این پرسش از دو بخش تشکیل شده است. نخست از فلسفه ارسال پیامبران پرسش شده و پرسش دوم درباره فلسفه کامل نبودن عقل انسان است به گونه ای که به پیامبر نیازمند نباشد. نخست به بخش دوم پرسش پاسخ می دهیم: 1. عقل انسان گرفتار محدودیت ها و مرزهایی است که از جنبه مادی انسان ریشه می گیرد. ازاین رو، پاسخ این پرسش (چرا خدا عقل انسان ها را به شکلی کامل نکرد که از وحی و پیامبر بی نیاز باشد؟) به توانایی محدود عقل انسان برمی گردد. عقل بشری، ظرفیت و توان تحمل همه حقایق را ندارد و این بار بر دوش او بسیار گران است. به دیگر سخن، عقل انسان به تنهایی نمی تواند مصالح و مفاسدی را درک کند که در ورای هر امری وجود دارد و در لوح محفوظ الهی ثبت و ضبط شده است؛ زیرا این حقایق، نامحدود و عقل انسان، گرفتار محدودیت هایی است که لازمه ذات وی است و عقل متناهی وی، توان درک کامل نامتناهی را ندارد. 2. انسان از دو بُعد مادی و معنوی آفریده شده است. ازاین رو، هر چه قدر هم عقل انسان کامل باشد، بُعد مادی و هوای نفس از وی دور نمی شود. بنابراین، با نبود آموزه های وحیانی از جانب خدا، امکان اشتباه و انحراف انسان حتمی است؛ زیرا امکان دخالت و تأثیر هوای نفس در تصمیم گیری و وضع قوانین وجود دارد. با این توضیح، پاسخ بخش اول پرسش نیز روشن می شود. حتی اگر انسان از نظر عقلی کامل باشد، در رسیدن به کمال مطلوب، همچنان به وحی (پیامبر) نیازمند است. حتی کامل ترین بشر؛ یعنی حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله نیز هیچ گاه خود را از وحی بی نیاز نمی دانست؛ زیرا عقل به تنهایی نمی تواند انسان را سعادتمند و به کمال مطلوب و حقیقی رهنمون سازد. هرچند خداوند در بسیاری از آیات قرآن، روش پرورش عقل را بازگو کرده و انسان را به تعقل و اندیشه فرا خوانده، در آیات دیگری در عین اثبات لزوم عقل برای انسان، آن را برای هدایت بشر کافی ندانسته و وجود وحی را نیز ضروری دانسته است، چنان که در آیه ای می فرماید: رُسُلاً مُبَشُرِینَ وَ مُنْذِرِینَ لِئَلَّا یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَی اللّه حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ وَ کَانَ اَاللّهُ عَزِیزاً حَکِیماً. (نساء: 165) خداوند پیامبران را بشارت دهنده و ترساننده فرستاده تا پس از آن رسولان، مردم بر خداوند حجتی نداشته باشند و خداوند همیشه مقتدر و کارش بر اساس حکمت است. این آیه به خوبی بیانگر ناتوانی عقل برای هدایت انسان است؛ زیرا در صورت کافی بودن عقل برای هدایت انسان، حجت بر بشر تمام بود و مجالی برای احتجاج انسان ها وجود نداشت. بنابراین، به ارسال پیامبران نیازی نبود، درحالی که خداوند، خود، می فرماید: (حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُل)، نه (حجّة بعد العقل) و در آیه ای دیگر می فرماید: وَ لَوْ أَنَّا أَهْلَکْنا هُمْ بِعَذابٍ مِنْ قَبْلِهِ، لَقالُواْ رَبَّنَا لَوْلا أَرْسَلْتَ إِلَیْنا رَسُولاًَ فَنَتَّبِعَ آیَاتِکَ مِنْ قَبْلِ اَنْ نَّذِلَّ وَ نَخْزَی. (طه: 134) اگر ما پیش از فرستادن پیامبر، کافران را با نزول عذاب هلاک می کردیم، بی شک، می گفتند: چرا بر ما رسولی نفرستادی تا پیش از آنکه گرفتار این خواری شویم، از او پیروی کنیم. این آیه نیز مبیّن آن است که در صورت فرستاده نشدن رسولان الهی، برای هر کافری که گرفتار گمراهی می شود، مجال احتجاج و برهان باقی است و اگر عقل، به تنهایی برای هدایت بشر کافی بود، نیازی به وحی و رسالت و مجالی برای احتجاج و استدلال تبه کاران نبود. سومین مورد برای ضرورت وحی و بی کفایتی عقل، آیاتی است که ماجرای دوزخ و گفت وگوی دوزخیان را با نگهبانان دوزخ بازگو می کند؛ آن جا که فرشتگان در مقام استدلال و سرزنش به دوزخیان می گویند: (آیا از سوی خداوند، پیامبرانی برای شما نیامدند که شما را از پی آمد تلخ گناه بیمناک کنند؟) (ملک: 8) این استدلال نیز نشان دهنده ضرورت ارسال رسولان است؛ زیرا اگر عقل بشر برای هدایت وی کافی بود، باید فرشتگان می پرسیدند مگر خداوند به شما عقل نداده است؟ مگر شما عقل نداشتید؟ پس چرا گمراه شدید؟ البته اگر در مواردی به عقل احتجاج شده، از این روست که عقل به ناتوانی خود و ضرورت وحی آگاه است و لزوم پیروی از آن را می پذیرد. چهارمین آیه دال بر ضرورت وحی و بی کفایتی عقل، آیاتی است که در مقام بیان فایده برانگیخته شدن پیامبران آمده است. برای مثال در آیه ای از قرآن می خوانیم: کَما أَرْسَلْنَا فِیکُمْ رَسُولاً مِّنْکُم یَتْلُواْ عَلَیْکُمْ اَیَاتِنَا وَ یُزَکِّیکُمْ و یُعَلِّمُکُمْ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ یُعَلِّمُکُمْ مَا لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ. (بقره: 151) همان گونه که [با تغییر قبله، نعمت خود را بر شما کامل کردیم،] رسولی از خودتان در میان شما فرستادیم تا آیات ما را بر شما بخواند و شما را پاک کند و به شما کتاب و حکمت بیاموزد و آنچه را نمی دانستید، به شما یاد دهد. دلالت آیه از تعبیر (وَ یُعَلِّمُکُمْ مَا لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ) استفاده می شود؛ زیرا مفاد این جمله آن است که علوم حاصل از وحی را نه تنها نمی دانید، بلکه هرگز نمی توانید بدون هدایت پیامبر آن را دریابید. از این آیه نیز درمی یابیم وجود وحی و رسالت، تنها فضیلت و فایده ای غیرضروری نیست، بلکه ضرورت و فریضه ای حتمی است که هیچ جانشین و جبران کننده ای ندارد و پیامبران الهی مسائلی را به بشر می آموزند که بشر توان فراگیری آن را از غیر راه وحی ندارد، هر چند از نظر عقلی، قوی بوده و از نبوغ کافی برخوردار باشد. بنابراین، ضرورت وجود دین از زمانی که نخستین بشر پا به جهان هستی گذاشت تا زمانی که آخرین انسان از جهان رخت برمی بندد، امری روشن و ثابت است؛ زیرا دین، افزون بر تأمین سعادت اجتماعی، ایجاد جامعه متعالی، تنظیم روابط متعادل و تدوین قانون حق محور و دیگر مسائل مربوط به زندگی جمعی، در پی تأمین سعادت ابدی و اخروی انسان هاست و عقل به تنهایی نمی تواند از عهده این مهم برآید. ازاین رو، هیچ انسانی در هیچ حالتی، چه در حالت فردی و چه در حال حضور در اجتماع و جامعه بشری، از دین بی نیاز نیست.1 پی نوشت: 1. نک: ولایت فقیه ولایت فقاهت و عدالت، قم، اسوه، 1376، چ 2، صص 60 63 ؛ منشور جاوید، قم، مؤسسه امام صادق علیه السلام، 1370، چ 1، ج 10، صص 5 64 ؛ پیام قرآن، قم، مدرسه امام علی بن ابی طالب علیه السلام، 1375، چ 3، ج 7، صص 13 54. www.irc.ir
ارسال پیامبران چه ضرورتی دارد؟ چرا خداوند عقل انسان را کامل نکرده است تا به پیامبر نیازمند نباشد؟
این پرسش از دو بخش تشکیل شده است. نخست از فلسفه ارسال پیامبران پرسش شده و پرسش دوم درباره فلسفه کامل نبودن عقل انسان است به گونه ای که به پیامبر نیازمند نباشد.
نخست به بخش دوم پرسش پاسخ می دهیم:
1. عقل انسان گرفتار محدودیت ها و مرزهایی است که از جنبه مادی انسان ریشه می گیرد. ازاین رو، پاسخ این پرسش (چرا خدا عقل انسان ها را به شکلی کامل نکرد که از وحی و پیامبر بی نیاز باشد؟) به توانایی محدود عقل انسان برمی گردد. عقل بشری، ظرفیت و توان تحمل همه حقایق را ندارد و این بار بر دوش او بسیار گران است. به دیگر سخن، عقل انسان به تنهایی نمی تواند مصالح و مفاسدی را درک کند که در ورای هر امری وجود دارد و در لوح محفوظ الهی ثبت و ضبط شده است؛ زیرا این حقایق، نامحدود و عقل انسان، گرفتار محدودیت هایی است که لازمه ذات وی است و عقل متناهی وی، توان درک کامل نامتناهی را ندارد.
2. انسان از دو بُعد مادی و معنوی آفریده شده است. ازاین رو، هر چه قدر هم عقل انسان کامل باشد، بُعد مادی و هوای نفس از وی دور نمی شود. بنابراین، با نبود آموزه های وحیانی از جانب خدا، امکان اشتباه و انحراف انسان حتمی است؛ زیرا امکان دخالت و تأثیر هوای نفس در تصمیم گیری و وضع قوانین وجود دارد.
با این توضیح، پاسخ بخش اول پرسش نیز روشن می شود. حتی اگر انسان از نظر عقلی کامل باشد، در رسیدن به کمال مطلوب، همچنان به وحی (پیامبر) نیازمند است. حتی کامل ترین بشر؛ یعنی حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله نیز هیچ گاه خود را از وحی بی نیاز نمی دانست؛ زیرا عقل به تنهایی نمی تواند انسان را سعادتمند و به کمال مطلوب و حقیقی رهنمون سازد. هرچند خداوند در بسیاری از آیات قرآن، روش پرورش عقل را بازگو کرده و انسان را به تعقل و اندیشه فرا خوانده، در آیات دیگری در عین اثبات لزوم عقل برای انسان، آن را برای هدایت بشر کافی ندانسته و وجود وحی را نیز ضروری دانسته است، چنان که در آیه ای می فرماید:
رُسُلاً مُبَشُرِینَ وَ مُنْذِرِینَ لِئَلَّا یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَی اللّه حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ وَ کَانَ اَاللّهُ عَزِیزاً حَکِیماً. (نساء: 165)
خداوند پیامبران را بشارت دهنده و ترساننده فرستاده تا پس از آن رسولان، مردم بر خداوند حجتی نداشته باشند و خداوند همیشه مقتدر و کارش بر اساس حکمت است.
این آیه به خوبی بیانگر ناتوانی عقل برای هدایت انسان است؛ زیرا در صورت کافی بودن عقل برای هدایت انسان، حجت بر بشر تمام بود و مجالی برای احتجاج انسان ها وجود نداشت. بنابراین، به ارسال پیامبران نیازی نبود، درحالی که خداوند، خود، می فرماید: (حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُل)، نه (حجّة بعد العقل) و در آیه ای دیگر می فرماید:
وَ لَوْ أَنَّا أَهْلَکْنا هُمْ بِعَذابٍ مِنْ قَبْلِهِ، لَقالُواْ رَبَّنَا لَوْلا أَرْسَلْتَ إِلَیْنا رَسُولاًَ فَنَتَّبِعَ آیَاتِکَ مِنْ قَبْلِ اَنْ نَّذِلَّ وَ نَخْزَی. (طه: 134)
اگر ما پیش از فرستادن پیامبر، کافران را با نزول عذاب هلاک می کردیم، بی شک، می گفتند: چرا بر ما رسولی نفرستادی تا پیش از آنکه گرفتار این خواری شویم، از او پیروی کنیم.
این آیه نیز مبیّن آن است که در صورت فرستاده نشدن رسولان الهی، برای هر کافری که گرفتار گمراهی می شود، مجال احتجاج و برهان باقی است و اگر عقل، به تنهایی برای هدایت بشر کافی بود، نیازی به وحی و رسالت و مجالی برای احتجاج و استدلال تبه کاران نبود.
سومین مورد برای ضرورت وحی و بی کفایتی عقل، آیاتی است که ماجرای دوزخ و گفت وگوی دوزخیان را با نگهبانان دوزخ بازگو می کند؛ آن جا که فرشتگان در مقام استدلال و سرزنش به دوزخیان می گویند: (آیا از سوی خداوند، پیامبرانی برای شما نیامدند که شما را از پی آمد تلخ گناه بیمناک کنند؟) (ملک: 8)
این استدلال نیز نشان دهنده ضرورت ارسال رسولان است؛ زیرا اگر عقل بشر برای هدایت وی کافی بود، باید فرشتگان می پرسیدند مگر خداوند به شما عقل نداده است؟ مگر شما عقل نداشتید؟ پس چرا گمراه شدید؟ البته اگر در مواردی به عقل احتجاج شده، از این روست که عقل به ناتوانی خود و ضرورت وحی آگاه است و لزوم پیروی از آن را می پذیرد.
چهارمین آیه دال بر ضرورت وحی و بی کفایتی عقل، آیاتی است که در مقام بیان فایده برانگیخته شدن پیامبران آمده است. برای مثال در آیه ای از قرآن می خوانیم:
کَما أَرْسَلْنَا فِیکُمْ رَسُولاً مِّنْکُم یَتْلُواْ عَلَیْکُمْ اَیَاتِنَا وَ یُزَکِّیکُمْ و یُعَلِّمُکُمْ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ یُعَلِّمُکُمْ مَا لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ. (بقره: 151)
همان گونه که [با تغییر قبله، نعمت خود را بر شما کامل کردیم،] رسولی از خودتان در میان شما فرستادیم تا آیات ما را بر شما بخواند و شما را پاک کند و به شما کتاب و حکمت بیاموزد و آنچه را نمی دانستید، به شما یاد دهد.
دلالت آیه از تعبیر (وَ یُعَلِّمُکُمْ مَا لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ) استفاده می شود؛ زیرا مفاد این جمله آن است که علوم حاصل از وحی را نه تنها نمی دانید، بلکه هرگز نمی توانید بدون هدایت پیامبر آن را دریابید.
از این آیه نیز درمی یابیم وجود وحی و رسالت، تنها فضیلت و فایده ای غیرضروری نیست، بلکه ضرورت و فریضه ای حتمی است که هیچ جانشین و جبران کننده ای ندارد و پیامبران الهی مسائلی را به بشر می آموزند که بشر توان فراگیری آن را از غیر راه وحی ندارد، هر چند از نظر عقلی، قوی بوده و از نبوغ کافی برخوردار باشد. بنابراین، ضرورت وجود دین از زمانی که نخستین بشر پا به جهان هستی گذاشت تا زمانی که آخرین انسان از جهان رخت برمی بندد، امری روشن و ثابت است؛ زیرا دین، افزون بر تأمین سعادت اجتماعی، ایجاد جامعه متعالی، تنظیم روابط متعادل و تدوین قانون حق محور و دیگر مسائل مربوط به زندگی جمعی، در پی تأمین سعادت ابدی و اخروی انسان هاست و عقل به تنهایی نمی تواند از عهده این مهم برآید. ازاین رو، هیچ انسانی در هیچ حالتی، چه در حالت فردی و چه در حال حضور در اجتماع و جامعه بشری، از دین بی نیاز نیست.1
پی نوشت:
1. نک: ولایت فقیه ولایت فقاهت و عدالت، قم، اسوه، 1376، چ 2، صص 60 63 ؛ منشور جاوید، قم، مؤسسه امام صادق علیه السلام، 1370، چ 1، ج 10، صص 5 64 ؛ پیام قرآن، قم، مدرسه امام علی بن ابی طالب علیه السلام، 1375، چ 3، ج 7، صص 13 54.
www.irc.ir
- [سایر] شبهه: عقل انسان او را به پیروی از حق و اعتقاد و عمل به حق دعوت می کند و همین کافی است و دیگر نیازی به ارسال پیامبران نیست .
- [سایر] عادل و حکیم بودن خداوند به چه معناست؟ داشتن این دو صفت برای خداوند چه ضرورتی دارد؟ آیا خداوند می تواند عادل و حکیم نباشد؟
- [سایر] چرا دین کامل به طور دفعی و یکجا ارسال نشد و اساساً چه ضرورتی برای تدریجی بودن وجود داشته است؟!
- [سایر] چرا همه ی پیامبران ما عرب هستند و خداوند حتی یک پیامبر و یا امام ایرانی نفرستاده ولی باز با این حال ما به پیامبران ارزش قائل ایم؟
- [سایر] علاوه بر ایمان به خداوند، معاد، رسالت پیامبران و...، آیا ایمان به ملائکه نیز جزو ضروریات است؟!
- [آیت الله مکارم شیرازی] چرا کودکان را بعد از زمان پیامبر ختنه کردند و این امر خداوند است .مگر در چیزی که خداوند آفریده ایرادی هست. پیامبران قبلی که ختنه نمیشدند؟
- [سایر] خداوند در روز غدیر به پیامبر (ص) میفرمایند: تابوت سلاح، دانش پیامبران پیشین و تمامی معجزات پیامبران را به امیرالمؤمنین (ع) تحویل ده. این تابوت چیست؟ و آیا در قرآن هم آمده است؟
- [سایر] اینکه در این زمان برای ما پیامبری فرستاده نشده است، آیا تکلیف ما به اندازه کسانی است که پیامبران خدا را دیدهاند؟
- [سایر] هشدارهای خداوند متعال در قرآن کریم به نبی اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) یا سایر پیامبران الهی به چه معناست؟
- [سایر] آیا امر هدایت در همه زمانها فقط از طریق ارسال پیامبران و نصب امامان معصوم امکان پذیر است؟
- [آیت الله وحید خراسانی] مسافرت در ماه رمضان اشکال ندارد ولی مکروه است هر چند برای فرار از روزه نباشد مگر این که سفر به جهت ضرورتی باشد و یا به مقتضای بعضی از روایات برای حج یا عمره باشد
- [آیت الله شبیری زنجانی] مسلمانی که منکر خدا یا یگانگی خداوند یا رسالت پیامبر صلی الله علیه و آله شود مرتدّ میشود و انکار حکم ضروری دین (یعنی حکمی که مسلمانان جزء دین اسلام میدانند مثل واجب بودن نماز و روزه) با اعتراف به توحید و رسالت سبب ارتداد نیست، هر چند ضروری بودن آن را بداند، ولی در مسأله 1107 اشاره شد که کسی که یکی از ضروریات دین را انکار میکند و شبههای در حق وی نباشد و شک داریم که به دو اصل توحید و رسالت ایمان قلبی دارد، شرعاً کافر بشمار میآید، هر چند ضروری بودن آن حکم را نداند.
- [آیت الله اردبیلی] اگر روزهدار با گفتن یا با نوشتن یا با اشاره و مانند آنها به خدا و پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم و جانشینان آن حضرت علیهمالسلام عمدا نسبت دروغ بدهد، اگرچه فورا بگوید: (دروغ گفتم) یا توبه کند، روزه او بنابر احتیاط واجب باطل است و اگر دروغ بستن به حضرت زهرا علیهاالسلام و سایر پیامبران و جانشینان آنان علیهمالسلام موجب دروغ بستن به خدا یا پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم یا جانشینان آن حضرت علیهمالسلام گردد نیز همین حکم را دارند.
- [آیت الله سیستانی] کسی که معترف به خدا یا به یگانگی او نباشد و همچنین غُلاة یعنی آنهایی که یکی از ائمه علیهمالسلام را خدا خوانده ، یا بگویند خدا در او حلول کرده است و خوارج و نواصب یعین آنهایی که به ائمه علیهمالسلام اظهار دشمنی مینمایند نجسند ، و همچنین است کسی که نبوّت یا یکی از ضروریات دین ، مانند نماز و روزه را منکر شود ، اگر به نحوی باشد که مستلزم تکذیب پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم بشود هر چند فی الجمله . و امّا اهل کتاب یعنی یهود و نصاری و مجوس محکوم به طهارتاند .
- [آیت الله سبحانی] مستحب است انسان، به هنگام شروع در اعتکاف، با خدا شرط کند که هر موقع که خواست مخیّر باشد که، اعتکاف را به هم بزند، خواه برای بر هم زدن، عذری باشد یا نباشد.
- [آیت الله اردبیلی] اگر مسلمانی منکر خدا یا پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم شود یا حکم ضروری دین یعنی حکمی که مسلمانان جزء دین اسلام میدانند، مثل واجب بودن نماز و روزه را انکار کند، در صورتی که انکار آن حکم به انکار خدا یا پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم برگردد و با توجه به این موضع آن را انکار کند، (مرتدّ) است.
- [آیت الله شبیری زنجانی] نذر نیازمند صیغه است و در صیغه نذر باید نام خداوند به زبان جاری گردد ولی سایر اجزاء صیغه لازم نیست با لفظ باشد، بلکه میتواند با نوشتار یا انجام کاری باشد. همچنین لازم نیست نام خدا به لفظ عربی برده شود، پس اگر مثلاً بگوید چنانچه مریض من خوب شود، برای خدا بر من است که هزار تومان به فقیر بدهم، نذر او صحیح است.
- [آیت الله اردبیلی] اگر ورق قرآن یا چیزی که احترام آن لازم است مثل کاغذی که اسم خدا یا پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم یا امام علیهالسلام بر آن نوشته شده در محل نجسی چون مستراح بیفتد، بیرون آوردن و آب کشیدن آن، اگرچه خرج داشته باشد، واجب است، و اگر بیرون آوردن آن ممکن نباشد، باید به آن مستراح نروند تا یقین کنند آن ورق پوسیده است؛ و نیز اگر تربتی که از قبر پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم یا ائمه علیهمالسلام است در مستراح بیفتد و بیرون آوردن آن ممکن نباشد، باید تا وقتی که یقین نکردهاند آن تربت به کلی از بین رفته، به آن مستراح نروند.
- [آیت الله شبیری زنجانی] کفیل باید چند شرط داشته باشد: 1 - ممیّز باشد. 2 - عاقل باشد. 3 - بالغ باشد ولی اگر نابالغ با اجازه یا اذن ولی کفالت کند، صحیح است. 4 - قصد کفالت داشته باشد. 5 - اگر کفالت نیازمند صرف مال باشد، سفیه نباشد و کفالت سفیه بدون اذن یا اجازه ولیّ در صورتی که نیازمند صرف مال خود است، باطل است. 6 - مفلّس نباشد و کفالت مفلّس، چنانچه نیازمند تصرّف در مالی باشد که از تصرف در آن ممنوع است، بدون اذن یا اجازه طلبکاران صحیح نیست. 7 - کسی او را در کفالت مجبور نکرده باشد و چنانچه کسی او را مجبور کرده باشد، کفالت او باطل است مگر بعد از برطرف شدن اجبار، کفالت را امضا کند. 8 - بتواند کسی را که کفیل او شده حاضر نماید.
- [آیت الله مکارم شیرازی] هرگاه کسی پناه بر خدا به خدا، یا پیامبر(صلی الله علیه وآله) یا یکی از ائمه معصومین(علیهم السلام) یا فاطمه زهرا(علیهم السلام) دشنام و ناسزا گوید یا عداوت داشته باشد، کافراست.