چرا خداوند برخی از انسان ها را نابینا یا کر و لال آفرید؟
این پرسش را می توان به بیان دیگری نیز مطرح کرد و آن اینکه چگونه شرور و از جمله شرور طبیعی به قلمرو قضای الهی وارد می شوند؟ برای پاسخ به این پرسش، توجّه دقیق به نکات ذیل ضروری است: یکم. ما معتقدیم که چون خداوند عالم، قادر و خیرخواه مطلق است، نظام جهان هستی را به بهترین وجه خلق کرده است. به بیان دیگر، تمام جهان هایی که خداوند آفریده، شریف ترین و کامل ترین هستند؛ به صورتی که بهتر از آن قابل تصور نیست و نخواهد بود؛ یعنی، هر جزئی از اجزای جهان آفرینش ، به بهترین وجهی که امکان داشته، خلق شده است و به همین جهت، خداوند را احسن الخالقین می دانیم.1 دوم. همچنین معتقدیم، خداوند جهان هستی را با یک سلسله نظام ها و قوانین ثابت و پایدار که ذاتیِ جهان هست اداره می کند. به بیان دیگر، پدیده های جهان، محکوم به یک سلسله قوانین ثابت و سنت های تغییرناپذیر الهی اند؛ یعنی، خدا در جهان شیوه های معینی دارد که گردش کارها را هرگز بیرون از آن شیوه ها انجام نمی دهد. این قوانین، مانند قوانین موضوعه و از قبیل تعهدات و قراردادهای اجتماعی و الزامات ذهنی مرسوم در میان انسان ها نیست؛ بلکه یک حقیقت تکوینی است که بر اساس چگونگی جهان و موجودات آن انتزاع شده و به همین دلیل، تبدیل و تغییر برای آن محال است. سوم. در یک دیدگاه، خداوند متعال سه عالَم (تجرد، مثال و ماده) آفریده که بر اساس سنخیت این عوالم و مرتبه وجودی شان در نظام هستی، هر یک قوانین و سنن مخصوص به خود دارند؛ یعنی، در عالم ماده، احکام و آثاری هست که در عالم مثال نیست و برعکس در عالم مثال، سننی حاکم است که در عالم ماده نیست و همین طور عالم تجرد نسبت به عالم مثال و عالم ماده. آفرینش این سه عالم و حاکمیت آثار و احکام خاص آنها، ناشی از همان نکته دوم است؛ یعنی، قضا و قدر الهی چنین حکم کرده که عالم مجرد و موجودات مجرد، در مجرای خاصی باشند و عالم مثال و موجودات مثالی در طریقی ویژه و عالم ماده و موجودات آن نیز در مسیری مخصوص به خود.2 چهارم. عالم ماده به دلیل سنخ و ماهیت مخصوص به خود و با توجه به مرتبه وجودی اش در نظام هستی، دارای احکام ویژه خود است که اگر این احکام، قوانین و سنن نباشد، عالم ماده دیگر عالم ماده نخواهد بود. در این عالم تزاحم، تضاد، محدودیت و زوال و بطلان هست. جهان طبیعت آکنده از قطع ها و وصل ها و بریدن ها و پیوند زدن ها است؛ آمیخته با نشاط و غم، شادی و رنج و امید و شکست. تمامی این آثار، لازمه ساختمان مخصوص این عالم است. به هر روی، عالم ماده به دلیل این احکام و سنن، منشأ بلاها، رنج ها، محنت ها، بیماری ها و... است که ما از آن به (شُرور) یاد می کنیم و همچنین منشأ خوشوقتی ها، موفقیت ها، شادی ها، پیروزی ها و مانند اینها است که ما آن را (خیرات) می نامیم. با توجه به نکات پیش گفته، معلوم می شود که آنچه شما درباره انسان های نابینا، ناشنوا و ... مثال زدید. لازمه و از آثار و احکام جهان طبیعت است و از آن گریزی نیست. عالم ماده، به دلیل وجود تزاحم ها و تضادها، برخی از مسائل و امور را از مجرای صحیح خود خارج می سازد و فرزندی را نابینا، کودکی را ناشنوا، خردسالی را فلج و ... به جهان مادی عرضه می دارد. این تفاوت ها که شخصی سالم، شخصی مثلاً فلج باشد، به دلیل قوانین تغییرناپذیر حاکم بر عالم مادی است و ذات عالم مادی به دلیل مرتبه وجودی اش، چنین سننی را اقتضا می کند. این تفاوت ها نظیر خواص اشکال هندسی ذاتیِ موجودات است. مثلاً وقتی شما می گویید خاصیت مثلث این است که مجموع زاویه هایش برابر با دو قائمه است و خاصیت مربع این است که مجموع زوایایش برابر با چهار قائمه است؛ معنایش این نیست که به آن، خاصیت دو قائمه داشتن، به این، خاصیت چهار قائمه داشتن را اعطا کرده اند تا این پرسش پیش آید که چرا به این مثلث مثلاً ستم شده و خاصیت چهار قائمه را نداده اند. مثلث جز همان خاصیت معین را نمی تواند داشته باشد. مثلث را کسی مثلث نکرده است؛ یعنی، چنین نیست که مثلث قبلاً در وضع دیگری بوده و خواصی دیگر داشته است و کسی آمده او را تبدیل به مثلث کرده است؛ و یا مثلث و مربع و غیر اینها در یک مرحله از مراحل هستی و واقعیت خود، فاقد همه خواص بوده اند و بعد، یک قدرت قاهره ای آمده است و این خواص را میان آنها تقسیم کرده است؛ و دلش خواسته که به مجموع زوایای مثلث خاصیت تساوی با دو قائمه را بدهد و به مجموع زوایای مربع خاصیت تساوی با چهار قائمه را! بر این اساس، اینکه مثلاً جمادات، رشد و درک ندارند و گیاهان رشد دارند و درک ندارند و حیوانات هم رشد دارند و هم درک، ذاتی مرتبه وجودی جماد و نبات و حیوان است؛ نه آنکه همه نخست یکسان بوده اند و بعد خداوند به یکی خاصیت درک و رشد داده و به دیگری هیچ کدام را نداده و به سومی یکی را داده و یکی را نداده است. همچنین اینکه انسانی نابینا و دیگری بینا، یکی ناشنوا و آن دیگری شنوا است؛ ذاتی مرتبه وجودی جهان مادی است که بر اثر یک سلسله قوانین تغییرناپذیر چنین رقم زده است که برخی دچار مصایب و آلام فیزیکی و جسمی باشند و برخی دیگر چنین نباشند. به هرحال، این حقیقتی است که هر موجودی از موجودات و هر جزئی از اجزای جهان، حظّ و حق خود را که امکان داشته دریافت دارد دریافت کرده است.3 با این توضیح، مشخص می گردد که خداوند خالق و منشأ این مصیبت ها و (شرور) نیست؛ بلکه خاصیت نظام مادی، چنین اقتضایی دارد که نمی تواند خیر محض را قبول کند؛ بر خلاف عالم تجرّد که چنین است و تنها خیر محض را می پذیرد. با توجه به مثالی که مطرح می کنیم، این مطلب بیشتر روشن می شود. شما نور خورشید را در نظر بگیرید. این نور وقتی به اشیای گوناگون می تابد، با توجه به سنخیت متفاوت اشیاء، به صورت مختلف در می آید. برای مثال نور وقتی به فضا و جسم تیره برخورد می کند، مبدّل به تیرگی شده و رو به تاریکی می گذارد؛ به خصوص که در محل برخورد تابش نور با آن محل یا شی ء، حرارتی نیز پدید می آید. حال اگر همین نور به مکانی روشن بتابد، اندازه زیادی از روشنایی خود را از دست نمی دهد و حرارت چندانی نیز بر اثر این برخورد، پدید نمی آید. نور، نور است؛ هم بر شی ء تیره تابیده و هم بر شی ء روشن. تابیدنِ خود را از هیچ یک از آنها دریغ نکرده و تابش خود را یکسان به آنها ارزانی داشته؛ پس چرا نور بر اثر برخورد با اشیاء گوناگون گشته است؟ آیا این به دلیل درونی خود نور است؟ آیا منشأ این گوناگونی نور است یا اشیائی که نور با آنها برخورد کرده است؟ کاملاً روشن است که نور به جهت ظلمت شی ء تیره، مبدل به تیرگی شد، و یا به جهت روشنی شی ء، روشنایی خود را حفظ کرده است. عوالم وجود نیز نسبت به خداوند متعال چنین است. او فیض و عنایت خود را یکسان به جهان هستی عرضه داشته است؛ ولی تفاوت و اختلاف مرتبه وجودی و جنبه قابلی عوالم، باعث می گردد که این فیض و عنایت گوناگون جلوه نماید. این فیض، در عالم مجرد به دلیل سنخیت وجودی این عالم و احکام و قوانین خاص آن به صورت خیر یا خیرات محض جلوه می کند و در عالم مادی به دلیل سنخیت وجودی این عالم و سنن و آثار مخصوص آن، به صورت اختلاط خیر و شر و امتزاج آن دو ظهور می کند.4 به هر روی، از آنجا که ما معتقدیم خداوند متعال جهان را به بهترین وجه آفریده و عالم را بر اساس سنن و قوانین تغییرناپذیر قرار داده است، بر این باوریم که وجود (شرور) همراه (خیرات) در جهان طبیعت، لازمه سنت و قانون تغییرناپذیر جهان مادی است؛ از این رو منشأ شرور را عالم ماده و قوانین ضروری حاکم بر آن می دانیم. البته برای تکمیل پاسخ توجه به دو نکته ضروری است: نخست آنکه شرور طبیعی از جمله که از اراده و اختیار انسان نشأت نمی گیرد؛ بلکه اقتضای جهان طبیعت است نسبت به خیرات جهان بسیار کم و ناچیز است. اگر آماری گرفته شود و افراد نابینا، ناشنوا، فلج و ... شمارش گردند، نسبت به افرادی که از سلامت کامل جسمی برخوردارند، بسیار اندک اند و این نیز از لطف خداوند است که در جهان مادی که اقتضاء امتزاج خیر و شر دارد، شرور طبیعی کمتر از خیرات طبیعی باشد. دوّم آنکه، بر اساس آیات قرآن و روایات، شرور طبیعی برای امتحان و آزمایش انسان است؛ همچنان که می فرماید: (وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الَّثمَراتِ وَ بَشِّرِ الصّابِرِینَ)5؛ (و قطعا شما را به چیزی از [قبیل] ترس و گرسنگی، و کاهش در اموال و جان ها و محصولات می آزماییم؛ و مژده ده شکیبایان را). چرا که گوهر اصلی انسان در امتحانات هویدا می شود. گر چه خود را بس شکسته بیند او آب صافی دان و سرگین زیر جو چون بشوراند تو را در امتحان آب، سرگین رنگ گردد در زمان در تک جو هست سرگین ای فتی گر چه جو صافی نماید مر تو را6 و در آیه ای دیگر می فرماید: (وَ لَقَدْ أَخَذْنا آلَ فِرْعَوْنَ بِالسِّنِینَ وَ نَقْصٍ مِنَ الَّثمَراتِ لَعَلَّهُمْ یَذَّکَّرُونَ)7؛ (و در حقیقت ما فرعونیان را به خشکسالی و کمبود محصولات دچار کردیم، باشد که عبرت گیرند). همچنین شرور طبیعی وسیله ای است برای کیفر اعمال انسان ها و انتقام و قهر الهی؛ مانند نزول عذاب الهی بر قوم عاد، لوط، فرعون، اصحاب ایکه و حجر و...8. از دیدگاه احادیث نیز، خداوند در مقابل رنج ها، دردها و مصایبی که برخی از انسان ها ناخواسته دچار آنند و ما از آن به شرور طبیعی یاد می کنیم در سرا و عالم دیگر (قیامت)، جزای برتری اعطا می فرماید. به دلیل مجال کم تنها به ذکر دو روایت بسنده می شود: 1. امام صادق علیه السلام (در توجیه نقص های بدنی مانند نابینایی و ناشنوایی) تأکید می فرماید که خداوند در آخرت به چنین اشخاصی در صورت بردباری و صبر، چنان پاداشی اعطا می کند که اگر میان بازگشت به دنیا و تحمل دوباره همین مصایب و باقی ماندن در آخرت مخیّر باشند، بازگشت به بلایا را انتخاب می کنند، تا اجرشان افزوده گردد.9 2. امام رضا علیه السلام می فرمایند: (بیماری مؤمن موجب پاک شدن او از گناهان و لغزش ها و رحمت الهی در حق مؤمن است و برای کافر عذاب و لعن است. بیماری در حالت مؤمن پایدار است تا اینکه گناهان او پاک گردد).10 دان که نَبْوَد فعل هم رنگ جزا هیچ خدمت نیست هم رنگ عطا مزد مزدوران نمی ماند به کار کان عرض وین جوهر است و پایدار آن همه سختی و زور است و عرق وین همه سیم است و زرّ است و طبق11 پی نوشت: 1. مؤمنون 23، آیه 14 ؛ تین (95)، آیه 4. 2. نگا: محمد شجاعی، معاد یا بازگشت به سوی خدا، ج 1، ص 212 241. 3. نگا: مرتضی مطهری، عدل الهی، صص 172 169. 4. نگا: محمد صدرالدین شیرازی، تفسیر القرآن الکریم، ص 399. 5. بقره 2، آیه 155. 6. مثنوی، دفتر اول، ابیات 3219 - 3217. 7. نگا: المیزان، ج 14، ص 287. 8. نگا: اعراف 7، آیه 136 ؛ هود (11)، آیه 82 ؛ فیل (105)، آیه 4 و... . 9. بحارالانوار، ج 3، ص 71. 10. محمدبن علی صدوق، ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، ترجمه و تصحیح علی اکبر غفاری، ص 429. 11. مثنوی، دفتر سوم، ابیات 3445 3447. منبع: www.porseman.org
عنوان سوال:

چرا خداوند برخی از انسان ها را نابینا یا کر و لال آفرید؟


پاسخ:

این پرسش را می توان به بیان دیگری نیز مطرح کرد و آن اینکه چگونه شرور و از جمله شرور طبیعی به قلمرو قضای الهی وارد می شوند؟ برای پاسخ به این پرسش، توجّه دقیق به نکات ذیل ضروری است:
یکم. ما معتقدیم که چون خداوند عالم، قادر و خیرخواه مطلق است، نظام جهان هستی را به بهترین وجه خلق کرده است. به بیان دیگر، تمام جهان هایی که خداوند آفریده، شریف ترین و کامل ترین هستند؛ به صورتی که بهتر از آن قابل تصور نیست و نخواهد بود؛ یعنی، هر جزئی از اجزای جهان آفرینش ، به بهترین وجهی که امکان داشته، خلق شده است و به همین جهت، خداوند را احسن الخالقین می دانیم.1
دوم. همچنین معتقدیم، خداوند جهان هستی را با یک سلسله نظام ها و قوانین ثابت و پایدار که ذاتیِ جهان هست اداره می کند. به بیان دیگر، پدیده های جهان، محکوم به یک سلسله قوانین ثابت و سنت های تغییرناپذیر الهی اند؛ یعنی، خدا در جهان شیوه های معینی دارد که گردش کارها را هرگز بیرون از آن شیوه ها انجام نمی دهد.
این قوانین، مانند قوانین موضوعه و از قبیل تعهدات و قراردادهای اجتماعی و الزامات ذهنی مرسوم در میان انسان ها نیست؛ بلکه یک حقیقت تکوینی است که بر اساس چگونگی جهان و موجودات آن انتزاع شده و به همین دلیل، تبدیل و تغییر برای آن محال است.
سوم. در یک دیدگاه، خداوند متعال سه عالَم (تجرد، مثال و ماده) آفریده که بر اساس سنخیت این عوالم و مرتبه وجودی شان در نظام هستی، هر یک قوانین و سنن مخصوص به خود دارند؛ یعنی، در عالم ماده، احکام و آثاری هست که در عالم مثال نیست و برعکس در عالم مثال، سننی حاکم است که در عالم ماده نیست و همین طور عالم تجرد نسبت به عالم مثال و عالم ماده. آفرینش این سه عالم و حاکمیت آثار و احکام خاص آنها، ناشی از همان نکته دوم است؛ یعنی، قضا و قدر الهی چنین حکم کرده که عالم مجرد و موجودات مجرد، در مجرای خاصی باشند و عالم مثال و موجودات مثالی در طریقی ویژه و عالم ماده و موجودات آن نیز در مسیری مخصوص به خود.2
چهارم. عالم ماده به دلیل سنخ و ماهیت مخصوص به خود و با توجه به مرتبه وجودی اش در نظام هستی، دارای احکام ویژه خود است که اگر این احکام، قوانین و سنن نباشد، عالم ماده دیگر عالم ماده نخواهد بود. در این عالم تزاحم، تضاد، محدودیت و زوال و بطلان هست. جهان طبیعت آکنده از قطع ها و وصل ها و بریدن ها و پیوند زدن ها است؛ آمیخته با نشاط و غم، شادی و رنج و امید و شکست. تمامی این آثار، لازمه ساختمان مخصوص این عالم است. به هر روی، عالم ماده به دلیل این احکام و سنن، منشأ بلاها، رنج ها، محنت ها، بیماری ها و... است که ما از آن به (شُرور) یاد می کنیم و همچنین منشأ خوشوقتی ها، موفقیت ها، شادی ها، پیروزی ها و مانند اینها است که ما آن را (خیرات) می نامیم.
با توجه به نکات پیش گفته، معلوم می شود که آنچه شما درباره انسان های نابینا، ناشنوا و ... مثال زدید. لازمه و از آثار و احکام جهان طبیعت است و از آن گریزی نیست. عالم ماده، به دلیل وجود تزاحم ها و تضادها، برخی از مسائل و امور را از مجرای صحیح خود خارج می سازد و فرزندی را نابینا، کودکی را ناشنوا، خردسالی را فلج و ... به جهان مادی عرضه می دارد. این تفاوت ها که شخصی سالم، شخصی مثلاً فلج باشد، به دلیل قوانین تغییرناپذیر حاکم بر عالم مادی است و ذات عالم مادی به دلیل مرتبه وجودی اش، چنین سننی را اقتضا می کند. این تفاوت ها نظیر خواص اشکال هندسی ذاتیِ موجودات است. مثلاً وقتی شما می گویید خاصیت مثلث این است که مجموع زاویه هایش برابر با دو قائمه است و خاصیت مربع این است که مجموع زوایایش برابر با چهار قائمه است؛ معنایش این نیست که به آن، خاصیت دو قائمه داشتن، به این، خاصیت چهار قائمه داشتن را اعطا کرده اند تا این پرسش پیش آید که چرا به این مثلث مثلاً ستم شده و خاصیت چهار قائمه را نداده اند. مثلث جز همان خاصیت معین را نمی تواند داشته باشد. مثلث را کسی مثلث نکرده است؛ یعنی، چنین نیست که مثلث قبلاً در وضع دیگری بوده و خواصی دیگر داشته است و کسی آمده او را تبدیل به مثلث کرده است؛ و یا مثلث و مربع و غیر اینها در یک مرحله از مراحل هستی و واقعیت خود، فاقد همه خواص بوده اند و بعد، یک قدرت قاهره ای آمده است و این خواص را میان آنها تقسیم کرده است؛ و دلش خواسته که به مجموع زوایای مثلث خاصیت تساوی با دو قائمه را بدهد و به مجموع زوایای مربع خاصیت تساوی با چهار قائمه را! بر این اساس، اینکه مثلاً جمادات، رشد و درک ندارند و گیاهان رشد دارند و درک ندارند و حیوانات هم رشد دارند و هم درک، ذاتی مرتبه وجودی جماد و نبات و حیوان است؛ نه آنکه همه نخست یکسان بوده اند و بعد خداوند به یکی خاصیت درک و رشد داده و به دیگری هیچ کدام را نداده و به سومی یکی را داده و یکی را نداده است. همچنین اینکه انسانی نابینا و دیگری بینا، یکی ناشنوا و آن دیگری شنوا است؛ ذاتی مرتبه وجودی جهان مادی است که بر اثر یک سلسله قوانین تغییرناپذیر چنین رقم زده است که برخی دچار مصایب و آلام فیزیکی و جسمی باشند و برخی دیگر چنین نباشند.
به هرحال، این حقیقتی است که هر موجودی از موجودات و هر جزئی از اجزای جهان، حظّ و حق خود را که امکان داشته دریافت دارد دریافت کرده است.3
با این توضیح، مشخص می گردد که خداوند خالق و منشأ این مصیبت ها و (شرور) نیست؛ بلکه خاصیت نظام مادی، چنین اقتضایی دارد که نمی تواند خیر محض را قبول کند؛ بر خلاف عالم تجرّد که چنین است و تنها خیر محض را می پذیرد. با توجه به مثالی که مطرح می کنیم، این مطلب بیشتر روشن می شود. شما نور خورشید را در نظر بگیرید. این نور وقتی به اشیای گوناگون می تابد، با توجه به سنخیت متفاوت اشیاء، به صورت مختلف در می آید. برای مثال نور وقتی به فضا و جسم تیره برخورد می کند، مبدّل به تیرگی شده و رو به تاریکی می گذارد؛ به خصوص که در محل برخورد تابش نور با آن محل یا شی ء، حرارتی نیز پدید می آید. حال اگر همین نور به مکانی روشن بتابد، اندازه زیادی از روشنایی خود را از دست نمی دهد و حرارت چندانی نیز بر اثر این برخورد، پدید نمی آید. نور، نور است؛ هم بر شی ء تیره تابیده و هم بر شی ء روشن. تابیدنِ خود را از هیچ یک از آنها دریغ نکرده و تابش خود را یکسان به آنها ارزانی داشته؛ پس چرا نور بر اثر برخورد با اشیاء گوناگون گشته است؟ آیا این به دلیل درونی خود نور است؟ آیا منشأ این گوناگونی نور است یا اشیائی که نور با آنها برخورد کرده است؟ کاملاً روشن است که نور به جهت ظلمت شی ء تیره، مبدل به تیرگی شد، و یا به جهت روشنی شی ء، روشنایی خود را حفظ کرده است.
عوالم وجود نیز نسبت به خداوند متعال چنین است. او فیض و عنایت خود را یکسان به جهان هستی عرضه داشته است؛ ولی تفاوت و اختلاف مرتبه وجودی و جنبه قابلی عوالم، باعث می گردد که این فیض و عنایت گوناگون جلوه نماید. این فیض، در عالم مجرد به دلیل سنخیت وجودی این عالم و احکام و قوانین خاص آن به صورت خیر یا خیرات محض جلوه می کند و در عالم مادی به دلیل سنخیت وجودی این عالم و سنن و آثار مخصوص آن، به صورت اختلاط خیر و شر و امتزاج آن دو ظهور می کند.4
به هر روی، از آنجا که ما معتقدیم خداوند متعال جهان را به بهترین وجه آفریده و عالم را بر اساس سنن و قوانین تغییرناپذیر قرار داده است، بر این باوریم که وجود (شرور) همراه (خیرات) در جهان طبیعت، لازمه سنت و قانون تغییرناپذیر جهان مادی است؛ از این رو منشأ شرور را عالم ماده و قوانین ضروری حاکم بر آن می دانیم. البته برای تکمیل پاسخ توجه به دو نکته ضروری است:
نخست آنکه شرور طبیعی از جمله که از اراده و اختیار انسان نشأت نمی گیرد؛ بلکه اقتضای جهان طبیعت است نسبت به خیرات جهان بسیار کم و ناچیز است. اگر آماری گرفته شود و افراد نابینا، ناشنوا، فلج و ... شمارش گردند، نسبت به افرادی که از سلامت کامل جسمی برخوردارند، بسیار اندک اند و این نیز از لطف خداوند است که در جهان مادی که اقتضاء امتزاج خیر و شر دارد، شرور طبیعی کمتر از خیرات طبیعی باشد.
دوّم آنکه، بر اساس آیات قرآن و روایات، شرور طبیعی برای امتحان و آزمایش انسان است؛ همچنان که می فرماید: (وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الَّثمَراتِ وَ بَشِّرِ الصّابِرِینَ)5؛ (و قطعا شما را به چیزی از [قبیل] ترس و گرسنگی، و کاهش در اموال و جان ها و محصولات می آزماییم؛ و مژده ده شکیبایان را). چرا که گوهر اصلی انسان در امتحانات هویدا می شود.
گر چه خود را بس شکسته بیند او
آب صافی دان و سرگین زیر جو
چون بشوراند تو را در امتحان
آب، سرگین رنگ گردد در زمان
در تک جو هست سرگین ای فتی
گر چه جو صافی نماید مر تو را6
و در آیه ای دیگر می فرماید: (وَ لَقَدْ أَخَذْنا آلَ فِرْعَوْنَ بِالسِّنِینَ وَ نَقْصٍ مِنَ الَّثمَراتِ لَعَلَّهُمْ یَذَّکَّرُونَ)7؛ (و در حقیقت ما فرعونیان را به خشکسالی و کمبود محصولات دچار کردیم، باشد که عبرت گیرند).
همچنین شرور طبیعی وسیله ای است برای کیفر اعمال انسان ها و انتقام و قهر الهی؛ مانند نزول عذاب الهی بر قوم عاد، لوط، فرعون، اصحاب ایکه و حجر و...8.
از دیدگاه احادیث نیز، خداوند در مقابل رنج ها، دردها و مصایبی که برخی از انسان ها ناخواسته دچار آنند و ما از آن به شرور طبیعی یاد می کنیم در سرا و عالم دیگر (قیامت)، جزای برتری اعطا می فرماید. به دلیل مجال کم تنها به ذکر دو روایت بسنده می شود:
1. امام صادق علیه السلام (در توجیه نقص های بدنی مانند نابینایی و ناشنوایی) تأکید می فرماید که خداوند در آخرت به چنین اشخاصی در صورت بردباری و صبر، چنان پاداشی اعطا می کند که اگر میان بازگشت به دنیا و تحمل دوباره همین مصایب و باقی ماندن در آخرت مخیّر باشند، بازگشت به بلایا را انتخاب می کنند، تا اجرشان افزوده گردد.9
2. امام رضا علیه السلام می فرمایند: (بیماری مؤمن موجب پاک شدن او از گناهان و لغزش ها و رحمت الهی در حق مؤمن است و برای کافر عذاب و لعن است. بیماری در حالت مؤمن پایدار است تا اینکه گناهان او پاک گردد).10
دان که نَبْوَد فعل هم رنگ جزا
هیچ خدمت نیست هم رنگ عطا
مزد مزدوران نمی ماند به کار
کان عرض وین جوهر است و پایدار
آن همه سختی و زور است و عرق
وین همه سیم است و زرّ است و طبق11
پی نوشت:
1. مؤمنون 23، آیه 14 ؛ تین (95)، آیه 4.
2. نگا: محمد شجاعی، معاد یا بازگشت به سوی خدا، ج 1، ص 212 241.
3. نگا: مرتضی مطهری، عدل الهی، صص 172 169.
4. نگا: محمد صدرالدین شیرازی، تفسیر القرآن الکریم، ص 399.
5. بقره 2، آیه 155.
6. مثنوی، دفتر اول، ابیات 3219 - 3217.
7. نگا: المیزان، ج 14، ص 287.
8. نگا: اعراف 7، آیه 136 ؛ هود (11)، آیه 82 ؛ فیل (105)، آیه 4 و... .
9. بحارالانوار، ج 3، ص 71.
10. محمدبن علی صدوق، ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، ترجمه و تصحیح علی اکبر غفاری، ص 429.
11. مثنوی، دفتر سوم، ابیات 3445 3447.
منبع: www.porseman.org





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین