برهان صرف الوجود بودن خداوند به چه معناست؟
یکی از براهین اثبات توحید خداوند تبارک و تعالی برهان صرف الوجود است. در توضیح این برهان باید گفت: خداوند وجودی است از هر نظر بی‌نهایت، و مسلما چنین وجودی دوگانگی در آن راه ندارد، زیرا وجود دو موجود بی‌نهایت عقلا غیرممکن است، چون وقتی سخن از دوگانگی پیش می‌آید، هر یک غیر دیگری و فاقد هستی دیگری است، به سخن دیگر: به جایی می‌رسیم که وجود اول پایان می‌گیرد، و وجود دوم شروع می‌شود، بنابراین، هم وجود اول محدود است و هم وجود دوم؛ چون هر کدام پایان و آغازی دارد. منظور از (صرف‌الوجود) وجود مطلق و هستی مطلق است، و از هر نظر بی‌قید و بی‌شرط و نامحدود، شکی نیست که برای چنین وجودی، دومی تصوّر و فرض نمی‌شود. برای روشن شدن این حقیقت به دو آیه از قرآن مجید استناد می کنیم: 1. (شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لا إِلَهَ إِلا هُوَ وَالْمَلائِکَةُ وَأُولُو الْعِلْمِ قَائِمًا بِالْقِسْطِ لا إِلَهَ إِلا هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ)(1) (خداوند (با ایجاد نظام واحد جهان هستی) گواهی می‌دهد که معبودی جز او نیست، و فرشتگان و صاحبان دانش (هر کدام به گونه‌ای) گواهی می‌دهند، در حالی که (خداوند) قیام به عدالت (در عالم هستی) دارد (و این عدالت و نظم نیز نشانه یگانگی ذات او است، بنابراین شما هم با آنها همصدا شوید و بگویید) معبودی جز او نیست که هم توانا و هم حکیم است) توضیح: منظور از شهادت خداوند، شهادت عملی و فعلی است نه قولی، یعنی خداوند با پدیدآوردن جهان آفرینش که نظام واحدی در آن حکومت می‌کند و قوانین آن در همه جا یکسان، و برنامه آن یکی است، و در واقع (یک واحد به هم پیوسته) و (یک نظام یگانه) است، عملا نشان داده که آفریدگار و معبود، در جهان یکی بیش نیست و همه از یک منبع سرچشمه می‌گیرند. بنابراین ایجاد این نظام واحد، شهادت و گواهی خدا است بر یگانگی ذاتش، (یعنی ذات او چنان است که تعدد برای او ممکن نیست، وجودی است بی‌انتها و وجود بی‌انتها یکی بیش نخواهد بود، پس ذات او خود دلیل بر یگانگی ذات اوست). اما شهادت و گواهی فرشتگان و دانشمندان، جنبه قولی دارد، چه اینکه آنها هر کدام با گفتار شایسته خود، اعتراف به این حقیقت می‌کنند، کما اینکه گواهی آنان جنبه عملی نیز دارد؛ زیرا آنها تنها او را می‌پرستند و در برابر هیچ معبود دیگری سر تعظیم فرود نمی‌آورند.(2) 2. و نیز می‌فرماید: (لَهُ مُلْکُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ یُحْیِی وَیُمِیتُ وَهُوَ عَلَی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ)(3) [فقط] (برای خدا است مالکیت و حاکمیت آسمان‌ها و زمین، اوست که زنده می‌کند و می‌میراند، او بر هر کار و هر چیز قادر و توانا است) مالکیت خداوند نسبت به عالم هستی مالکیت اعتباری و تشریعی نیست، بلکه مالکیت حقیقی و تکوینی است، یعنی او به همه چیز احاطه دارد، و منظور از احاطه، احاطه وجودی است نه مکانی یعنی وجود همه ممکنات وابسته به او است. و همه جهان در قبضه قدرت او و تحت اراده و فرمان او می‌باشد، لذا به دنبال آن سخن از زنده کردن و میراندن و توانایی بر هر چیز به میان آمده است و این همان معنای توحید واقعی است که با اندک تأمّل به دست می‌آید، بنابراین مالک و حاکم و مدیر و مدبّر در این عالم تنها ذات پاک او است. سپس در ادامه این آیه کریمه مطلبی آمده که می‌تواند به منزله دلیلی بر مسأله توحید، مالکیت، حاکمیت، ابدی و ازلی و تدبیر او باشد، می‌فرماید: (هُوَ الْأَوَّلُ وَ الاَخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْبَاطِنُ وَ هُوَ بِکلُ‌ِّ شیَ‌ْءٍ عَلِیمٌ)(4) (او اول است و آخر است و ظاهر است و باطن است، و او به همه چیز آگاهی دارد) در این آیه پنج وصف از اوصاف مقدس او بیان شده، که مجموعا دلیلی است بر بی‌انتهایی ذات پاک او، می‌فرماید: آغاز همه چیز اوست، و پایان همه چیز اوست، در ظاهر و باطن وجود دارد، و در همه جا حضور علمی دارد، و چنین وجودی دومی برای او تصور نمی‌شود، چرا که اگر خدای دیگری وجود داشت، هر کدام آغاز و پایانی داشتند، و در ظاهر و باطن همه جا نبودند و حضور علمی همه جا نداشتند، زیرا وقتی سخن از دو وجود به میان می‌آید حتما هر دو محدوداند، چون هر کدام به دیگری که می‌رسد پایان می‌گیرد و دیگری آغاز می‌شود، پس بی‌پایانی او دلیلی است بر یگانگی و صرف‌الوجود او. حقّا که این آیه شریفه بهترین دلیل فلسفی و منطقی و عقلی و نقلی برای اثبات توحید است، زیرا در موجودات محدود چیزی که اول است نمی‌تواند آخر باشد، و چیزی که آخر است نمی‌تواند اول باشد، همچنین وجودی که ظاهر است باطن نیست و وجودی که باطن است ظاهر نیست، اما هنگامی که سخن به نامحدودی می‌رسد همه این مفاهیم در آن جمع است، یعنی وجودی در عین اینکه اول است آخر هم باشد و در عین اینکه ظاهر است باطن هم باشد و این امکان ندارد جز در وجود مطلق که تنها او چنین است، در غیر او چنین صفاتی قابل تصوّر نیست. نکته جالب مرحوم طبرسی در تفسیرش تعبیر زیبایی دارد، می‌گوید: (او آغازگری است در نیکی‌ها، و پایان‌گری است به عفو و بخشش، هنگامی که اطاعتش کنی با احسان و توفیقش بر تو ظاهر می‌شود، و هنگامی که معصیتش کنی با ستر و پوشش پنهان می‌گردد)(5) امیر مؤمنان علی(ع) نیز نسبت به ازلیّت و ابدیّت و واجب‌الوجود بودن ذات اقدس چنین می‌فرماید: (برای اوّلیت او آغازی نیست، و برای ازلیت او پایانی نخواهد بود، نخستینی است که همواره بوده، و جاویدی است که سرآمدی ندارد،... آشکاری است که درباره‌اش نتوان گفت از چه چیز پیدا شده؟ و پنهانی است که نتوان گفت در کجا است)؟ (6) با توضیحاتی که داده شد معنای صرف الوجود بودن خداوند روشن شد و معلوم شد که خداوند تنها وجود محض و مطلقی است که از هر نظر بی قید و شرط است و هیچ دوگانگی در او وجود ندارد. پی نوشتها: 1. سوره آل عمران، آیه 18 2. تفسیر نمونه، ج 2، ص 346 3. سوره حدید ، آیه 2 4. سوره حدید، آیه 3 5. مجمع البیان، ج 9، ص 383 6. نهج البلاغه، خطبه 163 منبع:سایت انوار طاها
عنوان سوال:

برهان صرف الوجود بودن خداوند به چه معناست؟


پاسخ:

یکی از براهین اثبات توحید خداوند تبارک و تعالی برهان صرف الوجود است. در توضیح این برهان باید گفت:
خداوند وجودی است از هر نظر بی‌نهایت، و مسلما چنین وجودی دوگانگی در آن راه ندارد، زیرا وجود دو موجود بی‌نهایت عقلا غیرممکن است، چون وقتی سخن از دوگانگی پیش می‌آید، هر یک غیر دیگری و فاقد هستی دیگری است، به سخن دیگر: به جایی می‌رسیم که وجود اول پایان می‌گیرد، و وجود دوم شروع می‌شود، بنابراین، هم وجود اول محدود است و هم وجود دوم؛ چون هر کدام پایان و آغازی دارد.
منظور از (صرف‌الوجود) وجود مطلق و هستی مطلق است، و از هر نظر بی‌قید و بی‌شرط و نامحدود، شکی نیست که برای چنین وجودی، دومی تصوّر و فرض نمی‌شود.
برای روشن شدن این حقیقت به دو آیه از قرآن مجید استناد می کنیم:
1. (شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لا إِلَهَ إِلا هُوَ وَالْمَلائِکَةُ وَأُولُو الْعِلْمِ قَائِمًا بِالْقِسْطِ لا إِلَهَ إِلا هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ)(1)
(خداوند (با ایجاد نظام واحد جهان هستی) گواهی می‌دهد که معبودی جز او نیست، و فرشتگان و صاحبان دانش (هر کدام به گونه‌ای) گواهی می‌دهند، در حالی که (خداوند) قیام به عدالت (در عالم هستی) دارد (و این عدالت و نظم نیز نشانه یگانگی ذات او است، بنابراین شما هم با آنها همصدا شوید و بگویید) معبودی جز او نیست که هم توانا و هم حکیم است)
توضیح:
منظور از شهادت خداوند، شهادت عملی و فعلی است نه قولی، یعنی خداوند با پدیدآوردن جهان آفرینش که نظام واحدی در آن حکومت می‌کند و قوانین آن در همه جا یکسان، و برنامه آن یکی است، و در واقع (یک واحد به هم پیوسته) و (یک نظام یگانه) است، عملا نشان داده که آفریدگار و معبود، در جهان یکی بیش نیست و همه از یک منبع سرچشمه می‌گیرند.
بنابراین ایجاد این نظام واحد، شهادت و گواهی خدا است بر یگانگی ذاتش، (یعنی ذات او چنان است که تعدد برای او ممکن نیست، وجودی است بی‌انتها و وجود بی‌انتها یکی بیش نخواهد بود، پس ذات او خود دلیل بر یگانگی ذات اوست).
اما شهادت و گواهی فرشتگان و دانشمندان، جنبه قولی دارد، چه اینکه آنها هر کدام با گفتار شایسته خود، اعتراف به این حقیقت می‌کنند، کما اینکه گواهی آنان جنبه عملی نیز دارد؛ زیرا آنها تنها او را می‌پرستند و در برابر هیچ معبود دیگری سر تعظیم فرود نمی‌آورند.(2)
2. و نیز می‌فرماید:
(لَهُ مُلْکُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ یُحْیِی وَیُمِیتُ وَهُوَ عَلَی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ)(3)
[فقط] (برای خدا است مالکیت و حاکمیت آسمان‌ها و زمین، اوست که زنده می‌کند و می‌میراند، او بر هر کار و هر چیز قادر و توانا است)
مالکیت خداوند نسبت به عالم هستی مالکیت اعتباری و تشریعی نیست، بلکه مالکیت حقیقی و تکوینی است، یعنی او به همه چیز احاطه دارد، و منظور از احاطه، احاطه وجودی است نه مکانی یعنی وجود همه ممکنات وابسته به او است. و همه جهان در قبضه قدرت او و تحت اراده و فرمان او می‌باشد، لذا به دنبال آن سخن از زنده کردن و میراندن و توانایی بر هر چیز به میان آمده است و این همان معنای توحید واقعی است که با اندک تأمّل به دست می‌آید، بنابراین مالک و حاکم و مدیر و مدبّر در این عالم تنها ذات پاک او است.
سپس در ادامه این آیه کریمه مطلبی آمده که می‌تواند به منزله دلیلی بر مسأله توحید، مالکیت، حاکمیت، ابدی و ازلی و تدبیر او باشد، می‌فرماید:
(هُوَ الْأَوَّلُ وَ الاَخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْبَاطِنُ وَ هُوَ بِکلُ‌ِّ شیَ‌ْءٍ عَلِیمٌ)(4)
(او اول است و آخر است و ظاهر است و باطن است، و او به همه چیز آگاهی دارد)
در این آیه پنج وصف از اوصاف مقدس او بیان شده، که مجموعا دلیلی است بر بی‌انتهایی ذات پاک او، می‌فرماید: آغاز همه چیز اوست، و پایان همه چیز اوست، در ظاهر و باطن وجود دارد، و در همه جا حضور علمی دارد، و چنین وجودی دومی برای او تصور نمی‌شود، چرا که اگر خدای دیگری وجود داشت، هر کدام آغاز و پایانی داشتند، و در ظاهر و باطن همه جا نبودند و حضور علمی همه جا نداشتند، زیرا وقتی سخن از دو وجود به میان می‌آید حتما هر دو محدوداند، چون هر کدام به دیگری که می‌رسد پایان می‌گیرد و دیگری آغاز می‌شود، پس بی‌پایانی او دلیلی است بر یگانگی و صرف‌الوجود او.
حقّا که این آیه شریفه بهترین دلیل فلسفی و منطقی و عقلی و نقلی برای اثبات توحید است، زیرا در موجودات محدود چیزی که اول است نمی‌تواند آخر باشد، و چیزی که آخر است نمی‌تواند اول باشد، همچنین وجودی که ظاهر است باطن نیست و وجودی که باطن است ظاهر نیست، اما هنگامی که سخن به نامحدودی می‌رسد همه این مفاهیم در آن جمع است، یعنی وجودی در عین اینکه اول است آخر هم باشد و در عین اینکه ظاهر است باطن هم باشد و این امکان ندارد جز در وجود مطلق که تنها او چنین است، در غیر او چنین صفاتی قابل تصوّر نیست.
نکته جالب
مرحوم طبرسی در تفسیرش تعبیر زیبایی دارد، می‌گوید:
(او آغازگری است در نیکی‌ها، و پایان‌گری است به عفو و بخشش، هنگامی که اطاعتش کنی با احسان و توفیقش بر تو ظاهر می‌شود، و هنگامی که معصیتش کنی با ستر و پوشش پنهان می‌گردد)(5)
امیر مؤمنان علی(ع) نیز نسبت به ازلیّت و ابدیّت و واجب‌الوجود بودن ذات اقدس چنین می‌فرماید: (برای اوّلیت او آغازی نیست، و برای ازلیت او پایانی نخواهد بود، نخستینی است که همواره بوده، و جاویدی است که سرآمدی ندارد،... آشکاری است که درباره‌اش نتوان گفت از چه چیز پیدا شده؟ و پنهانی است که نتوان گفت در کجا است)؟ (6)
با توضیحاتی که داده شد معنای صرف الوجود بودن خداوند روشن شد و معلوم شد که خداوند تنها وجود محض و مطلقی است که از هر نظر بی قید و شرط است و هیچ دوگانگی در او وجود ندارد.

پی نوشتها:
1. سوره آل عمران، آیه 18
2. تفسیر نمونه، ج 2، ص 346
3. سوره حدید ، آیه 2
4. سوره حدید، آیه 3
5. مجمع البیان، ج 9، ص 383
6. نهج البلاغه، خطبه 163
منبع:سایت انوار طاها





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین