تسبیح در لغت بمعنی تنزیه و تقدس[1] است و مراد از تسبیح خداوند، توجّه هر شی‌ء به خداوند عزوجل و تقدیس و تنزیه او از هر نقص و عیبی[2] می‌باشد، و بعبارت دیگر منزه دانستن حق تعالی از نقائص می‌باشد. برای تسبیح تقسیم بندیهائی ذکر شده که بیان تمامی آنها از حوصله این نوشتار خارج است، ولی ما به یکی از آنها اشاره می‌کنیم: تسبیح تکوینی و تشریعی: تکوینی: آنست که تمامی موجودات عالم در مقابل خداوند مطیع، و مقهور قدرت او هستند. و تسبیح آنان از این جهت بدین معناست که: همه موجودات از آن روزی که از نیستی به هستی آمده‌اند، ذاتاً بر وجود قدرتی مافوق خود، که آنان را به وجود آورده دلالت می‌کنند. و از تمامی ذرّات وجود خود این نغمه را سر می‌دهند که: آنکسی که آفریدگار آنانست دارای نقائصی که خود دارند، نیست. و از کاستی‌ها مبرّا و پاکیزه است، والاّ نیاز به آفریدگار دیگری خواهد داشت، و نمی‌تواند پروردگار این جهان با همه آنچه که داراست، باشد. بنابراین همه موجودات عالم با زبان متناسبِ وُسْعتِ وجودی خود در حال تسبیح پروردگار هستند.[3] تشریعی: تسبیحی است که توسط خداوند از طریق ارسال رُسُل، به انسان دستور داده شده، که آن هم یا از سنخِ گفتار است مانند: (سبحان اللّه) گفتن، سایر انواع تسبیح، و یا از سنخ عمل است مانند: انجام فرائض و خضوع و خشوع در برابر حضرت حق. در تفسیر حقیقتِ تسبیحی که به غیر انسان اعمّ از جماد ونبات و حیوان نسبت داده شده نظرات حکماء و دانشمندان مختلف است. از جمله: تمامی موجودات عالم، از روی علم و درک و شعور و آگاهی به ثناء و تسبیح حق تعالی مشغولند و هر موجود، در هر مرتبه‌ای از مراتب وجود که هست، و هر مقدار که از هستی حظی دارد، بهمان اندازه نسبت به خالق خود علم و آگاهی دارد وخدوند را به این نحو تقدیس و تنزیه می‌کند.[4] توضیح اینکه: علم و ادراک در تمام مراحل و مراتب وجود از واجب الوجود گرفته تا جماد و نبات و حیوان تحقق دارد، و هر موجودی در هر مرتبه‌ای از وجود، سهم و حظی از صفات مثل علم و شعور و حیات و... دارد و هیچ موجودی نیست که از آنها خالی باشد. امّا گاهی بر اثر شدّت و ضعف این صفات، وجود آنها برای ما معلوم و مشکوف نیست. موجودات جهان هر چه از ماده و آثار آن فاصله و دوری گزینند و به صورت یک موجود مجرّد درآیند، این صفات در آنها قویتر و روشن‌تر خواهد بود و هر اندازه که از نظر وجود به ماده گرایش پیدا کنند این صفات در آنها تنزل و کاهش خواهد یافت تا آنجا که به نظر می‌رسد فاقد علم و شعور هستند. ولی در حقیقت چنین نیست بلکه این صفات به طور ضعیف در آنها وجود دارد هر چند انعکاسی برای ما نداشته باشند.[5] ذکر این نکته ضروری است که صدر المتاهلین این مطلب را از راه برهان فلسفی و مکاشفات نفسانی به اثبات می‌رساند. و گامی فراتر نهاده و می‌گوید: بیان قرآن که شما تسبیح موجودات را نمی‌فهمید[6] ارتباط به نوع مردم دارد، چون اکثر مردم حقیقت تسبیح موجودات را درک نمی‌کنند، ولی مانعی ندارد که برخی از افراد روشن ضمیر و کسانی که روح و روان آنان با حقایق موجودات ارتباطی پیدا کرده، با گوش دل تسبیح موجودات را بشنوند و از تسبیح موجودات در برابر فرمان خدا آگاه باشند.[7] مولوی با بینش خاصّی این حقیقت را دریافته که: قلبی که از وساوس نفسانی و علائق مادّی پاک گردد و مرکز فرود انوار الهی باشد از طریق مکاشفه وجدانی همه این حقایق را دیده و درک می‌کند: (گر تو را از غیبت چشمی باز شد با تو ذرّات جهان همراز شد نطق آب و نطق خاک و نطق گل هست محسوس حواس اهل دل جمله ذرات عالم در نهان با تو می‌گویند روزان و شبان ما سمیعیم و بصیریم و خوشیم با شما نامحرمان ما خامشیم چون شما سوی جمادی می‌روید محرم جان جمادان کی شوید فاش تسبیح جمادات آیدت وسوه تأویلها بزدایدت چون ندارد جان تو قندیلها بهر بینش کرده‌ای تأویلها).[8] وجود شعور و ادراک در تمامی موجودات جهان را از دوراه می‌توان اثبات کرد: 1 از راه آیات قرآن کریم، 2 از راه دلایل عقلی، ولی چون ذکر تمامی‌آنها گنجایش این متن را ندارد، فقط به آیات قرآن کریم اکتفا می‌کنیم. 1 مورچه‌ای گفت: مورچگان به لانه‌های خود پناه ببرید تا سلیمان و سپاهیان او شما را نابود نکنند در حالی که آنها متوجه نیستند (نمل: 18). 2 سلیمان از شنیدن ندای مورچه در شگفت ماند و از خدا خواست به او شکرگذاری نعمت دهد. (نمل: 19). 3 سلیمان وارث داود شد و گفت مردم: زبان پرندگان بما تعلیم شده است. (نمل:16). 4 برخی از صخره‌ها از ترس خدا از نقطه‌ای می‌افتد. (بقره: 74). 5 نزدیک است از حیله آنان، کوهها از جای خود کنده شوند. (ابراهیم: 46). 6 در آن روز زمین اخبار خود را بازگو می‌کند زیرا پروردگار او به او وحی کرده است. (زلزال: 54). 7 به آسمان و زمین گفت از روی رغبت و یا کراهت تحت فرمان در آیند، گفتند ما از روی اطاعت زیر فرمان در آمدیم. (فصلت: 11). 8 روزی فرا می‌رسد که زبانها و دستها و پاهای آنان بر ضرر آنان گواهی می‌دهد. (نور: 24). و در ادعیه اسلامی نیز اشاره به این مطلب شده از جمله: (چهارپایان در چراگاهها، درندگان در بیابانها، پرندگان در آشیانه‌ها ترا تسبیح می‌گویند، دریا با امواج متلاطم خود و ماهیان در میان آنها ترا تنزیه می‌نمایند.)[9] پس طبق این آیات و روایات که شعور و ادراک را در تمامی موجودات عالم اثبات می‌کند و این تسبیحی که ذکر شد، تسبیح حقیقی و واقعی می‌باشد و تمامی موجودات جهان با زبان ویژه خود، خدای خود را تسبیح می‌گویند. تلاشهای دانشمندان و پژوهشگران، وجود علم و ادراک را در جهان نبات ثابت کرده است بدین معنا که دانشمندان روسی معتقدند که گیاهان اعصاب دارند و فریاد هم می‌کشند، لابراتوار علائم کشاورزی (مسکو) فریاد و گریه‌های ریشه گیاهی را که در آب گرم قرار گرفته بود ضبط کرد، خبرگزاریهای جهان در رادیو مسکو نقل می‌کنند که گیاهان اعصاب دارند و فریاد می‌کشند.[10] معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر: 1 تفسیر البصائر، یعسوب الدین رستگاری الجویباری، سازمان چاپ و صحافی دار الکتاب، قم، ایران، 1403ق. 2 فرهنگ معارف اسلامی، دکتر سید جعفر سجّادی، شرکة مؤلفان و مترجمان ایران، چاپ اول، اردیبهشت 1362، چاپخانه کاویان. 3 چهل حدیث، امام خمینی(ره)، چاپ اول 1371، چاپ چهارم 1373. -------------------------------------------------------------------------------- [1]. المنجد فی اللغة و الاعلام، ذیل لغت تسبیح. [2]. رستگاری، یعسوب الدین، تفسیر البصائر، قم، دارالکتاب، 1403ق، ج54، ص601. [3]. تفسیر البصائر، همان، ص587. [4]. سبحانی، جعفر، منشور جاوید، قم، مؤسسه امام صادق(ع)، چاپ سوم، ج2، ص98، به نقل از انصار صدر المتأهلین، ج1، ص118 و ج6، ص140139؛ چهل حدیث، ص417؛ طباطبایی، سید محمد حسین، تفسیر المیزان، تهران، دارالکتاب الاسلامیه، چاپ چهارم، 1362ش، ج13، ص116؛ تفسیر بصائر، همان، ج54، ص585589؛ سوره نور آیه 41 (کلٌ قد علم صلاته و تسبیحه). [5]. همان، ج2، ص99. [6]. اسراء/44. آسمانهای هفتگانه و زمین و هر چه در آن است خدا را تنزیه می‌کند و آنچه در جهان شی‌ء شناخته شده خدا را تنزیه می‌کند ولی شما از تسبیح آنها آگاه نیستند و درک نمی‌کنید. [7]. همان، ج2، ص99. [8]. منشور جاوید، همان، ج2، ص10099، به نقل از مثنوی مولوی، ج1، ص86 و ج3، ص227. [9]. منشور جاوید، همان، ج2، ص106. [10]. منشور جاوید، همان، ج2، ص110، به نقل از اطلاعات 16 بهمن 1352.
مخلوقات خداوند، بجز انسان مانند حیوانات و نباتات و جمادات چگونه خالق خود را تسبیح میگویند؟ بخصوص جمادات؟
تسبیح در لغت بمعنی تنزیه و تقدس[1] است و مراد از تسبیح خداوند، توجّه هر شیء به خداوند عزوجل و تقدیس و تنزیه او از هر نقص و عیبی[2] میباشد، و بعبارت دیگر منزه دانستن حق تعالی از نقائص میباشد.
برای تسبیح تقسیم بندیهائی ذکر شده که بیان تمامی آنها از حوصله این نوشتار خارج است، ولی ما به یکی از آنها اشاره میکنیم: تسبیح تکوینی و تشریعی:
تکوینی: آنست که تمامی موجودات عالم در مقابل خداوند مطیع، و مقهور قدرت او هستند. و تسبیح آنان از این جهت بدین معناست که: همه موجودات از آن روزی که از نیستی به هستی آمدهاند، ذاتاً بر وجود قدرتی مافوق خود، که آنان را به وجود آورده دلالت میکنند. و از تمامی ذرّات وجود خود این نغمه را سر میدهند که: آنکسی که آفریدگار آنانست دارای نقائصی که خود دارند، نیست. و از کاستیها مبرّا و پاکیزه است، والاّ نیاز به آفریدگار دیگری خواهد داشت، و نمیتواند پروردگار این جهان با همه آنچه که داراست، باشد. بنابراین همه موجودات عالم با زبان متناسبِ وُسْعتِ وجودی خود در حال تسبیح پروردگار هستند.[3]
تشریعی: تسبیحی است که توسط خداوند از طریق ارسال رُسُل، به انسان دستور داده شده، که آن هم یا از سنخِ گفتار است مانند: (سبحان اللّه) گفتن، سایر انواع تسبیح، و یا از سنخ عمل است مانند: انجام فرائض و خضوع و خشوع در برابر حضرت حق.
در تفسیر حقیقتِ تسبیحی که به غیر انسان اعمّ از جماد ونبات و حیوان نسبت داده شده نظرات حکماء و دانشمندان مختلف است. از جمله:
تمامی موجودات عالم، از روی علم و درک و شعور و آگاهی به ثناء و تسبیح حق تعالی مشغولند و هر موجود، در هر مرتبهای از مراتب وجود که هست، و هر مقدار که از هستی حظی دارد، بهمان اندازه نسبت به خالق خود علم و آگاهی دارد وخدوند را به این نحو تقدیس و تنزیه میکند.[4]
توضیح اینکه: علم و ادراک در تمام مراحل و مراتب وجود از واجب الوجود گرفته تا جماد و نبات و حیوان تحقق دارد، و هر موجودی در هر مرتبهای از وجود، سهم و حظی از صفات مثل علم و شعور و حیات و... دارد و هیچ موجودی نیست که از آنها خالی باشد. امّا گاهی بر اثر شدّت و ضعف این صفات، وجود آنها برای ما معلوم و مشکوف نیست. موجودات جهان هر چه از ماده و آثار آن فاصله و دوری گزینند و به صورت یک موجود مجرّد درآیند، این صفات در آنها قویتر و روشنتر خواهد بود و هر اندازه که از نظر وجود به ماده گرایش پیدا کنند این صفات در آنها تنزل و کاهش خواهد یافت تا آنجا که به نظر میرسد فاقد علم و شعور هستند. ولی در حقیقت چنین نیست بلکه این صفات به طور ضعیف در آنها وجود دارد هر چند انعکاسی برای ما نداشته باشند.[5]
ذکر این نکته ضروری است که صدر المتاهلین این مطلب را از راه برهان فلسفی و مکاشفات نفسانی به اثبات میرساند. و گامی فراتر نهاده و میگوید:
بیان قرآن که شما تسبیح موجودات را نمیفهمید[6] ارتباط به نوع مردم دارد، چون اکثر مردم حقیقت تسبیح موجودات را درک نمیکنند، ولی مانعی ندارد که برخی از افراد روشن ضمیر و کسانی که روح و روان آنان با حقایق موجودات ارتباطی پیدا کرده، با گوش دل تسبیح موجودات را بشنوند و از تسبیح موجودات در برابر فرمان خدا آگاه باشند.[7]
مولوی با بینش خاصّی این حقیقت را دریافته که: قلبی که از وساوس نفسانی و علائق مادّی پاک گردد و مرکز فرود انوار الهی باشد از طریق مکاشفه وجدانی همه این حقایق را دیده و درک میکند:
(گر تو را از غیبت چشمی باز شد با تو ذرّات جهان همراز شد
نطق آب و نطق خاک و نطق گل هست محسوس حواس اهل دل
جمله ذرات عالم در نهان با تو میگویند روزان و شبان
ما سمیعیم و بصیریم و خوشیم با شما نامحرمان ما خامشیم
چون شما سوی جمادی میروید محرم جان جمادان کی شوید
فاش تسبیح جمادات آیدت وسوه تأویلها بزدایدت
چون ندارد جان تو قندیلها بهر بینش کردهای تأویلها).[8]
وجود شعور و ادراک در تمامی موجودات جهان را از دوراه میتوان اثبات کرد: 1 از راه آیات قرآن کریم، 2 از راه دلایل عقلی، ولی چون ذکر تمامیآنها گنجایش این متن را ندارد، فقط به آیات قرآن کریم اکتفا میکنیم.
1 مورچهای گفت: مورچگان به لانههای خود پناه ببرید تا سلیمان و سپاهیان او شما را نابود نکنند در حالی که آنها متوجه نیستند (نمل: 18).
2 سلیمان از شنیدن ندای مورچه در شگفت ماند و از خدا خواست به او شکرگذاری نعمت دهد. (نمل: 19).
3 سلیمان وارث داود شد و گفت مردم: زبان پرندگان بما تعلیم شده است. (نمل:16).
4 برخی از صخرهها از ترس خدا از نقطهای میافتد. (بقره: 74).
5 نزدیک است از حیله آنان، کوهها از جای خود کنده شوند. (ابراهیم: 46).
6 در آن روز زمین اخبار خود را بازگو میکند زیرا پروردگار او به او وحی کرده است. (زلزال: 54).
7 به آسمان و زمین گفت از روی رغبت و یا کراهت تحت فرمان در آیند، گفتند ما از روی اطاعت زیر فرمان در آمدیم. (فصلت: 11).
8 روزی فرا میرسد که زبانها و دستها و پاهای آنان بر ضرر آنان گواهی میدهد. (نور: 24).
و در ادعیه اسلامی نیز اشاره به این مطلب شده از جمله:
(چهارپایان در چراگاهها، درندگان در بیابانها، پرندگان در آشیانهها ترا تسبیح میگویند، دریا با امواج متلاطم خود و ماهیان در میان آنها ترا تنزیه مینمایند.)[9]
پس طبق این آیات و روایات که شعور و ادراک را در تمامی موجودات عالم اثبات میکند و این تسبیحی که ذکر شد، تسبیح حقیقی و واقعی میباشد و تمامی موجودات جهان با زبان ویژه خود، خدای خود را تسبیح میگویند.
تلاشهای دانشمندان و پژوهشگران، وجود علم و ادراک را در جهان نبات ثابت کرده است بدین معنا که دانشمندان روسی معتقدند که گیاهان اعصاب دارند و فریاد هم میکشند، لابراتوار علائم کشاورزی (مسکو) فریاد و گریههای ریشه گیاهی را که در آب گرم قرار گرفته بود ضبط کرد، خبرگزاریهای جهان در رادیو مسکو نقل میکنند که گیاهان اعصاب دارند و فریاد میکشند.[10]
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1 تفسیر البصائر، یعسوب الدین رستگاری الجویباری، سازمان چاپ و صحافی دار الکتاب، قم، ایران، 1403ق.
2 فرهنگ معارف اسلامی، دکتر سید جعفر سجّادی، شرکة مؤلفان و مترجمان ایران، چاپ اول، اردیبهشت 1362، چاپخانه کاویان.
3 چهل حدیث، امام خمینی(ره)، چاپ اول 1371، چاپ چهارم 1373.
--------------------------------------------------------------------------------
[1]. المنجد فی اللغة و الاعلام، ذیل لغت تسبیح.
[2]. رستگاری، یعسوب الدین، تفسیر البصائر، قم، دارالکتاب، 1403ق، ج54، ص601.
[3]. تفسیر البصائر، همان، ص587.
[4]. سبحانی، جعفر، منشور جاوید، قم، مؤسسه امام صادق(ع)، چاپ سوم، ج2، ص98، به نقل از انصار صدر المتأهلین، ج1، ص118 و ج6، ص140139؛ چهل حدیث، ص417؛ طباطبایی، سید محمد حسین، تفسیر المیزان، تهران، دارالکتاب الاسلامیه، چاپ چهارم، 1362ش، ج13، ص116؛ تفسیر بصائر، همان، ج54، ص585589؛ سوره نور آیه 41 (کلٌ قد علم صلاته و تسبیحه).
[5]. همان، ج2، ص99.
[6]. اسراء/44. آسمانهای هفتگانه و زمین و هر چه در آن است خدا را تنزیه میکند و آنچه در جهان شیء شناخته شده خدا را تنزیه میکند ولی شما از تسبیح آنها آگاه نیستند و درک نمیکنید.
[7]. همان، ج2، ص99.
[8]. منشور جاوید، همان، ج2، ص10099، به نقل از مثنوی مولوی، ج1، ص86 و ج3، ص227.
[9]. منشور جاوید، همان، ج2، ص106.
[10]. منشور جاوید، همان، ج2، ص110، به نقل از اطلاعات 16 بهمن 1352.
- [سایر] جمادات و نباتات چگونه و چطور تسبیح حضرت حق را می کنند؟
- [سایر] با سلام؛ لطفا با ارائه منبع بفرمایید آیا متعلق حق فقط انسان است یا سایر مخلوقات از قبیل جمادات، نباتات و حیوانات را نیز شامل می شود؟ به عبارت دیگر آیا از منظر اموزه های اسلامی برای سایر مخلوقات نیز حق تعریف شده است؟ با سپاس فراوان
- [سایر] آیا در روز قیامت انسان ، نباتات و حیوانات برانگیخته می شوند
- [سایر] آیا خداوند روح خود را در انسان دمیده و به انسان حیات بخشیده تا در این دنیا به تکاپو بپردازد و از نعماتی که در اختیار انسان و سایر مخلوقات قرار داده استفاده و به شکرانه خالق بپردازد؟
- [سایر] چرا انسان اشرف مخلوقات شد در حالی که درخت و حیوانات و ... فایده بیشتری دارند و عبادت خدا را هم می کنند ولی ما بشر چه؟
- [سایر] در صورتی که خدا خود خالق بشر و واقف به همهی امور است، دلیل امتحان انسان از جانب خداوند چیست ؟
- [سایر] چرا باید انسان ها را طبقه بندی کنیم؟ مگر همه آن ها مخلوق خدا نیستند؟ مگر همه انسان ها از یک پدر و مادر و اشرف مخلوقات نیستند؟ انسان کافر هم مانند فرزند بد است که باید تربیت شود چرا باید آن را نجس دانسته یا به حیوانات تشبیه کنیم؟
- [سایر] اگر خداوند خالق هر چیز است، آیا گناهان و اعمال قبیحی که از انسان ها صادر میشود هم مخلوق خداوند است؟
- [سایر] چرا با این که انسان نیز مثل سایر مخلوقات تجلی خدا و جلوه ای از او است، با این حال خود را مستقل از خدا ادراک می کند؟
- [سایر] میگویند خدا مجرد است و ما میدانیم که فرشتگان مجردند؟ آیا این بدان معنا است که جنس خدا و فرشتگان یکی است و اصولاً خدا چه جنسی دارد؟ آیا خداوند که از روح خود به گِل انسان دمید، در بقیه حیوانات چه روحی قرار داده است؟ آیا روح آنها هم خدایی است، خواهشمندم توضیح دهید؟
- [آیت الله بهجت] قسم چند شرط دارد: 1 کسی که قسم میخورد باید بالغ و عاقل باشد و از روی قصد و اختیار قسم بخورد، پس قسم خوردن بچه، دیوانه، مست و کسی که مجبورش کردهاند درست نیست، و همچنین است اگر در حال عصبانیت بدون قصد قسم بخورد. 2 کاری را که قسم میخورد انجام دهد، باید حرام و مکروه نباشد و کاری را که قسم میخورد ترک کند، باید واجب یا مستحب نباشد و قسم بر ترک امری که راجح است، هر چند دنیوی باشد، منعقد نمیشود، و متعلق قسم با رجحان بهطور قطع کفایت میکند، ولی انعقاد قسم در امر متساویالطرفین، یعنی مباح، مبنی بر احتیاط است. 3 به یکی از اسامی خداوند عالم قسم بخورد که به غیر ذات مقدس او گفته نمیشود؛ مانند (خدا) و (اللّه)، و نیز اگر به اسمی قسم بخورد که به غیر خدا هم میگویند، ولی بهقدری بر خدا اطلاق میشود که هر وقت کسی آن اسم را بگوید ذات مقدس حق در نظر میآید، مثل آنکه به (خالق) و (رازق) قسم بخورد، صحیح است. 4 قسم را به زبان بیاورد، و اگر بنویسد یا در قلبش آن را قصد کند، صحیح نیست، ولی شخص لال اگر با اشاره قسم بخورد، صحیح است. 5 عمل کردن به قسم برای او ممکن باشد، و اگر موقعی که قسم میخورد ممکن بوده، ولی بعداً تا آخر وقتی که برای قسم معین کرده عاجز شود، یا برایش مشقت داشته باشد، قسم او از وقتی که عاجز شده بههم میخورد.
- [آیت الله اردبیلی] سوگند صحیح دارای چند شرط است: اوّل:کسی که سوگند میخورد باید بالغ و عاقل باشد و اگر میخواهد راجع به مال خود قسم بخورد، باید سفیه نباشد اگرچه حاکم شرع هم او را از تصرّف در مالش منع نکرده باشد و از روی قصد و اختیار قسم بخورد، پس قسم خوردن بچّه، دیوانه، مست =============================================================================== 1 (تَوْریه) آن است که دروغ را به گونهای ادا کند که قابل انطباق بر راست نیز باشد و در دل حرف راست را قصد نماید. و کسی که مجبورش کردهاند درست نیست و همچنین است اگر در حال عصبانیّت بدون قصد سوگند بخورد. دوم:کاری که سوگند میخورد انجام دهد، باید حرام و مکروه نباشد و کاری که سوگند میخورد ترک کند، باید واجب و مستحب نباشد و اگر سوگند بخورد که کار مباحی را بجا آورد، باید ترک آن در نظر مردم بهتر از انجام آن نباشد و نیز اگر سوگند بخورد کار مباحی را ترک کند، باید انجام آن در نظر مردم بهتر ازترک آن نباشد. سوم:به یکی از اسامی خداوند متعال سوگند بخورد که به غیر ذات مقدس او گفته نمیشود، مانند ( خدا ) و ( اللّه ) و نیز اگر به اسمی سوگند بخورد که به غیر خدا هم میگویند ولی به قدری به خدا گفته میشود که هر وقت کسی آن اسم را بگوید، ذات مقدّس حق در نظر میآید مثل آن که به (خالق) و (رازق) سوگند بخورد صحیح است، بلکه اگر به لفظی سوگند بخورد که بدون قرینه، خدا را به نظر نیاورد ولی او خدا را قصد کند، بنابر احتیاط باید به آن سوگند عمل نماید. چهارم:سوگند را به زبان بیاورد و اگر بنویسد یا در قلب خود آن را قصد کند، صحیح نیست، ولی آدم لال اگر با اشاره سوگند بخورد صحیح است. پنجم:عمل کردن به سوگند برای او ممکن باشد، اما اگر هنگامی که سوگند میخورد ممکن باشد و بعد تا آخر وقتی که برای سوگند معیّن کرده عاجز شود یا برای او مشقّت داشته باشد، سوگند او از وقتی که عاجز شده به هم میخورد.
- [آیت الله بروجردی] معاملات حرام شش است:اوّل:خرید و فروش عین نجس، مثل بول و غائط.دوم:خرید و فروش مال غصبی.سوم:خرید و فروش چیزهایی که مال نیست، مثل حیوانات درنده.چهارم:معاملهی چیزی که منافع معمولی آن فقط کار حرام باشد، مانند اسباب قمار.پنجم:معاملهای که در آن ربا باشد.ششم:فروش جنسی که با چیز دیگر مخلوط است، در صورتی که آن چیز معلوم نباشد و فروشنده هم به خریدار نگوید، مثل فروختن رو غنی که آن را با پیه مخلوط کرده است و این عمل را غش میگویند، پیغمبر اکرم صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم فرمود:از ما نیست کسی که در معامله با مسلمانان غش کند، یا به آنان ضرر بزند، یا تقلّب و حیله نماید و هر که با برادر مسلمان خود غش کند، خداوند برکت روزی او را میبرد و راه معاش او را میبندد و او را به خودش واگذار میکند.
- [آیت الله خوئی] قسم چند شرط دارد: (اول): کسی که قسم میخورد باید بالغ و عاقل باشد، و از روی قصد قسم بخورد پس قسم خوردن بچه و دیوانه و مست و کسی که مجبورش کردهاند، درست نیست و همچنین است اگر در حال عصبانی بودن بیقصد قسم بخورد. (دوم): کاری را که برای انجام آن قسم میخورد، باید حرام یا مکروه نباشد و کاری را که قسم میخورد ترک کند، باید واجب و مستحب نباشد، و اگر قسم بخورد که کار مباحی را بهجا آورد، باید ترک آن در نظر مردم بهتر از انجامش نباشد، و نیز اگر قسم بخورد کار مباحی را ترک کند، باید انجام آن بهتر از ترکش نباشد. (سوم): به یکی از اسامی خداوند عالم قسم بخورد که به غیر ذات مقدس او گفته نمیشود، مثل (خدا) و (الله) و نیز اگر به اسمی قسم بخورد که به غیر خدا هم میگویند، ولی به قدری به خدا گفته میشود که هر وقت کسی آن اسم را بگوید، ذات مقدس حق در نظر میآید، مثل آن که به خالق و رازق قسم بخورد، صحیح است، بلکه احتیاط وجوبی در غیر این صورت هم عمل به قسم نماید. (چهارم): قسم را به زبان بیاورد و اگر بنویسد یا در قلبش آن را قصد کند صحیح نیست ولی آدم لال اگر با اشاره قسم بخورد صحیح است. (پنجم): عمل کردن به قسم برای او ممکن باشد و اگر موقعی که قسم میخورد ممکن باشد و بعداً از عمل به آن عاجز شود از وقتی که عاجز میشود قسم او به هم میخورد و همچنین است اگر عمل کردن به نذر یا قسم یا عهدی به قدری مشقت پیدا کند که نشود آن را تحمل کرد.
- [آیت الله شبیری زنجانی] قسم چند شرط دارد: اوّل: کسی که قسم میخورد باید ممیّز و عاقل باشد و از روی قصد و اختیار قسم بخورد، پس قسم خوردن غیر ممیّز و دیوانه و مست و کسی که مجبورش کردهاند درست نیست ولی اگر کسی که مجبورش کردهاند بعداً قسمی را که خورده اجازه دهد، صحیح خواهد شد و نیز اگر در حال عصبانی بودن بیقصد یا بیاختیار قسم بخورد صحیح نیست و قسم بچه ممیّز بدون اذن یا اجازه ولیّ صحیح نیست. دوم: کاری را که قسم میخورد انجام دهد باید واجب یا مستحبّ باشد و کاری را که قسم میخورد ترک کند باید واجب و مستحبّ نباشد، بنابراین اگر کاری انجام و ترک آن از هر جهتی یکسان باشد اگر ترک آن را قسم بخورد باید به قسم خود عمل نماید و اگر انجام آن را قسم بخورد لازم نیست انجام دهد. سوم: به یکی از اسمهای خداوند عالم قسم بخورد که به غیر ذات مقدّس او گفته نمیشود؛ مانند (خدا) و (اللَّه) و نیز اگر به اسمی قسم بخورد که به غیر خدا هم میگویند ولی به قدری به خدا گفته میشود که هر وقت کسی آن اسم را بگوید ذات مقدّس حقّ در نظر میآید، مثل آن که به خالق و رازق قسم بخورد صحیح است و نیز اگر به قرینهای به خدای متعال قسم بخورد صحیح است و بنا بر احتیاط بیقرینه هم صحیح است. چهارم: قسمخوردن را به وسیلهای همچون گفتار یا نوشتار یا اشاره کردن انشاء کند و ظاهراً لازم نیست قسم را به زبان آورد ولی نام خداوند را باید به زبان آورد و نوشتن آن یا اشاره به آن کفایت نمیکند و آدم لال اگر با اشاره قسم بخورد و به خداوند عالم اشاره کند صحیح است. پنجم: عملکردن به قسم برای او ممکن باشد و اگر موقعی که قسم میخورد ممکن باشد و بعداً از عمل به آن عاجز شود، از وقتی که عاجز میشود قسم او به هم میخورد و اگر عمل کردن به نذر با ضرر یا حرج (یعنی مشقّت زیادی که معمولاً آن را تحمّل نمیکنند) همراه باشد، مانع از صحّت قسم نیست، آری گاه تحمّل ضرر یا حرج از نظر شرع ناپسند است که در این صورت قسم به علّت دارا نبودن شرط دوم صحیح نیست.
- [آیت الله سیستانی] قسَم چند شرط دارد : اول : کسی که قسَم میخورد باید بالغ و عاقل باشد ، و از روی قصد و اختیار قسَم بخورد ، پس قسَم خوردن بچه و دیوانه و مست و کسی که مجبورش کردهاند درست نیست ، و همچنین است اگر در حال عصبانی بودن بی قصد یا بی اختیار قسَم بخورد . دوم : کاری را که برای آن قسَم میخورد باید حرام یا مکروه نباشد ، و کاری را که قسَم میخورد ترک کند ، باید واجب یا مستحب نباشد ، و اگر قسَم بخورد کار مباحی را بجا آورد یا ترک کند ، چنانچه آن فعل یا ترک از نظر عقلا رجحان داشته باشد ، یا برای شخص او مصلحتی دنیوی داشته باشد ، قسَمش صحیح است . سوم : به یکی از اسمهای خداوند عالم قسَم بخورد که به غیر ذات مقدس او گفته نمیشود ، مانند خدا ، و اللّه ، یا خدا را به صفات و افعالی یاد کند که مخصوص اوست مثلاً بگوید : قسم به آن کسی که آسمانها و زمین را آفرید ، و نیز اگر به اسمی قسَم بخورد که به غیر خدا هم میگویند ، ولی بقدری به خدا گفته میشود که هر وقت کسی آن اسم را بگوید ، ذات مقدس حق در نظر میآید ، مثل آنکه به خالق و رازق قسَم بخورد ، صحیح است ، بلکه اگر به اسمی قسَم بخورد که فقط در مقام قسَم خوردن ذات حق از آن به نظر میآید ، مثل سمیع و بصیر باز هم قَسمش صحیح است . چهارم : قسَم را به زبان بیاورد ، ولی آدم لال اگر با اشاره قسَم بخورد صحیح است ، و کسی که قادر بر تکلم نیست ، اگر بنویسد و آن را در قلبش قصد کند کافی است ، بلکه قادر بر تکلم نیز اگر بنویسد بنابر احتیاط واجب ، باید به آن عمل کند . پنجم : عمل کردن به قسَم برای او ممکن باشد ، و اگر موقعی که قسَم میخورد ممکن نباشد و بعداً ممکن شود ، کافی است ، و اگر موقعی که قسَم میخورد ممکن باشد و بعداً از عمل به آن عاجز شود ، از وقتی که عاجز میشود قسَم او بهم میخورد ، و همچنین است اگر بقدری مشقت پیدا کند که نشود آن را تحمل کرد ، و این عجز اگر به اختیار او باشد ، یا بدون اختیار ولی او در تأخیر از زمان قدرت عذری نداشته باشد ، گناه کرده و کفاره واجب است .
- [آیت الله خوئی] معاملات حرام شش است: (اول): خرید و فروش عین نجس، مثل مشروبات مسکر، سگ شکاری، مردار، خوک، و در غیر اینها درصورتی که بشود از آن استفادة حلال نمود مثلًا غائط را کود نمایند خرید و فروش جائز است اگرچه احتیاط در ترک است. (دوم): خرید و فروش مال غصبی، (سوم): بنابر احتیاط خرید و فروش چیزی که نزد مردم مال نیست مثل حیوانات درنده. (چهارم): معاملة چیزی که منافع معمولی آن فقط کار حرام باشد، مانند اسباب قمار. (پنجم): معاملهای که در آن ربا باشد. (ششم): فروش جنسی که با چیز دیگر مخلوط است، در صورتی که آن چیز معلوم نباشد و فروشنده هم به خریدار نگوید، مثل فروختن روغنی که آن را با پیه مخلوط کرده است و این عمل را غش میگویند. پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: از ما نیست کسی که در معامله با مسلمانان غش کند یا به آنان ضرر بزند یا تقلب و حیله نماید، و هر که با برادر مسلمان خود غش کند، خداوند برکت روزی او را میبرد و راه معاش او را میبندد و او را به خودش واگذار میکند.
- [آیت الله علوی گرگانی] معاملات حرام شش است: اوّل - خرید و فروش عین نجس مثل بول و غائط بلکه جواز بیع در غائط بعید نیست گرچه احتیاط در ترک بیع است; و اما عبد کافر و سگ شکاری، خرید و فروش آنها با آن که عین نجس هستند جایز است; دوم خرید وفروش مال غصبی، در صورتی که تصرّف در مال غیر نماید امّا خواندن عقد بدون تصرّف نه باطل است ونه حرام بلکه فضولی است و بستگی به اجازه مالک دارد; سوم - خرید وفروش چیزی که مال نیست مثل حیوانات درنده اگر منفعت عقلایی نداشته باشد; چهارم - معامله چیزی که منافع معمولی آن فقط کار حرام باشد، مانند اسباب قمار; پنجم - معاملهای که در آن ربا باشد; ششم - فروش جنسی که با چیزی دیگر مخلوط است، در صورتی که آن چیز معلوم نباشد و فروشنده هم به خریدار نگوید، مثل فروختن روغنی که آن را با پیه مخلوط کرده است واین عمل را غش میگویند، پیغمبر اکرم فرمود: از ما نیست کسی که در معامله با مسلمانان غش کند یا به آنان ضرر بزند یا تقلّب و حیله نماید و هر که با برادر مسلمان خود غش کند، خداوند برکت و روزی او را میبرد و راه معاش او را میبندد و او را به خودش واگذار میکند، در بعضی از صورتها مراد از حرمت بطلان معامله است مثل صورت سوم.
- [آیت الله صافی گلپایگانی] . معاملات حرام و باطل بر شش قسم است: اول خرید و فروش عین نجس، مثل مشروبات مسکر و خوک و مردار و بول و غایط، ولی در غیر مشروبات مسکر و خوک و مردار، اگر قابل استفاده حلال از آنها باشد، خرید و فروش آن جایز است، اگر چه احتیاط در ترک آن است. دوم خرید و فروش مال غصبی، که اگر مالکش امضا نکند باطل است، و تصرف در آن حرام میباشد. سوم خرید و فروش چیزی که مال نیست، مثل حیوانات درنده. چهارم معامله چیزی که منافع معمولی آن فقط کار حرام باشد، مانند آلات قمار مثل نرد و شطرنج یا آلات لهو. پنجم معاملهای که در آن ربا باشد. ششم فروش جنسی که با چیز دیگر مخلوط است، در صورتی که آن چیز معلوم نباشد فروشنده هم به خریدار نگوید، مثل فروختن روغنی که آن را با پیه مخلوط کرده است و این عمل را غش میگویند، و مشتری هر وقت فهمید میتواند معامله را فسخ کند، و در بعض صور آن اصل معامله باطل است، مثل اینکه چیزی را بر خلاف جنسش ارائه دهد، مثلاً مس را به طلا روکش کند و به اسم طلا بفروشد. پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: از ما نیست کسی که در معامله با مسلمانان غش کند یا به آنان ضرر بزند یا تقلب و حیله نماید و هر کس با برادر مسلمان خود غش کند، خداوند برکت روزی او را میبرد و راه معاش او را میبندد و او را به خودش واگذار میکند.
- [آیت الله سیستانی] در بعضی روایات چند چیز در کشتن حیوانات مکروه شمرده شده است : 1 پیش از بیرون آمدن روح ، پوست حیوان را بکنند . 2 در جائی حیوان را بکشند که حیوان دیگر که از جنس اوست آن را ببیند . 3 در شب ذبح کنند یا پیش از ظهر روز جمعه ، ولی در صورت احتیاج کراهت ندارد . 4 خود انسان چهارپائی را که پرورش داده است بکشد . احکام شکار کردن با اسلحه مسأله ???? اگر حیوان حلالگوشت وحشی را با اسلحه شکار کنند و بمیرد، با پنج شرط، حلال و بدنش پاک است: اوّل: آنکه اسلحه شکار مثل کارد و شمشیر برنده باشد، یا مثل نیزه و تیر باشد که بدن حیوان را پاره میکند، و در قسم دوّم اگر سلاح سرنیزه نداشته باشد، شرط حلال شدن این است که بدن حیوان را مجروح و پاره کند، و اگر سرنیزه داشته باشد کافی است که آن را بکشد هرچند مجروح نسازد، و اگر بهوسیله دام یا چوب، و سنگ و مانند اینها حیوانی را شکار کنند و بمیرد پاک نمیشود، و خوردن آن هم حرام است. و همچنین است بنا بر احتیاط واجب اگر با چیز تیزی که سلاح نیست مانند سوزنهای بزرگ یا چنگال، یا سیخ کباب و مانند آن حیوان را شکار کنند، و اگر حیوانی را با تفنگ شکار کنند چنانچه گلوله آن در بدن حیوان فرو رود و آن را پاره کند، پاک و حلال است، چه گلوله تیز و مخروطی باشد چه نباشد، و لازم نیست گلوله از جنس آهن باشد، ولی اگر گلوله در بدن حیوان فرو نرود بلکه آن را به سبب فشار بکشد، یا به واسطه حرارتش بدن حیوان را بسوزاند و حیوان بمیرد، پاک و حلال بودنش اشکال دارد. دوّم: کسی که شکار میکند باید مسلمان باشد یا بچه مسلمان باشد که خوب و بد را بفهمد، و اگر کافر غیر کتابی، یا کسی که در حکم کافر است مانند نواصب حیوانی را شکار نماید، آن شکار حلال نیست، بلکه کافر کتابی هم اگر حیوانی را شکار کند و نام خدا را هم ببرد، آن حیوان بنا بر احتیاط واجب حلال نمیشود. سوّم: اسلحه را برای شکار کردن حیوان بکار برد، و اگر مثلاً جایی را نشانه بگیرد و اتفاقاً حیوانی را بکشد، آن حیوان پاک نیست، و خوردن آن هم حرام است، ولی اگر به قصد شکار حیوان بخصوصی تیراندازی کند و بجای آن دیگری را بکشد، حلال است. چهارم: در وقت بکار بردن اسلحه، نام خدا را ببرد و چنانچه پیش از خوردن به هدف نام خدا را ببرد نیز کافی است، و اگر عمداً نام خدا را نبرد شکار حلال نمیشود، ولی اگر فراموش کند اشکال ندارد. پنجم: وقتی صیاد به حیوان برسد که مرده باشد، یا اگر زنده است بهاندازه سربریدن آن وقت نباشد، و چنانچه بهاندازه سربریدن وقت باشد و سر حیوان را نبرد تا بمیرد، حرام است. مسأله ???? اگر دو نفر حیوانی را شکار کنند، و یکی از آنان شرایط گذشته را رعایت کند، ولی دیگری رعایت نکند، مثلاً یکی از آن دو نام خدا را ببرد، و دیگری عمداً نام خدا را نبرد، آن حیوان حلال نیست. مسأله ???? اگر بعد از آنکه حیوانی را تیر زدند مثلاً در آب بیفتد، و انسان بداند که حیوان به واسطه هر دو تیر و افتادن در آب جان داده است، حلال نیست، بلکه اگر نداند که جان دادن آن فقط به واسطه تیر بوده است، نیز حلال نمیباشد. مسأله ???? اگر با سگ غصبی یا اسلحه غصبی، حیوانی را شکار کند، شکار حلال است و مال خود او میشود، ولی گذشته از اینکه گناه کرده، باید اجرت اسلحه یا سگ را به صاحبش بدهد. مسأله ???? اگر با وسیله شکار چون شمشیر بعضی از اعضای بدن حیوان مانند دست و پا را از او جدا کنند، آن عضو حرام میباشد، ولی چنانچه آن حیوان را با مراعات شرایط گذشته در مسأله (????) سر ببرند، باقیمانده بدن او حلال میشود؛ و اما اگر وسیله شکار با شرایط گذشته بدن حیوان را دو قسمت کند، و سر و گردن در یک قسمت بماند، و انسان وقتی برسد که حیوان جان داده باشد، هر دو قسمت حلال است. و همچنین است اگر حیوان زنده باشد ولی بهاندازه سربریدن وقت نباشد، اما اگر بهاندازه سربریدن وقت باشد و ممکن باشد که مقداری زنده بماند، قسمتی که سر و گردن ندارد، حرام، و قسمتی که سر و گردن دارد، اگر سر آن را به دستوری که قبلاً گذشت ببرند، حلال، وگرنه آن هم حرام میباشد. مسأله ???? اگر با چوب یا سنگ، یا چیز دیگری که شکار کردن با آن صحیح نیست حیوانی را دو قسمت کنند، قسمتی که سر و گردن ندارد حرام است، و قسمتی که سر و گردن دارد، اگر زنده باشد و ممکن باشد که مقداری زنده بماند و سر آن را به دستوری که قبلاً گذشت ببرند، حلال، وگرنه آن قسمت هم حرام میباشد. مسأله ???? اگر حیوانی را شکار کنند، یا سر ببرند و بچه زندهای از آن بیرون آید، چنانچه آن بچه را به دستوری که قبلاً گذشت سر ببرند، حلال، وگرنه حرام میباشد. مسأله ???? اگر حیوانی را شکار کنند، یا سر ببرند و بچه مردهای از شکمش بیرون آورند، در صورتی که مردن بچه پیش از کشتن آن حیوان نباشد، و همچنین به سبب دیر بیرون آوردنش از شکم آن حیوان نمرده باشد، چنانچه خلقت آن بچه کامل باشد و مو یا پشم در بدنش روییده باشد، پاک و حلال است. شکار کردن با سگ شکاری مسأله ???? اگر سگ شکاری، حیوان وحشی حلالگوشتی را شکار کند، پاک بودن و حلال بودن آن حیوان شش شرط دارد: اوّل: سگ بهطوری تربیت شده باشد که هر وقت آن را برای گرفتن شکار بفرستند برود، و هر وقت از رفتن جلوگیری کنند بایستد، ولی اگر پس از نزدیک شدن به شکار و دیدن آن نتوان از او جلوگیری کرد، ضرر ندارد، و اگر عادتش این باشد که پیش از رسیدن صاحبش از شکار میخورد، ضرر ندارد، و همچنین اگر عادت به خوردن خون شکار داشته باشد، اشکال ندارد، ولی بنا بر احتیاط واجب شرط است که عادتش چنین باشد که اگر صاحبش خواست شکار را از او بگیرد به ممانعت و ستیز برنخیزد. دوّم: صاحبش آن را بفرستد، و اگر از پیش خود دنبال شکار رود و حیوانی را شکار کند، خوردن آن حیوان حرام است، بلکه اگر از پیش خود دنبال شکار رود و بعداً صاحبش صدا بزند که زودتر آن را به شکار برساند، اگرچه به واسطه صدای صاحبش شتاب کند بنا بر احتیاط واجب باید از خوردن آن شکار خودداری نماید. سوّم: کسی که سگ را میفرستد باید مسلمان باشد، به تفصیلی که در شرایط شکار با اسلحه گذشت. چهارم: شکارچی وقت فرستادن سگ، یا پیش از رسیدنش به حیوان، نام خدا را ببرد، و اگر عمداً نام خدا را نبرد، آن شکار حرام است، ولی اگر فراموش کند اشکال ندارد. پنجم: شکار به واسطه زخمی که از دندان سگ پیدا کرده است بمیرد، پس اگر سگ شکار را خفه کند یا شکار از دویدن یا ترس بمیرد، حلال نیست. ششم: کسی که سگ را فرستاده است، وقتی برسد که حیوان مرده باشد، یا اگر زنده است بهاندازه سربریدن آن وقت نباشد ولی نه از جهت تأخیر غیر معمول در رسیدن به شکار اما اگر وقتی برسد که بهاندازه سربریدن وقت باشد و سر حیوان را نبرد تا بمیرد، حلال نیست. مسأله ???? کسی که سگ را فرستاده اگر وقتی برسد که بتواند سر حیوان را ببرد، چنانچه به واسطه تهیه مقدمات آن مانند بیرون آوردن کارد وقت بگذرد و آن حیوان بمیرد، حلال است، ولی اگر چیزی همراه او نباشد که با آن سر حیوان را ببرد و حیوان بمیرد بنا بر احتیاط واجب حلال نمیشود، البته در این حال اگر آن حیوان را رها کند که سگ او را بکشد، حلال میشود. مسأله ???? اگر چند سگ را بفرستد و با هم حیوانی را شکار کنند، چنانچه همه آنها دارای شرطهایی که در مسأله (????) گفته شد بودهاند، شکار حلال است، و اگر یکی از آنها دارای آن شرطها نبوده، شکار حرام است. مسأله ???? اگر سگ را برای شکار حیوانی بفرستد و آن سگ حیوان دیگری را شکار کند، آن شکار حلال و پاک است، و نیز اگر آن حیوان را با حیوان دیگری شکار کند، هر دوی آنها حلال و پاک میباشد. مسأله ???? اگر چند نفر با هم سگ را بفرستند و یکی از آنها عمداً نام خدا را نبرد، آن شکار حرام است، و نیز اگر یکی از سگهایی را که فرستادهاند بهطوری که در مسأله (????) گفته شد تربیت شده نباشد، آن شکار حرام میباشد. مسأله ???? اگر باز، یا حیوان دیگری غیر سگ شکاری، حیوانی را شکار کند، آن شکار حلال نیست، ولی اگر وقتی برسند که حیوان زنده باشد و به دستوری که قبلاً گذشت سر آن را ببرند، حلال است. صید ماهی و ملخ مسأله ???? اگر ماهیای که در اصل خلقتش فلس دار باشد هرچند از جهت عارضی فلس از او جدا شده باشد زنده از آب بگیرند و بیرون آب جان دهد، پاک و خوردن آن حلال است. و چنانچه در آب بمیرد پاک است، ولی خوردن آن حرام میباشد، هرچند با وسیلهای مانند زهر بمیرد، مگر اینکه در تور ماهیگیر در آب بمیرد که در این صورت خوردنش حلال است. و ماهی بیفلس را اگرچه زنده از آب بگیرند و بیرون آب جان دهد، حرام است. مسأله ???? اگر ماهی از آب بیرون بیفتد، یا موج آن را بیرون بیندازد، یا آب فرو رود و ماهی در خشکی بماند، چنانچه پیش از آنکه بمیرد، با دست یا بهوسیله دیگر کسی آن را بگیرد، بعد از جان دادن حلال است، و اگر قبل از گرفتن بمیرد، حرام است. مسأله ???? کسی که ماهی را صید میکند، لازم نیست مسلمان باشد و در موقع گرفتن آن نام خدا را ببرد، ولی مسلمان باید ببیند، یا از راه دیگری اطمینان داشته باشد که او را زنده از آب گرفته، یا آنکه در تور او در آب مرده است. مسأله ???? ماهی مردهای که معلوم نیست آن را زنده از آب گرفتهاند یا مرده، چنانچه در دست مسلمان باشد و در آن تصرفی میکند که دلیل بر حلال بودن آن است مانند فروختن یا خوردن، حلال است، و اگر در دست کافر باشد، اگرچه بگوید آن را زنده گرفتهام، حرام میباشد، مگر آنکه انسان اطمینان کند که او را زنده از آب گرفته یا آنکه در تور او در آب مرده است. مسأله ???? خوردن ماهی زنده جایز است. مسأله ???? اگر ماهی زنده را بریان کنند، یا در بیرون آب پیش از جان دادن بکشند، خوردنش جایز است. مسأله ???? اگر ماهی را بیرون آب دو قسمت کنند، و یک قسمت آن در حالی که زنده است در آب بیفتد، خوردن قسمتی را که بیرون آب مانده جایز است. مسأله ???? اگر ملخ را با دست یا بهوسیله دیگری زنده بگیرد، بعد از جان دادن آن حلال است، و لازم نیست کسی که آن را میگیرد مسلمان باشد، و در موقع گرفتن نام خدا را ببرد، ولی اگر ملخ مردهای در دست کافر باشد و معلوم نباشد که آن را زنده گرفته است یا نه، اگرچه بگوید زنده گرفتهام حرام است. مسأله ???? خوردن ملخی که بال درنیاورده است و نمیتواند پرواز کند، حرام است.