برای اثبات این معنی که خداوند وجود بیانتها است باید امور زیر مورد توجه قرار گیرد: 1. محدودیت وجود یعنی مشوب بودن به (عدم)؛ زیرا اگر پای عدم در میان نباشد محدودیت مفهومی نخواهد داشت، مثلا میگوییم عمر فلان کس محدود است، یعنی عمر او سرانجام به عدم منتهی میگردد، و مشوب به نیستی است، همچنین درباره محدودیت قدرت و علم و مانند آن. 2. (وجود) ضد (عدم) است، اگر چیزی ذاتا مقتضی وجود باشد نمیتواند مقتضی عدم گردد. 3. در برهان علّت و معلول ثابت شده است که سلسله زنجیر مانند علت و معلول این جهان باید به یک نقطه ثابت و ازلی برسد که آن را واجب الوجود مینامیم، یعنی وجودش از درون ذات اوست نه از بیرون و آن علّت نخستین جهان است، که ذاتا اقتضای وجود را دارد.(1) توضیح اینکه: فلاسفه، موجود را به حسب فرض عقلی به واجب الوجود و ممکن الوجود تقسیم کردهاند، و هیچ موجودی عقلا از این دو فرض خارج نیست: واجب الوجود عبارت است از موجودی که خود به خود وجود داشته باشد، و وجودش از ذاتش باشد، به سخن دیگر وجود او ذاتا ضروری است؛ زیرا او در وجود خود نیازی به موجود دیگری ندارد، طبعا چنین موجودی ازلی و ابدی خواهد بود، چون معدوم بودن چیزی در یک زمان، نشانه این است که وجودش از خودش نیست و برای وجود یافتن، نیاز به موجود دیگری دارد که سبب یا شرط تحقق آن است و با فقدان آن مفقود میشود. ممکن الوجود عبارت است از موجودی که خود به خود وجود ندارد و تحقق یافتنش منوط به موجود دیگری است، به سخن دیگر نه وجود او ضرورت دارد و نه عدمش، لذا در وجود خود نیاز به یک وجود دهندهای دارد.(2) با توجه به این مقدمات روشن میشود اگر محدودیتی در ذات واجب الوجود حاصل شود باید از بیرون وجود او باشد، زیرا محدودیت طبق مقدمات فوق به معنای آلودگی به عدم است، و چیزی که ذاتش اقتضای هستی دارد هرگز مقتضی عدم و نیستی نخواهد بود، پس اگر محدودیتی در او باشد باید یک عامل بیرونی داشته باشد، و لازمه این سخن آن است که او واجب الوجود نباشد، چون از نظر حد وجودی خود، مخلوق دیگر و معلول ذات دیگری است. به عبارت دیگر: بدون شک واجب الوجودی داریم، (زیرا اولا ممکن الوجود در وجود خود نیاز به واجب الوجود دارد، و ثانیا سخن از توحید و یگانگی بعد از اثبات واجب الوجود است) حال اگر واجب الوجود نامحدود باشد مدعای ما ثابت است، و اگر محدود باشد این محدودیت هرگز مقتضای ذات او نیست، چرا که ذات او مقتضی وجود بینهایت است، نه آمیخته به عدم، پس عدم باید از بیرون بر آن تحمیل شده باشد، و مفهوم این سخن آن است که علتی در بیرون او وجود دارد، و او معلول آن علت است، در این صورت واجب الوجود نخواهد بود، بنابراین به حکم عقل و منطق او از هر نظر وجودی است نامحدود.(3) یکی از زنادقه از آقا امام رضا(ع)سؤال نمود: چرا خداوند از بندگانش محجوب و پوشیده است؟ حضرت فرمود: (او برتر از آن است که چشمها او را ببینند و اندیشه به او احاطه کند و عقل او را تحت قید و شرطی در آورد) سؤال کننده پرسید: پس حد او را برای من بیان فرما؟ امام(ع) فرمود: (او حد و محدودیتی ندارد)، سائل گفت: چرا؟ حضرت فرمود: (زیرا هر محدودی بالاخره متناهی به حدی است، بنابراین اگر وجودش حدی را بپذیرد قابل زیادی است، و اگر قابل زیادی بود قابل نقصان است، (و اگر قابل زیادی و نقصان باشد ممکن الوجود خواهد بود) بنابراین او نامحدود است نه زیادتی را میپذیرد، نه تجزیه میشود، و نه در وهم میگنجد). (4) پی نوشتها: 1. پیام قرآن، مکارم شیرازی، ج 3، ص 190 2. آموزش عقائد، مصباح یزدی، ص 57-58 3. سیری در عقائد، سید محمد علوی، ص 145-147 4. بحار الانوار، علامه مجلسی، ج 3، ص 15 منبع:سایت انوار طاها
برای اثبات این معنی که خداوند وجود بیانتها است باید امور زیر مورد توجه قرار گیرد:
1. محدودیت وجود یعنی مشوب بودن به (عدم)؛ زیرا اگر پای عدم در میان نباشد محدودیت مفهومی نخواهد داشت، مثلا میگوییم عمر فلان کس محدود است، یعنی عمر او سرانجام به عدم منتهی میگردد، و مشوب به نیستی است، همچنین درباره محدودیت قدرت و علم و مانند آن.
2. (وجود) ضد (عدم) است، اگر چیزی ذاتا مقتضی وجود باشد نمیتواند مقتضی عدم گردد.
3. در برهان علّت و معلول ثابت شده است که سلسله زنجیر مانند علت و معلول این جهان باید به یک نقطه ثابت و ازلی برسد که آن را واجب الوجود مینامیم، یعنی وجودش از درون ذات اوست نه از بیرون و آن علّت نخستین جهان است، که ذاتا اقتضای وجود را دارد.(1)
توضیح اینکه: فلاسفه، موجود را به حسب فرض عقلی به واجب الوجود و ممکن الوجود تقسیم کردهاند، و هیچ موجودی عقلا از این دو فرض خارج نیست:
واجب الوجود عبارت است از موجودی که خود به خود وجود داشته باشد، و وجودش از ذاتش باشد، به سخن دیگر وجود او ذاتا ضروری است؛ زیرا او در وجود خود نیازی به موجود دیگری ندارد، طبعا چنین موجودی ازلی و ابدی خواهد بود، چون معدوم بودن چیزی در یک زمان، نشانه این است که وجودش از خودش نیست و برای وجود یافتن، نیاز به موجود دیگری دارد که سبب یا شرط تحقق آن است و با فقدان آن مفقود میشود.
ممکن الوجود عبارت است از موجودی که خود به خود وجود ندارد و تحقق یافتنش منوط به موجود دیگری است، به سخن دیگر نه وجود او ضرورت دارد و نه عدمش، لذا در وجود خود نیاز به یک وجود دهندهای دارد.(2)
با توجه به این مقدمات روشن میشود اگر محدودیتی در ذات واجب الوجود حاصل شود باید از بیرون وجود او باشد، زیرا محدودیت طبق مقدمات فوق به معنای آلودگی به عدم است، و چیزی که ذاتش اقتضای هستی دارد هرگز مقتضی عدم و نیستی نخواهد بود، پس اگر محدودیتی در او باشد باید یک عامل بیرونی داشته باشد، و لازمه این سخن آن است که او واجب الوجود نباشد، چون از نظر حد وجودی خود، مخلوق دیگر و معلول ذات دیگری است.
به عبارت دیگر: بدون شک واجب الوجودی داریم، (زیرا اولا ممکن الوجود در وجود خود نیاز به واجب الوجود دارد، و ثانیا سخن از توحید و یگانگی بعد از اثبات واجب الوجود است) حال اگر واجب الوجود نامحدود باشد مدعای ما ثابت است، و اگر محدود باشد این محدودیت هرگز مقتضای ذات او نیست، چرا که ذات او مقتضی وجود بینهایت است، نه آمیخته به عدم، پس عدم باید از بیرون بر آن تحمیل شده باشد، و مفهوم این سخن آن است که علتی در بیرون او وجود دارد، و او معلول آن علت است، در این صورت واجب الوجود نخواهد بود، بنابراین به حکم عقل و منطق او از هر نظر وجودی است نامحدود.(3)
یکی از زنادقه از آقا امام رضا(ع)سؤال نمود: چرا خداوند از بندگانش محجوب و پوشیده است؟ حضرت فرمود: (او برتر از آن است که چشمها او را ببینند و اندیشه به او احاطه کند و عقل او را تحت قید و شرطی در آورد)
سؤال کننده پرسید: پس حد او را برای من بیان فرما؟ امام(ع) فرمود: (او حد و محدودیتی ندارد)، سائل گفت: چرا؟ حضرت فرمود: (زیرا هر محدودی بالاخره متناهی به حدی است، بنابراین اگر وجودش حدی را بپذیرد قابل زیادی است، و اگر قابل زیادی بود قابل نقصان است، (و اگر قابل زیادی و نقصان باشد ممکن الوجود خواهد بود) بنابراین او نامحدود است نه زیادتی را میپذیرد، نه تجزیه میشود، و نه در وهم میگنجد). (4)
پی نوشتها:
1. پیام قرآن، مکارم شیرازی، ج 3، ص 190
2. آموزش عقائد، مصباح یزدی، ص 57-58
3. سیری در عقائد، سید محمد علوی، ص 145-147
4. بحار الانوار، علامه مجلسی، ج 3، ص 15
منبع:سایت انوار طاها
- [سایر] فرق برهان عقلی با قیاس فقهی چیست؟
- [سایر] خداوند را از راه عقلی می توان اثبات کرد؟ اگر جوابتان برهان وجوب و امکان است که بر اساس علیت است. خود قانون علیت چگونه اثبات می شود؟ اگر خداوند به طور قطعی قابل اثبات است، پس چرا برخی فیلسوفان غربی ملحد یا لاادری اند؟ امکانش هست روزی کسی پیدا شود که برای عدم وجود خدا برهان دهد؟
- [سایر] چرا واجب الوجود نامتناهی است؟
- [سایر] برهان صرف الوجود بودن خداوند به چه معناست؟
- [سایر] دلیل عقلی یگانگی خدا چیست؟ (چرا خدا یکی است؟)
- [سایر] دلیل عقلی یگانگی خدا چیست؟ (چرا خدا یکی است؟)
- [سایر] برهان صدیقین چیست؟ آیا این برهان به عنوان صحیح ترین و راسخ ترین راه برای اثبات وجود خدا معرفی شده است؟
- [سایر] آیا علم خداوند فقط از طریق برهان نظم اثبات می شود؟
- [سایر] غنی بودن خدا را از نظر عقلی اثبات کنید؟
- [سایر] آیا علم خداوند فقط از طریق برهان نظم اثبات می شود؟
- [آیت الله فاضل لنکرانی] در اصول دین انسان باید یقین و اعتقاد جزمی داشته باشد و این یقین از هر دلیل و طریقی حاصل شود کفایت می کند. چه به واسطه استدلال و برهان باشد یا از گفته والدین و مبلّغین. هر چند نتواند استدلال کند.
- [امام خمینی] نذر آن است که انسان ملتزم شود که کار خیری را برای خدا به جا آورد، یا کاری را که نکردن آن بهتر است برای خدا ترک نماید.
- [آیت الله مکارم شیرازی] کسانی که عقیده به وحدت وجود دارند یعنی می گویند در عالم هستی یک وجود بیش نیست و آن خداست و همه موجودات عین خدا هستند و کسانی که معتقدند خدا در انسان، یا موجود دیگری حلول کرده و با آن یکی شده، یا خدا را جسم بدانند احتیاط واجب، اجتناب از آنهاست.
- [آیت الله بهجت] کسی که نذر میکند باید به قصد قربت و نزدیک شدن به خداوند متعال نذر کند، بنابراین اگر برای خدا نذر نکند، صحیح نیست، بنابراین کافی است موقع نذر کردن بنابر اظهر بگوید: (لِلّهِ عَلَیَّ)، یعنی: (برای خداوند، به عهده من باشد که فلان کار را انجام بدهم)، و اگر کسی که عربی نمیداند ترجمه آن را به هر زبانی بگوید کافی است.
- [آیت الله علوی گرگانی] احکام نذر آن است که انسان بر خود واجب کند که کار خیری را برای خدا بجا آورد، یا کاری را که نکردن آن بهتر است برای خدا ترکنماید.
- [آیت الله شبیری زنجانی] سجده کردن برای غیر خداوند متعال حرام میباشد و بعضی از مردم که مقابل قبر امامان پیشانی را به زمین میگذارند، اگر برای شکر خداوند متعال باشد اشکال ندارد وگرنه حرام است. مستحبات و مکروهات سجده
- [آیت الله مظاهری] نذر آن است که انسان بر خود واجب کند که کار خیری را برای خدا به جا آورد، یا کاری را که نکردن آن بهتر است برای خدا ترک نماید.
- [آیت الله صافی گلپایگانی] . لازمه ایمان به خداوند متعال و ایمان به انبیاء عظام صلوات الله علیهم اجمعین و ایمان به احکام الهی آن است که شخص مؤمن، قلباً از منکر و معصیت خداوند متعال، منزجر باشد، و منکر را قلباً انکار کند.
- [آیت الله وحید خراسانی] انسان باید فقط برای خداوند عالم نماز بخواند پس کسی که ریا کند یعنی برای نشان دادن به مردم نماز بخواند نمازش باطل است خواه فقط برای مردم باشد یا خدا و مردم هر دو را در نظر بگیرد
- [آیت الله وحید خراسانی] سجده کردن برای غیر خداوند متعال حرام می باشد و بعضی از مردم که مقابل قبر امامان علیهم السلام پیشانی را بر زمین می گذارند اگر برای شکر خداوند متعال باشد اشکال ندارد وگرنه حرام است