معرفت خدا از راه معرفت نفس پیدا می شود، منظور از معرفت نفس چیست و چگونه به دست می آید؟
این پرسش ناظر به روایت مشهوری از حضرت علی علیه السلام است که فرمود: (من عرف نفسه فقد عرف ربّه)1؛ (هر که خود را شناخت، خدای خویش را شناخته است). این حدیث شریف و روایات دیگر که بیانگر ملازمه اکید میان شناخت انسان و معرفت خداوند است تفسیرهای فراوانی را در بر داشته و بحث های دامنه داری را فراروی اندیشمندان نهاده است. در یک نگاه کلّی، شناخت انسان نسبت به خداوند سبحان دو گونه است: 1. شناخت حصولی مقصود از آن شناخت از راه عقل، تفکّر، اندیشه و استدلال و برهان است. 2. شناخت حضوری منظور از شناخت حضوری درک مستقیم و بی واسطه وجود خداوند است. علم حضوری نسبت به خداوند، درجات و مراتبی دارد؛ از جمله: 2-1. علم حضوری غیر اکتسابی؛ این گونه خداشناسی درکی فطری و ذاتی در نهاد انسان است و در بیشتر انسان ها، استعدادی نهفته است که تنها با تلاش خود، می توان آن را از استعداد به فعلیّت و از حالت ابهام به مرحله درک حضوری آگاهانه رساند. دو آیه زیر به این نوع معرفت ناظر است: (فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفاً فِطْرَتَ اللّهِ الَّتِی فَطَرَ النّاسَ عَلَیْها)2؛ (پس روی خود را با گرایش تمام به حق به سوی این دین کن؛ با همان سرشتی که خدا مردم را بر آن سرشته است). (وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنِی آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلی أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ قالُوا بَلی شَهِدْنا أَنْ تَقُولُوا یَوْمَ الْقِیامَةِ إِنّا کُنّا عَنْ هذا غافِلِینَ. أَوْ تَقُولُوا إِنَّما أَشْرَکَ آباؤنا مِنْ قَبْلُ وَ کُنّا ذُرِّیَّةً مِنْ بَعْدِهِمْ أَفَتُهْلِکُنا بِما فَعَلَ الْمُبْطِلُونَ)3؛ (و چون پروردگارت فرزندان بنی آدم را از پشت های ایشان برگرفت و آنان را بر خودشان گواه گرفت [و پرسید:] آیا پروردگار شما نیستم؟ گفتند: چرا شهادت می دهیم تا مبادا روز قیامت بگویید ما از این [حقیقت] بی خبر بودیم؛ یا مبادا بگویید: همانا پدران ما در گذشته شرک آورده بودند و ما فرزندانی از پی ایشان بودیم، آیا ما را به خاطر کاری که باطل اندیشان کردند، هلاک می کنی). آن ندایی کَاصْل هر بانگ و نواست خود ندا آن است و این باقی صداست تُرک و کُرد و پارسی گو و عرب فهم کرده آن ندا بی گوش و لب خود چه جای ترک و تاجیک است و زنگ فهم کردست آن ندا را چوب و سنگ4 2-2. علم حضوری اکتسابی؛ نوعی علم حضوری روشن و آگاهانه است و آدمی با تلاش و پس از پیمودن مراحل تکامل، این شایستگی را می یابد که خداوند، آن را به او افاضه کند. این نوع معرفت، دارای مراتب گوناگون شدید و ضعیف است که آخرین مرحله آن، بالاترین مرتبه کمال انسانی است. مقدّمات دستیابی به این مقام، از افعال اختیاری است. در حقیقت، افاضه این کمال (معرفت خداوند)، پاداش بخشی از افعال اختیاری انسان است که به صورت تام و کامل، در آخرت به او داده می شود. قرآن مجید از این معرفت به (رؤیت)، (شهود)، (نظر) و مانند آن یاد کرده است: (وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ ناضِرَةٌ. إِلی رَبِّها ناظِرَةٌ)5؛ (رخسارهایی در آن روز برافروخته [و به چشم دل ]به سوی [جمال] پروردگارشان نظر کرده اند). (وَ کَذلِکَ نُرِی إِبْراهِیمَ مَلَکُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لِیَکُونَ مِنَ الْمُوقِنِینَ)6؛ (و این گونه ملکوت آسمان ها و زمین را به ابراهیم نمایاندیم تا از جمله یقین کنندگان باشد). شناخت خدا از راه خودشناسی، در قلمرو علم حضوری مذکور قرار می گیرد. البته معرفت شهودی به نفس و مراتب آن در عرفان عملی نیز مطرح است؛ و آن معرفتی است که می تواند راه و طریق معرفت حق تعالی قرار گیرد، در ذیل به تبیین معرفت شهودی نفس در ضمن مقدماتی پرداخته می شود: یکم. خداوند مؤمنان را دستور می دهد مراقب نفس خویش باشند: (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا عَلَیْکُمْ أَنْفُسَکُمْ)7. از آیه به دست می آید (راهی) که انسان باید در رسیدن به خداوند طی کند همان (نفس) اوست؛ انسان در بستر نفس خویش در حرکت است و به غایت خود که پروردگار است خواهد رسید. پس آدمی باید همیشه در یاد خدا باشد؛ چرا که اگر غایت و مقصد راه فراموش شود، خود راه را نیز فراموش می شود. پس فراموشی خدا، فراموشی نفس را به دنبال خواهد داشت8. (راهرو) و سالک این راه به سوی خداوند نیز همان نفس آدمی است؛ و از آنجا که غایتِ یک چیز حقیقتی جدا و بیگانه از آن نیست، بلکه خود شخص با رسیدن به کمال مطلوب خود کمال یافته اوست، پس در معرفت نفس، (راه و راهرو و غایت راه) یک چیز بیش نیست؛ از این رو اهلِ معرفت گفته اند: (آن که خود را زرع و زارع و مزرعه خویش نداند، از سعادت جاودانی بماند)9. آنچه برای رهپوی معرفت اهمیّت دارد، آن است که آگاه و ملتفت باشد که همه چیز در نفس انسان رخ می دهد؛ نفس راهرو و راه و غایت راه است؛ توجه به این معنا باعث می شود که انسان تن به گناهان و پلیدی ها و پستی ها ندهد و از خود مراقبت ویژه نماید. دوّم. معرفت نفس در گرو اثبات (تجرّد نفس) است. در جای خود ثابت شده که هر موجود مجرّدی به خود علم حضوری و بی واسطه دارد؛ از این روی هرچه نفس آدمی از تجرّد و پیراستگی بیشتری برخوردار باشد، آگاهی حضوری او به خود قوی تر و شدیدتر خواهد بود. توجّه به لذّت های حیوانی و اشتغال نفس به تدبیر بدن و فرو رفتن در امور بیرون از حقیقت نفس مانند ثروت و جاه و شهوت و غیره، نفس را از توجّه به حقیقت خود باز می دارد و به خارج از خود مشغول می کند. از این رو با مراقبت دقیق از خود و با فکر و ذکر بایستی تا می توان نفس را از توجّه و التفات به غیر خود باز داشت. از این رو دست یابی به معرفت نفس برآیند و نتیجه یک سلوک عملی و مراقبت رفتاری است؛ و صرفاً با انباشته کردن ذهن از مفاهیم و دانش حصولی به دست نمی آید؛ لذا اهل معرفت گفته اند که معرفت نفس تلاشی شبیه کوه نوردی و یا شناگری است. رابطه ذکر و فکر و مراقبت با دست یابی به معرفت نفس این است که چنین مراقبت ها و دستورالعمل هایی باعث کاسته شدن توجّه نفس از بیرون شده و موجب می شود نفس به خودش توجّه نماید و زمینه ها و مقدّمات رشد و تکامل خود را فراهم کند و غذایی متناسب با روح و نفس آماده کند و این کار باعث می شود که بر تجرّد و کمال نفس افزوده شود. سوّم. نفس انسان حقیقتی لایه به لایه و دارای مراتب گوناگون است. به طور کلّی چهار مرتبه برای نفس انسان ذکر شده: مرتبه مادّی، مرتبه مثالی، مرتبه عقلی، مرتبه فراعقلی. بسیاری از این مراتب در انسان به فعلیّت و شکوفایی نرسیده و انسان وقتی با علم حضوری به خود مراجعه می کند، آن مراتب را در خود نمی یابد؛ سالک بایستی در پرتو مراقبت و اطاعت از پروردگار، گام به گام مراتب وجودی خود را به فعلیّت رساند و حقایق باطنی و لایه های درونی و ژرف خویش را از نزدیک به شهود بنشیند. چهارم. در فلسفه ثابت شده که همه مخلوقات عین فقر و وابستگی و نیازمندی محض به حق تعالی هستند؛ و در ذات خود هیچ استقلالی ندارند. از این رو وجود انسان و تمام کمالات او از آن خداوند و عین وابستگی به اوست؛ او حقیقت پایداری است که هستی بخش مطلق و عطاکننده همه کمالات به موجودات از جمله انسان هاست؛ (هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ)10 بدون آنکه نیازی به کسی یا چیزی داشته باشد: (یا أَیُّهَا النّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَی اللّهِ وَ اللّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ)11. از این رو سالک معرفت نفس؛ پس از شهود مراتب مثالی و عقلی خود، به مرحله ای از معرفت دست می یابد که فقر وجودی خود و وابستگی و نیاز ذاتی خود به خداوند را شهود می کند؛ با تمام وجود می یابد که عین ربط و تعلّق به خداوند است؛ اهل معرفت از این مرتبه به (فناء فی الله) تعبیر می کنند. رهپوی این راه وقتی فقر و نیاز ذاتی خود به حق تعالی را شهود کرد، هستی بخش و قوام بخش خود یعنی خداوند را نیز شهود می کند؛ زیرا موجودی که هویّتش فقر و نیاز به خداوند است، بدون معرفت به قوام بخش و هستی بخش، دیده نمی شود. و اینجاست که معنی حدیث شریف پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله که می فرمایند: (من عرفه نفسه فقد عرف ربّه) معنا می یابد؛ یعنی هر کس فقر وجودی و نیاز ذاتی نفس خویش به خداوند را یافت و درک کرد، هستی بخش و قوام دهنده آن یعنی خداوند را شهود خواهد کرد. این که گفته می شود معرفت نفس راه دست یابی به معرفت خداست، منظور این معنای ظریف و دقیقی است که بزرگانی همچون علاّمه طباطبایی در تفسیر المیزان و کتاب گران سنگ رسالة الولایة و مرحوم ملکی تبریزی در کتاب رسالة لقاءاللّه و سایر اهل معرفت در کتاب هایشان ذکر فرمودند. اهل معرفت دو عامل مهم را برای رسیدن به معرفت شهودی نفس بیان می کنند: 1. انقطاع و گسستن از هر آنچه غیر خداست؛ 2. توجّه تام به خداوند متعال با ذکر و فکر و بندگی؛ دو عامل سلبی و ایجابی هر دو باید در کنار هم قرار بگیرد تا سالک این طریق به هدف و کعبه مقصود دست یابد. پی نوشت: 1. غررالحکم و دررالکلم، ص 232، حدیث 4637. 2. روم 30، آیه 30. 3. اعراف 7، آیات 173-172. 4. مثنوی معنوی، دفتر اول، ابیات 2109-2107. 5. قیامت 75، آیات 23-22. 6. انعام 6، آیه 75. 7. مائده 5، آیه 105. 8. تفسیر المیزان، ج 6، ص 177 به بعد. 9. حسن حسن زاده آملی، صد کلمه در معرفت نفس، ص 15، قم: نشر الف.لام.میم، 1386. 10. بقره 2، آیه 255. 11. فاطر 35، آیه 15. منبع: www.porseman.org
عنوان سوال:

معرفت خدا از راه معرفت نفس پیدا می شود، منظور از معرفت نفس چیست و چگونه به دست می آید؟


پاسخ:

این پرسش ناظر به روایت مشهوری از حضرت علی علیه السلام است که فرمود: (من عرف نفسه فقد عرف ربّه)1؛ (هر که خود را شناخت، خدای خویش را شناخته است). این حدیث شریف و روایات دیگر که بیانگر ملازمه اکید میان شناخت انسان و معرفت خداوند است تفسیرهای فراوانی را در بر داشته و بحث های دامنه داری را فراروی اندیشمندان نهاده است.
در یک نگاه کلّی، شناخت انسان نسبت به خداوند سبحان دو گونه است:
1. شناخت حصولی
مقصود از آن شناخت از راه عقل، تفکّر، اندیشه و استدلال و برهان است.
2. شناخت حضوری
منظور از شناخت حضوری درک مستقیم و بی واسطه وجود خداوند است. علم حضوری نسبت به خداوند، درجات و مراتبی دارد؛ از جمله:
2-1. علم حضوری غیر اکتسابی؛ این گونه خداشناسی درکی فطری و ذاتی در نهاد انسان است و در بیشتر انسان ها، استعدادی نهفته است که تنها با تلاش خود، می توان آن را از استعداد به فعلیّت و از حالت ابهام به مرحله درک حضوری آگاهانه رساند. دو آیه زیر به این نوع معرفت ناظر است:
(فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفاً فِطْرَتَ اللّهِ الَّتِی فَطَرَ النّاسَ عَلَیْها)2؛
(پس روی خود را با گرایش تمام به حق به سوی این دین کن؛ با همان سرشتی که خدا مردم را بر آن سرشته است).
(وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنِی آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلی أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ قالُوا بَلی شَهِدْنا أَنْ تَقُولُوا یَوْمَ الْقِیامَةِ إِنّا کُنّا عَنْ هذا غافِلِینَ. أَوْ تَقُولُوا إِنَّما أَشْرَکَ آباؤنا مِنْ قَبْلُ وَ کُنّا ذُرِّیَّةً مِنْ بَعْدِهِمْ أَفَتُهْلِکُنا بِما فَعَلَ الْمُبْطِلُونَ)3؛
(و چون پروردگارت فرزندان بنی آدم را از پشت های ایشان برگرفت و آنان را بر خودشان گواه گرفت [و پرسید:] آیا پروردگار شما نیستم؟ گفتند: چرا شهادت می دهیم تا مبادا روز قیامت بگویید ما از این [حقیقت] بی خبر بودیم؛ یا مبادا بگویید: همانا پدران ما در گذشته شرک آورده بودند و ما فرزندانی از پی ایشان بودیم، آیا ما را به خاطر کاری که باطل اندیشان کردند، هلاک می کنی).
آن ندایی کَاصْل هر بانگ و نواست
خود ندا آن است و این باقی صداست
تُرک و کُرد و پارسی گو و عرب
فهم کرده آن ندا بی گوش و لب
خود چه جای ترک و تاجیک است و زنگ
فهم کردست آن ندا را چوب و سنگ4
2-2. علم حضوری اکتسابی؛ نوعی علم حضوری روشن و آگاهانه است و آدمی با تلاش و پس از پیمودن مراحل تکامل، این شایستگی را می یابد که خداوند، آن را به او افاضه کند. این نوع معرفت، دارای مراتب گوناگون شدید و ضعیف است که آخرین مرحله آن، بالاترین مرتبه کمال انسانی است. مقدّمات دستیابی به این مقام، از افعال اختیاری است. در حقیقت، افاضه این کمال (معرفت خداوند)، پاداش بخشی از افعال اختیاری انسان است که به صورت تام و کامل، در آخرت به او داده می شود. قرآن مجید از این معرفت به (رؤیت)، (شهود)، (نظر) و مانند آن یاد کرده است:
(وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ ناضِرَةٌ. إِلی رَبِّها ناظِرَةٌ)5؛
(رخسارهایی در آن روز برافروخته [و به چشم دل ]به سوی [جمال] پروردگارشان نظر کرده اند).
(وَ کَذلِکَ نُرِی إِبْراهِیمَ مَلَکُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لِیَکُونَ مِنَ الْمُوقِنِینَ)6؛
(و این گونه ملکوت آسمان ها و زمین را به ابراهیم نمایاندیم تا از جمله یقین کنندگان باشد).
شناخت خدا از راه خودشناسی، در قلمرو علم حضوری مذکور قرار می گیرد. البته معرفت شهودی به نفس و مراتب آن در عرفان عملی نیز مطرح است؛ و آن معرفتی است که می تواند راه و طریق معرفت حق تعالی قرار گیرد، در ذیل به تبیین معرفت شهودی نفس در ضمن مقدماتی پرداخته می شود:
یکم. خداوند مؤمنان را دستور می دهد مراقب نفس خویش باشند:
(یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا عَلَیْکُمْ أَنْفُسَکُمْ)7.
از آیه به دست می آید (راهی) که انسان باید در رسیدن به خداوند طی کند همان (نفس) اوست؛ انسان در بستر نفس خویش در حرکت است و به غایت خود که پروردگار است خواهد رسید. پس آدمی باید همیشه در یاد خدا باشد؛ چرا که اگر غایت و مقصد راه فراموش شود، خود راه را نیز فراموش می شود. پس فراموشی خدا، فراموشی نفس را به دنبال خواهد داشت8.
(راهرو) و سالک این راه به سوی خداوند نیز همان نفس آدمی است؛ و از آنجا که غایتِ یک چیز حقیقتی جدا و بیگانه از آن نیست، بلکه خود شخص با رسیدن به کمال مطلوب خود کمال یافته اوست، پس در معرفت نفس، (راه و راهرو و غایت راه) یک چیز بیش نیست؛ از این رو اهلِ معرفت گفته اند: (آن که خود را زرع و زارع و مزرعه خویش نداند، از سعادت جاودانی بماند)9.
آنچه برای رهپوی معرفت اهمیّت دارد، آن است که آگاه و ملتفت باشد که همه چیز در نفس انسان رخ می دهد؛ نفس راهرو و راه و غایت راه است؛ توجه به این معنا باعث می شود که انسان تن به گناهان و پلیدی ها و پستی ها ندهد و از خود مراقبت ویژه نماید.
دوّم. معرفت نفس در گرو اثبات (تجرّد نفس) است. در جای خود ثابت شده که هر موجود مجرّدی به خود علم حضوری و بی واسطه دارد؛ از این روی هرچه نفس آدمی از تجرّد و پیراستگی بیشتری برخوردار باشد، آگاهی حضوری او به خود قوی تر و شدیدتر خواهد بود. توجّه به لذّت های حیوانی و اشتغال نفس به تدبیر بدن و فرو رفتن در امور بیرون از حقیقت نفس مانند ثروت و جاه و شهوت و غیره، نفس را از توجّه به حقیقت خود باز می دارد و به خارج از خود مشغول می کند. از این رو با مراقبت دقیق از خود و با فکر و ذکر بایستی تا می توان نفس را از توجّه و التفات به غیر خود باز داشت. از این رو دست یابی به معرفت نفس برآیند و نتیجه یک سلوک عملی و مراقبت رفتاری است؛ و صرفاً با انباشته کردن ذهن از مفاهیم و دانش حصولی به دست نمی آید؛ لذا اهل معرفت گفته اند که معرفت نفس تلاشی شبیه کوه نوردی و یا شناگری است.
رابطه ذکر و فکر و مراقبت با دست یابی به معرفت نفس این است که چنین مراقبت ها و دستورالعمل هایی باعث کاسته شدن توجّه نفس از بیرون شده و موجب می شود نفس به خودش توجّه نماید و زمینه ها و مقدّمات رشد و تکامل خود را فراهم کند و غذایی متناسب با روح و نفس آماده کند و این کار باعث می شود که بر تجرّد و کمال نفس افزوده شود.
سوّم. نفس انسان حقیقتی لایه به لایه و دارای مراتب گوناگون است. به طور کلّی چهار مرتبه برای نفس انسان ذکر شده: مرتبه مادّی، مرتبه مثالی، مرتبه عقلی، مرتبه فراعقلی.
بسیاری از این مراتب در انسان به فعلیّت و شکوفایی نرسیده و انسان وقتی با علم حضوری به خود مراجعه می کند، آن مراتب را در خود نمی یابد؛ سالک بایستی در پرتو مراقبت و اطاعت از پروردگار، گام به گام مراتب وجودی خود را به فعلیّت رساند و حقایق باطنی و لایه های درونی و ژرف خویش را از نزدیک به شهود بنشیند.
چهارم. در فلسفه ثابت شده که همه مخلوقات عین فقر و وابستگی و نیازمندی محض به حق تعالی هستند؛ و در ذات خود هیچ استقلالی ندارند. از این رو وجود انسان و تمام کمالات او از آن خداوند و عین وابستگی به اوست؛ او حقیقت پایداری است که هستی بخش مطلق و عطاکننده همه کمالات به موجودات از جمله انسان هاست؛ (هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ)10 بدون آنکه نیازی به کسی یا چیزی داشته باشد:
(یا أَیُّهَا النّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَی اللّهِ وَ اللّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ)11.
از این رو سالک معرفت نفس؛ پس از شهود مراتب مثالی و عقلی خود، به مرحله ای از معرفت دست می یابد که فقر وجودی خود و وابستگی و نیاز ذاتی خود به خداوند را شهود می کند؛ با تمام وجود می یابد که عین ربط و تعلّق به خداوند است؛ اهل معرفت از این مرتبه به (فناء فی الله) تعبیر می کنند. رهپوی این راه وقتی فقر و نیاز ذاتی خود به حق تعالی را شهود کرد، هستی بخش و قوام بخش خود یعنی خداوند را نیز شهود می کند؛ زیرا موجودی که هویّتش فقر و نیاز به خداوند است، بدون معرفت به قوام بخش و هستی بخش، دیده نمی شود. و اینجاست که معنی حدیث شریف پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله که می فرمایند: (من عرفه نفسه فقد عرف ربّه) معنا می یابد؛ یعنی هر کس فقر وجودی و نیاز ذاتی نفس خویش به خداوند را یافت و درک کرد، هستی بخش و قوام دهنده آن یعنی خداوند را شهود خواهد کرد.
این که گفته می شود معرفت نفس راه دست یابی به معرفت خداست، منظور این معنای ظریف و دقیقی است که بزرگانی همچون علاّمه طباطبایی در تفسیر المیزان و کتاب گران سنگ رسالة الولایة و مرحوم ملکی تبریزی در کتاب رسالة لقاءاللّه و سایر اهل معرفت در کتاب هایشان ذکر فرمودند.
اهل معرفت دو عامل مهم را برای رسیدن به معرفت شهودی نفس بیان می کنند:
1. انقطاع و گسستن از هر آنچه غیر خداست؛
2. توجّه تام به خداوند متعال با ذکر و فکر و بندگی؛
دو عامل سلبی و ایجابی هر دو باید در کنار هم قرار بگیرد تا سالک این طریق به هدف و کعبه مقصود دست یابد.
پی نوشت:
1. غررالحکم و دررالکلم، ص 232، حدیث 4637.
2. روم 30، آیه 30.
3. اعراف 7، آیات 173-172.
4. مثنوی معنوی، دفتر اول، ابیات 2109-2107.
5. قیامت 75، آیات 23-22.
6. انعام 6، آیه 75.
7. مائده 5، آیه 105.
8. تفسیر المیزان، ج 6، ص 177 به بعد.
9. حسن حسن زاده آملی، صد کلمه در معرفت نفس، ص 15، قم: نشر الف.لام.میم، 1386.
10. بقره 2، آیه 255.
11. فاطر 35، آیه 15.
منبع: www.porseman.org





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین