تفسیر به رأی چیست؟
تفسیر به معنای روشن ساختن چیزی که ضروری و هویدا نیست و به معنای پرده‌برداری از چهره جمله یا لفظی که معنای آن آشکار و واضح نیست، مطلبی نظری است که چونان آرای نظری دیگر باید به بدیهی برگردد و در ظلّ مطلبی بیّن و آشکارْ مُبَیّن گردد و از این جهت فرقی بین مفرد و قضیّه هم نیست؛ زیرا مبادی تصوری همانند مبادی تصدیقی گاهی ضروری است و زمانی نظری و تفسیر در هر دو قسم جاری است. تفسیر یک نحو تصدیق است؛ زیرا حکم به این که معنای آیه و مقصود خداوند از آیه چنین است، نوعی قضیه و مسئله است. از این رو علم تفسیر همانند علوم دیگر، دارای مبادی و مسائل است و در تعریف تفسیر همانند علوم دیگر باید قید "به قدر طاقت بشری" مأخوذ شود. تفسیر هر کلامی اعم از دینی یا غیر دینی و کلام دینی اعم از قرآنی یا روایی باید روشمند باشد تا بتوان آن را به متکلم آن کلام اسناد داد. کلام هیچ متکلمی را نمی‌توان به رأی خود تفسیر و سپس آن را به متکلمش اسناد داد و در این جهت نیز فرقی بین کلام دینی با غیر دینی نیست؛ گرچه تفسیر به رأی متون دینی با خطر عقوبت الهی همراه است. تفسیر به رأی یا بر اثر "جهل" در مقابل علم و آگاهی است یا بر اثر "جهالت" در قبال عقل و وارستگی؛ که یکی به نقص عقل نظری بر می‌گردد و دیگری به ضَعْف عقل عملی. هر آیه‌ای که بر خلاف قواعد علمی "یعلّمهم الکتاب والحکمة" و بر خلاف فضایل نفسانی "یزکّیهم"(1) تفسیر شود، تفسیر آن به رأی است و در این جهت فرقی بین آیات دعوت عام و آیات احکام و معارف خاص نیست؛ یعنی چیزی که صریح و نصّ و ضروری است نیازی به تفسیر ندارد، خواه از سنخ دعوت عام و هدایت همگانی باشد و خواه ناظر به بیان احکام فقهی و مانند آن و چیزی که ضروری نبوده بلکه نظری است و صریح نبوده، بلکه آمیخته با مورد سؤال و تأمّل است، به تفسیر نیاز دارد و در این باره تفسیر به رأی صحیح نیست. پس از تفسیر قرآن به رأی این است که با معیارهای مفاهمه عرب مطابق نباشد و نیز موافق با اصول و علوم متعارفه عقلی نباشد و همچنین مطابق با خطوط کلی خود قرآن نباشد و...؛ اما تفسیر درایی مصونِ از آفتهای یاد شده رواست. شاهد اختصاصِ مزبور، محفوف بودن نصوصِ ناهیِ از تفسیر به رأی به قرائن متعدد است؛ زیرا در بعضی از آنها چنین آمده است: "من فسّر القرآن برأیه فقد افتری علی الله الکذب ومَن أفتی بغیر علم لعنته ملائکة السماء والأرض. کل بدعة ضلالة وکل ضلالة سبیلها إلی النار"(2). در این حدیث، تفسیر به رأی در کنار اِفتای بدون علم قرار گرفته، هر دو از مصادیق بدعت تلقّی شده است. معلوم است که مراد از فتوای بدون علم همان افتای به رأی است وگرنه، مجتهد جامع شرایط افتا گرچه رأی خود را اظهار می‌دارد، لیکن آن رأی عالمانه هرگز مصداق افتای بدون علم نیست. در تفسیر به رأی نیز مطلب همین طور است. أمیرالمؤمنین (علیه‌السلام) نیز می‌فرماید: "قال الله جلّ جلاله: ما آمن بی مَن فسّر برأیه کلامی وما عَرَفَنی من شبّهنی بخَلقی وما علی دینی مَن استعمل القیاس فی دینی"(3). در این حدیث تفسیر به رأی در ردیف تشبیه خالق به مخلوق و در کنار قیاس قرار گرفت که هر دو از علوم متعارفه و اصول بَیّن علمی تهی است و قهراً جاهلانه است، نه عالمانه. امام صادق (علیه‌السلام) در پاسخ پرسشی درباره قضا و حکومت فرمودند: "من حکم برأیه بین اثنین فقد کفر ومَن فسّر برأیه آیةً من کتاب الله فقد کفر"(4). در این حدیثْ تفسیر به رأی در ردیف داوری جاهلانه و خودسرانه یاد شده است؛ یعنی اگر قضای داور به استناد علم مستفاد از شواهد و ادلّه یا به استناد گواهی و سوگند نبود، فقط به رأی و هوای قاضی تکیه دارد. تفسیر قرآن به رأی نیز به همین معناست. اگر با قانون مفاهمه از یک سو و شواهد عقلی و قرآنی از سوی دیگر و در موارد لزوم و عدم محذور دور، موافق با شواهد روایی از سوی سوم مطابق نبود مذموم است. 1 سوره بقره، آیه 129. 2 تفسیر برهان، ج 1، ص 18. 3 همان. 4 همان، ص 19. مأخذ: ( تفسیر تسنیم، ج 1، ص 175)
عنوان سوال:

تفسیر به رأی چیست؟


پاسخ:

تفسیر به معنای روشن ساختن چیزی که ضروری و هویدا نیست و به معنای پرده‌برداری از چهره جمله یا لفظی که معنای آن آشکار و واضح نیست، مطلبی نظری است که چونان آرای نظری دیگر باید به بدیهی برگردد و در ظلّ مطلبی بیّن و آشکارْ مُبَیّن گردد و از این جهت فرقی بین مفرد و قضیّه هم نیست؛ زیرا مبادی تصوری همانند مبادی تصدیقی گاهی ضروری است و زمانی نظری و تفسیر در هر دو قسم جاری است.
تفسیر یک نحو تصدیق است؛ زیرا حکم به این که معنای آیه و مقصود خداوند از آیه چنین است، نوعی قضیه و مسئله است. از این رو علم تفسیر همانند علوم دیگر، دارای مبادی و مسائل است و در تعریف تفسیر همانند علوم دیگر باید قید "به قدر طاقت بشری" مأخوذ شود. تفسیر هر کلامی اعم از دینی یا غیر دینی و کلام دینی اعم از قرآنی یا روایی باید روشمند باشد تا بتوان آن را به متکلم آن کلام اسناد داد. کلام هیچ متکلمی را نمی‌توان به رأی خود تفسیر و سپس آن را به متکلمش اسناد داد و در این جهت نیز فرقی بین کلام دینی با غیر دینی نیست؛ گرچه تفسیر به رأی متون دینی با خطر عقوبت الهی همراه است.
تفسیر به رأی یا بر اثر "جهل" در مقابل علم و آگاهی است یا بر اثر "جهالت" در قبال عقل و وارستگی؛ که یکی به نقص عقل نظری بر می‌گردد و دیگری به ضَعْف عقل عملی. هر آیه‌ای که بر خلاف قواعد علمی "یعلّمهم الکتاب والحکمة" و بر خلاف فضایل نفسانی "یزکّیهم"(1) تفسیر شود، تفسیر آن به رأی است و در این جهت فرقی بین آیات دعوت عام و آیات احکام و معارف خاص نیست؛ یعنی چیزی که صریح و نصّ و ضروری است نیازی به تفسیر ندارد، خواه از سنخ دعوت عام و هدایت همگانی باشد و خواه ناظر به بیان احکام فقهی و مانند آن و چیزی که ضروری نبوده بلکه نظری است و صریح نبوده، بلکه آمیخته با مورد سؤال و تأمّل است، به تفسیر نیاز دارد و در این باره تفسیر به رأی صحیح نیست.
پس از تفسیر قرآن به رأی این است که با معیارهای مفاهمه عرب مطابق نباشد و نیز موافق با اصول و علوم متعارفه عقلی نباشد و همچنین مطابق با خطوط کلی خود قرآن نباشد و...؛ اما تفسیر درایی مصونِ از آفتهای یاد شده رواست. شاهد اختصاصِ مزبور، محفوف بودن نصوصِ ناهیِ از تفسیر به رأی به قرائن متعدد است؛ زیرا در بعضی از آنها چنین آمده است: "من فسّر القرآن برأیه فقد افتری علی الله الکذب ومَن أفتی بغیر علم لعنته ملائکة السماء والأرض. کل بدعة ضلالة وکل ضلالة سبیلها إلی النار"(2). در این حدیث، تفسیر به رأی در کنار اِفتای بدون علم قرار گرفته، هر دو از مصادیق بدعت تلقّی شده است. معلوم است که مراد از فتوای بدون علم همان افتای به رأی است وگرنه، مجتهد جامع شرایط افتا گرچه رأی خود را اظهار می‌دارد، لیکن آن رأی عالمانه هرگز مصداق افتای بدون علم نیست. در تفسیر به رأی نیز مطلب همین طور است.
أمیرالمؤمنین (علیه‌السلام) نیز می‌فرماید: "قال الله جلّ جلاله: ما آمن بی مَن فسّر برأیه کلامی وما عَرَفَنی من شبّهنی بخَلقی وما علی دینی مَن استعمل القیاس فی دینی"(3). در این حدیث تفسیر به رأی در ردیف تشبیه خالق به مخلوق و در کنار قیاس قرار گرفت که هر دو از علوم متعارفه و اصول بَیّن علمی تهی است و قهراً جاهلانه است، نه عالمانه.
امام صادق (علیه‌السلام) در پاسخ پرسشی درباره قضا و حکومت فرمودند: "من حکم برأیه بین اثنین فقد کفر ومَن فسّر برأیه آیةً من کتاب الله فقد کفر"(4). در این حدیثْ تفسیر به رأی در ردیف داوری جاهلانه و خودسرانه یاد شده است؛ یعنی اگر قضای داور به استناد علم مستفاد از شواهد و ادلّه یا به استناد گواهی و سوگند نبود، فقط به رأی و هوای قاضی تکیه دارد. تفسیر قرآن به رأی نیز به همین معناست. اگر با قانون مفاهمه از یک سو و شواهد عقلی و قرآنی از سوی دیگر و در موارد لزوم و عدم محذور دور، موافق با شواهد روایی از سوی سوم مطابق نبود مذموم است.

1 سوره بقره، آیه 129.
2 تفسیر برهان، ج 1، ص 18.
3 همان.
4 همان، ص 19.

مأخذ: ( تفسیر تسنیم، ج 1، ص 175)





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین