تقدیر و اختیار، هر دو درست است. پس تقدیر خداوندی این است که بشر افعال خود را از روی اختیار انجام دهد، نه این که تقدیر او را به انجام یک طرف مجبور سازد. انسان به هر سو که رو آورد، همان قضا و قدر او است که با دست خود آن را انتخاب میکند. انسان فقط یک نوع سرنوشت ندارد، بلکه سرنوشتهای گوناگونی در پیش دارد که ممکن است هر کدام از آنها جانشین دیگری گردد، مثلاً اگر کسی بیمار شود و معالجه کند و نجات پیدا کند، به موجب سرنوشت و قضا و قدر است. نیز اگر معالجه نکند و رنجور بماند و یا بمیرد، آن نیز به موجب سرنوشت و قضا و قدر است. امیرالمؤمنین(ع) از کنار دیوار شکسته و کجی برخاست. پرسیدند: از قضای الهی فرار میکنی؟ فرمود: از قضای الهی به قدر او پناه میبرم.(1) (یعنی درست است که تا قانون علیت که منتهی به فرمان خداست، نباشد، دیوار شکسته سقوط نخواهد کرد، اما همان خداوند به من عقلی داده که آن خود یک حلقه از سلسله قانون علیت است و یک عامل بازدارنده در برابر این گونه حوادث. البته دیوار عقل و شعور ندارد و بدون اعلام قبلی سقوط میکند. اما من میتوانم به قدر الهی پناه ببرم؛ یعنی با عقل خود چنان محل نشستن را اندازه گیری کنم که اگر دیوار سقوط کند روی من نیفتد).(2) با یک مثال معنای قضا و قدر الهی روشن میشود: (اگر کسی بالای بام ایوانی خود را روی زمین بیفکند و بگوید: اگر مقدر است بمیرم میمیرم و اگر مقدر است بمانم میمانم، این گفته درست نیست، زیرا قضا و قدر الهی این است که بشر دارای اختیار و اراده باشد و بتواند خود را از بام پرت کند و بمیرد و یا آن که از راه بام، پله پله به زیر آید و بماند. هر کدام را که انتخاب نماید، قضا و قدر و سرنوشت او است. بنابراین تعیین سرنوشت و مقدرات، به معنای تعیین علتها و اسبابی است که زندگی انسانها را رقم میزند . بخشی از این اسباب و علتها به وسیله خود انسان تحقق مییابد. عوامل مؤثر در کار جهان که مجموعاً علل و اسباب جهان را تشکیل میدهند و مظاهر قضا و قدر به شمار میروند،منحصر به امور مادی نیستند. یک سلسله امور معنوی نیز وجود دارد که در تغییر و تبدیل سرنوشت بشر مؤثر است. رفتار و کردار بشر حساب و عکس العمل دارد. خوب و بد در مقیاس جهان بی تفاوت نیست، مثلاً آزار رساندن به جاندار، اعم از حیوان و انسان به ویژه به صاحبان حقوق از قبیل پدر و مادر و معلم، اثرهای بدی در زندگی دنیا به بار میآورد. هم چنین احترام به آنها در سعادت و زندگی انسان بی اثر نیست. دعا هم یکی از عوامل معنوی این جهان است که میتواند در سرنوشت حادثه ای مؤثر باشد. صدقه نیز یکی از عوامل مهم معنوی است. اصولاً کارهای خیر و نیکوییها و به طور کلی گناه یا اطاعت، توبه یا پرده دری، دادگری یا بیدادگری، نیکوکاری یا بدکاری، دعا یا نفرین و همانند آنها چیزهایی هستند که در سرنوشت بشر از نظر عمر، سلامت، روزی و موفقیت مؤثر میباشند. این که میگوییم بشر اختیار دارد و میتواند در سرنوشتش نقش داشته باشد، بدین معنا نیست که همه چیز در اختیار بشر قرار دارد. بسیاری از امور است که در اختیار آدمی نیست، اما در امور مربوط به افعال اختیاری خویش نقش دارد. معنای درست علم خدا به سرنوشت آن است که خداوند در ازل می داند که هر فرد انسانی با اختیار و انتخاب خود چه سرنوشتی را برای خود رقم خواهد زد، بنابراین علم خداوند از ابتدا به کارهای انسان با اختیار و انتخاب او تعلق می گیرد، پس با این حساب، علم خداوند نه تنها مغایر با انتخاب ما نیست، بلکه انتخاب و اختیار ما را تأیید می کند. پینوشتها : 1. توحید صدوق (چاپ تهران) ص 337،نشر جامعه مدرسین قم ،1398 ق. 2. ناصر مکارم شیرازی، پیدایش مذاهب، ص 29،نشر نسل جوان قم، 1377 ش.
تقدیر و اختیار، هر دو درست است.
پس تقدیر خداوندی این است که بشر افعال خود را از روی اختیار انجام دهد، نه این که تقدیر او را به انجام یک طرف مجبور سازد. انسان به هر سو که رو آورد، همان قضا و قدر او است که با دست خود آن را انتخاب میکند.
انسان فقط یک نوع سرنوشت ندارد، بلکه سرنوشتهای گوناگونی در پیش دارد که ممکن است هر کدام از آنها جانشین دیگری گردد، مثلاً اگر کسی بیمار شود و معالجه کند و نجات پیدا کند، به موجب سرنوشت و قضا و قدر است. نیز اگر معالجه نکند و رنجور بماند و یا بمیرد، آن نیز به موجب سرنوشت و قضا و قدر است.
امیرالمؤمنین(ع) از کنار دیوار شکسته و کجی برخاست. پرسیدند: از قضای الهی فرار میکنی؟ فرمود: از قضای الهی به قدر او پناه میبرم.(1) (یعنی درست است که تا قانون علیت که منتهی به فرمان خداست، نباشد، دیوار شکسته سقوط نخواهد کرد، اما همان خداوند به من عقلی داده که آن خود یک حلقه از سلسله قانون علیت است و یک عامل بازدارنده در برابر این گونه حوادث. البته دیوار عقل و شعور ندارد و بدون اعلام قبلی سقوط میکند. اما من میتوانم به قدر الهی پناه ببرم؛ یعنی با عقل خود چنان محل نشستن را اندازه گیری کنم که اگر دیوار سقوط کند روی من نیفتد).(2)
با یک مثال معنای قضا و قدر الهی روشن میشود: (اگر کسی بالای بام ایوانی خود را روی زمین بیفکند و بگوید: اگر مقدر است بمیرم میمیرم و اگر مقدر است بمانم میمانم، این گفته درست نیست، زیرا قضا و قدر الهی این است که بشر دارای اختیار و اراده باشد و بتواند خود را از بام پرت کند و بمیرد و یا آن که از راه بام، پله پله به زیر آید و بماند. هر کدام را که انتخاب نماید، قضا و قدر و سرنوشت او است.
بنابراین تعیین سرنوشت و مقدرات، به معنای تعیین علتها و اسبابی است که زندگی انسانها را رقم میزند . بخشی از این اسباب و علتها به وسیله خود انسان تحقق مییابد.
عوامل مؤثر در کار جهان که مجموعاً علل و اسباب جهان را تشکیل میدهند و مظاهر قضا و قدر به شمار میروند،منحصر به امور مادی نیستند. یک سلسله امور معنوی نیز وجود دارد که در تغییر و تبدیل سرنوشت بشر مؤثر است. رفتار و کردار بشر حساب و عکس العمل دارد. خوب و بد در مقیاس جهان بی تفاوت نیست، مثلاً آزار رساندن به جاندار، اعم از حیوان و انسان به ویژه به صاحبان حقوق از قبیل پدر و مادر و معلم، اثرهای بدی در زندگی دنیا به بار میآورد. هم چنین احترام به آنها در سعادت و زندگی انسان بی اثر نیست. دعا هم یکی از عوامل معنوی این جهان است که میتواند در سرنوشت حادثه ای مؤثر باشد. صدقه نیز یکی از عوامل مهم معنوی است. اصولاً کارهای خیر و نیکوییها و به طور کلی گناه یا اطاعت، توبه یا پرده دری، دادگری یا بیدادگری، نیکوکاری یا بدکاری، دعا یا نفرین و همانند آنها چیزهایی هستند که در سرنوشت بشر از نظر عمر، سلامت، روزی و موفقیت مؤثر میباشند.
این که میگوییم بشر اختیار دارد و میتواند در سرنوشتش نقش داشته باشد، بدین معنا نیست که همه چیز در اختیار بشر قرار دارد. بسیاری از امور است که در اختیار آدمی نیست، اما در امور مربوط به افعال اختیاری خویش نقش دارد.
معنای درست علم خدا به سرنوشت آن است که خداوند در ازل می داند که هر فرد انسانی با اختیار و انتخاب خود چه سرنوشتی را برای خود رقم خواهد زد، بنابراین علم خداوند از ابتدا به کارهای انسان با اختیار و انتخاب او تعلق می گیرد، پس با این حساب، علم خداوند نه تنها مغایر با انتخاب ما نیست، بلکه انتخاب و اختیار ما را تأیید می کند.
پینوشتها :
1. توحید صدوق (چاپ تهران) ص 337،نشر جامعه مدرسین قم ،1398 ق.
2. ناصر مکارم شیرازی، پیدایش مذاهب، ص 29،نشر نسل جوان قم، 1377 ش.
- [سایر] سعادتمند یا شقاوتمند شدن اختیاری انسان، چگونه با قضا و قدر و علم خدا سازگار است؟
- [سایر] فرشتگان چگونه از اسرار درونی انسان آگاه می شوند و آنها را ثبت می کنند؟
- [سایر] جبر و اختیار که در علم کلام از آن بحث می شود به چه معناست؟
- [سایر] در مورد بحث قضا و قدر از نظر شیعه توضیحاتی بفرمایید .
- [سایر] قضا و قدر الهی چیست؟ آیا با اختیار منافات ندارد؟
- [سایر] قضا و قدر و جبر و اختیار را توضیح دهید.
- [سایر] معنای قضا و قدر علمی و عینی خداوند چیست؟
- [سایر] با توجه به اینکه علم انسان هر روز در حال پیشرفت است و دانشمندان به وسیله سلول های بنیادی گوسفند شبیه سازی شده را به وجود آوردند و یا در مؤسسه رویان و یا دانشمندان کشورهای خارجی توانسته اند بعضی از عضوهای بدن انسان را شبیه سازی کنند اگر دانشمندان روزی بتوانند انسان شبیه سازی شده را به وجود آورند (انسانی که برترین مخلوقات خداوند است) آیا ممکن است روزی برسد که علم انسان آن قدر پیشرفت کند که به سطح علم خدا برسد و بر آن احاطه و برتری یابد یا خیر؟ آیا انسان روزی می تواند به علم و قدرت خدا احاطه پیدا کند یا اینکه علم خدا آن قدر بالاتر و برتر و در حد بی نهایت است که انسان نمی تواند به آن دست یابد؟
- [سایر] اگر در شب قدر، مقدرات معیّن میگردد؛ پس تلاش و اختیار انسان چه معنا دارد؟
- [سایر] چگونه خداوند علم به عمل انسان ها قبل از انجام آن دارد یعنی خداوند چگونه به ارادۀ انسان قبل از اینکه انسان اراده آن را کند علم دارد؟
- [آیت الله بهجت] کسی که چند نماز از او قضا شده و تعداد آنها را نمی داند مثلاً نمی داند چهار تا بوده یا پنج تا ، چنانچه برای او مشکل نیست و عسر و حرج در کار نباشد ، لازم است آن قدر نماز بخواند تا علم پیدا کند به مقدار نمازهای قضا شده یا اینکه بیشتر نماز قضا خوانده است ، و اگر تحصیل علم ممکن نیست ، به مقداری که اطمینان پیدا کند نماز بخواند ، و اگر آن هم نشد به قدری که گمان پیدا کند ، و این احتیاطات در صورتی است که می داند یا احتمال می دهد که سابقاً مقدار آنها را می دانسته و الاّ فقط به قدری که یقین دارد نماز بخواند و در مورد مقدار بیشتر ، احتیاط کردن خوب است ولی ظاهر این است که لازم نیست .
- [آیت الله میرزا جواد تبریزی] اگر انسان بداند که به واسطه مضمضه؛ بی اختیار یا از روی فراموشی آب وارد گلویش می شود؛ نباید مضمضه کند. مسأله 1701 - اگر در ماه رمضان؛ بعد از نگاه به افق یقین کند که صبح نشده و کاری که روزه را باطل می کند انجام دهد؛ بعد معلوم شود صبح بوده؛ قضا لازم نیست. و همچنین اگر نگاه کند و احراز نکند که صبح شده؛ قضا لازم نیست.
- [آیت الله شبیری زنجانی] لازم نیست انسان نیّت روزه را به زبان آورد یا از قلب خود بگذراند؛ مثلاً در قلب خود بگوید: فردا را روزه میگیرم قربةً الی اللَّه، بلکه همین قدر که با قصد برای خداوند متعال از اذان صبح تا مغرب کاری که روزه را باطل میکند انجام ندهد کافیست
- [آیت الله مظاهری] نیّت یعنی توجّه به عمل برای اطاعت فرمان خدا، و لازم نیست انسان نیّت را به زبان بگوید یا از قلب خود بگذارند، بلکه همین قدر که برای انجام فرمان خداوند عالم از اذان صبح تا مغرب کاری که روزه را باطل میکند انجام ندهد کافی است و برای آنکه یقین کند تمام این مدّت را روزه بوده، باید مقداری پیش از اذان صبح و مقداری هم بعد از مغرب از انجام کاری که روزه را باطل میکند خودداری نماید.
- [آیت الله بهجت] اگر یکی از شک های باطل کننده برای انسان پیش آید، بنا بر احوط نمی تواند نماز را به هم بزند بلکه باید ابتدا قدری فکر کند تا علم یا گمان به یک طرف پیدا کند ، ولی اگر بعد از فکر کردن هم شک او از بین نرود به هم زدن نماز بنا بر اظهر مانعی ندارد ، و لازم نیست آن قدر صبر کند تا خود از حالت نمازگزار بیرون رود .
- [آیت الله اردبیلی] کُر بودن آب به سه طریق ثابت میشود: اوّل: خود انسان به کر بودن آن اطمینان پیدا کند. دوم: دو مرد عادل به کر بودن آن خبر دهند، گرچه خبر دادن یک نفر نیز چنانچه موجب اطمینان شود، کفایت میکند. سوم: گفتن (ذو الید) (یعنی کسی که آب در اختیار اوست)، مثلاً اگر صاحب خانه خبر دهد که آب به قدر کُر است، کُر بودن آن ثابت میشود .
- [آیت الله شبیری زنجانی] روزی را که انسان شک دارد آخر شعبان است یا اول رمضان، واجب نیست روزه بگیرد و اگر بخواهد روزه بگیرد، باید به نیت روزه قضا یا روزه مستحبی و مانند آن روزه بگیرد و نمیتواند نیت روزه ماه رمضان کند بلکه ظاهراً نمیتواند قصد کند آنچه را که فعلاً خداوند متعال از او خواسته است انجام میدهد یا چنین نیت کند که اگر ماه رمضان است روزه ماه رمضان و اگر ماه رمضان نیست روزه قضا یا روزه مستحبی و مانند آن باشد و در صورتی که به نیّت روزه قضا یا روزه مستحبی و مانند آن روزه بگیرد، بعد معلوم شود ماه رمضان بوده، از ماه رمضان حساب میشود.
- [آیت الله فاضل لنکرانی] نجاست هر چیز از سه راه ثابت می شود: اوّل: خود انسان یقین کند چیزی نجس است، و اگر گمان داشته باشد چیزی نجس است لازم نیست از آن اجتناب نماید، مگر آن که به واسطه گمان، اطمینانی که مردم عادی آن را علم به حساب می آورند حاصل شود، که در این صورت اجتناب لازم است. بنابراین غذا خوردن در قهوه خانه و مهمانخانه هایی که افراد لاابالی و کسانی که پاکی و نجسی را مراعات نمی کنند، در آنها غذا می خورند، اگر انسان یقین نداشته باشد غذایی را که برای او آورده اند نجس است اشکال ندارد. دوّم: کسی که چیزی در اختیار او است بگوید آن چیز نجس است، مثلاً همسر انسان یا نوکر یا کلفت بگوید ظرف یا چیز دیگری که در اختیار او است نجس می باشد. سوّم: دو مرد عادل بگویند چیزی نجس است، و اگر یک نفر عادل بگوید چیزی نجس است، اجتناب از آن بنابر احتیاط لازم است.
- [آیت الله صافی گلپایگانی] . لازم نیست انسان نیت روزه را از قلب خود بگذراند، یا مثلاً بگوید: فردا را روزه می گیرم، بلکه همین قدر که برای انجام فرمان خداوند عالم از اذان صبح تا مغرب کاری که روزه را باطل می کند انجام ندهد کافی است و برای آن که یقین کند تمام این مدت را روزه بوده، باید مقداری پیش از اذان صبح و مقداری هم بعد از مغرب، از انجام کاری که روزه را باطل می کند خودداری نماید.
- [آیت الله میرزا جواد تبریزی] لازم نیست انسان نیت روزه را از قلب خود بگذراند یا مثلا بگوید فردا را روزه می گیرم؛ بلکه همین قدر که بنا داشته باشد برای انجام فرمان خداوند عالم از اذان صبح تا مغرب کاری که روزه را باطل می کند انجام ندهد کافی است. و برای آنکه یقین کند تمام این مدت را روزه بوده؛ باید مقداری پیش از اذان صبح و مقداری هم بعد از مغرب از انجام کاری که روزه را باطل می کند خودداری نماید.