دلیل عقلی یگانگی خدا چیست؟ (چرا خدا یکی است؟)
"توحید" یکی از مهم ترین اصول دین اسلام، بلکه ادیان ابراهیمی به شمار می آید. توحید در لغت به معنای یکی دانستن و در اصطلاح اهل کلام، یگانه دانستن و یکتا شمردن حق تعالی است و در نقطۀ مقابل آن، شرک به خدا قرار دارد که قرآن مجید از آن به عنوان ظلم عظیم[1] و گناه نا بخشودنی[2] تعبیر کرده است. توحید دارای مراتب و درجاتی است که عبارت اند از: توحید ذاتی، صفاتی، افعالی (توحید در خالقیت و ربوبیت)، توحید عبادی، توحید در مالکیت و حاکمیت و قانون گذاری و توحید در اطاعت. در زیر تنها اشارتی و لو اجمالی به توحید ذاتی و براهین آن خواهیم داشت: توحید ذاتی: این مرتبه از توحید به دو مرتبۀ توحید واحدی و توحید احدی تقسیم می شود؛ توحید واحدی یعنی توحید در وجوب وجود و ضروری دانستن یک وجود و نفی هرگونه شرک و شبیه و نظیر؛ و توحید احدی یعنی نفی هرگونه ترکیب عقلی خارجی و وهمی از خداوند و اثبات بساطت باری تعالی؛ یعنی حق تعالی یک فرد از مفهوم کلی واجب الوجود که رقیب و فرد دیگری نداشته باشد (کلی منحصر به فرد) نیست، بلکه تصور فرد دیگر برای آن محال است. در فلسفه، این نوع از وحدت را وحدت حقۀ حقیقیه می نامند؛ در برابر وحدت عددی، جنسی، نوعی و مانند اینها. براهین اثبات توحید ذاتی: برای توحید ذاتی حق تعالی می توان دلایل عقلی بی شماری ارائه کرد که در آیات قرآن و روایات نیز شواهدی بر آن وجود دارد. در زیر به تعدادی از این دلایل اشاره می شود: 1. برهان وحدت هماهنگی عالم: اگر دو تدبیر و اراده در عالم هستی حاکم باشد، فساد و بی نظمی در عالم یافت می شود؛ پس نبودن فساد در عالم، دلیل بر وحدت ذات باری تعالی است.[3] شایان ذکر است، گر چه این برهان اولا و بالذات، وحدت خالق و مدبّر را ثابت می کند، ولی می توان از آن به وحدت ذات نیز نایل آمد. 2. برهان وحدت انبیا: اگر ذات واجب الوجود بیش از یکی بود، هر آینه می بایست خدایان دیگر نیز به ارسال رسل بپردازند، تا مردم را هدایت کنند، ولی در هیچ جای عالم چنین اتفاقی نیفتاده است.[4] به عبارت دیگر؛ نفس نیامدن پیغمبر از جانب شریک مفروض و نیز عدم مشاهدۀ آثار ملک سلطنت شریک و همچنین شناخته نشدن افعال و صفات شریک دلیل بر نبود شریک است.[5] 3. برهان نفی شبیه و مثل و نظیر: ذات خدا ذاتی است که از هر جهت نامتناهی و دارای تمام کمالات است.[6] او وجودی است که از هر جهت که فرض کنیم نامحدود است. جایی نیست که نباشد، زمانی نیست که وجود نداشته باشد، کمالی نیست که دارا نباشد.[7] او هیچ حد و مرزی ندارد و به فرمودۀ قرآن کریم "هُوَ اللَّهُ فِی السَّماواتِ وَ فِی الْأَرْضِ"،[8] و " فَأَیْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ".[9] او در همه جا وجود داشته و محدود به حد و مرز خاصی نیست و از جمله، فوق زمان و مکان است.[10] حال اگر خدای دیگری را فرض کنیم، باید آن خدا مثل ذات واجب الوجود باشد و بین آن دو ما به الاشتراک و ما به الامتیازی وجود داشته باشد؛ و چون خداوند، وجود صرف و نامتناهی است و به لحاظ کمال نامحدود است، شبیه و نظیری ندارد، پس فرض خدای دیگر ممتنع است.[11] 4. برهان بی نیازی خداوند: در جای خود به اثبات رسیده است که هیچ نوع نیازمندی در وجود خداوند راه ندارد. بدیهی است که نفی نیازمندی به معنای نفی ترکیب از خداوند است؛ زیرا موجود مرکب، به اجزای خود محتاج است، پس می توان با نفی نیاز از خداوند، توحید ذاتی به معنای بساطت واجب تعالی را اثبات کرد.[12] 5. برهان بساطت و عدم محدودیت خداوند: همان گونه که بیان گردید و در جای خود نیز براهین زیادی بر آن اقامه گشته است، حضرت حق وجود صرف است و وجود صرف به خاطر بی کرانگی وجودش، هیچ گونه ماهیت و حَدّ وجودی برای آن مطرح نیست. اگر شریکی برای واجب باشد هر کدام کمال مخصوص به خود را دارند و فاقد کمال مخصوص به دیگری هستند، پس هر کدام مرکب از وجدان و فقدان هستند که این قسم از ترکیب (ترکیب از وجدان و فقدان و به عبارت دیگر وجود و عدم)، بدترین قسم از ترکیب است.[13] بر این اساس ممکن الوجود به خاطر محدودیت وجودی یارای در کنار وجود حضرت حق قرار گرفتن را ندارد؛ چرا که بساطت و عدم محدودیت وجود باری تعالی او را از شریک منزّه ساخته است. پی نوشتها: [1]. لقمان، 13 (وَ إِذْ قالَ لُقْمانُ لاِبْنِهِ وَ هُوَ یَعِظُهُ یا بُنَیَّ لا تُشْرِکْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظیمٌ). [2]. نساء ، 48 (إِنَّ اللَّهَ لا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ به وَ یَغْفِرُ ما دُونَ ذلِکَ لِمَنْ یَشاءُ). [3]. نک: انبیاء، 22؛ مؤمنون، 91. [4]. نک: احقاف، 4؛ انبیاء، 25. [5]. (نهج البلاغة)، نامۀ 31. [6]. نک: مکارم شیرازی ،ناصر ، عقیده یک مسلمان، مطبوعاتی هدف، چاپ اول، ص 38. [7]. نک: مکارم شیرازی ،ناصر ، خدا را چگونه بشناسیم، انتشارات محمدی (ص)، 1343، ص 42. [8]. انعام، 3. [9]. بقره، 155، [10]. مکارم شیرازی، ناصر، عقیده یک مسلمان، ص 43. [11]. نک: توحید؛ شوری، 11. [12]. آیاتی در قرآن کریم وجود دارد که بر بی نیازی خداوند دلالت می کنند؛ مانند (وَاللَّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمیدُ)؛ فاطر، 15. [13] جوادی آملی عبداللَّه، شرح حکمت متعالیه (اسفار اربعه)، ج 6، بخ 1، ص 434 - 433 - انتشارات الزهراء. منبع: http://farsi.islamquest.net
عنوان سوال:

دلیل عقلی یگانگی خدا چیست؟ (چرا خدا یکی است؟)


پاسخ:

"توحید" یکی از مهم ترین اصول دین اسلام، بلکه ادیان ابراهیمی به شمار می آید.
توحید در لغت به معنای یکی دانستن و در اصطلاح اهل کلام، یگانه دانستن و یکتا شمردن حق تعالی است و در نقطۀ مقابل آن، شرک به خدا قرار دارد که قرآن مجید از آن به عنوان ظلم عظیم[1] و گناه نا بخشودنی[2] تعبیر کرده است.
توحید دارای مراتب و درجاتی است که عبارت اند از: توحید ذاتی، صفاتی، افعالی (توحید در خالقیت و ربوبیت)، توحید عبادی، توحید در مالکیت و حاکمیت و قانون گذاری و توحید در اطاعت. در زیر تنها اشارتی و لو اجمالی به توحید ذاتی و براهین آن خواهیم داشت:
توحید ذاتی:
این مرتبه از توحید به دو مرتبۀ توحید واحدی و توحید احدی تقسیم می شود؛ توحید واحدی یعنی توحید در وجوب وجود و ضروری دانستن یک وجود و نفی هرگونه شرک و شبیه و نظیر؛ و توحید احدی یعنی نفی هرگونه ترکیب عقلی خارجی و وهمی از خداوند و اثبات بساطت باری تعالی؛ یعنی حق تعالی یک فرد از مفهوم کلی واجب الوجود که رقیب و فرد دیگری نداشته باشد (کلی منحصر به فرد) نیست، بلکه تصور فرد دیگر برای آن محال است. در فلسفه، این نوع از وحدت را وحدت حقۀ حقیقیه می نامند؛ در برابر وحدت عددی، جنسی، نوعی و مانند اینها.
براهین اثبات توحید ذاتی:
برای توحید ذاتی حق تعالی می توان دلایل عقلی بی شماری ارائه کرد که در آیات قرآن و روایات نیز شواهدی بر آن وجود دارد. در زیر به تعدادی از این دلایل اشاره می شود:
1. برهان وحدت هماهنگی عالم: اگر دو تدبیر و اراده در عالم هستی حاکم باشد، فساد و بی نظمی در عالم یافت می شود؛ پس نبودن فساد در عالم، دلیل بر وحدت ذات باری تعالی است.[3] شایان ذکر است، گر چه این برهان اولا و بالذات، وحدت خالق و مدبّر را ثابت می کند، ولی می توان از آن به وحدت ذات نیز نایل آمد.
2. برهان وحدت انبیا: اگر ذات واجب الوجود بیش از یکی بود، هر آینه می بایست خدایان دیگر نیز به ارسال رسل بپردازند، تا مردم را هدایت کنند، ولی در هیچ جای عالم چنین اتفاقی نیفتاده است.[4] به عبارت دیگر؛ نفس نیامدن پیغمبر از جانب شریک مفروض و نیز عدم مشاهدۀ آثار ملک سلطنت شریک و همچنین شناخته نشدن افعال و صفات شریک دلیل بر نبود شریک است.[5]
3. برهان نفی شبیه و مثل و نظیر: ذات خدا ذاتی است که از هر جهت نامتناهی و دارای تمام کمالات است.[6] او وجودی است که از هر جهت که فرض کنیم نامحدود است. جایی نیست که نباشد، زمانی نیست که وجود نداشته باشد، کمالی نیست که دارا نباشد.[7] او هیچ حد و مرزی ندارد و به فرمودۀ قرآن کریم "هُوَ اللَّهُ فِی السَّماواتِ وَ فِی الْأَرْضِ"،[8] و " فَأَیْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ".[9] او در همه جا وجود داشته و محدود به حد و مرز خاصی نیست و از جمله، فوق زمان و مکان است.[10] حال اگر خدای دیگری را فرض کنیم، باید آن خدا مثل ذات واجب الوجود باشد و بین آن دو ما به الاشتراک و ما به الامتیازی وجود داشته باشد؛ و چون خداوند، وجود صرف و نامتناهی است و به لحاظ کمال نامحدود است، شبیه و نظیری ندارد، پس فرض خدای دیگر ممتنع است.[11]
4. برهان بی نیازی خداوند: در جای خود به اثبات رسیده است که هیچ نوع نیازمندی در وجود خداوند راه ندارد. بدیهی است که نفی نیازمندی به معنای نفی ترکیب از خداوند است؛ زیرا موجود مرکب، به اجزای خود محتاج است، پس می توان با نفی نیاز از خداوند، توحید ذاتی به معنای بساطت واجب تعالی را اثبات کرد.[12]
5. برهان بساطت و عدم محدودیت خداوند: همان گونه که بیان گردید و در جای خود نیز براهین زیادی بر آن اقامه گشته است، حضرت حق وجود صرف است و وجود صرف به خاطر بی کرانگی وجودش، هیچ گونه ماهیت و حَدّ وجودی برای آن مطرح نیست. اگر شریکی برای واجب باشد هر کدام کمال مخصوص به خود را دارند و فاقد کمال مخصوص به دیگری هستند، پس هر کدام مرکب از وجدان و فقدان هستند که این قسم از ترکیب (ترکیب از وجدان و فقدان و به عبارت دیگر وجود و عدم)، بدترین قسم از ترکیب است.[13] بر این اساس ممکن الوجود به خاطر محدودیت وجودی یارای در کنار وجود حضرت حق قرار گرفتن را ندارد؛ چرا که بساطت و عدم محدودیت وجود باری تعالی او را از شریک منزّه ساخته است.

پی نوشتها:

[1]. لقمان، 13 (وَ إِذْ قالَ لُقْمانُ لاِبْنِهِ وَ هُوَ یَعِظُهُ یا بُنَیَّ لا تُشْرِکْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظیمٌ).

[2]. نساء ، 48 (إِنَّ اللَّهَ لا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ به وَ یَغْفِرُ ما دُونَ ذلِکَ لِمَنْ یَشاءُ).

[3]. نک: انبیاء، 22؛ مؤمنون، 91.

[4]. نک: احقاف، 4؛ انبیاء، 25.

[5]. (نهج البلاغة)، نامۀ 31.

[6]. نک: مکارم شیرازی ،ناصر ، عقیده یک مسلمان، مطبوعاتی هدف، چاپ اول، ص 38.

[7]. نک: مکارم شیرازی ،ناصر ، خدا را چگونه بشناسیم، انتشارات محمدی (ص)، 1343، ص 42.

[8]. انعام، 3.

[9]. بقره، 155،

[10]. مکارم شیرازی، ناصر، عقیده یک مسلمان، ص 43.

[11]. نک: توحید؛ شوری، 11.

[12]. آیاتی در قرآن کریم وجود دارد که بر بی نیازی خداوند دلالت می کنند؛ مانند (وَاللَّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمیدُ)؛ فاطر، 15.

[13] جوادی آملی عبداللَّه، شرح حکمت متعالیه (اسفار اربعه)، ج 6، بخ 1، ص 434 - 433 - انتشارات الزهراء.

منبع: http://farsi.islamquest.net





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین