گرچه هر مفسّر بر اساس قطعی که دارد عمل کرده، آیه قرآن را طبق علم یقینی خود تفسیر میکند، لیکن لازم است به عنوان بحثی از علوم قرآنی و تفسیرشناسی توجه کرد که با کدام قطع میتوان متن مقدّس را تفسیر کرد؛ زیرا برخی از یقینها، چنانکه روشن خواهد شد، توان تفسیر ظاهر آیه را ندارد و بعضی از آنها چنین قدرتی دارد. البته ممکن است در آن صورتی که بر اثر یقین خاص بتوان مسیر ظاهری آیه را عوض کرد، چنین یقینی خطا باشد و مطابق با واقع نباشد، لیکن مفسّر مزبور، اگر در مبادی تقصیر نکرده باشد معذور است. قطع به یک مَبْدأ تصدیقی اگر از سنخ یقین به مطلب عرفان نظری، فلسفی، کلامی، منطقی و ریاضی باشد، به طوری که ثبوت محمول برای موضوع به نحو ضروری و انفکاک آن از موضوع محال باشد، چنین قطعی مفید ضرورت است؛ زیرا بر اساس امتناع جمع نقیضین، سلب محمول از موضوع محال خواهد بود. از این رو آیه قرآن یا حدیث مأثور حتماً مطابق با چنین قطعِ مفید ضرورت، تفسیر خواهد شد. اما اگر یقین به یک مبدأ تصدیقی از سنخ قطع به مطلبی تجربی بود، باید متفطّن بود که اولا ً قطع به مطلب آزمایشی دشوار است؛ چون استقرای تام صعب است و تحصیل قیاسِ خفیْ که باعث تحقق تجربه میشود و آن را از استقراء جدا میکند، مستصعب. بنابراین، به آسانی نمیتوان به امری تجربی یقین منطقی حاصل کرد و ثانیاً بر فرض که قطع تجربی به ثبوت محمول برای موضوع حاصل گردد، چنین یقینی غالباً یکجانبه است؛ یعنی قطع به ثبوت محمول برای موضوع پدید میآید، امّا هرگز نمیتوان راهی برای "حصر محمول در موضوع" و "انحصار اتصاف موضوع به محمول" گشود؛ زیرا محصول تجربههای مکرّر این است که تا کنون هر چه آزمایش شد همین بود که فلان موضوع دارای فلان محمول است و فلان محمول برای فلان موضوع ثابت بوده است (قطع به دوام)، لیکن یقین به ضرورت ثبوت محمول برای موضوع حاصل نمیشود؛ به طوری که اگر به نحو اعجاز و خرق دوام و عادت، وضع دیگری پدید آید و آن راه عادی و دائمی مخروق شود امتناع لازم آید تا در مورد آیه محل بحث که مثلا ً داعیه اعجاز و خرق عادت در مورد معیّن را دارد محال باشد؛ یعنی قطع تجربی بیش از "دوام" و "عادت" مفید چیز دیگری به عنوان "ضرورت" نیست. از این رو با معجزه بودن یک مطلب خارق عادی منافاتی ندارد. پس با یقین تجربی نمیتوان آیه مورد بحث را، به عنوان این که بر خلاف علم است، بر خلاف ظاهر حمل کرد؛ زیرا اعجاز همواره بر خلاف عادت بوده است، ولی هیچگاه بر خلاف ضرورت عقلی نیست؛ مثلا ً آنچه درباره آتشْ تجربه شده این است که هرگاه با بدن انسان برخورد کرد آن را میسوزاند، اما آیا این احراق و احتراق ضروری است یا عادی؟ آیا با مجرد برخورد آتش با بدن انسان علّت تام سوزاندن و سوختن حاصل شده تا انفکاکناپذیر باشد، یا چنین چیزی بیش از استمرار "عادت" و فوق "دوام" چیز دیگری به عنوان "ضرورت عقلی" و "امتناع انفکاک" را ثابت نمیکند؟ پس جریان حضرت خلیل (علیهالسلام) و مصون بودن آن حضرت بعد از ورود در آتش محال عادی است، نه عقلی و از این رو با معجزه ثابت خواهد شد و دلیلی بر حمل آیه "یا نار کونی برداً وسلاماً علی إبراهیم"(1) بر خلاف ظاهر آن وجود ندارد، یا مثلا ً داستان رکود آب جاری و پیدایش مسیر خشک در وسط نیل روان و دیگر موارد اعجازآمیز، همگی از سنخ محال عادی است، نه عقلی. اصل کلی در همه این موارد آن است که برهان منطقی بر "ضرورت ثبوت محمول برای موضوع" و یا "انحصار" آن اقامه نشده است. از این رو هم ممکن است محمولی از موضوع عادی و مألوف خود جدا شود و هم همان محمول برای موضوع اَجْنبی و غیر مأنوس ثابت شود؛ زیرا نه دلیلی بر ضرورت در مورد اول و نه برهانی بر انحصار در مورد دوم وجود دارد. پس باید در حمل آیه بر خلاف ظاهر یا نص مشاهده کرد که قطع موجود در مسئله منطقی است یا روانی و اگر منطقی بود دلیل آن مفید "ضرورت" است یا "دوام" و اگر مفید ضرورت بود به نحو "انحصار" است یا نه؛ زیرا اگر محصول دلیل مسئله، دوام محمول برای موضوع بود نه ضرورت آن، انفکاک محمول از موضوع به نحو اعجاز ممکن است و اگر ضرورت آن به نحو انحصار نبود، تحقق آن محمول برای غیر موضوع مألوف به عنوان خرق عادت میسّر است. پس در تفسیر آیه یا حدیثْ به صرف قطع به یک مطلب نمیتوان از ظاهر یا نص آن منصرف شد و بر خلاف آن حمل کرد. 1 سوره انبیاء، آیه 69. مأخذ: ( تفسیر تسنیم، ج 1، ص 171)
گرچه هر مفسّر بر اساس قطعی که دارد عمل کرده، آیه قرآن را طبق علم یقینی خود تفسیر میکند، لیکن لازم است به عنوان بحثی از علوم قرآنی و تفسیرشناسی توجه کرد که با کدام قطع میتوان متن مقدّس را تفسیر کرد؛ زیرا برخی از یقینها، چنانکه روشن خواهد شد، توان تفسیر ظاهر آیه را ندارد و بعضی از آنها چنین قدرتی دارد. البته ممکن است در آن صورتی که بر اثر یقین خاص بتوان مسیر ظاهری آیه را عوض کرد، چنین یقینی خطا باشد و مطابق با واقع نباشد، لیکن مفسّر مزبور، اگر در مبادی تقصیر نکرده باشد معذور است.
قطع به یک مَبْدأ تصدیقی اگر از سنخ یقین به مطلب عرفان نظری، فلسفی، کلامی، منطقی و ریاضی باشد، به طوری که ثبوت محمول برای موضوع به نحو ضروری و انفکاک آن از موضوع محال باشد، چنین قطعی مفید ضرورت است؛ زیرا بر اساس امتناع جمع نقیضین، سلب محمول از موضوع محال خواهد بود. از این رو آیه قرآن یا حدیث مأثور حتماً مطابق با چنین قطعِ مفید ضرورت، تفسیر خواهد شد.
اما اگر یقین به یک مبدأ تصدیقی از سنخ قطع به مطلبی تجربی بود، باید متفطّن بود که اولا ً قطع به مطلب آزمایشی دشوار است؛ چون استقرای تام صعب است و تحصیل قیاسِ خفیْ که باعث تحقق تجربه میشود و آن را از استقراء جدا میکند، مستصعب. بنابراین، به آسانی نمیتوان به امری تجربی یقین منطقی حاصل کرد و ثانیاً بر فرض که قطع تجربی به ثبوت محمول برای موضوع حاصل گردد، چنین یقینی غالباً یکجانبه است؛ یعنی قطع به ثبوت محمول برای موضوع پدید میآید، امّا هرگز نمیتوان راهی برای "حصر محمول در موضوع" و "انحصار اتصاف موضوع به محمول" گشود؛ زیرا محصول تجربههای مکرّر این است که تا کنون هر چه آزمایش شد همین بود که فلان موضوع دارای فلان محمول است و فلان محمول برای فلان موضوع ثابت بوده است (قطع به دوام)، لیکن یقین به ضرورت ثبوت محمول برای موضوع حاصل نمیشود؛ به طوری که اگر به نحو اعجاز و خرق دوام و عادت، وضع دیگری پدید آید و آن راه عادی و دائمی مخروق شود امتناع لازم آید تا در مورد آیه محل بحث که مثلا ً داعیه اعجاز و خرق عادت در مورد معیّن را دارد محال باشد؛ یعنی قطع تجربی بیش از "دوام" و "عادت" مفید چیز دیگری به عنوان "ضرورت" نیست. از این رو با معجزه بودن یک مطلب خارق عادی منافاتی ندارد.
پس با یقین تجربی نمیتوان آیه مورد بحث را، به عنوان این که بر خلاف علم است، بر خلاف ظاهر حمل کرد؛ زیرا اعجاز همواره بر خلاف عادت بوده است، ولی هیچگاه بر خلاف ضرورت عقلی نیست؛ مثلا ً آنچه درباره آتشْ تجربه شده این است که هرگاه با بدن انسان برخورد کرد آن را میسوزاند، اما آیا این احراق و احتراق ضروری است یا عادی؟ آیا با مجرد برخورد آتش با بدن انسان علّت تام سوزاندن و سوختن حاصل شده تا انفکاکناپذیر باشد، یا چنین چیزی بیش از استمرار "عادت" و فوق "دوام" چیز دیگری به عنوان "ضرورت عقلی" و "امتناع انفکاک" را ثابت نمیکند؟
پس جریان حضرت خلیل (علیهالسلام) و مصون بودن آن حضرت بعد از ورود در آتش محال عادی است، نه عقلی و از این رو با معجزه ثابت خواهد شد و دلیلی بر حمل آیه "یا نار کونی برداً وسلاماً علی إبراهیم"(1) بر خلاف ظاهر آن وجود ندارد، یا مثلا ً داستان رکود آب جاری و پیدایش مسیر خشک در وسط نیل روان و دیگر موارد اعجازآمیز، همگی از سنخ محال عادی است، نه عقلی.
اصل کلی در همه این موارد آن است که برهان منطقی بر "ضرورت ثبوت محمول برای موضوع" و یا "انحصار" آن اقامه نشده است. از این رو هم ممکن است محمولی از موضوع عادی و مألوف خود جدا شود و هم همان محمول برای موضوع اَجْنبی و غیر مأنوس ثابت شود؛ زیرا نه دلیلی بر ضرورت در مورد اول و نه برهانی بر انحصار در مورد دوم وجود دارد. پس باید در حمل آیه بر خلاف ظاهر یا نص مشاهده کرد که قطع موجود در مسئله منطقی است یا روانی و اگر منطقی بود دلیل آن مفید "ضرورت" است یا "دوام" و اگر مفید ضرورت بود به نحو "انحصار" است یا نه؛ زیرا اگر محصول دلیل مسئله، دوام محمول برای موضوع بود نه ضرورت آن، انفکاک محمول از موضوع به نحو اعجاز ممکن است و اگر ضرورت آن به نحو انحصار نبود، تحقق آن محمول برای غیر موضوع مألوف به عنوان خرق عادت میسّر است. پس در تفسیر آیه یا حدیثْ به صرف قطع به یک مطلب نمیتوان از ظاهر یا نص آن منصرف شد و بر خلاف آن حمل کرد.
1 سوره انبیاء، آیه 69.
مأخذ: ( تفسیر تسنیم، ج 1، ص 171)
- [سایر] مفسران شیعه در تفسیر آیات 23 تا 26 سوره نور چه گفتهاند؟
- [سایر] آیا میتوان با آیه (أَ فَلا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآن) لزوم تفسیر قرآن به قرآن را ثابت کرد؟
- [سایر] تفسیر آیات 12 و 13 سوره مجادله چیست؟
- [سایر] تفسیر و معنای آیات 23 و 24 سوره حجر چیست؟
- [سایر] معنا و تفسیر آیات 19 و 20 سوره حجر چیست؟
- [سایر] تفسیر و معنای آیات 16 تا 18 سوره الحجر چیست؟
- [سایر] تفسیر آیات 14 و 15 سوره حجر چیست؟
- [سایر] آیات 1 تا 4 سوره بینه را تفسیر کنید؟
- [سایر] تفسیر آیات 75 تا 148 سوره صافات را بفرمایید؟
- [سایر] سلام، تفسیر آیات 36- 40 سوره اسراء چیست؟
- [آیت الله سیستانی] وقت شروع در نماز آیات برای کسوف و خسوف، موقعی است که خورشید یا ماه شروع به گرفتن میکند، و تا زمانی که به حالت طبیعی برنگشته ادامه دارد (اگرچه بهتر آن است که بهقدری تأخیر نیندازند که شروع به باز شدن کند)، ولی تمام کردن نماز آیات را میتوان تا بعد از باز شدن خورشید، یا ماه تأخیر انداخت.
- [آیت الله صافی گلپایگانی] . تعزیه و شبیه خوانی اگر مشتمل بر آلات لهو از قبیل طبل و شیپور و صنج نباشد و اشعار دروغ و غنا نخوانند و مرد لباس زن نپوشد و اجتماع مرد و زن در یک جا نباشد، اشکال ندارد. ولی سزاوار است که به تعزیه خوانی تنها اکتفا نکنند و مجالس روضه که در آنها علاوه بر ذکر مصائب حضرت خامس آل عبا علیه السلام ، معارف و عقاید اسلامی و تفسیر آیات و احادیث و احکام شرعیه بیان می شود نیز تشکیل دهند.
- [آیت الله سبحانی] اگر عده ای بگویند که خورشید یا ماه گرفته است، چنانچه انسان از گفته آنان یقین پیدا نکند و نماز آیات نخواند و بعد معلوم شود راست گفته اند، در صورتی که تمام خورشید یا ماه گرفته باشد، باید نماز آیات را بخواند.
- [آیت الله نوری همدانی] اگر عده ای بگویند که خورشید یا ماه گرفته است ، چنانچه انسان از گفتة انان یقین پیدا نکند و نماز آیات نخواند و بعد معلوم شود راست گفته اند ، در صورتی که تمام خورشید یا ماه گرفته باشد ، باید نماز آیات را بخواند . ولی اگر مقداری از آن گرفته باشد خواندن نماز آیات بر او واجب نیست و همچنین است اگر دوو نفر که عادل بودن آنان معلوم نیست بگویند خورشید یا ماه گرفته ، بعد معلوم شود که عادل بوده اند .
- [آیت الله صافی گلپایگانی] . اگر عده ای بگویند که خورشید یا ماه گرفته است، چنان چه انسان از گفته آنان یقین پیدا نکند و نماز آیات نخواند، و بعد معلوم شود راست گفته اند در صورتی که تمام خورشید یا ماه گرفته باشد باید نماز آیات بخواند. بلکه اگر مقداری از آن هم گرفته باشد، بنابر احتیاط مستحب نماز آیات را بخواند. و هم چنین است اگر دو نفر که عادل بودن آنان معلوم نیست، بگویند خورشید یا ماه گرفته، بعد معلوم شود که عادل بوده اند.
- [آیت الله بروجردی] اگر عدّهای بگویند که خورشید یا ماه گرفته است، چنانچه انسان از گفتهی آنان یقین پیدا نکند و نماز آیات نخواند و بعد معلوم شود راست گفتهاند، در صورتی که تمام خورشید یا ماه گرفته باشد، باید نماز آیات را بخواند، بلکه اگر مقداری از آن هم گرفته باشد، بنا بر احتیاط خواندن نماز آیات بر او واجب است و همچنین است اگر دو نفر که عادل بودن آنان معلوم نیست، بگویند خورشید یا ماه گرفته، بعد معلوم شود که عادل بودهاند.
- [آیت الله سیستانی] اگر عدّهای بگویند که خورشید یا ماه گرفته است، چنانچه انسان از گفته آنان یقین یا اطمینان شخصی پیدا نکند و نماز آیات نخواند و بعد معلوم شود راست گفتهاند، در صورتی که تمام خورشید یا ماه گرفته باشد، باید نماز آیات را بخواند، ولی اگر مقداری از آن گرفته باشد، خواندن نماز آیات بر او واجب نیست. و همچنین است اگر دو نفر که عادل بودن آنان معلوم نیست بگویند خورشید یا ماه گرفته، بعد معلوم شود که عادل بودهاند.
- [آیت الله فاضل لنکرانی] اگر عدّه ای بگویند که خورشید یا ماه گرفته است چنانچه انسان از گفته آنان یقین پیدا نکند و نماز آیات نخواند و بعد معلوم شود راست گفته اند، در صورتی که تمام خورشید یا ماه گرفته باشد باید نماز آیات را بخواند، و اگر دو نفر که عادل بودن آنان معلوم نیست بگویند خورشید یا ماه گرفته بعد معلوم شود که عادل بوده اند باید نماز آیات را بخواند بلکه اگر در هر دو صورت معلوم شود که مقداری از آن گرفته احتیاط واجب آن است که نماز آیات را بخواند.
- [آیت الله بهجت] اگر عدهای بگویند که خورشید یا ماه گرفته است، چنانچه انسان از گفته آنان یقین پیدا نکند و نماز آیات نخواند و بعد معلوم شود راست گفتهاند و یا اینکه دو نفر که عادل بودن آنها معلوم نیست شهادت بدهند و عادل بودن آنها ثابت نشود و انسان نماز آیات نخواند و بعد معلوم شود که عادل بودهاند، در صورتی که تمام خورشید یا ماه گرفته باشد، باید نماز آیات را بخواند. بلکه اگر معلوم شود که مقداری از آن گرفته، احتیاط در آن است که نماز آیات را بخواند.
- [آیت الله علوی گرگانی] اگر عدّهای بگویند که خورشید یا ماه گرفته است، چنانچه انسان از گفته آنان یقین پیدا نکند ونماز آیات نخواند و بعد معلوم شود راست گفتهاند، در صورتی که تمام خورشید یا ماه گرفته باشد باید نماز آیات را بخواند بلکه اگر مقداری از آن هم گرفته باشد، بنابر احتیاط مستحبّ نماز آیات را بجا آورد ولی اگر دو نفر که عادل بودن آنان معلوم نیست بگویند خورشید یا ماه گرفته، بعد معلوم شود که عادل بودهاند، بنابر احتیاط واجب نماز آیات را بخواند.