شبهه (آکل و مأکول) در حقیقت یکی از پیچیده ترین مباحث معاد جسمانی است. توضیح اینکه گاه اتفاق می افتد که اجزای بدن انسانی، جزو بدن انسان دیگری می شود، خواه به صورت مستقیم باشد، مثل اینکه در زمان قحطی کسی از گوشت انسان دیگری تغذیه کند، یا به صورت غیر مستقیم مثل اینکه بدن انسانی خاک شود و مواد غذائی آن خاک جزء گیاهان گردد و انسانی از آن گیاه (سبزی، دانه های غذائی، و میوه ها) تغذیه کند، و یا حیوانی آن گیاه را بخورد، و انسانی از آن حیوان تغذیه نماید، حتّی امکان دارد که بعضی از اجزاء بدن انسان تجزیه و تبدیل به بخار و گاز شود و انسان دیگری از طریق استنشاق آن را وارد بدن خود سازد. این نیز ممکن است که تمام بدن یک انسان تدریجاً جزء بدن انسان دیگری شود. حال این سؤال پیش می آید که به هنگام بازگشت روح به بدن، این اجزاء، جزء کدامین بدن خواهد بود؟ اگر جزء بدن اول شود، بدنهای دیگر ناقص می گردد، و اگر جزء بدنهای بعد شود، چیزی برای بدن اوّل باقی نمی ماند، به علاوه ممکن است یکی از این دو نفر انسان خوب و دیگری انسان بدکاری باشد، تکلیف این اجزاء چه خواهد شد؟ قرآن صریحاً می گوید آخرین ذرّاتی که در بدن انسان هنگام مرگ وجود دارد روز قیامت باز می گردد، بنابراین اگر این ذرّات خاک شده جزء بدن انسان دیگری شود در قیامت به بدن صاحب اصلی، یعنی بدن شخص اول باز می گردد، منتها خواهید گفت بدن دوّم ناقص می شود، چرا که اجزائی را از دست می دهد، ولی بهتر آن است که گفته شود بدن دوم کوچک و لاغر می شود (نه ناقص) زیرا اجزای بدن اول در تمام بدن دوم پراکنده است نه در یک گوشه آن (چون هر غذائی که انسان می خورد به تمام بدن تقسیم می شود) بنابراین ممکن است یک انسانی که هفتاد کیلو وزن داشته، نیمی از وزن خود و یا حتی تمام وزن خود به استثنای یک کیلوگرم یا کمتر از دست بدهد و بدن کوچکی از او بماند به اندازه دوران کودکی یا حالت جنینی! ولی این موضوع مشکلی ایجاد نمی کند، چرا که این بدن کوچک تمام ویژگیهای آن بدن بزرگ را دارد، و اگر نمو کند به صورت همان بدن بزرگ در می آید. مگر روز اول طفل نوزاد بدن کوچکی نداشت، و قبل از آن در دوران جنینی، موجود کوچکتری نبود؟ سپس رشد و نمو کرد و به صورت انسان کاملی درآمد، بی آنکه شخصیت او عوض شود و شخص تازه ای گردد. تنها سؤالی که در اینجا باقی می ماند این است که آن اجزاء خاصی که عضو دو بدن یا چند بدن گردیده، و یکی از آن بدنها مربوط به انسان مطیع و دیگر گنهکاری بوده، چه سرنوشتی خواهد داشت؟ پاسخ این سؤال نیز مشکل نیست، زیرا پاداش و کیفر در حقیقت برای روح است، لذا هنگامی که این رابطه موقتاً به وسیله بی هوشی قطع می شود بدن را با چاقوی جراحی پاره پاره می کنند بی آنکه روح متألم شود. به تعبیر دیگر بدن به تنهائی پاداش و کیفر و لذت و المی ندارد، بلکه ابزاری است برای پاداش و کیفر و لذّت و الم روح انسان. با توجه به آنچه گفته شد، روشن می شود که معاد جسمانی طبق ظاهر آیات قرآن با همین بدن مادی عنصری صورت می گیرد، و در فرض آکل و مأکول بودن نیز مشکلی به وجود نمی آید. eporsesh.com
شبهه آکل و مأکول که عده ای در مورد افکار معاد جسمانی به آن استدلال می کنند چیست و چه پاسخی دارد؟
شبهه (آکل و مأکول) در حقیقت یکی از پیچیده ترین مباحث معاد جسمانی است. توضیح اینکه گاه اتفاق می افتد که اجزای بدن انسانی، جزو بدن انسان دیگری می شود، خواه به صورت مستقیم باشد، مثل اینکه در زمان قحطی کسی از گوشت انسان دیگری تغذیه کند، یا به صورت غیر مستقیم مثل اینکه بدن انسانی خاک شود و مواد غذائی آن خاک جزء گیاهان گردد و انسانی از آن گیاه (سبزی، دانه های غذائی، و میوه ها) تغذیه کند، و یا حیوانی آن گیاه را بخورد، و انسانی از آن حیوان تغذیه نماید، حتّی امکان دارد که بعضی از اجزاء بدن انسان تجزیه و تبدیل به بخار و گاز شود و انسان دیگری از طریق استنشاق آن را وارد بدن خود سازد.
این نیز ممکن است که تمام بدن یک انسان تدریجاً جزء بدن انسان دیگری شود. حال این سؤال پیش می آید که به هنگام بازگشت روح به بدن، این اجزاء، جزء کدامین بدن خواهد بود؟ اگر جزء بدن اول شود، بدنهای دیگر ناقص می گردد، و اگر جزء بدنهای بعد شود، چیزی برای بدن اوّل باقی نمی ماند، به علاوه ممکن است یکی از این دو نفر انسان خوب و دیگری انسان بدکاری باشد، تکلیف این اجزاء چه خواهد شد؟
قرآن صریحاً می گوید آخرین ذرّاتی که در بدن انسان هنگام مرگ وجود دارد روز قیامت باز می گردد، بنابراین اگر این ذرّات خاک شده جزء بدن انسان دیگری شود در قیامت به بدن صاحب اصلی، یعنی بدن شخص اول باز می گردد، منتها خواهید گفت بدن دوّم ناقص می شود، چرا که اجزائی را از دست می دهد، ولی بهتر آن است که گفته شود بدن دوم کوچک و لاغر می شود (نه ناقص) زیرا اجزای بدن اول در تمام بدن دوم پراکنده است نه در یک گوشه آن (چون هر غذائی که انسان می خورد به تمام بدن تقسیم می شود) بنابراین ممکن است یک انسانی که هفتاد کیلو وزن داشته، نیمی از وزن خود و یا حتی تمام وزن خود به استثنای یک کیلوگرم یا کمتر از دست بدهد و بدن کوچکی از او بماند به اندازه دوران کودکی یا حالت جنینی!
ولی این موضوع مشکلی ایجاد نمی کند، چرا که این بدن کوچک تمام ویژگیهای آن بدن بزرگ را دارد، و اگر نمو کند به صورت همان بدن بزرگ در می آید.
مگر روز اول طفل نوزاد بدن کوچکی نداشت، و قبل از آن در دوران جنینی، موجود کوچکتری نبود؟ سپس رشد و نمو کرد و به صورت انسان کاملی درآمد، بی آنکه شخصیت او عوض شود و شخص تازه ای گردد.
تنها سؤالی که در اینجا باقی می ماند این است که آن اجزاء خاصی که عضو دو بدن یا چند بدن گردیده، و یکی از آن بدنها مربوط به انسان مطیع و دیگر گنهکاری بوده، چه سرنوشتی خواهد داشت؟
پاسخ این سؤال نیز مشکل نیست، زیرا پاداش و کیفر در حقیقت برای روح است، لذا هنگامی که این رابطه موقتاً به وسیله بی هوشی قطع می شود بدن را با چاقوی جراحی پاره پاره می کنند بی آنکه روح متألم شود.
به تعبیر دیگر بدن به تنهائی پاداش و کیفر و لذت و المی ندارد، بلکه ابزاری است برای پاداش و کیفر و لذّت و الم روح انسان.
با توجه به آنچه گفته شد، روشن می شود که معاد جسمانی طبق ظاهر آیات قرآن با همین بدن مادی عنصری صورت می گیرد، و در فرض آکل و مأکول بودن نیز مشکلی به وجود نمی آید.
eporsesh.com
- [سایر] منظور از شبهه آل و ماکول در معاد جسمانی چیست؟
- [سایر] شبهه آکل و مأکول چیست؟
- [سایر] پاسخ ملا صدرا به شبهه آکل و مأکول چیست؟
- [سایر] آیا معاد جسمانی اعاده معدوم است، چگونه این مسأله برای عده ای باعث شبهه شده است؟
- [سایر] شبهۀ آکل و مأکول را توضیح داده و جواب آن را بیان کنید؟
- [سایر] شبهه آکل و مأکول را توضیح داده و جواب آن را بیان کنید؟
- [سایر] اگر بدن اخروی به تصریح قرآن کریم همین بدن دنیوی است اجزائی از بدن انسان که پس از مرگ به بدن سایر انسانها و جانوران منتقل می شود، چه وضعی دارد؟( شبهه آکل و ماکول)
- [سایر] معاد جسمانی چگونه ممکن است ؟
- [سایر] معاد جسمانی است یا روحانی؟
- [سایر] نظر مشروح قرآن درباره ی معاد جسمانی - روحانی چیست؟ آیا در قرآن برای معاد جسمانی - روحانی مصداق و نمونه ای ذکر شده است؟
- [آیت الله بهجت] اگر زنی علم پیدا کرد که شوهرش مرده است و شوهر کرد و بعداً شوهر اولش پیدا شد، آن زن زوجه شوهر اول است و نسبت به دومی شبهه است و باید عدّه وطی به شبهه نگه دارد.
- [آیت الله سیستانی] اگر زن یقین کند که شوهرش مرده و بعد از تمام شدن عدّه وفات شوهر کند ، چنانچه معلوم شود او بعداً مرده است ، و عقد دوم در زمان حیات شوهر اول ، یا عدّه وفات واقعی او بوده است ، باید از شوهر دوم جدا شود ، و بنابر احتیاط واجب دو عدّه نگهدارد ، پس در صورتی که از شوهر دوم آبستن باشد تا مقدار زائیدن برای شوهر دوم عدّه وطی شبهه که مانند عده طلاق است و بعد برای شوهر اوّل عدّه وفات نگهدارد ، یا عدّه سابق را تکمیل نماید ؛ و اگر آبستن نباشد اگر مرگ شوهر اول قبل از نزدیکی شوهر دوم بوده است ابتداءً عدّه وفات نگهدارد و سپس عدّه وطی شبهه ، و اگر نزدیکی قبل از وفات بوده است عدّه آن مقدم است .
- [آیت الله فاضل لنکرانی] زنی که یقین دارد شوهرش در سفر مرده اگر بعد از عدّه وفات که مقدار آن در احکام طلاق گفته خواهد شد، شوهر کند و شوهر اول از سفر برگردد باید از شوهر دوّم جدا شود و به شوهر اول حلال است ولی اگر شوهر دوم با او نزدیکی کرده باشد، زن باید عده وطی به شبهه نگهدارد و شوهر دوم باید مهر المثل او را بدهد ولی نفقه زمان عدّه ندارد و بنابر احتیاط به شوهر دوّم نیز حرام ابدی می شود و در مدت عده وطی به شبهه شوهر اول نمی تواند با او همبستر شود.
- [آیت الله شبیری زنجانی] اگر زن یقین کند که شوهرش مرده و بعد از تمام شدن عدّه وفات شوهر کند، چنانچه معلوم شود شوهر او در موقع یقین زن به مرگ وی، هنوز زنده بوده و بعداً مرده است، باید از شوهر دوم جدا شود و برای شوهر اوّل عدّه وفات نگهدارد که ابتدای آن زمانیست که خبر درست مرگ وی به او میرسد و برای شوهر دوم، اگر با وی نزدیکی کرده باشد، عدّه وطی شبهه - که مانند عدّه طلاق است - نگهدارد. ظاهراً عدّه وفات و عدّه وطی شبهه در یکدیگر تداخل نموده و لازم نیست دو عدّه مستقل بگیرد، بلکه با هر کدام از آنها که دیرتر به پایان میرسد عدّه زن به طور کامل سپری میگردد.
- [آیت الله مکارم شیرازی] هرگاه با زن نامحرمی به گمان این که همسر اوست نزدیکی کند، زن باید عدّه نگه دارد (به مقدار عدّه طلاق) خواه زن بداند که او شوهرش نیست یا نه و اگر مرد می داند که آن زن همسرش نیست ولی زن او را شوهر خود می داند در این صورت نیز بنابر احتیاط واجب باید عدّه نگه دارد؛ و مبدأ عدّه¬ی وطی به شبهه از زمان آخرین آمیزش است.
- [آیت الله وحید خراسانی] اگر زن یقین کند که شوهرش مرده و بعد از تمام شدن عده وفات شوهر کند چنانچه معلوم شود شوهر او بعد مرده است باید از شوهر دوم جدا شود و در صورتی که ابستن باشد بنابر احتیاط واجب تا زاییدن که مقدار عده طلاق است برای شوهر دوم عده نگه دارد و بعد برای شوهر اول عده وفات نگه دارد و اگر ابستن نباشد برای شوهر اول عده وفات و بعد برای شوهر دوم عده وطی به شبهه که مانند عده طلاق است نگه دارد
- [آیت الله اردبیلی] زن بیشوهری که با او زنا شده، عدّه ندارد و ازدواج با او جایز است؛ ولی بنابر احتیاط از ازدواج با کسانی که زنا را حرفه خود قرار دادهاند خودداری شود، مگر این که به طور کلّی دست بردارند و توبه آنان احراز شود و زنی که به شبهه با او آمیزش شده، باید عدّه طلاق نگهدارد.
- [آیت الله شبیری زنجانی] زنی که یقین دارد شوهرش مرده، اگر بعد از عدّه وفات که مقدار آن در احکام طلاق گفته خواهد شد، شوهر کند و بعد معلوم شود که شوهرش نمرده، باید از شوهر دوم جدا شود و به شوهر اوّل حلال است؛ ولی اگر شوهر دوم با او نزدیکی کرده باشد، زن باید عدّه وطی شبهه که مقدار آن همچون مقدار عدّه طلاق است، نگهدارد و در دوران عدّه، شوهر اوّل نباید با او نزدیکی کند ولی دیگر بهرهگیریهای جنسی جایز است و نفقه او بر شوهر اوّل است. آغاز عدّه وطی شبهه، از آخرین نزدیکی شوهر دوم با زن میباشد و شوهر دوم به جهت نزدیکی با وی باید مهر او را بدهد و اگر مهر المسمّی (یعنی مهری که در عقد تعیین شده) با مهر المثل (یعنی مهر زنانی که همچون وی میباشند) تفاوت دارد، در تفاوت آن بنا بر احتیاط با هم مصالحه کنند.
- [آیت الله سیستانی] زنی که یقین دارد شوهرش در سفر مرده ، اگر بعد از عدّه وفات که مقدار آن در احکام طلاق گفته خواهد شد شوهر کند و شوهر اول از سفر برگردد ، باید از شوهر دوم جدا شود و به شوهر اول حلال است ، ولی اگر شوهر دوم با او نزدیکی کرده باشد ، زن باید عدّه وطی شبهه ، که همان مقدار عدّه طلاق است ، نگهدارد ، و در دوران عدّه ، شوهر اول نباید با او نزدیکی کند ، ولی سایر استمتاعات جایز است و نفقه او بر شوهر اول است ، و شوهر دوم باید مهر او را مطابق زنهائی که مثل او هستند بدهد .
- [آیت الله صافی گلپایگانی] . ازدواج مسلم یا مسلمه با بهایی جایز نیست و اگر عقد بین آنها واقع شود باطل است، چه زن باشد و چه مرد، و جدا شدن آنها واجب است و بر مسلمانان لازم است آنها را جدا کنند و محتاج به طلاق نیست، لکن اگر زن نمی دانسته که مرد بهایی است یا مسأله را نمی دانسته که نباید به بهایی شوهر کند، بعد از جدایی از او باید عدّه وطی به شبهه که عدّه طلاق است نگهدارد.