افراد دارای جاذبه و دافعه چه ویژگی های شخصیتی دارند؟
جذب و دفع هایی که در میان افراد انسان است در صحنه حیات اجتماعی وجود دارد. در جامعه انسانی نیز برخی همکاری هاست که بر اساس اشتراک منافع است. نیز قسمت عمده ای از دوستی ها و رفاقت ها، یا دشمنی ها و کینه توزی ها، همه مظاهری از جذب و دفع انسان است. این جذب و دفع ها بر اساس سنخیت و مشابهت یا ضدیت و مفاخرت پی ریزی شده است و در حقیقت، علت اساسی جذب و دفع را باید در سنخیت و تضاد جست وجو کرد، هم چنان که از نظر بحث های فلسفی مسلّم است که: (اَلسِّنْخِیَّةُ عِلَّةُ اِلانِضمام). گاهی دو نفر انسان یکدیگر را جذب می کند و دلشان می خواهد با یکدیگر دوست و رفیق باشند. این رمزی دارد و رمزش جز سنخیت نیست. این دو نفر تا در بینشان مشابهتی نباشد، همدیگر را جذب نمی کنند و به دوستی با یکدیگر متمایل نخواهند شد. به طور کلی، نزدیکی هر دو موجود بر یک نحو مشابهت و سنخیتی است در بین آن ها. در مثنوی، دفتر دوم، داستان شیرینی را آورده است: (حکیمی، زاغی را دید که با لک لکی طرح دوستی ریخته، با هم می نشینند و با هم پرواز می کنند؛ دو مرغ از دو نوع. زاغ نه قیافه اش و نه رنگش با لک لک شباهتی دارد. تعجب کرد که زاغ با لک لک چرا؟! نزدیک آن ها رفت و دقت کرد دید هر دو تا لنگند. آن حکیمی گفت دیدم هم تکی در بیابان، زاغ را با لک لکی در عجب ماندم، بجستم حالشان تا چه قدر مشترک یابم نشان چون شدم نزدیک و من حیران و دنگ خود بدیدم هر دوان بودند لنگ این یک پایی بودن، دو نوع حیوان بیگانه را با هم انس داد. انسانها نیز هیچ گاه بدون جهت با یکدیگر رفیق و دوست نمی شوند، کما این که هیچ وقت بدون جهت با یکدیگر دشمن نمی شوند. به عقیده بعضی، ریشه اصلی این جذب و دفع ها، نیاز و رفع نیاز است. انسان موجودی نیازمند است و ذاتاً محتاج آفریده شده و با فعالیت های پی گیر خویش می کوشد تا خلأهای خود را پر کند و حوایجش را بر آورد. این امکان پذیر نیست به جز این که به دسته ای بپیوندد و از جمعیتی، رشته های پیوند را بگسلد تا بدین وسیله از دسته ای بهره گیرد و از زیان دسته ای دیگر خود را برهاند. ما هیچ گرایش یا انزجاری را در وی نمی بینیم مگر این که از شعور استخدامی او نضج گرفته است. روی این حساب، مصالح حیاتی و ساختمان فطری، انسان را جاذب و دافع پرورده است تا با آن چه در آن خیری احساس می کند، بجوشد و آن چه را با اهداف خویش منافر می بیند، از خود دور کند و در مقابل آن چه غیر از این جاست که نه منشأ بهره ای هستند و نه زیانبارند بی احساس باشد؛ و در حقیقت جذب و دفع دو رکن اساسی زندگی بشرند و به همان مقداری که از آن ها کاسته شود، در نظام زندگی اش خلل جایگزین می گردد. بالاخره آن که قدرت پر کردن خلأها را دارد، دیگران را به خود جذب می کند و آن که نه تنها خلأی را پر نمی کند، بلکه بر خلأها می افزاید، انسانها را از خود طرد می کند و بی تفاوت ها هم چو سنگی در کناری. منبع: جاذبه و دافعه علی علیه السلام ، علامه شهید مطهری(ره)، صص 224 226 .
عنوان سوال:

افراد دارای جاذبه و دافعه چه ویژگی های شخصیتی دارند؟


پاسخ:

جذب و دفع هایی که در میان افراد انسان است در صحنه حیات اجتماعی وجود دارد. در جامعه انسانی نیز برخی همکاری هاست که بر اساس اشتراک منافع است. نیز قسمت عمده ای از دوستی ها و رفاقت ها، یا دشمنی ها و کینه توزی ها، همه مظاهری از جذب و دفع انسان است. این جذب و دفع ها بر اساس سنخیت و مشابهت یا ضدیت و مفاخرت پی ریزی شده است و در حقیقت، علت اساسی جذب و دفع را باید در سنخیت و تضاد جست وجو کرد، هم چنان که از نظر بحث های فلسفی مسلّم است که: (اَلسِّنْخِیَّةُ عِلَّةُ اِلانِضمام). گاهی دو نفر انسان یکدیگر را جذب می کند و دلشان می خواهد با یکدیگر دوست و رفیق باشند. این رمزی دارد و رمزش جز سنخیت نیست. این دو نفر تا در بینشان مشابهتی نباشد، همدیگر را جذب نمی کنند و به دوستی با یکدیگر متمایل نخواهند شد. به طور کلی، نزدیکی هر دو موجود بر یک نحو مشابهت و سنخیتی است در بین آن ها. در مثنوی، دفتر دوم، داستان شیرینی را آورده است: (حکیمی، زاغی را دید که با لک لکی طرح دوستی ریخته، با هم می نشینند و با هم پرواز می کنند؛ دو مرغ از دو نوع. زاغ نه قیافه اش و نه رنگش با لک لک شباهتی دارد. تعجب کرد که زاغ با لک لک چرا؟! نزدیک آن ها رفت و دقت کرد دید هر دو تا لنگند.
آن حکیمی گفت دیدم هم تکی
در بیابان، زاغ را با لک لکی
در عجب ماندم، بجستم حالشان
تا چه قدر مشترک یابم نشان
چون شدم نزدیک و من حیران و دنگ
خود بدیدم هر دوان بودند لنگ
این یک پایی بودن، دو نوع حیوان بیگانه را با هم انس داد. انسانها نیز هیچ گاه بدون جهت با یکدیگر رفیق و دوست نمی شوند، کما این که هیچ وقت بدون جهت با یکدیگر دشمن نمی شوند. به عقیده بعضی، ریشه اصلی این جذب و دفع ها، نیاز و رفع نیاز است. انسان موجودی نیازمند است و ذاتاً محتاج آفریده شده و با فعالیت های پی گیر خویش می کوشد تا خلأهای خود را پر کند و حوایجش را بر آورد. این امکان پذیر نیست به جز این که به دسته ای بپیوندد و از جمعیتی، رشته های پیوند را بگسلد تا بدین وسیله از دسته ای بهره گیرد و از زیان دسته ای دیگر خود را برهاند. ما هیچ گرایش یا انزجاری را در وی نمی بینیم مگر این که از شعور استخدامی او نضج گرفته است. روی این حساب، مصالح حیاتی و ساختمان فطری، انسان را جاذب و دافع پرورده است تا با آن چه در آن خیری احساس می کند، بجوشد و آن چه را با اهداف خویش منافر می بیند، از خود دور کند و در مقابل آن چه غیر از این جاست که نه منشأ بهره ای هستند و نه زیانبارند بی احساس باشد؛ و در حقیقت جذب و دفع دو رکن اساسی زندگی بشرند و به همان مقداری که از آن ها کاسته شود، در نظام زندگی اش خلل جایگزین می گردد. بالاخره آن که قدرت پر کردن خلأها را دارد، دیگران را به خود جذب می کند و آن که نه تنها خلأی را پر نمی کند، بلکه بر خلأها می افزاید، انسانها را از خود طرد می کند و بی تفاوت ها هم چو سنگی در کناری.
منبع: جاذبه و دافعه علی علیه السلام ، علامه شهید مطهری(ره)، صص 224 226 .





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین