مسئله تجربی بودن از غرب و مسیحیت گرفته شده است. در قاموس لاهوتی مینویسد: (برخلاف اسلام در مسیحیت، شخص یک نقش ویژهای در وحی دارد و پیامبر همانند قطعة اسفنج نیست که صرفاً حامل و ناقل آب است؛ بدون اینکه در آن تأثیری بگذارد؛ بلکه پیامبران تجربیاتی را که به الهام دریافت میکنند با لغات استعارهای و رمزی بیان میکند.) این تحلیل نارسا از وحی، عوامل متعددی دارد؛ مانند محدود کردن مفهوم وحی در الهامات، خطورات قلبی و مکاشفات درونی وجود اختلافات و تناقضات فراوان و توجیهناپذیر و مسائل دور از حقیقت در تورات و انجیل، گسترش تجربهگرایی جدید که تلاش میکند تمام پدیدههای مادی و غیرمادی را با فرمولهای حاکم بر علوم تجربی ارزیابی کند و... این نظریه که وحی درست در همان قلمرو تجربه و مکاشفه نفسانی و الهام عرفانی جای میگیرد، اشکالات متعددی دارد: 1. این موضوع یک داوری ناموجه است که ما محدودیتها و شرایط حاکم بر روابط علمی حوزههای علوم بشری را به حوزة معرفت وحی تشریعی پیامبران که ماهیت آن هرگز برای ما شناخته شده نیست، سرایت دهیم. ما وحی را از آثارش میشناسیم و این آثار گویای این معنا میباشد که پدیده وحی هرگز در مدار و افق دانشهای عمومی بشر نبوده و قوانین آنها را نمیپذیرد. وحی به معنایی که قرآن ترسیم و آن را طریق ویژة القای پیام الهی به پیامبران معرفی میکند که معنا و لفظ از ناحیه خداوند است و پیامبر نقش خبرگیرندگی حفظ و ابلاغ به مردم ندارد نمیتواند قوای دراکه بشر بر آن تأثیر گذارد و گرنه پیام واقعی خداوند به مردم نمیسد و در نتیجه، هدف وحی و بعثت لغو میگردد و این بزرگترین نقص برای وحی است. 2. وحی آن سنخ آگاهی ناگهانی و پیشبینی نشده نسبت به یک موضوع غیرقابل تفکر و اکتساب ناپذیر است که ناشی از افاضه مبدأ غیبی است؛ بدون آنکه انسان گیرنده دخالت و تأثیری جز پذیرش مطلق در آن داشته باشد؛ در حالی که موضوع الهام و کشف عرفانی قابل تفکر یا جستوجو از طریق سلوک علمی و ریاضتهای معقول یا نامعقول است و تمام مقصود اهل طریقت، توصیه در کسب این مقدمات است. 3. الهام ممکن است، محصول القائات و وسوسههای شیطانی باشد؛ ولی حریم وحی نبوی مصون از رهیافت جنود اهریمنی و پندارهای باطل است و خداوند تمام ضمانتهای لازم را برای حفظ آن تدبیر کرده است. با توجه به تفاوتهای وحی با الهام و مکاشفه عرفانی و اینکه محتوا و الفاظ قرآن از جانب خداوند است. نمیتوان وحی را امری تجربی دانست.[1] به بیان دیگر، یکی از مشخصات پیامبران علیهمالسّلام که آنان را از دیگر مصلحان و متفکران و برنامهریزان اجتماعی جدا میسازد، این است که آنان تعالیم و برنامههای خود را از فراسوی طبیعت میگیرند و معتقدند که دستورها و فرمانهای آنها زاییده مغز و فکر و اندیشة آنها نیست، بلکه آنچه را که میگویند سخنی است که از جهان بالا بر قلب آنان فرود میآید، ولی برای یک فرد مادی که دایرة هستی را منحصر به جهان ماده میداند و جز ماده و پدیدههای مادی به چیزی اعتقاد ندارد و به (وحی) با دیده شک مینگرد، این افراد به منظور جمع و سازگاری میان علوم تجربی نوین و عقیده به وحی و نبوت، گاه وحی را (تبلور شخصیت باطنی) و گاه (نبوغ اجتماعی) میشمارند. اینان پیامبران را افرادی درستکار میدانند که در خبر دادن از آنچه دیده و شنیدهاند صادقند؛ اما بدین معنا که منشأ آگاهی وحیانی آنان تراوش شخصیت باطنی خود آنهاست که در موقعیت مناسبی متبلور میشود، و نه ارتباط با عالم غیب و جهان ماورای طبیعت، باعث آن میشود. براساس این نگرش، روح متعالی، فطرت پاک، باور راسخ پالودگی از ناهنجاریهای اعتقادی و رفتاری و اصالت وراثت خانوادگی، همه و همه در اندیشه و بینش پیامبران تأثیری عمیق گذاشته و آرمانهای والای نفسانی، الهاماتی ویژه را در درون ایشان پدیدار ساخته است و آنسان که آنها را به عنوان یک حقیقت غیبی و وحی پنداشتهاند. یا آنکه در پرتو نبوغ خاص درونی و عقل اجماعی ویژهای که از آن برخوردارند، قوانین و نظریاتی را که باعث ترقی و اصلاح و رشد جامعه بشری است عرضه میدارند. اشکالات این نظریه فزونتر از آن است که در اینجا بازگو شود؛ زیرا: اولاً: دارندگان این تفسیر قبلا مدعا را مسلّم گرفته و میخواهند برای آن دلیلی جستجو کنند. آنان پذیرفتهاند که وحی علت مادی دارد و مربوط به جهان غیب نیست، پس از آن دست و پا میکنند برای آن علل مادی پیدا کنند و از میان آنها به نظرشان رسیده است که پیامبران را نوابغ اجتماعی معرفی کنند که در سایه نبوغ، دارای چنین افکار و اندیشههای بالایی بودهاند، ولی ضعف و سستی این تفسیر بر کسی پوشیده نیست. ثانیاً: ما در جهان دو نوع مصلح داریم: گروهی برنامههای اصلاحی خود را به جهان بالا نسبت میدهند و گروه دیگر برنامههای خود را مولود اندیشههای خود میدانند. گروه نخست از طریق ایمان به خدا و سرای دیگر و وعده و وعیدهای الهی میخواهند برنامههای خود را پیاده کنند، در حالی که گروه دوم از طریق دیگر میخواهند به هدف برسند. اگر وحی، زاییده نبوغ است، پس چرا گروه نخست آن را به جهان غیب نسبت دادهاند؟ تصور اینکه این انسانهای بسیار، با تبانی و توافق قبلی، آنچه را محصول نبوغ خود بوده است، به جهان غیب نسبت دادهاند، تصوری موهون و کاملاً بیپایه است. چگونه متصورات انسانهایی در مناطق پراکنده و زمانهای مختلف به صورت هماهنگ یک شعار را سر داده و خود را رسولان الهی بنامند؟ و بگویند: (... ان اتبع الاّ ما یوحی الیّ...؛[2] جز آنچه به من وحی شده است، از چیزی پیروی نمیکنم.) ثانیاً: این نظریه، چیز جدیدی نیست، بلکه به گونهای در عصر جاهلیت نیز مطرح بوده است. چیزی که است بیان گذشته در قالب به ظاهر علمی ریخته شده و بیان گردیده است. عرب جاهلی نیز قدرتنمایی پیامبر صلی الله علیه و آله در میدان فصاحت و بلاغت را به قریحه خوش آن حضرت در شعر نسبت داده و او را شاعر میخواند. خداوند این مطلب را حکایت کرده و میفرماید: (... بل هو شاعر...)[3] آنگاه در پی نقد آن برآمده، و قرآنی را بالاتر از آن میداند که محصول قریحه شعری و یا مقام نبوت مقام شاعری باشد، چنانکه میفرماید: (وَ ما هُوَ بِقَوْلِ شاعِرٍ قَلِیلاً ما تُؤْمِنُونَ؛[4] این قرآن گفتار شاعر نیست، اندکی از شما ایمان آورید.) و باز میفرماید: (و ما علمناه الشعر و ما ینبعی له ان هو الا ذکر و قرآن مبین؛[5] ما به او شعر نیاموختیم و شایسته او نبود، بلکه این قرآن، کتاب یادآوری و قرآن مبین است.) رابعاً: هرگز نوابغ، نمیتوانند از آینده به صورت قطعی و جزمی خبر دهند. و اگر هم خبری میدهند، خبر خود را با کلمات: (شاید)، (به نظر میرسد)، (حدس میزنم)، و مانند آن همراه میکنند، در حالی که پیامبران علیهمالسّلام به صورت جزم از آیندههای امت خود گزارش میدادند، گزارشی که آن را مانند آفتاب میدیدند، چنانکه میفرماید: (تَمَتَّعُوا فِی دارِکُمْ ثَلاثَةَ أَیَّامٍ ذلِکَ وَعْدٌ غَیْرُ مَکْذُوبٍ؛[6] صالح به قوم خود (پس از آنکه نقاد او را پی کردند) گفت: سه روز در خانههای خود از زندگی بهره ببرند و پس از سه روز همگی کشته خواهید شد و این یک گزارش قطعی است.) هیچ نابغهای نمیتواند یک چنین خبر قطعی را درباره گروهی، بدهد به گونهای که حتی زمان دقیق وقوع حادثه را نیز تعیین نماید. و یا گزارشی که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در سورة دوم آیة 14 خبر از وقوع آن و پیروزی رومیان در مدت زمان کمی داد. این نوع گزارشهای قطعی از ویژگیهای پیامبران الهی است که در پرتو ارتباط با مبدأ جهان از روی حوادث آینده پرده برداشته و گزارش میکنند و نمونههایی از این نوع گزارشهای غیبی در کتاب (منشور جاوید) ج 10، ص 198207، آمده است و در آنجا ثابت شده است که منبع این گزارشهای غیبی هم چیزی جز وحی الهی نیست. آری، گاهی برخی از افراد مرتاض میتوانند از آینده خبر دهند، ولی این گزارش مربوط به نبوغ آنها نیست؛ زیرا آنان اصولاً نابغه نبوده، بلکه در اثر قطع علاقه از جهان طبیعت و فرو رفتن در عالم روح و روان، میتوانند به وسایلی این گزارشها را انجام دهند و هرگز ادعا نمیکنند که این گزارشها، نتیجه محاسبات فکری و مغزی آنهاست. و به عبارت دیگر: آگاهیهای این گروه نیز از جهان غیب و ماورای طبیعت سرچشمه میگیرد. [1] . ر.ک: تفسیر المیزان، علامه طباطبایی، ج 2، ص 5358، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات وحی یا شعور مرموز، همان، ص 102، مرکز نشر توزیع کتاب تحلیل وحی از دیدگاه اسلام و مسیحیت، محمدباقر سعیدی روشنی، نشر اندیشه. [2] . سورة انعام، آیة 50. [3] . سورة انبیاء، آیة 5. [4] . سورة حاقه، آیة 41. [5] . سورة یس، آیة 69. [6] . سورة هود، آیة 65. www.andisheqom.com
مسئله تجربی بودن از غرب و مسیحیت گرفته شده است. در قاموس لاهوتی مینویسد: (برخلاف اسلام در مسیحیت، شخص یک نقش ویژهای در وحی دارد و پیامبر همانند قطعة اسفنج نیست که صرفاً حامل و ناقل آب است؛ بدون اینکه در آن تأثیری بگذارد؛ بلکه پیامبران تجربیاتی را که به الهام دریافت میکنند با لغات استعارهای و رمزی بیان میکند.) این تحلیل نارسا از وحی، عوامل متعددی دارد؛ مانند محدود کردن مفهوم وحی در الهامات، خطورات قلبی و مکاشفات درونی وجود اختلافات و تناقضات فراوان و توجیهناپذیر و مسائل دور از حقیقت در تورات و انجیل، گسترش تجربهگرایی جدید که تلاش میکند تمام پدیدههای مادی و غیرمادی را با فرمولهای حاکم بر علوم تجربی ارزیابی کند و...
این نظریه که وحی درست در همان قلمرو تجربه و مکاشفه نفسانی و الهام عرفانی جای میگیرد، اشکالات متعددی دارد:
1. این موضوع یک داوری ناموجه است که ما محدودیتها و شرایط حاکم بر روابط علمی حوزههای علوم بشری را به حوزة معرفت وحی تشریعی پیامبران که ماهیت آن هرگز برای ما شناخته شده نیست، سرایت دهیم. ما وحی را از آثارش میشناسیم و این آثار گویای این معنا میباشد که پدیده وحی هرگز در مدار و افق دانشهای عمومی بشر نبوده و قوانین آنها را نمیپذیرد. وحی به معنایی که قرآن ترسیم و آن را طریق ویژة القای پیام الهی به پیامبران معرفی میکند که معنا و لفظ از ناحیه خداوند است و پیامبر نقش خبرگیرندگی حفظ و ابلاغ به مردم ندارد نمیتواند قوای دراکه بشر بر آن تأثیر گذارد و گرنه پیام واقعی خداوند به مردم نمیسد و در نتیجه، هدف وحی و بعثت لغو میگردد و این بزرگترین نقص برای وحی است.
2. وحی آن سنخ آگاهی ناگهانی و پیشبینی نشده نسبت به یک موضوع غیرقابل تفکر و اکتساب ناپذیر است که ناشی از افاضه مبدأ غیبی است؛ بدون آنکه انسان گیرنده دخالت و تأثیری جز پذیرش مطلق در آن داشته باشد؛ در حالی که موضوع الهام و کشف عرفانی قابل تفکر یا جستوجو از طریق سلوک علمی و ریاضتهای معقول یا نامعقول است و تمام مقصود اهل طریقت، توصیه در کسب این مقدمات است.
3. الهام ممکن است، محصول القائات و وسوسههای شیطانی باشد؛ ولی حریم وحی نبوی مصون از رهیافت جنود اهریمنی و پندارهای باطل است و خداوند تمام ضمانتهای لازم را برای حفظ آن تدبیر کرده است.
با توجه به تفاوتهای وحی با الهام و مکاشفه عرفانی و اینکه محتوا و الفاظ قرآن از جانب خداوند است. نمیتوان وحی را امری تجربی دانست.[1]
به بیان دیگر، یکی از مشخصات پیامبران علیهمالسّلام که آنان را از دیگر مصلحان و متفکران و برنامهریزان اجتماعی جدا میسازد، این است که آنان تعالیم و برنامههای خود را از فراسوی طبیعت میگیرند و معتقدند که دستورها و فرمانهای آنها زاییده مغز و فکر و اندیشة آنها نیست، بلکه آنچه را که میگویند سخنی است که از جهان بالا بر قلب آنان فرود میآید، ولی برای یک فرد مادی که دایرة هستی را منحصر به جهان ماده میداند و جز ماده و پدیدههای مادی به چیزی اعتقاد ندارد و به (وحی) با دیده شک مینگرد، این افراد به منظور جمع و سازگاری میان علوم تجربی نوین و عقیده به وحی و نبوت، گاه وحی را (تبلور شخصیت باطنی) و گاه (نبوغ اجتماعی) میشمارند. اینان پیامبران را افرادی درستکار میدانند که در خبر دادن از آنچه دیده و شنیدهاند صادقند؛ اما بدین معنا که منشأ آگاهی وحیانی آنان تراوش شخصیت باطنی خود آنهاست که در موقعیت مناسبی متبلور میشود، و نه ارتباط با عالم غیب و جهان ماورای طبیعت، باعث آن میشود.
براساس این نگرش، روح متعالی، فطرت پاک، باور راسخ پالودگی از ناهنجاریهای اعتقادی و رفتاری و اصالت وراثت خانوادگی، همه و همه در اندیشه و بینش پیامبران تأثیری عمیق گذاشته و آرمانهای والای نفسانی، الهاماتی ویژه را در درون ایشان پدیدار ساخته است و آنسان که آنها را به عنوان یک حقیقت غیبی و وحی پنداشتهاند. یا آنکه در پرتو نبوغ خاص درونی و عقل اجماعی ویژهای که از آن برخوردارند، قوانین و نظریاتی را که باعث ترقی و اصلاح و رشد جامعه بشری است عرضه میدارند.
اشکالات این نظریه فزونتر از آن است که در اینجا بازگو شود؛ زیرا:
اولاً: دارندگان این تفسیر قبلا مدعا را مسلّم گرفته و میخواهند برای آن دلیلی جستجو کنند. آنان پذیرفتهاند که وحی علت مادی دارد و مربوط به جهان غیب نیست، پس از آن دست و پا میکنند برای آن علل مادی پیدا کنند و از میان آنها به نظرشان رسیده است که پیامبران را نوابغ اجتماعی معرفی کنند که در سایه نبوغ، دارای چنین افکار و اندیشههای بالایی بودهاند، ولی ضعف و سستی این تفسیر بر کسی پوشیده نیست.
ثانیاً: ما در جهان دو نوع مصلح داریم: گروهی برنامههای اصلاحی خود را به جهان بالا نسبت میدهند و گروه دیگر برنامههای خود را مولود اندیشههای خود میدانند.
گروه نخست از طریق ایمان به خدا و سرای دیگر و وعده و وعیدهای الهی میخواهند برنامههای خود را پیاده کنند، در حالی که گروه دوم از طریق دیگر میخواهند به هدف برسند.
اگر وحی، زاییده نبوغ است، پس چرا گروه نخست آن را به جهان غیب نسبت دادهاند؟ تصور اینکه این انسانهای بسیار، با تبانی و توافق قبلی، آنچه را محصول نبوغ خود بوده است، به جهان غیب نسبت دادهاند، تصوری موهون و کاملاً بیپایه است. چگونه متصورات انسانهایی در مناطق پراکنده و زمانهای مختلف به صورت هماهنگ یک شعار را سر داده و خود را رسولان الهی بنامند؟ و بگویند: (... ان اتبع الاّ ما یوحی الیّ...؛[2] جز آنچه به من وحی شده است، از چیزی پیروی نمیکنم.)
ثانیاً: این نظریه، چیز جدیدی نیست، بلکه به گونهای در عصر جاهلیت نیز مطرح بوده است. چیزی که است بیان گذشته در قالب به ظاهر علمی ریخته شده و بیان گردیده است. عرب جاهلی نیز قدرتنمایی پیامبر صلی الله علیه و آله در میدان فصاحت و بلاغت را به قریحه خوش آن حضرت در شعر نسبت داده و او را شاعر میخواند. خداوند این مطلب را حکایت کرده و میفرماید: (... بل هو شاعر...)[3] آنگاه در پی نقد آن برآمده، و قرآنی را بالاتر از آن میداند که محصول قریحه شعری و یا مقام نبوت مقام شاعری باشد، چنانکه میفرماید: (وَ ما هُوَ بِقَوْلِ شاعِرٍ قَلِیلاً ما تُؤْمِنُونَ؛[4] این قرآن گفتار شاعر نیست، اندکی از شما ایمان آورید.)
و باز میفرماید: (و ما علمناه الشعر و ما ینبعی له ان هو الا ذکر و قرآن مبین؛[5] ما به او شعر نیاموختیم و شایسته او نبود، بلکه این قرآن، کتاب یادآوری و قرآن مبین است.)
رابعاً: هرگز نوابغ، نمیتوانند از آینده به صورت قطعی و جزمی خبر دهند. و اگر هم خبری میدهند، خبر خود را با کلمات: (شاید)، (به نظر میرسد)، (حدس میزنم)، و مانند آن همراه میکنند، در حالی که پیامبران علیهمالسّلام به صورت جزم از آیندههای امت خود گزارش میدادند، گزارشی که آن را مانند آفتاب میدیدند، چنانکه میفرماید: (تَمَتَّعُوا فِی دارِکُمْ ثَلاثَةَ أَیَّامٍ ذلِکَ وَعْدٌ غَیْرُ مَکْذُوبٍ؛[6] صالح به قوم خود (پس از آنکه نقاد او را پی کردند) گفت: سه روز در خانههای خود از زندگی بهره ببرند و پس از سه روز همگی کشته خواهید شد و این یک گزارش قطعی است.)
هیچ نابغهای نمیتواند یک چنین خبر قطعی را درباره گروهی، بدهد به گونهای که حتی زمان دقیق وقوع حادثه را نیز تعیین نماید. و یا گزارشی که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در سورة دوم آیة 14 خبر از وقوع آن و پیروزی رومیان در مدت زمان کمی داد.
این نوع گزارشهای قطعی از ویژگیهای پیامبران الهی است که در پرتو ارتباط با مبدأ جهان از روی حوادث آینده پرده برداشته و گزارش میکنند و نمونههایی از این نوع گزارشهای غیبی در کتاب (منشور جاوید) ج 10، ص 198207، آمده است و در آنجا ثابت شده است که منبع این گزارشهای غیبی هم چیزی جز وحی الهی نیست.
آری، گاهی برخی از افراد مرتاض میتوانند از آینده خبر دهند، ولی این گزارش مربوط به نبوغ آنها نیست؛ زیرا آنان اصولاً نابغه نبوده، بلکه در اثر قطع علاقه از جهان طبیعت و فرو رفتن در عالم روح و روان، میتوانند به وسایلی این گزارشها را انجام دهند و هرگز ادعا نمیکنند که این گزارشها، نتیجه محاسبات فکری و مغزی آنهاست. و به عبارت دیگر: آگاهیهای این گروه نیز از جهان غیب و ماورای طبیعت سرچشمه میگیرد.
[1] . ر.ک: تفسیر المیزان، علامه طباطبایی، ج 2، ص 5358، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات وحی یا شعور مرموز، همان، ص 102، مرکز نشر توزیع کتاب تحلیل وحی از دیدگاه اسلام و مسیحیت، محمدباقر سعیدی روشنی، نشر اندیشه.
[2] . سورة انعام، آیة 50.
[3] . سورة انبیاء، آیة 5.
[4] . سورة حاقه، آیة 41.
[5] . سورة یس، آیة 69.
[6] . سورة هود، آیة 65.
www.andisheqom.com
- [سایر] شبهه: وحی قرآن کریم امری تجربی است.
- [سایر] نظر امام خمینی (ره) در رابطه با مراتب وحی و تفسیر قرآن کریم چیست؟ توضیح دهید؟
- [سایر] در قرآن کریم از فرشته وحی با چه نامهایی یاد شده است؟
- [سایر] دیدگاه قرآن کریم در باره عصمت پیامبران در امور مربوط به وحی (تلقی، حفظ، ابلاغ) چیست؟
- [سایر] شبهه: قرآن کریم، درباره محدودیت آزادیهای فردی و سیاسی سخن گفته است.
- [سایر] کدام آیه از آیات قرآن کریم، امامت حضرت مهدی (عج)، در سن کودکی را امری ممکن میداند؟
- [سایر] با سلام و خسته نباشید. در آیه 12 سوره فصلت منظور از وحی به آسمان چه نوع وحیی میباشد و این وحی گیرندهاش کیست و مخاطب این وحی برای چه کسانی است؟ همچنین منظور از (امر) در ادامه آیه چه امری است که در چند جای دیگر قرآن از جمله سوره قدر هم آمده است؟ با تشکر
- [سایر] آیا با یقین تجربی میتوان آیات قرآن را تفسیر کرد؟
- [سایر] شبهه: از نظر ایران، چرا مذاکره یا صلح با آمریکا امری نا ممکن است.
- [سایر] منظور از وحی ، در قران چیست؟
- [امام خمینی] جایز نیست برای طلاب علوم دینیه دخول در مدارس که بعض معممین و ائمه جماعت از طرف دولت جائر و یا با اشاره دولت تصدی نمودهاند چه برنامه تحصیلی از طرف دولت جائر باشد یا از طرف این نحو متصدیان که عمّال دولت جائر هستند، زیرا در این امور نقشه محو آثار اسلام و احکام قرآن کریم کشیده شده است.
- [آیت الله صافی گلپایگانی] . اجیر باید عمل را به قصد اطاعت امری که میت به آن مأمور بوده به جا آورد ولی اگر عملی را انجام دهد و ثواب آن را برای او هدیه کند کافی نیست.
- [آیت الله سیستانی] اگر با زنی که در عدّه طلاق رجعی است زنا کند ، آن زن بنابر احتیاط واجب بر او حرام میشود ، و اگر در عدّه متعه یا طلاق بائن ، یا عدّه وفات یا عدّه وطی شبهه باشد ، بعداً میتواند او را عقد نماید ، و معنای طلاق رجعی ، و طلاق بائن ، وعدّه متعه ، و عدّه وفات ، و عدّه وطی شبهه ، در احکام طلاق گفته خواهد شد .
- [آیت الله مظاهری] اجرای حدود الهی وظیفه حاکم شرع است و دیگران حقّ دخالت ندارند. و در باب حدود به اندک شبهه، باید از اجرای حدّ خودداری شود.
- [امام خمینی] قوانین و مصوباتی که از مجالس قانونگذاری دولتهای جائر به امر عمال اجانب خَذَلَهم اللَّه تعالی بر خلاف صریح قرآن کریم و سنّت پیغمبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم میگذرد و گذشته است، از نظر اسلام لغو و از نظر قانون بیارزش است، و لازم است مسلمانها از امرکننده و رأیدهنده به هر طور ممکن است اعراض کنند، و با آنها معاشرت و معامله نکنند، و آنان مجرمند و عملکننده به رأی آنها معصیت کار و فاسق است.
- [آیت الله اردبیلی] صدقه دادن که یک اقدام خالصانه و صادقانه میباشد، مورد سفارش قرآن کریم و احادیث فراوان قرار گرفته و موجب خیر و برکت در زندگی، دفع بلا و مرگهای ناگهانی و شفای بیماران میشود و همان طور که پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآلهوسلم فرموده: (کلّ معروف صدقه)(1) یعنی هر کار خیر و پسندیدهای، صدقه محسوب میشود و اقداماتی که موجب هدایت گمراهان، حمایت نیازمندان و عمران و آبادانی مادی و معنوی جامعه گردد، ماندگارتر و مفیدتر میباشد.
- [آیت الله جوادی آملی] .اگر در هزینه بودن مالی شبهه باشد , یعنی شک کرده پولی که مصرف شده است آیا صرف هزینه زندگی شده یا به مصرف غیر هزینه رسیده است; برای مثال , شخص نمی داند فلان مبلغ ر ا به کسی قرض داده یا صرف هزینه زندگی کرده است، در این صورت , نسبت به این مقدار , برائت جاری می شود و لازم نیست خمس آن را بدهد. البته بعد از رفع شبهه, حکم آن معلوم خواهد شد. ابزار ماندنی
- [آیت الله وحید خراسانی] هر یک از مالک و عامل می توانند بر دیگری امری را که شرعا جایز است شرط کنند مثل ان که یکی بر دیگری شرط کند که مالی بپردازد یا کاری انجام دهد و وفای به این شرط واجب است هر چند عامل تجارت و عمل را انجام ندهد یا انجام داده و سودی حاصل نشده باشد
- [آیت الله اردبیلی] کسی که میخواهد دو ماه کفاره روزه رمضان را بگیرد، باید سی و یک روز آن را پیدرپی بگیرد و اگر به سبب پیش آمدن امری که عرفا عذر محسوب میشود، پس از سی و یک روز پشت سر هم بودن روزهها به هم بخورد، اشکال ندارد و لازم نیست پس از آن بقیه روزهها را پی در پی بگیرد.
- [آیت الله بهجت] جواز فرو بردن اخلاط سر و سینه، در صورتی که در غیر حال روزه امری عادی باشد و به فضای دهان نرسیده باشد، خالی از وجه نیست و اگر به فضای دهان رسید و آن را فرو برد، بنابر احتیاط واجب روزه را باطل میکند.