًا; از علم استاد به عنوان یک علم الهی یاد می‌کند، و از او طلب ارشاد و هدایت می‌نماید." و...(ر.ک‌: تفسیر نمونه‌، آیة الله مکارم شیرازی و دیگران‌، ج 12، ص 517 522، دارالکتب الاسلامیة‌.) eporsesh.com
عنوان سوال:

از ماجرای ملاقات حضرت موسی و خضر که در سورة کهف آمده‌، برای زندگی فردی و اجتماعی جامعه‌، چه استفاده‌ای از آن می‌شود؟


پاسخ:

درس‌هایی که از این داستان در آیات 79 تا 82 سوره کهف می‌توان آموخت چنین است‌:
الف‌) پیدا کردن رهبر دانشمند و استفاده از دانش او به قدری اهمیت دارد که حتّی پیامبر اولوالعزمی همچون حضرت موسی‌غ راه‌های درازی به دنبال او می‌رود و این درس خوبی است برای همه انسان‌ها در هر حد و پایه‌ای ازعلم و در هر شرایط و سن و سال که باشند.
ب‌) جوهره علم الهی‌، از عبودیت و بندگی خداوند متعال سرچشمه می‌گیرد; چنان که در آیات مزبور می‌خوانیم "فَوَجَدَا عَبْدًا مِّن‌ْ عِبَادِنَآ ءَاتَیْنََه‌ُ رَحْمَة‌ً مِّن‌ْ عِندِنَا وَ عَلَّمْنََه‌ُ مِن لَّدُنَّا عِلْمًا; (کهف‌، 65) ]در آن‌جا[ بنده‌ای از بندگان ما را یافتند که او را مشمول رحمت خودساخته و از سوی خودعلم فراوانی به او تعلیم داده بودیم‌!"
ج‌) همواره علم را برای عمل باید آموخت‌; چنان که حضرت موسی‌غ به دوست عالمش حضرت خضرغ گفت‌: " مِمَّا عُلِّمْت‌َ رُشْدًا; (کهف‌، 66) مایة رشد و صلاح است به من بیاموزی‌؟!" یعنی من دانش را تنها برای خودش نمی‌خواهم‌، بلکه برای رسیدن به هدف می‌خواهم‌.
د) در کارها نباید عجله کرد; چرا که بسیاری از امور به فرصت مناسب نیاز دارد; به خصوص درمسائل پراهمیت و به همین دلیل این مرد عالم (حضرت خضرغ‌) رمز کارهای خود را در فرصت مناسبی برای حضرت موسی‌غ بیان کرد.
'û) چهره ظاهر و چهرة باطن اشیا و حوادث‌، مسئله مهم دیگری است که این داستان به ما می‌آموزد; ما نباید در مورد رویدادهای ناخوشایند که در زندگی مان پیدا می‌شود، عجولانه قضاوت کنیم‌; بلکه چه بسیارند حوادثی که ما آن را ناخوش می‌پنداریم‌، اما بعد معلوم می‌شود که از الطاف خفیه الهی بوده است‌.
توجه به این واقعیت‌ها سبب می‌شود که انسان با بروز حوادث ناگوار، فوراً مأیوس نشود. در همین‌باره‌، حدیثی از امام صادق‌نقل شده که امام‌، به فرزند زراره (همان مردی که از بزرگان و فقها و محدثان عصر خود به شمار می‌رفت‌) فرمود: "به پدرت از قول من سلام برسان‌! و بگو: اگر من در بعضی از مجالس از تو بدگویی می‌کنم‌، به‌خاطر آن است که دشمنان ما مراقب این هستند که ما نسبت به چه کسی اظهار محبت می‌کنیم تا او را به خاطر محبتی که ما به او داریم مورد آزار قرار دهند; به‌عکس اگر ما از کسی مذمت کنیم آن‌ها از او ستایش می‌کنند; من اگر گاهی پشت سر تو بدگویی می‌کنم به‌خاطر آن است که تو در میان مردم به ولایت و محبت ما مشهور شده‌ای و به همین جهت‌، مخالفان ما از تو مذمت می‌کنند. من دوست داشتم‌، عیب بر تو نهم تا دفع شرّ آن‌ها شود; آن‌چنان که خداوند متعال از زبان دوست عالم حضرت موسی‌غ می‌فرماید: " أَمَّا السَّفِینَة‌ُ فَکَانَت‌ْ لِمَسََکِین‌َ یَعْمَلُون‌َ فِی الْبَحْرِ...; (کهف‌،79) این مثل را درست درک کن‌، امّا به خدا سوگند تو محبوب‌ترین مردم نزد منی و محبوب‌ترین یاران پدرم اعم از زندگان و مردگان تویی‌! تو برترین کشتی‌های این دریای خروشانی و پشت سر تو پادشاه ستمگر غاصبی است که دقیقاً مراقب عبور کشتی‌های سالمی است که از این اقیانوس هدایت می‌گذرد تا آن‌ها را غصب کند. رحمت خدا بر تو باد در حال حیات و بعد از ممات‌!"
و) اعتراف به واقعیت‌ها: هنگامی که حضرت موسی‌غ سه بار به طور ناخواسته‌، گرفتار پیمان‌شکنی در برابر دوست عالمش شد، به خوبی دریافت که دیگر نمی‌تواند با او همگام باشد و با این‌که فراق این استاد برای او سخت و ناگوار بود، در برابر این واقعیت تلخ‌، لجاجت به خرج نداد و منصفانه حق را به آن مرد عالم داد; صمیمانه از او جدا شد و کار خویش‌، در پیش گرفت‌; در حالی که از همین دوستی کوتاه‌، گنج‌های عظیمی از حقیقت اندوخته بود.
ز) آثار ایمان پدران برای فرزندان‌: فرزند در پرتو ایمان و دیانت پدر، می‌تواند سعادتمند شود و نتیجة نیک آن عاید فرزند او هم بشود.
ح‌) کوتاهی عمر به خاطر آزار پدر و مادر: جایی که فرزندی به خاطر آن که در آینده‌، پدر و مادر خویش را آزار می‌دهد و در برابر آن‌ها طغیان و کفران می‌کند و یا آن‌ها را از راه الهی به در می‌برد، مستحق مرگ باشد، پس چگونه است حال فرزندی که هم اکنون مشغول این گناه است‌!!!
ط) مردم‌، دشمن آنند که نمی‌دانند: بسیار می‌شود که کسی درباره ما نیکی می‌کند، اما چون از باطن کار خبر نداریم آن را دشمن می‌پنداریم‌; البته حضرت موسی‌غ از یک نظر حق داشت ناراحت شود; چرا که او می‌دید در این سه حادثه تقریباً بخش اعظم شریعت‌، به خطر افتاده است‌; در حادثه اوّل‌، مصونیت اموال مردم‌; در حادثه دوم مصونیت جان مردم‌; و در حادثة سوم مسائل حقوقی‌، یا به تعبیر دیگر برخورد منطقی با حقوق مردم‌; بنابراین‌، تعجب ندارد که آن‌قدر ناراحت شود که پیمان مؤکد خویش را با آن عالم بزرگ فراموش کند; اما همین که از باطن امر آگاه شد، آرام گرفت و دیگر اعتراضی نکرد.
ی‌) ادب شاگرد در برابر استاد: در گفتگوهایی که میان حضرت موسی‌غ و آن مرد عالم الهی‌، ردو بدل شده نکته‌های جالبی پیرامون ادب شاگرد و استاد به چشم می‌خورد; مانند: "اتبعک‌، تابع ?گو شود" "علی ان تعلمن‌; اقرار به نیاز داشتن به معلم‌"; "عُلّمت‌َ رشدًا; از علم استاد به عنوان یک علم الهی یاد می‌کند، و از او طلب ارشاد و هدایت می‌نماید." و...(ر.ک‌: تفسیر نمونه‌، آیة الله مکارم شیرازی و دیگران‌، ج 12، ص 517 522، دارالکتب الاسلامیة‌.)
eporsesh.com





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین