ابتدا به توضیحی دربارهی جریان مباهله و سپس مصادیق برخی واژهها که در پاسخ، ما را یاری میکنند، میپردازیم. (مباهله) به معنای نفرین کردن دو نفر بر همدیگر است، به این ترتیب که وقتی استدلالات منطقی سودی نبخشید، افرادی که با هم دربارهی یک مسألهی مهم دینی گفتگو دارند، در یکجا جمع میشوند و به درگاه خدا تضرع میکنند و از او میخواهند که دروغگو را رسوا سازد و مجازات کند.[1] در روایات اسلامی که مفسران و محدثان نقل کردهاند آمده است: هنگامی که آیه مباهله نازل شد، پیامبر صلّی الله علیه و آله به مسیحیان نجران پیشنهاد مباهله داد، بزرگان مسیحی از پیامبر صلّی الله علیه و آله یک روز مهلت خواستند تا در این باره به شور بنشینند، اسقف به آنها گفت: نگاه کنید! اگر فردا محمد صلّی الله علیه و آله با فرزند و خانوادهاش برای مباهله آمد، از مباهله با او بپرهیزید، و اگر اصحاب و یارانش را همراه آورد، با او مباهله کنید که او پایه و اساسی ندارد! فردای آن روز، پیامبر صلّی الله علیه و آله آمد در حالی که دست علی علیه السّلام را گرفته و حسن و حسین علیهما السلام پیش روی او حرکت میکردند و فاطمه سلام الله علیها پشت سر او بود، مسیحیان در حالی که پیشاپیش آنها اسقف اعظم آنان بود، نیز بیرون آمدند، هنگامی که اسقف پیامبر صلّی الله علیه و آله را با همراهانش مشاهده کرد، پرسید: اینها کیانند؟ گفتند: این یکی پسر عمو و داماد و این دو دخترزادههای او، و این بانو دختر اوست که از همه نزد او گرامیتر است، اسقف نگاهی کرد و گفت: من مردی را میبینم که مصمم و با جرأت در مباهله است، و میترسم او راستگو باشد، و اگر راستگو باشد، بلای عظیمی بر ما وارد خواهد شد. سپس گفت: ای ابا القاسم! ما با تو مباهله نخواهیم کرد، بیا با هم صلح کنیم، و در بعضی روایات آمده است که اسقف اعظم گفت: من چهرههایی را مینگرم که اگر از خدا بخواهند کوه را از جا برکند چنین خواهد شد، پس مباهله نکنید که هلاک خواهید شد![2] در صحیح مسلم چنین آمده است: معاویه از سعد بن ابی وقاص سؤال کرد: چرا تو لعن و سبّ علی بن ابی طالب نمیکنی؟ سعد در جواب گفت: به خاطر سه امر: حدیث منزلت در جنگ تبوک، داستان پرچم در جنگ خیبر و داستان مباهله، وقتی که آیة (قل تعالوا ندع ابنائنا و ابنائکم) نازل شد، پیامبر صلّی الله علیه و آله علی، فاطمه، حسن و حسین علیهم السلام را فراخواند و گفت: بار خدایا! اینها اهل منند (اهل بیت من هستند).[3] قاضی نور الله شوشتری در جلد سوم از کتاب ارزشمند (احقاق الحق) صفحهی 46 میگوید: مفسران در این مسأله اتفاق نظر دارند که (ابنائنا) در آیهی فوق، اشاره به حسن و حسین علیهما السلام و (نسائنا) اشاره به فاطمه سلام الله علیها و (انفسنا) اشاره به علی علیه السّلام است. سپس در حدود شصت نفر از بزرگان اهل سنت را نقل میکند که آن ها تصریح کردهاند که آیهی مباهله دربارهی اهل بیت نازل شده است، و نام آنها و مشخصات کتب آنها را از صفحهی 46 تا 76 مشروحاً آورده است. شخصیتهایی چون مسلم بن حجاج، احمد بن حنبل، طبری، حاکم نیشابوری، فخر رازی، ابن اثیر، آلوسی و ابن حجر عسقلانی از جملهی این افراد هستند.[4] در اینجا به پاسخ پرسشی میپردازیم که امکان دارد به ذهن خوانندهی گرامی خطور کند و آن اینکه؛ ما چگونه میتوانیم بپذیریم که امام حسین علیه السّلام ، پسر رسول خدا صلّی الله علیه و آله خوانده شود، در حالی که امام حسین علیه السّلام فرزند پسر پیامبر نبوده است بلکه پسر دختر آن حضرت بوده است، و در عرب، به فرزند پسر، پسر گرفته نمیشود؟ در پاسخ به این پرسش باید گفت: اولاً جواب محکم و صریح به این سئوال را قرآن در همین آیه فرموده است؛ چرا که در این آیه کلمهی (ابناء) آمده است و بنا به نقل بسیاری از دانشمندان در تفسیر این آیه، پیامبر از فرزندان، کسی جز امام حسن و امام حسین علیهما السلام را با خود برای مباهله با مسیحیان نجران نبرده است، و از اینجا روشن میشود که مراد از (ابناء) امام حسن و امام حسین علیهما السلام است. و گذشته از آن، پیامبر صلّی الله علیه و آله بارها خطاب به این دو بزرگوار و یا دربارهی آن دو امام، میفرمودند: (ابنای) فرزندان من. پیامبر صلّی الله علیه و آله با این فرمایش خویش خط بطلانی بر تفکر باطلی کشیدند که تنها فرزندان پسر را فرزند خود میدانستند و میگفتند: بنونا بنو ابنائنا و بناتنا بنوهن ابناء الرجال الْاَباعِدِ یعنی فرزندان ما تنها پسرزادههای ما هستند، اما دخترزادههای ما فرزندان مردم بیگانه محسوب میشوند نه فرزندان ما. این طرز تفکر مولود همان نسبت غلط جاهلی بود که دختران و زنان را عضو اصلی جامعه انسانی نمیدانستند و آنها را در حکم ظروفی برای نگاهداری پسران میپنداشتند چنانکه شاعر آنها میگوید: و انما امهات الناس اوعیة مستودعات و للانساب آباء مادران مردم حکم ظروفی برای پرورش آنها را دارند و برای نسب تنها پدران شناخته میشوند! ولی اسلام این طرز تفکر را به شدت درهم کوبید و احکام فرزند را بر فرزندان پسری و دختری یک سان جاری ساخت. در قرآن در سورهی انعام آیهی هشتاد و پنج دربارهی فرزندان ابراهیم میخوانیم: (و من ذریته داود و سلیمان و ایوب و یوسف و موسی و هارون کذلک نجزی المحسنین و زکریا و یحیی و عیسی و الیاس کل من الصالحین). در این آیه حضرت مسیح از فرزندان ابراهیم شمرده شده است در حالی که حضرت مسیح فرزند دختری حضرت ابراهیم بود.[5] مطلب دیگر این است که در آیهی مورد نظر کلمهی (ابناءنا) آمده است که معنای جمع دارد ولی مصداق آن تثنیه است. در توضیح این مطلب که با توجه به جمع بودن (ابناءنا) چرا دو نفر انتخاب شدند؟ در پاسخ باید گفت: در صورت نداشتن فرزند پسری غیر از امام حسن و امام حسین علیهما السلام همراه نمودن این دو امام روشن است؛ چرا که غیر از آنها را نداشته است، و در صورت بودن فرزند پسری غیر از حسنین علیهما السلام برای پیامبر صلّی الله علیه و آله کار آن حضرت به اهمیت موضوع و جایگاه آن دو بزرگوار نزد خدا و رسولش باز میگردد، و از آنجا که این دو تن از فرزندانش جایگاه و شأن ویژهای و دارای امتیازات منحصر به فردی بودهاند، پیامبر در حادثهای چون مباهله از میان فرزندان فقط به همراه نمودن این دو تن اقدام نموده است، هر انسان منصف و دانایی که در این حادثه به دیدهی تحقیق و واقع نگرانه‌ای نظر کند به درست بودن کار رسول خدا صلی الله علیه و آله اعتراف مینماید و متوجه میشود که چرا رسول خدا صلّی الله علیه و آله در ماجرایی به این اهمیت از میان افراد خاندانش، این چند تن را به همراه میبرد که به نقل فخر رازی در تفسیر، پیامبر صلّی الله علیه و آله در این ماجرا، به جز امام حسن و امام حسین و فاطمه زهرا و امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیهم السلام ، فرد دیگری را به همراه نبرد، و همو در پایان این نقل اضافه میکند: این روایت در بین اهل تفسیر و حدیث به عنوان روایتی که بر صحتش اتفاق نظر هست، معروف است.[6] اما پیرامون این موضوع که چرا بر اساس عمل رسول خدا صلّی الله علیه و آله کلمهی (ابناءنا) که به صورت جمع آمده است، مصداق آن دو نفر است؟ اطلاق صیغهی جمع بر مفرد یا بر تثنیه تازگی ندارد و در قرآن و غیر قرآن از ادبیات عرب و حتی غیر عرب این معنا بسیار است.[7] از جمله مواردی که میتوان لفظ را به صورت جمع آورد درحالی که مصداق آن تثنیه است، این است که هنگام صدور فرمان کلی و امری که به منزلهی قرارداد و یا پیمان است باید از الفاظ کلی و صیغهی جمع استفاده کرد گر چه ممکن است مصادیق آن مفرد یا تثینه باشد، از این رو پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله هنگامی که با نصارا قرارداد و پیمان مباهله بست و بین آن حضرت و مسیحیان نجران توافق شد که در وقت مشخص و در مکان معینی به مباهله بپردازند. آن حضرت موظف بود همهی فرزندان و زنان خاص خاندانش و تمام کسانی را که به منزلهی جان او بودند همراه خود به مباهله ببرد، ولی اینها مصداقی جز دو فرزند و یک زن و یک مرد نداشت.[8] اضافه بر این، در آیات قرآن موارد متعدد داریم که عبارت به صورت صیغهی جمع آمده، اما مصداق آن جهتی از جهات منحصر به یک فرد بوده است، به عنوان مثال آیهی 173 سورهی آل عمران که کلمهی (الناس) آمده و به معنای مردم است، و طبق تصریح جمعی از مفسران، نُعیم بن مسعود، منظور است که از ابوسفیان اموالی گرفته بود تا مسلمانان را از قدرت مشرکان بترساند. و یا آیهی 181 همان سوره کلمهی (الذین) آمده است و معنای جمع دارد ولی طبق تصریح جمعی از مفسران (حیّ بن اخطب) یا (فتحاص) منظور آیه هستند.[9] در تفسیر المیزان به آیاتی اشاره شده است که لفظ آنها جمع است ولی مصداق آن مفرد است، آیهی 2 سورهی مجادله، آیهی 3 سورهی مجادله، آیهی 219 سورهی بقره.[10] و بر اساس نقل صاحب تفسیر المیزان، آیات بسیاری در قرآن هست که به لفظ جمع آمده ولی مصداق آن بر اساس شأن نزول مفرد است.[11] پس بر اساس آنچه گفته شد، جمع بودن لفظ (ابناءنا) هیچ گونه اشکال و مانعی برای تفسیر آیه و مراد بودن حسنین علیهما السلام نخواهد بود. معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر: 1. المیزان، ج3، ص 231 و 258. 2. تفسیر نمونه، ج2، ص 586 و 587. 3. تفسیر کبیر، ج4، ص 90. -------------------------------------------------------------------------------- [1] . مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر پیام قرآن، ج 9، ص 242. [2] . طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج 1 و2، ص 452، با اندکی تلخیص و طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان، ج 3، ص 231. [3] . مسلم، صحیح، ج 4، ص 1871. [4] . مکارم شیرازی، ناصر و همکاران، تفسیر نمونه، ج 2، ص 441 و 442. [5] . مکارم شیرازی، ناصر و همکاران، ج 2، ص 445 و 446. [6] . فخر رازی، تفسیر کبیر، ج 4، ص 90. [7] . مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج 2، ص 586. [8] . با استفاده از تفسیر نمونه و تفسیر کبیر فخر رازی. [9] . مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج 2، ص 587. [10] . طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان، ج 3، ص 258. [11] . همان، ص 259.
ابتدا به توضیحی دربارهی جریان مباهله و سپس مصادیق برخی واژهها که در پاسخ، ما را یاری میکنند، میپردازیم.
(مباهله) به معنای نفرین کردن دو نفر بر همدیگر است، به این ترتیب که وقتی استدلالات منطقی سودی نبخشید، افرادی که با هم دربارهی یک مسألهی مهم دینی گفتگو دارند، در یکجا جمع میشوند و به درگاه خدا تضرع میکنند و از او میخواهند که دروغگو را رسوا سازد و مجازات کند.[1]
در روایات اسلامی که مفسران و محدثان نقل کردهاند آمده است: هنگامی که آیه مباهله نازل شد، پیامبر صلّی الله علیه و آله به مسیحیان نجران پیشنهاد مباهله داد، بزرگان مسیحی از پیامبر صلّی الله علیه و آله یک روز مهلت خواستند تا در این باره به شور بنشینند، اسقف به آنها گفت: نگاه کنید! اگر فردا محمد صلّی الله علیه و آله با فرزند و خانوادهاش برای مباهله آمد، از مباهله با او بپرهیزید، و اگر اصحاب و یارانش را همراه آورد، با او مباهله کنید که او پایه و اساسی ندارد!
فردای آن روز، پیامبر صلّی الله علیه و آله آمد در حالی که دست علی علیه السّلام را گرفته و حسن و حسین علیهما السلام پیش روی او حرکت میکردند و فاطمه سلام الله علیها پشت سر او بود، مسیحیان در حالی که پیشاپیش آنها اسقف اعظم آنان بود، نیز بیرون آمدند، هنگامی که اسقف پیامبر صلّی الله علیه و آله را با همراهانش مشاهده کرد، پرسید: اینها کیانند؟ گفتند: این یکی پسر عمو و داماد و این دو دخترزادههای او، و این بانو دختر اوست که از همه نزد او گرامیتر است، اسقف نگاهی کرد و گفت: من مردی را میبینم که مصمم و با جرأت در مباهله است، و میترسم او راستگو باشد، و اگر راستگو باشد، بلای عظیمی بر ما وارد خواهد شد. سپس گفت: ای ابا القاسم! ما با تو مباهله نخواهیم کرد، بیا با هم صلح کنیم، و در بعضی روایات آمده است که اسقف اعظم گفت: من چهرههایی را مینگرم که اگر از خدا بخواهند کوه را از جا برکند چنین خواهد شد، پس مباهله نکنید که هلاک خواهید شد![2]
در صحیح مسلم چنین آمده است: معاویه از سعد بن ابی وقاص سؤال کرد: چرا تو لعن و سبّ علی بن ابی طالب نمیکنی؟ سعد در جواب گفت: به خاطر سه امر: حدیث منزلت در جنگ تبوک، داستان پرچم در جنگ خیبر و داستان مباهله، وقتی که آیة (قل تعالوا ندع ابنائنا و ابنائکم) نازل شد، پیامبر صلّی الله علیه و آله علی، فاطمه، حسن و حسین علیهم السلام را فراخواند و گفت: بار خدایا! اینها اهل منند (اهل بیت من هستند).[3]
قاضی نور الله شوشتری در جلد سوم از کتاب ارزشمند (احقاق الحق) صفحهی 46 میگوید: مفسران در این مسأله اتفاق نظر دارند که (ابنائنا) در آیهی فوق، اشاره به حسن و حسین علیهما السلام و (نسائنا) اشاره به فاطمه سلام الله علیها و (انفسنا) اشاره به علی علیه السّلام است.
سپس در حدود شصت نفر از بزرگان اهل سنت را نقل میکند که آن ها تصریح کردهاند که آیهی مباهله دربارهی اهل بیت نازل شده است، و نام آنها و مشخصات کتب آنها را از صفحهی 46 تا 76 مشروحاً آورده است.
شخصیتهایی چون مسلم بن حجاج، احمد بن حنبل، طبری، حاکم نیشابوری، فخر رازی، ابن اثیر، آلوسی و ابن حجر عسقلانی از جملهی این افراد هستند.[4]
در اینجا به پاسخ پرسشی میپردازیم که امکان دارد به ذهن خوانندهی گرامی خطور کند و آن اینکه؛ ما چگونه میتوانیم بپذیریم که امام حسین علیه السّلام ، پسر رسول خدا صلّی الله علیه و آله خوانده شود، در حالی که امام حسین علیه السّلام فرزند پسر پیامبر نبوده است بلکه پسر دختر آن حضرت بوده است، و در عرب، به فرزند پسر، پسر گرفته نمیشود؟
در پاسخ به این پرسش باید گفت: اولاً جواب محکم و صریح به این سئوال را قرآن در همین آیه فرموده است؛ چرا که در این آیه کلمهی (ابناء) آمده است و بنا به نقل بسیاری از دانشمندان در تفسیر این آیه، پیامبر از فرزندان، کسی جز امام حسن و امام حسین علیهما السلام را با خود برای مباهله با مسیحیان نجران نبرده است، و از اینجا روشن میشود که مراد از (ابناء) امام حسن و امام حسین علیهما السلام است.
و گذشته از آن، پیامبر صلّی الله علیه و آله بارها خطاب به این دو بزرگوار و یا دربارهی آن دو امام، میفرمودند: (ابنای) فرزندان من.
پیامبر صلّی الله علیه و آله با این فرمایش خویش خط بطلانی بر تفکر باطلی کشیدند که تنها فرزندان پسر را فرزند خود میدانستند و میگفتند:
بنونا بنو ابنائنا و بناتنا
بنوهن ابناء الرجال الْاَباعِدِ
یعنی فرزندان ما تنها پسرزادههای ما هستند، اما دخترزادههای ما فرزندان مردم بیگانه محسوب میشوند نه فرزندان ما.
این طرز تفکر مولود همان نسبت غلط جاهلی بود که دختران و زنان را عضو اصلی جامعه انسانی نمیدانستند و آنها را در حکم ظروفی برای نگاهداری پسران میپنداشتند چنانکه شاعر آنها میگوید:
و انما امهات الناس اوعیة
مستودعات و للانساب آباء
مادران مردم حکم ظروفی برای پرورش آنها را دارند و برای نسب تنها پدران شناخته میشوند!
ولی اسلام این طرز تفکر را به شدت درهم کوبید و احکام فرزند را بر فرزندان پسری و دختری یک سان جاری ساخت.
در قرآن در سورهی انعام آیهی هشتاد و پنج دربارهی فرزندان ابراهیم میخوانیم:
(و من ذریته داود و سلیمان و ایوب و یوسف و موسی و هارون کذلک نجزی المحسنین و زکریا و یحیی و عیسی و الیاس کل من الصالحین). در این آیه حضرت مسیح از فرزندان ابراهیم شمرده شده است در حالی که حضرت مسیح فرزند دختری حضرت ابراهیم بود.[5]
مطلب دیگر این است که در آیهی مورد نظر کلمهی (ابناءنا) آمده است که معنای جمع دارد ولی مصداق آن تثنیه است. در توضیح این مطلب که با توجه به جمع بودن (ابناءنا) چرا دو نفر انتخاب شدند؟
در پاسخ باید گفت: در صورت نداشتن فرزند پسری غیر از امام حسن و امام حسین علیهما السلام همراه نمودن این دو امام روشن است؛ چرا که غیر از آنها را نداشته است، و در صورت بودن فرزند پسری غیر از حسنین علیهما السلام برای پیامبر صلّی الله علیه و آله کار آن حضرت به اهمیت موضوع و جایگاه آن دو بزرگوار نزد خدا و رسولش باز میگردد، و از آنجا که این دو تن از فرزندانش جایگاه و شأن ویژهای و دارای امتیازات منحصر به فردی بودهاند، پیامبر در حادثهای چون مباهله از میان فرزندان فقط به همراه نمودن این دو تن اقدام نموده است، هر انسان منصف و دانایی که در این حادثه به دیدهی تحقیق و واقع نگرانهای نظر کند به درست بودن کار رسول خدا صلی الله علیه و آله اعتراف مینماید و متوجه میشود که چرا رسول خدا صلّی الله علیه و آله در ماجرایی به این اهمیت از میان افراد خاندانش، این چند تن را به همراه میبرد که به نقل فخر رازی در تفسیر، پیامبر صلّی الله علیه و آله در این ماجرا، به جز امام حسن و امام حسین و فاطمه زهرا و امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیهم السلام ، فرد دیگری را به همراه نبرد، و همو در پایان این نقل اضافه میکند: این روایت در بین اهل تفسیر و حدیث به عنوان روایتی که بر صحتش اتفاق نظر هست، معروف است.[6]
اما پیرامون این موضوع که چرا بر اساس عمل رسول خدا صلّی الله علیه و آله کلمهی (ابناءنا) که به صورت جمع آمده است، مصداق آن دو نفر است؟
اطلاق صیغهی جمع بر مفرد یا بر تثنیه تازگی ندارد و در قرآن و غیر قرآن از ادبیات عرب و حتی غیر عرب این معنا بسیار است.[7]
از جمله مواردی که میتوان لفظ را به صورت جمع آورد درحالی که مصداق آن تثنیه است، این است که هنگام صدور فرمان کلی و امری که به منزلهی قرارداد و یا پیمان است باید از الفاظ کلی و صیغهی جمع استفاده کرد گر چه ممکن است مصادیق آن مفرد یا تثینه باشد، از این رو پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله هنگامی که با نصارا قرارداد و پیمان مباهله بست و بین آن حضرت و مسیحیان نجران توافق شد که در وقت مشخص و در مکان معینی به مباهله بپردازند.
آن حضرت موظف بود همهی فرزندان و زنان خاص خاندانش و تمام کسانی را که به منزلهی جان او بودند همراه خود به مباهله ببرد، ولی اینها مصداقی جز دو فرزند و یک زن و یک مرد نداشت.[8]
اضافه بر این، در آیات قرآن موارد متعدد داریم که عبارت به صورت صیغهی جمع آمده، اما مصداق آن جهتی از جهات منحصر به یک فرد بوده است، به عنوان مثال آیهی 173 سورهی آل عمران که کلمهی (الناس) آمده و به معنای مردم است، و طبق تصریح جمعی از مفسران، نُعیم بن مسعود، منظور است که از ابوسفیان اموالی گرفته بود تا مسلمانان را از قدرت مشرکان بترساند.
و یا آیهی 181 همان سوره کلمهی (الذین) آمده است و معنای جمع دارد ولی طبق تصریح جمعی از مفسران (حیّ بن اخطب) یا (فتحاص) منظور آیه هستند.[9]
در تفسیر المیزان به آیاتی اشاره شده است که لفظ آنها جمع است ولی مصداق آن مفرد است، آیهی 2 سورهی مجادله، آیهی 3 سورهی مجادله، آیهی 219 سورهی بقره.[10]
و بر اساس نقل صاحب تفسیر المیزان، آیات بسیاری در قرآن هست که به لفظ جمع آمده ولی مصداق آن بر اساس شأن نزول مفرد است.[11]
پس بر اساس آنچه گفته شد، جمع بودن لفظ (ابناءنا) هیچ گونه اشکال و مانعی برای تفسیر آیه و مراد بودن حسنین علیهما السلام نخواهد بود.
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1. المیزان، ج3، ص 231 و 258.
2. تفسیر نمونه، ج2، ص 586 و 587.
3. تفسیر کبیر، ج4، ص 90.
--------------------------------------------------------------------------------
[1] . مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر پیام قرآن، ج 9، ص 242.
[2] . طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج 1 و2، ص 452، با اندکی تلخیص و طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان، ج 3، ص 231.
[3] . مسلم، صحیح، ج 4، ص 1871.
[4] . مکارم شیرازی، ناصر و همکاران، تفسیر نمونه، ج 2، ص 441 و 442.
[5] . مکارم شیرازی، ناصر و همکاران، ج 2، ص 445 و 446.
[6] . فخر رازی، تفسیر کبیر، ج 4، ص 90.
[7] . مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج 2، ص 586.
[8] . با استفاده از تفسیر نمونه و تفسیر کبیر فخر رازی.
[9] . مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج 2، ص 587.
[10] . طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان، ج 3، ص 258.
[11] . همان، ص 259.
- [سایر] مراد از «ابناء» در آیة مباهله چه کسانی هستند؟
- [سایر] مراد از «وحی» و «امر آسمانها» در آیه 12 سوره فصلت چیست؟
- [سایر] مراد از «وحی» و «امر آسمانها» در آیه 12 سوره فصلت چیست؟
- [سایر] مراد از «من الخوف» در سوره بقره، آیه 155 چیست؟
- [سایر] مراد از «خیط أبیض» و «خیط أسود»(نخ سفید و سیاه) در مسئله روزه چیست؟
- [سایر] مراد از حشر حیوانات در آیه ی: «و اذا اَلْوُحُوشُ حُشِرَتْ» چیست؟ آیا حیوانات نیز حشر و سؤال و جواب دارند؟
- [سایر] مراد از آیه« اقرأ بسم ربک » چیست ؟ مگر چیزی نازل شده بود تا پیامبر -صلی الله علیه وآله- آن را بخواند
- [سایر] مراد از «مؤمنین» کدام گروه از مسلمانان هستند؟
- [سایر] مراد قرآن از «مجمع البحرین» چیست؟
- [سایر] مراد و منظور از عرضه کافران به آتش در آیه شریفه «یوم یعرض الذین کفروا علی النّار»(1) چه می باشد؟
- [آیت الله جوادی آملی] .در چهار سوره قرآن, آیه سجده هست: آیه 15 سوره (سجده), آیه 37 سوره (فصّلت), آیه 62 سوره (نجم) و آیه 19 سوره (علق). هر کس یکی از این چهار آیه را بخواند یا گوش فرا دهد، پس از تمام شدن آیه، فوراً باید سجده کند و اگر آن را فراموش کرده، هر وقت یادش آمد, باید سجده نماید.
- [آیت الله مکارم شیرازی] سوره هایی که سجده واجب دارد چهار سوره است: 1 سوره سجده (سوره 32) آیه 15. 2 سوره فصلت (سوره 41) آیه 37. 3 سوره نجم (سوره 53) آیه 62. 4 سوره علق(سوره 96) آیه 19.
- [آیت الله مظاهری] غیبت از یک جمعیّت نظیر غیبت از طایفهای یا ملّتی غیبت و حرام نیست، در صورتی که مراد گوینده و شنونده بعضی از آن جمعیّت باشد، امّا چون موجب قساوت قلب است، بهتر است پرهیز شود، ولی اگر مراد گوینده و شنونده همه جمعیّت باشد، غیبت و گناه آن نیز مضاعف میشود.
- [آیت الله وحید خراسانی] فواید چیزی را که گرو می گذارند مال مالک ان است و مراد از مالک در این مسایل اعم از صاحب حق است
- [آیت الله شبیری زنجانی] وقت نماز جمعه از اول ظهر است تا یک ساعت و مراد از ساعت: 112 روز است؛ بنابراین در فصول مختلف تغییر میکند.
- [آیت الله صافی گلپایگانی] . اگر در بین خواندن آیه ای شک کند که آیه پیش را خوانده یا نه، یا وقتی آخر آیه را می خواند شک کند که اول آن را خوانده یا نه، به شک خود اعتنا نکند.
- [آیت الله وحید خراسانی] مستحب است که بر بالین محتضر سوره مبارکه یس و صافات و احزاب و ایه الکرسی و ایه پنجاه و چهارم از سوره اعراف و سه ایه اخر سوره بقره بلکه هر چه از قران ممکن است بخوانند
- [آیت الله سیستانی] اگر در بین خواندن آیه شک کند که آیه پیش را خوانده یا نه ، یا وقتی که آخر آیه را میخواند شک کند که اول آن را خوانده یا نه ، باید به شک خود اعتنا نکند .
- [آیت الله نوری همدانی] اگر در بین خواندن آیه ای شک کند که آیة پیش را خوانده یا نه ، یا وقتی آخر آیه را می خواند شک کند که اول آن را خوانده یا نه ،باید به شک خود اعتنا نکند.
- [آیت الله خوئی] اگر در بین خواندن آیه شک کند که آیه پیش را خوانده یا نه، یا وقتی آخر آیه را میخواند شک کند که اول آن را خوانده یا نه، باید به شک خود اعتنا نکند.