پاسخ مختصر به این پرسش آن است که چون این امر لازمه واجب الوجود بودن است و بدون این شاخصه هیچ موجودی نمی تواند واجب الوجود نام بگیرد؛ برای توضیح بیشتر باید گفت: ما در تفکر فلسفی پس از پذیرش اصل وجود و هستی در عالم و بر اساس اصل عقلی علیت، به دنبال علت این وجودات مسیری عقلی را طی می کنیم که در انتها به وجودی می رسد که هیچ نیستی در حریم وجودی آن راه ندارد و وجود مطلق است. از آن جا که ما وجود را مساوی کمال می دانیم، آن موجود را کمال مطلق و بی حد و مرزی می دانیم که از هر نوع شائبه نیازمندی به غیر به دور است و وجود ذاتی اوست. چنین حقیقت فلسفی با خدا در تفکرات ادیان منطبق می شود و در نتیجه اسما و صفات و سایر توصیفات از خدا بر او به استعاره یا مجاز بار می شود. در حقیقت واجب الوجود یک حقیقت محض بسیط و بی انتها است که غیر از ذات خود هیچ چیز حتی صفاتی درونی یا بیرونی به همراه ندارد، در نتیجه بحث فقدان پاره ای از اوصاف به معنی فقدان پاره ای از کمالات وجودی است که این عین نقص در وجود است و نقص در وجود با واجب الوجود بودن سازگاری ندارد. در واقع ما از موجود ناشناخته ای به نام واجب الوجود بحث نمی کنیم، بلکه معتقدیم موجودی شناخته شده با ویژگی های خاص در عالم ما وجود دارد که نام آن را واجب الوجود گذاشته ایم، در نتیجه تطبیق این موجود بر موجودات شناخته شده عالم تنها در صورتی صحیح است که خصوصیات آنها منطبق باشد. اگر بخواهیم کمال مطلق بودن واجب الوجود را به شکل برهانی بیان کنیم باید بگوییم که : عدم محدودیت از ذات واجب الوجود برمی خیزد. اگر واجب الوجود نامحدود نباشد، مستلزم ممکن الوجود بودن واجب الوجود می شود و این خلف است و محال. بیان این مطلب: 1- واجب عبارت است از وجودی که وجود بر آن ضرورت دارد و نمی توان وجود را از آن سلب کرد، یعنی واجب الوجود بالذات موجودی است که عدم در ذات آن اخذ نشده است زیرا وجود هر عدم در آن وجود به منزله تهی بودن او از بخشی از وجود است. 2 - ممکن الوجود موجودی است که عدم در ذات آن اخذ شده است، یعنی عقلا و بدون در نظر گرفتن علت، می توان عدم آن را فرض کرد. 3 - نقص، عدم است ، یعنی عدم وجودی که می توانست باشد یا می بایست باشد. مثل جهل که عدم علم است و یا عجز که عدم قدرت است و جبر که عدم اراده است و ... . 4 - راهیابی عدم به موجود باعث امکانی شدن آن موجود می شود. چرا که در تعریف ممکن الوجود گفته شد: موجودی است که فرض عدم نسبت به ذات آن امکان پذیر باشد. 5 - هر موجود که در صفتی از صفات معدوم باشد، موجودی امکانی است، چرا که عدم در صفت و کمال به معنی خالی بودن ذات از آن صفت و کمال است . این یعنی عدم ذات به نسبت آن صفت و کمال . این چیزی نیست جز راهیابی فرض عدم در ذات که نتیجه اش امکانی شدن موجود است. پس اگر عدم در نسبت به کمالی از کمالات واجب تعالی فرض شود، فرض عدم سرایت می کند به ذات واجب الوجود بالذات که نتیجه ای جز امکانی شدن ذات واجب ندارد. یعنی واجب الوجود می شود ممکن الوجود و این یعنی اجتماع عدم و وجود واجتماع نقیضین که محال است. چرا که ممکن الوجود بودن یک موجود یعنی فرض عدم در ذات موجود. واجب الوجود بودن یک موجود یعنی عدم امکان فرض عدم در ذات موجود. این یعنی اجتماع امکان عدم و عدم امکان عدم در یک موضوع واحد. که اجتماع نقیضین است.[1] برای تامل بیشتر در خصوص این بحث می توانید به کتاب های فلسفی، مانند نهایه الحکمه علامه طباطبائی(ره)، آموزش فلسفه اثر استاد آیت الله مصباح یزدی، بخش توضیح و تبیین مفاهیم سه گانه (واجب الوجود، ممکن الوجود، ممتنع الوجود) و بررسی ویژگی های آن ها و همچنین بخش اثبات ذات و چگونگی صفات واجب الوجود مراجعه فرمائید. [1]. طباطبایی، محمد حسین؛ نهایة الحکمه، مرحله چهارم فصل اول و چهارم - مرحله دوازدهم فصل اول و هشتم، قم، المرکز العالمی للدراسات الإسلامیة. بی تا.
پاسخ مختصر به این پرسش آن است که چون این امر لازمه واجب الوجود بودن است و بدون این شاخصه هیچ موجودی نمی تواند واجب الوجود نام بگیرد؛ برای توضیح بیشتر باید گفت:
ما در تفکر فلسفی پس از پذیرش اصل وجود و هستی در عالم و بر اساس اصل عقلی علیت، به دنبال علت این وجودات مسیری عقلی را طی می کنیم که در انتها به وجودی می رسد که هیچ نیستی در حریم وجودی آن راه ندارد و وجود مطلق است. از آن جا که ما وجود را مساوی کمال می دانیم، آن موجود را کمال مطلق و بی حد و مرزی می دانیم که از هر نوع شائبه نیازمندی به غیر به دور است و وجود ذاتی اوست.
چنین حقیقت فلسفی با خدا در تفکرات ادیان منطبق می شود و در نتیجه اسما و صفات و سایر توصیفات از خدا بر او به استعاره یا مجاز بار می شود. در حقیقت واجب الوجود یک حقیقت محض بسیط و بی انتها است که غیر از ذات خود هیچ چیز حتی صفاتی درونی یا بیرونی به همراه ندارد، در نتیجه بحث فقدان پاره ای از اوصاف به معنی فقدان پاره ای از کمالات وجودی است که این عین نقص در وجود است و نقص در وجود با واجب الوجود بودن سازگاری ندارد.
در واقع ما از موجود ناشناخته ای به نام واجب الوجود بحث نمی کنیم، بلکه معتقدیم موجودی شناخته شده با ویژگی های خاص در عالم ما وجود دارد که نام آن را واجب الوجود گذاشته ایم، در نتیجه تطبیق این موجود بر موجودات شناخته شده عالم تنها در صورتی صحیح است که خصوصیات آنها منطبق باشد.
اگر بخواهیم کمال مطلق بودن واجب الوجود را به شکل برهانی بیان کنیم باید بگوییم که : عدم محدودیت از ذات واجب الوجود برمی خیزد. اگر واجب الوجود نامحدود نباشد، مستلزم ممکن الوجود بودن واجب الوجود می شود و این خلف است و محال.
بیان این مطلب:
1- واجب عبارت است از وجودی که وجود بر آن ضرورت دارد و نمی توان وجود را از آن سلب کرد، یعنی واجب الوجود بالذات موجودی است که عدم در ذات آن اخذ نشده است زیرا وجود هر عدم در آن وجود به منزله تهی بودن او از بخشی از وجود است.
2 - ممکن الوجود موجودی است که عدم در ذات آن اخذ شده است، یعنی عقلا و بدون در نظر گرفتن علت، می توان عدم آن را فرض کرد.
3 - نقص، عدم است ، یعنی عدم وجودی که می توانست باشد یا می بایست باشد. مثل جهل که عدم علم است و یا عجز که عدم قدرت است و جبر که عدم اراده است و ... .
4 - راهیابی عدم به موجود باعث امکانی شدن آن موجود می شود. چرا که در تعریف ممکن الوجود گفته شد: موجودی است که فرض عدم نسبت به ذات آن امکان پذیر باشد.
5 - هر موجود که در صفتی از صفات معدوم باشد، موجودی امکانی است، چرا که عدم در صفت و کمال به معنی خالی بودن ذات از آن صفت و کمال است . این یعنی عدم ذات به نسبت آن صفت و کمال . این چیزی نیست جز راهیابی فرض عدم در ذات که نتیجه اش امکانی شدن موجود است.
پس اگر عدم در نسبت به کمالی از کمالات واجب تعالی فرض شود، فرض عدم سرایت می کند به ذات واجب الوجود بالذات که نتیجه ای جز امکانی شدن ذات واجب ندارد. یعنی واجب الوجود می شود ممکن الوجود و این یعنی اجتماع عدم و وجود واجتماع نقیضین که محال است.
چرا که ممکن الوجود بودن یک موجود یعنی فرض عدم در ذات موجود. واجب الوجود بودن یک موجود یعنی عدم امکان فرض عدم در ذات موجود. این یعنی اجتماع امکان عدم و عدم امکان عدم در یک موضوع واحد. که اجتماع نقیضین است.[1]
برای تامل بیشتر در خصوص این بحث می توانید به کتاب های فلسفی، مانند نهایه الحکمه علامه طباطبائی(ره)، آموزش فلسفه اثر استاد آیت الله مصباح یزدی، بخش توضیح و تبیین مفاهیم سه گانه (واجب الوجود، ممکن الوجود، ممتنع الوجود) و بررسی ویژگی های آن ها و همچنین بخش اثبات ذات و چگونگی صفات واجب الوجود مراجعه فرمائید.
[1]. طباطبایی، محمد حسین؛ نهایة الحکمه، مرحله چهارم فصل اول و چهارم - مرحله دوازدهم فصل اول و هشتم، قم، المرکز العالمی للدراسات الإسلامیة. بی تا.
- [سایر] کلمهی واجب الوجود و ممکن الوجود و ممتنع الوجود چه معنی دارد؟
- [سایر] ابدی بودن واجب الوجود، چگونه اثبات می شود؟ آیا واجب الوجود، می تواند خود را معدوم کند؟
- [سایر] می دانم واجب الوجود خداست مثلا شیرینی برای شکر است و همچنین ممکن الوجود غیرخدا شیرینی واسه آب است ممکنه آب شیرین باشه یا نباشه اینها قبول. همان طور که ممکن الوجود را واجب الوجود به وجود می آرود واجب الوجود وجود هستی اش کجاست از کی است از کدام علت است؟ ببینم از ذات اش نباشه؟
- [سایر] گفته می شود واجب الوجود دارای صفات کمالیه نامحدود است و از طرفی نامتناهی و بی نهایت در ذهن انسان مبهم و تعریف نشده است ،حال باید ما وجودی را بپرستیم که در مورد آن ابهام داریم ؟ آیا این عقلانی است؟
- [سایر] معنای واجب الوجود، واجب من جمیع الجهات را توضیح دهید.
- [سایر] منظور از وجوب در اصطلاح واجب الوجود چیست؟
- [سایر] منظور از واجب در اصطلاح «واجب الوجود» چیست؟
- [سایر] منظور از واجب بودن، در واجب الوجود (خدا) چیست؟
- [سایر] آیا واجب الوجود، ممکن الخلق نیز می باشد؟
- [سایر] برهان عقلی بر نامتناهی بودن خداوند چیست؟
- [آیت الله مکارم شیرازی] اگر زکات فطره انسان بر دیگری واجب باشد، بر خود او واجب نیست، ولی اگر کسی که بر او واجب است نپردازد احتیاط واجب آن است که اگر می تواند خودش بدهد.
- [آیت الله جوادی آملی] .واجب است ذکر واجب رکوع, درحال آرامش بدن باشد و احتیاط واجب است ذکر مستحب رکوع که به قصد خصوصیت رکوع ادا میشود, در حال آرامش بدن باشد.
- [آیت الله صافی گلپایگانی] . کسب کردن به قدر مایحتاج خود و عیال واجب النفقه در صورت تمکن واجب است، بلکه به جهت اداء دین هم بنابر احتیاط واجب می باشد.
- [آیت الله اردبیلی] نماز آیات بر مستحاضه واجب است و بنابر احتیاط واجب باید برای نماز آیات نیز اعمالی را که برای نمازهای واجب روزانه گفته شد، انجام دهد و اگر در وقت نماز واجب روزانه، نماز آیات بر مستحاضه واجب شود، گرچه بخواهد هر دو را پشت سر هم بجا آورد، احتیاط واجب آن است که برای نماز آیات نیز تمام اعمالی را که برای نماز روزانه بر او واجب است انجام دهد و هر دو را با یک غسل و وضو بجا نیاورد.
- [آیت الله سبحانی] هرگاه در نیمه اعتکاف واجب بمیرد قضا بر ولیّ او واجب نیست.
- [آیت الله مکارم شیرازی] در احکام رکوع فرقی بین نماز واجب و مستحب نیست، حتی زیادی رکوع بنابر احتیاط واجب.
- [امام خمینی] نمازهای واجب - نمازهای واجب شش است: اول: نماز یومیه. دوم: نماز آیات. سوم: نماز میت. چهارم: نماز طواف واجب خانه کعبه. پنجم: نماز قضای پدر که بر پسر بزرگتر واجب است. ششم: نمازی که به واسطه اجاره و نذر و قسم و عهد واجب می شود.
- [آیت الله اردبیلی] کفن میّت بر خویشان او واجب نیست، اگرچه مخارج او در حال حیات بر آنان واجب باشد، بلکه از مال خودش برداشته میشود، ولی اگر مالی نداشته باشد، احتیاط واجب آن است که کسی که مخارج میت در حال حیات بر او واجب بوده، کفن او را بدهد وگرنه دادن کفن او بر مسلمین واجب کفایی است.
- [آیت الله علوی گرگانی] کفن میّت بر خویشان او واجب نیست، اگرچه مخارج او در حال زندگی بر آنان واجب باشد.
- [آیت الله علوی گرگانی] احتیاط واجب آن است که در خانه کعبه وبر بام آن نماز واجب نخوانند، ولی در حال ناچاری اشکال ندارد.