یکی از براهین اثبات توحید خداوند تبارک و تعالی برهان صرف الوجود است. در توضیح این برهان باید گفت: خداوند وجودی است از هر نظر بینهایت، و مسلما چنین وجودی دوگانگی در آن راه ندارد، زیرا وجود دو موجود بینهایت عقلا غیرممکن است، چون وقتی سخن از دوگانگی پیش میآید، هر یک غیر دیگری و فاقد هستی دیگری است، به سخن دیگر: به جایی میرسیم که وجود اول پایان میگیرد، و وجود دوم شروع میشود، بنابراین، هم وجود اول محدود است و هم وجود دوم؛ چون هر کدام پایان و آغازی دارد. منظور از (صرفالوجود) وجود مطلق و هستی مطلق است، و از هر نظر بیقید و بیشرط و نامحدود، شکی نیست که برای چنین وجودی، دومی تصوّر و فرض نمیشود. برای روشن شدن این حقیقت به دو آیه از قرآن مجید استناد می کنیم: 1. (شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لا إِلَهَ إِلا هُوَ وَالْمَلائِکَةُ وَأُولُو الْعِلْمِ قَائِمًا بِالْقِسْطِ لا إِلَهَ إِلا هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ)(1) (خداوند (با ایجاد نظام واحد جهان هستی) گواهی میدهد که معبودی جز او نیست، و فرشتگان و صاحبان دانش (هر کدام به گونهای) گواهی میدهند، در حالی که (خداوند) قیام به عدالت (در عالم هستی) دارد (و این عدالت و نظم نیز نشانه یگانگی ذات او است، بنابراین شما هم با آنها همصدا شوید و بگویید) معبودی جز او نیست که هم توانا و هم حکیم است) توضیح: منظور از شهادت خداوند، شهادت عملی و فعلی است نه قولی، یعنی خداوند با پدیدآوردن جهان آفرینش که نظام واحدی در آن حکومت میکند و قوانین آن در همه جا یکسان، و برنامه آن یکی است، و در واقع (یک واحد به هم پیوسته) و (یک نظام یگانه) است، عملا نشان داده که آفریدگار و معبود، در جهان یکی بیش نیست و همه از یک منبع سرچشمه میگیرند. بنابراین ایجاد این نظام واحد، شهادت و گواهی خدا است بر یگانگی ذاتش، (یعنی ذات او چنان است که تعدد برای او ممکن نیست، وجودی است بیانتها و وجود بیانتها یکی بیش نخواهد بود، پس ذات او خود دلیل بر یگانگی ذات اوست). اما شهادت و گواهی فرشتگان و دانشمندان، جنبه قولی دارد، چه اینکه آنها هر کدام با گفتار شایسته خود، اعتراف به این حقیقت میکنند، کما اینکه گواهی آنان جنبه عملی نیز دارد؛ زیرا آنها تنها او را میپرستند و در برابر هیچ معبود دیگری سر تعظیم فرود نمیآورند.(2) 2. و نیز میفرماید: (لَهُ مُلْکُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ یُحْیِی وَیُمِیتُ وَهُوَ عَلَی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ)(3) [فقط] (برای خدا است مالکیت و حاکمیت آسمانها و زمین، اوست که زنده میکند و میمیراند، او بر هر کار و هر چیز قادر و توانا است) مالکیت خداوند نسبت به عالم هستی مالکیت اعتباری و تشریعی نیست، بلکه مالکیت حقیقی و تکوینی است، یعنی او به همه چیز احاطه دارد، و منظور از احاطه، احاطه وجودی است نه مکانی یعنی وجود همه ممکنات وابسته به او است. و همه جهان در قبضه قدرت او و تحت اراده و فرمان او میباشد، لذا به دنبال آن سخن از زنده کردن و میراندن و توانایی بر هر چیز به میان آمده است و این همان معنای توحید واقعی است که با اندک تأمّل به دست میآید، بنابراین مالک و حاکم و مدیر و مدبّر در این عالم تنها ذات پاک او است. سپس در ادامه این آیه کریمه مطلبی آمده که میتواند به منزله دلیلی بر مسأله توحید، مالکیت، حاکمیت، ابدی و ازلی و تدبیر او باشد، میفرماید: (هُوَ الْأَوَّلُ وَ الاَخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْبَاطِنُ وَ هُوَ بِکلُ‌ِّ شیَ‌ْءٍ عَلِیمٌ)(4) (او اول است و آخر است و ظاهر است و باطن است، و او به همه چیز آگاهی دارد) در این آیه پنج وصف از اوصاف مقدس او بیان شده، که مجموعا دلیلی است بر بیانتهایی ذات پاک او، میفرماید: آغاز همه چیز اوست، و پایان همه چیز اوست، در ظاهر و باطن وجود دارد، و در همه جا حضور علمی دارد، و چنین وجودی دومی برای او تصور نمیشود، چرا که اگر خدای دیگری وجود داشت، هر کدام آغاز و پایانی داشتند، و در ظاهر و باطن همه جا نبودند و حضور علمی همه جا نداشتند، زیرا وقتی سخن از دو وجود به میان میآید حتما هر دو محدوداند، چون هر کدام به دیگری که میرسد پایان میگیرد و دیگری آغاز میشود، پس بیپایانی او دلیلی است بر یگانگی و صرفالوجود او. حقّا که این آیه شریفه بهترین دلیل فلسفی و منطقی و عقلی و نقلی برای اثبات توحید است، زیرا در موجودات محدود چیزی که اول است نمیتواند آخر باشد، و چیزی که آخر است نمیتواند اول باشد، همچنین وجودی که ظاهر است باطن نیست و وجودی که باطن است ظاهر نیست، اما هنگامی که سخن به نامحدودی میرسد همه این مفاهیم در آن جمع است، یعنی وجودی در عین اینکه اول است آخر هم باشد و در عین اینکه ظاهر است باطن هم باشد و این امکان ندارد جز در وجود مطلق که تنها او چنین است، در غیر او چنین صفاتی قابل تصوّر نیست. نکته جالب مرحوم طبرسی در تفسیرش تعبیر زیبایی دارد، میگوید: (او آغازگری است در نیکیها، و پایانگری است به عفو و بخشش، هنگامی که اطاعتش کنی با احسان و توفیقش بر تو ظاهر میشود، و هنگامی که معصیتش کنی با ستر و پوشش پنهان میگردد)(5) امیر مؤمنان علی(ع) نیز نسبت به ازلیّت و ابدیّت و واجبالوجود بودن ذات اقدس چنین میفرماید: (برای اوّلیت او آغازی نیست، و برای ازلیت او پایانی نخواهد بود، نخستینی است که همواره بوده، و جاویدی است که سرآمدی ندارد،... آشکاری است که دربارهاش نتوان گفت از چه چیز پیدا شده؟ و پنهانی است که نتوان گفت در کجا است)؟ (6) با توضیحاتی که داده شد معنای صرف الوجود بودن خداوند روشن شد و معلوم شد که خداوند تنها وجود محض و مطلقی است که از هر نظر بی قید و شرط است و هیچ دوگانگی در او وجود ندارد. پی نوشتها: 1. سوره آل عمران، آیه 18 2. تفسیر نمونه، ج 2، ص 346 3. سوره حدید ، آیه 2 4. سوره حدید، آیه 3 5. مجمع البیان، ج 9، ص 383 6. نهج البلاغه، خطبه 163 منبع:سایت انوار طاها
یکی از براهین اثبات توحید خداوند تبارک و تعالی برهان صرف الوجود است. در توضیح این برهان باید گفت:
خداوند وجودی است از هر نظر بینهایت، و مسلما چنین وجودی دوگانگی در آن راه ندارد، زیرا وجود دو موجود بینهایت عقلا غیرممکن است، چون وقتی سخن از دوگانگی پیش میآید، هر یک غیر دیگری و فاقد هستی دیگری است، به سخن دیگر: به جایی میرسیم که وجود اول پایان میگیرد، و وجود دوم شروع میشود، بنابراین، هم وجود اول محدود است و هم وجود دوم؛ چون هر کدام پایان و آغازی دارد.
منظور از (صرفالوجود) وجود مطلق و هستی مطلق است، و از هر نظر بیقید و بیشرط و نامحدود، شکی نیست که برای چنین وجودی، دومی تصوّر و فرض نمیشود.
برای روشن شدن این حقیقت به دو آیه از قرآن مجید استناد می کنیم:
1. (شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لا إِلَهَ إِلا هُوَ وَالْمَلائِکَةُ وَأُولُو الْعِلْمِ قَائِمًا بِالْقِسْطِ لا إِلَهَ إِلا هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ)(1)
(خداوند (با ایجاد نظام واحد جهان هستی) گواهی میدهد که معبودی جز او نیست، و فرشتگان و صاحبان دانش (هر کدام به گونهای) گواهی میدهند، در حالی که (خداوند) قیام به عدالت (در عالم هستی) دارد (و این عدالت و نظم نیز نشانه یگانگی ذات او است، بنابراین شما هم با آنها همصدا شوید و بگویید) معبودی جز او نیست که هم توانا و هم حکیم است)
توضیح:
منظور از شهادت خداوند، شهادت عملی و فعلی است نه قولی، یعنی خداوند با پدیدآوردن جهان آفرینش که نظام واحدی در آن حکومت میکند و قوانین آن در همه جا یکسان، و برنامه آن یکی است، و در واقع (یک واحد به هم پیوسته) و (یک نظام یگانه) است، عملا نشان داده که آفریدگار و معبود، در جهان یکی بیش نیست و همه از یک منبع سرچشمه میگیرند.
بنابراین ایجاد این نظام واحد، شهادت و گواهی خدا است بر یگانگی ذاتش، (یعنی ذات او چنان است که تعدد برای او ممکن نیست، وجودی است بیانتها و وجود بیانتها یکی بیش نخواهد بود، پس ذات او خود دلیل بر یگانگی ذات اوست).
اما شهادت و گواهی فرشتگان و دانشمندان، جنبه قولی دارد، چه اینکه آنها هر کدام با گفتار شایسته خود، اعتراف به این حقیقت میکنند، کما اینکه گواهی آنان جنبه عملی نیز دارد؛ زیرا آنها تنها او را میپرستند و در برابر هیچ معبود دیگری سر تعظیم فرود نمیآورند.(2)
2. و نیز میفرماید:
(لَهُ مُلْکُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ یُحْیِی وَیُمِیتُ وَهُوَ عَلَی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ)(3)
[فقط] (برای خدا است مالکیت و حاکمیت آسمانها و زمین، اوست که زنده میکند و میمیراند، او بر هر کار و هر چیز قادر و توانا است)
مالکیت خداوند نسبت به عالم هستی مالکیت اعتباری و تشریعی نیست، بلکه مالکیت حقیقی و تکوینی است، یعنی او به همه چیز احاطه دارد، و منظور از احاطه، احاطه وجودی است نه مکانی یعنی وجود همه ممکنات وابسته به او است. و همه جهان در قبضه قدرت او و تحت اراده و فرمان او میباشد، لذا به دنبال آن سخن از زنده کردن و میراندن و توانایی بر هر چیز به میان آمده است و این همان معنای توحید واقعی است که با اندک تأمّل به دست میآید، بنابراین مالک و حاکم و مدیر و مدبّر در این عالم تنها ذات پاک او است.
سپس در ادامه این آیه کریمه مطلبی آمده که میتواند به منزله دلیلی بر مسأله توحید، مالکیت، حاکمیت، ابدی و ازلی و تدبیر او باشد، میفرماید:
(هُوَ الْأَوَّلُ وَ الاَخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْبَاطِنُ وَ هُوَ بِکلُِّ شیَْءٍ عَلِیمٌ)(4)
(او اول است و آخر است و ظاهر است و باطن است، و او به همه چیز آگاهی دارد)
در این آیه پنج وصف از اوصاف مقدس او بیان شده، که مجموعا دلیلی است بر بیانتهایی ذات پاک او، میفرماید: آغاز همه چیز اوست، و پایان همه چیز اوست، در ظاهر و باطن وجود دارد، و در همه جا حضور علمی دارد، و چنین وجودی دومی برای او تصور نمیشود، چرا که اگر خدای دیگری وجود داشت، هر کدام آغاز و پایانی داشتند، و در ظاهر و باطن همه جا نبودند و حضور علمی همه جا نداشتند، زیرا وقتی سخن از دو وجود به میان میآید حتما هر دو محدوداند، چون هر کدام به دیگری که میرسد پایان میگیرد و دیگری آغاز میشود، پس بیپایانی او دلیلی است بر یگانگی و صرفالوجود او.
حقّا که این آیه شریفه بهترین دلیل فلسفی و منطقی و عقلی و نقلی برای اثبات توحید است، زیرا در موجودات محدود چیزی که اول است نمیتواند آخر باشد، و چیزی که آخر است نمیتواند اول باشد، همچنین وجودی که ظاهر است باطن نیست و وجودی که باطن است ظاهر نیست، اما هنگامی که سخن به نامحدودی میرسد همه این مفاهیم در آن جمع است، یعنی وجودی در عین اینکه اول است آخر هم باشد و در عین اینکه ظاهر است باطن هم باشد و این امکان ندارد جز در وجود مطلق که تنها او چنین است، در غیر او چنین صفاتی قابل تصوّر نیست.
نکته جالب
مرحوم طبرسی در تفسیرش تعبیر زیبایی دارد، میگوید:
(او آغازگری است در نیکیها، و پایانگری است به عفو و بخشش، هنگامی که اطاعتش کنی با احسان و توفیقش بر تو ظاهر میشود، و هنگامی که معصیتش کنی با ستر و پوشش پنهان میگردد)(5)
امیر مؤمنان علی(ع) نیز نسبت به ازلیّت و ابدیّت و واجبالوجود بودن ذات اقدس چنین میفرماید: (برای اوّلیت او آغازی نیست، و برای ازلیت او پایانی نخواهد بود، نخستینی است که همواره بوده، و جاویدی است که سرآمدی ندارد،... آشکاری است که دربارهاش نتوان گفت از چه چیز پیدا شده؟ و پنهانی است که نتوان گفت در کجا است)؟ (6)
با توضیحاتی که داده شد معنای صرف الوجود بودن خداوند روشن شد و معلوم شد که خداوند تنها وجود محض و مطلقی است که از هر نظر بی قید و شرط است و هیچ دوگانگی در او وجود ندارد.
پی نوشتها:
1. سوره آل عمران، آیه 18
2. تفسیر نمونه، ج 2، ص 346
3. سوره حدید ، آیه 2
4. سوره حدید، آیه 3
5. مجمع البیان، ج 9، ص 383
6. نهج البلاغه، خطبه 163
منبع:سایت انوار طاها
- [سایر] منظور از واجب بودن، در واجب الوجود (خدا) چیست؟
- [سایر] برهان عقلی بر نامتناهی بودن خداوند چیست؟
- [سایر] رد برهان امکان و وجوب: 1. اولین ایراد این برهان این است که موجود بودن چیزی که ذاتاً ممکن است، نه واجب، الزاما نیاز به عاملی خارجی دارد. برای این ادعا هیچ دلیل و اثباتی وجود ندارد، و حتی میتوان مورد نقض برای آن بیان کرد. 2. آنچه این برهان سعی دارد اثبات کند، وجود چیزی است که (واجب الوجود) نامیدهاند. (خدا)ی اثبات شده در این برهان فرسنگها با خدای ادیان (که دانا و توانا و بخشنده و انتقام گیر و پند دهنده و مجازات کننده و غیر است) فاصله دارد. 3. واجب الوجود، صرفاً به این معنا است که سلسلهی علی (وابستگی اشیا به هم) نمیتواند تسلسل داشته باشد و باید در جایی قطع شود، ولی هیچ اثباتی برای غیر این جهانی بودن آن ندارد.
- [سایر] در برهان امکان و وجوب، در جایی که میتوانیم ماده را ازلی فرض کنیم؛ چرا دیگر دنبال علتی برای ماده باشیم؟ اگر ماده واجب الوجود باشد دیگر تسلسل پیش نمیآید و برهان به بن بست بر میخورد. چرا باید مکان و زمان را نقص ماده بدانیم؟! مگر مکان و زمان علت میخواهند؟
- [سایر] کلمهی واجب الوجود و ممکن الوجود و ممتنع الوجود چه معنی دارد؟
- [سایر] خدا کیست؟ واجب الوجود یعنی چه؟ یعنی چه که اسماء الله عین ذات خدا هستند؟ وجود خدا را هم اثبات بفرمایید.
- [سایر] برهان صدیقین چیست؟ آیا این برهان به عنوان صحیح ترین و راسخ ترین راه برای اثبات وجود خدا معرفی شده است؟
- [سایر] آیا علم خداوند فقط از طریق برهان نظم اثبات می شود؟
- [سایر] آیا علم خداوند فقط از طریق برهان نظم اثبات می شود؟
- [سایر] «برهان صدّیقین» در شناخت خدا به چه معنا است؟
- [آیت الله علوی گرگانی] فروختن در وپنجره وچیزهای دیگر مسجد حرام است و اگر مسجد خراب شود، باید اینها را صرف تعمیر همان مسجد کنند و چنانچه بدرد آن مسجد نخورد، در مسجد دیگر مصرف شود، ولی اگر بدرد مسجدهای دیگر هم نخورد، میتوانند آن را بفروشند وپول آن را اگر ممکن است صرف تعمیر همان مسجد وگرنه صرف تعمیر مسجد دیگر نمایند.
- [آیت الله جوادی آملی] .اموال مسجد را, خواه اجزای ساختمان آن باشد مانند در و پنجره یا نباشد مانند فرش نمی توان در غیر آن مسجد صرف کرد . در صورت خراب شدن مسجد می توان آن ها را فروخت و صرف تعمیر آن مسجد نمود و اگر تعمیر آن مسجد ممکن نباشد, صرف مسجد دیگر شود.
- [آیت الله مظاهری] زکات را خوب است در این زمان به مجتهد جامع الشرایط یا وکیل او بدهند تا صرف فقرا و تقویت اسلام و مصالح مسلمین بنماید ولی خود زکات دهنده هم میتواند در همان موارد صرف نماید.
- [آیت الله جوادی آملی] .در صورت امکان, رساندن خمس به مستحق آن, کفایتِ صرف جدا کردنِ مقدار خمس , مورد اشکال است چنان که به صرف جدا کردن از بقیه مال, بعید است که در خمس بودن تعیّن پیدا کند.
- [آیت الله وحید خراسانی] به کسی که فطره را در معصیت صرف می کند نباید فطره بدهند
- [آیت الله وحید خراسانی] فروختن در و پنجره و چیزهای دیگر مسجد حرام است و اگر مسجد خراب شود باید اینها را صرف تعمیر همان مسجد کنند و چنانچه به درد ان مسجد نخورد باید در مسجد دیگر مصرف شود ولی اگر به درد مسجدهای دیگر هم نخورد انچه را که از اجزای مسجد شمرده نشود و وقف بر مسجد باشد می توانند با اذن ولی شرعی بفروشند و پول ان را اگر ممکن است صرف تعمیر همان مسجد وگرنه صرف تعمیر مسجد دیگر نمایند و اگر ان هم ممکن نشد در سایر وجوه بر و خیر صرف نمایند
- [آیت الله سبحانی] فروختن در و پنجره و چیزهای دیگر مسجد حرام است و اگر مسجد خراب شود، باید اینها را صرف تعمیر همان مسجد کنند، و چنانچه به درد آن مسجد نخورد، باید در مسجد دیگر مصرف شود ولی اگر به درد مسجدهای دیگر هم نخورد، می توانند آن را بفروشند و پول آن را، اگر ممکن است صرف تعمیر همان مسجد و گرنه صرف تعمیر مسجد دیگر نمایند.
- [آیت الله بروجردی] فروختن در و پنجره و چیزهای دیگر مسجد حرام است و اگر مسجد خراب شود باید اینها را صرف تعمیر همان مسجد کنند و چنانچه به درد آن مسجد نخورد باید در مسجد دیگر مصرف شود، ولی اگر به درد مسجدهای دیگر هم نخورد، میتوانند آن را بفروشند و پول آن را اگر ممکن است صرف تعمیر همان مسجد وگرنه صرف تعمیر مسجد دیگر نمایند.
- [آیت الله خوئی] فروختن در و پنجره و چیزهای دیگر مسجد حرام است، و اگر مسجد خراب شود، باید اینها را صرف تعمیر همان مسجد کنند، و چنانچه به درد آن مسجد نخورد، باید در مسجد دیگر مصرف شود، ولی اگر به درد مسجدهای دیگر هم نخورد، میتوانند آن را بفروشند و پول آن را اگر ممکن است صرف تعمیر همان مسجد، و گرنه صرف تعمیر مسجد دیگر نمایند.
- [امام خمینی] فروختن در و پنجره و چیزهایی دیگر مسجد حرام است، و اگر مسجد خراب شود، باید اینها را صرف تعمیر همان مسجد کنند، و چنانچه به درد آن مسجد نخورد باید در مسجد دیگر مصرف شود. ولی اگر به درد مسجدهای دیگر هم نخورد می توانند آن را بفروشند و پول آن را اگر ممکن است صرف تعمیر همان مسجد و گرنه صرف تعمیر مسجد دیگر نمایند.