عادل و حکیم بودن خداوند به چه معناست؟ داشتن این دو صفت برای خداوند چه ضرورتی دارد؟ آیا خداوند می تواند عادل و حکیم نباشد؟
این پرسش سه بخش دارد. ازاین رو، در سه بخش می توان به آن پاسخ داد: پاسخ بخش اول نخست لازم است دو واژه (عدل) و (حکمت) را اندکی توضیح دهیم. عدل در لغت به معنای تعادل، تناسب، رعایت مساوات و پرهیز از تبعیض، رعایت اعتدال در امور، رعایت حقوق دیگران1 و نهادن هر چیزی در جایگاه شایسته خود است.2 عدل در اصطلاح نیز عبارت است از برقراری توازن در امور، به گونه ای که همه افراد به شایستگی از حق خود بهره مند شوند. در قرآن کریم عدل بیشتر در قالب (نفی ستم) به کار رفته است.3 عدل الهی را می توان به عدل تکوینی، تشریعی و جزایی تقسیم کرد. عدل تکوینی آن است که خداوند به هر یک از مخلوقات خویش به اندازه ظرفیتش عطا می کند و به هر موجودی، به قدر قابلیت و استعدادش کمال می بخشد. منظور از عدل تشریعی آن است که خداوند در وضع قوانینی که سعادت و کمال انسان در گرو آن است، فروگذار نمی کند. همچنین هیچ موجودی را به کاری فراتر از توان او مکلف نمی سازد. مقصود از عدل جزایی نیز آن است که خداوند بندگانش را بر اساس کردارشان جزا می دهد؛ نیکوکاران را به پاداش نیک و بدکاران را به جزای اعمالشان می رساند. با توجه به مطالبی که بیان شد، عادل بودن خدا به این معناست که خداوند به مقتضای عدل تکوینی، تشریعی و جزایی خویش به هر مخلوقی آن گونه که شایسته آن است، وجود بخشد و آن را در جایگاهی که در خور آن است، بنشاند و آنچه را مستحق آن است، به وی ببخشد. (حکمت) در لغت به معنای استواری، خلل ناپذیری و دوری از هرگونه نقص و تباهی است4 و (حکیم) به کسی گفته می شود که کارهای خود را از روی حساب و بجا انجام دهد و کارهای او با برنامه ریزی درست و شایسته، بدون خلل و نقص و در نهایت استواری و استحکام صورت پذیرد. حکمت در اصطلاح معانی بسیاری دارد که برخی از آنها عبارتند از: 1. حکمت به معنای معرفت و شناخت حقایق اشیا و در حقیقت، همان (علم الهی) است. 2. معنای دیگر حکمت آن است که کاری در نهایت استواری و کمال و به بهترین شکل انجام داده شود. آیه شریفه (الَّذِیَ أحْسَنَ کُلَّ شَیْ ءٍ خَلَقَهُ؛ او خداوندی است که هرچه را آفریده، نیکو آفریده است) (سجده: 7)، مبیّن همین معناست. 3. معنای سوم حکمت آن است که فاعل، از انجام دادن کارهای زشت، نامعقول و بیهوده خودداری کند و از انجام این کارها منزه و پیراسته باشد. آیه شریفه: (وَ مَا خَلَقْنَا السَّمَاءَ وَالْأَرضَ وَ مَا بَیْنَهُما بَاطِلَاً...؛ ما آسمان و زمین و آنچه را میان آنهاست، بیهوده نیافریدیم...) (ص: 27)، گویای این معناست. بنابراین، حکیم بودن خداوند به این معناست که وی با علم به حقیقت اشیا، نظام هستی را در نهایت استواری و استحکام و به بهترین شکل آفریده است. همچنین افعال تشریعی وی با در نظر گرفتن تمام مصالح و مفاسد، به بهترین و کامل ترین شکل ممکن و بدون حتی کوچک ترین خلل و ناشایستگی، برای تعالی و کمال بشر مقرر شده است. پاسخ بخش دوم در این بخش نیز نخست لازم است به سه نکته اشاره شود: 1. خداوند به حکم اینکه واجب الوجود علی الاطلاق است، فاقد هیچ کمالی نیست. واجب الوجود، موجودی است که از هر جهت مستقل است و هیچ گونه وابستگی به غیر ندارد و هرگز نابود نخواهد شد. واجب الوجود، اصل همه وجود است و ماسوای او؛ فرع او و تجلی نور اویند. موجودی است که در وَهم و عقل کسی نمی گنجد. وجودی است تام و کامل؛ یعنی از تمام کمالات وجودی در حد اعلای تمامیت و کمال برخوردار است. ازاین رو، کمال هر وجودی از وجود او ناشی می شود و خداوند متعال به هر موجودی به میزان ظرفیت و وسعش عطا می کند. 2. در بحث علت و معلول ثابت شده است که محال است فاعل و بخشنده کمال به موجودی دیگر، خود، آن کمال را نداشته باشد. ذات نایافته از هستی بخش کی تواند که شود هستی بخش از سوی دیگر در وجود پدیده ها و مخلوقات جهان هستی، کمال هایی مانند علم، قدرت، حکمت، عدالت، حیات و مانند آن وجود دارد. ازاین رو، درمی یابیم خالق متعال که آفریننده این موجودات است، خود، باید دارنده همه این کمال ها باشد. از آنچه درباره عدل و حکمت بیان شد، نتیجه می گیریم: 1. خداوند کامل ترین وجود است و هیچ کمالی نیست که نداشته باشد. بنابراین، حکمت و عدل برای خداوند، لازم و ضروری است و ستم و خلاف حکمت در وی راه ندارد. 2. حکیم بودن خداوند، ضروری است؛ زیرا چنان که گفته شد، از معانی حکیم آن است که از انجام کارهای باطل و بیهوده خودداری کند و کارهای او دلایل معقول و موجهی داشته باشد. بنابراین، اگر خداوند حکیم نباشد، فعلش هدفمند نخواهد بود و نظام هستی استواری و استحکام نخواهد داشت و همین امر سبب اختلال نظام خواهد شد. 3. خداوند دارای همه صفات کمالیه است و عادل و حکیم بودن، از جمله صفات کمالیه و کمال وجودی خداوند است. پس، عادل و حکیم نبودن خداوند به معنای راه یافتن نقص در ذات الهی نیز است. پاسخ بخش سوم چنان که گفته شد، عدل و حکمت از صفات فعلیه خداوند است و صفات فعلیه، از صفات ذاتیه سرچشمه می گیرند. برای مثال، صفت حکمت، از صفت اراده که از صفت های ذاتیه است، سرچشمه می گیرد. بنابراین، اقتضای کمال مطلق بودن ذات خداوند این است که هر صفتی مانند عدالت و حکمت که حاکی از کمال است، در ذات الهی وجود داشته باشد تا مطلق بودن کمال و کمال وجودی او تحقق یابد. پی نوشتها: 1. احمد بن محمد بن علی المقری، المصباح المنیر فی غریب الشرح الکبیر للرافعی، قم، منشورات دارالهجرة، 1405 ه . ق، ج 2، صص 51 و 52؛ سعید حوزی شرتونی، اقرب الموارد، ج 2، ص 753؛ راغب اصفهانی، مفردات الفاظ فی غریب القرآن، ص 325. 2. امیرالمؤمنین علی علیه السلام می فرماید: (العَدلُ یَضَعُ الأُمورَ مَواضِعَها؛ عدالت، هر چیزی را در جایگاه مناسب خود قرار می دهد.) نهج البلاغه، ترجمه: محمد دشتی، حکمت 437. این جامع ترین معنا برای عدل است. 3. نک: یونس: 4؛ کهف: 49؛ انبیا: 47؛ توبه:70؛ روم: 9. 4. المصباح المنیر، ج 1، ص 178. www.irc.ir
عنوان سوال:

عادل و حکیم بودن خداوند به چه معناست؟ داشتن این دو صفت برای خداوند چه ضرورتی دارد؟ آیا خداوند می تواند عادل و حکیم نباشد؟


پاسخ:

این پرسش سه بخش دارد. ازاین رو، در سه بخش می توان به آن پاسخ داد:
پاسخ بخش اول
نخست لازم است دو واژه (عدل) و (حکمت) را اندکی توضیح دهیم. عدل در لغت به معنای تعادل، تناسب، رعایت مساوات و پرهیز از تبعیض، رعایت اعتدال در امور، رعایت حقوق دیگران1 و نهادن هر چیزی در جایگاه شایسته خود است.2 عدل در اصطلاح نیز عبارت است از برقراری توازن در امور، به گونه ای که همه افراد به شایستگی از حق خود بهره مند شوند. در قرآن کریم عدل بیشتر در قالب (نفی ستم) به کار رفته است.3
عدل الهی را می توان به عدل تکوینی، تشریعی و جزایی تقسیم کرد.
عدل تکوینی آن است که خداوند به هر یک از مخلوقات خویش به اندازه ظرفیتش عطا می کند و به هر موجودی، به قدر قابلیت و استعدادش کمال می بخشد.
منظور از عدل تشریعی آن است که خداوند در وضع قوانینی که سعادت و کمال انسان در گرو آن است، فروگذار نمی کند. همچنین هیچ موجودی را به کاری فراتر از توان او مکلف نمی سازد.
مقصود از عدل جزایی نیز آن است که خداوند بندگانش را بر اساس کردارشان جزا می دهد؛ نیکوکاران را به پاداش نیک و بدکاران را به جزای اعمالشان می رساند.
با توجه به مطالبی که بیان شد، عادل بودن خدا به این معناست که خداوند به مقتضای عدل تکوینی، تشریعی و جزایی خویش به هر مخلوقی آن گونه که شایسته آن است، وجود بخشد و آن را در جایگاهی که در خور آن است، بنشاند و آنچه را مستحق آن است، به وی ببخشد.
(حکمت) در لغت به معنای استواری، خلل ناپذیری و دوری از هرگونه نقص و تباهی است4 و (حکیم) به کسی گفته می شود که کارهای خود را از روی حساب و بجا انجام دهد و کارهای او با برنامه ریزی درست و شایسته، بدون خلل و نقص و در نهایت استواری و استحکام صورت پذیرد.
حکمت در اصطلاح معانی بسیاری دارد که برخی از آنها عبارتند از:
1. حکمت به معنای معرفت و شناخت حقایق اشیا و در حقیقت، همان (علم الهی) است.
2. معنای دیگر حکمت آن است که کاری در نهایت استواری و کمال و به بهترین شکل انجام داده شود. آیه شریفه (الَّذِیَ أحْسَنَ کُلَّ شَیْ ءٍ خَلَقَهُ؛ او خداوندی است که هرچه را آفریده، نیکو آفریده است) (سجده: 7)، مبیّن همین معناست.
3. معنای سوم حکمت آن است که فاعل، از انجام دادن کارهای زشت، نامعقول و بیهوده خودداری کند و از انجام این کارها منزه و پیراسته باشد. آیه شریفه: (وَ مَا خَلَقْنَا السَّمَاءَ وَالْأَرضَ وَ مَا بَیْنَهُما بَاطِلَاً...؛ ما آسمان و زمین و آنچه را میان آنهاست، بیهوده نیافریدیم...) (ص: 27)، گویای این معناست.
بنابراین، حکیم بودن خداوند به این معناست که وی با علم به حقیقت اشیا، نظام هستی را در نهایت استواری و استحکام و به بهترین شکل آفریده است. همچنین افعال تشریعی وی با در نظر گرفتن تمام مصالح و مفاسد، به بهترین و کامل ترین شکل ممکن و بدون حتی کوچک ترین خلل و ناشایستگی، برای تعالی و کمال بشر مقرر شده است.

پاسخ بخش دوم
در این بخش نیز نخست لازم است به سه نکته اشاره شود:
1. خداوند به حکم اینکه واجب الوجود علی الاطلاق است، فاقد هیچ کمالی نیست. واجب الوجود، موجودی است که از هر جهت مستقل است و هیچ گونه وابستگی به غیر ندارد و هرگز نابود نخواهد شد. واجب الوجود، اصل همه وجود است و ماسوای او؛ فرع او و تجلی نور اویند. موجودی است که در وَهم و عقل کسی نمی گنجد. وجودی است تام و کامل؛ یعنی از تمام کمالات وجودی در حد اعلای تمامیت و کمال برخوردار است. ازاین رو، کمال هر وجودی از وجود او ناشی می شود و خداوند متعال به هر موجودی به میزان ظرفیت و وسعش عطا می کند.
2. در بحث علت و معلول ثابت شده است که محال است فاعل و بخشنده کمال به موجودی دیگر، خود، آن کمال را نداشته باشد.
ذات نایافته از هستی بخش
کی تواند که شود هستی بخش
از سوی دیگر در وجود پدیده ها و مخلوقات جهان هستی، کمال هایی مانند علم، قدرت، حکمت، عدالت، حیات و مانند آن وجود دارد. ازاین رو، درمی یابیم خالق متعال که آفریننده این موجودات است، خود، باید دارنده همه این کمال ها باشد.
از آنچه درباره عدل و حکمت بیان شد، نتیجه می گیریم:
1. خداوند کامل ترین وجود است و هیچ کمالی نیست که نداشته باشد. بنابراین، حکمت و عدل برای خداوند، لازم و ضروری است و ستم و خلاف حکمت در وی راه ندارد.
2. حکیم بودن خداوند، ضروری است؛ زیرا چنان که گفته شد، از معانی حکیم آن است که از انجام کارهای باطل و بیهوده خودداری کند و کارهای او دلایل معقول و موجهی داشته باشد. بنابراین، اگر خداوند حکیم نباشد، فعلش هدفمند نخواهد بود و نظام هستی استواری و استحکام نخواهد داشت و همین امر سبب اختلال نظام خواهد شد.
3. خداوند دارای همه صفات کمالیه است و عادل و حکیم بودن، از جمله صفات کمالیه و کمال وجودی خداوند است. پس، عادل و حکیم نبودن خداوند به معنای راه یافتن نقص در ذات الهی نیز است.

پاسخ بخش سوم
چنان که گفته شد، عدل و حکمت از صفات فعلیه خداوند است و صفات فعلیه، از صفات ذاتیه سرچشمه می گیرند. برای مثال، صفت حکمت، از صفت اراده که از صفت های ذاتیه است، سرچشمه می گیرد. بنابراین، اقتضای کمال مطلق بودن ذات خداوند این است که هر صفتی مانند عدالت و حکمت که حاکی از کمال است، در ذات الهی وجود داشته باشد تا مطلق بودن کمال و کمال وجودی او تحقق یابد.

پی نوشتها:
1. احمد بن محمد بن علی المقری، المصباح المنیر فی غریب الشرح الکبیر للرافعی، قم، منشورات دارالهجرة، 1405 ه . ق، ج 2، صص 51 و 52؛ سعید حوزی شرتونی، اقرب الموارد، ج 2، ص 753؛ راغب اصفهانی، مفردات الفاظ فی غریب القرآن، ص 325.
2. امیرالمؤمنین علی علیه السلام می فرماید: (العَدلُ یَضَعُ الأُمورَ مَواضِعَها؛ عدالت، هر چیزی را در جایگاه مناسب خود قرار می دهد.) نهج البلاغه، ترجمه: محمد دشتی، حکمت 437. این جامع ترین معنا برای عدل است.
3. نک: یونس: 4؛ کهف: 49؛ انبیا: 47؛ توبه:70؛ روم: 9.
4. المصباح المنیر، ج 1، ص 178.
www.irc.ir





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین