باید دانست انسان دارای یک روح و یک نفس است. البته نفس دارای مراتب و درجات متفاوت است. آن گاه که روح انسان در مرتبه سستی قرار می گیرد و به بدی ها فرمان می دهد به آن (نفس اماره) می گویند و آن گاه که در برابر زشتی ها واکنش نشان می دهد و سرزنش می کند (نفس لوامه) گفته می شود و آن گاه که روح در برابر فراز و نشیب های زندگی آرامش خود را حفظ می کند و اختلالات و تردیدها، به پایبندی و یقین او آسیب نمی رساند، از روح او به مرتبه (نفس مطمئنه) تعبیر می شود.1 از آنجا که این سه مرتبه از نفس آدمی هر یک دارای بار معنایی خاص است شایسته است درباره هر یک به طور مختصر توضیح داده شود: 1. نفس امّاره این مرتبه از نفس انسانی مربوط به حالتِ نقص و عدم رشد و تعالی او است؛ و به طور معمول با امور محسوس و مادی انس دارد و لذت می برد.2 امام علی علیه السلام رفتارهای برخاسته از نفس امّاره را به اسبانی چموش تشبیه نموده که افسارگسیخته سوار خود را هرجا که بخواهد می بردند تا آنکه او را به آتش دوزخ افکند و انسان هایی که نفس امّاره خویش را کنترل و تعدیل و مهار نموده اند مانند کسانی هستند که سوار بر مرکب راهوار و رام شده و سوارش مهار را به دست گرفته و سرانجام او را وارد بهشت می نماید.3 برخی از مفسران برآنند که نفس امّاره همان نفس حیوانی است که دارای سه قوه شهوت و غضب و واهمه می باشد. نکته شایان توجه این که اصل وجود نیروی شهوت و غضب و واهمه در نفس آدمی، حکیمانه و بجاست، این سه نیرو می توانند موجب بقاء زندگی انسان و ابزارهای مفید و سودمندی برای سامان دهی امور زندگی باشند به شرط آن که این سه نیرو تحت نظارت و مدیریّت عقل، وحی و فطرت وظایف خود را انجام دهند و در زندگی انسان نقش آفرینی کنند. تنها عاملی که می تواند در برابر سرکش ها و تجاوزهای نفس امّاره ایستادگی کرده و آن را مهار نماید قدرت ایمان به خداوند و تقویت اراده و عقل است. چنان که از زبان حضرت یوسف علیه السلام می خوانیم: (وَ ما أُبَرِّئُ نَفْسِی إِنَّ النَّفْسَ لَأَمّارَةٌ بِالسُّوءِ)4؛ (و من نفس خود را تبرئه نمی کنم، چرا که نفس قطع به بدی امر می کند). نفس مسوّلة نیز در واقع نفسی است که زشتی ها و گناهان و بدی ها را در نفس انسان زینت داده و آن را برای انسان جذّاب و دوست داشتنی جلوه می دهد. هنگامی که هوس های سرکش بر روح و فکر انسان چیره می شود، زشت ترین جنایات همچون کشتن و آزار رساندن به دیگران را در نظر انسان زینت می دهد چنان که در مورد برادران یوسف اتفاق افتاد. همیشه تمایل افراطی به ویژه هنگامی که توأم با رذایل اخلاقی شود، پرده ای بر حس تشخیص انسان می افکند و حقایق را در نظر او دگرگون جلوه می دهد.5 این نفس وسوسه گر در واقع همان (نفس امّاره) است. نکته شایان توجه این است که نفس امّاره راه نفوذ شیطان در درون آدمی است. به بیان دیگر نفس امّاره پذیرای وسوسه گری شیطان و اجراکننده دستورات او در نفس آدمی است، بنابراین شیطان به عنوان عامل بیرونی و نفس اماره به عنوان عاملِ درونی موجب گمراهی و شقاوت انسان می شوند. 2. نفس لوّامه در آیات نخست سوره مبارکه قیامت خداوند متعال می فرماید: (لا أُقْسِمُ بِیَوْمِ الْقِیامَةِ. وَ لا أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوّامَةِ)6؛ (نه! سوگند به روز رستاخیز. و [باز ]نه! سوگند به وجدان سرزنشگر!). نفس لوّامه یعنی نفسی که بسیار انسان را سرزنش و ملامت می نماید. نفس انسان در این مرتبه بیشتر گرایش به خیر و نیکی و اعتدال دارد و اگر انسان دچار انحراف و افراط و تفریط گردد، این (نفس) آدمی از درون او را سرزنش می کند تا دوباره به سوی اعتدال و خیر بازگردد. نفس ملامتگر نیرویی است در درون انسان که او را نسبت به انجام گناهان و کوتاهی در انجام وظایف و بندگی خداوند مورد سرزنش قرار می دهد.7 یعنی با طرح پرسش هایی خطاب به نفس امّاره می گوید: چرا گوهر پاک وجودی خود را به گناه و زشتی آلوده ساختی؟ چرا به خود ظلم و ستم نموده و خود را در معرض آتش خشم خدا قرار دادی؟ آیا پاداش این همه نعمت ها و مهربانی های خداوند به تو این بود؟ چرا عظمت و بزرگی پروردگارت را فراموش کردی؟ آیا یک لذت زودگذر ارزش آن را داشت که سعادت ابدی تو را تهدید نماید و پروردگارت را به خشم آورد؟ چرا با انجام این کار زشت ارزشمندی و محبوبیت خود را نزد دوستان خدا و پیامبر و خاندان پاکش از دست دادی؟ این سرزنش هایی که پس از انجام گناه و نافرمانی خداوند بر انسان هجوم می آورد زمینه ساز توبه حقیقی است. نفس لوامه نفسی است که برخوردار از سلامت و استواری در فطرت و صفای باطن است به گونه ای که اگر احساس کند این سلامت و اعتدال فطری از بین رفته، مضطرب و نگران و ناآرام می شود و تلاش می کند با آب توبه و تضرّع و زاری به پیشگاه خداوند متعال و توسل جستن به اولیا و دوستان خداوند خود را از ورطه گناه و گمراهی آزاد و رها سازد؛ درست مانند چشم سالمی که گرد و غبار وارد او شده و آرامش انسان را سلب می نماید؛ این چشم با ریختن اشک سعی می کند خود را از این گرد و غبار رهایی بخشد. کسی که بهره مند از نفس سرزنش گر باشد روحی بیدار و آگاه دارد، هر چند در برابر گناه مصونیت نیافته و گاه دچار لغزش و اشتباه می شود اما چیزی نمی گذرد که بیدار و پشیمان شده و خود را سرزنش می نماید و دو مرتبه به مسیر هدایت و سعادت بازمی گردد. این همان (وجدان اخلاقی) است. این وجدان اخلاقی همانند یک قاضی عادل و دادگری، بعد از انجام یک کار نیک یا بد بلافاصله محکمه ای در درون انسان تشکیل می دهد و به حسابرسی و بازجویی می پردازد، لذا گاهی انسان در برابر یک کار نیک چنان احساس آرامش درونی می کند و روح او لبریز از شادی و نشاط می شود که لذت و شکوه و زیبایی آن با هیچ زبان و قلمی قابل توصیف نمی باشد. نکته شایان توجه آنکه در آیات نخست سوره مبارکه قیامت سوگند به نفس لوّامه در کنار سوگند به قیامت بیان شده است و این خود بیانگر ارزشمندی و شرافت و جایگاه والای نفس لوّامه است که خداوند به آن سوگند یاد کرده است: (لا أُقْسِمُ بِیَوْمِ الْقِیامَةِ. وَ لا أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوّامَةِ)8. مقارن بودن این دو سوگند در واقع نشانگر دو دادگاه درونی و دادگاه رستاخیز است. مفسران شباهت هایی میان او دو مطرح کرده اند: 1. دادگاه وجدان، سفارش و رشوه و پارتی و پرونده سازی رایج بشری را نمی پذیرد؛ در دادگاه قیامت نیز این گونه امور پذیرفته نیست: (وَ اتَّقُوا یَوْماً لا تَجْزِی نَفْسٌ عَنْ نَفْسٍ شَیْئاً وَ لا یُقْبَلُ مِنْها شَفاعَةٌ وَ لا یُؤخَذُ مِنْها عَدْلٌ وَ لا هُمْ یُنْصَرُونَ)9؛ (از آن روز بترسید که هیچ کس به جای دیگری مجازات نیم شود و نه شفاعتی پذیرفته می شود و نه فدیه و رشوه ای و نه یاری می شوند). 2. وجدان مهمترین و قطورترین پرونده ها را در کوتاه ترین مدت رسیدگی کرده، حکم نهایی خود را به سرعت صادر می کند، همانطور که در دادگاه رستاخیز این گونه است. 3. مجازات و کیفر دادگاه درونی برخلاف مجازات های دادگاه های رسمی، نخستین جرقه هایش در اعماق دل و جان افروخته می شود و روح انسان را می آزارد، سپس آثارش در جسم و چهره و دگرگون شدن خواب و خوراک او آشکار می شود؛ همانطور که در دادگاه قیامت می باشد: (نارُ اللّهِ الْمُوقَدَةُ. الَّتِی تَطَّلِعُ عَلَی الْأَفْئِدَةِ)10؛ (آتش برافروخته الهی که از قلب ها و جان ها زبانه می کشد). 4. دادگاه وجدان چندان نیاز به ناظر و شهود ندارد، بلکه معلومات و آگاهی های خود انسان، شاهد و متّهم است. همان طور که در دادگاه رستاخیز نیز اعضای انسان مانند دست و پا و پوست او گواهان بر اعمال او هستند.11 (حَتّی إِذا ما جاؤها شَهِدَ عَلَیْهِمْ سَمْعُهُمْ وَ أَبْصارُهُمْ وَ جُلُودُهُمْ)12؛ (چون به کنار آتش دوزخ برسند گوش و چشم و پوست تن آنها بر ضدّ آنان گواهی می دهند). این شباهت شگفت انگیز میان این دو دادگاه نشانه دیگری بر فطری بودن مسئله معاد است؛ زیرا چگونه می توان باور کرد در وجود یک انسان چنان حساب و کتاب و دادگاه حقیقی و اسرارآمیزی وجود داشته باشد، اما در درون این جهان بزرگ هیچ حساب و کتاب و دادگاهی وجود نداشته باشد، این باور کردنی نیست. نکته شایان توجه آن که نفس لوّامه در کسانی که از مراتب شدیدتر و کامل تری از ایمان به خدا برخوردارند، قوی تر و کامل تر است، به گونه ای که اگر وسوسه ای شیطانی در نفس آنها پدید آید، سریع متوجه شده و رو به سوی خداوند می آورند. قرآن کریم در مورد این انسان های مؤمن و با تقوا می فرماید: (إِنَّ الَّذِینَ اتَّقَوْا إِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّیْطانِ تَذَکَّرُوا فَإِذا هُمْ مُبْصِرُونَ )13؛ (در حقیقت، کسانی که از خدا پروا دارند، چون وسوسه ای از جانب شیطان بدیشان برسد، خدا را به یاد آورند و بناگاه بینا شوند). 3. نفس مطمئنه نفس مطمئنه مرتبه ای کمال یافته و متعالی از نفس انسانی است که پس از تصفیه و تهذیب از صفات ناپسند اخلاقی و هواهای نفسانی به مرحله ای رسیده که غرایز سرکش و خواهش های حیوانی افسارگسیخته را مهار و کنترل نموده است. عقل و فطرت و اراده در مرتبه نفس مطمئنه چنان نیرومند و قوی شده که توانسته انسان را از اسارت و بندگی نفس اماره برهاند و با دوری از افراط و تفریط، یک مدیریت صحیح و معقول و خداپسندی را در انسان پیاده نماید. در یک بیان جامع می توان گفت: نفس مطمئنه نفسی است که در پرتو یاد و توجه به خداوند به سکینه و آرامش حقیقی دست یافته و به آنچه خداوند رضای و خشنود است رضایت می دهد و در نتیجه خود را بنده ای می بیند که مالک هیچ خیر و شرّ و هیچ سود و زیانی برای خود نیست و نیز زندگی دنیا را یک زندگی مجازی و گذرا می بیند. از این رو بی نیازی و فقر و نفع و ضرر دنیا را آزمونی الهی می داند و در نتیجه اگر غرق در نعمت ها و خوشی های دنیوی گردد به سرکش و فساد و برتری طلبی و استکبار دچار نمی شود و اگر به فقر و نداری مبتلی گردد این تهیدستی و ناملایمات او را به کفر و ناسپاسی وانمی دارد؛ بلکه همواره در همه شرایط و خوشی و ناخوشی های زندگی در راه عبودیّت و بندگی خداوند پابرجا و استوار است و از راه راست و اعتدال به سمت افراط و تفریط کشیده نمی شود.14 تعبیر به (مطمئنه) اشاره به آرامشی است که در پرتو ایمان به پروردگار او یاد و ذکر او به دست می آید چنان که قرآن کریم می فرماید: (الَّذِینَ آمَنُوا وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِکْرِ اللّهِ أَلا بِذِکْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ)15؛ (همان کسانی که ایمان آورده اند و دل هایشان به یاد خدا آرامی می گیرد، آگاه باشید تنها با یاد خدا دلها آرامش می یابد). دوری از یاد و توجه به سرچشمه قدرت و علم و حیات و کمال باعث می شود انسان در زندگی، ناآرام و مضطرب و دل نگران باشد و در زندگی به بن بست ها و تنگناها دچار شود؛ چنان که خداوند در سوره مبارکه طه می فرماید: (وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنْکاً وَ نَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ أَعْمی)16؛ (و هر کس از یاد من دل بگرداند در حقیقت، زندگیِ تنگ و سختی خواهد داشت و روز رستاخیز او را نابینا محشور می کنیم). از دیدگاه قرآن آنچه عامل مهم ناامنی و اضطراب و ناآرامی است همان (ظلم) می باشد. ظلم به معنای گسترده آن که بارزترین مصداق آن (شرک به خداوند) است. (إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ)17؛ (به رساتی شرک ستمی بزرگ است). همچنین گناه و نافرمانی حق تعالی از جمله عوامل اضطراب و تشویش در زندگی است؛ از این رو قرآن کریم در مورد کسانی که به امنیت و آرامش حقیقی رسیده اند می فرماید: (الَّذِینَ آمَنُوا وَ لَمْ یَلْبِسُوا إِیمانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولئِکَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَ هُمْ مُهْتَدُونَ)18؛ (کسانی که ایمان آورده و ایمان خود را به ستم نیالودند، ایشان برایشان آرامش و ایمنی است و اینان راه یافتگانند). بنابراین صاحبان نفس مطمئنه در پرتو دوری از گناه و ظلم و نیز در سایه یاد و ذکر حقیقی پروردگار و ایمان راسخ به او به مقام (نفس مطمئنه) و آرام دست یافته اند. چنین نفسی هم اطمینان به وعده های الهی دارد و هم به راه و روشی که برگزیده مطمئن است و هم در خوشی ها و ناخوشی و طوفان های زندگی و از همه بالاتر در آن هول و وحشت بزرگ قیامت، آرام و استوار است. خداوند به این نفس مطمئنه خطاب می کند: (ارْجِعِی إِلی رَبِّکِ راضِیَةً مَرْضِیَّةً. فَادْخُلِی فِی عِبادِی. وَ ادْخُلِی جَنَّتِی)19؛ (ای نفس مطمئنه، خشنود و خداپسند به سوی پروردگارت بازگرد و در میان بندگان من درآی و در بهشت من داخل شو). منظور از بازگشت به سوی پروردگار به باور برخی از مفسران بازگشت به ثواب و رحمت اوست و به عبارتی بازگشت به سوی خود خداوند و در جوار قرب اوست که بازگشتی معنوی و روحانی است. تعبیر به (راضیة) به خاطر آن است که تمام وعده های پاداش الهی را بیش از آنچه تصور می کرد قرین واقعیت می بیند و آن چنان فضل و رحمت خدا شامل حال او می گردد که یکپارچه رضایت و خشنودی می شود. از نفس مطمئنه به (مرضیة) نیز تعبیر شده چون مورد قبول و پسند و خشنودی دوست واقع شده است. در ذیل این آیات پایانی سوره فجر روایتی نقل شده که یکی از یاران امام صادق علیه السلام از ایشان پرسید: (آیا ممکن است مؤمن از قبض روحش ناراضی باشد؟ حضرت فرمودند: نه به خدا سوگند، هنگامی که فرشته مرگ برای قبض روحش می آید اظهار ناراحتی می کند، فرشته مرگ می گوید: ای دوست خدا ناراحت نباش! سوگند به آن کس که محمد صلی الله علیه و آله را برانگیخت من بر تو مهربان تر هستم از پدر مهربان، درست چشم هایت را بگشا و ببین، او نگاه می کند و رسول خدا صلی الله علیه و آله و امیرمؤمنان علی علیه السلام و فاطمه علیهاالسلام و امام حسن و امام حسین علیهماالسلام و امامان علیهم السلام از فرزندان او را می بیند، فرشته به او می گوید: اینان دوستان و رفیقان تواند. او چشمانش را باز می کند و نگاه می کند، ناگهان گوینده ای از سوی پروردگار بزرگ ندا می دهد و می گوید: (یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ)ای کسی که به محمد و خاندانش اطمینان داشتی! بازگرد به سوی پروردگارت، در حالی که تو به ولایت آنها راضی هستی و با توانی که خدا به تو داده خشنود می باشی؛ داخل شو در میان بندگانم یعنی محمد و اهل بیتش و داخل شو در بهشتم). در این هنگام چیزی برای انسان محبوب تر از آن نیست که هر چه زودتر روحش از تن جدا شود و به این منادی بپیوندد).20 پی نوشت: 1. التفسیر الکبیر، ج 6، ص 471. 2. همان. 3. نهج البلاغه، خطبه 16، ترجمه و شرح: محمد دشتی، مشهد: آستان قدس رضوی، 1382. 4. یوسف 12، آیه 53. 5. همان. 6. قیامت 75، آیات 1 و 2. 7. تفسیر المیزان، ج 20، ص 103. 8. قیامت 75، آیات 1 و 2. 9. بقره 2، آیه 48. 10. همزه 104، آیات 6 و 7. 11. ناصر مکارم شیرازی و همکاران، تفسیر نمونه، ج 25، ص 282، تهران: دارالکتب الاسلامیه. 12. فصلت 41، آیه 20. 13. اعراف 7، آیه 201. 14. تفسیر المیزان، ج 20، ص 667. 15. رعد 13، آیه 28. 16. طه 20، آیه 124. 17. لقمان 31، آیه 13. 18. انعام 6، آیه 82. 19. فجر 89، آیات 27 - 30. 20. عبد علی بن جمعه العروسی الحویزی، تفسیر نورالثقلین، ج 5، ص 577، قم: مطبعة الحکمة. منبع: www.porseman.org
باید دانست انسان دارای یک روح و یک نفس است. البته نفس دارای مراتب و درجات متفاوت است. آن گاه که روح انسان در مرتبه سستی قرار می گیرد و به بدی ها فرمان می دهد به آن (نفس اماره) می گویند و آن گاه که در برابر زشتی ها واکنش نشان می دهد و سرزنش می کند (نفس لوامه) گفته می شود و آن گاه که روح در برابر فراز و نشیب های زندگی آرامش خود را حفظ می کند و اختلالات و تردیدها، به پایبندی و یقین او آسیب نمی رساند، از روح او به مرتبه (نفس مطمئنه) تعبیر می شود.1
از آنجا که این سه مرتبه از نفس آدمی هر یک دارای بار معنایی خاص است شایسته است درباره هر یک به طور مختصر توضیح داده شود:
1. نفس امّاره
این مرتبه از نفس انسانی مربوط به حالتِ نقص و عدم رشد و تعالی او است؛ و به طور معمول با امور محسوس و مادی انس دارد و لذت می برد.2
امام علی علیه السلام رفتارهای برخاسته از نفس امّاره را به اسبانی چموش تشبیه نموده که افسارگسیخته سوار خود را هرجا که بخواهد می بردند تا آنکه او را به آتش دوزخ افکند و انسان هایی که نفس امّاره خویش را کنترل و تعدیل و مهار نموده اند مانند کسانی هستند که سوار بر مرکب راهوار و رام شده و سوارش مهار را به دست گرفته و سرانجام او را وارد بهشت می نماید.3
برخی از مفسران برآنند که نفس امّاره همان نفس حیوانی است که دارای سه قوه شهوت و غضب و واهمه می باشد.
نکته شایان توجه این که اصل وجود نیروی شهوت و غضب و واهمه در نفس آدمی، حکیمانه و بجاست، این سه نیرو می توانند موجب بقاء زندگی انسان و ابزارهای مفید و سودمندی برای سامان دهی امور زندگی باشند به شرط آن که این سه نیرو تحت نظارت و مدیریّت عقل، وحی و فطرت وظایف خود را انجام دهند و در زندگی انسان نقش آفرینی کنند.
تنها عاملی که می تواند در برابر سرکش ها و تجاوزهای نفس امّاره ایستادگی کرده و آن را مهار نماید قدرت ایمان به خداوند و تقویت اراده و عقل است. چنان که از زبان حضرت یوسف علیه السلام می خوانیم:
(وَ ما أُبَرِّئُ نَفْسِی إِنَّ النَّفْسَ لَأَمّارَةٌ بِالسُّوءِ)4؛
(و من نفس خود را تبرئه نمی کنم، چرا که نفس قطع به بدی امر می کند).
نفس مسوّلة نیز در واقع نفسی است که زشتی ها و گناهان و بدی ها را در نفس انسان زینت داده و آن را برای انسان جذّاب و دوست داشتنی جلوه می دهد.
هنگامی که هوس های سرکش بر روح و فکر انسان چیره می شود، زشت ترین جنایات همچون کشتن و آزار رساندن به دیگران را در نظر انسان زینت می دهد چنان که در مورد برادران یوسف اتفاق افتاد.
همیشه تمایل افراطی به ویژه هنگامی که توأم با رذایل اخلاقی شود، پرده ای بر حس تشخیص انسان می افکند و حقایق را در نظر او دگرگون جلوه می دهد.5 این نفس وسوسه گر در واقع همان (نفس امّاره) است.
نکته شایان توجه این است که نفس امّاره راه نفوذ شیطان در درون آدمی است. به بیان دیگر نفس امّاره پذیرای وسوسه گری شیطان و اجراکننده دستورات او در نفس آدمی است، بنابراین شیطان به عنوان عامل بیرونی و نفس اماره به عنوان عاملِ درونی موجب گمراهی و شقاوت انسان می شوند.
2. نفس لوّامه
در آیات نخست سوره مبارکه قیامت خداوند متعال می فرماید:
(لا أُقْسِمُ بِیَوْمِ الْقِیامَةِ. وَ لا أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوّامَةِ)6؛
(نه! سوگند به روز رستاخیز. و [باز ]نه! سوگند به وجدان سرزنشگر!).
نفس لوّامه یعنی نفسی که بسیار انسان را سرزنش و ملامت می نماید. نفس انسان در این مرتبه بیشتر گرایش به خیر و نیکی و اعتدال دارد و اگر انسان دچار انحراف و افراط و تفریط گردد، این (نفس) آدمی از درون او را سرزنش می کند تا دوباره به سوی اعتدال و خیر بازگردد.
نفس ملامتگر نیرویی است در درون انسان که او را نسبت به انجام گناهان و کوتاهی در انجام وظایف و بندگی خداوند مورد سرزنش قرار می دهد.7 یعنی با طرح پرسش هایی خطاب به نفس امّاره می گوید: چرا گوهر پاک وجودی خود را به گناه و زشتی آلوده ساختی؟ چرا به خود ظلم و ستم نموده و خود را در معرض آتش خشم خدا قرار دادی؟ آیا پاداش این همه نعمت ها و مهربانی های خداوند به تو این بود؟ چرا عظمت و بزرگی پروردگارت را فراموش کردی؟ آیا یک لذت زودگذر ارزش آن را داشت که سعادت ابدی تو را تهدید نماید و پروردگارت را به خشم آورد؟ چرا با انجام این کار زشت ارزشمندی و محبوبیت خود را نزد دوستان خدا و پیامبر و خاندان پاکش از دست دادی؟ این سرزنش هایی که پس از انجام گناه و نافرمانی خداوند بر انسان هجوم می آورد زمینه ساز توبه حقیقی است.
نفس لوامه نفسی است که برخوردار از سلامت و استواری در فطرت و صفای باطن است به گونه ای که اگر احساس کند این سلامت و اعتدال فطری از بین رفته، مضطرب و نگران و ناآرام می شود و تلاش می کند با آب توبه و تضرّع و زاری به پیشگاه خداوند متعال و توسل جستن به اولیا و دوستان خداوند خود را از ورطه گناه و گمراهی آزاد و رها سازد؛ درست مانند چشم سالمی که گرد و غبار وارد او شده و آرامش انسان را سلب می نماید؛ این چشم با ریختن اشک سعی می کند خود را از این گرد و غبار رهایی بخشد.
کسی که بهره مند از نفس سرزنش گر باشد روحی بیدار و آگاه دارد، هر چند در برابر گناه مصونیت نیافته و گاه دچار لغزش و اشتباه می شود اما چیزی نمی گذرد که بیدار و پشیمان شده و خود را سرزنش می نماید و دو مرتبه به مسیر هدایت و سعادت بازمی گردد. این همان (وجدان اخلاقی) است.
این وجدان اخلاقی همانند یک قاضی عادل و دادگری، بعد از انجام یک کار نیک یا بد بلافاصله محکمه ای در درون انسان تشکیل می دهد و به حسابرسی و بازجویی می پردازد، لذا گاهی انسان در برابر یک کار نیک چنان احساس آرامش درونی می کند و روح او لبریز از شادی و نشاط می شود که لذت و شکوه و زیبایی آن با هیچ زبان و قلمی قابل توصیف نمی باشد.
نکته شایان توجه آنکه در آیات نخست سوره مبارکه قیامت سوگند به نفس لوّامه در کنار سوگند به قیامت بیان شده است و این خود بیانگر ارزشمندی و شرافت و جایگاه والای نفس لوّامه است که خداوند به آن سوگند یاد کرده است:
(لا أُقْسِمُ بِیَوْمِ الْقِیامَةِ. وَ لا أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوّامَةِ)8.
مقارن بودن این دو سوگند در واقع نشانگر دو دادگاه درونی و دادگاه رستاخیز است. مفسران شباهت هایی میان او دو مطرح کرده اند:
1. دادگاه وجدان، سفارش و رشوه و پارتی و پرونده سازی رایج بشری را نمی پذیرد؛ در دادگاه قیامت نیز این گونه امور پذیرفته نیست:
(وَ اتَّقُوا یَوْماً لا تَجْزِی نَفْسٌ عَنْ نَفْسٍ شَیْئاً وَ لا یُقْبَلُ مِنْها شَفاعَةٌ وَ لا یُؤخَذُ مِنْها عَدْلٌ وَ لا هُمْ یُنْصَرُونَ)9؛
(از آن روز بترسید که هیچ کس به جای دیگری مجازات نیم شود و نه شفاعتی پذیرفته می شود و نه فدیه و رشوه ای و نه یاری می شوند).
2. وجدان مهمترین و قطورترین پرونده ها را در کوتاه ترین مدت رسیدگی کرده، حکم نهایی خود را به سرعت صادر می کند، همانطور که در دادگاه رستاخیز این گونه است.
3. مجازات و کیفر دادگاه درونی برخلاف مجازات های دادگاه های رسمی، نخستین جرقه هایش در اعماق دل و جان افروخته می شود و روح انسان را می آزارد، سپس آثارش در جسم و چهره و دگرگون شدن خواب و خوراک او آشکار می شود؛ همانطور که در دادگاه قیامت می باشد:
(نارُ اللّهِ الْمُوقَدَةُ. الَّتِی تَطَّلِعُ عَلَی الْأَفْئِدَةِ)10؛
(آتش برافروخته الهی که از قلب ها و جان ها زبانه می کشد).
4. دادگاه وجدان چندان نیاز به ناظر و شهود ندارد، بلکه معلومات و آگاهی های خود انسان، شاهد و متّهم است. همان طور که در دادگاه رستاخیز نیز اعضای انسان مانند دست و پا و پوست او گواهان بر اعمال او هستند.11
(حَتّی إِذا ما جاؤها شَهِدَ عَلَیْهِمْ سَمْعُهُمْ وَ أَبْصارُهُمْ وَ جُلُودُهُمْ)12؛
(چون به کنار آتش دوزخ برسند گوش و چشم و پوست تن آنها بر ضدّ آنان گواهی می دهند).
این شباهت شگفت انگیز میان این دو دادگاه نشانه دیگری بر فطری بودن مسئله معاد است؛ زیرا چگونه می توان باور کرد در وجود یک انسان چنان حساب و کتاب و دادگاه حقیقی و اسرارآمیزی وجود داشته باشد، اما در درون این جهان بزرگ هیچ حساب و کتاب و دادگاهی وجود نداشته باشد، این باور کردنی نیست.
نکته شایان توجه آن که نفس لوّامه در کسانی که از مراتب شدیدتر و کامل تری از ایمان به خدا برخوردارند، قوی تر و کامل تر است، به گونه ای که اگر وسوسه ای شیطانی در نفس آنها پدید آید، سریع متوجه شده و رو به سوی خداوند می آورند. قرآن کریم در مورد این انسان های مؤمن و با تقوا می فرماید:
(إِنَّ الَّذِینَ اتَّقَوْا إِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّیْطانِ تَذَکَّرُوا فَإِذا هُمْ مُبْصِرُونَ )13؛
(در حقیقت، کسانی که از خدا پروا دارند، چون وسوسه ای از جانب شیطان بدیشان برسد، خدا را به یاد آورند و بناگاه بینا شوند).
3. نفس مطمئنه
نفس مطمئنه مرتبه ای کمال یافته و متعالی از نفس انسانی است که پس از تصفیه و تهذیب از صفات ناپسند اخلاقی و هواهای نفسانی به مرحله ای رسیده که غرایز سرکش و خواهش های حیوانی افسارگسیخته را مهار و کنترل نموده است.
عقل و فطرت و اراده در مرتبه نفس مطمئنه چنان نیرومند و قوی شده که توانسته انسان را از اسارت و بندگی نفس اماره برهاند و با دوری از افراط و تفریط، یک مدیریت صحیح و معقول و خداپسندی را در انسان پیاده نماید.
در یک بیان جامع می توان گفت: نفس مطمئنه نفسی است که در پرتو یاد و توجه به خداوند به سکینه و آرامش حقیقی دست یافته و به آنچه خداوند رضای و خشنود است رضایت می دهد و در نتیجه خود را بنده ای می بیند که مالک هیچ خیر و شرّ و هیچ سود و زیانی برای خود نیست و نیز زندگی دنیا را یک زندگی مجازی و گذرا می بیند. از این رو بی نیازی و فقر و نفع و ضرر دنیا را آزمونی الهی می داند و در نتیجه اگر غرق در نعمت ها و خوشی های دنیوی گردد به سرکش و فساد و برتری طلبی و استکبار دچار نمی شود و اگر به فقر و نداری مبتلی گردد این تهیدستی و ناملایمات او را به کفر و ناسپاسی وانمی دارد؛ بلکه همواره در همه شرایط و خوشی و ناخوشی های زندگی در راه عبودیّت و بندگی خداوند پابرجا و استوار است و از راه راست و اعتدال به سمت افراط و تفریط کشیده نمی شود.14
تعبیر به (مطمئنه) اشاره به آرامشی است که در پرتو ایمان به پروردگار او یاد و ذکر او به دست می آید چنان که قرآن کریم می فرماید:
(الَّذِینَ آمَنُوا وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِکْرِ اللّهِ أَلا بِذِکْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ)15؛
(همان کسانی که ایمان آورده اند و دل هایشان به یاد خدا آرامی می گیرد، آگاه باشید تنها با یاد خدا دلها آرامش می یابد).
دوری از یاد و توجه به سرچشمه قدرت و علم و حیات و کمال باعث می شود انسان در زندگی، ناآرام و مضطرب و دل نگران باشد و در زندگی به بن بست ها و تنگناها دچار شود؛ چنان که خداوند در سوره مبارکه طه می فرماید:
(وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنْکاً وَ نَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ أَعْمی)16؛
(و هر کس از یاد من دل بگرداند در حقیقت، زندگیِ تنگ و سختی خواهد داشت و روز رستاخیز او را نابینا محشور می کنیم).
از دیدگاه قرآن آنچه عامل مهم ناامنی و اضطراب و ناآرامی است همان (ظلم) می باشد. ظلم به معنای گسترده آن که بارزترین مصداق آن (شرک به خداوند) است.
(إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ)17؛
(به رساتی شرک ستمی بزرگ است).
همچنین گناه و نافرمانی حق تعالی از جمله عوامل اضطراب و تشویش در زندگی است؛ از این رو قرآن کریم در مورد کسانی که به امنیت و آرامش حقیقی رسیده اند می فرماید:
(الَّذِینَ آمَنُوا وَ لَمْ یَلْبِسُوا إِیمانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولئِکَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَ هُمْ مُهْتَدُونَ)18؛
(کسانی که ایمان آورده و ایمان خود را به ستم نیالودند، ایشان برایشان آرامش و ایمنی است و اینان راه یافتگانند).
بنابراین صاحبان نفس مطمئنه در پرتو دوری از گناه و ظلم و نیز در سایه یاد و ذکر حقیقی پروردگار و ایمان راسخ به او به مقام (نفس مطمئنه) و آرام دست یافته اند. چنین نفسی هم اطمینان به وعده های الهی دارد و هم به راه و روشی که برگزیده مطمئن است و هم در خوشی ها و ناخوشی و طوفان های زندگی و از همه بالاتر در آن هول و وحشت بزرگ قیامت، آرام و استوار است. خداوند به این نفس مطمئنه خطاب می کند:
(ارْجِعِی إِلی رَبِّکِ راضِیَةً مَرْضِیَّةً. فَادْخُلِی فِی عِبادِی. وَ ادْخُلِی جَنَّتِی)19؛
(ای نفس مطمئنه، خشنود و خداپسند به سوی پروردگارت بازگرد و در میان بندگان من درآی و در بهشت من داخل شو).
منظور از بازگشت به سوی پروردگار به باور برخی از مفسران بازگشت به ثواب و رحمت اوست و به عبارتی بازگشت به سوی خود خداوند و در جوار قرب اوست که بازگشتی معنوی و روحانی است.
تعبیر به (راضیة) به خاطر آن است که تمام وعده های پاداش الهی را بیش از آنچه تصور می کرد قرین واقعیت می بیند و آن چنان فضل و رحمت خدا شامل حال او می گردد که یکپارچه رضایت و خشنودی می شود.
از نفس مطمئنه به (مرضیة) نیز تعبیر شده چون مورد قبول و پسند و خشنودی دوست واقع شده است.
در ذیل این آیات پایانی سوره فجر روایتی نقل شده که یکی از یاران امام صادق علیه السلام از ایشان پرسید: (آیا ممکن است مؤمن از قبض روحش ناراضی باشد؟ حضرت فرمودند: نه به خدا سوگند، هنگامی که فرشته مرگ برای قبض روحش می آید اظهار ناراحتی می کند، فرشته مرگ می گوید: ای دوست خدا ناراحت نباش! سوگند به آن کس که محمد صلی الله علیه و آله را برانگیخت من بر تو مهربان تر هستم از پدر مهربان، درست چشم هایت را بگشا و ببین، او نگاه می کند و رسول خدا صلی الله علیه و آله و امیرمؤمنان علی علیه السلام و فاطمه علیهاالسلام و امام حسن و امام حسین علیهماالسلام و امامان علیهم السلام از فرزندان او را می بیند، فرشته به او می گوید: اینان دوستان و رفیقان تواند. او چشمانش را باز می کند و نگاه می کند، ناگهان گوینده ای از سوی پروردگار بزرگ ندا می دهد و می گوید: (یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ)ای کسی که به محمد و خاندانش اطمینان داشتی! بازگرد به سوی پروردگارت، در حالی که تو به ولایت آنها راضی هستی و با توانی که خدا به تو داده خشنود می باشی؛ داخل شو در میان بندگانم یعنی محمد و اهل بیتش و داخل شو در بهشتم). در این هنگام چیزی برای انسان محبوب تر از آن نیست که هر چه زودتر روحش از تن جدا شود و به این منادی بپیوندد).20
پی نوشت:
1. التفسیر الکبیر، ج 6، ص 471.
2. همان.
3. نهج البلاغه، خطبه 16، ترجمه و شرح: محمد دشتی، مشهد: آستان قدس رضوی، 1382.
4. یوسف 12، آیه 53.
5. همان.
6. قیامت 75، آیات 1 و 2.
7. تفسیر المیزان، ج 20، ص 103.
8. قیامت 75، آیات 1 و 2.
9. بقره 2، آیه 48.
10. همزه 104، آیات 6 و 7.
11. ناصر مکارم شیرازی و همکاران، تفسیر نمونه، ج 25، ص 282، تهران: دارالکتب الاسلامیه.
12. فصلت 41، آیه 20.
13. اعراف 7، آیه 201.
14. تفسیر المیزان، ج 20، ص 667.
15. رعد 13، آیه 28.
16. طه 20، آیه 124.
17. لقمان 31، آیه 13.
18. انعام 6، آیه 82.
19. فجر 89، آیات 27 - 30.
20. عبد علی بن جمعه العروسی الحویزی، تفسیر نورالثقلین، ج 5، ص 577، قم: مطبعة الحکمة.
منبع: www.porseman.org
- [سایر] تفاوت بین «روح» و «نفس» در قرآن چیست؟
- [آیت الله مکارم شیرازی] آیا شیطان و دیگر فرشتگان هم دارای نفس امّاره هستند؟ در غیر اینصورت چه کسی شیطان را فریب داد؟
- [سایر] آیا منظور از «یُطَهِّرَکُمْ» در آیه تطهیر،«اذهاب رجس» است؟
- [سایر] منظور از عناوین «حفاظ القرآن»، «حَمَلَة القرآن» و اصناف «قراء القرآن» چیست؟ آیا در روایات چنین چیزی هست؟
- [سایر] منظور از «رزق» چیست؟
- [سایر] منظور از شفاعت «رهبری» چیست؟
- [سایر] از آنجا که معرفت خدا از راه معرفت نفس پیدا می شود، خواستم بدانم منظور از «معرفت نفس» یا خود شناسی چیست و چطور می توان به آن دست پیدا کرد؟
- [سایر] منظور از کلمه «طیّبه» چیست؟
- [سایر] منظور از «تفویض» چیست؟
- [سایر] منظور از «تباکی» چیست؟
- [آیت الله مظاهری] تزریق خون انسانی به انسان دیگر جایز است، خواه خون مسلمان باشد یا کافر، مرد باشد یا زن، و خرید و فروش خون برای این منظور مانعی ندارد.
- [آیت الله اردبیلی] (نذر) آن است که انسان ملتزم شود کار خیری را برای خدا بجا آورد یا کاری را که انجام ندادن آن بهتر است، برای خدا ترک نماید و بنابر این متعلّق نذر باید دارای (رجحان) باشد، یعنی فعل یا ترک فعلی که نذر شده، شرعا دارای مزیّت باشد.
- [آیت الله مکارم شیرازی] چند چیز است که سفر را قطع می کند و باید نماز را تمام خواند: اول رسیدن به (وطن) منظور از وطن چیست منظور از وطن محلی است که انسان آن را برای اقامت و زندگی خود انتخاب کرده، خواه در آنجا متولد شده باشد یا نه و خواه وطن پدر و مادرش باشد یا خودش آنجا را انتخاب کرده است.
- [آیت الله مکارم شیرازی] ممکن است کسی در دو محل زندگی کند، مثلاً شش ماه در شهری و شش ماه دیگر در شهر دیگر، هردو وطن او محسوب می شود و حتی ممکن است انسان دارای سه وطن باشد.
- [آیت الله سیستانی] زکات فطره را بنابر احتیاط واجب باید فقط به فقرا داد و منظور فقرای شیعه است که دارای شرایط گذشته در مستحقین زکات مال هستند ، و چنانچه در شهر از فقرای شیعه کسی نباشد میتواند آن را به فقرای دیگر مسلمانان داد ، ولی در هر صورت نباید به ناصبی داده شود .
- [آیت الله بهجت] اگر از بدن زنده یا مردهای که غسلش ندادهاند، قسمتی که دارای استخوان است جدا شود و پیش از آنکه قسمت جدا شده را غسل دهند، انسان آن را مس نماید، باید غسل مس میت کند.
- [آیت الله مکارم شیرازی] تزریق خون انسانی به انسان دیگر برای درمان بیماری یا جراحی یا نجات جان او جایز است، خواه خون مسلمان باشد یا کافر، مرد باشد یا زن و خرید و فروش خون برای این منظور مانعی ندارد.
- [آیت الله اردبیلی] اگر از بدن انسان زنده و یا مرده قسمتی که دارای استخوان است جدا شود و پیش از آن که قسمت جدا شده را غسل دهند انسان آن را مس نماید، باید غسل مسّ میّت کند، ولی اگر قسمتی که جدا شده استخوان نداشته باشد، چنانچه از بدن انسان زنده جدا شده باشد، برای مسّ آن غسل واجب نیست، ولی اگر از بدن مردهای که او را غسل ندادهاند جدا شده باشد، بنابر احتیاط واجب مسّ آن موجب غسل میشود.
- [آیت الله وحید خراسانی] اگر از بدن مرده ای که غسلش نداده اند قسمتی که دارای استخوان است جدا شود و پیش از ان که قسمت جدا شده را غسل دهند انسان ان را مس نماید بنابر احتیاط باید غسل مس میت کند ولی اگر قسمتی که جدا شده استخوان نداشته باشد برای مس ان غسل واجب نیست و اما اگر از بدن زنده جدا شود هر چند دارای استخوان باشد مس ان غسل ندارد
- [آیت الله وحید خراسانی] اگر از بدن مرده ای که غسلش نداده اند قسمتی که دارای استخوان است جدا شود و پیش از ان که قسمت جدا شده را غسل دهند انسان ان را مس نماید بنابر احتیاط باید غسل مس میت کند ولی اگر قسمتی که جدا شده استخوان نداشته باشد برای مس ان غسل واجب نیست و اما اگر از بدن زنده جدا شود هر چند دارای استخوان باشد مس ان غسل ندارد